شرح فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیتالله قرهی
«وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی»
پروردگار عالم انسان را از همه راهها مأیوس میکند تا انسان توجّه به خدا را داشته باشد. عرض کردیم که این استغاثه جعل است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی» که جعل هم قرارداد حقیقی است. یعنی کسی که فهمید و توجّه به پروردگار عالم کرد، دیگر دائم استغاثهاش به پروردگار عالم هست، میداند راه همین است.
منتها این مطلب گاه در سختیها به انسان معلوم و مشهود میشود. البته عرض کردیم اولیاء خدا دیگر سختی نیاز ندارند، بلکه فقط ما را در تنگنا قرار میدهند که باورمان شود فقط خداست. مثلاً دچار یک مریضی لاعلاج میشویم که دیگر اطباء اعلان کنند از دست ما کاری بر نمیآید و آن موقع یاد خدا میافتیم. تا قبل از آن امید داشتیم که میگویند فلان پزشک متخصّص و حاذق و مجرّب است، در حالی که نمیدانستیم او وسیله است، ولو به این که بسیار هم حاذق است. لذا احساس میکردیم که او شفابخش است، در حالی که او تشخیص درد را میدهد و میگوید: این دارو به درد شما میخورد، نه بیشتر.
اتّفاقاً گاهی میشود پزشک میگوید: این داروی توست امّا اشتباه تشخیص میدهد. پزشک میگوید: امکان دارد استثناء باشد؛ چون گاهی این داروها روی بعضی از افراد اثر نمیگذارد، در میلیون، یک نفر اینطور است و ... . اتّفاقاً خود پزشک هم باید بفهمد تعبیرش کاملاً غلط است؛ چون این قدرتنمایی ذوالجلال و الاکرام است که دارد هم به خود پزشک و هم به مریض میگوید: گرچه باید به دنبال درمان بروی امّا شفا در دست من است.
البته انسان باید به دنبال درمان هم برود. حضرت داوود (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) مریض شد و دعا میکرد. پروردگار عالم فرمود: اگر دستهایت را اینقدر بالا ببری که کتفهایت خسته شود و دستها بیافتد، دعایت را مستجاب نمیکنم، من درد دادهام، درمان را هم دادهام، باید دنبال درمان بروی. پس شفا چیست؟ شفا یعنی بدانی نهایت قضیّه باز خداست و إلّا نمیخواهد بفرماید که دنبال درمان نرو و فقط بگو: خدایا! تو شفا بده. درمان هست، دارو هست، تشخیص درمان هست امّا باید بدانیم نهایت قضیّه خداوند تبارک و تعالی است.
اولیاء خدا میدانند همه چیز به دست خداست و همه این بساطها را هم خودش چینش کرده، خودش درد را داده، خودش طبیب درست کرده، خودش درمان را درست کرده، خودش دارو را درست کرده، همه اینها متعلّق به خودش است و باید با همین جورچینی که ذوالجلال والاکرام درست کرده، جلو رفت امّا باید بدانیم که همه چیز به ید قدرت اوست، اگر نخواهد یک موقعی با همان دارو که دیگری به ظاهر با آن خوب شد، من خوب نمیشوم.
اولیاء خدا میدانند امّا ما نمیدانیم، امیدمان به دارو است، امیدمان به آن پزشک حاذق است امّا اولیاء با این که دارند به سمت پزشک میروند و قائل به این هستند که هر چیزی تخصّصی میخواهد و خود را در اختیار پزشک قرار میدهند امّا در درون خودشان، همان لحظهای هم که دارند میروند میدانند پزشک هیچ کاره است و همه چیز اوست.
البته نه این که این جسارت به پزشک باشد، پزشک کار خودش را میکند و وظیفهاش را دارد انجام میدهد. تشخیص درمان را میدهد، دارو را هم مینویسد امّا اولیاء میدانند یک دستی فوق این هست که اگر نخواهد در این دارو اثربخشی برای من باشد، اصلاً آن اثر را نمیگذارد. اینها این را میفهمند و نکتهاش اینجاست. نه این که بگویند تشخیص پزشکان، درست نیست. اگر این عقیده را داشتند، نمیرفتند. آنها میدانند باید به سمت پزشک بروند و میدانند راهش فقط همین است امّا مهم این است که آنها در درون خودشان، حتّی همان لحظهای هم که دارند حرکت میکنند، میدانند فوق اینها ذوالجلال و الاکرام است که همه مطالب به ید قدرت اوست.
استغاثه و توجّه به خدا در خوشیها!
پروردگار عالم میخواهد این توجّه دائمی باشد. منتها چون ما توجّه نداریم گاهی اینطور گرفتارمان میکند امّا اولیاء الهی همیشه این توجّه را دارند. لذا فرق اولیاء با ما این است: آنها همیشه این توجّه را دارند که هه چیز پروردگار عالم است. «وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی»، در هر حاجت و مطلبی میداند توجّه باید به سمت پروردگار عالم باشد و آن رشد و نمو و آن حال را برای این مسئله پیدا کند. اگر این حال شد، درک میکند.
حالا که اینطور شد، دیگر استغاثه هم دائمی است. وقتی فهمید که توجّه باید به یک طرف باشد، معلوم است آن را در خودش قرار میدهد و این جعل، همیشگی است «وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی»، نه این که فقط در موقعی که به مشکل بر میخورم، استغاثه کنم.
یک تعبیر زیبایی را آیتالله العظمی بجهت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن بهجتالقلوب داشتند، فرمودند: اولیاء خدا در راحتی بسا بیشتر از غم و ناراحتی و مشکلات استغاثه میکنند. یعنی استغاثه اولیاء خدا در راحتی بیشتر است؛ چون یک مقدار هم میترسند که نکند پشت این راحتیها چیزی باشد. آنها میدانند همیشه باید به پروردگار عالم پناه برد، نه فقط وقتی در مشکلات افتادیم.
روایات هم ضمنی این را تأیید میکنند. یعنی فرمایش ایشان بر اساس روایات است. چون در روایات هم داریم: بندهای، بنده صالح خداست که در خوشیها هم یاد پروردگار عالم باشد، همانطور که در مشکلات به یاد پروردگار عالم میافتد. منتها عرض کردیم ما معالأسف در خوشیها به یاد خدا نیستیم. این مشکلات را ذوالجلال و الاکرام برای ما به وجود میآورد که ما یاد پروردگار عالم را فراموش نکنیم.
مشکلات؛ لطف خدا به بنده!!!
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از این که وقتی مشکلات بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میآمد، میفرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»، یک تفسیر بسیار زیبایی داشتند. تعبیر ایشان این بود: آن بندگان خاص خدا میدانند این مشکلات، لطف خدا به آنهاست که میخواهد کاری کند بنده خدا هیچگاه ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند.
یعنی خود مشکلات، ظاهرش مشکل است، امّا دل مشکلات را که بشکافی، بطن مشکلات این است که قاعده، قاعده لطف است. لطف پروردگار عالم شامل حال انسان میشود که او ذوالجلال و الاکرام را فراموش نکند. کما این که خودش فرموده است: یک عدّه را دیگر رها میکنیم، آنها در خوشی هم هستند امّا به آنها آنقدر مهلت میدهیم که اصلاً دیگر خدا یادشان برود «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً». آنجایی که دیدیم یک لحظه گوشمالیمان میدهند، آن گوشمالیها دلالت بر لطف است. یعنی این قاعده، قاعده لطف است.
بعد ایشان میفرمودند: حالا آن بنده خاصّ خدا با توجّه به این مطلب یادش میافتد و میگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ»؛ یعنی خدا در همه حالات مرا فراموش نکرد....
بقیه در ادامه مطلب....
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج