میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1469
:: باردید دیروز : 1155
:: بازدید هفته : 2624
:: بازدید ماه : 6598
:: بازدید سال : 32183
:: بازدید کلی : 635667
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 30 آذر 1391

 نماهنگ تحریم با تدوین رایـــــــة الــــــــهدی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2409
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 29 آذر 1391

برخي گويندگان رسانه ملي و مجري مشهور، در جمع دستگيرشدگان/ زنگ هشدار جدي براي توجه بيشتر مديران صدا و سيما

در حالي كه  دادستان عمومی و انقلاب تهران هفته گذشته از دستگيري 28 نفر از مرتبطين با شبكه‌هاي ضد انقلاب توسط سربازان گمنام امام زمان (عج) خبر داده بود، خبرنگار رجانيوز اطلاعات جديدي از هويت دستگير شدگان به دست آورده است كه مشخص مي‌كند تعدادي از دستگير شدگان اخير جزء گويندگان صدا و سيما بوده‌اند.

به گزارش رجانيوز،  عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران عصر در حاشیه تودیع و معارفه رؤسای سابق و جدید دادسرای ارشاد با اشاره به خبر دستگیری 28 نفر از مرتبطین با شبکه‌های ضد انقلاب توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) گفت: این افراد کسانی بودند که با اجاره 10 ساختمان و تبدیل آنها به دفتر کار با شبکه‌های ضد انقلاب همکاری نزدیکی داشتند.
 
وي افزود : کسانی که شب گذشته دستگیر شدند افرادی بودند که با شبکه‌های ماهواره‌ای و ضد انقلاب همکاری داشته و بعضا در کار دوبله و ترجمه بودند. این افراد با سازماندهی در 10 ساختمان در پایتخت متمرکز بوده و اسناد نشان می دهد با سیستم بهائیت هم همکاری داشته اند.
 
در همين زمينه خبرنگار رجانيوز اطلاعات جديدي از هويت برخي دستيگرشدگان در اين عمليات دست يافته است. بر اين اساس، دستگيرشدگان اخير، به دليل همكاري با شبكه‌هاي ماهواره‌اي ضد انقلاب و دوبله فيلم‌ها و سريال‌هاي غيراخلاقي براي اين شبكه‌هاي ماهواره‌اي دستگير شده‌اند.
 
اين در حالي است كه در ميان دستگيرشدگان برخي از گويندگان صدا و سيما نيز به حضور دارند كه نام يكي از مجريان مشهور رسانه ملي هم در ميان آنها به چشم مي‌خورد.
 
گفتني است اين 28 نفر  شبکه گسترده‌ای از عوامل همراهی کننده با شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه، ضدانقلاب، شبکه‌های مارک‌دار وابسته به سرویس‌های جاسوسی دشمنان ملت ایران و متصل به فرقه ضاله جهانی بهائیت را ایجاد كرده بودند که با دریافت وجوه کلان، آن هم از مجاری و روش‌های موسوم به «پولشوئی» و با اغفال تعدادی از افراد ساده‌لوح، به تامین برنامه‌ برای شبکه‌های ضدانقلاب، مبتذل و ضداسلامی می‌پرداختند و خطوط قرمز اخلاقی، اعتقادی و فرهنگی جامعه را زیر پا گذاشته‌اند.
 
اين درحالي است كه با توجه به پیچیدگی اقدامات این تیم‌های زیرزمینی که با رعایت حداکثر ملاحظات حفاظتی و به شکل کاملا دستوری ـ تشکیلاتی عمل می‌کردند، به ناگزیر دستگاه امنیتی کشور تصمیم به ورود به این پرونده را گرفت و پس از انجام شناسایی دقیق، به سرعت با همکاری دستگاه قضایی، موفق به اقدام همزمان و بازداشت متهمین شد.
 
با وجود همكاري برخي گويندگان رسانه ملي با اين شبكه گسترده توليد محتوا براي شبكه‌هاي ضد انقلاب و در حالي كه اين جريان فرهنگي به دنبال كمرنگ كردن خطوط قرمز فرهنگي حاكم بر جامعه بوده است، مشخص نيست مديران رسانه ملي، با چه توجيهي از چنين عواملي در تهييه برنامه‌هاي خود استفاده مي‌كنند و اساسا چرا توجه و نظارتي به فعاليت‌هاي اينچنيني عوامل برنامه ساز در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران وجود ندارد.
 
به نظر مي‌رسد پس از فرار برخي از مجريان و گويندگان مشهور رسانه ملي به خارج از كشور و همكاري بارسانه‌هاي ماهواره‌اي و ضد انقلاب، دستگيري شبكه اخير زنگ هشداري جدي به مديران ارشد صدا و سيما براي افزايش نظارت بر همكاران خود در توليد برنامه‌هاي رسانه ملي باشد.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2454
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 29 آذر 1391

به گزارش مشرق حجت الاسلام و المسلمین جاودان درباره شب یلدا فرموده‌اند: ایرانیان باستان معتقد بودند که چون از فردای شب یلدا روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور آفتاب فزونی می‌یابد،آن روز روز زایش خورشید است.
اولین شب زمستان، که شبِ چنین روزی است؛ شبِ زایش خورشید بوده و به همین دلیل برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند.
جشن شب یلدا جشنی است که از ۷ هزارسال پیش تاکنون در میان ایرانیان برگزار می شده است.

میترا یا مهر به معنای خورشید است و تاریخ پرستش آن در میان ایرانی ها و آریایی ها به پیش از دین زرتشت بازمی گردد. و  در دین کنونی زرتشت، مهر در جایگاه یکی از ایزدان اهورایی قرار گرفته است. و یکی از بخشهای اوستای کنونی به نام مهر یا خورشید نامیده شده است.
در حدود ۴۰۰۰ سال پیش در مصر باستان جشن « باز زاییده‌ شدن خورشید»، مصادف با شب يلدا، برگزار می‌شده‌ است. مصریان در این هنگام از سال به مدت ۱۲ روز، به نشانهٔ ۱۲ماه سال خورشیدی، به جشن و پای‌ کوبی می‌پرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی می‌داشتند. هم‌ چنین از ۱۲ برگ نخل برای تزیین مکان برگزاری جشن استفاده می‌کردند که نشانه ي پایان سال و آغاز سال نو بوده‌ است.
در یونان قدیم نیز، اولین روز زمستان روز بزرگداشت خداوند خورشید بوده‌ است و آن را "خورشید شکست ناپذیرم" ، ناتالیس انویکتوس، می‌نامیدند که از ریشه ي کلمه ي ناتال به معنای، میلاد و تولد است، گرفته شده است. ریشه‌ های یلدا در جشن دیگر مرسوم در یونان نیز باقی مانده‌است از مهم‌ترین این جشن‌های می‌توان به جشن ساتورن اشاره کرد.
در هر صورت این افسانه، افسانه ای ریشه گرفته از مذاهب شرک آلود باستانی است و به هیچ وجه در اسلام تایید نشده و مقبول نیست و شایسته است مسلمانان از مراسم این شب به عنوان یک جشن پرهیز کنند

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: شب یلدا ,
:: بازدید از این مطلب : 2476
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
دو شنبه 20 آذر 1391

امام زین العابدین(ع) در دعاهای خود بارها از انتظار و دعا برای ظهور امام زمان(عج) یاد كرده و در این دعاها و نحوه یاری كردن آن حضرت را به شیعیان آموزش داده اند.

 

صحیفه سجادیه، جاودانه ترین اثری است كه امام چهارم(ع) آن را برای پیروان و دوستداران خود به یادگار گذاشته است؛ كتابی كه به 'زبور آل محمد(ص)'، 'انجیل اهل بیت' و 'خواهر قرآن' معروف است و گنجینه ای از معارف الهی را در اختیار تشنگان حقیقت می گذارد.

امام سجاد(ع) در این گنجینه جاودان، به مناسبت های مختلف همانند روزهای جمعه، عید فطر، روز عرفه و ماه مبارك رمضان از امام زمان(عج) یاد كرده و اینك برخی معارف این امام همام را مرور می كنیم.

 

 ** دعا برای ظهور در روز عرفه

امام سجاد(ع) درباره لزوم وجود امام در هر زمان و اطاعت مطلق از امر و نهی او می فرمایند: بار الها! تو در هر زمان دین خود را بوسیله امامی تایید فرموده­ ای كه او را برای بندگانت به عنوان پرچم و در كشورهایت به جای مناره(هدایت) برپا داشته­ ای، پس از آنكه پیمان او را به پیمان خود پیوسته و او را وسیله خشنودی خود ساخته ای و طاعتش را واجب كرده و از نافرمانی اش بیم داده­ ای و به اطاعت فرمانش و باز ایستادن در برابر نهی اش و سبقت نگرفتن بر او و عقب نماندن از او فرمان داده­ ای! پس او نگهدارنده پناهندگان و پناهگاه مومنان و دستاویز متمسكان و جمال و عظمت جهانیان است.

امام زین العابدین(ع) در روز عرفه، ضمن دعا برای نصرت و یاری و محافظت امام زمان(عج) می فرمایند: بارالها! پس ولی خود را به شكر آنچه بر او نعمت داده ­ای الهام بخش و ما را نیز به سپاسگزاری نعمت وجود او توفیق ده، و او را از جانب خود سلطنتی یاری دهنده عطا فرما و درهای پیروزی را به آسانی بر وی بگشا، و او را به نیرومندترین تكیه گاه خود مدد ده و پشت گرم ساز، و بازویش را نیرو بخش و به چشم عنایت منظورش دار و به نگهداری خود حمایتش كن و با فرشتگانت او را یاری كن.

حضرت علی بن الحسین(ع) سپس می فرمایند: به وسیله او آنچه از نشانه ­های دینت توسط ستمگران از بین رفته را زنده ساز، و زنگ جور (ستمگران) را از طریق خویش بزدای و سختی و ناهمواری را بوسیله او از راه خویش برطرف كن و منحرفین از صراط (مستقیم) خود را توسط او از میان بردار و آنانی را كه قصد كج ساختن راه تو را دارند هلاك كن.

امام سجاد(ع) در بیان اوصاف یاران حضرت ولی عصر(عج) فرمودند: بارالها! رحمت فرست بر دوستان ایشان كه معترف به مقام آنها، و تابع راه آنان و پیرو آثار آنهایند، منتظر روزگار(دولت) آنها و چشم دوخته به راهشان می­باشند.

آن حضرت، درباره دستاوردهای دوران ظهور فرمودند: خدایا بوسیله او زمین را پر از عدل و داد كن، چنانكه از ستم و جور پر گشته است و بوسیله او بر فقرای مسلمین و یتیمان و بی سرپرستان و از كار افتادگانشان منت گذار و مرا از برگزیدگان دوستان و شیعیانش، و شدیدترین آنها نسبت به او از نظر محبت، و مطیع ترین ­شان در فرمانبری قرار ده.

همچنین آن حضرت، شهادت در پیشگاه ولی عصر(عج) را آرزو كرده و می فرمایند: خدایا شهادت در پیشگاه او را روزی من گردان، تا تو را در حالیكه از من راضی هستی ملاقات كنم.

** دعا برای فرج و شكایت از فتنه ها

امام سجاد(ع) در دعای روز عرفه، از كم بودن یاران امام زمان و فراگیری فتنه ها شكوه كرده و فرمودند: پروردگارا! شكایت می كنم از نبود پیغمبرمان و كمی یارانمان، و فراوانی دشمنان و سختی زمانه و روزگار بر ما، و وقوع فتنه ها برای ما، و پشتیبانی مردم علیه ما. خدایا بر محمّد و آل محمد درود فرست و با گشایشی از جانب خودت و با یاری و حقی كه آن را آشكار می سازی، این مشكلات را بگشا.

آنگاه حضرت، ظهور حجت بن الحسن(عج) را از خداوند خواسته و عرضه داشتند: خدایا قائم آل محمد(ص) را برای یاری دینت و اظهار برهانت و برپایی فرمانت و پاكیزه ساختن زمینت از آلودگی های آن، بر انگیز و ظهورش را برسان.

** دعا برای ظهور در ضمن دعا علیه شامیان

حضرت سجاد(ع) در افشای جنایات اهل شام یعنی یزید و تبار او فرمودند: خدایا بوسیله او - حضرت مهدی - زمین مرده را زنده كن، و هواها و خواسته های متفرقه را متحد گردان، و حدود معطل مانده را بوسیله او به پادار، و احكام رها شده را توسط او جاری ساز. خدایا شكم های گرسنه را بوسیله او سیر گردان، و بدن های خسته و رنجور را بوسیله او مورد رحمت قرار بده.

** دعای روز جمعه امام سجاد(ع)

زین العابدین(ع) در هر جمعه برای حضرت ولی عصر(عج) دعا كرده و می فرمودند: خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، به راستی تو ستایش شده با عظمتی هستی، همچون درودهای تو و بركات و سلام های تو بر برگزیدگانت ابراهیم و آل ابراهیم، و نزدیك گردان فرج و رحمت و یاری، و زمینه سازی و جای دهی و تایید را برای آنان (آل محمد).

** دعای هر روز ماه مبارك رمضان

امام سجاد(ع) در روزهای ماه مبارك رمضان برای امام زمان اینچنین دعا می كردند: خدایا از تو درخواست می كنم كه وصی محمد و خلیفه محمد و قیام كننده به عدل و داد از میان جانشینان محمد كه درود تو بر او و آل او باد، را یاری كنی و نصرتت را بر آنها معطوف داری.

** دعا برای فرج در روز عید فطر

در بخشی از دعای روز عید فطر امام سجاد(ع) می خوانیم: خدایا مرا بر جهاد با دشمنت در راه خودت همراه با ولی خودت - امام زمان - یاری كن، چنانكه خود فرمودی و بزرگ است سخن تو كه 'خداوند از مومنان، جان ها و اموالشان را خریداری كرده كه - در برابرش - بهشت برای آنان باشد، - به این صورت كه - در راه خدا پیكار كنند...'؛ خدایا پس این راه جهادت را به من نشان بده تا با جان و مال برای رضای تو در آن بجنگم، پس - به شهادت رسیده - از رستگاران باشم.

البته دعاهای دیگری نیز از سیدالساجدین(ع) نقل شده كه می توان به دعاهای روز بیستم ماه رمضان، دعای تعقیب نماز امام سجاد(ع)، دعا در حال سجده زیر ناودان طلا در مسجدالحرام و مانند آن اشاره كرد.

 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: امام سجاد علیه السلام ,
:: بازدید از این مطلب : 2581
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
دو شنبه 20 آذر 1391

شما ملاحظه فرماييد كه امام سجاد عليه الصّلاة والسّلام، آن مركز نورانيّت، آن معدن معنويت و كمال، زيْنِ همه عابدين عالم، در دعاهاى صحيفه سجاديه، با خود چگونه مواجه مى‌شود و خود را چطور در مقابل پروردگار عالم قرار مى‌دهد و استغاثه مى‌كند! در نيمه شب و بعد از نماز شب؛ آن هم نه نماز شبِ آدم معمولى و عادى، بلكه نماز شبِ سيّد سجاد، آن امام همام به پروردگار عالم رو مى‌كند و مى‌گويد: «و هذا مقام من استجبى‌ لنفسه منك و سخط عليها و رضى عنك». يعنى «پروردگارا! من به خاطر نفس خودم، به خاطر ضعفها و نقصهاى خودم از تو شرمنده‌ام. بر نفس خود خشمگينم و از تو راضى‌ام.» اين جمله را امام سجاد عليه‌الصّلاة والسّلام، به پروردگار عالم مى‌گويد: «فتلقّيك بنفس خاشعه و رقبة خاضعه.» بازنگرى در خود اين است، كه انسان، آسمان كمال را مرحله پس از مرحله طى مى‌كند و كامل مى‌شود. اگر انسانهاى والا پديد مى‌آيند و اگر معنويّات و زيباييها خود را ظاهر مى‌كنند و نشان مى‌دهند، همه بر اثر بازنگرى در خود و ديدن نقايص و عيبهاى خود است. برخلاف انسانى كه چشم را بر روى همه اين ضعفها ببندد؛ خود را فارغ بداند؛ مغرور به خود و مغرور به خدا شود؛ مغرور به اندك شعله نورانيّتى شود كه در وجود او و بالاخره در وجود هر انسانى هست و خود را نشان داده است و نهايتاً به همين قانع شود. بعضى افراد هستند كه به كمترين خيرى از خيرات در وجود خودشان قانعند. فردى كه چنين است، ديگر كمال را نمى‌تواند طى كند.

بيانات در ديدار پرسنل و فرماندهان ارتش‌

۱۳۷۵/۰۱/۲۸

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2255
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
دو شنبه 20 آذر 1391

خبرگزاری فارس: سعید حدادیان گفت: در جبهه بودم که یک گلوله به پیشانی‌ام خورد، سریع زیر لب گفتم: «یا مولاتی یا فاطمة‌الزهرا(س) انا لله و انا ‌الیه راجعون»، منتظر بودم که هر آن، حور و پری به سراغم بیایند. اما مدتی گذشت و خبری نشد!


کمتر کسی پیدا می‌شود که نوای «یاد امام و شهدا، دل‌ رو می‌بره کرب‌وبلا»ی سعید حدادیان را نشنیده باشد.

او یکی از مداحان دلسوخته اهل‌بیت علیهم‌السلام و از شاگردان قدیمی منصور ارضی است. مقتل‌خوانی و روضه‌های باز حدادیان مشهور است و حال و هوای دیگری دارد. او بارها در محضر مقام معظم رهبری مداحی کرده که شب عاشورای امسال نیز از جمله آن‌هاست.

با سعید حدادیان در دفتر کارش کنار مسجد داشگاه تهران قرار گذاشتیم. یخ مصاحبه کمی دیر آب شد اما بعد از آن جان گرفت. با هم گفتیم، خندیدیم، همنوا شدیم و چشمی تر کردیم.

* ما چهار تصویر از «سعید حدادیان» در ذهن داریم: مداح اهل‌بیت علیهم‌السلام، شاعر آیینی، استاد دانشگاه و منتقد سیاسی. نظر خودتان چیست و ترجیح می‌دهید با کدام دیدگاه مصاحبه را آغاز کنیم؟

ـ همه عناوین عالم یک طرف، تنها عنوانی که امیدوارم در قیامت برای من لحاظ شود، نوکری سید‌الشهداء(ع) است. تمام صفات دیگر اگر در خدمت به نوکری این دستگاه بود خوب است والا لا!

اما استادی دانشگاه را خیلی لحاظ نکنید، چیز مهمی نیست، من هم استاد برجسته‌ای نیستم، یک مدرس بسیار رده‌پایین هستم.

در زمینه شعر هم، ادبیات فاخر این مملکت از شاعران ضعیف مثل من مستغنی است.

اما نقد سیاسی! عموم مردم ما منتقد سیاسی هستند. شما تا حالا تاکسی سوار شده‌اید؛ میوه خریده‌اید؟ همه کاسب‌ها، کارمند‌ها و دیگران از شمّ سیاسی بالا و قوه تحلیل فوق‌العاده برخوردارند. ما در ایران زندگی می‌کنیم، کشوری که به اخبار خود در جهان بسیار بسیار ارج می‌نهند. می‌توان گفت هر کسی که مخاطب اخبار 14 یا 20:30 است، یک منتقد سیاسی برجسته است. شما کجا در حال مصاحبه با من هستید؟ مسجد دانشگاه تهران، یعنی مرکز تحلیل بسیاری از مهم‌ترین اخبار و تحولات سیاسی. جوانان اینجا همه اهل گفت‌وگوی سیاسی هستند و قاعدتاً بنده هم همین‌طور!

البته اصحاب رسانه باید اشتباهات ما را تذکر بدهند، اما قطعاً هیچ کسی قصد جلوگیری از امر به معروف سیاسی و نهی از منکر سیاسی را نخواهد داشت. مبانی حضرت امام(ره) روشن است، امام امت می‌فرماید: ما ملت گریه سیاسی هستیم.

پس اصلاً نفس روضه‌خواندن من سیاسی است، قابل تفکیک نیست. قطعاً اگر مشکلی مقابل نظام باشد، در مجالسم آن را گوشزد می‌کنم. در واقع، در عرصه سیاست جلوی برخی انحرافات را گرفته‌ام و هزینه آن را هم پرداخته‌ام.

* مثلاً چه مواردی؟

مواردی هست از جمله:

1ـ شایعه ارتباط مستقیم بعضی افراد با امام زمان(عج) که موجب اخلال در معنویت حاکم بر جامعه می‌شد، با خروش ما دفع شد.

2ـ این رؤیا و خیال که بعد از فتنه 88، مردم بر اثر خستگی از فتنه در مقابل دستبرد، تحریف و تعدی به کلمات قصار و دیدگاه‌های امام امت بی‌تفاوت خواهند ماند، نقش بر آب شد.

3ـ این طرز تفکر که خطبه‌های نماز جمعه صرفاً نمایشی است، اثر وضعی در جامعه ندارد، تکلیف‌آور نیست و مردم به صورت پیوسته و خستگی‌ناپذیر، پشت عرصه سیاست نیستند رخت بر بست و تعصب دینی مردم به حوزه‌های علمیه و خروجی‌های سه‌گانه آن یعنی «ولایت فقیه-ولی فقیه، مراجع عظام و علمای ربانی، فضلا و طلاب عالی‌قدر» رخ نمود و به عرصه ظهور و بروز در آمد تا دشمنان روحانیت بدانند که در این مملکت جایی برای جولان آن نیست.

4ـ رویه استفاده از ادبیات موهن در بیان چگونگی زندگی انبیاء و ... منسوخ شد.

5ـ ثابت شد که بعضی از صاحب‌نامان در معنویت و اخلاق حاضرند از همه چیز خود برای دفاع از ارزش‌ها بگذرند و این یک تهدید جدی برای کسانی است که خدای ناکرده قصد ورود تخریبی به حوزه دین و انقلاب اسلامی را دارند.

 

* اگر موافق باشید از بحث سیاسی خارج شویم  و سراغ مبحث مداحی برویم که اصلی‌ترین وجه شماست. بسیاری از علاقه‌مندان شما می‌خواهند بدانند یک شبانه روز حاج سعید حدادیان در دهه اول محرم چگونه می‌گذرد؟

ـ با شروع ماه محرم، لشکری حداقل 20 تا 50 نفره به سراغ من می‌آیند و مدعی هستند که از شب اول محرم تا غروب روز عاشورا می‌توانند پابه‌پای من در تمام مراسم حضور یابند. من به عموم آنها می‌گویم که شما نمی‌توانید و ریزش خواهید داشت؛ و آنها مانند برگ خزان می‌ریزند... به حسب وظیفه، مجبور هستم صبح زود غرب تهران (مهدیه امام حسن مجتبی) باشم.

*** محرم روزی چهار ساعت بخوابم، شق‌القمر کرده‌ام 

* شنیده‌ایم هر روز محرم ساعت 3 بامداد بیدار می‌شوید؟

ـ بچه‌های آن نشریه‌ای که این موضوع را بیان کردند از دوستان بنده هستند اما متأسفانه این مطلب و نیم بیشتر آن مصاحبه، تحریف‌آمیز و حتی تحقیرآمیز بود. اساساً یاد ندارم که تا ساعت 3 بامداد در محرم خوابیده باشم؛ چون صبح زود باید بخوانم و اگر نزدیک خواندنم خوابیده باشم، صدایم فوق‌العاده می‌گیرد. همچنین استرس این را دارم که در مراسم فردا چه باید بکنم؟ برای همین خوابم نمی‌برد، از خوردن قرص‌های خواب‌آور هم قطعا پرهیز می‌کنم. از این رو شب‌ها معمولاً تا ساعت سه صبح بیدارم.

یعنی تا حالا یاد ندارم که تا ساعت سه صبح خوابیده باشم، ممکن است از ساعت 3 به بعد، نیم ساعت تا قبل از نماز صبح بخوابم، آن هم در هیئت! صبح از ساعت 6:30 شروع به دعا خواندن می‌کنم که تا ساعت 8 ادامه دارد و بعد از آن تا ساعت 9 و 10 پاسخگوی مردم هستم. حدود ساعت 11 هم به دانشگاه تهران می‌‌آیم و فرصتی برای خوابیدن ندارم. بعد از برنامه دانشگاه تهران، ساعت 14 تازه پشت میز کارم (در دفتر نهاد رهبری دانشگاه) و تا اذان مغرب پاسخگو هستم.

بعد از آن به حسینیه شهدای بسیج در شرق تهران می‌روم که معمولا تا ساعت 11 شب طول می‌کشد. حسینیه شهدای بسیج، حسینیه بسیار بزرگی است، فکر می‌کنم شب ششم یا هفتم امسال بود که حدود 8 هزار مطالبه‌کننده غذای نذری داشتیم. خوشبختانه جلساتمان در شرق و غرب تهران، امکان پذیرایی از 10 هزار سوگوار وجود دارد و از نظر خدمات و فضا، مشکل نداشته‌ایم، حتی امسال 25 هزار نفر در روز عاشورا سر سفره سیدالشهداء(ع) مهمان بودند که تعداد کمی نیست!

عموماً در دهه اول محرم و در 24 ساعت شبانه‌روز، بین دو تا سه ساعت می‌خوابم. اگر بتوانم در روز، چهار ساعت بخوابم، شق‌القمر کرده‌ام! چون میان برنامه‌ها هم باید برای تنظیم و انتخاب شعرها، نوحه‌ها و روضه‌ها وقت بگذارم.

*** سخت‌ترین مجالس مملکت به گردن من می‌افتد

* تا حالا شده است که به خاطر کم‌خوابی زیر سرُم بروید؟

ـ امسال سخت‌ترین سال روضه‌خوانی من بود، به مسئولان دانشگاه تهران گفتم مرا در پنج روز اول معاف کنند، بدنم کشش ندارد. قبول نکردند و این چند روز که آمدم، به شدت بیمار بودم و این بیماری بسیار اذیتم کرد، هیچ وقت این قدر آمپول نزده بودم اما سخت‌‌جانی کردم تا وقفه‌ای در برپایی مجالس نیفتد.

جالب اینجاست که بدانید سخت‌ترین مجالس مملکت نیز به گردن ما می‌افتد. همه بعد از محرم استراحت می‌کنند اما شب پنجشنبه (13 محرم) با من تماس گرفتند و گفتند صبح فردا، مراسم وداع تهرانی‌ها با ضریح امام حسین (ع) است، باید بیایی. هیچ مداح عاقلی نمی‌رود، باید جنون داشته باشد و من رفتم.

حساب کنید دهه محرم، صبح، ظهر و شب می‌خواندم در حالی که از نظر فنی، یا باید «بعد از ظهر و شب» یا «شب و صبح زود» باشد. اما من نمی‌توانم نه حسینیه شرق، نه مهدیه غرب و نه ظهر مسجد دانشگاه را رها کنم.

اگر یک مطلبی را به شما عرض کنم، خنده‌تان خواهد گرفت! چند روز مانده بود به ماه محرم، نوحه‌ای را برای مادران شهدا می‌سرودم، آنقدر گریه‌ام گرفت که مریض شدم! گریه‌ای که مرا یاد «مادر شهید چهره‌خند» و مادر دیگر شهدا انداخت. واقعاً مریض عاطفی شدم، آدمی نیستم که بخواهم برای دنیا گریه کنم اما یاد مادران شهدا بودم و به گریه افتادم، گریه‌ای که دنیوی نبود.

 

 

*** مادری که حاضر نشد خانه‌اش را به خاطر فرزندش شهیدش عوض کند

* پس «حاج رحیم» برادر شهید چهره‌خند را هم می‌شناسید؟

ـ بله، حقیقتاً شعر نوحه را به نیت مادر رحیم گفتم. چون به خاطر دارم اولین دسته‌ای که راه انداختیم 8 -9 سال بیشتر نداشتیم و من وسط دسته نوحه می‌خواندم. شام غریبان بود، بچه‌های محل (نازی آباد) هم بودند، به خودم آمدم دیدم جمعیت زیادی دورمان جمع شده است. آن زمان هیئت نداشتیم برای همین به برادرم گفتم برو یک جایی را پیدا کن، ما که نمی‌توانیم توی خیابان باشیم! جالب این که کسی که در را به روی ما باز کرد و پذیرای هیئت ما شد، مادر حاج رحیم بود. چادرش را به دور کمرش بسته بود و تا شنید داریم می‌آییم، بساط پذیرایی را فراهم کرد و همه با شیر داغ پذیرایی شدیم. آن زمان فقط دو نوحه حضرت رقیه و حضرت ابوالفضل(ع) بلد بودم. آنها دل به نوحه داده بودند و خوب گوش می‌کردند. یادش بخیر، آن مادر الآن در قید حیات نیست.

* ان‌شاءالله که آن دنیا همنشین اولیاء باشند. درباره خود شعر بگویید.

ـ ان شاءالله. نمی‌دانم چه شد که با وجود مشغله کاری قبل از محرم، حسّم گرفته بود که یک شعر نیمایی هم برای این مادر شهید بگویم. جالب است بگویم روز دوم محرم این شعر را در دانشگاه خواندم؛ دکتر آل‌بویه، آقای مظفری، آقای خوش‌چشم و دیگر اساتید دانشگاه همگی نشسته بودند. آقای مظفری می‌گفت: «آپارتمانی 180 متری برای مادرم خریده‌ام اما نمی‌رود آنجا ساکن شود و می‌گوید: من کوچه‌ای را که شهیدم در آن بوده و زندگی کرده است، رها نمی‌کنم.»

 

*** چروک دست‌هایم را به تسبیح نماز صبح بوسیدی/ نپرسیدی که با من چاک چاک زخم‌های تو چه‌ها کرده‌!

* این شعر را برای ما هم می‌خوانید؟ البته اگر ممکن است با حس و حال خودتان، چون می‌خواهیم صدایتان را هم به مصاحبه الصاق کنیم.

ـ از این کوچه نخواهم رفت/ به نام تو سر این کوچه سر چشمه است/ شکیبایی چشمان مرا هر صبح می‌شوید/ سپیده‌دم برایم باز، نان تازه آوردی تو با مایی!/ دل شب، نسخه‌ام را چفیه‌ات پیچید/ هوای تو دوباره از نفس‌تنگی نجاتم داد/ سحرگاهان که از تکرار سرخ سرفه‌ها خون گریه می‌کردم، برایم آب آوردی/ همین لیوان بالای سرم می‌گفت، با مایی!/ چروک دست‌هایم را به تسبیح نماز صبح بوسیدی/ نپرسیدی که با من چاک چاک زخم‌های تو چه‌ها کرده‌؟/ چه اسراری است که حتی در بهشت آسمان‌ها هم/ نوازش‌های مادر رنگ و بوی دیگری دارد؟!

 

البته این مرثیه برای اینکه از کارایی بیشتری برخوردار باشد، هنوز جای کار دارد. در واقع، شعر گفتن نیز دغدغه دیگری است که به نوبه خودش وقت‌گیر است.

 

* به نظر، در کنار دغدغه‌های‌ شعری، نوحه‌خوانی و دیگر مسایل،‌ نظم‌بخشیدن به مجالس را هم باید به وظایف شما اضافه کنیم.

ـ بله، متأسفانه آدم‌های کنار من هم زود به زود مریض می‌شوند و هر روز می‌بینیم که یکی از آنها نمی‌تواند در مجلس آن روز شرکت کند. با توجه به اینکه مسئولیت‌ها را تقسیم کرده‌ام و بر اساس این تقسیم‌‌بندی فکر می‌کنم فلانی روز تاسوعا و دیگری روز عاشورا بیاید، بهتر است اما با نیامدن هر کدام از این افراد، مسئولیت آن فرد ناخودآگاه به دوش خودم می‌افتد.

علاوه بر این مسائل، 30 مجلس ماه محرم را هم اضافه کنید. یک مجلس بیت‌رهبری، دو مجلس تاسوعا و عاشورا نزد آیت‌الله خوشوقت (در خیابان شریعتی) و چند مجلس متفرقه دیگر هم وجود دارد.

*** تصنیف‌واره‌هایی که محمدحسین امسال خواند، واقعا ارزشمند بود

* فرزندتان «محمدحسین» هم در همه این مجالس همراه شماست؟

ـ یک توفیق بسیار بزرگی که امسال داشتم این بود که متوجه شدم آقا محمد حسین، اعتقاد و اعتمادش نسبت به سبک مدیریتی پدرش بالاتر رفته، یقینش بیشتر شده و در ارزیابی‌اش به یک رشد کاملی رسیده است. او متوجه این مطلب شده است که اگر می‌خواهد کنار من باشد، باید از اشعار سبُک پرهیز کند، چون نگاه مردم ما به شعر فوق‌العاده است.

به عنوان مثال، دهه اول امسال می‌خواستم یکی از مداحان جوان را مطرح کنم، برای همین شعر او را بازخوانی کردم. جالب اینکه به من گفتند از شما توقع داریم قصیده‌های فاخر بخوانی!

* محمد حسین هم شعرهای شما را می‌خواند؟

ـ خیر، مگر من چه قدر شعر می‌گویم؟ ما در محرم اشعار بسیاری را می‌خوانیم و شعر نوحه‌های اندکی از سروده‌های خودم است. پسرم امسال تصنیف‌واره‌هایی از سعید پاشازاده، محمد اسدالهی، سهراب افشاری و ... خواند که هر کدام از آنها واقعا ارزشمند بود. نمی‌خواهم بگویم عالی بود هنوز جای کار دارد اما برای این سن و برای آن جوان‌ها بسیار خوب بود.

* به سلامتی داماد هم که شده‌اند. می‌توانم بپرسم مهریه عروس خانم چقدر بوده؟

ـ 14 سکه بهار آزادی و 1372 شاخه گل نرگس، حج و عتبات عالیات هم هست.

* از بحث شعر خارج نشویم، اگر اشتباه نکنم زمانی هم برای حاج آقای ارضی شعر می‌گفتید؟

ـ سال 1363 بود، 19 سال بیشتر نداشتم که شعر «تو طبیب دل بیمار منی» را گفتم و چون حاج‌منصور مرا دوست داشت، شعرهایی که به ایشان می‌دادم واقعاً طور دیگری می‌خواند؛ نه اینکه بگویم من خوب بودم، اشتباه نشود! لطف اهل بیت به ایشان بود. در آن سال‌ها اشعار دیگری هم بود اما در دهه 70 من خیلی ساده شعر گفته بودم: «سلام من به مدینه، به آستان رفیعش» و حاج منصور لطف کرد، منت بر سر من گذاشت و به خاطر اینکه من را نیز داخل در ثواب کند، این شعر را خواند.

نوحه‌های حاج محمدآقا طاهری همه ماندگار هستند و شعر برخی ‌از این ماندگارها برای من است، از جمله: «استخاره، کردم امشب، تا بنوشم، می دوباره»، «اگر آن ماه نمونه، رخ خود را بنمونه»، «یاد آن روزی که آتش می‌کشید از در زبانه» و «الا ای همسفر، دمی آهسته‌تر، مرا با خود ببر». در واقع، اکثر نوحه‌های حاج محمدآقا در دهه 70، شعرش برای من است و سبک برای ایشان.

* پیش آمده است که نوحه‌ای با شعر شما گل کرده باشد و به خودتان بگویید: «سعید ای کاش این شعر را خودت می‌خواندی!»؟

ـ اصلاً و ابداً. ما این طوری نیستیم. همه می‌دانند که در نوحه‌خواندن از بین من و آقای طاهری، حتما آقای طاهری بهتر می‌خواند و در نوحه خواندن بین من و آقای کریمی، قطعاً آقای کریمی بهتر می‌خواند.

*** طراحی یک سبک خوب، کار بسیار سختی است

* اما هیچ‌کس مانند شما مقتل و روضه باز نمی‌خواند...

ـ نه اینطور نیست، هر وقت حاج محمود و محمدآقا اراده مقتل‌خوانی کنند، مجبورند که نوحه ‌خوانی خود را کمتر کنند و قطعاً این عزیزان از من بهتر می‌خوانند.

* زیادی متواضعانه نیست؟ چون خیلی‌هامعتقدند روضه‌ای که حدادیان می‌خواند، چیز دیگری است. مخصوصاً که سعی می‌کند مستند باشد و از لهوف یا دیگر مقاتل می‌خواند.

ـ این کار، زیاد سخت نیست، کاری است که از آقای طاهری و کریمی هم بر می‌آید. کار سخت آن است که یک سبک خوب طراحی ‌شود که کار این دو بزرگوار است. شعر را هم اگر من نگویم، دیگری می‌تواند بگوید اما واقعاً طراحی سبک، دشوار است.

 

* ان‌شاءالله که حالا حالاها از خدا عمر بگیرید و نفستان گرم باشد. آن شعری که وصیت کرده‌اید روی سنگ قبرتان بنویسند، می‌خوانید؟

ـ چون شمع فروغ بزم یاران بودم/ چون پروانه پیک بهاران بودم

هرچند که روسیاهم اما چون ابر/ باران بودم همیشه باران بودم

رباعی «باران بودم» اشاره به این دارد که ابر، روسیاه است ولی اگر روسیاه است باران دارد. به نظرم مضمون زیبایی است.

*** کارکرد بالای اشعار غلامرضا سازگار نسبت به دیگر شعرا

* ‌از میان شعرای بنام، بیشتر به کدام شاعران علاقه‌مند هستید؟

- واقعاً یکی از قله‌های بی‌نظیر ادبیات آیینی جناب آقای علی انسانی است و این موضوع، چیزی از توانمندی‌های دیگران کم نمی‌کند. ما بزرگوارانی مثل آقای مجاهدی و جناب آقای سازگار را داریم. الحق والانصاف کارکرد شعر آقای سازگار نسبت به همه آقایان بیشتر است و در خواندن، از ما دستگیری می‌کند و از رتبه بسیار بالایی برخوردار است. آقای مؤید همین‌طور و آقای حسان که واقعاً پدر ادبیات آیینی ما به شمار می‌رود و بیشتر شعرهایی که من در جوانی حفظ کردم، از جناب آقای چایچیان بوده است.

البته شعرای آیینی دیگری هستند که دوست دارم از آنها نیز نام ببرم. جناب آقای «حیدر توکل» شاعر خوبی است که زحمات بسیاری را در زمینه شعر، نوحه، مدح و مصیبت داشته و نیروی بسیار قوی محسوب می‌شود. آقای شریف در کاشان و آقای سیدمحسن حسینی در تهران نسلی از شاعران هستند که گمنام مانده‌اند. آقایان محسن طاهری و مرتضی تاری نیز شعرهای خوبی سروده‌اند و جا دارد یادی هم از برادر عزیزم آقای مهدی ریاحی داشته باشم که از شاعران بسیار خوب آیینی در دوران معاصر است و زحمات زیادی را در هیئآت و جلسات عزاداری کشیده است.

در میان جوان‌ترها افرادی مانند لطیفی و رضا جعفری، و همچنین شاعرانی در زمینه ادبیات معاصر داریم که سخت‌کوش بوده و آثار آنها برکاتی داشته است و آقایان لطیفیان، محسن عرب‌خالقی، حسن لطفی، مهدی زنگنه، سلیمی و رستمی از این جمله هستند.

 

*** «ارضی، انسانی و سازگار»؛ اساتید سرمشقی حدادیان

* با شنیدن هر یک از این اسامی، چه کلمه یا عباراتی به ذهن شما می‌رسد؟

منصور ارضی: خدای عشق و عاشقی، پیر عشق، دلِ دل [با خنده]؛

علی انسانی: آتش‌پاره‌ای از دل سوزان حضرت زهرا(س)؛

غلامرضا سازگار: زلال مدح و زبور مرثیه؛

محمدرضا طاهری: دل من است که روی زمین راه می‌رود و در آسمان‌ها دیده می‌شود؛

محمود کریمی: جان من است اندر رکاب ابوالفضل(ع)؛

علی قربانی (حاج قربان): قربانش بروم [با خنده]؛

عبدالرضا هلالی: آتش‌‌پاره‌هایی هستند که نمونه آن را کم سراغ دارم، این‌ها از مجنون‌های سیدالشهداء(ع) هستند که من خیلی دوستشان دارم، حتی می‌توانم بگویم با علما در ارتباط هستند، چه آقای هلالی باشد چه بهمنی و سیب‌سرخی و مقدم و حسن حسین‌خانی. من به تمام آنها به چشم استاد می‌نگرم و از تمام آنها نکته یاد می‌گیرم و مانند اولادم محمدحسین دوستشان دارم اما نه فقط محمد‌حسین بلکه من حسین طاهری را نیز بسیار دوست دارم و به چشم استاد به او نگاه می‌کنم.

استاد سرمشقی من، همان سه بزرگواری هستند که ابتدا نام بردید: حاج منصور، حاج علی آقا انسانی و حاج آقا سازگار. البته حتما اولویت اول با حاج منصور است ضمن اینکه بنده پای درس حاج علی آقا انسانی کم ننشسته‌ام شاید بعضی از افراد ادعای شاگردی داشته باشند اما من واقعا یک سال هر جمعه به منزل ایشان رفته‌ام، روضه عاشورا خوانده‌ام تا ایشان شنیده، نظر دهد و نظرات ایشان هم کاملا درست بود، یعنی حاج علی آقا به عنوان استاد ‌کار به من گفت: شما در زمینه دعا و روضه‌خوانی موفق‌تر خواهی بود. اکنون هم دیگران چنین نظری نسبت به بنده دارند.

همچنین یکشنبه‌ها با آقای سازگار می‌رفتیم منزل حاج منصور و با ایشان فقط مقتل می‌خواندیم و کار را به صورت کلاسیک پیگیری می‌کردیم. اینها به جای خود، اما سلوک این بزرگواران هم خیلی مؤثر است. هر زمان که به سراغ حاج منصور ارضی می‌رفتیم، می‌دیدیم که سجاده‌اش پهن است و ما را نیز برای امام حسین(ع) می‌گریاند. حدیث تازه‌ای از امام حسین(ع) می‌گفت و یکی از تحفه‌های اهل بیت(ع) را بیان می‌کرد.

نگرش من به جوان‌ها همین طور است، بعضی‌ها یک سال می‌گویند ما شاگرد فلانی هستیم اما می‌بینیم با او که قهر می‌کنند، سال بعد شاگرد فرد دیگری می‌شوند! یعنی اصلا فکر نمی‌کنند که این مسائل انباشته شده و تاریخ زندگیشان را تشکیل می‌دهد.

اگر آقای مقدم، هلالی، سیب سرخی می‌خواند و مورد توجه قرار می‌گیرد، این تأثیرگذاری به دلیل توجه به حضرت سید‌الشهداء‌(ع) است. منتها همه افراد، مراتبی دارند و امام حسین(ع) میان بهترین -که حاج منصور است- و بدترین -که من حدادیان هستم- را جمع می‌کند. باید نگاه‌ها، نگاه‌های تربیتی توأم با اغماض، تسامح و تساهل باشد.

*** فردی باتقوا و اهل علم باید در کنار مداحان حضور داشته باشد

* مرحوم «سید‌جواد ذاکر» را نیز در همین گروه قرار می‌دهید؟

ـ خدا رحمتش کند، توفیق نداشتم خدمت سید‌جواد برسم چرا که در شهرستان بود. او جوان عاشقی بود، آنهایی که برخی از مطالب را پخش کردند نباید پخش می‌کردند. این نکته هم خیلی مهم است که در کنار مداحان باید اهل ورع و علم حضور داشته باشند و از آنها مواظبت کنند تا مداحان دچار اغراق نشوند. چون بعضی از اغراق‌ها و غلوها از دامنه شخصی و محدوده زندگی ما فراتر می‌رود و ممکن است اشکالی را در جهان اسلام و یا حتی کل جهان به وجود آورد.

* برخی حاشیه‌ها، نتیجه عملکرد دور و بری‌هاست. تاکنون اتفاقی رخ داده که موجب شود با پامنبری‌های خود یا به اصطلاح «مجلس‌گرم‌کن‌ها» برخورد کرده باشید؟

ـ من هیچ‌ وقت نمی‌گویم «دیگر نیا»، ما نمی‌گوییم چون مریض هستی بیمارستان نیا! چرا که بیماران باید بروند بیمارستان، محلی که بیماران دور هم جمع می‌شوند.

 

*** عالمان ربانی انسان را سرخط نگه می‌دارند

* منظور از اینکه یک نفر اهل ورع باید کنار مداحان باشد و آنها را ارشاد کند، چیست؟

- ما 5 ـ 6 تا مراقب می‌خواهیم. یکی از این مراقب‌ها خداوند است، مراقب بعدی امام زمان ارواحنا له الفداء است که بخواهیم موارد را به ما گوشزد ‌کند نه اینکه بگوییم ما امام زمان(ع)‌را می‌بینیم نه ایشان بلکه اسباب را فراهم می‌کند که ما مورد نقد صحیح قرار بگیریم.

قرآن کریم نیز از دیگر مراقبان است که ما با خواندن قرآن، متوجه عیب‌هایمان می‌شویم. در مرحله بعدی استاد، مؤثر است اگر فرد در محضر عالم ربانی نباشد کم کم نوع پوشش، سبک زندگی و ماشین و ... تغییر می‌یابد.

بنابراین آنچه که انسان را سرخط نگه می‌دارد، حضور عالم ربانی است و رفتار، گفتار و منش انسان را به لحاظ مادی و معنوی بررسی می‌کند. از این مرحله هم بگذریم ما به یک رفیق خوب احتیاج داریم رفیق خوب، چاپلوس نیست و نقاط ضعف را به انسان متذکر می‌شود اما به زبان خوش. مجلسی نیست که تمام شود و من نپرسم خوب بود یا نه؟ با اینکه خودم کارشناسم اما از چند نفر می‌پرسم و در این پرسش و پاسخ‌ها چیزهای خوبی نصیبم می‌شود که موجب موفقیت در مراحل بعدی می‌شود و آرامش و پختگی کم کم به دست می‌آید.

*** برای امام حسین(ع) کم خواندم و کم سینه زده‌ام

* زیباترین، دلنشین‌ترین و گل سر سبد نواهای سعید حدادیان کدام است؟ یاد امام و شهداست؟

ـ حتماً این نوحه و دیگر نوحه‌ها هم هست اما یک خواندن‌های 2 ـ 3 نفره‌ای در حرم امام رضا و کربلا داشته‌ایم که از همه بهتر است. در آن نواهایی که در جمع مردم بوده، مجلس‌داری هم لحاظ شده است. ضمن اینکه سی‌دی فروش‌ها هم در معروف‌کردن یک نوحه نقش مهمی دارند، یعنی شاید نوحه‌های خیلی زیباتری هم از یک مداح باشد که اصلا میان مردم شناخته‌شده نیست.

* از دفاع مقدس و «یاد امام و شهدا» صحبت شد. اگر اشتباه نکنم بزرگترین حسرت شما این است که چرا در جبهه شهید نشدید.

ـ نه یک حسرت دیگری هم دارم و آن اینکه برای امام حسین(ع) کم خوانده‌ام و کم سینه زده‌ام!

* به عنوان حسن ختام مصاحبه، اگر ممکن است خاطره‌ جالبی از دوران جبهه یا مداحی‌های آن زمان برایمان تعریف کنید؟

ـ یک بار در جبهه، تیر به پیشانی‌ام خورد، سریع زیر لب گفتم: «یا مولاتی یا فاطمة‌الزهرا(س) انا لله و انا ‌الیه راجعون» و منتظر بودم که هر آن، حور و پری به سراغم بیایند. بعد دیدم لحظاتی گذشته و هنوز زنده هستم. پیش خودم گفتم چه قدر طول کشیده و چرا شهید نشده‌ام؟! دست کشیدم به پیشانی‌ام، متوجه شدم مرمی فشنگ به پیشانی‌ام چسبیده و کمی آن را خراش داده است. آن زمان بود که متوجه شدم بُرد مفید گلوله تمام شده بوده و جانی برای کشتن نداشته است و واقعاً حسرت خوردم.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: برچسب‌ها: مصاحبه , حاج سعید , حدادیان , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 3254
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 15 آذر 1391

دانلود فایل صوتی، نماهنگ پخش شده  رضا هلالی از برنامه همنشین با خورشید شبکه تهران محرم 91


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: بازدید از این مطلب : 5523
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
سه شنبه 14 آذر 1391

سرّ اين كه سفارش كرده ‏اند هر روز زيارت عاشورا بخوانيد و نسبت به اهل‏ بيت(عليهم ‏السلام) تولّي داشته و بر آنان صلوات و درود بفرستيد و از دشمنانشان تبرّي بجوييد، براي آن است كه طرز فكر معاندان ايشان منفور شود وگرنه هم ‏اكنون سخن از معاويه و يزيد نيست تا آنها را لعنت كنيم. نام و ياد آنها رخت ‏بربسته و قبرشان نيز زباله ‏داني بيش نيست، الآن سخن از فكر و راه يزيد و يزيديان عصر است[1]. زن فرعون وقتي كه به درگاه الهي دعا كرد، نگفت خدايا مرا فقط از فرعون نجات بده بلكه گفت: ﴿ربّ ابْنِ لي عنْدك بيتاً في الجَنّة ونجّني من فرْعوْن وعمله ونجّني من القوْم الظالمين﴾[2] يعني مرا از فرعون و فرعونيان، كه طرفداران سنّت سيّئه و رفتار ناپسند او هستند، نجات بده. تفكرّ براي هميشه باقي مي‏ ماند هر چند كه اسم و عنوانش تغيير پيدا كند.

بعد از تار و مار شدن خوارج در نهروان و خارج شدنشان از صحنهٴ حيات و زندگي، به علي‏ بن ابي‏طالب(عليهماالسلام) عرض شد: اين مقدس ‏هاي خشك از بين رفتند. فرمود: «كلاّ والله إنّهم نُطَف فى أصْلاب الرجال وقرارات النساء كلّما نَجَم منْهم قرنٌ قُطِع، حتّي يَكون آخرهم لُصوصاً سَلاّبين»[3]؛ اينها نطفه ‏هايي هستند در پشت مردان و قرارگاه زنان. هرگاه مقداري از اينها از بين بروند، عده اي ديگر ظهورمي كنند تا اين كه سرانجامِ كار، سارقانِ مسلّح و رهزنانِ غارتگر خواهند شد.

اكنون نيز، هم راه سالار شهيدان زنده است و هم‏ مرام و مسلك اموي و مرواني و عباسي وجود دارد. اين كه سفارش فراوان به اشك ريختن و عزاداري كردن نموده ‏اند براي آن است كه اشك بر شهيد اشتياق به شهادت را به همراه دارد، خوي حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا مي‏ گرداند. چون اشكْ رنگ كسي را مي گيرد كه براي او ريخته مي ‏شود و همين رنگ را به صاحب اشك نيز مي‏دهد. از اين‏رو انسان حسيني‏ منش، نه ستم مي‏ كند و نه ستم مي‏ پذيرد. اين كه عده‏ اي به فكر ظلم كردن يا ظلم‏ پذيري هستند براي آن است كه خوي حسيني در آنها نيست وگرنه شيعهٴ خاص حسين‏بن علي(عليهماالسلام) نه ظلم مي كند و نه ظلم مي‏پذيرد. آن كسي كه ظلم‏پذير است اموي مسلك است چنان‏كه ظالم هم اموي صفت است، هر چند كه زمزمهٴ «يا حسين» بر لب داشته باشد. و در قيامت كه هر كسي را به نام زمامدارش صدا مي زنند: ﴿يوْم ندْعوا كلَّ أُناسٍ بإمامهم﴾[4]، شخص ستمگر در صف امويان شركت مي كند. لذا اگر انسان بخواهد بفهمد كه راهيِ راه حضرت حسين ‏بن علي(عليهماالسلام) است يا راهيِ راه امويان، بايد ببيند كه در او خوي ستم‏پذيري يا سلطه ‏گري وجود دارد يا نه. اگر گرايش به اين خصلت‏ هاي زشت را در خود ديد بايد در اخلاق خود تجديدنظر كند.

 

 گريه بر امام حسين (عليه ‏السلام)[5]

براساس نقلي معروف از حضرت سكينه (عليه‏ السلام) بالاي بدن مطهّر امام حسين (عليه‏ السلام)، ايشان به اين اصل كلي سفارش كردند كه هر حادثهٴ تلخي پيش آمد كرد، آن را بهانه كنيد و براي من اشك بريزيد: «أو سمعتم بغريب أو شهيد فاندبونى»[6]؛ «هرگاه داستان غريب يا شهيدي را شنيديد، براي مظلوميت من گريه كنيد»؛ زيرا اگر امام حسين (عليه‏ السلام) به خلافت مي‏ رسيد، ديگر غريب يا شهيدي وجود نداشت.

بنابراين، اصل كلي اين است كه هر حادثهٴ تلخ و ناگواري را بايد بهانه كرد و براي سالار شهيدان اشك ريخت؛ نه آن‏ كه افراد داغديده براي تسكين عواطف و احساسات خود آن حضرت (عليه ‏السلام) را بهانه كنند و براي التيام زخم خويش اشك بريزند و ندبه نمايند و بين اين دو گونه عزا داري فرق وافر است؛ زيرا محصول يكي تعزيت براي حضرت امام حسين (عليه‏ السلام) است و نتيجهٴ ديگري تسليت براي خود؛ هر چند ممكن است بهانه قرار دادن واقعهٴ جان سوز كربلا هم بي‏اثر نباشد.

وجود مبارك سيدالشهداء (عليه‏ السلام) فرمودند: «أنا قتيل العبرة»[7]؛ يعني من كه به هدف اِحياي حق و اِمحاي باطل كشته شدم، بايد عَبَرات داشته باشم؛ به طوري كه چشمان علاقه‏ مندان به سالار شهيدان پر از اشك شود و آن اشكْ فراوان از شبكهٴ چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور كند تا عَبَرات بشود. 

اين سنّت حسنه، آثار فراواني دارد، از جمله اين كه محبت اهل بيت (عليهم‏ السلام) در قلب شيعيان حضور پيدا مي ‏كند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (عليهم ‏السلام) هرگز فكر و راه و روش آنان را رها نمي ‏كند؛ زيرا رهبري جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداري قلب را محبت به عهده مي‏ گيرد و دلِ دوستان حسين بن‏ علي (عليه ‏السلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقيم رهنمود مي ‏شود. 

منابع :

 [1] ـ مي دانيد كه لعن و نفرين و فرياد از بيداد بني اميّه لعنةالله‏ عليهم با آن كه آنان منقرض و به جهنّم رهسپار شده اند، فرياد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن اين فرياد ستم شكن است. و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثيه و اشعار ثناي از ائمهٴ حق(عليهم سلام الله) به طور كوبنده فجايع و ستمگري هاي ستمگران هر عصر و مصر يادآوري شود...(وصيت ‏نامهٴ امام‏خميني قدّس ‏سرّه، مقدمه).

[2] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 11.

[3] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 60.

[4] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 71.

[5] . شكوفايي عقل در پرتو نهضت حسينی، ص 233

[6] ـ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 26.

[7] ـ بحارالأنوار، ج 44، ص 280.

 حماسه و عرفان، ص 310


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2432
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
سه شنبه 14 آذر 1391

1391

حجت‌الاسلام آقا تهرانی، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، شب ششم محرم در ادامه بحث سبک زندگی اسلامی، مبنای تربیت در اسلام را ارتباط با خداوند و پذیرش مسؤولیت در مقابل خدا تا هنگامی که به مقام خلیفة اللهی برسد دانست و افزود: این خواسته خداوند است که انسان خلیفه‌اش در زمین باشد، انسان نیز این استعداد را دارد ‌که آیینه تمام نمای حق شود، استعداد مقامی  انسان بالاتر از آن چیزی است که امروز برای خود برنامه ریزی کرده است.

 وی کرامت را به دو نوع موهبتی و اکتسابی تقسیم کرد و اظهار داشت: خلقت انسان، کرامت موهبتی است که به بهترین شکل انجام گرفته است اما وظایف ما مربوط به کرامت اکتسابی است و به واسطه کسب یا عدم کسب آن است که ما را تشویق یا توبیخ می‌کنند.

 این استاد اخلاق، امام زمان(عج) را نمونه یک انسان کامل معرفی کرد و ابراز داشت: هدف این‌است که در نهایت به این مقام برسیم، ایشان نمونه‌ی به فعلیت رسیده ما انسانهاست، باید برای رسیدن به این مقام تلاش کنیم.

 وی نتیجه عدم حرکت به این سمت را حرکت به سمت پستی عنوان کرد و ابراز داشت: انسان در پستی تا جایی گناه روی گناه انجام می‌دهد که به قول قرآن جرأت می‌کند آیات خدا را تکذیب کند و به أسفل السافلین سقوط کند.

 حجت‌الاسلام آقا تهرانی با توصیه به محاسبه برای مشخص شدن جایگاه نفس در مدار بزرگ بین اعلی علیین و أسفل السافلین ادامه داد: دراین باره غرب برنامه‎ای ندارد و همچون منافقین فقط به استهزاء کفایت می‌کند، در اصل آن‌ها خلقت را مسخره و لهو و لعب می‌دانند و زندگیشان به بازی می‌گذرد.

 وی نسبت به مطالب انحرافی که  دشمن سعی دارد بین مسلمین رواج دهد و اصول اعتقادی شیعیان را سست کند هشدار داد و افزود: اجازه ندهید به مقدسات شما توهین شود، آن‌ها برای شما کلیپ درست می‌کنند، مواظب باشید که با انتقال بعضی کلیپ‌ها و بعضی انحرافات حتی به عنوان شوخی و خنده شریک جرمشان نشوید چرا که امکان دارد کسی با مشاهده آن تحت تأثیر قرار گیرد و منحرف شود.

 این استاد اخلاق حوزه گذران عمر به لهو ولعب را خصوصیت برنامه زندگی غربی معرفی کرد و ادامه داد: کاری نکنید که همه‌اش لغو باشد، برنامه ما با غرب فرق دارد، اسلام برای زندگی ابدی برنامه دارد و غرب فقط برای همین 60 ، 70 سال دنیا برنامه ریزی کرده است.

 وی با اشاره به آیه شریفه «أفحسبتم أنما خلقناکم عبثاٌ» که خلقت را هدفدار معرفی می‌کند، هدف از خلقت را رسیدن انسان به سعادت عنوان و اضافه کرد: در استعدادهای خود دقت کنید که چرا ما در هر چیز بهترین و کامل ترین را طلب می‌کنیم؟ مثلاً در علم می‌خواهیم به علم بی نهایت برسیم، آیا رسیدن به این خواسته‌ها در این دنیا ممکن است؟

 حجت‌الاسلام آقا تهرانی جاودانگی خواهی و کمال طلبی را علت وجود زندگی ابدی در جهان دیگر دانست و افزود: از ادامه آیه که می‌پرسد «خیال کردید به سوی ما باز نمی‎گردید؟» به حیات پس از مرگ یعنی زندگی در جوار الهی ـ که در آن بی نهایتِ استعدادهای انسانی اشباع می‌شود ـ رهنمون می‌شویم .

 وی دیدگاه غرب در این باره را تساهل و تسامح عنوان کرد و اظهار داشت: در دوران اصلاحات که این تفکر ترجمه و ترویج می‌شد آقای هابر ماس یکی از نظریه پردازان این تفکر به ایران آمد و گفت «این اشتباه است که شما به یک سری اصول مقید باشید و به خاطر آن جلوی دیگران بایستید، بهتر است جدی نگیرید»، این قضیه تا جایی جلو رفت که یکی از نمایندگان آن زمان گفت «از جهت دموکراسی ما به جایی رسیده‌ایم که اگر امام زمان هم بیاید می‌توانیم استیضاحش کنیم».

 این استاد اخلاق با اشاره به این‌که تساهل و تسامح بیماری اهل کوفه بود و غرب با ترویج آن می‌خواهد مسلمین دست از اصولی که به آن پایبند هستند بردارند گفت: مشکل عمر سعد همین بود که خیال کرد با تساهل و تسامح می‌تواند از جنگ میان حق یعنی حسین(ع) و باطل جلوگیری کند، برای همین با قصد میانجیگری به کربلا آمد و بین سپاه یزید و امام(ع) خیمه زد.

 وی با اشاره به آیه شریفه «فماذا بعد الحق الا الضَّلال» حق را خطی معرفی کرد که هرکس از آن خارج شود گمراه می‌شود و گفت: حضرت علی(ع) حتی به صورت ظاهری پا روی حق نگذاشت ، برای همین وقتی گفتند اگر به قرآن و سنت رسول و سنت خلیفه مقتول عمل کنی به تو رأی می‌دهیم فرمودند«به قرآن و سنت رسول عمل می‌کنم اما به سنت خلیه نه» و خلافت را از دست داد.

 حجت‌الاسلام آقا تهرانی تربیت را فنِ تشکیل عادات خوب و دور کردن عادات بد ذکر کرد و ادامه داد: خداوند وقتی قلب را خلق کرد آیینه ای صاف بود که خدا در آن منعکس می‌شد ولی کم کم زنگار گرفت و کدر شد، امیرمومنان(ع) می‌فرمایند «نفست را به وسیله ادب تزکیه کن همانطور که چوب به وسیله آتش تزکیه می‌شود.»

 وی با اشاره به گفتار حضرت امیر که فرمودند «اگر عمویم حمزه را به جای عمویم عباس و برادرم جعفر را به جای برادرم عقیل داشتم داستان حمله به خانه‌ام و جسارت به همسرم پیش نمی‌آمد» تصریح کرد: برای خود شخصیت قائل باشید، جعفر چون برای خود شخصیت قایل بود قبل از اسلام هم نه شراب خورده و نه به نامحرم نگاه کرده بود.

 وی افزود: وقتی علت شراب نخوردن و نگاه نکردن به نامحرم قبل از حرام شدن توسط اسلام را از جعفر پرسیدند پاسخ داد: دیدم وقتی کسی شراب می‌خورد از خود بی‌خود می‌شود و کارهای خلاف ادب انجام می‌دهد خوشم نیامد و چون دوست نداشتم کسی به ناموسم نگاه کند برای همین حریم ناموس دیگران را نگه داشتم.

 این استاد اخلاق با اشاره به حدیثی از امام علی(ع) درباب ادب گفت من این حدیث را در حالی که با خط بسیار زیبایی نوشته شده بود بر دیوار اتاق کار مقام معظم رهبری دیدم که « من نَصبَ نفسه اماما للناس فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» یعنی هرکس قصد رهبری بر مردم را دارد باید قبل از تعلیم دادن دیگران آموزگار قلب خود باشد، به عبارت دیگر رفتارش برگفتارش مقدم باشد.

 وی با اشاره به داستان پسرکی که مادرش او را نزد پیامبر آورد تا حضرت او را به نخوردن خرما نصیحت کنند و چون خود حضرت خرما خورده بودند این کار را به روز بعد موکول کردند گفت: حضرت امیر(ع) در ادامه حدیث کسی که مشغول تأدیب خودش شده را قابل تشویق تر از کسی که مشغول تأدیب دیگران است می‌داند، برخی عالمند اما عامل نیستند که این خیلی بدآموزی دارد.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2488
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
سه شنبه 14 آذر 1391

1391

حجت‌الاسلام مرتضی آقا تهرانی در شب چهارم محرم در ادامه مبحث«سبک زندگی، سبک بندگی»، مسأله نظام خانواده در اسلام را بسیار مهم دانست: دیدگاه اسلام با غرب درباره نظام خانواده متفاوت است یعنی اسلام به خانواده به شکل گسترده نگاه می‌کند، حال آن‌که غرب مرکزیت زندگی را مبتنی بر زن و شوهر می‌داند.

وی محرمیت میان زن و شوهر را مخصوص آنان دانست و ادامه داد: ارتباط و محرمیت میان زن و شوهر به نحوی است که مرد و زن نمی‌توانند با دیگری آن رابطه را داشته باشند.

این استاد اخلاق این رابطه خاص را رابطه‌ای که انسان حتی با خود هم نمی‌تواند داشته باشد عنوان و اضافه کرد:اگر انسان چنین رابطه‌ای باخود برقرار کرد خود ارضایی می‌شود که ممنوع و حرام است.

حجت‌الاسلام آقا تهرانی کمال انسان را در گرو ازدواج دانست و اضافه کرد: در روایات آمده است انسان با ازدواج نصف دینش کامل می‌شود و در برخی از روایات آمده ثلث و در برخی هم دو سوم آمده است.

وی ادامه داد: کامل شدن در دین بستگی به زوج دارد یعنی بعضی ازواج نصف دین انسان را کامل می‌کنند مثل شلوار که نصف بدن را می‌پوشاند و برخی ثلث و بعضی دو سوم.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی سن ازدواج در این دوران را خیلی بالا دانست و اظهار کرد: پیامبر می‌فرمایند « شرارُ أمتی عُزّابُها» بدترین امت من مجردها هستند، ازدواج در سن نزدیک به چهل به چه دردی می‌خورد وقتی می‌گوییم ازدواج کنید، سنت پیامبر است، می‌گویند پول نداریم، گفتیم زن بگیر نگفتیم پول پیداکن.

 

حجت‌الاسلام آقا تهرانی جامعه امروز ایران را که دارای اکثریت جوان است، در بهترین دوران خود معرفی کرد و اضافه کرد: این دوره کمال و باروری هر جامعه است که  غربی‌ها به آن دوران پنجره طلایی می‌گویند.

ایشان با تاکید بر کاربرد سبک زندگی دینی، از شهدا به عنوان الگوهای عینی در این زمینه یاد کرد و گفت: شهید ردانی پور از دوستان خوب من بود. یک روز دیدم بسیار ناراحت است. علت را جویا شدم، گفت: من مجردم و خوش ندارم وقتی شهید و با پیامبر (ص) رو به رو می شوم بگویند او مجرد است.

وی افزود: پس از چندی شهید ردانی پور ازدواج کرد، من شب عروسی ایشان مبلغی پول به عنوان هدیه ازدواج از بین طلاب جمع کردم و صبح زود به خانه ایشان رفتم تا این هدیه را تحویل دهم. درب منزلشان را که زدم مادرش در را باز کرد، گفتم با مصطفی کار دارم. گفت: مصطفی پس از نماز صبح عازم جبهه شد. همانجا یاد داستان حنظله غسیل الملائکه افتادم و اشک در چشمانم حدقه زد.

 

حجت الاسلام آقاتهرانی افزود: مصطفی یک کارت عروسی هم برای حضرت معصومه فرستاده بود و در آن از ایشان دعوت کرده بود تا در عروسی اش شرکت کند، خودش می گفت چند وقت بعد از عروسی به حرم کریمه اهل بیت(س) مشرف شدم و از آن حضرت گلایه کردم که چرا در عروسی من شرکت نکردید. همان شب آن حضرت را در خواب دیدم که به من گفت چرا گلایه می کنی؟ از کجا می دانی به عروسی ات نیامدم. من آمدم.

 

وی با ابراز تأسف از خود انتحاری ناشی از عدم توالد هشدار داد: به ما القا شده کاری کنیم که نسل بعد همه پیر باشند، آن‌وقت اسلام تشیع ولایت و نظام در مخاطره قرار می‌گیرد.

 

این استاد اخلاق توجه به تربیت فرزند را توجه به کیفیت در فرزند‌آوری دانست و اظهار داشت: اگر ده تا علامه طباطبایی داشته باشید بد است؟ بله اگر معتاد و تریاکی و دزد باشد یکی اش هم زیاد است.

وی با اشاره به این که تشکیل خانواده خواسته اسلام است و باید سبک و سمت زندگی را به سمتی که اهل بیت(ع) خواسته‌اند ببریم اضافه کرد: جالب است که امروز مال مهم است نه خانواده، برای همین تا بچه به سن فهمیدن می‌رسد ابتدا او را به مهد می‌فرستند، بعد پیش دبستانی، بعد مدرسه و بعد دبیرستان، پس این بچه پدر و مادر را کی ببیند؟ ما بچه را به دیگران می‌سپاریم و توقع داریم که با کیفیت رشد کند.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی توجه به تربیت فرزند و رابطه پدر و مادر با فرزند را بسیار مهم دانست و تصریح کرد: وقتی علت تعطیلی پنج شنبه برای دانش ‌آموزان را از وزیر آموزش و پرورش پرسیدم پاسخ داد «برای اینکه بچه ها پدر و مادر را ببینند، معلم و مربی که پدر و مادر نمی‌شود».

وی توجه بزرگان به تربیت فرزند را الگوی پدر و مادر دانست و عنوان کرد: فرزند مرحوم کاشف الغطاء می‌گوید «پدر قبل از اذان برای نماز شب برمی‌خواست و نمازش را در حرم امیرالمومنین می‌خواند و بعد از طلوع آفتاب به خانه می‌آمد، ایشان مقید بود هر موقع که بیدار می‌شود ما را هم صدا کند، هرچند ما جوان بودیم و گاهی خواب را شیرین تر میدیدیم».

این استاد اخلاق نماز شب و سحر خیزی را راه رسیدن به کمال عنوان کرد و گفت: اگر می‌خواهید به جایی برسید اهل سحر خیزی باشید، حضرت اباعبدالله(ع) شب عاشورا به حضرت عباس فرمودند «برادر جان امشب را مهلت بگیر خدا می‌داند من چقدر نماز و استغفار و قرآن خواندن را دوست دارم».

وی با تأکید بر این که، تجربه نماز شب خواندن را داشته باشید و اگر سخت است خلاصه اش کنید تصریح کرد: این قدر مشکلاتتان را به مسؤولین می‌نویسید دوتا از مشکلاتتان را هم به خدا بگویید، کسانی که می‌گویند روزی ما تنگ است اهل نماز شب نیستند، یکی از نشانه های نماز شب وسعت رزق است.

حجت‌الاسلام آقا تهرانی بعضی را به ظاهر مسلمان و در واقع بنده پول دانست و اضافه کرد: مشرک بودن کار درستی نیست پول که خدا نیست، بعضی می‌گویند پول نیست پس زن نمی‌گیرم.

وی افزود: خیلی از اوقات می‌نالیم که این هم زن و فرزند پس رزق کو؟ در حالی که ما بر سر سفره فرزندانمان نشسته ایم یعنی از رزق آنهاست که سفره ما پربرکت شده است.

این استاد اخلاق پست دانستن شهوت جنسی را رهبانیت مسیحیان دانست و عنوان کرد: بعضی می‌گویند من و شهوت جنسی؟ بله اگر حلال باشد و خدا بخواهد چرا که نه، آیا این را عبادت نمیدانید که در کنار همسر خود بنشینید؟

آقا تهرانی به نقل داستانی از برخود با رهبانیت در اسلام پرداخت و گفت: امام صادق می‌فرماید« عثمان از عظمت آیات عذاب درباره شهوت به وحشت افتاد و از خانواده دوری کرد و مشغول عبادت شد، همسرش خدمت رسول اکرم رسید و عرض کرد یا رسول الله عثمان روزها روزه میگیرد و شبها به عبادت مشغول است.

وی افزود:حضرت غضبناک شدند و برخواستند به طرف محل عبادت عثمان تا چشم عثمان بن مظعون به رسول اکرم افتاد عبادت را رها کرد و رسید خدمت رسول اکرم حضرت فرمودند عثمان خدا برای رهبانیت من را نفرستاده است.

حجت‌الاسلام آقا تهرانی عثمان بن مظعون را از خواص اصحاب رسول خدا و چهاردهمین نفری که به پیامبر ایمان آورد معرفی کرد و افزود: از بس عثمان مورد علاقه حضرت امیر بود حضرت نام فرزندش را عثمان نهاد.

 وی افزود: حضرت در نهج البلاغه بلندی درباره عثمان بن مظعون فرمودند«کان لی فیما مضی أخ فی الله یعظم فی عینی صغر الدنیا فی عینه» ببینید اگر دنیا در چشمان شما بزرگ باشد شما کوچکید و اگر دنیا در چشم شما کوچک باشد شما بزرگ هستید. از بس این تعابیر بلند است بعضی فکر کردند درباره حضرت رسول اکرم است.

این استاد اخلاق ازدواج را سنت پیامبر عنوان کرد و افزود : رسول اکرم فرموده‌اند«فمن رغب عن سنتی فلیس منی» هرکس از این سنت روگردان است از من نیست، سعی کنیم سنت رسول اکرم را به حرام مخلوط نکنیم.

وی مثال اجر بر جنابت حلال را غسل ملائکه بر بدن حنظله دانست و افزود: وقتی رفتند سراغ بدن حنظله دیدند بدنش خیس است، وقتی به حضرت گزارش دادند ایشان فرمودند ملائکه حنظله را غسل دادند.

حجت‌الاسلام آقا تهرانی در پایان سخنان خود سه اصل در اسلام و یک مثال برای سبک زندگی غرب عنوان کرد و ابراز داشت: بنابر اصل اول خانواده اساس است درحالی که غرب خانواده را به شکل سنتی مضر می‌داند.

وی اصل دوم را گستردگی نظام خانواده در اسلام به حدی که گاهی پدران و مادران زوجین هم در این حیطه قرار می‌گیرند دانست و گفت: در نظام خانواده غربی، خانواده هسته‌ای است یعنی همین دو نفرند و بقیه مزاحمند که متاسفانه به نظر می‌آید در عمل، ما هم غربی زندگی می‌کنیم.

این استاد اخلاق شیوه اسلامی در ارتباط خانوادگی بر مبنای ایثار گذشت و دلدادگی زن و مرد به همدیگر را اصل سوم بیان کرد و ادامه داد: در غرب اصل لذت جویی حاکم است یعنی اگر این شخص لذت را تأمین کند و گرنه با دیگری.

آقا تهرانی داستان عجیبی از سبک زندگی غرب و ازهم پاشیدگی خانوادگی و جایگزین‌های دیگر به جای خانواده بیان کرد و گفت: در کشور کانادا در همان آپارتمانی که ما بودیم پیرزنی بود که به محوطه دانشگاه می‌آمد و برای پرندگان غذا می‌ریخت این پیر زن سگی داشت که همه جا همراه خودش می‌برد.

وی ابراز محبت به حیوانات افراد در غرب را نشانه احترام به شخصیت صاحب حیوان عنوان کرد و  گفت: یک بار من با این خانم در آسانسور برخورد کردم، وی سگش را رها کرد سمت من تا به او محبت کنم، دیدم الان خوش را به لباسم می‌مالد و برای‌نماز مشکل ساز می‌شود.

از پیرزن خواهش کردم او را بگیرد، پیرزن صدا زد پسرم بیا، با تعجب پرسیدم این پسر شمااست گفت از پسر، پدر و شوهر بهتراست.

 این نتیجه سبک زندگی غرب و دوری از نظام خانواده است که متأسفانه در حال رواج در کشور ما است.

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , اخلاق و عرفان , ,
:: برچسب‌ها: سبک زندگی , رایه الهدی , دکترآقاتهرانی ,
:: بازدید از این مطلب : 3163
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 14 آذر 1391

ای کاش در رکاب امامم شوم شهید

من سحت بر دعای فرج بسته ام امید.....

 

در ابتدای این فایل تصویری ، صحبت های مادر شهیدی را می شنویم که هنوز چشم به راه  فرزندشهیدش است....

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: ای کاش در رکاب امام شوم شهید , شهیدگمنام , رایه الهدی , عبدالرضاهلالی ,
:: بازدید از این مطلب : 2392
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 14 آذر 1391

این کلیپ تصویری باصدای رضا هلالی توسط بچه های  هیئت الرضا تهیه شده

 

 دوباره با اذن زهرا(س) این دل شده بی تاب.....

 

جهت دانلود این فایل تصویری زیبا روی تصویر بالا کلیک نمایید.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: همنشین باخورشید , عبدالرضاهلالی , شبکه تهران , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2699
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

شهید مدرس 75 سال پیش در تبعیدگاه خود واقع در شهرستان کاشمر به شهادت رسید. آرامگاه وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تجدید بنا و در سال 1367 توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افتتاح شد.

 آیت‌الله سیدحسن مدرس در سال 1287 هجری قمری به دنیا آمد، او تحصیل خود را در علوم دینی در اصفهان، سامرا و نجف در محضر بزرگانی چون آیت‌الله میرزای شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آن گاه به اصفهان مراجعت کرد و مشغول تدریس فقه و اصول شد.
 
 
 
 
 
 
وی در جریانات مربوط به نهضت مشروطه به سمت سیاست روی آورد، فعالیت سیاسی شهید مدرس با عضویت در انجمن ایالتی اصفهان آغاز می‌شود و با انتخاب او به عنوان یکی از 5 تن علمای منتخب برای دوره دوم قانون‌گذاری مجلس در تاریخ 1289 شمسی، چهره‌ سیاسی او شناخته‌تر می‌شود، همچنین مدرس از چهره‌های سرشناس کمیته دفاع ملی بود که جهت جلوگیری از پیشرفت نیروهای روسیه تزاری به سمت پایتخت به قم مهاجرت کردند.
 
با امضای قرارداد 1919 وثوق‌الدوله، مدرس به مخالفت برخاست و با این قرارداد ننگین به شدت مخالفت کرد و اجازه نداد ایران بین اجانب تقسیم شود. پس از کودتای رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی در سوم اسفند 1299، مدرس همراه بسیاری از مبارزان دستگیر شد و تا پایان عمر کابینه سیاه سید ضیاءالدین طباطبایی در قزوین زندان بود.
 
 
 
 
 
 
پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نایب رییس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس که همراه با تغییر سلسله قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبری اقلیت مجلس را بر عهده داشت.
 
رضاخان که به دنبال حذف قاجار و حاکمیت خود بود، طرح جمهوری را مطرح کرد، اما وجود مدرس و رفقای او در مجلس که فراکسیون اقلیت را تشکیل می‌دادند، مانع از به سرانجام رسیدن طرح جمهوری رضاخانی شد.
 
 
رضاخان هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد، ابتدا مدتی او را خانه‌نشین کرد و سپس در 16 مهر 1307 دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد.
 
 
شهید مدرس 7 سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در 22 مهر 1316 از خواف به کاشمر منتقل شد. در این زمان رضاخان دستور قتل مدرس را به رییس شهربانی کاشمر داد، ولی او به این کار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد، آن‌ها در شب دهم آذر 1316 برابر با 27 رمضان 1356 قمری سراغ آن عالم ربانی رفتند و او را به شهادت رساندند و جنازه را مخفیانه به خاک سپردند.
 
قبر شهید مدرس پس از شهریور 1320 و خروج رضاخان از ایران، توسط اهالی محل شناسایی و مشخص شد.
 
در سال 1367 آرامگاه شهید مدرس(ره) به مساحت 1250 مترمربع زیربنا و 3000 متر مربع محوطه و فضای سبز احداث و توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب که در آن زمان ریاست جمهوری اسلامی ایران را داشتند، افتتاح شد.
 
مقام معظم رهبری در سال 1373 طی حکمی، تولیت آرامگاه شهید آیت‌الله مدرس در کاشمر را به آیت‌الله واعظ طبسی واگذار کردند.
 
هم‌اکنون در شهرستان کاشمر از توابع خراسان رضوی، مجاور آرامگاه شهید مدرس کتابخانه بزرگی با 250 هزار جلد کتاب و مجتمع فرهنگی و فضاهای رفاهی ایجاد شده است.
 
همچنین در موزه کوچکی به مساحت 200 مترمربع، بخش‌هایی از آثار و اسناد شهید مدرس در معرض دید علاقه‌مندان قرار گرفته است.


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , مـــردان خــــدا , ,
:: برچسب‌ها: شهیدمدرس , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2500
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

 سید هاشم حداد می‌گفت: خوب است قنداقه نوزادان را تا چند ماهگى در مجالس ذکر، علم و محافل عزادارى سید الشهداء(ع) ببرند؛ چرا که نفس طفل همچون مغناطیس بوده، علوم، اذکار و قُدوسیت روح امام حسین(ع) را جذب می‌کند.

 

داستان واقعه کربلا، داستان بسیار غامض و پیچیده‏اى، عیناً مانند سکه دو رو است: یک روى آن عشق و شور و نیل و فوز حضرت سید الشهداء علیه‌السلام به آن عوالم، و روى دیگر آن غصه و اندوه و عذاب و شکنجه و گریه است. اما کسى می‌تواند آن روى سکه را تماشا کند که این رو را دیده و تماشا کرده و از آن عبور کرده باشد.

علامه طهرانی درباره استاد سلوکی خویش، مرحوم حداد بیان می‌کند: «حاج سید هاشم حداد تربیت شده دست مبارک مرحوم حاج سید میرزا على آقاى قاضى بود. او می‌دانست دست پرورده‌‏اش چیست، و درجات و مقاماتش کدام است، ایقان و عرفان او در چه حد اعلاىی از ارتقاء و سُمُو راه یافته است. من چه می‌‏فهمم؟ خبره و خریت این فن آن بزرگ مرد الهى است.

من از حداد فقط عبادتى، توجهى، مراقبه‌‏اى، التزامی‌ به دستورات شرع، متانت، وقار، تمکین و صبر و تحمل و امثال ذلک را درمى‏یابم، ولى از منشأ و مصدر این خصائص و آثار خبرى ندارم. من نورى را مشاهده می‌کنم ...».

حاج سید هاشم حداد (1404 – 1318 ق) از شاگردان سلوکی مرحوم علامه قاضی بود. بخشی از حالات این ولی الهی در ادامه می‌آید:

* حالات مرحوم حداد در مجالس سید الشهداء(ع) وصف ناشدنى است‏

در جلد دوم کتاب «اسرار ملکوت» تألیف آیت‌الله سید محمد محسن حسینی طهرانی، فرزند علامه طهرانی می‌خوانیم: وقتى یاد و ذکر سیدالشهداء(ع) مى‌آمد چنان حالت انقلاب و وجد و شعفى بر سیماى آیت‌الله حداد نقش مى‏‌بست که وصف ناشدنى است.

در ایام محرم چنانچه ذکر این واقعه را خود علامه طهرانی در کتاب «روح مجرد» ذکر کرده‏‌ است، آثار وجد و عشق و شور و حال کاملًا از وجنات سید هاشم حداد مشهود بود. گویى حلول این ماه دور جدیدى را در حیات و زندگى او به وجود می‌‏آورد و حال و هواى او را به کلى عوض می‌‏کرد، گرچه او تماماً و مستمراً با محبوبش حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام اتحاد و معیت داشت، اما ورود در این ماه براى او جاذبیت و تلألؤ دیگرى را به همراه می‌‏آورد.

صبح‌ها در منزلش زیارت عاشورا و شب‌ها سخن از حالات و عوالم و حقایق توحیدى متجلیه از نفس آن حضرت بود.

در روزهاى تاسوعا و عاشورا به شاگردانش دستور مى‌‌داد به خیابان بروند و در دستجات عزادارى شرکت کنند، و خود نیز در انقلاب عجیبى به سر می‌‏برد. اشک بدون اختیار مانند ناودان بر چهره‌اش جارى می‌شد و قدرت تکلم و معاشرت را از وی سلب مى‌کرد. ولى آرام و بى‏سر و صدا و به دور از هیا و هو، در درون خود با معشوق به راز و نیاز و نجوا مى‏پرداخت.

* تشریح وقایع عاشورا که عشق محض بوده است‏

مرحوم علامه طهرانی در کتاب «روح مجرد» حالات استاد سلوکی خویش، حاج سید هاشم حداد را چنین بیان می‌کند: در دهه عاشورا آقاى حداد بسیار گریه می‌کرد، ولى همه‌‏اش گریه شوق بود. و بعضى اوقات از شدت وَجد و سرور، چنان اشک هایش متوالى و متواتر مى‏‌آمد که گویى ناودانى است که آب رحمت باران عشق را بر روى محاسن شریفش می‌ریزد.

این استاد وارسته می‌فرمود: مردم خبر ندارند، چنان محبت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تأسف می‌خورم که همچون زن فرزند مرده می‌‏نالند. مردم نمی‌دانند که همه آنها فوز و نجاح و معامله پر بها و ابتیاع اشیای نفیسه و جواهر قیمتى در برابر خَزَف بوده است. آن کشتن مرگ نبود؛ عین حیات بود. انقطاع و بریدگى عمر نبود؛ حیات سرمدى بود.

آرى، مرگ براى سیدالشهداء، سید مظلومان عالم(ع) عین درجه، ارتقا و فوز و نجاح است. از این رو در روایت وارده در مبحث «معاد شناسى» آمده است که در روز عاشورا هر چه آتش جنگ افروخته‏تر مى‏شد و مصائب آن حضرت افزون‌تر، چهره منورش بر افروخته‏تر و شاداب‏تر مى‏شد.

علامه طهرانی خاطرنشان می‌کند: باید دانست که آنچه را که مرحوم حداد فرموده‏، حالات شخصى خویش در آن أوان بوده است که از عوالم کثرات عبور نموده و به فناى مطلق‏ فى الله رسیده بود و به عبارت دیگر: سفر إلى الله به پایان رسیده، اشتغال به سفر دوم که فى الله بود، داشته‌ است.

اما سایر مردم که در عالم کثرات گرفتارند و از نفس برون نیامده‌‏اند، حتماً باید گریه و عزادارى و سینه زنى و نوحه خوانى کنند تا بدین طریق بتوانند راه را طى کنند و بدان مقصد عالى نائل آیند. این مجاز قنطره‏اى است براى آن حقیقت. همچنان که ما در روایات بسیاری به عزادارى امر شده‌ایم تا به این وسیله، جان خود را پاک کنیم و با آن سروران در طى این سبیل هم آهنگ شویم.

چنانکه عین خود این حالات در حضرت آقاى حداد در اواخر عمر مشاهده مى‏شد که توأم با همان عشق شدید، در مجالس سوگوارى، گریه و عزادارى ناشى از سوز دل و حرقت قلب وی مشهود بود. خود حضرت سید الشهداء علیه السلام هم به حضرت سکینه دختر عزیزشان فرمودند:

لا تُحْرِقى قَلْبى بِدَمْعِکِ حَسْرَةً             مادامَ مِنى الروحُ فى جُثْمانى‏

«قلب مرا با سرشکت آتش مزن، این سرشکى که از روى حسرت‏ مى‏ریزد؛ تا وقتیکه جان در بدن دارم!»

 

* تاثیر پذیری اطفال از محافل نورانی

علامه طهرانی همچنین می‌نویسد: استادم سید هاشم حداد می‌گفت: براى احترام کودکان نوزاد، خوب است قنداقه نوزادان را تا چند ماهگى در مجالس علم و محافل ذکر و حسینیه و محال عزادارى که نام حضرت سید الشهداء(ع) برده مى‏‌شود ببرند؛ چرا که نفس طفل همچون مغناطیس است و علوم و اوراد و اذکار و قُدوسیت روح امام حسین(ع) را جذب می‌کند. طفل گرچه زبان ندارد ولى ادراک می‌کند، و روحش در دوران کودکى اگر در محل یا در حال معصیت برده شود، آن جرم و گناه او را نیز آلوده خواهد کرد؛ و اگر در محل و یا حال ذکر و عبادت و علم برده شود، آن پاکى و صفا را به خود می‌گیرد.

همچنین توصیه می‌کرد: شما اطفال خود را در کنار اطاق روضه خوانى یا اطاق ذکرى که دارید قرار دهید! علماء سابق این طور عمل می‌‏کردند زیرا آثارى را که طفل در این زمان، کسب می‌کند تا آخر عمر در او ثابت مى‌ماند و جزو غرائز و صفات فطرى وى می‌شود. چرا که نفس بچه در این زمان، قابلیت محضه است؛ گرچه این معنىِ مهم و این سر خطیر را عامه مردم ادراک نکنند.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: برچسب‌ها: سیدهاشم حداد , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2502
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

استاد پناهیان در شب ششم محرم در دانشگاه امام صادق (ع) به شرح زیر گفت: 

اما اگر عقل انسان به فطرت برسد، ابزار تمسخر از دست کفار گرفته می‌شود؛ ریشه تمسخر باید کنده شود، البته اگر بخواهید ریشه تمسخر کنده شود، راهش این است که عقل انسان به فطرت برسد.
 
ابزار و ریشه تمسخر آن‌ها چیست؟ آنها دین را باری می‌دانند که بر تو تحمیل شده است، در مقابل، خودشان را آزاد می‌انگارند پس به خودشان اجازه می‌دهند تو را تمسخر کنند، بعد از تمسخر خواهند گفت: ما آزادیم، شما نیز آزاد باشید و هر کاری دل‌تان می‌خواهد بکنید.
 
اگر عقل شما به فطرت برسد، دین را یک بار تحمیلی به خود نخواهید دید بعد، در مقابل آنها خواهید گفت: اتفاقاً تو خودت باش تو آزاده باش. ما چون به فطرت خودمان بازگشتیم، احساس آزادی می‌کنیم این تو هستی که اسیر ابلیس و هوای نفس خود شده‌ای.
 
تمام سخنانی که آنها برای تمسخرمان می‌گویند را باید ما بگیریم و به آنها بگوییم؛ گاهی، غیر فطری از دین دفاع می‌کنیم؛ البته عاقلانه است، ولی دلیلی غیرفطری است، این دلیل اشتباه است. آن قدر با زبان فطرت سخن نگفته‌ایم که راه را برای تمسخر دیگران باز کرده‌ایم، در حالی که ما باید خودشان را به یاد خودشان بیندازیم، باید یادشان بیاوریم که در ذات خود فطرتی دارند و اگر به آن برسند احساس آزادی خواهند کرد.
 
اگر به زبان عاقلانه منهای فطرت بخواهیم برای دین علت بیان کنیم، خواهیم گفت، بالاخره قیامتی هست و بالاخره خدایی نیز هست؛ این خدا گفته است اگر اعمال دینی را انجام ندهید چوبش را در روز قیامت خواهید خورد؛ یعنی همه چیز را به قیامت محول می کنید.
 
طریقه دیگری که سعی می‌کنند دین را عقلانی اثبات کنند، این است که اگر دینداری کنید، برای دنیای خودتان نیز بهتر است، خدا ما را بهتر می‌شناسد، از همین جهت برنامه‌ای را در اختیار ما گذاشته تا زندگی بهتری داشته باشیم؛ من نیز باید برنامه‌ای را که به من تحمیل شده انجام دهم تا به سعادت دنیا و آخرت برسم.
 
البته من نمی خواهم بگویم این ادله اشتباه است، حرف من این است که این دلایل کافی نیست؛ پاسخ عاقلانه‌تر که فطری نیز هست، این است که دین با ذات و دل من سازگار است، اگر دینداری نکنم با دلم چه کنم؟ من هر لحظه احساس نیاز می‌کنم که به دین پایبند باشم با چنین پاسخی دیگر نمی‌توانند مسخره‌ات کنند.

آیت الله شاه‌آبادی جمله ای دارد که می‌گوید: شما اگر به این انگیزه که پاسخ نیاز فطری‌تان را دهید دینداری کنید بالاتر از این است که به قصد صلاح و فلاح دینداری کنید.
 
هالیوود جهان را با ابراز تمسخر کنترل کرده و می‌کند، آیا شما فکر می‌کنید که یک احساس روانی کوچک و زودگذر است که برای مدت کوتاهی درگیر آن می‌شوید؟ تمسخر ابزاری است که ته دل شما را خالی می کند تا دست از دینداریتان بردارید.
 
فکر می‌کنید تنها شما هستید که درگیر تمسخر بی‌دین‌ها هستید؟ خیر جهان با تمسخر اداره می‌شود، تمام برنامه‌سازی‌های علیه دین ناب، از ابزار تمسخر استفاده می‌کنند، در مقابل تمامی این تمسخرها، فطرت قرار می‌گیرد، تو می‌گویی دلم می‌خواهد که دین را ارج می‌گذارم؛ این در حالی است که تو راست می‌گویی، نه آن کسی که می‌گوید دلم می‌خواهد همجنس بازی می کنم.
 
آنها سال‌هاست تحت فشار رسانه‌ها مجبور به همجنس‌بازی هستند، مثلاً در برنامه‌ای تلویزیونی کشیشی را می‌آموزند که بگوید همجنس گرایی کاری زشت و مشمئزکننده است بعد همجنس بازی می‌گوید من که از آن مشمئز نمی‌شوم، شاید این کشیش درون خود از این عمل بدش می‌آید، اما ما که بدمان نمی‌آید، چند بار که بحث به همین شکل گشت، از کلیت آن جلسه این نتیجه‌ گرفته ‌شد که همجنس‌گرایی چیز خوبی است، بعد می‌روند قانون همجنس گرایی را تصویب می‌کنند، پس او هم در ذات خود همجنس گرایی را دوست ندارد.
 
چند سال قبل دانشجویان علوم اجتماعی دانشگاه تهران تحقیقی کرده بودند که نتیجه‌ای که به من ارائه دادند، این گونه بود که 70 درصد کسانی که حجاب را کنار گذاشته بودند، از ترس تمسخر دیگران آن را کنار گذاشته اند و دلشان نمی‌خواست حجاب را کنار بگذارند، اما از ترس تمسخر، از آنچه که دلشان می‌خواست، گذشتند.
 
در جامعه امام زمان از مهندسی معکوس تمسخر استفاده می‌کنند، می‌گویند: روی ذهنت چه کار کردند که گناه کردی؟ پالان به روی دوشت انداخته‌ و حمارت کرده‌اند که گناه کردی؟ دیگر کسی که این حرف‌ها را می‌شنود، جرات نمی‌کند در جامعه گناه کند.
 
سطح دینداری فطری بسیار بالاتر از سطوح دیگر است، ما در عصر نزدیک به ظهور به ابزاری‌ قوی مثل فطرت نیاز داریم. ما باید به بی‌حجاب‌های عالم بگوییم راحت باش، خودت باش چرا با بی‌حجابی خود را اذیت می کنی؟
 
اما به امام حسین (ع) برگردیم؛ چرا مردم با هر شأنی به خیابان‌ها می‌آیند و به سر و سینه می‌زنند؟ و اگر همه عالم هم مسخره‌شان کنند باز هم از حسین دست برنمی‌دارند؟ زیرا حسین آن بخشی از فطرت است که به آن دست پیدا کرده‌ اند.
 
رابطه طبیعت نیز با امام حسین (ع) فطری است، اصلاً جلوه عالی فطرت، حسین است و بس. امام رضا (ع) می فرماید: در کربلا که آن اتفاق افتاد، آسمان‌ و سنگ‌ها نیز خون گریه کردند، منظور فطرت آسمان و سنگ‌هاست که با حسین ارتباطی فطری گرفته‌اند
 
رابطه ما با خدا از جنس فطرت است، ارتباطمان با امام حسین (ع) نیز از همین جنس است، پس اگر ما فطرت را بشناسیم راحت‌تر می‌توانیم عقل را جمع و جور کنیم.
 
یک نکته دیگر نیز این است که هر کسی، با فطرت جذب نمی‌شود، خب نشود، به جهنم که جذب نمی‌شود، کسی که با براهین فطری جذب نمی‌شود با هیچ چیز دیگری نیز جذب نمی‌شود. می‌خواهید چه کار کنید؟ خود جهنم را بیاورید به آنها نشان دهید باز هم حرفت را قبول نمی‌کنند، خدا در قرآن فرموده که اگر به جهنم هم بروند و سپس به دنیا بازگردند باز هم همه چیز را انکار خواهند کرد.
 
حال از این مقوله طولانی که بگذریم به این می رسیم که ارزش بیداری به 10 نکته است.
 
1- با سهولت و سرعت پذیرفته می‌شود.

2- دین‌داری عاشقانه شروع می‌شود، عاشقانه دینداری کردن فقط در گرایش فطری وجود دارد نه گرایش‌های اکتسابی.
 
امام رضا(ع) در پایان سخنی طولانی به «ابن شبیب» می‌فرماید: بر تو باشد که دست از ولایت ما برنداری، اگر مردی یک سنگ را دوست داشته باشد، روز قیامت با آن سنگ محشور خواهد شد.
 
چرا این گونه است؟ می‌دانید دوست داشتنی‌های تو مهم‌ترین دارایی‌های تو هستند؟ حالا ببینید حب الحسین با تو چه می‌کند؟
 
این مسائل در ذات محبت است و اثر ذاتی محبت را در عالم نگاه کن.
 
محبت امام حسین(ع) را در دلتان تقویت کنید، دستورالعمل آن‌ هم این است که وقتی محبت داشتی نگو آن محبت در صندوقچه‌ دل سینه‌مان هست و هر وقت دلمان برای این محبت تنگ شد به روضه‌ها سرمی‌زنیم. شما اگر گوهری داشته باشید آن را بی‌جهت رها می‌کنید؟ باید آن را آبیاری کنید و هر هفته به آن برسید.
 
3- عاقلانه است.
4- لذت بخش است.
5- همه جانبه انسان را رشد می‌دهد.
6- به اوج دین‌داری می‌رساند.
7- پایداری در دین به همراه خود می‌آورد.
8- آفاتی مثل عجب و ریا را از بین می برد.
9- نفاق را از بین می برد.
10- ادله‌ای همگانی و فراگیر است.
 
ما در جلسات قبل گفتیم که فطرت با تهذیب و تماشا شکوفا می‌شود، معنای تهذیب چیست؟ برای آن که کشش‌های فطری خود را شکوفا کنید، کشش‌های غیرفطری را که خودت می‌فهمی نیازهای واقعی نیستند، باید کنار بگذارید.
 
هیچ بلایی سرت نمی‌آید اگر به کشش‌های غیرفطری توجهی نکنی و بگویی برو گمشو. خیالتان راحت باشد، باز هم برمی‌گردد. اسیر کشش‌هایی که فطری نیستند، نشو. این می‌شود معنای تهذیب نفس. اگر تهذیب نفس کردی، عشق ذاتی ات شکوفا می‌شود.
 
ادب یعنی یک برنامه مداوم با هوای نفس، تا این برنامه به نتیجه برسد، طول می‌کشد، سخت نیز هست، ولی کشش‌های ذاتی‌ات را شکوفا می‌کند.
 
راه دیگر شکوفا کردن فطرت، تماشا است اما حواستان باشد تهذیب را به بهانه تماشا رها نکنید. اشک برای امام حسین(ع) خوب است، ولی حتماً باید با تهذیب همراه باشد، آن زمان است که اثر دارد.
 
فردی که در خانه آیت الله بهجت هفت سال خدمت می‌کرد، می گفت که یک بار به سفر مشهد رفتم، آیت الله بهجت از من پرسیدند به زیارت که رفتی خود امام رضا(ع) را زیارت کردی؟ من گفتم: نه فرمودند، حتی خواب حضرت را نیز ندیدی. عرض کردم: نه باز هم سوال کردند یعنی هر زمان که به زیارت می‌روی، امام را زیارت نمی‌کنی؟ من هم جواب دادم: نه، ایشان با حالت تعجبی عمیق گفتند: عجب.
 
زیارت که نوعی تماشاست، فطرت را شکوفا می‌کند، اما باید با تهذیب همراه باشد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2436
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

دروغ در اسلام یکی از گناهان کبیره و کلید بسیاری از دیگر گناهان می‌باشد و به شدت از آن نهی شده و نجات را در صدق و هلاکت را در دروغ دانسته است.

 

پیامبر خدا(ص) درباره این‌که آیا به شوخی دروغ گفتن اشکال دارد؟ می‌فرمایند:" دروغ، چه جدّی و چه شوخی آن، درست نیست. همچنین درست نیست که مرد به فرزند خود وعده‏‌ای بدهد و به آن عمل نکند. همانا راستگویی، به نیکی رهنمون می‏‌شود و نیکی به بهشت هدایت می‏‌کند2".

همچنین آن حضرت در پاسخ به این پرسش که آیا دروغ گفتن برای خنداندن دیگران اشکال دارد؟ فرمودند:" وای بر کسی که برای خنداندن مردم دروغ بگوید، وای بر او، وای بر او3".

امام سجّاد(ع) نیز درباره این‌که چرا باید دروغ کوچک و به شوخی را هم ترک کرد؟ فرمودند:" از دروغ کوچک و بزرگش، جدّی و شوخیش بپرهیزید؛ زیرا انسان هر گاه در چیز کوچک دروغ بگوید، به گفتن دروغ بزرگ نیز جرأت پیدا می‏‌کند4".

منبع:

 

1- بحارالأنوار : 72 / 259 / 23 منتخب میزان‌الحکمة: 484

2- کنزالعمّال: 8217 منتخب میزان‌الحکمة: 486

3- کنزالعمّال: 8215 منتخب میزان‌الحکمة: 486

4- بحارالأنوار: 72 / 235 / 2 منتخب میزان‌الحکمة: 486

موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: احـــــــــــکـــام , ,
:: برچسب‌ها: شوخی , دروغ ,
:: بازدید از این مطلب : 2566
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ، درس خارج معظم‌له از سال 1369 شمسی آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. جهاد، موسیقی، غیبت، قصاص و ... از مباحثی است که تا کنون در درس خارج ایشان تدریس شده است.

 محسن اسماعیلی، رئیس دانشکده‌ معارف اسلامی و حقوق دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در نخستین دوره‌ درس خارج فقه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حضور داشته است. متن زیر، خاطرات و نکته‌هایی است که این عضو حقوقدان شورای نگهبان از چند و چون این درس‌ها بیان کرده است:

از ابتدای شروع درس خارج فقه آیت‌الله خامنه‌ای در سال 1369 -که با سالگرد شهادت امام صادق علیه‌السلام مصادف بود- توفیق حضور در این جلسات را داشته‌ام. آن روزها با توجه به این‌که مدت کوتاهی از رحلت امام خمینی رحمه‌الله گذشته بود، ایشان علی‌رغم همه مشغله‌ها، بدون وقفه این درس را شروع کردند. معمولاً فقها درس خارج فقه خودشان را از «کتاب‌الجهاد» شروع نمی‌کنند، اما ایشان این درس را از «کتاب‌الجهاد» شروع کردند. این موضوع کاملاً مرتبط با مسائل سیاسی، اجتماعی و نظامی است و بسیاری از مسائل مستحدثه را نیز شامل می‌شود.

ابتدا دو نکته را در جهت شناخت و معرفی هرچه بهتر چهره علمی و فقهی رهبر انقلاب اشاره کنم:

1. معمولاً شخصیت علمی‌‌ کسانی که مسئولیت‌های سیاسی و اجرایی را می‌پذیرند، تحت تأثیر شخصیت اجتماعی و سیاسی ‌‌ایشان قرار می‌گیرد و سنگینی سایه سیاست و امور اداری بر تمام جوانب زندگی آنان احساس می‌شود. حتی امام خمینی رحمه‌الله که سال‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چند دهه استاد برجسته و شناخته‌شده حوزه‌ها بودند و در سطوح خارج، مجتهدان و مراجع بسیاری را تربیت کردند، شخصیت علمی و عرفانی‌شان پس از انقلاب تحت تأثیر مقام سیاسی و اجتماعی‌شان قرار ‌گرفت. رهبر معظم انقلاب هم همین‌طور هستند. یعنی از بُعد علمی و کارهای حوزوی ایشان کمتر سخنی به میان آمده است.

2. دانش رهبر انقلاب منحصر در علوم رسمی حوزه و به‌طور خاص فقه و اصول نبوده و نیست. ایشان علاوه‌بر دروس حوزوی مثل فقه و رجال که شناخته‌‌شده است، در دیگر علوم هم اطلاعات بسیار گسترده‌ای دارند. مثلاً در ادبیات و شعر، تاریخ اسلام، تاریخ غرب و تاریخ جهان و نه‌فقط به صورت «تاریخ نقلی»، بلکه به صورت «تاریخ تحلیلی» کار کرده‌اند.

* جهاد ابتدایی جایز است

انتخاب موضوعات ایشان در درس‌های خارج، نشان‌دهنده دغدغه عمیقی است که ایشان نبست به شرعی و فقهی بودن کامل اداره امور کشور دارند. مثلاً بحث جهاد از آن بحث‌هایی نیست که خیلی تفصیل یافته باشد. متأسفانه فقهای شیعه هیچ‌گاه متصدی امور سیاسی-اجتماعی نبودند ولذا طبیعتاً به مواردی مثل جهاد که جنبه‌های سیاسی-اجتماعی دارد، کمتر توجه شده‌ است.

رهبر انقلاب توجه ویژه‌ای به این موضوع داشتند. مثلاً یکی از مباحث مربوط به ولایت فقیه که در کتاب‌الجهاد هم آن را بحث می‌کنند، این است که آیا «جهاد ابتدایی» در زمان غیبت هم ممکن است؟ یعنی آیا جهاد ابتدایی مشروط به حضور امام معصوم علیه‌السلام است یا نه؟ این‌که هر فقیه عادلی می‌تواند این کار را انجام دهد، مخالفینی دارد. حتی امام رحمه‌الله که به ولایت مطلقه قائل بودند و در «کتاب‌البیع» و «تحریر‌الوسیله» تصریح کرده‌اند که ولیّ‌فقیه از تمام اختیارات حکومتی امام معصوم علیه‌السلام برخوردار است (مگر مواردی که استثناء شده باشد و دلیلی بر استثناء آن وجود داشته باشد) در کتاب تحریر‌الوسیله می‌فرمایند که یکی از موارد استثناء، جهاد ابتدایی است و در این‌ تأمل وجود دارد که فقیه در زمان غیبت بتواند «جهاد ابتدایی» بکند. از طرفی فقیه برجسته‌ای مثل مرحوم صاحب‌جواهر با جواز «جهاد ابتدایی» در زمان غیبت مخالف بوده و یکی از استدلال‌های مهم‌ ایشان عدم امکان وقوع این مسئله است. یعنی اصلاً چنین چیزی واقع نخواهد شد که فقیهی در زمان غیبت لشگر یا سلاح و تجهیزاتی داشته باشد و امکان جنگ و فرماندهی برای او پدید بیاید! اما به یاد دارم که رهبر انقلاب در همین درس خارج، این احتمال را رد کردند و با دلایلی اثبات کردند که جهاد ابتدایی در زمان غیبت و توسط فقیه عادل و باکفایت ممکن است و این را نظر أقوی ‌دانستند.

 

* درس‌هایی مبتنی بر تحقیقات قبلی

یکی از خصوصیات درس آیت‌الله خامنه‌ای این است که از قبل، رئوس اصلی درس‌ها را می‌نویسند و من یادم هست که «کتاب‌الجهاد» را که درس می‌دادند، نوشته‌های خودشان همراهشان بود. به‌طور خاص یادم هست که در مباحث جهاد به مناسبتی ایشان بحث از صابئین کردند که آیا صابئین جزء اهل کتاب هستند یا نیستند؟ این از مباحث مشکله فقهی است. ایشان به‌طور بسیار مفصلی این بحث را مطرح کردند و این نشان از تسلط بر مبانی فقهی و تاریخی و مطالعات عمیق گذشته ایشان دارد.

نکته دیگر آن‌که درس‌های ایشان از یک پیوستگی معنی‌دار منطقی برخوردار است و ترتیب بحث‌های ایشان ابتکاری بوده است.

ایشان به کیفیت جهاد که رسیدند (فقها مبحثی دارند راجع به بحث کیفیت جهاد ‌و این‌که چه کارهایی در جهاد جایز است و چه کارهایی حرام) به بحث «إلقاء سمّ» در بلاد مشرکین پرداختند که بحث معروفی هم هست. در همان سال 1369 ایشان نظر خودشان را در بحث سلاح‌های هسته‌ای اعلام کردند و القاء سم در بلاد مسلمین و استفاده از سلاح‌های مخرب و کشنده شیمیایی و هسته‌ای را به دلایل فقهی دارای اشکال دانستند و همان موقع ادلّه فقها را کاملاً بررسی کردند و به عنوان یک نظر فقهی جدی و نه یک شعار سیاسی و اجتماعی آن را ارائه دادند. ما الان بعد از بیست سال ملاحظه می‌کنیم که ایشان دوباره بر همان مواضع تأکید دارند و هر وقت بحثی در این باره پیش آمده، ایشان تأکید فرموده‌اند که از دیدگاه فقهی و شرعی با مسأله سلاح‌های هسته‌ای مشکل داریم. این از جهت ثبات در تصمیم‌گیری‌های ایشان هم مهم است.

 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: برچسب‌ها: درس خارج فقه , امام خامنه ای ,
:: بازدید از این مطلب : 2630
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

آیت الله محمدعلی موحدی کرمانی، 81 ساله و از موسسین و چهره های برجسته جامعه روحانیت مبارز تهران است.

او در سال 1310 در خانواده ای روحانی در كرمان بدنیا آمد. پدرش‌، حجت‌الاسلام‌ حاج‌ شیخ‌ عباس‌ از روحانیون‌ و وعاظ‌ معروف‌ شهر بود و در زمان‌ رضاشاه‌ به دلیل اعتبار فراوانی که در شهر کرمان در میان مردم داشت؛ با وجود یک‌ شکل‌ شدن‌ لباس‌، جواز لباس‌ روحانیت‌ دریافت‌ کرده‌ بود.

او تحصیلات مقدماتی‌اش را در حوزه علمیه کرمان گذراند و سپس برای ادامه تحصیلاتش به حوزه علمیه قم رفت. کشور عراق و حوزه علمیه نجف اشرف نیز مقصد بعدی آیت‌الله موحدی کرمانی برای تحصیل علوم دین بوده است.

استادان وی در کرمان مرحوم آیت الله صالحی، شیخ الرئیس، مرحوم حجت‌الاسلام حقیقی و در قم مرحومین حضرات آیات بروجردی، داماد و آیت الله العظمی خمینی بودند.

آیت‌الله موحدی کرمانی در حوالی سال 1335 و در نجف اشرف نیز درس مرحوم آیت الله العظمی خوئی و آیت الله العظمی میرزا باقر زنجانی را درک کرده است.

وی همچنین مدت كوتاهی نیز در مشهد از محضر آیت الله میلانی بهره‌مند شد.

مباحثات علمی او در حوزه علمیه قم بیشتر با آقایان هاشمی رفسنجانی و ربانی املشی بوده و همچنین با حضرات آیات مطهری، بهشتی، مومن، جنتی، طاهری خرم آبادی و مهدوی کنی نیز مجالست و مؤانست داشته است.

آیت‌الله موحدی پس از مراجعت از نجف و قم، به مدت چند سال در زادگاه اصلی خود یعنی کرمان ساکن شد و سپس در سال 1348 به دعوت شهید باهنر به تهران آمد و با متمركز كردن فعالیت های خود در مسجد مسلم‌ بن‌ عقیل‌ در شرق تهران، آن را به یكی از پایگاه های اصلی مبارزان ناحیه شرق تهران علیه رژیم ستمشاهی بدل کرد.


بر اساس اسناد موجود، آیت‌الله موحدی به دلیل فعالیت‌های تبلیغی علیه رژیم شاه، در کرمان نیز توسط ساواک ممنوع‌المنبر شده بود.

حضرت آیت الله موحدی كرمانی از موسسین جامعه روحانیت مبارز تهران به شمار می رود كه از ابتدا تاكنون بعنوان یکی از اعضای شورای مرکزی فعالیت داشته است.

از جمله اقدامات وی در دوران مبارزه، دیدارهای متعددش با حضرت امام(ره) در نجف و کربلا بود که در این نشست‌های خصوصی برنامه‌های جامعه روحانیت مبارز را به عرض حضرت امام(ره) رسانده و متقابلاً دستورات مهم ایشان را به اعضای شورای مركزی جامعه روحانیت مبارز منتقل می كرد.

وی در حزب جمهوری اسلامی نیز در تمامی سالهای فعالیت این تشكل انقلابی، بعنوان عضو شورای مرکزی و عضو داوری حزب حضور داشته است.

آیت الله موحدی كرمانی در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم كرمان برگزیده شد و پس از آن در دوره های دوم، سوم، چهارم و پنجم به نمایندگی از مردم تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در مجلس شورای اسلامی حضور داشت.

ریاست کمیسیون امور داخلی مجلس، ریاست کمیسیون امور دفاعی مجلس و نیز نائب رئیسی مجلس شورای اسلامی از جمله مسئولیتهای او در خانه ملت بوده است.

وی همچنین رئیس هیات اجرائی بین المجالس نیز بوده است.

امامت جمعه کرمانشاه پس از شهادت آیت الله شهید اشرفی اصفهانی نیز از جمله سوابق آیت‌الله موحدی کرمانی است. امامت جمعه‌ای که حضور بیشتر وی را در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در برداشت.

وی پس از پایان دفاع مقدس نیز برای مدت 14 سال و تا سال 1384، نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را عهده دار بود.

موحدی کرمانی كه هم اكنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری است؛ از ابتدای انقلاب اسلامی تاكنون به نمایندگی از مردم كرمان در تمامی ادوار مجلس خبرگان رهبری حضور داشته است.

آیت‌الله موحدی کرمانی اخیراً با حکم مقام معظم رهبری به سمت امامت جمعه موقت تهران منصوب شد و نماز جمعه این هفته تهران نیز به امامت ایشان برگزار خواهد شد.












مشرق

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2013
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

مهر نوشت: به دنبال هیئتی می‌‌گردم که می‌‌گویند چند جانباز قطع نخاع آن را اداره می‌‌کنند. وارد کوچه که می‌‌شوم مردی بالای چهارپایه ایستاده و پرچم ها سیاه یا حسین را آویزان می‌‌کند، درست آمده‌ام، هیئت عشاق العباس گردان شهادت همین جاست.

وارد می‌شوم، مردی که روی صندلی چرخدار نشسته و کارها را بین جوانان حاضر تقسیم می‌کند وقتی متوجه حضورم می‌شود به سویم می‌آید. "حاج‌مصطفی‌باغبانی" است. مسئولیت هیئت را دارد، جانباز سال 1365 در منطقه فاو است و علت جانباز شدنش را تیر، خمپاره، ترکش و خیلی چیزهای دیگر می‌‌داند. می گوید: افرادی که در این هیئت گرد هم می آیند اکثرا رزمنده و جانبازانی دفاع مقدس هستند، البته مسئولان اصلی را 7-8 نفر جانباز قطع نخاعی تشکیل می‌‌دهند، چند نفر شیمیایی هم داریم. جابنازان این هیئت را فقط مردها تشکیل نمی‌دهند، میان خانم‌ها هم جانباز 70درصد و جانبازان دیگری حضور دارد. هیئت ما تبدیل به یک مجموعه ایثارگری شده است.


در کودکی عاشق حسین(ع) شدم

از حسین که حرف می‌زند چشمانش خیس می‌شود، می‌گوید: نام حسین لرزه بر اندامم می‌اندازد. بچه که بودم پدرم بانی یک هیات شد، از همانجا عاشق اباعبدلله شدم، در عالم کودکی آرزویم این بود که روزی من هم هیئتی مانند پدرم داشته باشم، به قول معروف پشت لبم که سبز شد با بچه‌های محل اداره هیئت را دست گرفتیم، جنگ که شد هیئت را رها کردم و رفتم جبهه، وقتی برگشتم دوباره کار هیئت را آغاز کردم و تا امروز آن را ادامه می‌دهم. من هرچه دارم از "حسین" است.


تلاقی ادیان

آنها در منطقه ای "حسین، حسین" می‌کنند که اکثر سکنه آن را ارامنه، کلیمی‌ها و زرتشتی‌ها تشکیل داده‌اند. می گوید: کریم خان منطقه‌ای است که اکثر مذاهب در آن گرد آمده‌‌اند. البته در این منطقه هیئت های مذهبی هم زیاد نیستند به نظر من جای خالی سینه‌زن‌های اباعبدالله خیلی به چشم می‌خورد. در مدتی که هیئت اینجا مراسم برگزاری می‌کند مهمانانی از مذاهب دیگر نیز روانه مجلس عزارداری آقا می‌شوند، اینجا به من ثابت شد که امام حسین تنها متعلق به مسلمانان و شیعیان این حضرت نیست.


معجزه های سید الشهدا

از سختی کار می‌‌پرسم می‌‌گوید: پختن غذا برای مادرها سخت است اما وقتی لذت بچه‌هایشان را می‌بینند همه خستگی‌ها رفع می‌شود. حکم ما هم همین است، همین که می‌‌بینیم عده‌ای از کارمان بهرمند می‌‌شوند، آنقدر لذت می‌بریم که همه سختی‌ها سهل می‌شود و اصلا باعث می‌شود به سختی کارفکر نکنیم.

این جانباز دفاع مقدس معجزه های زیادی از حضور آقا امام حسین(ع) را در این هیئت دیده است. می‌گوید: کسی را می شناسم که بعد از سال‌ها خداوند به او کودکی عطا کرد، پزشکان تشخیص داده بودند که کودک او در صورت تولد دچار بیماری عقب ماندگی ذهنی می شود. هیچگاه فراموش نمی‌کنم روزی که به هیئت آمد، آن روز بین عزاداری و سینه زنی از همه خواستیم تا برای او دعا کنند، خدا را به عزیزترین هایش قسم دادیم و چند روز بعد فرزند او در حالی به دنیا آمد که علم پزشکی سالم بودن این نوزاد را یک معجزه دانست.

وی ادمه می‌دهد: خودم هم از این هیئت حاجت‌های زیادی گرفته‌ام. خواب‌ ائمه را به وفور می‌بینم، معجزه شفای بیماری بسیار دیده‌ام. مثالاً 2سال پیش مریض بودم، تب شدیدی داشتم، مرا به بیمارستان بردند اما در بدنم آنقدر تیروترکش هست که پزشکان نمی‌توانستند آنژیوکت را وارد دستم کنند، رگم را پیدا نمی‌کردند. حدود 27 عدد آنژیوکت به من زدند اما نشد، پزشک‌ها تصمیم گرفتند از گردنم خون بگیرند، شب هفت آقا علی‌اصغر بود و من که به یاد آن افتاده بودم به پزشکان گفتم چند لحظه صبر کنید و بعد دوباره امتحان کنید. بعدازآن زمانیکه دوباره امتحان کردند رگ من پیدا شد.

این هیئت دار ادامه می‌دهد: یکی از پرستارها علتش را پرسید، پاسخ دادم که من به آقا علی اصغر گفتم دلت می‌‌آید ازگردن کسی خون بیاید. بعدازآن هم وقتی شما سرنگ را در دستم فرو کردید به اذن خداوند و کمک حضرت، رگ من پیداشد. پرستارها با شنیدن این حرف شروع به گریه کردند و محفل ما حسینی شد. این موضوع به هیئت که انتقال پیداکرد آن شب هم شب دیگری شد. بچه‌ها آنقدر بر سروسینه‌شان زده بودند که هنوز هم از آن یاد می‌‌کنند. ازاین اتفاقات و مشابه اینها بسیار اتفاق افتاده است.


عشق به حسین منجی جوانهاست

باغبانی خطاب به جوان‌ها می‌‌گوید: امثال من هرچه در زندگی دارند از ائمه دارند، اتصال به این خاندان انسان را از همه انحراف‌ها نجات می‌یابد. امام حسین عشق است، امام حسین معرفت است، امام حسین بی نیازی است، اصلا امام حسین همه چیز است. انسان باید برای امام حسین ازهمه چیزش بگذرد. حرف من این است که اگر جوان‌ها در مسیر امام حسین قدم بگذارند موفق و سربلند می‌‌شوند و خداوند و امام حسین کمکشان می‌‌کنند. امام حسین خودش هدایتشان می‌‌کند و مسیرهای انحرافی را از بین می‌‌برد.

هنگام خداحافظی می‌‌گوید: جوان‌ها به جانبازان لطف زیادی دارند، ما هم باید این لطفشان را هرطور که بتوانیم جبران می‌کنیم.


برگی دیگر از یک هیئت

"اسماعیل علی‌محمدی" یکی دیگر از متولیان این هیئت است، 72درصدی جانبازی دارد و دی ماه سال 63 درجبهه سومار جانباز شده است. می‌‌گوید: از زمانی که جانباز شدم امام حسین را طور دیگری دوست دارم.

او معتقد است اعتقاد به امام حسین است که انقلاب مارا حفظ کرده وما هم باید تا جایی که نفس داریم در راه امام حسین فعالیت کرده و حرمت اسمش را نگه داریم. وی می گوید: من از آقا حاجت‌‌های زیادی گرفته‌ام. 6سال پیش بود، نزدیکی‌های محرم دربیمارستان گرگان عمل جراحی داشتم، بعد از عمل حالم وخیم شد و پزشکان ازم قطع امید کرده بودند. خانواده‌ام مرا به تهران آوردند و دربیمارستان شهید تقوی بستری کردند، نمی‌‌توانستم هیچ غذایی بخورم، شب تاسوعا نماز شب ‌‌خواندم و برای امام حسین دعا ‌‌کردم که خوابم برد، درخوابم خانمی را دیدم که دستش را بلند کرد و یک ظرف برنج به من داد، من هم برنج را گرفتم و خوردم. فردای آن روز پزشکان مرا مرخص کردند و گفتند که حالم خوب شده است.معجزه شده بود.ازآن زمان اشتیاق من به آقا اباعبدالله در وجودم هزاران برابر شد.


نام " ابولفضل" آرامش دردهایم است

"حسین‌صفری" اهل شهرستان ورامین و متولد سال 1345 است، وی در مناطق مختلف جنگی جانباز شده و در حال حاضر ویلچر نشین است. خانواده‌اش ازقدیم هیئت داشته‌اند و به قول خودش درهیئت‌ها رشد کرده است. می‌‌گوید: شاید به نظر برسد حضور در این مراسم به خاطر شرایط خاص جسمی برای ما کمی سخت باشد، اما عشق به امام حسین باعث می‌‌شود که به هیچ کدام ازدردهایم فکرهم نکند. انگار امام خودش به انسان قدرت می‌‌دهد و این شهدی شیرین است.

حسین 4فرزند دارد که پسر بزرگش پزشک است و موفقیت‌های زیادی درعرصه های مختلف کسب کرده است . دخترش هم دردانشگاه تهران رشته حقوق را ادامه می‌‌دهد. دوفرزند کوچکترش هم درخانه هستند. صفری علت موفقیت فرزندانش را اول خدا و بعدازآن کمک‌های آقا اباعبدالله الحسین می‌‌داند.حاجت های زیادی از هیئت گرفته است و حتی نام و یاد حضرت ابوالفضل را مسکنی برای دردهایش می‌‌داند.


به خاطرحاجت گرفتن هیئت نمی‌‌آیم

یکی از ویلچرنشینانی که علاقه‌ای به فاش شدن نامش ندارد می‌‌گوید: متولد سال 1347 هستم و سال64 در منطقه سومار با ترکش نارنجک دشمن مجروح شدم. من هم از اوان کودکی با خانواده‌ام محرم و امام حسین را ‌شناختم و در مساجد و هیئت ها بزرگ شده‌ام. این رزمنده می‌‌گوید: به خاطرحاجت گرفتن هیئت نمی‌‌آیم ، فقط عشق به امام حسین است که من را به این سمت می کشاند. اما معجزات زیادی دراین هیئت‌ها دیده‌ام. حضور دراین مراسم برایم کمی خست است و گرفتگی عضلات امانم را می برد اما تحمل این سختی هم برایم شیرین است.

وی ادامه می‌دهد: هدف ما از برپایی و شرکت در عزاداری و هیئت ها بیشتر حفظ فضای روحانی اعتقادبه حسین و اهل بیت و گسترش آن در جامعه بخصوص قشر جوان است . حضور مستمرمردم در هیئت های عزاداری شکوه محرم را تا ابد زنده نگه می‌دارد.


حی علی صلاة

صدای دلنشین اذان طنین اندازمی‌‌شود، همه یکی‌یکی وارد هیئت می‌‌شوند تا نماز ظهر و عصرشان را با اقتدا به جا بیاورند. بعداز اتمام نماز ازجانبازان دیگری که آنجا هستند در مورد چگونگی حضورشان درهیئت می‌‌پرسم، همگی ازکودکی درهیئت‌ها بوده‌اند و راه پدرانشان را ادامه داده‌اند، عشق به حسین آنچنان دروجودشان رخنه کرده که دیگری گاهی یادشان می‌رد که روزی پایی برای راه رفتن داشته‌اند.

وقت رفتن است، به اطراف که نگاه می‌کنم، کودکانی را می‌بینم که در این خیمه حسینی مشغول بازی‌اند، شاید آنها نیز زوی برای کسی تعریف کنند که عشق به حسین از کودکی در وجودشان ریشه کرده است.


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1998
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

ظاهر پیامک بسیار حکیمانه است. اما بسیار آرام و حساب شده با کلمات بازی شده است. اوایل پیروزی انقلاب بعضی روزنامه ها چنین تشکیک هایی را ایجاد نمودند که امام فرمودند عزاداریها باید به همان صورت انجام شود و هرچه داریم از محرم و صفراست.

به نقل از فرهنگ نیوز، در طول تاریخ، دشمنان اسلام دریافته اند یکی از کلیدی ترین عوامل حیات اسلام خون شهدای کربلا و نهضت حضرت سید الشهداست. اما آنچه حائز اهمیت است شناخت سلاح های دشمن و نحوه ایجاد تشکیک آنهاست.

یکی از این ابزارها، ایجاد تشکیک در اهداف عاشورایی و ارزش های آن با زبان به ظاهر دوستانه است. به عنوان مثال پیامکی در اوج روزهای عزاداری اهل بیت (ع) به صورت انبوه منتشر گردید که یکی از مصادیق این موضوع می باشد. در این پیامک عنوان شده است:

"محرم و صفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن، بساطش آموزه است نه موزه، تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن، نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب. منتظران مهدی (عج) به هوش باشند که حسین(ع) را منتظرانش کشتند."

استاد رجبی دوانی در برنامه ای تلویزیونی در این باره گفت: ظاهر پیامک بسیار حکیمانه است. اما بسیار آرام و حساب شده با کلمات بازی شده است. اوایل پیروزی انقلاب بعضی روزنامه ها چنین تشکیک هایی را ایجاد نمودند که امام فرمودند عزاداریها باید به همان صورت انجام شود و هرچه داریم از محرم و صفراست.

حضرت را منتظرانش به شهادت نرساندند. منتظران حضرت در کوفه نماندند و از آنجا گریختند. تعدادی دیگر نیز چون حجاج ابن مسروق، نافع ابن هلال و ... در بین راه خود را به امام رساندند.

آنها از منتظران بودند. لذا نباید تصور کرد که این پیامک ها از واقعیتی سخن می گویند."

حجت الاسلام قرائتی نیز در برنامه سمت خدا با عنوان کردن این موضوع که مراجع ما بیش از همه گریه می کردند و بیش از همه هم فکر می کردند در پاسخ به تشکیک دیگری که وهابیت درباره زیارت و طواف حرم امام حسین علیه السلام می نمایند گفت:
در حج یک کعبه داریم که حاجیان دورش می گردند. در کنار آن حجر اسماعیل است که حاجیان نباید از داخل آن طواف کنند. یعنی در حین طواف به خانه ی خدا باید دور حجر اسماعیل هم بگردند.اینجا قبر اسماعیل است. اسماعیل چه کرده که همه باید دور او بگردند. اسماعیل به پدرش گفت: آنچه خدا امر کرده است انجام بده (إفعل ما تؤمر) چون این پسر ۱۳ ساله تسلیم خدا بود همه باید دور قبرش بگردند. حال ببینیم امام حسین علیه السلام چه کرد. اسماعیل یک نفر بود. حضرت ابا عبدالله (ع)، خودش و خاندانش را فدای اسلام کرد. حال نباید دور ضریحش بگردیم؟

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 1938
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
دو شنبه 13 آذر 1391

نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید:
 
در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :«حسنین وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیه‏ی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن می‏خوردند، به حال خود عود می‏نمود (بازمی‏گشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات نمود. حسین علیه‏السلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیه‏السلام شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب می‏شد، آن را بو می‏کردم، اندکی تشنگی من ساکن می‏شد. عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد علیه‏السلام می‏فرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام می‏شد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رایحه‏ی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود.»
 
مشابه این داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بیان کرده است. ماجرای عطر سیب در کتاب منتهی الآمال نیز آمده است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: برچسب‌ها: بوی سیب , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2049
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
شنبه 11 آذر 1391

فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت گفت: پدرم تأکید داشت همه مصائب امام حسین(ع) به اختیار خودشان بود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه شد که یا پیروزی را انتخاب کن یا لقاءالله را و ایشان در کمال اختیار انتخاب کرد.

گفت‌وگویی مشروح با حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت

 

علت جاودانگی امام حسین (ع)

 

* به نظر شما مقدمات شناخت امام حسین (ع) چیست؟

ـ برای شناخت امام حسین (ع) باید مقدمات و اطلاعاتی از حضرت داشت و از اسرار کار بزرگ ایشان مطلع بود. باید دانست چرا امام حسین (ع) اینقدر جاودانه شد. در دنیا حوادث کمی اتفاق نیفتاده است. چرا عاشورا و کربلا باید اینگونه بماند؟ در صورتی که جنگ‌ها و ویرانی‌ها و آتش زدن‌ها و بی‌رحمی‌های زیادی در دنیا به وقوع پیوسته است.

چرا حادثه ایشان این امتیاز را پیدا کرده است؟ باید دید سرّ این ماجرا در چه بوده است. آیت‌الله بهجت می‌فرمود کار امام حسین (ع) در عالم نظیر ندارد و تک است و مال خودش است. قرآن کتابی است که دست نخورده مانده و از پشت پرده و همه مطلب اطلاع دارد.

شما اگر در قرآن دقت کنید، بین همه افرادی که آمدند و پاک باختگی را شروع کردند و خودشان را در مسیر اطاعت خداوند قرار دادند، خداوند از حضرت ابراهیم (ع) خیلی تعریف می‌کند. حضرت ابراهیم را به عنوان الگو برای بشر معرفی می‌کند. قرآن تعریف می‌کند که حضرت ابراهیم که به دنیا آمد، در محیط مذهبی نبود و از وضعیت محیط خانوادگی و اجتماعی او می‌گوید.

آن حضرت در آن محیط بزرگ شده و معلم و استاد نیز ظاهرا نداشته است. او نشست و فکر کرد که آیا کار جامعه درست است؟ این چیزهایی که مردم به عنوان خدا معرفی می‌کنند، خداست؟ خودشان اینها را می‌سازند و بعد به آن کرنش می‌کنند، پس این چه خدایی است؟  اگر این مرا آفریده است، که من خودم او را آفریده‌ام؟!

از کودکی فکر کرد و به این نتیجه رسید که پس این نمی‌تواند خدا باشد. خدا را باید در جای دیگری جستجو کرد. در آسمان و زمین هرچه تفکر کرد، فهمید که هیچ‌یک از مخلوقات نمی‌توانند خدا باشند. حتی خورشید با همه عظمتش به غروب می‌انجامد. او دید به هرچه فکر می‌کند، خدایی او را نمی‌بیند ولی بالاخره این عالم مهندسی دارد.

اگر کسی یک قدم بردارد، خداوند 10 قدم برایش بر می‌دارد

به این نتیجه رسید که باید آفریننده و خدا و مهندس عالم کسی باشد که در دسترس نیست و به چشم محسوس ما نمی‌آید. یک دفعه گفت: «وَجَّهتُ وَجهی لِلَّذی...» من اصلا به خدای حقیقت همه عالم رو کردم. خدا هم که می‌گوید اگر کسی یک قدم بردارد، من ده قدم می‌آیم. تا این ندا را بلند کرد، خداوند نیز به طرفش آمد و یکی یکی نشانش داد و حضرت ابراهیم (ع) رشد کرد.

بشری که همه علومش از این پایین می‌گذرد، وقتی علمی را از آن بالا بگیرد، خیلی بهتر رشد می‌کند. لذا خداوند ایشان را الگو مثال می‌زند که او آمد جلو و ما هم آمدیم. خداوند می‌گوید ما مقام او را بالاتر می‌بردیم تا نبی شد و سپس پیغمبر شد و او را فرستادیم تا دیگران را هدایت کند.

ماجرا ادامه پیدا می‌کند تا حضرت ابراهیم (ع) به سن پیری رسیده بود و دارای فرزند نبود. وقتی در پیری به او بشارت دادند که تو صاحب فرزند می‌شوی، تعجب کرد و به گفته خود قرآن گفت ما دیگر پیر از کار افتاده‌ایم و چگونه بچه دار می‌شویم. خداوند فرمود برای من که همه کائنات را آفریدم کاری ندارد.

خداوند به ایشان فرزند می‌دهد و سپس به ایشان دستور می‌دهد حالا این زن و بچه را بردار به هزاران کیلومتر آن طرف‌تر ببر. آن زمان فلسطین، سرزمین سرسبزی بوده و حضرت باید آنها را از آنجا به بیابان‌های بی آب و علف می‌برده است. نقل و انتقال در آن زمان نیز بسیار مشکل بوده است، آن هم در وادی که اصلا آب پیدا نمی‌شود.

ایشان باید همه این مسیر را در بیابان‌های بی آب و علف طی می‌کرده تا به حجاز برسند. حضرت ابراهیم (ع) این کار را می‌کند و به دستور خداوند زن و بچه خود را در بین کوههای پیچیده به هم رها می‌کند. البته در آنجا دشمنی نبوده، خداوند از او به عظمت یاد می‌کند.

خداوند حضرت ابراهیم(ع) را با محبت فرزندش آزمایش کرد

همسر ایشان می‌گوید در این بیابان ما را به که می‌سپاری؟ حضرت جواب می‌دهد به خدا می‌سپارم. خداوند هم که خودش دعوت کرده بود و خودش نیز از مهمانش پذیرایی کرد. حضرت ابراهیم وقتی در راه برگشتن است، می‌گوید: « رَبَّنا اِنّی أَسکَنتُ بِوادیٍ...» من زن و بچه‌ام را در جایی گذاشتم که هیچ سبزی هم نروییده است.

ایشان از خدا می‌خواهد که نسل مرا از اولیا و انبیاء قرار بده و همه آنها از دوستداران و رفقای تو باشند. بعد از چندین سال که حضرت ابراهیم (ع) می‌رود به آنها سر می‌زند، با جوانی برومند روبه رو می‌شود و این فرزند خیلی برای او عزیز است.

وقتی این فرزند به همراه پدر در صفا و مروه قدم می‌زنند، پدر به او می‌گوید که من باید سر تو را ببرم. خداوند می‌خواهد این پدر را که در پیری صاحب این فرزند شده و در این سن و سال جوانش را دیده و دلش به این فرزند متمایل شده است را آزمایش کند. پسر می‌گوید پدر جان هر دستوری را که داری انجام بده و من امیدوارم بتوانم صبر کنم.

پدر او را به قربانگاه می‌برد و شمشیر را که پایین می‌آورد، با اینکه آن را تیز کرده اما حتی گلوی حضرت اسماعیل (ع) را اینقدر زخم نمی‌کند که قطره‌ای خون بیاید و خراشی ایجاد شود. حضرت ناراحت می‌شود و سپس خداوند برایش قربانی می‌فرستد و این عمل از او پذیرفته می‌شود.

سالها بعد وقتی می‌خواهند حضرت ابراهیم (ع) را در آتش بیندازند، جبرئیل کنار او می‌آید و می‌گوید چه کار داری؟ حضرت به او می‌گوید من با تو کاری ندارم با آن کسی که کار دارم، خودش می‌بیند چه اتفاقی می‌افتد. اینقدر به خدا امیدوار است و ایمان دارد که از جبرئیل با اینکه نماینده خداست، کمک نمی‌خواهد.

حضرت ابراهیم(ع) پس از تمام آزمایشات الهی تازه به مقام امامت ر‌سید

یعنی ایشان به خدا می‌گوید همین‌که در محضر تو هستم که معشوق حقیقی هستی، کافیست. حضرت ابراهیم(ع) این مسیرها را طی می‌کند تازه به مقام امامت می‌رسد. امامت مقامی بود که در سن بزرگسالی آن هم پس از این آزمایشات به او دادند. برای چنین شخصیتی خداوند آیه‌ها می‌آورد و جریان او را تکرار می‌کند تا بنده‌ها به سمت خداوند پرواز کنند.

این یک نفر را داریم که از بقیه بالاتر باشد و خداوند از او تمجید کند و او را الگو نشان دهد. این یک نفر هم تا اینجا آمده و بچه او نیز یک خراش برنداشته‌ است و خداوند این همه مقام به او داده است.

خداوند شخصیتی چون امام حسین (ع) را یکبار آفریده است

پس از او در عالم هستی فقط شخصیتی چون امام حسین (ع) آمده است. خداوند دیگر کسی را اینچنین ندارد که در طبق اخلاص هرچه را داشته و دارد، به پای معشوق و معبود حقیقی خود می‌دهد. این شخصیت، تک است.

امام حسین (ع) عزیزترین موجود روی زمین بوده است. آن وحشی‌های بیابانی که برای کشتن ایشان آماده شده بودند، که در اخبار و روایات حداقل حدود سی هزار نفر بوده‌اند. همه این سی هزار نفر هم‌پای امام حسین (ع) که هیچ، هم‌پای کودک امام حسین (ع) هم هیچ، حتی هم‌پای غلام ایشان نیز نمی‌شدند.

دشمنان ایشان افراد خونخواری بودند که از درّنده‌ترین حیوانات پست‌تر بودند. چرا که حیوان مطابق طبیعت خودش عمل می‌کند ولی اینها انسان بودند و مطابق پست‌ترین حیوانات عمل کردند، پس از حیوان پست‌تر هستند.

اگر امام حسین (ع) با علم و فرهنگ و ملکاتی که دارد، به جز حسب و نسب، در یک کفه ترازو و همه آن سی هزار نفر و حتی همه بشریت آن موقع در کفه دیگر بودند، در برابر ایشان هیچ بود.

حتی فرزندان ایشان چنان فرهنگی دارند که جوان 20 ساله ایشان وقتی امام می‌فرماید الآن ندایی شنیدم که گفت اینها به سمت مرگ می‌روند.

جوانش به ایشان می‌گوید اینکه ناراحتی ندارد. مگر ما بر حق نیستیم؟ پس پای حق خود می‌ایستیم و برای حق جان می‌دهیم. این فرهنگ یک جوان 20 ساله است. وقتی فرهنگ فرزندان ایشان در این حد است، خود اباعبدالله (ع) چه فرهنگی دارد؟

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه عالم در مقابل یاران امام حسین ارزشی ندارند

پدرم می‌فرمود با آن همه کمالات و مقامات که اهل بیت (ع) دارند، به‌ گونه‌ای است که تمام عالم هیچ نسبتی با آنها ندارد و اصلا عالم در مقابل آنها ارزشی ندارد. خدا می‌داند چه عظمتی دارند و در عالم چه خبر است. حیف است که در عالم یک نفر آدم عادی از آنها عزیزتر زندگی کند.

امام حسین (ع) لقاءالله را در برابر پیروزی انتخاب کرد

کار ایشان نیز در مقابله با آنها انتخابی بود. برای اینکه از جانب خدا به ایشان پیشنهاد شد که شما لقاءالله را می‌خواهید یا پیروزی را؟ و حضرت خود لقاءالله و پیوستن به معبود حقیقی را انتخاب کرد.

حتی از ماوراء برای کمک ایشان آمدند و ایشان نپذیرفت. اجنه آمدند و گفتند یابن رسول‌الله ما حاضریم مبارزه کنیم و دشمنان را از بین ببریم. امام نپذیرفت و فرمود اگر قرار بر این کار باشد من از شما اختیاراتم بیشتر است.

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه مصائب امام حسین (ع) به اختیار خودشان بود

این عبارت پدرم است که می‌گفت: حضرت سیدالشهدا (ع) با اختیار خود آن‌همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه می‌شد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کن و یا لقاءالله را و ایشان در کمال اختیار انتخاب کرد.

حتی در روایات داریم که لشگر امام حسین (ع) چند بار چنان بر دشمن حمله کردند که برخی از  دشمنان از آنها فرار ‌کردند تا نزدیک کوفه ‌رسیدند. چون دشمنان با انگیزه شهادت نمی‌جنگیدند. آنها آمده بودند که چیزی گیرشان بیاید. برعکس، سپاه امام حسین (ع) چون انگیزه والا و الهی داشت، با همه توان می‌جنگید.

هرگز تسلیم ذلت نمی‌شوم

* به نظر شما آیا امام حسین (ع) برای جنگ رفت؟

ـ ایشان حکومت‌طلب و جنگ‌طلب نبود. چون همین امام حسین (ع) بود که 10 سال با معاویه سر کرد و قیام نکرد. چون آنها با امام کاری نداشتند و به اجبار از ایشان بیعت نخواستند. از ایشان نخواستند تسلیم به ذلت شود. اما این حکومت خواستار ذلت امام بود. انسان مومن به هیچ وجه نباید عزت خود را بدهد.

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: خداوند هرگز از سه چیز نمی‌گذرد ...

پدرم بارها می‌گفت: خداوند هرگز از سه چیز نمی‌گذرد. یکی شرک است و دیگری خون انسان هاست و سومی آبرو و عزت یک انسان.

هیچ کس حق ندارد عزت یک انسان را از او بگیرد. معاویه چون می‌دانست امام تسلیم نمی‌شود و ذلت را نمی‌پذیرد با ایشان کاری نداشت. ولی یزید از ایشان بیعت می‌خواست و می‌گفت بیا و اقرار کن که من (یزید) خلیفه رسول‌الله (ص) هستم.

آن هم کسی که هیچ نسبتی با رسول خدا (ص) ندارد. هیچ یک از کارهایش حتی شبیه رسول خدا (ص) نیست. از همه لحاظ با ایشان 180 درجه فاصله دارد. مطلب بعدی که نشان می‌دهد امام دنبال جنگ نبودند این است که حضرت به مسلم فرمود با مردم کوفه مهربان باش.

حضرت مسلم می‌توانست حتی قبل از آمدن امام حسین (ع) کار دشمن را یکسره کند

مرحوم آیت‌الله بهجت در یک عبارتی می‌فرمود اگر حضرت مسلم می‌خواست بجنگد، 30 هزار نفر با او بیعت کرده بودند. حداقل همان 30 هزار نفری که به جنگ با امام حسین (ع) آمدند، با مسلم بیعت کرده بودند و ایشان می‌توانست همان روز اول جنگ کند. در مقر حکومتی که ابن زیاد پناه آورد، بیست نفر بیشتر حضور نداشتند.

مسلم به راحتی می‌توانست آنجا را محاصره کند. منتها ابن زیاد از مهربانی حضرت مسلم سوء استفاده کرد و چند نفر را فریب داد و حکومت را در دست گرفت. شاید حضرت مسلم می‌اندیشیده که فقط برای دفاع از خودش باید بجنگد و برای گرفتن این مکان‌ها اجازه جنگ نداشته است.

این عبارت پدرم است که در این رابطه می‌فرمود حضرت سیدالشهدا (ع) به حضرت مسلم فرموده بود با مهربانی رفتار کند. شاید سبب کشته شدن و شهادت مسلم همین بوده است که اذن جنگ نداشته وگرنه در دارالاماره، مقر ابن زیاد بیشتر از بیست نفر نبودند. حضرت مسلم می‌توانست کارشان را یکسره کند.

امام حسین با اختیار و به شوق معبود این کار را کرد. علامت این انتخاب‌گری در عاشورا این است که ایشان شب عاشورا به همه گفت بروید. اینها با من کار دارند و شما نمانید و بروید.

اگر ایشان به قصد جنگ آمده بود، به یارانش پیشنهاد برگشتن نمی‌داد. بلکه آنها را برای مقاومت نگه می‌داشت. کسی که قصد جنگ دارد حتی مواظبت می‌کند کسی فرار نکند نه اینکه خودش به آنها بگوید بروید. این امری مسلم است که حرکت ایشان انتخابی بوده است. کسی که قصد جنگ دارد، سربازان فراری از میدان جنگ را تیرباران می‌کند.

پدرم می‌فرمود بسیاری از لشگریان از آن حضرت جدا شدند و بستگان نزدیک باقی ماندند. تعدادی نیز از جانفشان‌های واقعی و کسانی که معرفت بالایی داشتند، ماندند. آنگاه حضرت به آنها فرمود در حالی که شما همراه با من خود را برای مرگ آماده می‌کنید، پس اینها را بدانید... اینجاست که حضرت کم کم پرده‌ها را کنار می‌زنند. جایی است که دیگر آنهایی که باید بمانند، مانده‌اند. حالا که نیروهای خالص مانده‌‌اند، حضرت کمی پرده‌ها را کنار می‌زنند.

امام حسین به دشمن پیشنهاد کرد جنگ نکنیم

بارها امام حسین (ع) به دشمن پیشنهاد کرد که جنگ نکنیم و من نیز تسلیم به ذلت نمی‌شوم. حتی پیشنهاد کرد که ما و شما نزد یزید برویم که مخالفت کردند و فکر کردند ایشان می‌خواهد فرار کند. حتی ایشان راه سومی پیشنهاد کرد که من به گوشه‌ای از مرزهای کشورم می‌روم و با شما کاری ندارم. این را نیز نپذیرفتند.

بنابراین امام حسین (ع) تمام حجت را برای آنها تمام کرده و همه راهها را برای آنها اقامه می‌کند ولی آنها هیچ کدام را نمی‌پذیرند. حضرت سیدالشهدا (ع) عاشقانه این حرکت را انجام داد و آنقدر بر این قضیه عاشق بود که وقتی دشمنان بنا را بر جنگ گذاشتند، خواست تا با همه توان بایستد و کمک‌های غیبی یا کمک‌های اجنه را نپذیرفت.

مصیبت‌ها و سختی‌ها امام حسین(ع) را برافروخته‌تر می‌کرد

در هیچ جا نداریم که ایشان شکوه کرده باشد. حتی داریم که هرچه مصیبت‌ها و سختی‌ها بیشتر می‌شد، حضرت برافروخته‌تر می‌شد. مثل عاشقی که به وصال معشوق می‌‌رسد، چه‌طور هرلحظه التهاب بیشتری دارد، حضرت لحظه به لحظه برافروخته‌تر می‌شدند.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود سیدالشهدا (ع) لقاءالله و وصال عاشق به معشوق را انتخاب کرده بود و با اختیار خود آن مقامات عالیه را طی کرد. کسانی که همراه ایشان ماندند هم از مخلصان واقعی بودند.

ماجرای نبرد بدون زره عابس

یکی از فرماندهان ایشان، «عابس» و در جنگاوری بسیار معروف است. او وقتی به میدان می‌رفت دشمن فرار می‌کرد. او وقتی دید دشمن فرار می کند، زره خود را درآورد. این نشان می‌دهد اینها که ماندند، عاشقند.

حضرت قاسم وقتی در جواب امام حسین (ع) می‌گوید مرگ برای من از عسل شیرین‌تر است، این فقط یک حرف نیست. او شوخی نکرده است. مسئله کشته شدن است. پدرم می‌گفت آیا این تعبیر شوخی است؟ این شیرینی مرگ در دید اینها خیلی عجیب است. اینها تربیت شدگان مکتب امام حسین‌ (ع) هستند. حالا ببینید خود سیدالشهدا (ع) چه عشقی دارد که پرتویی از آن عشق به اطرافیان رسیده است.

پدرم می‌گفت آنها معاهده و پیمان اساسی را که با خدا داشتند، انجام دادند. آنها پای آرمان خویش ایستادند و جان دادند. کار امام حسین (ع) شاهکار خلقت است. کار به این عظیمی را فقط ایشان انجام داده است. شاید دیگران هر کدام یک خصوصیت را داشته‌اند اما جمع بین همه اینها را فقط یک نفر دارد و آن اباعبدالله (ع) است.

امام با وجود همه بلاها و مصیبت‌ها می‌فرماید: الهی راضی‌ام به رضای تو!

مسئله مهم دیگر این است که همه این بلاها در یک روز بر ایشان وارد می‌شود. زخم روی زخم بر ایشان وارد می‌شود. عزیزان و فرزندان را می‌دهد باز می‌گوید: «إلهی رِضاً بِرِضائِک».

خودش را تقدیم می‌کند و نه تنها شهادت که سر ایشان را نیز بریدند و به شهرها بردند. بدن ایشان را زیر سم اسب‌ها له کردند.

غیرت امام حسین (ع)

آن چیزی که خیلی برای انسان اهمیت دارد، ناموس اوست. وقتی هنوز ایشان زنده بودند، دشمنان به خیمه‌ها حمله کردند، ایشان با آن ناتوانی که در حال شهادت بودند، گفتند من هنوز اینجا زنده هستم، چرا به ناموس من کار دارید؟

خیمه‌ها را بر سر اهل و عیال ایشان به آتش می‌کشند و آنها را به اسارت می‌برند و به طناب کشیده و با شلاق می‌زنند و شهر به شهر می‌برند. می‌بینیم امام حسین (ع) به معنای واقعی همه چیزش را تقدیم می‌کند.

حضرت ابراهیم(ع) تصمیم گرفت کارد را بزند و این کار را کرد ولی فرزند او زخمی هم نشد، خداوند از ایشان قبول کرد و در مورد امام حسین (ع)، به راستی همه عزیزان و خودش را سر بریدند. علاوه بر آن زن‌ها و بچه‌ها را نیز به اسارت کشیدند. عظمت کار ایشان آیا در عالم تک نیست؟

به راستی شخصیت اباعبدالله (ع) بزرگترین الگوست.

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 1717
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 9 آذر 1391

از کوچیکیم آقا جون

 

میکشد مرا غم تو


با تو زندگیمه با صفا میشه


همه در حال طوافیم

 

جهت دانلود برروی فایل مورد نظر کلیک نمایید.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: مداحی حاج رحمان نوازنی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 5526
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 9 آذر 1391

فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت گفت: پدرم درباره روضه‌ها اصرار داشتند مجلس به مناسبت هر امامی که برگزار شده بود، آخرش به امام حسین(ع) ختم‌ شود.

به گزارش فارس، به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان اباعبدلله‌الحسین علیه‌السلام گفت‌وگوی مشروحی را با حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت انجام داده‌ایم که در بخش دوم و پایانی به دیدگاه‌های آیت‌الله العظمی بهجت درباره فلسفه عزاداری می‌‌پردازیم.

انبیاء برای امام حسین علیه‌السلام گریه کرده‌اند

 

* چرا برای امام حسین علیه‌السلام گریه کنیم؟/ فلسفه گریه از دید آیت‌الله بهجت چه بود؟

 

ـ امام حسین (ع) شخصیت بی‌نظیری است که خداوند در عالم وجود فقط همین یکی را آفریده است. این به این معنی نیست که بقیه هیچ‌‌ کدام از این ویژگی‌ها را نداشته‌اند، ولی کسی که همه این ویژگی‌ها و خوبی‌ها را تا حد اعلی داشته باشد و همه چیزش را بدهد فقط اباعبدلله (ع) است.

 

کار عظیم امام حسین (ع) در عالم، یگانه است. حالا ما برای چنین شخصیت عظیمی گریه می‌کنیم. گاهی این گریه مرتبه‌ای از ناراحتی است و گاهی مرتبه‌ای از محبت است و اشک از شدت شوق و علاقه است و انسان نمی‌تواند تحمل کند و اشک می‌ریزد.

 

گریه ذاتاً چند نوع است. گریه می‌تواند از سر خوف، شوق، محبت، ناراحتی و... باشد. خیلی از انبیاء از خوف خدا گریه می‌کردند. وقتی عظمت خدا را احساس می‌کردند و در حضور او حتی خیال دیگری می‌کردند، از خوف گریه می‌کردند. اصلا داشتن اندیشه‌ای غیر از خدا برای آنها وحشتناک بوده است.

 

پدرم می‌گفت این حرف چیست که می‌گویند گریه یعنی چه؟ خیلی از انبیاء از خوف خدا بکاء داشته‌اند. آیا از شوق لقاء خدا بکاء نداشتند؟ گریه از شوق رسیدن به معشوق حقیقی عالم داشته‌اند. علاوه بر آن داریم که خود انبیاء برای امام حسین (ع) گریه می‌کردند. آنها وقتی عظمت کار امام حسین (ع) را درک کردند، اشکشان جاری شد و توسل پیدا کردند. این مسئله، تک بودن و عظمت کار امام حسین (ع) را نشان می‌دهد.

 

عظمت کار امام حسین(ع) در برابر کار ابراهیم خلیل(ع)

 

امام حسین (ع) وجود عظیمی است که خدا او را دوست دارد. چه‌طور دوستش دارد؟ آیا همان‌طور که حضرت ابراهیم را دوست دارد؟ نه، خیلی بالاتر از آن است. چرا خداوند اینگونه به اباعبدلله (ع) محبت دارد؟ حضرت ابراهیم تسلیم امر خدا شد و زن و یک فرزند را به بیابان بی آب و علف برد که در آنجا دشمن نبود. یا در سالهای بعد فرزندی را که رعنا شده بود به قربانگاه برد و خواست به دستور خدا قربانی‌اش کند و از آن گذشت ولی فرزندش حتی یک جراحت برنداشت و قطره‌ای خون از او جاری نشد.

 

خداوند برای حضرت ابراهیم سوره‌ای نازل کرد و در شأن ایشان این همه آیات دارد. حالا سوال من این است اگر خداوند می‌خواست راجع ‌به امام حسین (ع) بگوید، چه می‌کرد؟ چند برابر حضرت ابراهیم باید در مورد او می‌گفت؟ یعنی اگر بعد از قضیه حضرت ابراهیم و عبودیت و گذشت و سرسپردگی که نسبت به خداوند داشت، حالا خداوند راجع ‌به امام حسین (ع) سوره‌ای نازل می‌کرد، چه می‌گفت؟ خداوند چه تعریفی از او می کرد؟

 

اگر ما با آن نشانه‌ها و الگوها و ابزارهای شناسایی که خداوند داده، به عظمت کار امام حسین (ع) نگاه کنیم، اینقدر عظیم است که اصلا نمی‌توانیم عظمت آن را درک کنیم. گاهی گریه ما احساسی است در حالی‌که این گریه می‌تواند کارکردهای بسیار بیشتری داشته باشد.

 

گریه، اذن دخول و محرم شدن انسان است

 

پدرم می‌گفت: گریه، رابطه انسان با آن طرف عالم است. گریه، واسطه و رابطه است. وقتی که می‌خواهید وارد حرمی شوید و پا به حریمی بگذارید، طلب اجازه می‌کنید و اذن دخول می‌گیرید.

 

می‌گویید یا خداوند من وارد شوم؟ آیا یا پیامبر وارد شوم؟ یا امام وارد شوم؟ و در روایت است که اگر برای اذن دخول زیارت امام حسین (ع) اشک از چشمت جاری شد، بدان اجازه داده شده است.

 

پس این اشک رابطه انسان با ماوراء است. این اشک یک نشانه است. یک رمز است. فقط یک اتفاق فیزیکی نیست. پدرم تأکید داشت خود گریه یک اذن و اجازه است. مثل چراغی است که روشن می‌شود و برای تو نشانه است. اگر اشکی آمد، علامت این است که به تو اذن داده‌اند. این عین عبارت آقاست.

 

پس اشک گاهی به اعلی علییین وصل است و کلیدش از آنجا زده شده است. ممکن است خیلی‌ها این را نفهمند و بگویند خرافات است، در حالی‌که این اشک به عالم بالا مربوط می‌شود.

 

مطلب دیگر این است که گریه به واسطه جهتی که مصرف می‌شود دارای عظمت است. باید دید چه معرفتی این اشک را به وجود آورده است. مهم است که عاملی که این کلید را زده است، چه بوده است.

 

گریه بر سیدالشهدا علیه‌السلام، بالاتر از نماز شب

 

پدرم می‌گفت: گریه بر سیدالشهدا (ع) از افضل مستحبات باشد. گریه بر سیدالشهدا (ع) از همه مستحبات بالاتر است حتی از نماز شب! چون نماز شب حالتی جسمی دارد ولی گریه بر سیدالشهدا (ع) رقّت روحی است و عامل آن، آن را در درون انسان به وجود آورده است. کلید آن از نهان قلب خورده است و این خیلی ارزشمند است.

 

آیت الله بهجت، 50 سال هر هفته مراسم داشتند و خودشان جلوی در می‌نشستند

 

* التزام آیت‌الله بهجت به برگزاری روضه اباعبدلله (ع) تا چه حدی بود که حتی تداوم آن را در وصیت نامه خود ذکر کردند؟

 

ـ مسئله روضه اباعبدلله (ع) اینقدر برای آیت‌الله بهجت مهم بود که حدود 50 سال هر هفته مجلس داشتند و ایشان حاضر نبود به این سادگی این کار را ترک کند. حتی در حال مریضی اصرار داشت که این مجلس باید برقرار شود و اصرار داشت که خودش باید حضور داشته باشد. خیلی برایش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد.

 

سالها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می‌کرد و خودش دم در می‌نشست و برای هرکسی که وارد می‌شد، احترام می‌کرد. هیچ وقت اینگونه نبود که فقط برای شخصیت خاصی بلند شود و برای همه این احترام را قائل می‌شد.

 

استاد آیت‌الله بهجت پای سماور می‌نشست و در روضه سیدالشهدا علیه‌السلام چای می‌داد

 

ایشان می‌گفت: استاد بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی (آیت الله کمپانی اصفهانی) که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضه ابا عبدالله (ع) پای سماور می‌نشست و چای می‌داد.

 

مطلب دیگری که پدرم در این روضه‌ها بر آن اصرار داشت این بود که مجلس به مناسبت هر امامی که برگزار شده بود، باید آخرش به امام حسین (ع) ختم می‌شد. ایشان تأکید می‌کرد امام حسین (ع) منشأ همه اینهاست و اینقدر بزرگ است که همه اینها به او متوسل می‌شدند. نه تنها امامان، بلکه قبل‌تر از آن پیامبران نیز به ایشان متوسل می‌شدند.

 

خواندن زیارت عاشورا هر روز با صد لعن و صد سلام

 

مرحوم آیت‌الله بهجت هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام می‌خواند و بارها می‌گفت: آقایی از خدا خواسته بود تا زیارت عاشورایش هیچ روزی ترک نشود حتی در روز مرگش. ایشان نمی‌گفت که این درخواست خود من است. در حالی‌که ما می‌دیدم خودش هر روز این کار را می‌کرد.

 

ایشان روز یکشنبه رحلت کرد. یک روز قبلش که شنبه بود، دیدم ایشان مشغول خواندن زیارت عاشورا شده بود و هنگامی که برای رفتن به درس جلوی در ایستاده بود، صد لعن و صد سلام را با تسبیح می‌شمرد. آن روز از همه روزها سرحال‌تر بود.

 

ایشان هر روز که به درس می‌رفت، شاید با تأخیر می‌رسید. به هرحال سن ایشان بالا بود و کمی کارها با تأخیر انجام می‌شد. خودشان می‌گفت کاری مانند لباس پوشیدن که در گذشته در عرض پنج دقیقه انجام می‌دادم، شاید الآن بیست دقیقه از من وقت می‌گیرد.

 

ایشان همیشه تا آماده می‌شدند، چند دقیقه‌ای از وقت گذشته بود که به دم در می‌رسیدند. ولی آن روز آخر، نیم ساعت زودتر جلوی در نشسته بودند و صد لعن و صد سلام را با تسبیح می‌گفتند که پس از آن عارضه‌ای به ایشان دست داد که گفت من امروز به درس نمی‌روم.

 

مرحوم آیت‌الله بهجت تا لحظات آخر به خواندن زیارت عاشورا آن هم با صد لعن و صد سلام و حضور در مجلس سیدالشهدا (ع) التزام داشت. حتی در حالت مریضی می‌گفت من را به مجلس ببرید که می‌خواهم طلب شفا در مجلس امام حسین (ع) کنم.

 

پس از من، از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید

 

* سفارش آیت‌الله بهجت در مورد عزاداری برای اباعبدلله علیه‌السلام چه بود؟

 

ـ سفارش پدرم همیشه این بود که خدا می‌داند این توسلات برای انسان چه می‌کند. این توسل برای انسان یک ارتباط است. چه‌طور وقتی یک لامپ را به الکتریسیته متصل می‌کنیم، نور می‌دهد. انسان اگر به اینها متوسل شود، اسباب وصل می‌شود. این توسل، یاد معشوقِ معشوق افتادن است. چون این بزرگواران عاشق خداوند بودند و خدا نیز عاشق آنها بود.

 

انسان وقتی به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است. این توسلات انسان را خدایی می‌کند. نظر ایشان این بود که انسان هرچه می‌تواند در این زمینه کم نگذارد. لذا خود ایشان با آخرین توانش می‌آمد.

 

ایشان در وصیت‌نامه خود ذکر کردند که بعد از من از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید. ایشان می‌گفت اگر من در عمرم 50 سال مراسم گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برایم مراسم روضه اباعبدلله (ع) را بگیرید. ایشان روی این مسائل خیلی توصیه و تأکید داشت.

 

شرکت در مجالس روضه سیدالشهدا علیه‌السلام تعظیم شعائر است

 

* خود ایشان چه عمل خاصی را در ماه محرم انجام می‌دادند؟

 

ـ یکی از کارهای ایشان این بود که در مراسم مختلفی که برای اباعبدلله (ع) گرفته می‌شد، به اندازه توانشان شرکت می‌کردند. از زمان قدیم که من بچه بودم، ایشان به شرکت در این مجالس التزام داشت. شرکت در مجالس این بزرگواران را عظمت بخشیدن به یاد و نام آنها می‌دانست.

 

لذا می‌گفت شرکت در این مجالس تعظیم شعائر است. ما باید به شعائر خود عظمت بخشیده و عزیز نگه داریم و برایمان مهم باشد و به آنها اعتنا کنیم و برایشان وقت بگذاریم و عمر عزیز خود را صرف آن کنیم. در این روزها خواندن زیارت عاشورا را به خصوص در تاسوعا و عاشورا با احوالات بیشتری انجام می‌داد.

 

به ما توصیه می‌کرد در این روزها (ایام محرم) این زیارت را بخوانید. مطلب دیگر اینکه خنده ایشان اصولا صدا نداشت و همیشه در حد یک لبخند بود. اما در این روزها ایشان اصلا همان لبخند را هم نداشت و پیوسته گرفته بود و به یاد امام حسین (ع) در حزن بود و می‌گفت: همین به یاد آنها بودن را فقط خدا می‌داند چقدر اجر دارد.

 

ایشان اصرار داشت وقتی مجلس می‌گیرید، برتری‌ها و امتیازات اهل بیت (ع) را بگویید. فضائل و مناقب این حضرات را بگویید و نسبت به این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر گریه و اشک شما نمی‌آید، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید. تباکی کنید.

 

شرکت در مراسم امام حسین (ع) همان محبت ذی‌القربی و اجر رسالت پیامبر(ص) است

 

آیت‌الله بهجت همیشه می‌گفت: شرکت در مجالس سیدالشهدا (ع) محبت به ذی‌القربای پیامبر (ص) است. در آیه قرآن است که شما به ذی‌القربای پیامبرتان محبت کنید. پیامبر(ص) فرمود من پیامبر شما بودم و از شما چیزی نمی‌خواهم و اجر و مزدی جز محبت به نزدیکانم نمی‌خواهم.

 

خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: «قل»، بگو من از شما اجر نمی‌خواهم، فقط به نزدیکانم محبت کنید. محبت می‌خواهم. این خیلی لطیف است. چون انسان بالاترین چیزی که می‌تواند بدهد، محبت و عشق و دوستی است و خداوند و پیامبرش فقط همین را از انسان می‌خواهند.

 

پدرم می‌گفت شرکت در مراسم امام حسین (ع) همان ابراز عشق و محبت است. همان دوستی و محبت ذوی‌القرباست که خداوند دستور داده است. این شرکت در مراسم اجر رسالت پیامبر (ص) است. شما به این نیت برو و به خدا بگو تو گفتی و من هم آمدم. من همان محبتی را که تو می‌خواهی انجام می‌دهم. به کسانی که تو دوستشان داری و عزیز می‌داریشان، محبت می‌کنم.

 

ایشان در عبارت دیگری می‌گفت بر همه لازم است این کار را انجام بدهند. در این کاری که از دست برمی‌آید، کوتاهی نکنند و در این مجالس شرکت کنند و صرفا با ریتم مداح به هیجان نیایند و چیزی که آنها را به هیجان می‌آورد، عشق باشد.


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1782
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 9 آذر 1391

واقعه عاشورا از آن دست ماجراهايي است كه در خلال عظمت و بزرگي خود، يك سلسله پرسش‌هايي را به همراه دارد كه هر كدام از آنها مي‎تواند سر منشاء معارفي در راستاي روش و سبك زندگي علوي باشد.

به گزارش رجانيوز، چه بسا كليدي‌ترين پرسش عاشورا، دليل اصلي وقوع آن كه همان به خاك و خون كشيدن ذريه رسول خدا صلي‌الله‌وعليه‎وآله در فاصله‌اي كوتاه از رحلت آن بزرگوار است، ذريه‌اي كه قرآن كريم به صراحت امر به مودت و دوستي آنها دارد.

 

اين سوال مهم هر بار با شروع محرم به اشكال مختلف ظهور و بروز پيدا كرده و دانشمندان و بزرگان دين نيز هر كدام به فراخو و به انحاء مختلف پاسخ‌گوي آن هستند.

از ديگر پرسش‌ها "فلسفه عزاداري سيدالشهداء عليه‌السلام" و  يا به تعبيري چرايي لزوم بزرگداشت سالانه ماجراي عاشورا آن هم باشكوه‌تر از هر سال است كه شايد هر ساله و بيشتر براي نسل‌هاي جديد ايجاد پرسش مي‌كند.

حضرت آيت الله خوشوقت از علماي نام‌آشنا در ميان عالمان و پژوهشگران و از اساتيد برجسته اخلاق در سخنان خود در محرم سال 1390 به تبيين و پاسخ اين دو پرسش كليدي پرداخته است.

آيت الله خوشوقت براي پاسخ به چرايي وقوع عاشورا، اين ماجرا را از منظر تاريخ مورود واكاوي قرار داده  و با يادآوري سير تاريخي دشمني بني اميه با بني هاشم، به تحليل ماجراي شهادت امام حسين عليه السلام پرداخته است.

وي همچنين عزاداري امام حسین عليه السلام را طبق دستور خدای متعال یکی از عبادتهای بسیار بسیار بزرگ برشمرده و تصريح كرده است كه حضرت سيدالشهدا عليه السلام وظیفه­اش را انجام داد، بعد وظیفه شیعه بود که این خون را با عزاداری زنده نگه دارد.

متن كامل اين سخنان در ادامه آمده است:

 

 چرا عاشوراء اتفاق افتاد؟

 بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیرموفق و معین؛ ثم الصلاة و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین، حبیب إله العالمین،  أبی­القاسم محمد صلی الله علیه و علی أهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین، من الآن إلی قیام یوم الدین؛ سیّما بقیة الله فی الأرضین.

محرم یکی از ماههای دوازده گانه اعراب - حتی در جاهلیت - بود، بعد هم وارد اسلام شد و اسلام هم چون عرب بودند پذیرفتند و امروز هم هست. معنی محرم این است که جنگ در این ماه - حتی در زمان جاهلیت - حرام بود، اگر دو طایفه و قبیله با هم می­جنگیدند وقتی که هلال ماه محرم دیده می­شد شمشیرها را زمین می­گذاشتند، لذا به این ماه محرم گفتند، در زمان جاهلیت دو طایفه بودند، یکی به نام بنی­امیه و دیگری به نام بنی هاشم. هاشم جدّ اعلای پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله بود که قبرش در غزّه در کشور فلسطین امروزی است، این دو طایفه با هم دشمن بودند، در آن زمان دشمنی به ارث می­رسید، نوه و نتیجه­ها هم همان دشمنی را نگه می­داشتند تا اینکه اسلام ظهور کرد.

پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله از نسل هاشم بود، عده­ای از عربها که اطراف پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله بودند هم از نسل بنی­امیه بودند، چون هر دو نسل داشتند به موازات هم جلو آمدند تا به زمان اسلام و خاتم انبیاء‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله رسیدند، قدرت اسلام باعث شد که بنی امیه نتوانستند در اسلام کاری بکنند.

وقتی مکه به دست پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله فتح شد و بت از بین رفت همه آنها ظاهراً اسلام آوردند، اما قلباً اسلام را قبول نداشتند و منتظر بودند پیامدی بشود که پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله از دنیا برود و آنها هم از اسلام برگردند و اهدافشان را پیاده کنند، بعد از رحلت خاتم انبیاء‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله اتفاق خطرناکی افتاد و آن این بود که همه بت‌پرستهایی که از ترس شمشیر پیامبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله مسلمان شده بودند از اسلام برگشتند، عده خیلی کم و قلیلی ماندند، لذا امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه فرمودند: من دیدم همه از اسلام برگشته­اند و اگر من بخواهم صبحت از امامت و خلافت بکنم جا ندارد و اسلام کاملا نابود می­شود، لذا من هم کمک کردم موج خطر برگشت از اسلام از بین برود. اما حکومت دست آنها افتاد. آنها هم کم کم کار را به گونه­ای تنظیم کردند که آینده به نفع خودشان شود.

 

برنامه امام حسین‌عليه‌السلام از بين بردن ريشه بني اميه بود

عمر بیست سال معاویه را حاکم مطلق شامات کرد، معاویه هم در این بیست سال مقدماتی را فراهم کرد که بیست سال دوم را هم بتواند در آنجا حکومت کند، مجموعا چهل سال شد، در این چهل سال خیلی کارها کرد، فکر مردم شامات را برگرداند، آن دشمنی با بنیهاشم و فرزندان پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله هم هنوز سرجایش بود، لذا دیدیم که می­خواستند به زور از امام حسین‌عليه‌السلام برای یزید بیعت بگیرند و ایشان احساس کرد که اگر بیعت کند دیگر اسلام از بین رفته است و بیعت نکرد، بیعت نکردن همانا و کشته شدن هم همان! لذا ایشان آماده کشته شدن شد، چون دید چاره­ای جز قبول نکردن بیعت ندارد که این هم مساوی است با کشتن خودش و کسانی که با او همفکر هستند.

بنی­امیه منتظر چنین برنامه­ای بودند که انتقام بگیرند، چون در جنگ بدر تعداد زیادی از آنها توسط امیرالمومنین‌عليه‌السلام کشته شده بودند. لذا امام حسین‌عليه‌السلام برنامه را به گونه­ای تنظیم کرد که ریشه بنی­امیه از بین برود، اگر ایشان تنها کشته می­شد کافی نبود، ایشان به مکه آمدند که حجاج هم آنجا حاضر بودند برای آنها سخنرانی کرد، حقایق را گفتند، کار بنی­امیه را گفتند، وظیفه حجاج را گفتند اما عده کمی با ایشان همراه شدند.

 

چرا امام حسين عليه السلام در مكه نماند؟

بنی­امیه نقشه کشیدند امام حسین‌عليه‌السلام را در همان مکه و مسجد الحرام ترور کنند، لذا ایشان آنجا نماند، اگر آنجا می­ماند و شهید می­شد حالا که دست وهابی­ها و سنی­هاست آن نور خاموش می­شد. ایشان آمدند کوفه که مرکز تشیّع بود، اگر چه شیعیان کوفه هم کمک نکردند، اما زمینه آماده بود که بعدها به صورت امروز درآید اما اگر در مکه شهید می­شدند وهابیون همه را خراب می­کردند و مثل قبرستان بقیع می­شد. حضرت‌عليه‌السلام می­دانست و آمد کوفه و ایشان می­دانست کوفی­ها می­ترسیدند و نمی­توانند کمک کنند، امام حسین‌عليه‌السلام برنامه را خاص خودش تنظیم کرد.

آمدند کربلا و جنگ را هم عقب انداختند مدتی حرف زدند عده­ای از آنها آمدند ملحق شدند و بالاخره به وضع فجیعی ایشان شهید شد و البته جز این نمی­شد. اگر ایشان ساده کشته می­شد دلها را علیه بنی­امیه تحریک نمی­کرد و آنها از بین نمی­رفتند، کاری کردند که یهودی، مسیحی، بی­دین، با دین، بت­پرست، همه از این قضیه ناراحت شدند، لذا مدت زمانی نگذشت که بنی العباس که همان نسل بنی­هاشم بودند- چون پسرعموی پیغمبراکرم‌صلي‌الله‌وعليه‌وآله بودند- بعد از جنگ های زیادی بنی امیه را منقرض کردند و نسلشان از بین رفت.

 

يكي از بزرگترين عوامل نگهداري اسلام

همانطور که خود امام حسین‌عليه‌السلام عملا نشان داد که دفع خطر از اسلام بدون شهادت او امکان‌پذیر نیست نگهداری شهادت ایشان تا امروز و تا آینده یکی از بزرگترین عوامل نگهداری اسلام است، اگر این نگهداری در جامعه باشد اسلام هم کنارش است، اگر نباشد اسلام از بین می­رود. چون این یک چیزی است که همه را تحریک میکند، زمینه را برای شنیدن حرفهای اهل‌بیت‎‎عليهم‌السلام آماده میکند و جریان برائت جستن و دشمنی با دشمنان اهل بیت‌عليهم‌السلام که تا اینجا آمده است در نسلها ادامه پیدا می­کند. حالا که این به دست ما رسیده، ما هم باید کاری کنیم که از دست ما به نسل بعد برسد، لذا در عزاداری امام حسین‌عليه‌السلام ما باید خیلی خیلی کوشا و با اخلاص باشیم تا بتوانیم از آثار مثبت این نور مقدس برای بقاء و حفظ اسلام و دعوت مردم به اسلام استفاده کنیم.

عزاداری امام حسین طبق دستور خدای متعال یکی از عبادتهای بسیار بسیار بزرگ است که به ما رسیده است چون داستان کربلا نقشه­ای است که خود خدا کشید، منتهی توانی به امام حسین‌عليه‌السلام داد که ایشان توانست به بهترین وجهی آن را پیاده کند، اگر آنطور پیاده نمی­شد این اثر را نداشت، خدا به ایشان توانایی داد، صبر داد، تحمل داد، شجاعت و پاکی داد، شهرت معنوی داد، همه اینها را داد که ایشان بتواند در این مدت خودش را حفظ کند و حتی بجنگند و عده­ای از آنها را بکشد و بالاخره با آن وضع فجیع که دل مردم را تحریک می­کرد به شهادت رسید.

ایشان وظیفه­اش را انجام داد، بعد وظیفه شیعه بود که این خون را با عزاداری زنده نگه دارد. وقتی پرچم سیاه بالا می­رود، در کنار این پرچم سیاه در این دو ماه محرم و صفر مردم چه می­گویند؟ چه کار می­کنند؟ مردم برای امام حسین‌عليه‌السلام عزاداری می­کنند، منبر می­روند، قرآن می­خوانند، حدیث می­خوانند، عده­ای مردم را به ترک گناه، به تقوی، دعوت می­کنند. مسائل اسلام مطرح می­شود، بی­خبران باخبر می­شوند و می­آیند، گناهکاران توبه می­کنند و می­آیند و اسلام قوّت می­گیرد و دوباره بعد از محرم و صفر شیطان می­آید ایمانها را کم می­کند تا محرم آینده که دوباره پرچم امام حسین‌عليه‌السلام بالا می­رود و همه را می­شوراند و دوباره عده زیادی در تور معنوی امام حسین‌عليه‌السلام می­مانند و خوب می­شوند تا پرچم را دست حضرت حجت(عج) دهند.

بنابراین این داستان امام حسین‌عليه‌السلام حافظ و نگهبان اسلام است، اگر ما این را خوب توانستیم نگه داریم و از آن قدردانی کردیم از دست ما به دست نسلهای بعدی خواهد رسید و الّا خدای نکرده خطر متوجه خود اسلام می­شود، و همه چیز از بین می­رود، اما خدا یک برنامه­ای تنظیم کرده که اگر ما از این جریان پاسداری کنیم به هیچ وجه از بین نمی­رود بلکه منتقل به نسلهای بعد می­شود.


این خلاصه داستان محرم است، و نمی­شد ساده هم انجام بگیرد، باید در آن اسارت باشد، بچه کوچک کشته بشود تا مردم ناراحت شوند و بفهمند این بنی­امیه چه کسانی هستند، تا به طرف دوستی با آنها نروند، به طرف دین آنها نروند، لذا تمام این برنامه­ها و نقشه‌ها تک تک آنها مورد نیاز بود و طبق دستور خدای متعال انجام گرفت و امام حسین‌عليه‌السلام هم می­دانست دارد کجا می­رود و می­دانست کشته می­شود، بله همه را می­دانست، اینجور نبود که نداند، و می­دانست کجا برود که آینده­اش بهتر است. آمد کوفه که امروز اینگونه شده است، امیدواریم خداوند متعال همه ما را قدردان خون مقدس امام حسین‌عليه‌السلام قرار دهد و بتوانیم ما به گونهای عزاداری کنیم که نتیجه­اش حفظ و بقا و ادامه اسلام باشد.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــخنرانـــی , ,
:: برچسب‌ها: ایت الله خوشوقت , رایه الهدیوعاشورا ,
:: بازدید از این مطلب : 2459
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 9 آذر 1391

دعای آیت الله جوادی آملی برای شهید شهریاری/ سالن سلف سرويس دانشگاه شد سالن عروسي استاد فيزيك!

دکتر می گفت معلم های دوره دبیرستان که پدرم را می دیدند به پدرم می گفتند این خیلی درسش خوبه. انشاالله استاد میشه. پدر هم جواب می داد که مجید! عمراً استاد دانشگاه بشه!اینقدر شیطونه که نمیشه./ شاگرد شهید

*

در مقطعی برای امرار معاش برای دانش آموزان دبیرستانی تدریس خصوصی داشت، اما رها کرد. گفتم چرا رها کردی؟ گفت بعضی خانواده ها آداب شرعی را رعایت نمی کنند. بعد خاطره ای تعریف کرد.گفت آخرین روزی که بای تدریس رفتم مادر نوجوانی که به او درس می دادم بدحجاب بود. مدتی پشت در ایستادم تا خودش را بپوشاند، اما بی تفاوت بود. گفتم لااقل یک چادر بیاورید، من خودم را بپوشانم! از همان جا برگشتم./ دوست دوران دانشجویی

*

سال 77، 78 بحث‌های پلورالیسم دینی مطرح بود آن ایام بحث‌های آقای جوادی آملی را دنبال می‌کردیم، ایشان در بحث از کثرت به وحدت رسیدن عالم امکان تأکیدی داشتند. این بحث‌های در دوران اصلاحات در ذهن ما چرخ می‌خورد. یک بار سر کلاس دکتر بودم ایشان فرمول جاذبه بین دو بار الکتریکی یا فرمول رابطه بین دو جرم را استفاده کرد، بعد فرمول‌های مشابه را کنار هم چید و خیلی قشنگ گفت وحدت را می‌بینید؟ در آن فضا برای ما خیلی جالب بود. آن زمان در ذهنم این بحث را به صحبت‌های آقای جوادی آملی شباهت دادم. بعد از همسرشان شنیدم که دکتر بحث‌های فلسفی و عرفانی آقای جوادی آملی را دنبال می‌کردند. آن موقع نمی‌دانستم./ شاگرد شهید

*

 

«برای ساخت صفحات سوخت، ما نیاز به تکنولوژی جدیدی داشتیم. اصلا ما چرا تقاضای سوخت کرده بودیم؟ برای اینکه بلد نبودیم بسازیم! و خب در محاسبات هسته‌ای کسی را نداشتیم و همچین محاسباتی نیز پیش از این انجام نشده بود.  اما شهید شهریاری با اعتماد به نفسی که داشت، و ما هم با اعتقادی که به ایشان داشتیم، این کار را به ایشان واگذار کردیم و ایشان هم به خوبی آن را انجام دادند. یعنی اگر در آن زمان شهید شهریاری می‌گفت که من مثلا 10 میلیارد تومان دستمزد می‌گیرم تا این کار را انجام دهم، ما مجبور بودیم که بدهیم؛ هر چه می‌گفت مجبور بودیم که بدهیم برای اینکه کس دیگری نبود که این کار را انجام دهد. تنها کسی که در مملکت می‌توانست این کار را انجام دهد، شخص شهید شهریاری بود ولاغیر. با این حال، ایشان حتی یک ریال هم دستمزد نگرفت. حتی وقتی من خواستم دستمزد ایشان را پرداخت کنم، ناراحت شدند و گفتند که من این کار را برای کشورم انجام دادم. من یک کلمه به شما بگویم. اگر شهید شهریاری را در زمینه علم هسته‌ای نمره 100 بدانیم، به بهترین نفر بعدی در کشورمان در این زمینه شاید بتوان نمره 50 داد. یعنی واقعا ایشان روی قله ایستاده بود.»/ علی اکبر صالحی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی ایران

*

دانشجویان ترم اول می گفتند که دکتر می خواست آنها را به مشهد ببرد،اما موفق نشد.به همین دلیل به آنها گفته بود که در عوض همه شما را می برم امامزاده صالح(علیه السلام).مدتی بعد دکتر شهید شد و دانشجوها را دسته جمعی برد امامزاده صالح(علیه السلام)سر مزارش./ شاگرد شهید

*

عادت به ترتیل داشت. انصافاً صدای قشنگی داشت. یکی از دوستان صوت ترتیلش را ضبط کرده. الآن در موبایل دخترم هست. به سبک استاد پرهیزگار می‌خواند. با حافظ عجین بود. از خواندن دیوان حافظ لذت می‌برد. وقتی حافظ می‌خواند، اشک روی گونه‌هایش روان بود. بعضی وقت‌ها دلش می‌خواست خانمش را هم شریک کند. می‌آمد آشپزخانه، میگفت عزیز؛ ببین چه گفته، شروع می‌کرد به خواندن من هم ظرف می‌شستم. طوری رفتار می‌کردم که یعنی گوشم با تو است. قابلمه را زمین گذاشتم و نشستم؛ گفتم بخوان. این یک بیتش را دوباره بخوان. می‌خواستم به او نشان دهم که من هم در این حال هستم. خیلی با توجه به او گوش دادم. شاید احساس می‌کرد که من هم یک ذره می‌فهمم. خوشحال می‌شد. همیشه به خدا می‌گفتم چه شد که مجید را سر راه من قرار دادی./ همسر شهید

*

خیلی وقت ها به ملاقات آیت الله جوادی آملی می رفت.دو،سه بار هم خانوادگی رفتیم.یک بار آیت الله جوادی آملی در آخر ملاقات دستهایشان را بلند کردند و گفتند که خدایا آقای شهریاری و ذریه او را از زمره شیعیان حضرت علی(ع)قرار بده و برای بچه ها دعا کردند.برای پسرم جمله ای را گفتند با این مضمون که ان شاءالله با صابرین محشور شوید. پسرم می گوید انگار می دانستند که این اتفاق می افت که چنین دعایی برایم کردند./ همسر شهيد

*

در سال 66 و 67 که در خوابگاه بودیم، دوستان عمدتاً در بعضی از دروس پایه مشکل داشتند. برنامه‌ای طراحی شد تا آقای شهریاری ریاضی یک و دو را به بچه‌ها آموزش دهد. بعد از جنگ هم، نهادی در دانشگاه‌ها ایجاد شد که یکی از اهداف آن کمک به افرادی بود که به واسطه حضور در جبهه از درس عقب افتاده بودند. دکتر در این زمینه به شدت فعال بود و کلاس‌های جمعی یا دو، سه نفری تشکیل می‌داد. /دوست دوران دانشجویی شهید

*


اسباب کشی آزمایشگاهی کار سختی است. وسایل آزمایشگاهی، هم سنگین هستند و هم حساس. قیمت آنها هم بسیار بالا است و بعضی از آنها را به واسطه تحریم نمی‌توانستیم از خارج بخریم. برای انتقال آنها چند نفر از خدماتی‌ها را به کار گرفتیم. خود دکتر هم بود و مرتب تذکر می‌داد تا وسیله‌ای نشکند. یک دفعه پای یکی از نیروها گیر کرد و یک وسیله شکست. دکتر او را سرزنش کرد. آن بنده خدا دلگیر شد و از جمع فاصله گرفت. چند دقیقه بعد دکتر رفت کنارش و صورتش را بوسید. گفت از من ناراحت نباش، اینها همه قیمتی‌اند و کمتر پیدا می‌شوند. باید مواظب باشیم. /شاگر شهید

*

سه شنبه‌ها همراه دکتر شهریاری و دیگر دوستان می‌رفتیم فوتبال. یک روز هندوانه‌ای گرفته بود تا بعد از بازی بخوریم. دم اذان، هوا تاریک شد؛ فوتبال را تمام کردیم. همگی دویدیم سر هندوانه و شروع کردیم به خوردن. دکتر شهریاری با همان لباس ورزشی در چمن شروع کرده بود به نماز خواندن؛ بعد آمد سراغ هندوانه!/ دوست شهید

*

نسبت به ائمه(ع) خیلی تعصب داشت. حتی در وفات حضرت عبدالعظیم حسنی مشکی(ع) می‌پوشید. می‌گفتیم دکتر چه اتفاقی افتاده؟ می‌گفت وفات است. شده بود تقویم مذهبی ما. حساس بود در ولادت همه ائمه(ع) شیرینی پخش کنند. اگر نمی‌کردند ناراحت می‌شد. می‌گفت مگر امام تنی و ناتنی داریم که برای ولادت امام علی(ع) از دو روز قبل شیرینی می‌گذارید، ولی برای ولادت امام هادی(ع) یا سایر امام‌ها نمی‌گذارید. اگر نگرفته بودند، خودش شیرینی می‌گرفت و در دانشکده پخش می‌کرد./ کارمند دانشگاه


*

به زندگی شخصی دانشجوها به شدت اهمیت می‌داد. دوستی داشتم که موقع ازدواج، به مشکل مالی برخورد. استاد کمکش کرد تا زندگی‌اش را شروع کند. گفته بود هروقت داشتی، برگردان. آن بنده خدا هم ماهیانه مبلغی را برمی‌گرداند. همیشه نگران شغل و آینده دانشجوها بود. اگر می‌دید دانشجویی سال قبل فارغ‌التحصیل شده، ولی هنوز شغل ندارد، برایش شغلی پیدا می‌کرد یا در پروژه‌های خود، از او استفاده می‌کرد. این نگرانی همیشه در ذهنش بود. دانشجوهایی که با دکتر پروژه‌ داشتند، می‌گفتند امکان نداشت دکتر سر ماه فراموش کند حق‌الزحمه ما را بدهد. حواسش بود اگر یکی از بچه‌ها متأهل است و درآمدی ندارد، به او کمک کند./ شاگرد شهید

*

با دوستانی که در امیرکبیر درس خوانده بودیم (ورودی‌های سال 62، 63 یا 64)، هر شش ماه یا هر سال یک بار جلسه داشتیم. دکتر هم می‌آمد. در یکی از جلسات به من گفت روستایی در اصفهان هست به نام «کوهپایه» که حدود 100 کیلومتر از اصفهان فاصله دارد. آدرسی داد و یک شخص را معرفی کرد. خواست بررسی کنیم اوضاع او چگونه است. دو هفته بعد گزارشی به ایشان درباره آن شخص دادم. آن شخص تحصیل کرده بود، اما مشکل ذهنی و عصبی داشت. دکتر می‌خواست دو اتاق برای او بسازیم. شماره حسابم را گرفت و مبلغی واریز کرد. آن شخص اصرار داشت خودش درست کند، اما دکتر گفت من وضعیت او را بهتر می‌دانم؛ خودتان بسازید. یک روز به دکتر گفتم آن شخص نمی‌گذارد خانه را کامل کنیم و گروه که بخش عمده کار را انجام داده بود، مجبور شد برگردد. دیگر ادامه ندادیم. بعد از شهادت دکتر قضیه را برای همسرشان تعریف کردم. ایشن گفت یک روز ما خودمان رفتیم کوهپایه؛ گروهی را پیدا کردیم و کار خانه تام شد./ دوست دوران دانشجویی شهید

*


دکتر کم‌وزن بود، ولی انرژی زیادی داشت. به شوخی می‌گفتم دکتر مثل مورچه است و می‌تواند پنج برابر وزن خودش را بلند کند. اگر می‌خواستیم جایی را تجهیز کنیم، طوری همکاری می‌کرد که اگر کسی او را می‌دید تصور می‌کرد نیروی خدماتی است. در راه‌اندازی کارگاه‌ها و تجهیزشان مشارکت می‌کرد. می‌رفت بازار، وسیله‌ای را که مورد نیاز بود می‌خرید. وقتی پروژه به ایشان ربط داشت، همه کارهای اجرایی و مالی را خودش انجام می‌داد. اگر وارد امور مالی هم می‌شد، درست و حسابی کار می‌کرد.

*

دانشجوی دکتری بودم. وقتی پیش ایشان می‌رفتم، مثل معلمی که بخواهد به بچه کلاس اول یاد بدهد، اگر اشتباهی می‌کردم گوشم را می‌پیچاند و می‌گفت این را می‌پیچانم که یادت بماند! گوشم داغ و قرمز می‌شد و تا نیم ساعت می‌سوخت! اگر دانشجوی خانمی اشتباه می‌کرد با خطکش به دستش می‌زد./ شاگر شهید

*

یک بار در دانشکده ولیمه دادند. همسرشان آبگوشت درست کرده بود. بعد از کلاس ما را صدا کردند و گفتند که هرکس به نوبه خودش بیاید و گوشت این را بکوبد. یکی از بچه‌ها هم فیلم گرفت. آبگوشت را خوردیم؛ چقدر هم صمیمی. اینهایی را که تعریف می‌کنم، به هیچ عنوان روی بحث علمی تأثیر نمی‌گذاشت. وقتی سر کلاس درس بودیم، باید شش دانگ حواسمان جمع می‌بود. روی تمرین‌ها خیلی حساس بود. اگر کسی انجام نمی‌داد، جدی تذکر می‌داد. در عین حال اینقدر صمیمی بود. / شاگر شهید


*

سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که سر کلاس درس این را برای بچه‌ها تعریف می‌کنم، می‌بینم که بچه‌ها اصلاً در مخیله‌شان نمی‌گنجد. وقتی که ازدواج کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم. دکتر گفت می‌خواهی خانه بگیرم؟ گفتم نه؛ خوابگاه خوب است. با لباس عروس از پله‌های خوابگاه بالا رفتم. یک سوئیت کوچک متأهلی داشتیم. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار در همان خانه کوچک خوابگاهی پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هسته‌ای صحبت کردیم./ همسر شهيد

*

اوایل زندگی، مخارج ما از طری پولی که از راه تدریس یا حق تألیف کتاب دکتر و نیز حقوق من که با مدرک لیسانس در دانشگاه امیرکبیر با ماهی 13500 تومان مشغول کار بودم تأمین می‌شد. در تمام این سال‌ها خودم را در اوج عزّت دیدم. نمی‌دانم این را چگونه بیان کنم. احساس می‌کردم خواهرم برادرم، اقوام و هرکس که به خانه من می‌آید، خیلی مفتخر شده که به خانه من آمده است. این مرد مرا در زندگی غنی کرده بود. عشقش، محبتش، یگانگی‌اش، خلوصش، نمازهایش برای من ارزش بود. این چیزها برای من ارزش بود و ایشان این چیزها را تام و تمام داشت. / همسر شهيد

*

صبح از منزل بیرون آمدیم. وارد اتوبان ارتش شدیم. همسرشان هم در ماشین بود. حدود 4، 5 دقیقه‌ای از منزل فاصله رفتیم. موتورسواری بمب را به آن سمت که آقای دکتر نشسته بود چسباند. چند ثانیه نشد که نگه داشتم و صدا زدم که پیاده شوید. دکتر یک پایان‌نامه را مطالعه می‌کرد. فکر کنم همان روز جلسه دفاع داشت. کاملاً در فضای پایان‌نامه بود. زمانی که گفتم پیاده شوید، حاج خانم در را باز کرد و پیاده شد. دکتر سرگرم مطالعه بو دو عکس‌العملی نشان نداد. حاج خانم که زود پیاده شده بود، خواست در را باز کند که با انفجار مجروح شد. ایشان ضربه شدیدی خورده بود؛ از پا و سرش خون می‌رفت. تمام بدنش مجروح شده بود. آمبولانس آمد و ایشان را به بیمارستان فرستادیم. آقای دکتر در جا شهید شده بود./ راننده و محافظ شهید

*

راننده دکتر از شرم اینکه نتوانسته بود موقع انفجار کاری کند، نیامده بود.آن لحظه که من در اتاق عمل بودم؛ همه فامیل منزل ما جمع شده بودند. دخترم می بیند که راننده ما نیست.از بچه های مسئول اطلاعات می پرسد کجاست؟ می گویند نیامده. دخترم می گوید، بروید به او بگویید متین می گوید تا نیایی، ناهار نمی خورم. بعدا که برایم تعریف کردند، تنم می لرزید. دختر کجا این قدر بزرگ شدی؟ خبر مرگ پدرت را دادند؛ مادرت تکه تکه است؛ در این شرایط به محافظ پیغام داده است که اگر ناهار نیایی من هم نمی خورم. این ها رحمت است./ همسر شهيد
 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: برچسب‌ها: شهیدشهریاری ,
:: بازدید از این مطلب : 2225
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
جمعه 3 آذر 1391

 

 

یک مشک ، یک غیرت که از آن روبرو آمد   

طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد

باید به استقبال آب و آبرویش رفت 

وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد 

ای بچه ها اول عمو تشنه است، پس باید   

اول بنوشد آب، وقتی که سبو آمد

شش ماهه را دور سرش باید بگردانیم 

وقتی که بر رخسار اصغر رنگ و رو آمد 

دیگر عمو را بعد ازاین سقا نمی خوانیم   

دیدید خواندیم و چه اشکی از عمو آمد

نذر عمو این گوشوارها ، النگوها 

باید به دستش داد ، وقتی دست او آمد 

*** 

حالا زمین کربلا چشمان تر دارد   

حالا پس از این خیمه های دربه در دارد

دستان او را از سر زینب بُریدند 

حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد؟ 

عباس را از علقمه آقا نیاورده   

آوردنش تا خیمه گویا دردسر دارد

حتی زجسم  إرباً إربای علی اکبر 

جسمی زهم پاشیده و آشفته تر دارد 

در پیش چشمان حسین ای قوم نگذارید 

هر نیزه ای یک تکه از عباس بردارد 

دارد لباسش را به غارت می برد این قوم 

حالا دگر ام البنین حالی دگر دارد...

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , بیت المهدی , عباس آباد ,
:: بازدید از این مطلب : 2886
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 2 آذر 1391

سعد بن عبداللّه قمي حکايت نمايد:
روزي متجاوز از چهل مسئله از مسائل مشکل را طرح و تنظيم نمودم تا از سرور و مولايم حضرت ابومحمّد امام حسن عسکري صلوات اللّه عليه پاسخ آن ها را دريافت نمايم.
از شهر قم به همراه بعضي دوستان حرکت کرديم، هنگامي که وارد شهر سامراء شديم به سوي منزل آن حضرت روانه گشته؛ و پس از آن به منزل رسيديم و اجازه ورود گرفتيم، داخل منزل رفتيم.
همين که وارد شديم، ديدم مولايم همچون ماه شب چهارده در گوشه اتاق نشسته است و کودکي خردسال را - که چون ستاره مشتري مي درخشيد - روي زانوي خود نشانيده بود.
امام عسکري عليه السلام به ما اشاره نمود که جلو بيائيد و در نزديکي ما بنشينيد.

پس طبق فرمان حضرت، جلو رفتيم و نشستيم و سپس مسائل خود را به طور کلّي مطرح کرديم.

امام حسن عسکري صلوات اللّه عليه پس از شنيدن سخنان و مسائل ما، اشاره به کودک نمود و اظهار داشت: اي فرزندم! جواب شيعيان خود را بيان کن.
پس ناگهان، آن کودک لب به سخن گشود و تمامي سؤ ال هاي ما را يکي پس ‍ از ديگري جواب کافي داد.
و بعضي سؤال ها را پيش از آن که مطرح کنيم، خود کودک مطرح مي نمود و جواب آن را مي داد، به طوري که همه ما مبهوت و متحيّر گشتيم که اين کودک خردسال چگونه در همه علوم و فنون شناخت کافي دارد و با بيان شيوا تمامي سؤ ال هاي ما را پاسخ داده و همه افراد را قانع مي نمايد؟!
پس از آن، امام حسن عسگري صلوات اللّه عليه متوجّه من شد و فرمود: اي سعد بن عبداللّه! براي چه از قم به اين جا آمده اي؟
عرضه داشتم: ياابن رسول اللّه! چون عشق زيارت و ديدار شما را داشتم، بدين جا آمده ام.

حضرت فرمود: پس بقيّه سؤال هائي را که تهيّه و تنظيم نموده بودي، چه شد؟

پاسخ دادم: آماده و موجود مي باشد.
فرمود: از فرزندم و نور چشمم مهدي موعود عليه السلام آنچه مي خواهي سؤال کن.

و من بعضي از سؤال هاي باقي مانده را مطرح کردم، از آن جمله عرضه داشتم: ياابن رسول اللّه! تأويل و تفسير کهيعص چيست؟

کودک در حالي که روي زانوي پدر نشسته بود، فرمود: اين حروف، رموز و اخبار غيبي الهي است که خداوند متعال در رابطه با حضرت زکريّا پيغمبر عليه السلام بيان نموده است؛ چون زکريّا از خداوند متعال درخواست نمود تا اسامي خمسه طيّبه - پنج تن آل عبا عليهم السلام - را تعليم او نمايد.
لذا جبرئيل عليه السلام نازل شد و آن اسامي مقدّس را به او تعليم داد؛ و هر زمان حضرت زکريّا عليه السلام يادي از آن اسامي: «محمّد، عليّ، فاطمه، حسن، حسين عليهم السلام» مي کرد، هر نوع مشکل و ناراحتي که داشت، حلّ و بر طرف مي گرديد.
امّا هرگاه نام حسين عليه السلام بر زبان جاري مي نمود و به ياد آن حضرت مي افتاد، غم و اندوه فراواني بر او عارض مي شد؛ و افسرده خاطر مي گرديد.
پس روزي اظهار داشت: خداوندا! علّت چيست که هر موقع چهار نفر اوّل را يادآور مي شوم، دلم آرام مي گيرد؛ و چون پنجمين نفر را ياد مي کنم محزون گرديده و در چشمانم اشک حلقه مي زند؟!
خداوند متعال کهيعص را در جواب حضرت زکريّا عليه السلام برايش ‍ فرستاد؛ و تمامي اخبار و جرياناتي را که بر امام حسين عليه السلام مقدّر شده بود، به وسيله آن رموز کلّي برايش بيان نمود:

«کاف» يعني؛ کربلاء و حوادث آن، «هاء» اشاره به هلاکت و شهادت اهل بيت سلام اللّه عليهم، «ياء» يزيد - بن معاويه است - که بر امام حسين عليه السلام ظلم نمود، «عين» اشاره به عطش و تشنگي آن حضرت و اصحاب مي باشد؛ و «صاد» صبر و استقامت آن حضرت خواهد بود.

سپس آن کودک در ادامه فرمايشات گهربارش فرمود: چون حضرت زکريّا عليه السلام اين خبر را - از فرشته الهي يعني؛ جبرئيل امين عليه السلام - دريافت نمود، وارد مسجد شد و به مدّت چند روز در مسجد ماند و مرتّب گريه و زاري مي کرد.
و در پايان افزود: حضرت يحيي
پيغمبر و امام حسين عليهماالسلام هر دو به مدّت شش ماه در رحم مادر بودند؛ و در شش ماهگي به دنيا آمدند.


بحارالانوار ج52ص78-88

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: پـرســــــــمـان , ,
:: برچسب‌ها: تفسیرکهیعص , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2885
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 2 آذر 1391

 

این مراسم از هفتم تا یازدهم محرم (۱۴۳۴ ه. ق) برابر با پنج‌شنبه ۹۱/۹/۲ تا دوشنبه ۹۱/۹/۶، به مدت ۵ شب، همراه با اقامه‌ی نماز جماعت مغرب و عشا در حسینیه امام خمینی(ره) واقع در خیابان فلسطین، تقاطع خیابان آذربایجان برگزار می‌شود. همچنین هر شب قبل از اقامه‌ی نماز مغرب و عشاء، احكام شرعی توسط حجت‌الاسلام فلاح‌زاده بیان می‌شود.


از عموم مردم عزیز و عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دعوت می‌شود تا در این مراسم شركت فرمایند.


برنامه‌ی این مراسم به شرح زیر است:


 
منبع:khamenei.ir

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1800
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 2 آذر 1391

 

 
 
حضرت آيت الله خامنه اي بخش مهمي از سخنانشان در اين ديدار را به حوادث هفته اخير نوار غزه اختصاص دادند و تأكيد كردند: وحشيگريهاي صهيونيستها در حمله به مردم بي گناه و غيرنظامي غزه، بايد وجدان دنياي اسلام را تكان دهد و حركت عظيم ملتهاي مسلمان روح تازه اي پيدا كند.
 
ايشان در تبيين ابعاد حركت رژيم صهيونيستي در حمله به غزه افزودند: سبعيت شگفت آور سردمداران رژيم اشغالگر در حمله به غزه نشان داد اين عناصرِ كاملاً وحشي، هيچ بويي از انسانيت نبرده اند.
رهبر انقلاب خاطرنشان كردند: جنايات صهيونيستها در غزه همچنين ماهيت دشمنان جهان اسلام و ماهيت مدعيان جمهوري اسلامي در مجامع بين المللي، را بخوبي آشكار كرد.
 
حضرت آيت الله خامنه اي با انتقاد شديد از حمايت واضح سردمداران نظام استكبار از جنايات صهيونيستها خاطرنشان كردند: امريكا، انگليس و فرانسه به رژيم سنگدل و بي رحم صهيونيستي حتي يك اخم نكردند و با حمايت و تشويق و تقويت اين جنايتكاران، نشان دادند كه دشمنان خشن و منفور امت اسلام چقدر از اخلاق و انسانيت به دورند.
 
ايشان افزودند: سردمداران استكبار از جمله امريكا كه از فجايع صهيونيستهاي وحشي در غزه حمايت مي كنند چگونه با وقاحت مضاعف از حقوق بشر دم مي زنند و خود را در موضع محاكمه كننده ملتها و كشورهاي ديگر قرار مي دهند؟
رهبر انقلاب افزودند: رفتار كشورهاي عربي و اسلامي نيز در قبال حوادث غزه رفتار مناسبي نبود  چرا كه برخي فقط به حرف اكتفا كردند و برخي حتي در حرف نيز صهيونيستها را محكوم نكردند.
 
ايشان افزودند: كساني كه داعيه دعوت به وحدت و هدايت دنياي اسلام را دارند در مسائل ديگري كه تأمين كننده اغراض سياستي آنهاست به صراحت وارد مي شوند اما در اين ماجرا چون طرف آنها امريكا و انگليس است از محكوم كردن صريح و واقعي صهيونيستها خودداري و حداكثر به حمايت لفظيِ كم ارزش بسنده كردند.
 
حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: كشورهاي اسلامي و بخصوص دولتهاي عربي بايد در حركتي متحد، ضمن كمك به مردم مظلوم غزه براي برداشته شدن محاصره اين منطقه تلاش كنند.
 
ايشان با تجليل از استقامت عزت آفرين مردم و جوانان نوار غزه افزودند: آنها به توفيق الهي، يك بار ديگر ثابت كردند كه با ايمان و ايستادگي و سخت كوشي،‌ مي توان بر مجموعه هاي بزرگ، مسلح، پيچيده و حمايت شده از سوي مستكبران نيز غالب آمد.
 
رهبر انقلاب با اشاره به دستپاچگي رژيم صهيونيستي براي آتش بس خاطرنشان كردند: كساني كه خباثت و ددمنشي را آغاز كردند ضربات بيشتري نيز دريافت كردند به شكلي كه اكنون براي آتش بس، از جمع كوچك مردم نوار غزه، دست پاچه تر شده اند.
 
حضرت آيت الله خامنه اي افزايش قدرت مادي و معنوي و دفاع جانانه و مقتدرانه در مقابل دشمنان اسلام را پيام حوادث غزه براي امت اسلامي خواندند و افزودند: ماجراي غزه نشان داد كه براي غلبه بر توطئه ها، خباثتها و نامرديها هيچ راهي جز دفاع مقتدرانه نيست.
 
ايشان خاطرنشان كردند: دنياي اسلام بايد براي آسيب ناپذيري در مقابل دشمنان، هم قدرت ايماني و عزم و اراده خود را افزايش دهد و هم با پيشرفت علمي و فناوري به توانايي ساخت تجهيزات زندگي اعم از سلاح و غيرسلاح دست يابد.
 
رهبر انقلاب افزودند: البته ملت ايران اين درس را از دوران دفاع مقدس خود درك كرده است و به همين علت، مردم، جوانان و دانشمندان اين سرزمين براي پيشرفت و اقتدار كشور در حال تلاشند.
 
رهبر انقلاب ضرورت اتحاد امت اسلامي و نيز اتحاد دروني هر ملت مسلمان را از ديگر درسهاي حوادث اخير ناميدند و خاطرنشان كردند: اين واقعيت در مورد ملت ايران نيز، صادق است.
 
ايشان از همين زاويه، به تبيين فلسفه دعوت مكرر خود به وحدت و همدلي پرداختند و افزودند: توصيه مداوم به صاحبان قلم و زبان، و فعالان مطبوعاتي و پايگاههاي اينترنتي، جناحهاي سياسي و مسئولان اجرايي و غيراجرايي براي اتحاد به اين دليل است كه وحدت، در اقتدار و پيشرفت كشور و حفظ جايگاه جمهوري اسلامي در جهان داراي تأثيراتي عظيم و حياتي است.
رهبر انقلاب با تجليل از وحدت و همدلي ملت، به پاسخ مثبت سران سه قوه به دعوت ايشان براي همدلي اشاره كردند و افزودند: از پاسخ مثبت و با ارزش مسئولان قوا و تأكيد آنان بر وحدت در عين برخي اختلاف نظرها و سليقه ها، تشكر مي كنم و لازم است اين حركت خوب با مراقبت در اظهارنظرها و اقدامات، استمرار يابد.
 
ايشان در همين بحث به موضوع سؤال مجلس از رئيس جمهور پرداختند و خاطرنشان كردند: اين حركت تاكنون از دو جنبه قابل تحسين و تمجيد است.
 
رهبر انقلاب در تشريح اين ابعاد مثبت، سؤال از رئيس جمهور و ساير مسؤلان اجرايي را نشان دهنده احساس مسؤليت نمايندگان ملت در قبال مسائل كشور دانستند و افزودند: مسئولان اجرايي نيز با اعتماد به نفس و شجاعت براي توضيح و پاسخ اعلام آمادگي كرده اند.
 
رهبر انقلاب افزودند: اقدام قوه مقننه در عمل به وظيفه و نيز اعتقاد قوه مجريه به صحت و صداقت اقدامات خود، امتحان خوبي براي دو قوه بود اما معتقدم اين حركت تا همين جا كافي است و ديگر ادامه نيابد.
ايشان افزودند: مردم هم با بصيرتند و تشخيص مي دهند كه ادامه اين كار، همان چيزي است كه دشمن مي خواهد.
 
حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به نياز كامل كشور به آرامش خاطرنشان كردند: ممكن است عده اي از دو طرف تحت تأثير احساسات و با استفاده از وسائل تبليغ از جمله روزنامه ها و پايگاههاي اينترنتي فضا را شلوغ كنند در حاليكه همه مسئولان براي عمل به وظايفشان نياز به آرامش دارند و مردم نيز خواستار آرامش هستند و ادامه نيافتن اين مسئله نشان خواهد داد كه قواي مقننه و مجريه بيش از هر چيز به وحدت و آرامش احترام مي گذارند.
 
حضرت آيت الله خامنه اي همچنين در سخنانشان در جمع مسئولان و فعالان شجره طيبه صالحين بسيج، تقارن هفته بسيج با حادثه عظيم عاشورا را درس آموز دانستند و افزودند: اگر حادثه جگرسوز اما عبرت آموز كربلا نبود از حقيقت اسلام چيزي باقي نمي ماند به همين علت ماجراي عاشورا بايد همواره به عنوان يك درس و يك پرچم هدايت در مقابل چشمان جامعه اسلامي باشد.
 
ايشان دوران دفاع مقدس را تداعي كننده گوشه هايي از فداكاري اصحاب سيدالشهدا (ع) خواندند و خاطرنشان كردند: بسيج از برجسته ترين و مهم ترين مظاهر اين فداكاريها بوده است.
رهبر انقلاب اسلامي، تشكيل بسيج را از مظاهر ژرف انديشي و حكمت الهي امام خميني (رض) برشمردند و افزودند:‌ بسيج در دفاع مقدس داراي عيار بالاي خلوص بود كه امروز نيز همان عيار بالا، بايد حفظ و متجلي شود.
 
ايشان حفظ خلوص در دوران دفاع مقدس را آسانتر از خالص ماندن در ميدانِ پيچيده اما غيرنظاميِ مقابله با دشمنان دانستند و تأكيد كردند: بسيج در مجموعه هاي خود مراقب ايمان، ‌توكل، معنويت و روحيه فداكاري باشد.
رهبر انقلاب پرهيز از آفاتي نظير غرور، تظاهر و رياكاري را ضرورت بسيجي بودن و بسيجي ماندن خواندند و با اشاره به استمرار عمق بخشي و ارتقاي مستمر كيفيت فعاليتها افزودند: بايد از هرگونه سطحي نگري در ابعاد مختلف پرهيز كرد.
 
ايشان طرح شجره طيبه صالحين را به عنوان اقدامي براي عمق بخشي معرفتي و تربيتي،‌مورد تحسين قرار دادند و افزودند: بايد به گونه اي عمل كنيم كه بسيج به عنوان الگو و دستورالعملي زنده، پويا و قابل پيروي، در دنياي اسلام تثبيت شود.
 
حضرت آيت الله خامنه اي تقويت و توسعه فعاليتهاي بسيجي به همه ابعاد زندگي را از وظايف اساسي دست اندركاران اين نهاد برشمردند و افزودند: در بحث سبك زندگي نيز بسيج و بسيجيان مي توانند با عيارسنجي رفتار خوددر خانواده، محيط كار،‌و اجتماع، به نوعي خودشناسي و اصلاح دست بزنند.
 
ايشان با تقدير از حضور موفق بسيج در زمينه هاي علمي، فناوري، خدمات اجتماعي و نظريه پردازي در زندگي اجتماعي افزودند: اگر روزي كشور و انقلاب به دفاع نظامي در مقابل دشمن نيازمند شود بي ترديد همين مجموعه هاي بسيجي و همه جوانان شجاع ايران، دلاوري و اقتدار و شكست ناپذيري ملت ايران را به تمام دنيا نشان خواهند داد.
 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: برچسب‌ها: امام خامنه ای , بسیج , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2423
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 2 آذر 1391

آیت الله جوادی آملی با تمایز قائل شدن بین اسلامی کردن دانشگاه و دانشجوی مسلمان پروراندن بیان کرد: مسئله اسلامی کردن دانشگاه یک صورت مسئله است، معنای اسلامی کردن دانشگاه این نیست که دخترها از پسرها جدا بشوند، نماز اول وقت داشته باشیم، نمازخانه داشته باشیم، دعای کمیل شب جمعه داشته باشیم، دعای توسل شب چهارشنبه داشته باشیم، اینها مسلمان تربیت کردن است همه ما مسلمانیم این کارها را باید بکنیم اینها کار دانشگاه نیست اما اگر دانشگاه این کارها را بکند موفق‌تر است ولی معنای اسلامی شدن دانشگاه این نیست.

مهر نوشت: یکی ار مراجع تقلید شیعیان با تمایز قائل شدن بین اسلامی کردن دانشگاه و دانشجوی مسلمان پروراندن بیان کرد: اسلامی کردن دانشگاه غیر از تربیت دانشجوی مسلمان است.

آیت الله عبدالله جوادی آملی در دیدار با جمعی از اعضای هیئت علمی و مسئولان دانشگاه علامه طباطبایی به موضوع اسلامی شدن دانشگاه از طریق اسلامی شدن دانش پرداخت و بیان کرد: دانشجویان این کشور امانت‌های فکری این مملکت‌اند.

این مرجع تقلید با بیان این مطلب که یکی از بهترین راه‌های تحقیق، تقریر صورت مسئله است اذعان داشت: اگر کسی موضوع را خوب بررسی کند، محمول را بررسی کند، ربط موضوع و محمول را بررسی کند، آنگاه از چند جهت می‌تواند برهان اقامه کند.

اسلامی شدن دانشگاه غیر از پرورش دانشجوی مسلمان است

 وی در ادامه با تمایز قائل شدن بین اسلامی کردن دانشگاه و دانشجوی مسلمان پروراندن بیان کرد:  مسئله اسلامی کردن دانشگاه یک صورت مسئله است، معنای اسلامی کردن دانشگاه این نیست که دخترها از پسرها جدا بشوند، نماز اول وقت داشته باشیم، نمازخانه داشته باشیم، دعای کمیل شب جمعه داشته باشیم، دعای توسل شب چهارشنبه داشته باشیم، اینها مسلمان تربیت کردن است همه ما مسلمانیم این کارها را باید بکنیم اینها کار دانشگاه نیست اما اگر دانشگاه این کارها را بکند موفق‌تر است ولی معنای اسلامی شدن دانشگاه این نیست.
 
آیت الله جوادی آملی تاکید کرد: اسلامی شدن دانشگاه غیر از پرورش دانشجوی مسلمان است. چهار موضوع باید کاملاً از حریم این بحث بیرون برود، هر علمی که برای اداره کشور ضروری است تحصیلش واجب است چون این علم جزء واجبات نظامی است آدم فرا می‌گیرد می‌شود اسلامی این نیست! هر استادی برای رضای خدا باید درس بگوید این یک عمل دینی است نه علم دینی، هر دانشجویی باید برای رضای خدا درس بخواند نه برای مدرک این یک عملِ دینی است نه علمِ دینی، کاربرد و خروجی علوم باید در نفع جامعه باشد نه به زیان جامعه این کار خوب است و واجب است و دینی است ولی یک عمل دینی است نه علم دینی.

وقتی دانشگاه اسلامی می‌شود که دانش اسلامی شود

  وی در ادامه افزود: وقتی دانشگاه اسلامی می‌شود که دانش اسلامی شود و باید دانش ثابت شود که اسلامی است؟ که این را باید از فلسفه سؤال کرد.

 آیت الله جوادی آملی با بیان این مطلب که فلسفه وقتی وارد صحنهٴ علمی می‌شود اول سکولار است بیان کرد: سکولار یعنی بی‌تفاوت نه نفی دین، یک فیلسوف وقتی که می‌خواهد وارد بحث بشود و بحث کند که آیا جهان خود ساخته است یا مبدیی دارد این آزادانه بحث می‌شود اول عاری از هر دو تفکّر است نه الهی است نه الحادی مبادی بدیهی دارد.
 
وی ادامه داد: اجتماع نقیضین دارد، اصل تضاد دارد، اصل تناقض دارد، اصل دور دارد، اصل تسلسل دارد، اصل علیّت دارد که با این ابزار وارد بحث می‌شود اگر کج‌راهه رفت و الحادی شد آن وقت تمام علوم زیرمجموعه خودش را الحادی می‌کند فیزیک می‌شود الحادی، زمین‌شناسی می‌شود الحادی، طب می‌شود الحادی، داروسازی می‌شود الحادی، برای اینکه وقتی خدایی نیست و آغاز و انجامی نیست و قیامتی نیست الحادِ محض است همه می‌شود الحادی آن وقت آنچه در خارج است به نام طبیعت است ماورای طبیعت هم فسون و فسانه است طبیعت هم رهاست و هیچ متولّی ندارد لذا به شانس اکتفا می‌کنند و می‌گویند شانس آوردیم یا شانس نیاوردیم چون مبدأ فاعلی را نتوانست ثابت بکند.
 
 مفسر قرآن کریم اذعان داشت: ولی اگر فلسفه کج‌راهه نرفت و به لطف الهی به راه صحیح رفت اوّلین خدمتی که می‌کند به خودش خدمت می‌کند و فلسفه الهی می شود و بعد همه زیرمجموعه خودش را می‌کند دینی، برای اینکه ثابت می‌کند این نظمی که در عالم هست ناظمی دارد حکیمی دارد آفریدگاری دارد که این را اداره کرده و آفریده است و  آن خدایی که عالَم را آفرید این صحنه می‌شود فعل خدا، می‌شود خلقت، ما دیگر چیزی به نام طبیعت نداریم ممکن است کسی بگوید ما علوم طبیعی و ریاضی و فلسفی داریم ولی وقتی می‌گوید طبیعی یعنی خلقت‌شناسی، چیزی در جهان به نام خلقت وجود دارد  که حکیم مدبّری آن را آفریده، چنین کسی هم آفریدگار است هم پروردگار.


 این مرجع تقلید ادامه داد: بنابراین علم دینی این شناسه خود را از معلوم می‌گیرد مستحضرید که علم ارزش خود را از معلوم می‌گیرد و روش خود را از معلوم می‌گیرد و شناسه خود را از معلوم می‌گیرد و همچنین ارزش خود را از معلوم می‌گیرد، حال آیا این علم دینی است یا غیر دینی نیست معلوم ما باید چه باشد جواب را باید از معلوم بگیریم معلومِ ما فعل خداست زیرا فعل خدا را تفسیر می‌کنیم چون فعل خدا را تفسیر می‌کنیم یقیناً دینی است.
 
 وی با اشاره به این نکته که سرّ اینکه مرحوم آقای قاضی و امثال قاضی توانستند علامه طباطبایی و این بزرگان را تربیت کنند این بود که اینان بندگیشان در زندگی مندرج بود ادامه داد: این آقایانی که با اصول آشنا هستند و شما هم آشنایید می‌دانید که عقل، حجّت الهی است و هیچ فرقی عقل و نقل ندارند اگر خبر زراره است روایت زراره است حجّت شرعی است اگر برهان عقلی است چه از راه تجربه، چه نیمه‌تجربی، چه تجرید کلامی، چه تجرید فلسفی، چه تجرید عرفان نظری همه اینها اگر برهانی شد حجّت شرعی می شود، حجّت شرعی یعنی عمل برابر آن واجب است و هیچ فرقی ندارد که این را زراره از امام نقل بکند یا کسی با تجربه بفهمد به شرطی که قیاس و خیال و گمان و وهم نباشد که منطق می‌خواهد ثابت کند که چه چیزی علم است و چه چیزی خیالِ علمی اگر علم بود و باور بود و حقیقت بود این می‌شود حجّت شرعی آن وقت مبادا کسی خیال کند که عقل در برابر وحی است، عقل در برابر نقل است نه در برابر وحی، عقل در برابر دین نیست، عقل در برابر نقل است ما دین را از دو راه می‌فهمیم یا می‌گوییم فلان راوی از امام چنین نقل کرد که این می‌شود نقل یا خودمان با کشف، تجربه یا تجرید به این مطلب رسیدیم عقل و نقل زیرمجموعه وحی‌اند و عقل در برابر وحی نیست، عقل در برابر شرع نیست و این تعبیر هم نارساست که این مطلب عقلی است یا شرعی باید بگوییم عقلی است یا نقلی و اگر عقلی شد عمل به آن واجب است.

آیت الله جوادی آملی عقل را در برابر نقل دانست و بیان کرد:عقل در برابر وحی نیست بلکه عقل در برابر نقل است یعنی آ‌ن وحی الهی که به وسیله انبیا آمده ما از دو راه می‌توانیم بفهمیم که خدا به پیغمبر چه فرمود یا از راه عقل می‌فهمیم یا از راه نقل می‌فهمیم بنابراین چه از راه عقل بفهمیم که دانشگاه اساسش این است چه از راه نقل بفهمیم که حوزه‌های اساسش این است هر دو می‌شود شرعی، هر دو می‌شود دینی و هر دو می‌شود امانت الهی دیگر نمی‌گوییم ما خودمان فهمیدیم برای خود ماست اگر ما برای خودمان بود برابر آن می‌توانستیم مختار باشیم عمل بکنیم یا عمل نکنیم در حالی که واجب است به آن عمل بکنیم اگر علم شد انسان واجب است که برابر علم عمل بکند.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , فـــــــــرهنـگی , ,
:: برچسب‌ها: اسلامی کردن دانشگاهها , رایه الهدی , علامه جوادی آملی ,
:: بازدید از این مطلب : 2581
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 2 آذر 1391

حاج مهدی سلحشور از مداحان برجسته کشور که موضوع شهدا و دفاع مقدس جزء لاینفک مجالسش می باشد و تا کنون اشعار و نوحه های متعددی را در این خصوص سروده است، در خصوص سیاسی بودن مجالس اهل بیت (ع) به جریان سازی هیئات در جامعه اشاره می کند و با بیان اینکه سکولاریزم خطر بزرگی بود که هیئات عزاداری را تهدید می کرد در این باره می گوید: به اعتقاد من خطر اصلی زمانی بود که عده ای با نقشه قبلی و خیلی رنگ و لعاب دار و حرفه ای، موضوع جدایی دین از سیاست را در مداحی ها حاکم کردند. این جریان از سال 75 ـ 76 شروع شد.

این مداح برجسته کشور در قسمت دیگری از این مصاحبه با بیان اینکه ما عاشورایی را قبول داریم که امام خمینی(ره) آورد، می گوید: عاشورای ما عاشورایی بود که وصل به عاشورای مورد نظر امام(ره) بود؛ عاشورایی که جریان ایجاد می کرد. باید ببینیم تکلیف مان چیست و کدام بعد وجودی آن حضرت وظیفة ما را نشان می دهد.

مشروح مصاحبه با حاج مهدی سلحشور را در ادامه ملاحظه می کنید:

 

ـ به نظر شما تفاوت الگوی مداحی در دوران دفاع مقدس و بعد از آن چیست؟

توی جنگ، این سبک و سیاق فعلی مداحی نبود. ما یک سبک سنتی داشتیم که از قدیم رایج بود. نقطه آغاز سبک های جدید مداحی را می توان سال های 62 و 63 دانست که افرادی مثل حاج منصور ارضی و محمدرضا طاهری مبلغ آن بودند. در زمان جنگ فرصتی به آن صورت نبود که به مداحی تخصصی و نظام مند نگاه شود. 

سبک حماسی بعد از جنگ شروع به رشد کرد. حتی آقای آهنگران هم بعد از جنگ خواندن را کنار نگذاشت، اما شروع کرد به تغییر سبک. ایشان آن موقع محور بود و الان هم اسطوره ای است در باب سبک حماسی دفاع مقدس ما. ایشان در زمان جنگ شور و احساس خاصی در رزمنده ها و مردم ایجاد می کرد. که کم نظیر بود.

ایشان هم بعد از جنگ روش هایش را عوض کرد؛ چون اقتضائات زمان جنگ دیگر نبود. این تغییر روش به این معنا نیست که بگویم روح حماسه دیگر در روضه ها و مداحی هایمان نیست. نوعش عوض شده است. زمان جنگ به صورت مصداقی می رفت سوی خود جنگ، اما بعد از جنگ رفت سوی ابعاد وجودی حضرت امام حسین(ع) و امر به معروف و نهی از منکر اقتضائات جامعة امروز که هرچه باشد. عرصة جهان آن روز با جهان امروز تفاوت پیدا کرده است. روضه ها و مداحی ها و حماسه خوانی هم مطابق با اقتضائات امروز شده است.

بعد از جنگ، فرهنگ غالبی که بر مداحی ها حاکم شد، سبک و سیاق خاصی بود. برخی حماسی بودند و برخی حالت مناجاتی داشتند. حماسه در همة ابعاد وجودی امام حسین(ع) موج می زد. البته در خواندن های قدیمی ها ما زیاد می بینیم. مثلاً شروع می کردند قصیده ای را می خواندند، ابعاد وجودی حضرت را می گفتند، ابعاد حماسی را می گفتند، سینه هم می زدند. روح حماسی خوانی در خواندن های آنها موج می زند و هیچ وقت تغییر نکرد. الان هم این روند را دارند.

ـ چرا عده معدودی از هیئت ها و مداح ها سعی می کنند به گونه ای جلوه کنند که از انقلاب و نظام و شهدا جدا هستند؟

به اعتقاد من خطر اصلی زمانی بود که عده ای با نقشه قبلی و خیلی رنگ و لعاب دار و حرفه ای، موضوع جدایی دین از سیاست را در مداحی ها حاکم کردند. این جریان از سال 75 ـ 76 شروع شد.

اینها مثلاً سیاسی بازی را با اصل سیاست قاطی کردند!؟ آمدند اول یک استقلالی برای هیئت ها قائل شدند و برخی هم پرچمدار این قصه شدند و یک استقلالی قائل شدند و سعی کردند رابطه هیئت با نظام و انقلاب را کمرنگ کنند. احساس می کنم این فضا برایشان موجود شد! چون تا فضا موجود نباشد، یک تفکر و اندیشه نمی تواند رشد بکند. بسترش هم، بد عمل کردن ما بود. کم کم امام را دعا نمی کردند! آقا را دعا نمی کردند! از شهدا هیچ نمی گفتند!  وقتی از آنها سؤال می کردند که مثلاً چرا از امام و آقا و شهدا چیزی نمی گویید، می گفتند: ما مجلس را سیاسی نمی کنیم. این نقطه انحراف (به اعتقاد من) آنجا بود.

ما عاشورایی را قبول داریم که امام خمینی(ره) آورد؛ عاشورایی که امام خمینی(ره) نیاورد را ما اصلاً قبول نداریم.

عاشورایی را که جریان ایجاد نکند، بگذار در کوزه آبش را بخور. همان قضیه اذان گفتن و آن انگلیسی است که گفت: اگر برای ما ضرری ندارد، بگذار اذان بگوید. البته در نقطه مقابل این عده، خیلی از مداح ها هستند که یاد و نام شهدا در مجالس شان زنده است و اول و آخر مجلس با نام و یاد شهدا کلید می خورد.

ـ دوران جنگ، با هیئت ها چطور مرتبط بودید؟ 

من در زمان جنگ، کردستان بودم و بعد هم تیپ 110 خاتم الأنبیا، بعدهم لشکر 10 سیدالشهدا بودم. بعد از جنگ هم قبل از این که حاج احمد کاظمی غائله کردستان را حل کند، می رفتیم آنجا. مراسم مداحی بود. عملاً زمان جنگ فرصتی برای مداحی در شهر پیش نیامد. در سال 67 اولین فاطمیه بعد از جنگ، در مدرسة امام علی(ع) مداحی را شروع کردم.....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: مصاحبه با سلحشور , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2589
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه