میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2797
:: باردید دیروز : 12595
:: بازدید هفته : 20252
:: بازدید ماه : 24104
:: بازدید سال : 24104
:: بازدید کلی : 889538
نویسنده : گمنام
یک شنبه 23 مهر 1391

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه در دویست و بیست و دومین جلسه درس اخلاق به موضوع «منشأ تمام خیر و خوبی‌ها» پرداخت که بخش‌هایی از آن در ادامه می‌آید: 

 
*تنها نجات دهنده انسان
 
بشر در دنیا، در این عالم امتحان، دائم به مسائل خیر و شرّ پیچیده شده است و تمام آن‌ها را فردای قیامت در مقابل دارد، امّا همه خیر و شرّ به ید خود انسان است؛ چون در عالم به عنوان عالم اختیار، انسان‌ها مختارند آنچه که می‌خواهند انجام بدهند. پروردگار عالم تمام خوبی‌ها و بدی‌ها را تبیین فرموده است و انبیا عظام، حضرات معصومین(ع)، اولیاء الهی و در طی زمان تمام ابرار، حجج الهی، عرفای عظیم‌الشّأن و متخلّقین به اخلاق الهی، دائم به بشر خوبی‌ها و بدی‌ها را تذکار دادند؛ امّا هیچ کدام از انبیاء عظام، حجج الهی، اولیاء، عرفا و متخلّقین به اخلاق الهی، نمی‌توانند انسان را نجات دهند مگر عمل خود انسان.
 
این انسان است که می‌تواند فردای قیامت در مقابلش همه خوبی‌ها را یا همه‌ی بدی‌ها را بنگرد. این که تبیین خوبی‌ها و بدی‌ها من ناحیة الله تبارک و تعالی و از طرق انبیاء و اولیاء به انسان می‌رسد، طبیعی است، امّا بالصراحه خود ذوالجلال و الاکرام به انبیاء عظامش فرمود: شما بشیر و نذیرید، مبشراً و نذیرا هستید و هیچ کدام نمی‌توانید دست کسی را بگیرید.
 
*علّت عشق اولیای الهی به جنّت
 
از کجا معلوم می‌شود شرّ و خیر در پیش روی انسان است؟ فرمودند: «وَ لَنْ تَرَى الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ» تمام این شرّ و خیر در آخرت معلوم و محسوس می‌شود. کلّ خیر جایگاهش بهشت است و کل شرّ جایگاهش جهنّم.
 
سلطان‌العارفین، آیت‌الله ملّافتحعلی سلطان‌آبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن عارف بالله، جمله بسیار عالی و زیبایی را تبیین فرمودند. ایشان فرمودند: اولیاء الهی از این جهت به بهشت علاقه‌مند هستند و از جهنّم بیزارند که می‌دانند بهشت جایگاه خوبی‌هاست. آن که عشق و علاقه‌اش خوبی است، فردای قیامت هم دوست دارد با خوبان عالم باشد و از آن‌جا که جایگاه خوبان عالم در بهشت است، «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ» جنّت را نه به خاطر جنّت بلکه چون جنّت جایگاه همه خوبی‌هاست، به آن علاقه دارند.
 
توجّه! توجّه! اولیاء خدا این‌گونه‌اند. اگر در دعاها هم بیان می‌کنند: «و ادخلنا فی الجنة»، خدایا! ما را در بهشت داخل کن، به خاطر این است که آن‌جا جایگاه خیر است و آن که یک عمر در خوبی‌ها به سر برده، طبیعی است نهایتش هم در خوبی‌هاست. جایگاه تمام خوبی‌ها در بهشت است «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ». پس علقه اولیاء عالم به بهشت به واسطه این نیست که در بهشت انهار، میوه‌های چنین و چنان، طعام، حور و ... است که آن‌ها برای اولیاء اصلاً مسئله‌ای نیست.
 
*سازنده بهشت و جهنم
 
آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن، ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر بسیار عالی و زیبایی را راجع به این روایت دارند: «الْخَیرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ وَ إِنَّ الشَّرَّ کُلَّهُ أَمَامَکَ وَ لَنْ تَرَى الْخَیرَ وَ الشَّرَّ إِلَّا بَعْدَ الْآخِرَةِ لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ کُلَّهُ فِی النَّارِ»  ایشان می‌فرمایند: با تعبیر «لِأَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَعَلَ الْخَیرَ کُلَّهُ فِی الْجَنَّةِ» و تعبیر اولی که فرمود: «الْخَیرُ کُلُّهُ أَمَامَکَ» معلوم می‌شود با هر خیری که تو انجام بدهی، جنّت‌ساز تویی.
 
ای انسان! هم می‌توانی جنّت ساز بشوی هم نار ساز. جنّت ساز، انسان است. خیر در پیش روی توست: «أَمَامَکَ» امّا چه زمانی آن را می‌بینی؟ «بَعْدَ الْآخِرَةِ». جایگاه و دیدن آن کجاست؟ «فِی الْجَنَّةِ». تمام خیر در بهشت است. اگر شرّی هم از انسان سر زد، در جهنّم و نار آن را می‌بیند. پس ای انسان! تویی که بهشت می‌سازی و تویی که جهنّم می‌سازی. 
 
*منشأ تمام خیر و خوبی‌ها
 
شیخ شهید عظیم‌الشّأن، آیت‌الله حاج شیخ فضل‌الله نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، عارف بالله و شهیدی که بالجد شناخته نشد، نکته بسیار عالی نسبت به خادم خودش آسیّد جعفر - که خود شهید شد - بیان کرده بود. از بس این مرد رها شده از همه مطالب بود، فرموده بود: من به حال او غبطه میخورم و امیدوارم خدا مرا مثل او آزاد قرار دهد که او هر آنچه که دارد از نفسش دور و بر وجودش مسلّط است - این‌ها نکات مهمّی است -
 
شهید مدرس(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ هم همین حال را داشت، شناخته نشد. این‌ها را فقط از باب سیاسی می‌شناسند در حالی که این‌ها اولیا خدا بودند، عرض کردیم در کاشمر که این سیّد عظیم‌الشأن را تبعید کرده بودند، یک روزی مطرب‌های مست را آوردند که آقا را اذیّت کنند. جلوی آقا رقصیدند، آقا سر را سمت راست برگرداند، آمدند سمت راست، آقا سر را سمت چپ برگرداند، آمدند سمت چپ آقا. مست بودند و رقاصی می‌کردند. آقا سر را پایین انداخت، یکی آمد نشست و همان حالت نشسته رقصید. آقا هرچه کرد دید او رها نمی‌کند، فرمود: برقص تا برقصی. دیگر او نمی‌توانست نرقصد. آن‌ها خسته شده بودند، هرچه به این می‌گفتند بس است، دیدند نمی‌تواند، دست خودش نیست. نمی‌شد سوار ماشینش بکنند. از این بنزهای قدیمی داشتند. او را سوار آن خاورهای قدیم کردند، بردند. تا سر جاده نشده، همان حال می‌رقصید و مرد.
 
این مردان الهی هستند، صاحب نفس‌های الهی. به وجود مبارک ایشان سم دادند، یک سم بسیار مهلک که جگرها را پاره پاره میکرد، دیدند آقا ایستاد مجدّد نماز خواند - البته این‌ها دست قدرت خدا است. یک جا سم اثر می‌گذارد، یک جا اثر را می‌گیرد. مردان خدا هم تسلیم امر خدا هستند. پسندم آنچه را جانان پسندد -  تعجّب کردند که این سیّد عظیم‌الشّأن، شهید بزرگوار نماز می‌خواند. آقا را با عمامه‌اش خفه کردند.
 
ایشان هم گاهی نسبت به بعضی‌ها بیان می‌فرمودند: خدا من را مثل این‌ها قرار بدهد. از جمله در مدرسه سپه‌سالار - که ایشان آن‌جا درس می‌دادند و یک مقدار از نوشته‌های ایشان هست. ایشان در اصول مباحثی داشتند. مع‌الأسف هنوز هم نشده تنظیم شود و دروس ایشان را به صورت کتابی در بیاورند - ایشان نسبت به خادم مدرسه سپه‌سالار بیان کرده بودند: این مرد آزاد است. خدا من را مثل او قرار بدهد. گفتند: آقا! چطور آزاد است؟ فرموده بودند: از قید نفس دور است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله مدرس , آیت الله قرهی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2555
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
یک شنبه 23 مهر 1391

رویش‌های انقلاب بیشتر از ریزش‌ها بوده است/ عزم جوانان امروز از بیشتر از رزمندگان دیروز نباشد؛کمتر نیست

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر دیروز (شنبه) در دیدار خانواده های شهیدان، جانبازان و ایثارگران استان خراسان شمالی، پدیده شگفت آور رویش های جدید و بیشمار انقلاب اسلامی در نسل جوان را نتیجه برکت خون شهیدان دانستند و تأکید کردند: با وجود برخی ریزش ها از میان قافله انقلاب، رویش های فراوان انگیزه های جدید و عزم های راسخ و آگاه، ملت ایران را اکنون به خط شکن شجاعت و ایستادگی در مقابل فزون خواهی سلطه گران تبدیل کرده است.

 رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر این که روی برگرداندن عده ای از انقلاب اسلامی به معنای از حرکت ایستادن قافله انقلاب نیست افزودند: برخی افراد به دلایل مختلف همچون احساس خستگی یا تردید در گذشته خود و یا فریفته شدن به لبخند دشمن، از مسیر انقلاب خارج شدند اما در مقابل، به برکت خون شهیدان، رویش های جدید و فراوانی در نسل جوان بوجود آمده که سراسر کشور را لبریز از روحیه ایستادگی، ثبات و عزت کرده است.
حضرت آیت الله خامنه ای خاطر نشان کردند: اگر در دوره ای رزمندگان اسلام در منطقه عملیاتی خط شکنی می کردند، امروز نسل جوانی که امام، شهدا و دفاع مقدس را ندیده است، در ایستادگی در مقابل زیاده خواهی قدرت ها، خط شکن است.
ایشان صاحبان اندیشه را به تأمل در خصوص پدیده شگفت آور بیشماری رویش های انقلاب در مقابل ریزش های آن دعوت کردند و افزودند: آگاهی و عزم راسخ نسل جوان کنونی اگر بیشتر از جوانان دوران دفاع مقدس نباشد، کمتر نیست.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: جامعه، امروز مملوّ از جوانهای شجاع، آگاه، آشنا به حقایق زمان و مسلط به مسائل گوناگون سیاسی است که رویش های جدید انقلاب هستند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به قضاوت های غلط برخی افراد در مورد نسل جوان و نگرانیهایی که آنان در برخی مواقع اظهار می دارند، افزودند: بر خلاف این قضاوت های نادرست، جوانان کشور، با ایمان و علاقمند به راه شهدا و انقلاب هستند.
ایشان در پایان با تجلیل از خانواده های شهیدان و ایثارگران و همچنین صبر و بردباری همسران جانبازان خاطر نشان کردند: همه ملت ایران باید سپاسگزار خانواده های شهدا باشند و فرزندان شهیدان نیز باید میراث گرانبهای پدران خود را با افتخار به نسل های بعد بسپارند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2305
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
یک شنبه 23 مهر 1391

احساس وظیفه برای مدیریت کشور، ضد غفلتی است که دشمن به دنبال القاء آن است/ باید به جایی برسیم که جویندگان علم، زبان فارسی را بیاموزند


حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در چهارمین روز از سفر به استان خراسان شمالی (شنبه) با حضور در شهرستان دارالقرآن، اسفراین، در جمع دهها هزار نفر از مردم این شهر كه ساعت ها در ورزشگاه تختی در انتظار ایشان بودند، حضور یافتند.

رهبر انقلاب اسلامی در جمع مردم اسفراین ضمن اشاره به راههای حفظ و تقویت شور و نشاط و سرزندگی در كشور برای ادامه مسیر پیشرفت، به تبیین دو شاخص مهم پیشرفت یعنی "اعتماد به نفس ملی" و "عدالت" پرداختند و تأكید كردند: ملت ایران امروز با احساس قدرت و توانایی، در یك عرصه رویارویی بزرگ جنگ اراده ها با دشمنان پیشرفت كشور، قرار دارد و آنچه كه در این نبرد اراده ها تعیین كننده خواهد بود، حفظ عزم و اراده مستحكم، بصیرت و روشن بینی، وحدت مردم و اتحاد كلمه  مسئولان، وظیفه شناسی آحاد مردم، و مغرور نشدن و غفلت نكردن از كید دشمن است.
 
حضرت آیت الله خامنه ای درخصوص شور و نشاط و سرزندگی ملت بعنوان زمینه مهم پیشرفت، خاطر نشان كردند: این سرمایه بزرگ را باید حفظ كرد و نگذاشت عوامل گوناگون آنرا تضعیف كنند و یا از بین ببرند.
 
ایشان هدف اصلی امپراطوری خبری غرب را القای یأس و نا امیدی در میان مردم بویژه جوانان دانستند و افزودند: بدخواهان ملت ایران به خوبی میدانند كه شور و نشاط و سرزندگی موجب حركت و كار و تلاش میشود، بنابراین بدنبال خاموش كردن این شعله فروزان و زمینه سازی برای روحیه خمودگی و درنهایت ایجاد عقب ماندگی در كشور هستند.
 
رهبر انقلاب اسلامی تأكید كردند: بزرگداشت سرداران و رزمندگان شهید دفاع مقدس كه در سخت ترین عرصه ها وارد میدان شدند یكی از مواردی است كه میتواند شور و نشاط نسل جوان كنونی را دو چندان كند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای در مقوله "شور و نشاط و سرزندگی" جوانان، به موضوع مواد مخدر هم اشاره كردند و گفتند: باندهای مرموز بین المللی با توزیع مواد مخدر در كشور بدنبال تحمیل حالت تخدیر شدگی در جوانان هستند كه در كنار مسئولیت دستگاههای مسئول، روحیه نشاط جوانان ، موثرترین و مستحكم ترین عامل برای مقابله با این خطر بزرگ است.
 
ایشان در ادامه، به موضوع پیشرفت و متوقف نشدن حركت رو به جلو اشاره كردند و افزودند: پیشرفت حد و مرزی ندارد و باید آنقدر ادامه پیدا كند تا ملت ایران در جهات گوناگون الگو شود.
 
رهبر انقلاب اسلامی با تأكید بر این كه رسیدن به این هدف، ممكن و شدنی است، خاطر نشان كردند: دشمن همواره به دنبال تلقین روحیه نگاه تحقیر آمیز به خود و دنباله روی از غرب است، در حالیكه تاریخ ملت ایران نشان میدهد این ملت، در دوره هایی، در عرصه های مختلف پیشرو بوده است.
 
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: با همت جوانان، رسیدن مجدد به آن جایگاه، قطعا امكان پذیر است و همانگونه كه قبلا خطاب به جوانان دانشگاهی و نخبه تأكید كردم، ایران باید با تلاش و پشتكار جوانان به جایگاهی برسد كه هر فردی كه بدنبال تازه های علمی است، مجبور باشد زبان فارسی را فرا بگیرد.
 
ایشان تأكید كردند: جوانان و نخبگان علمی، سیاسی و فرهنگی، این آینده را آینده ای قطعی و حتمی بدانند و برای رسیدن به آن برنامه ریزی و كار و تلاش كنند.
 
رهبر انقلاب اسلامی بعد از بیان پیشرفت مورد نظر برای نظام اسلامی، به تبیین شاخص ها و همچنین بررسی میزان پیشرفت كشور بر اساس این شاخص ها پرداختند.
 
عزت ملی و اعتماد به نفس ملی اولین شاخصی بود كه حضرت آیت الله خامنه ای به آن اشاره و خاطر نشان كردند: با در نظر گرفتن این شاخص، ملت ایران پیشرفت زیادی كرده است و اگر امروز مسئولان كشور در عرصه های بین المللی، با اعتماد به نفس كامل سخن میگویند، ناشی از اعتماد به نفس ملت است.
 
ایشان تأكید كردند: این اعتماد به نفس ملی، به بركت اسلام بوجود آمده است و به هر میزان كه عمل به اسلام و احكام آن بیشتر باشد، اعتماد به نفس ملی افزایش خواهد یافت.
 
رهبر انقلاب اسلامی، عدالت را یكی دیگر از شاخص های پیشرفت دانستند و افزودند: در منطق اسلام، پیشرفت بدون عدالت، پیشرفت واقعی نیست.
 
حضرت آیت الله خامنه ای پیشرفت های مادی در غرب از جمله آمریكا را ظاهری و غیر واقعی خواندند و تأكید كردند: چنین پیشرفت های ظاهری كه در كنار آن فاصله های طبقاتی وجود دارد ناشی از اداره كشور با منطق سرمایه داری و لیبرال دموكراسی غربی است.
 
ایشان در خصوص وضعیت عدالت، به پیشرفت های كشور در توزیع منابع عمومی، ساخت زیر ساخت ها ازجمله جاده ها و بزرگراه ها، گسترش تحصیل علم، و ایجاد شرایط نسبتاً برابر برای بروز و ظهور نخبگان در مناطق مختلف اشاره كردند و افزودند: اگر شرایط كشور را با این شاخص بسنجیم، نسبت به قبل از انقلاب و یا بسیاری از كشورها پیشرفت كرده ایم اما اگر شرایط، با ایده آل اسلام مقایسه شود، عدالت موجود، تا نقطه مطلوب، فاصله زیادی دارد.
 
رهبر انقلاب اسلامی در جمع بندی این بخش از سخنان خود خاطر نشان كردند: ملت ایران اكنون در یك عرصه بزرگ رویارویی و نبرد اراده ها قرار گرفته است كه در این عرصه، با وجود موانع متعدد طبیعی و تحمیلی، به هیچ وجه احساس ضعف و ناتوانی نمیكند و افق خود را برای رسیدن به پیشرفت های بیشتر، روشن، جذاب و شیوا می بیند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای در خصوص عوامل تعیین كننده در جنگ اراده ها افزودند: عزم و اراده، بصیرت و روشن بینی، وحدت و وظیفه شناسی آحاد مردم، و اتحاد كلمه مسئولان و همكاری دستگاهها، عناصری هستند كه میتوانند ملت ایران را به جایگاه شایسته پیشرفت خود برسانند.
 
ایشان با اشاره به برنامه ریزی و تلاش گسترده بدخواهان برای جلوگیری از ادامه پیشرفت ملت ایران، تأكید كردند: همانگونه كه توطئه های دشمنان از ابتدای انقلاب اسلامی تاكنون ناكام ماندند، در این مقطع نیز همه مكرها و كیدهای آنها به شكست خواهد انجامید.
 
رهبر انقلاب اسلامی 33 سال ناكامی معارضان نظام اسلامی برای به زانو در آوردن ملت ایران را نشان دهنده قوت روزافزون این نظام و ملت دانستند و خاطر نشان كردند: البته این موضوع نباید موجب غرور شود و ما را از مكر و حیله دشمن غافل كند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای خطاب به مسئولان گفتند: قوی باشید اما دشمن را ضعیف نپندارید و از او غافل نشوید زیرا دشمن از راههای گوناگون وارد میشود و باید هوشیار بود.
 
ایشان همچنین با اشاره به رتبه نخست مردم اسفراین در كشور، در میزان مشاركت در انتخابات خاطر نشان كردند: این احساس وظیفه نسبت به آینده كشور و مدیریت آن نشان دهنده آگاهی و بصیرت مردم این منطقه و روحیه بسیار ارزشمندی است كه باید در سراسر كشور حفظ و تقویت شود.
 
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: البته بنده در روزهای آینده مطالبی را در خصوص انتخابات ریاست جمهوری بیان خواهم كرد.
حضرت آیت الله خامنه ای گسترش روحیه مصرف كالاهای داخلی را یكی دیگر از نیازهای ضروری كشور برشمردند و تأكید كردند: ترجیح نشانها و كالاهای خارجی بر تولیدات داخلی، روش و روحیه نادرستی است، زیرا حمایت واقعی از تولید ملی در گرو گسترش روحیه مصرف كالاهای داخلی است.
 
ایشان افزودند: اگر از تولید ملی حمایت شود بسیاری از مشكلات اقتصادی همچون بیكاری و تورم برطرف خواهد شد.
رهبر انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن ابراز خرسندی فراوان از سفر به شهرستان كهن اسفراین، به سابقه برجسته علمی، فرهنگی و تاریخی این شهر و همچنین شهرت آن به دارالقرآن اشاره كردند و افزودند: شهر اسفراین با چنین سابقه ای و با استعدادهای طبیعی و انسانی خود می تواند بار دیگر خاستگاه بزرگان و اندیشمندانی باشد كه كشور به آنها افتخار كند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای با یادآوری ظرفیت های كشاورزی، دامداری و صنعتی اسفراین خاطرنشان كردند: البته در این شهر مشكلاتی هم موجود است كه باید با همت مسئولان بر طرف شود و یكی از اهداف این سفر نیز همین موضوع است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , اجـــتماعــــــی , ,
:: برچسب‌ها: اسفراین , رهبرانقلاب , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2734
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
جمعه 21 مهر 1391

خاطره‌اي از حضور آقا مجيد در يكي از عمليات‌هاي موفق برون‌مرزي/ مكاشفه‌اي در فكه كه مقدمه شهادتش شد

 

 شهيد مجيد پازوكي است، جانبازي كه هم "خون دل" داد و هم "خون دل" خورد. ماند و ديد غصه‌هاي دوران بعد از دفاع را؛ و وعده شهيد باكري در وصيتنامه‌اش كه گفت: "دسته سوم از جاماندگان جنگ به گذشته خود وفادار می‌مانند و احساس مسئولیت می‌کنند که از شدت غصه‌ها و مصائب دق خواهند کرد" را هم ديد و هم چشيد.

آقا مجيد شهيد زنده ماند، تا نسل سوم ديگر وصف خصال شهدا را نشنود، بلكه رسم آنها را در عيان ببيند و محظوظ از آن شود.

وقتي در عمليات والفجر 8 از فاصله چند متري 11 گلوله به بدنش نشست، كه 8 تاي آن تنها سينه‌اش را شكافت، سينه‌اي كه لبريز از محبت مادر سادات بود، هيچ كس فكرش را هم نمي‌كرد كه آقا مجيد دوباره برگردد. بيمارستان مصطفي خميني شاهد است كه چند ماه فقط آقا مجيد در كما بود و دوستنانش بايد او را از پشت شيشه مي‌ديدند و منتظر موعد تشييع جنازه‌اش. براي همين هم بود كه بعد از مرخص شدن از بيمارستان، اول سراغ مادر بزرگ اهل دلش رفت،  كه تقصير توست؛ تو نگذاشتي! تو باعث شدي كه سالم از بيمارستان بيرون بيايم!

 

شايد گمان نمي‌كرد دوراني پس از جنگ برسد كه برخي از همسنگران سابقش به جاي ترغيب و تشويق به ادامه كار تفحص شهدا، او را ملامت كنند كه چرا دنبال حق و حقوق و درجه‌اش نيست! و آن زمان بود كه با بغض و غصه تكليف را به پير مراد خود حضرت روح‌الله واگذاشت و در عالم رويا پس از بيان درد دل‌هايش از آن بزرگ شنيد: "ما الان تنها با آنهايي كار داريم كه رهرو عشقند نه تكليف" جمله‌اي كه بالاي سنگ قبر او نقش بسته است.

 

آقا مجيد را بيشتر با تفحص شهدا آن هم بعد از جنگ مي‌شناسند. اما نقش اين شهيد در دوران دفاع مقدس كه با گردان تخريب لشكر 27 محمد رسول‌الله (صلي‌الله‌وعليه‌وآله‌وسلم) آغاز شد و بعد از بهبودي نسبي از مجروحيت در قرارگاه برون مرزي رمضان ادامه يافت، شايد از ناگفته‌هاي زندگي اين بسيجي دلاور باشد.

در گفت‌وگو با سردار "جعفر جهروتي زاده" بنيان‌گذار و فرمانده گردان تخريب لشكر 27 و همچنين فرمانده قرارگاه برون مرزي رمضان به زواياي كمتر شنيده شده از حماسه‌هاي آقا مجيد پازوكي پرداخته‌ايم كه در ادامه آمده است:

 

خاطره‌اي از حضور آقا مجيد در يكي از عمليات‌هاي موفق برون‌مرزي

 

شهيد پازكي ابتدا به گردان تخريب لشكر آمد، از همان زمان هم با شهيد محمودوند خيلي عياق بودند. در عمليات والفجر 8 با اصابت چندين گلوله به بدنش به شدت مجروح شد. وقتي كه به بيمارستان منتقل شد تا مدتها كساني كه براي ملاقات مي‌رفتند از پشت شيشه ايشان را مي‌ديدند. كسي فكر نمي‌كرد كه آقا مجيد زنده بماند.

 

خدا خواست كه ايشان زنده بماند؛ بعد از اينكه مجروحيتش تا حدودي مداوا شد، وضعيت جسمي مناسبي نداشت، و وضعيتي نبود كه بتواند دوباره به مناطق جنگي برگردد. اما نتوانست طاقت بياورد.

در اوايل سال 1366 ما در قرارگاه رمضان درصدد انجام عملياتي در داخل كشور عراق براي تصرف شهر «مرگه‌سور» عراق بوديم . عملياتي كه به عمليات فتح 6 موصوف شد. آقا مجيد با يك تعدادي از بچه‌هايي كه از تخريب لشكر 27 بودند، براي شركت در اين عمليات به قرارگاه رمضان آمدند.

بايد گفت كه عمليات‌هاي برون مرزي مشكلات خاص خودش را دارد. چه بسا افرادي كه سلامتي كامل دارند در اين عمليات‌ها و مسيرهاي سخت و صعب‌العبور آن كم بياورند اما آقا مجيد با آن باور عميق و عشق و علاقه وصف ناپذيري كه به شهادت و انقلاب و امام داشت، نتوانست طاقت بياورد و با همان وضعيت خود را به عمليات رساند. اين عمليات در حالي بود كه فقط چند روز پياده روي بچه‌ها طول مي‌كشيد تا به هدف برسند.

عمليات فتح 6 دو هدف داشت: هدف اول تصرف شهر «مرگه‌سور» عراق بود و هدف دوم انفجار پل "قلندر"، پلي كه در جاده بين شهر «مرگه‌سور» و  منطقه دياناي عراق قرار داشت.

آقا مجيد جزو آن گروهي بود كه بايد سراغ اين پل مي‌رفتند ولي از آنجايي كه دشمن متوجه شده بود، وقتي به آنجا رسيديم متوجه شديم كه دشمن كاملا بر پل مستقر شده و اصلا امكان نزديك شدن به اين پل نيست.

براي اينكه عراق نتواند آن زمان كه بچه‌ها به شهر «مرگه‌سور» حمله مي‌كنند، نيرو به اين شهر اعزام كند و براي جلوگيري از اين كار بايد مسير حركت نيروهاي عراقي مسدود مي‌شد، آنجا بود كه آقا مجيد و همراهانش تصميم گرفتند كه كمي بالاتر از پل رفته و جاده را بشكافند. كه همين كار را نيز كردند. جاده را به طوري شكاف زدند كه ارتش عراق به هيچ عنوان نمي‌توانست نيروي كمي به شهر بفرستد.

بعد حمله به شهر «مرگه‌سور» حدود 300 نيروي عراقي با تجهيزات كامل و خودرو عازم اين شهر شدند، كه به كمين آقا مجيد و همراهانش خوردند و جاده منفجر شد. در آنجا حدود 90 عراقي اسير شدند و تقريبا باقي مانده اين 300 نفر هم به هلاكت رسيدند.

تقريبا اين عمليات برون مرزي به اهداف خود رسيد و صد در صد با موفقيت به پايان رسيد عملياتي كه در آن شهيد پازوكي حضور موثر داشت.

 

 

دانشجويان عجيب شيفته‌اش مي‌شدند

شهيد پازوكي چهره شادابي داشت و خوش‌رو و خوش‌برخورد بود. بعدها كه آقا مجيد در ميان جوانان خصوصا دانشجويان مي‌رفت، عجيب اين دانشجويان را شيفته خود مي‌كرد. با چهره شاداب و خندان خود و برخورد اخلاقي كه داشت بسيار محبت جوانان را جلب مي‌كرد.

ايشان يك داستاني را براي تعدادي از دوستان خود گفته بود. يك روز هم كه ما لشكر 27 بوديم، آقا مجيد يك ديداري با سردار همداني كه آن زمان فرمانده لشكر 27 بود، داشت. بعد از آن ديدار، آقا مجيد آن اتفاق را براي من هم نقل كرد. گفت كه شبي در مقر تفحص در فكه بودم. آن هم زماني كه خيلي سفر كاروان‌هاي راهيان نور به مناطق جنگي به اين اوج نرسيده بود. مي‌گفت در همان حالت خواب و بيداري شنيدم كه يك سر و صدايي مي‌آيد. با خودم گفتم كه اين موقع شب كه هيچ خبري نيست؛ وقتي بيرون رفتم، ديدم كه حدود 15 – 16 نفر همه سربند يا زهرا سلام‌الله‌عليها بر سر بسته و در حال ذكر خانم  سينه‌زنان به سمت معراج الشهدا ( محل نگهداري شهدا) مي‌روند.

يك لحظه ترسيدم. برگشتم به مقر و زير پتو رفتم و تلاش كردم كه بخوابم. همين كه خوابم برد يكي از دوستان شهيدم را ديدم كه گفت مجيد تو كه همواره درخواست شهادت مي‌كردي چرا الان فرار كردي؟

چه بسا آن خواب آمادگي را براي شهادت ايشان مهيا كرد چرا كه تنها 7 -8 روز بعد از تعريف اين ماجرا توسط آقا مجيد بود كه خبر شهادتش منتشر شد.

آیا کسی که از کاروان شهدا جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد؟

او رهرو عشق بود و عشق خود را این چنین در قسمت هایی از دست نوشته اش که بعد از شهادت " نامه ای به خدا " نام گرفت، نگاشته است:

با سلام به بلندای آفتاب و گرمای محبت عشق؛ عشق به همه خوبی ها ، به مهدی (عج) آن ماه پنهان و خمینی روح بلند خدا که پدری خوب بود و بر خامنه ای رهبر صابران بعد از پیامبر (ص)

یا زهرا ؛ فدای مظلومیت شویت امیرالمومنین و لب عطشان حسین(ع) . ای مادر حسن و ای جده سادات ، ای حوض کوثر، ای فریاد رس عباس در کربلا ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ؛ الساعه الساعه الساعه؛  العجل العجل العجل.

به حق خون علی اصغر و آه زینب ؛ به خون چشم مهدی در یوم عاشورا، خدایا هر چه از شهرت فرار کردم ، شهرت به سراغم آمد.

آیا کسی که از کاروان شهدا جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد؟ کسی که در دریای معنویت جنگ مردود شده، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و خاطره بگوید؟

ای امام زمان عزیز، تو را قسم به خون دوستان شهید، از ما بگذر که تقصیر کردیم.

ای پدر بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته سربازی تو نبودم....

 

 والسلام- غلام و نوکر بچه های فاطمه(س)، مجید پازوکی


 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2307
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
جمعه 21 مهر 1391

 

کمیل از خواص و بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن مجتبی(ع) است، امام علی(ع) کمیل را یکی از 10 نفر یاران مورد اطمینانش به حساب آورده است، بنابراین مسائل و سفارش و وصایایی که امیرالمؤمنین(ع) به کمیل داشته از ایمان عظیم و معرفت فوق‌العاده کمیل حکایت دارد.
 
از عبرت‌های تاریخ این است که برادر او «حارث بن زیاد» شخصی آلوده و از یاران عبیدالله بود، کسی است که طفلان مسلم را برای گرفتن جایزه، به شهادت رساند.
 
سرانجام این یار صدیق امام علی(ع) هنگامی که 90 بهار را پشت سر گذشته بود در سال 82 هجری قمری به دست حجّاج بن یوسف به شهادت رسید و بدنش مطهرش در نجف اشرف آرام گرفت، آری! آنچه کمیل بن زیاد نخعی را میان شیعیان برجسته ساخته است، دعایی است که منسوب به اوست.
 
 
*دعای خضر نبی(ع) را امام علی(ع) به کمیل آموخت
 
دعای کمیل از شور انگیزترین و پر محتواترین معارف اسلامی است که حضرت خضر(ع) آن دعا را به امیرالمؤمنین(ع) داده و آن حضرت به کمیل بن زیاد نخعی تعلیم دادند.
 
در این دعا بهترین روش برای تربیت فرد و جامعه بیان شده است و در عظمت سند این دعا همین بس که علمای رجال وقتی به کمیل می‌رسند، می‌گویند کمیل کسی است که دعای پر محتوای معارف اسلامی از او مشهور است و از زبان حضرت علی(ع) نقل شده است.
 
سید بن طاووس درباره ماجرای دعای کمیل می‌گوید: کمیل روایت می‌کند که روزی با مولای خود امیرالمؤمنین(ع) بودیم و درباره شب نیمه شعبان سخن به میان آمد، حضرت فرمودند: هر کس این شب را احیا کند و دعای حضرت خضر(ع) را در این شب بخواند، البته دعای او مستجاب می‌شود. وقتی حضرت به منزل برگشت، به خدمت آن حضرت رفته و در خواست آموزش دعای خضر کردم.
 
حضرت فرمود: ای کمیل! این دعا را حفظ نما، در هر شب جمعه یا در هر ماه و یا در هر سالی یک مرتبه آن را بخوان، تا از شر دشمنان در امان بمانی، روزی تو فراوان گشته و گناهانت آمرزیده شود.
 
 
*حسرت خواندن یک بار کامل خواندن دعای کمیل توسط یک عالم
 
مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی به خاطره استاد خویش درباره خواندن دعای کمیل اشاره می‌کرد و می‌فرمود: استاد ما حاج شیخ علی اکبر برهان فرمودند: یکی از اولیاء خدا هر شب دعای کمیل می‌خواند و گفته بود این حسرت بر دلم ماند که یک شب دعای کمیل را تا آخر بخوانم، (آنچنان حالی داشته که نمی‌توانسته دعا را ادامه دهد)، حال دوستان خدا چنین است. اگر می‌خواهی تو هم با خدا رفیق شوی، نماز شب بخوان.
 
 
در ادامه به برخی از محورهای اساسی دعای کمیل اشاره می‌کنیم:
 
شناخت الهی
 
امیرالمؤمنین(ع) در ضمن نیایش، صفات برجسته خداوند متعال را بیان می‌دارند از جمله؛ رحمت خدا همه عالم را گرفته است، حرکت جهان و قدرت موجودات همه از خداست و دیگران از خود قدرتی ندارند، همه چیز در مقابل خداوند فروتن هستند، زیرا که او خالق، مدیر و مدبر است.
 
شناخت خود
 
انسان از خود شناسی به خدا شناسی می‌رسد، یعنی وقتی خود را ضعیف دید و گفت: خدایا به ضعف جسمم رحم کن، به فکر می‌افتد که او را یک قدرت قوی آفریده است، پس امام علی(ع) به ما می آموزد که اولاً؛ ضعیف هستیم، ثانیاً؛ نمی‌توانیم از سلطه و حکومت الهی فرار کنیم و همیشه تحت قدرت خداییم، امیرالمؤمنین(ع) به انسان‌ها می‌آموزد که گرفتاری‌های این دنیا که گاهی انسان را زمین گیر می‌کند، خیلی کمتر و قابل تحمل‌تر است، از بلاهای آخرت و لذا انسانی که تحمل بلا و گرفتاری این دنیا را ندارد.
 
شناخت آداب دعا
 
انسان‌ها برای رسیدن به خواسته‌هایشان راهکار مناسبی را اختیار می‌کنند تا با شکست مواجه نشوند و حضرت امیر(ع) در این دعا، راهکار مناسب برای رسیدن به هدف عالی را چنین بیان می‌دارد:
 
اللهم اغفرلی؛ خدایا گناهان مرا ببخش، پس راه اول: توبه و استغفار است، راه دوم: شفیع قرار دادن خداست، یعنی خدایا مرا به غیر خودت وا مگذار و خود دستم را بگیر، راه سوم: درخواست فروتنانه و با ادب است، یعنی خود را کوچک بداند و بگوید خدایا من از تو درخواست می کنم مانند درخواست کننده‌ای که ذلیل و خوار و ندار است، سئوال کسی که گرفتار شده است و حاجتمند است.
 
شناخت وسیله
 
برای رسیدن به مقصود، باید از وسیله خوب استفاده کرد، حضرت علی(ع) در این دعای شریف، یاد خدا بودن، کرم و بخشش الهی، خود دعا کردن و ... را بهترین وسیله برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت معرفی می‌کنند.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2238
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
جمعه 21 مهر 1391

مسیری که می‎رویم جهان را متحول می‌کند/تقدیر از عملکرد بازاریان؛ تقبیح عملکرد سران فتنه/ارتباط تحریم‌ها با پرونده هسته‌ای دروغ است


روز پرشکوه و فراموش نشدنی دیار اترک. امروز بجنورد، مرکز استان خراسان شمالی قلب تپنده ایران اسلامی بود. امروز سرانجام انتظار چند هفته ای مردم خراسان شمالی به پایان رسید و رهبر انقلاب اسلامی سفر خود به این استان را آغاز کردند.

حضرت آیت الله خامنه ای ساعت نه و سی دقیقه صبح امروز وارد فرودگاه بجنورد مرکز استان خراسان شمالی شدند . انبوه مردم که از ساعت ها منتظر ورود رهبر انقلاب بودند با خروج خودروی حامل رهبر معظم انقلاب از فرودگاه بجنورد، دیگر سر از پا نشناختند و یکپارچه غرق در شور  شعف و شادی شدند و از همان ابتدا خودروی حامل ایشان در میان انبوه جمعیت قرار گرفت.

استقبالی که مردم باب الرضا(ع) به ویژه جوانان و نسل سومی ها از رهبر انقلاب اسلامی کردند، صحنه های کم نظیر و نابی را از عشق و دلدادگی مردم و نسل جوان به نظام اسلامی و ولایت را رقم زد، صحنه هایی که دوربین های تصویر برداری، هیچگاه نمی توانند عمق و عزمت آن را به تصویر بکشند.

آنچه امروز در خیابان های بجنورد به چشم می خورد، حضور گسترده و پرشور و نشاط همه قشرها و قومیت های مختلف مرزنشینان غیور خراسان شمالی بود. ترک و کرد و ترکمن، فارس و تات و شیعه و سنی، همه آمده بودند.

جمعیت انبوه استقبال کننده از حضرت آیت الله خامنه ای، در طول مسیر فرودگاه بجنورد تا ورزشگاه تختی به حدی بود که خودروی حامل رهبر انقلاب اسلامی بارها از حرکت ایستاد به گونه ای که در برخی مسیرها، تا دقایقی، به هیچ وجه امکان حرکت وجود نداشت.

حضرت آیت الله خامنه ای پس از استقبال پرشکوه مردم که حدود دو ساعت به طول انجامید، وارد ورزشگاه تختی بجنورد شدند و مورد استقبال جمع دیگری از مردم قرار گرفتند که از ساعت ها قبل، در این ورزشگاه منتظر ورود رهبر انقلاب اسلامی بودند.

حضرت آیت الله خامنه ای در جمع پُرشور دهها هزار نفر از مردم بجنورد در ورزشگاه تختی، با ارائه تحلیل جامعی از حرکت صعودی ملت ایران به سمت قله پیشرفت همه جانبه مادی و معنوی، مواردی همچون وظیفه شناسی، هوشیاری، آماده بکار بودن، نشاط و امید، کار و تلاش پیگیر، وحدت و همدلی، و  موقع شناسی به لحظه ملت و مسئولان را ساز و برگ ادامه حرکت پرشتاب دانستند و تأکید کردند: به فضل و توفیق الهی ملت ایران با تجربه و توانایی هایی روزافزون خود، از مشکلات عبور خواهد کرد و بار دیگر جبهه استکبار را در حسرت شکست دادن این ملت خواهد گذاشت.....



..... من اصرار دارم كه بالخصوص جوانهاى عزيز ما و نخبگان كشور به مسائل اصلىِ امروز توجه داشته باشند؛ ما امروز اينها را لازم داريم. هدفهاى اين حركت، از اول انقلاب ترسيم شد؛ هم در شعارهاى مردم، هم در بيانات امام (رضوان اللّه تعالى عليه) نقشه‌ى راه به طور اجمالى معلوم شد؛ بعد هم در طول زمان، در اين سى سال، نقشه‌ى راه تدوين شد، پخته شد، تكميل شد؛ امروز ملت ايران ميداند كه چه ميخواهد و دنبال چيست.

 اگر بخواهيم هدفهاى ملت ايران را در يك مفهوم خلاصه كنيم كه بتواند تا حدود زيادى خواسته‌هاى عمومى كشور و ملت را بيان كند و آن را در بر بگيرد، آن مفهوم كليدى عبارت است از پيشرفت؛ منتها با تعريفى كه اسلام براى پيشرفت ميكند. پيشرفت در منطق اسلام، متفاوت است با پيشرفت در منطق تمدن مادى غرب. آنها يك بُعدى مى‌بينند، آنها با يك جهت - جهت مادى - به پيشرفت نگاه ميكنند. پيشرفت در نظر آنها، در درجه‌ى اول و به عنوان مهمترين، عبارت است از پيشرفت در ثروت و پيشرفت در علم و پيشرفت نظامى و پيشرفت فناورى. پيشرفت در منطق غربى اينهاست؛ اما در منطق اسلامى، پيشرفت ابعاد بيشترى دارد: پيشرفت در علم، پيشرفت در اخلاق، پيشرفت در عدالت، پيشرفت در رفاه عمومى، پيشرفت در اقتصاد، پيشرفت در عزت و اعتبار بين‌المللى، پيشرفت در استقلال سياسى - اينها همه در مفهوم پيشرفت، در اسلام گنجانده شده است - پيشرفت در عبوديت و تقرب به خداى متعال؛ يعنى جنبه‌ى معنوى، جنبه‌ى الهى؛ اين هم جزو پيشرفتى است كه در اسلام هست و در انقلاب ما هدف نهائى ماست: تقرب به خدا. هم «دنيا» در اين پيشرفتى كه مورد نظر است، ملحوظ شده است، هم «آخرت». اسلام به ما آموخته است كه «ليس منّا من ترك دنياه لأخرته و لا ءاخرته لدنياه»؛(1) دنيا را براى آخرت نبايد ترك كرد، همچنان كه آخرت را نبايد فداى دنيا كرد. در يك روايتى ميفرمايد: «اعمل لدنياك كأنّك تعيش ابدا»؛ يعنى برنامه‌ريزى دنيا را فقط براى چند روزه‌ى زندگىِ خودت نكن؛ براى پنجاه سال برنامه‌ريزى كن. اين را مسئولان كشور، مسئولان برنامه‌هاى عمومىِ مردمى بايد مورد توجهشان قرار بدهند. نگوئيم ما كه معلوم نيست پنجاه سال ديگر زنده باشيم، چرا برنامه‌ريزى كنيم. نخير، جورى برنامه‌ريزى كن كه گوئى بناست تا آخر دنيا زنده باشى؛ همچنان كه اگر براى خودت و به نفع خود بخواهى برنامه‌ريزى كنى، با چه جديت و دقتى ميكنى، براى نسلهاى آينده هم كه تو در آن وقت نيستى، همان جور برنامه‌ريزى كن؛ «اعمل لدنياك كأنّك تعيش ابدا». نقطه‌ى مقابل هم: «و اعمل لأخرتك كأنّك تموت غدا»؛(2) براى آخرتت هم جورى عمل كن، مثل اينكه فردا بناست از اين دنيا بروى. يعنى هم براى دنيا سنگ تمام بگذار، هم براى آخرت سنگ تمام بگذار. پيشرفت اسلامى، پيشرفت در منطق انقلاب، يعنى اين؛ يعنى همه‌جانبه.

 هدف، پيشرفت است؛ منتها رصد كردن مرحله به مرحله هم لازم است، كه اين كارِ نخبگان است. امروز شرائط ما چگونه است، موانع ما چيست، نقاط قوّت ما كدام است، نقاط ضعف ما كدام است، فرصتهامان كدام است، تهديدها چيست، چه كار بايد بكنيم، براى بهره‌مندى از فرصتها و جلوگيرى از خطر تهديدها چگونه برنامه‌ريزى كنيم؛ اينها كارهائى است كه بايد نخبگان در هر مرحله‌اى انجام دهند؛ هم در برنامه‌ريزى‌ها آن را به كار ببرند، و هم مردم را آگاه كنند؛ چون مردم ميخواهند با چشم باز و با بصيرت حركت كنند، بدانند چه ميكنند، بدانند كجا ميروند. وقتى اينجور شد، مردم با همه‌ى وجود وارد ميدانهاى دشوار خواهند شد....


بقیه در ادامه مطلب....

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2365
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
جمعه 21 مهر 1391


 

 

 

 استاد حمید سبزواری ، شاعری است که خاطرات خوش شعرهای انقلابی و آیینی‌اش برای نسل سوم  و دوم انقلاب، یادآور ایام دفاع مقدس، مناسبت‌های معنوی و سرودهای زیبا و خاطره انگیز آن ایام است. «این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد..» را شاید خیلی‌ها از هر روز ظهر از رادیو شنیده باشند ولی شاعرش را نشناسند، شاعری که باید او را پدر شعر انقلاب اسلامی و یکی از بزرگترین شعرای شعر آیینی معاصر به حساب آورد.

 این روزها شهر سبزوار زادگاه استاد حمید سبزواری شاهد برگزاری همایشی است در بزرگداشت او. به همین مناسبت سایت سلام سربدار مصاحبه‌ای با این شاعر معاصر انجام داده است که بخش هایی از آن را می خوانید:

 

*ماجرای تخلص به حمید سبزواری

اسم من حمید نیست حسین است. حسین را نمی خواستم ملقمه قرار دهم؛ چون شاعر است گاهی به این جهت و گاهی به آن جهت می رود. حمید سبزواری را انتخاب کردم. عمدا سبزواری را آوردم که همیشه بدانند سبزواری هستم. اگر هم مدتی این جا نبودم بهم خوش نگذشت. همیشه فکرم اینجا بوده است. سال های دراز پدرم این جا بوده، خودم در این جا بودم و خاطراتی از این جا دارم. خبردار شدم که دوستانی رفتند خبرش برایم سنگین بود.  

*اولین شعر
اولین شعرم را برای معلم گفتم. با بچه ها که در کوچه بعضی وقت ها دعوایمان می شد من را می زدند. من هم می رفتم هجوشان می کردم. "چه خوب بود در کوچه غوغایی نمی شد    حسن بختی نیز پیدا نمی شد". 


*
آرزو داشتم کسی بیاید
خدا رحمت کند امام را. می دیدم مملکت مان را یک عده که در راس امور هستند به فساد می کشند . درکی داشتم از این جریان که مردم را به کوچه های تنگی دارند می برند. آرزویم شده بود که یک کسی پیدا شود و این وضع را به هم بزند. خدا راحمت کند امام را، وقتی که امام آمد با خودم عهد کردم که در این جا دخیل باشم. "خوش آمدی اماما  تو رهبر قیاما" این را در آن موقع سرودم

*
جلسات شعر در منزل آیت الله خامنه ای
آقای خامنه ای قبل از این که مسئولیت بگیرند متوجه جلسات ما شده بودند. در مجالس ما شب های شنبه حضور پیدا می کردند. بعد ازاین که ایشان رئیس جمهور شدند، شب های شنبه ما به خانه ی ایشان می رفتیم. علت هم این بود که دیگر نمی رسیدند به مجالس ما بیایند

*
مقدمه ی آقا
به فکر این که کتاب منتشر کنم نبودم. آقا پرسید که :"چرا شعرهایت را چاپ نمی کنی؟" من به شوخی گفتم:"منتظر مقدمه ی شما هستم". یک روز یک نفر را فرستاده بود که آثارتان را بدهید می خواهم مقدمه بنویسم، من همه ی شعرهایم را فرستادم. مقدمه را نوشتند

*
شاخصه ی ادبیات
آقای خامنه ای خودشان یکی از شاخصه های ادبیات ما هستند. یکی از آنهایی است که بر ادبیات و فرهنگ ما اشراف دارد. سواد کامل و ذوقیات خاصی هم دارد. این جور نیست که خشک باشند شخصیت بسیار بسیار ممتازی است. اگر غفلتی است از طرف ماست که با خودمان فکر می کنیم نرویم مزاحم شان نشویم. ایشان در این راه کار راه انداز است

*
هم زبان با مردم
من در شعر نرفتم دنبال کاری که نان داشته باشد، دنیا پسند باشد. سعیم بر این بوده که همیشه با مردم هم زبان باشم و همکار باشم. چند کتابی که من منتشر کردم بخوانید بینید هم از نظر این که حیثیت شهر خودم، مردم و دوستان خودم را در نظر داشتم و هم این که یک کار فرهنگی کردم که مردم می پسندیدند، جایی دیگر هم می پسندند. سرود درد، سرود سپیده، سرود دیگر کتاب هایی است که من منتشر کردم. انسان باید به تقاضای زمان درک کند فهم کند و آن زبان را آنجوری که مردم آمادگی پذیزشش را دارند ارائه کند.


*
شعر باعث شد کمتر غصه بخورم
الان دیگر شعر نمی گویم، اقتضائات پیری نمی گذارد، حالش را دیگر ندارم. من متولد ۱۳۰۴هستم وقتی که پشت سرم را نگاه می کنم هیچ کس از هم سن و سال هایم را نمی بینم. تنها چیزی که از هم سن و سال های خودم بیشتر داشتم همین مسائل ادبی بود. سر و کار با این ها داشتم کمتر غصه خوردم، آنها رفتند خودشان را غرق کردند. می خواهم این را بگویم که وقتی که انسان با مسائل فرهنگی و ادبی سر و کار دارد خودش لذت می برد و به دیگران هم لذت می رساند. این حال وقتی که ترویج می شود یک ملت زنده می شود. زنده شدن ملت و فرهنگ ملت، پیشرفت ملت است.

* اولین شعر کودکانه

پدرم گاهی سر به سرم می گذاشت، چون می دید که من در کوچه با بچه ها رو به رو می شوم و مشکلاتی برایم پیش می آید، اگر زورم به بچه ها نمی رسید، برای آنها شعر می گفتم و هجوشان می کردم. پدرم می خواست مرا از این کار باز دارد و راه دیگری پیش پای من بگذارد. بنابر این در یکی از ایامی که ما در منزل، ده شب فقرا را اطعام می کردیم –باوجود تمام ناراحتی های پدرم و موقوفاتی که تولیت آن به پدرم رسیده بود که ما خودمان احق از همه بودیم، ولی پدرم آن را صرف عزاداری بر امام حسین(ع) می کرد –به نظرم نهم محرم(تاسوعا) بود که پدرم پیشنهاد کرد که تو بیا امشب یک شعر برای حضرت علی اصغر بساز. 
من یک شعر آنجا سرودم شعری که کودکانه بود:
آه از آن دم که شاه تشنه و بی یار
آمد و آمد به نزد زینب افگار

گفت ای خواهر ستم کش و زارم
روبه حرم طفل شیرخوارم برم آر

زینبش طفل شیر خوار برِِشاه
شاه گرفتش به بر چو گهر شهوار

دید کبود از عطش شده لب لعلش
مرغ خوش الحانش اوفتاده ز اظهار

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: فـــــــــرهنـگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2741
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
شنبه 15 مهر 1391

 

 

 

 

امروز خواب ماندم و فردا ندیدمت

فردا به خویش آمدم اما ندیدمت

با من که جانماز شبم قهر کرده است

چندین شب است نیمه  شبها ندیدمت

خواب و خیال غیر تو را بس که دیده ام

 یک شب تو را به خواب ، به رویا ندیدمت

دیدی گناه شوق مرا کورکور کرد

دیدی تو را به چشم تماشا ندیدمت

اشکم چکید و چشم مرا با خودش نبرد

من قطره ماندم و لب دریا ندیدمت

یک جرعه آب تشنه نگشتم برای تو

 در روضه های حضرت سقا ندیدمت

دیدن به چشم نیست ولی گوش دل که هست

کور و کَرَم! مگر نه؟! که آقا ندیدمت

روضه به روضه گشته ام این انتظار را

 شک میکنم به خویش که آیا ندیدمت؟

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: مناجات با امام زمان , حاج رحمان نوازنی , هیئت منتظران مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 3043
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
شنبه 14 مهر 1391

شهید ناصر شیری از فرماندهان تاکتیک دانشگاه امام حسین (ع) بود که در عملیات بدر همراه شهید کاظم رستگار فرمانده لشکر ۱۰ سید شهدا که با جناق نیز بودند به شهادت رسید...

 

 

آخرین دیدار شهید شیری با همسر و فرزندش

آخرين روزي كه ناصر را ديدم قبل از عمليات بدر بود
. با کاظم آقا آمده بودند تهران برخی تداركات مورد نیاز جبهه را آماده کرده و بفرستند خط. ما خبر نداشتیم آمدند. زمستان بود و برف شدیدی هم می بارید. من و خواهرم خانه تنها بودیم که متوجه شدیم در می زنند. جرات نداشتیم در را باز كنیم، با هزار ترس و لرز گفتم: کیه؟ ديدم ناصر آقا مي‌گويد: من حقير روسياه، من شرمنده گنه‌كار همراه با رستگار. وقتي در را باز كردم خجالت كشيدم. شهید شیری وقتی دید خیلی ترسیدیم با ناراحتی گفت: واقعا شما تنهایی چه مي‌كشيد؟

بعد از دو سه روز موقع رفتن فرا رسید. اول شهيد رستگار با همسرش خداحافظي كرد و بعد شهيد شيري آمد. محمدحسين كوچك بود، دو تا زانوهاي پدرش را بغل كرده و جيغ می‌كشيد و می‌گفت: من رابا خودت ببر!

ناصر بغلش كرد و بوسيدش و دو سه بار انداختش بالا و به او گفت
: خيلي برايم عزيزي، در دنيا برايم تكي، خيلي دوستت دارم ولي نه اندازه اسلام و قرآن، گذاشتش زمين. قرآن را بوسید و به من گفت: امیر حسین را ببر نبينمش، مي‌خواست نه خودش اذیت شود نه بچه.

بعد خواهرم آب را ريخت پشت سرشان، انگار قلب من داشت از جايش كَنده مي‌شد، بلند شدم در را زدم به هم
. سوار ماشین شدند و تا سركوچه از ما فاصله گرفتند اما من و خواهرم همچنان ایستاده بودیم و آن‌ها را تماشا می کردیم. وقتی از آيينه ماشین دیدند ما نمی‌رویم داخل فكر كردن كارشان داريم، دوباره دنده عقب آمدند و گفتند: مشكلي پيش آمده؟
گفتم
: نه. ناصر گفت: ديدم هيجان‌زده ایستاده‌اید فکر کردیم کاری دارید.

گفتم: ناصر! تلفن و نامه یادت نره.

گفت: در اولین فرصت مطمئن باش هم زنگ می‌زنم هم تلفن می کنم! مگر قرار است ما برويم برنگرديم؟ خیالت راحت زود برمي‌گرديم.

گویا سر خیابان دايي‌ام را ديده بودند
. شب جمعه آخر سال بود داشتند مي‌رفتند، به دايي‌ام گفته بودند ما اينها را خانه گذاشته‌ايم، حالشان خوب نیست، يا برويد خانه‌ي ما يا اينها را ببريد خانه‌تان. جان شما و جان اينها، مراقبشان باشيد.

 



شهید ناصر شیری فرمانده تاکتیک دانشگاه امام حسین(ع)

 


ناصر در خواب به من گفت فردا مهمان داریم


اوايل كه شهيد شده بودند يادم است عيد اولشان عيدفطر بود، شب خواب ديدم، ناصر گفت
: مي‌خواهم ميوه و شيريني بگيريم، فردا مهمان داريم. تك تك اسم مهمان‌ها را گفت. دختر عمه‌هايم مادرم سادات و بسیار متدين هستند اما خیلی با هم رفت و آمد نداشتیم. شهید شیری در خواب اسم آنها را هم گفت، بعد من در همان عالم رویا گفتم: دختر عمه‌هاي مادرم خانه ما نمي‌آيند و از خواب پريدم.

بعدازظهر كه مهمان‌ها رفتند داشتيم مي‌رفتيم بهشت زهرا که دیدیم دختر عمه های مادرم دارند می‌آیند خانه ما
. گفتند ما اول رفتیم سر مزار شهید شیری و الان داریم از آنجا می آییم..

وقتی دیدند ما داریم می رویم بهشت زهرا قرار شد بروند منزل ما تا بر گردیم
. بعد خوابم را برایشان تعریف کردم.

 
دزدی که با خانه دو شهید زد


بعد از شهادت ناصر و کاظم خانه‌ي من و خواهرم را دزد زد و تمام وسايلمان را دزديد
چون ما مدتی خانه‌ي مادرمان بوديم
.
همان شب دزدی خواب ديدم شهيد رستگار اسير بوده و آزاد شده، ما رفتيم اثاث خانه‌شان را بچينيم اما ديديم اصلا اثاث نيست و يكسري خرت و پرت گوشه خانه بود
. صبح بيدار شدم و براي مادرم تعريف كردم. وسط خوردن صبحانه بوديم که آقاي سبحاني از جانبار شيميايي و دوست خانوادگی ما آمد و گفت: من خواب ديدم شهيد رستگار دارد دور خانه‌اش را حصار مي‌كشد مي‌گويد دزد آمده، برويم يك سر بزنيم خانه تان. با خواهرم رفتيم ديديم كليه وسايلمان را دزديدند.


حلقه ام را فروختم تا پسرم را درمان کنم

محمدحسین بیماری مننژيت مغزی گرفته بود
. دكتر گفت: بايد استراحت كامل داشته باشد. كليه اثاثم را هم دزد برده بود. برادر بزرگم گفت: احساس مي‌كنيم خانه‌ي همه‌ي ما را دزد زده، هر كدام يك تيكه بگذاريم حل مي‌شود. يكسري از وسایل را هم خودم كم كم گرفتم.
موكت و پرده نداشتم
. پيش خودم گفتم: نكند نبود فرش و موكت باعث شود پسرم سرما بخورد و حالش بدتر شود. فکر کردم در يكي از اتاقها را ببندم و گرمش كنم تا راحت باشیم. همان شب شهيد شيري آمد به خوابم، گفت: مگر من نگفتم هرچه كم داري به خودم بگو؟
گفتم
: آخه نمي‌دانم كجايي؟ اصلاً همین الان كجا بودي؟

گفت: الان ماموريت بودم ديدم كارم داري آمدم.  

با گله گفتم: شما هميشه ماموريت هستي و اصلا بهت دسترسي ندارم.

گفت: همه چيز حل مي‌شود.

فردا صبح يك حلقه داشتم و يگ گردنبند و يك پلاک به اسم ناصر بردم فروختم تا وسایلی را که کم داشتم تهیه کنم. بعد رفتم بانك ديدم يك حسابم 5 هزار تومان و حساب دیگرم 500 تومان برنده شده. همه وسایلی را که می خواستم خريدم.اتفاقا یکی از همسایه ها هم از پول قرض خواست که به او هم دادم. شهيد شیری هم خانه‌ي خودم را پر كرد و هم به همسايه‌ام كمك كرد. هر مشكلي برایم پيش مي‌آيد ناصر كمك مي‌كند. تلخ ترین و سخت ترین اتفاق زندگی ام بعد از شهادت ناصر

وقتي پسرم مننژيت گرفت و دكترها جوابش كردند احساس كردم همه چيزِ زندگي‌ام را دارم از دست مي‌دهم
. خيلي برايم سخت بود. يك شب تا صبح بيدار بودم، چند بار از او آب نخاع گرفتند، متوسل شدم به ائمه، دعاي توسل مي‌خواندم تا اينكه دوازده امام را خواندم و بعد متوسل شدم به شهدا و هر شهيدي كه يادم بود اسمش را می‌بردم و مي‌گفتم: شما اينجا بياييد و يك دستي به سر اين بچه‌ بكشيد. نيمه‌‌هاي شب بود دكتر آمد بيرون گفت: متاسفانه پسر شما كُماي صددرصد رفته. از ما کاری ساخته نیست، پسرت را از خدا بخواه. آن موقع امیر حسین 7 سالش بود. دكتر من را نااميد كرد.
چند لحظه ای گذشت که دوباره دیدم
دكتر آمد و گفت
: خانم چادرت را در بياور لباس مخصوص تنت كن بيا داخل اتاق. پسرت به هوش آمده و شما را مي‌خواهد.

بچه‌اي كه كماي صد در صد بود حالا مادرش را می خواست
. آخرين بار مايع نخاعش را گرفته بودند و نشانده بودندش روی تخت، بعد يك ويلچر به من دادند و گفتند: تا صبح نباید تكان بخورد. تب شديد داشت. تا صبح بيدار ماندم. صبح گفتند: خانم شيريني بدهيد، ميكروب وارد خونش نشده و حال پسرت خوب شده است. دارويي كه ما داديم بر بیماری غلبه كرد. بعد از ناصر اين سخت ترین و تلخ ترین مشکل زندگی ام بود.

 
مسئولی که پول داد بچه خواهرش آزاد شود


لذت بخش ترین لحظات زندگی من در کنار ناصر وقتی بود که او نماز می‌خواند
. هنوز صوت نماز صبح‌اش كه با قرائت مي‌خواند در گوشم است.

اهل غیبت نبود گاهی که در مورد کسی از شهید شیری سؤال می‌کردم مي‌گفت: الله اعلم. اين تيكه كلامش بود. اگر با کسی اختلاف هم پیدا می کرد از سر ناعدالتی بود.
يك روز شهيد رستگار و شهيد شيري داشتند با هم سر موضوعی بحث مي‌كردند
. آرام به ناصر گفتم: انگار خيلي تندروي مي كني؟

شهدي رستگار شنيد و گفت: یکی از مسئولین وقتی در رابطه با شهادت دیگران صحبت می‌کند خیلی راحت می‌گوید فلانی با دلاکی فرزندانش را بزرگ کرده و ۳ پسرش شهید شدند و این برایش افتخار است. اما همان مسئول بچه‌ي خواهرش را که ضد انقلاب گرفته بودند، اينقدر پول داد تا او را آزاد كنند، کاظم آقا می گفت: اگر مي گوييد شهادت خوب است پس چرا پول داده‌اي بچه‌ي خواهرت را آزاد كني؟ چون تو پول داري شهادت بد است؟ آن كه پول ندارد شهادت برایش خوب است؟



ماجرای پادگان ولیعصر و سخنرانی ای که ما را ده بار کشاند سر کوچه


شهيد رستگار يك سخنراني داشت در پادگان وليعصر به ناصر گفت تو نيا
. چون فردا ممكن است اينها یقه من را بگیرند و گرفتارم کنند. اگر انگ یا برچسبی به من چسباندند، شما براي دفاع از من اين مدارك دستت باشد. آن روز ما ده بار آمديم سر خيابان و رفتيم كه ببينيم چه شد.

اينها مطيع رهبر بودند و هرچه رهبرشان مي‌گفت انجام مي‌دادند
. وقتي اينطوري خودشان را تسليم كردند به خاطر منافع اسلام و دين و نه به خاطر اينكه فلان سمت و پست را بگيرند. به قول شوهرم مي‌گفت خدا همه چيز را كامل به من داده و هميشه مي‌گفت خدايا شُكرت. هر چيزي را زير پا گذاشتند به خاطر اسلام بود.

 آن نيت قلب يك بسيجي مثل شهيد فهميده به جايي مي‌رسد كه امام مي‌گويد او بايد رهبر ما شود شما فكر كنيد وقتي رهبر در برابر او اينطور مي‌گويد ما چه بايد بگوييم. هر كسي آب قلب خوش را مي‌خورد هر كدام خالص‌تر بودند بهشت خالص‌تر نصيبشان مي‌شود. الان نيروي كه در تربيت فرزندم دارم نيروي غيب و دعاي آن شهيد است.

شب شهادت ناصر و کاظم يك عده‌اي آمدند گفتند اينها شهادتشان گرايي(اينها در منطقه دشمن خودي بودند) بود گفتم به هر حال اصل قصد و نيت آنها بوده است. آنها به خاطر نيت‌شان و چيز ارزشمندي كه داشتند كه ولايت فقيه بوده شهيد شدند. اگر اين ارزش از آنها دور مي‌شد خود من يك دقيقه پيش او نمي‌ماندم. تا روز آخر اينها مصمم بودند و به زبان هم نمي‌آوردند.

 



فرمانده تاکتیک دانشگاه امام حسین(ع) با کت و شلوار سفید در مراسم عروسی‌اش

 
ماجرای یک لشکر سفید پوش از زبان شهید رستگار

 
از شهید رستگار صدایی مانده است که دارد ماجرای یک عملیات را اینگونه تعریف می کند
: در يك عملياتي كه فكرش را نمي‌كرديم موفق شويم پیروزی نصیبمان شد. مدتی بعد از آغاز حمله ديديم يك عده آمدند و خودشان را تسليم كردند. پرسیدیم چه شد كه شما آمديد تسليم شديد؟ گفتند: ما يك لشكر نيروي سفيد پوش ديديم، با دیدن آنها ترسيديم و تسليم شديم. این در حالی بود که ما اصلا نيروي سفيدپوشی نداشتيم.

اگر كساني دلسوز انقلاب و شهدا باشند اين نكات حساس از خاطرات رزمندگان و شهدا را پخش می كنند تا ديد مردم هم نسبت به مقدس بودن این جنگ باز شود و همه مي‌فهمند دستي بالاتر از دستهاي دنيايي بود كه ما را در جنگ پيروز كرده است
. اگر چه صورت ظاهر دشمن ما صدام بود اما در‌واقع دنیایی با ما می جنگید.

قدرت الهی امام و نيروي پاک رزمندگان نگذاشت كه دشمن پيروز شود و بچه‌هاي ما ابزار اين امتحان الهي شدند. اگر كسي چشم زيبا داشته باشد مثل چشم حضرت زينب(س) همه چيز را زيبا مي‌بيند. شهدا خيلي ارزشمند بودند و خودشان را خيلي ارزشمند نشان دادند. ما زيبايي را در اين مي‌بينيم كه شهدا راهشان را ديدند و رفتند.

بهترین سالهای زندگی من

اگر از من بپرسند كدام مدت عمرت مفيد بوده؟ مي‌گويم آن سه سالي كه با شهيد شیری زندگی کردم
. من هنوز با ياد و خاطره او زندگي مي‌كنم. اكثر اوقات كه كم مي‌آورم مي‌روم سر قبر شهدا. وقتي مي‌آيم احساس مي‌كنم مثل كوه شده ام.
ناصر پسر عمویی داشت به نام حجت الله شیری که در عمليات رمضان شهید شد اما جنازه‌اش نيامد
. شوهرم هر وقت در مورد او صحبت مي‌كرد افسوس مي‌خورد و اشک می‌ریخت. مي‌گفت خوش به حالش.
وقتی مصاحبه مهرداد عزیز الهی را در تلویزیون دیده بود می گفت قهرمان واقعی یعنی این
. روح خدا در این نوجوان دمیده شده است. همه بايد غبطه بخورند از اين جوانها و نوجوانهايي كه ما داريم.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: برچسب‌ها: شهید ناصرشیری ,
:: بازدید از این مطلب : 2649
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
جمعه 14 مهر 1391

دو ماه پس از فوت مرحوم آیت‌الله مروارید، آیت‌الله خامنه‌ای در یكی از تماس‌های تلفنی با حجت‌الإسلام و المسلمین علی‌اكبر الهی خراسانی- داماد آیت‌الله مروارید- فرمودند: "من از زمان فوت ایشان، هر روز برای ایشان توسل خاصی دارم!"

چهاردهم مهر ماه سال 83 یادآور رحلت عالم وارسته و عبد صالح آیت الله آقای حاج میرزا حسنعلی مروارید(ره) است.

این عالم با تقوا و مردمی از بارزترین عالمان دینی قرن اخیر در استان خراسان در سال 1329 قمری به دنیا آمد،وی سالها پناهگاه معنوی مردم مشهد بود و مسجد ملاحیدر كه او پیش نماز آن بود، هر بامداد و ظهر و شامگاه، شاهد حضور پرطراوت و با علاقه زائران حرم امام رضا(ع)، به ویژه جوانان بود كه سعی می كردند خود را به نماز با صفای ایشان برسانند.


آیت الله مروارید كه از شاگردان آیت الله میرزا مهدی اصفهانی وعارف مشهور، شیخ حسنعلی نخودكی به شمار می آمد، سالها در حوزه مشهد به تربیت طلاب و دانش پژوهان پرداخت. وی در دوران انقلاب نیز از جمله شخصیت های مبارز به شمار می رفت كه در كنار دیگر چهره ها به امضای اطلاعیه هایی بر ضد رژیم پهلوی می پرداخت و تا زمان حیات خود نیز به لحاظ ویژگیهای اخلاقی، ساده زیستی و مردم داری و عدم ورود به درگیری های سیاسی، شخصیتی مورد احترام برای گروه های مختلف مردم و گرایشهای گوناگون سیاسی بود.

تاكنون تعدادی از آثار این عالم روحانی از سوی بنیاد پژوهشهای مشهد به چاپ رسیده است.

 

آیت الله مروارید از جمعی از علما، علوم اسلامی را آموخت، از جمله حسنعلی طهرانی، شیخ هاشم قزوینی و بیشتر از همه از میرزا مهدی غروی اصفهانی كه پایه گذار «مكتب تفكیك» بود. وی تا سال آخر حیات استاد خود، میرزا مهدی اصفهانی ملازم وی بود و پس از دو سه سال تدریس خارج فقه را آغاز كرد كه تا حدود 40 سال ادامه داشت. در طول این مدت، دانشمندان و عالمان بسیاری را در زمینه علوم اسلامی و به ویژه معارف اسلامی تربیت كرد. كتاب ارزشمند «تنبیهات حول المبدأ و المعاد» تألیف ایشان، از عمیق ترین و استوارترین متون معارف اسلامی است كه در قرن اخیر تألیف شده است. محورهای اصلی این كتاب كه به زبان عربی نگاشته شده، توحید و انسان شناسی و معاد شناسی و موضوعات مربوط است.

رهبری ایشان مایه اطمینان است

 

به مناسبت هشتمین سالگرد رحلت عالم وارسته‌ی خراسان، حضرت آیت‌الله مروارید، "پايگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله العظمی سيد علی خامنه ای" بخشی از خاطرات دیدارهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با ایشان را به روایت حجت‌الإسلام مجتبی الهی خراسانی از نوادگان مرحوم میرزا منتشر می‌كند.

این دیدارهای خصوصی، به پیشنهاد آیت‌الله مروارید و با اشتیاق متقابل دو طرف، اغلب در محل اقامت رهبر معظم انقلاب در مشهد و گاهی در حرم مطهر رضوی یا منزل مرحوم میرزا در فضایی صمیمی برگزار می‌شد و اغلب اوقات به ذكر خاطرات و حكایات و گاه مباحثات علمی می‌گذشت.

رهبر انقلاب نیز در هر ملاقات ضمن اظهار خوشوقتی از دیدن ایشان و اشتیاق به شنیدن سخنان ارزنده‌شان، اظهار می‌داشتند: "من واقعاً از این كه شما با این سن و ضعف قوا، اظهار لطف می‌كنید، شرمنده و متأثر می‌شوم" اما آن فقید سعید باز هم این ملاقات‌ها را استمرار داد...*

قیاس به نفس می‌فرمایید!
در یكی از دیدارهای خصوصی مرحوم آیت‌الله مروارید با رهبر معظم انقلاب، به حضرت آقا عرض كردم: بنده برای انتخاب رشته‌ی تخصصی حوزویان، بهترین راهنما و مشاور را جناب‌عالی می‌دانم؛ چون علاوه بر توجه و دقت وافر به تخصص‌های مختلف، اشراف شما در جایگاه رهبری بر نیازهای جوامع اسلامی، از همه بالاتر و فصل الخطاب است.

از طرفی جناب‌عالی در سخنرانی‌های مختلف، طلاب و فضلا را متوجه اولویت‌های علمی حوزه كرده‌اید؛ و بر اساس بررسی بنده، روی "كلام" و دفع شبهات كلامی، "فقه" و پاسخ به نیازهای حكومت اسلامی، و "تبلیغ" و تربیت دینی جامعه تأكید فرموده‌اید. برای بنده و طلاب دیگری كه درصدد انتخاب رشته‌ی تخصصی هستند، كدام‌یك را اولویت نخست می‌دانید؟ و ادامه دادم: بنده می‌خواهم تكلیف خودم روشن شود؛ اگر پاسخ شما نباید طرح عمومی شود، جای دیگری نقل نمی‌كنم.
ایشان ضمن توضیح دلایل اهمیت هریك، هر سه را در یك رتبه تبیین فرمودند و سفارش كردند: "میان این سه، استعداد و علاقه‌ی طلبه ملاك قرار گیرد و بس."
مرحوم میرزا همان‌طور كه سرشان را پایین انداخته بودند، فرمودند: "چه اشكالی دارد امثال ایشان كه استعداد خوبی دارند، در هر دو رشته‌ی فقه و كلام كار كنند و تبلیغ را هم رها نكنند؟!"


 

از راست: حجت‌الإسلام مهدی غفاری(داماد آیت‌الله مروارید)، آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی، آیت‌الله مروارید، حجت‌الإسلام و المسلمین علی مروارید(فرزند آیت‌الله مروارید)، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حجت‌الإسلام و المسلمین علی‌اكبر الهی خراسانی(داماد آیت‌الله مروارید) خانه پدری آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد

آقا بلافاصله و با لبخند فرمودند: "جناب‌عالی قیاس به نفس می‌فرمایید! چنین همت و بركتی فقط در امثال جناب‌عالی پیدا می‌شود كه بین فقه و كلام و حدیث جمع كرده‌اید اما بین طلبه‌های كنونی، آن‌هم با این گرفتاری‌های مختلف و گاهی هم اتلاف وقت‌ها، چنین چیزی پیدا نمی‌شود. همان گذشته هم افراد كمی مثل حضرت‌عالی موفق به جمع بین چند رشته شده‌اند و غالباً در یك رشته بیشتر تخصص پیدا نمی‌كردند!"


رهبری ایشان مایه اطمینان است
در اوائل دوران رهبری، مرحوم آیت‌الله مروارید یك‌بار به من فرمودند: "برای آقای خامنه‌ای نگرانم؛ احتمال می‌دهم برای ایشان شرایط سختی پیش آمده باشد." عرض كردم: با توجه به مسؤولیت سنگین رهبری، ایشان همیشه گرفتاری و سختی دارند؛ چیز جدیدی نیست.
فرمودند: "نه، چون هروقت ما همدیگر را می‌بینیم، ایشان مطابق معمول هنگام جداشدن، التماس دعا می‌گویند اما این دفعه موقع جداشدن آهسته كنار گوشم گفتند: اُذكرنی عند ربّك. (كلام یوسف صدیق به هنگام آزادی زندانی هم‌بندش) ایشان آدم ظریفی است، معلوم است مشكل حادی پیش آمده كه این طور بیان می‌كنند."
جالب این‌كه پس از رحلت حضرت امام، آیت‌‌الله مروارید نیز مانند بسیاری دیگر از بزرگان، نگران سامان امور كشور و اداره‌ی نظام بودند. اما پس از شنیدن خبر انتخاب آیت‌‌الله خامنه‌ای به رهبری، ابراز خوش‌وقتی نموده، رهبری فردی خوش‌فكر مانند ایشان را مایه‌ی اطمینان دانسته و می‌فرمود: "من ایشان را از نوجوانی می‌شناسم. پدر ایشان با ما رفت و آمد داشت. خود ایشان هم طلبه‌ای مستعد و فاضل بود. من در ایام ریاست‌جمهوری ایشان نیز به ایشان علاقمند بودم."

 

 

سند: آقای مروارید!
خطیب فاضل حجت‌الإسلام و المسلمین راشد یزدی در سخنرانی مراسم هفتم مرحوم آقا در مسجد جامع گوهرشاد كه توسط آیت‌الله واعظ طبسی نماینده‌ی محترم ولی فقیه در استان خراسان برگزار شده بود، فرمودند: مرحوم آیت‌الله مروارید دعای كوتاهی را در محضر رهبر معظم انقلاب مطرح نمودند. بنده فرصت را مغتنم شمردم و آن را یادداشت كردم. سپس به مرحوم آقا عرض كردم: مأخذش را هم بفرمایید بنویسم! رهبر معظم انقلاب بلافاصله فرمودند: "ایشان خودشان سند هستند؛ بنویسید سند: آقای مروارید!"

هر روز به یاد ایشان توسلی دارم
دو ماه پس از فوت مرحوم آیت‌الله مروارید، آیت‌الله خامنه‌ای در یكی از تماس‌های تلفنی با حجت‌الإسلام و المسلمین علی‌اكبر الهی خراسانی- داماد آیت‌الله مروارید- فرمودند: "من از زمان فوت ایشان، هر روز برای ایشان توسل خاصی دارم!" جالب این‌كه شش ماه بعد هم كه اعضای خاندان مروارید برای تشكر از ایشان خدمت آقا رسیدند باز همین را تكرار فرمودند.
 
پیام تسلیت در پی درگذشت آیت‌الله مروارید
 
حضرت آیت الله خامنه‌‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت درگذشت حضرت آیت الله مروارید پیام تسلیتی صادر كردند. که متن این پیام به شرح ذیل است:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
در گذشت عالم ربانی و عبد صالح آیت الله آقای حاج میرزا حسنعلی مروارید(طاب ثراه) را به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه و نیز به علماء اعلام و حوزه‌ی علمیه و عموم مردم متدین و وفادار مشهد مقدس و به ویژه به فرزندان مكرم و معزز و دیگر افراد خاندان محترم ایشان صمیمانه تسلیت عرض می‌كنم.
این عالم جلیل‌القدر عمر پربركت خود را یكسره با پرهیزگاری و صلاح و سداد گذرانید و در طول سالیان متمادی با رفتار و منش علمی و عملی خویش چهره‌یی نورانی و فراموش نشدنی از خود در خاطره‌ی همه‌ی كسانی كه با ایشان آشنا بودند، باقی گذاشتند.
از خداوند متعال علو درجات و رحمت و مغفرت واسعه برای ایشان و اجر جزیل و توفیق برای بازماندگان‌شان مسالت می‌كنم.
سید علی خامنه‌ای


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله مروارید , امام خامنه ای ,
:: بازدید از این مطلب : 2640
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : گمنام
جمعه 14 مهر 1391

معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.

پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ می‌دهد:

راه‌های تشخیص صدق و کذب دیدار افراد با امام زمان(عج)

*رؤیت حضرت به چند طریق امکان دارد و تشخیص صدق و کذب آن چگونه است؟

رؤیت حضرت در عصر غیبت کبرا به سه صورت ممکن است:

الف) در عالم خواب؛

ب) در حال مکاشفه؛

ج) در حال بیداری.

که در حال بیداری از نظر کیفیت و نحوه دیدار سه گونه دارد:

1 ـ دیدار با حضرت با عنوان غیرحقیقی؛ به گونه‌ای که دیدار‌کننده هنگام ملاقات و بعد از آن، هیچ گونه توجهی به شخص حضرت ندارد و ایشان در این دیدار، فردی عادی و ناشناس تلقی می‌شود، این رؤیت ممکن است برای بسیاری از افراد به طور تصادفی و ناشناس رخ دهد و حضرت با افراد برخورد داشته باشد، ولی هرگز او را نمی‌شناسند.

2ـ دیدار حضرت همراه با شناخت؛ یعنی شخص دیدار کننده حضرت را به هنگام دیدار بشناسد، این نوع رؤیت، بسیار اندک و انگشت شمار است؛ زیرا چنین رؤیتی با فلسفه غیبت منافات دارد و در عصر غیبت، اصل بر این است که حضرت از چشمان مردم پنهان باشد، مگر در مواردی که مصلحت مهم‌تری اقتضا کند و حضرت بنا به مصالحی خود را بشناساند که این نوع دیدار فو‌ق‌العاده اندک است؛

3ـ رؤیت حضرت در حال غفلت از حضور امام، یعنی شخص حضرت مهدی(عج) را ملاقات می‌کند، ولی در آن حال به حضور حضرت توجهی ندارد و وی را فردی عادی می‌پندارد، اما پس از ملاقات با توجه به دلایل و شواهد موجود، یقین پیدا می‌کند که وی امام عصر(عج) بوده است.

بیشتر تشرفاتی که در کتاب‌ها نقل شده است، از این نوع است و نشناختن نیز یا به دلیل غفلت شخص دیدار کننده در آن حال است و یا به دلیل اینکه حضرت در او تصرفات تکوینی و ولایی کرده و اجازه شناخت را به وی نمی‌دهد؛ ولی بعد از جدایی، از قراین دیگر قطع پیدا می‌کند که وی امام بوده است.

اما تشخیص صدق و کذب چنین رؤیت‌هایی، به دلیل یقینی و صدق گوینده نیاز دارد، چنین ادعاهایی از افراد ناموثق و بی‌تقوا پذیرفتنی نیست و اصل بر تکذیب مدعی چنین دیدارهایی است، مگر اینکه به صحت گفتار وی یقین داشته باشیم.

دلیل ناشناس بودن امام زمان(عج) در عصر غیبت

*چرا افراد هنگام ملاقات امام را نمی‌شناسند؟

زیرا غیبت که به معنای ناشناس بودن حضرت است، اقتضا می‌کند که دیگران حضرت را نشناسند، پس نشناختن حضرت در چنین ملاقات‌هایی طبق قانون غیبت بوده و دلیل نمی‌خواهد؛ زیرا ایشان در حال غیبت‌اند و نباید غیبت و ناشناس بودن، به ظهور و شناسایی تبدیل شود.

در عین حال با اینکه در زمان غیبت به دلایلی که موجب غیبت شده، امام مهدی(عج) باید از دیده‌ها مخفی باشند، ممکن است کسانی که مشکل بزرگی دارند یا به مقامات معنوی عالی دست یافته‌اند، به محضر آن حضرت شرف‌یاب شوند.

البته این شرف‌یابی می‌تواند متفاوت باشد، برخی حضرت را می‌بینند ولی نمی‌شناسند؛ گروهی می‌بینند و می‌شناسند و حضرت هم با آنان سخن می‌گوید؛ برخی او را می‌بینند و می‌شناسند و اجازه می‌یابند که با ایشان سخن بگویند، این تفاوت‌ها به دلیل اختلاف درجات معنوی افراد است.

در هر حال دلیل اینکه افراد کمی هنگام ملاقات، آن حضرت را می‌شناسند، آن است که شایستگی دیدن همراه با شناخت، در افراد کمی وجود دارد.

چرا نباید برای دیدن بقیة‌الله(عج) اصرار کرد

*آیا دیدن امام زمان(عج) دارای شرایط خاصی است و نصیب هر کسی می‌شود؟ و آیا ندیدن آن حضرت مصلحتی دارد؟

دیدن امام زمان(عج) در عصر غیبت کبری امکان داشته و اگر کسی توفیق یابد، سعادت بزرگی نصیبش شده است، اما همه سعادت این نیست که انسان شبانه‌روز تلاش کند و خواهان دیدن امام باشد، البته دیدن حضرت سبب نمی‌شود که انسان گناه نکند؛ زیرا برخی انسان‌های معاصر دیگر امامان(ع) با وجد دیدن امام معصوم باز هم گناه می‌کردند و حتی گاهی با آنها مخالفت می‌کردند.

دیدن حضرت تأیید بر کردار درست انسان نیست؛ اگر چه نصیب هر کس نمی‌شود، ندیدن حضرت هم دلیل بر خرابی اعمال نیست، بسیاری از بزرگان، علما و مجتهدان، امام زمان(عج) را ندیدند، ولی چه بسا افرادی که مسلمان هم نبودند، ولی چون به مقام اضطرار رسیدند، حضرت از آنها دست‌گیری کرده و از این جهت امام را دیده باشند.

مهم این است که اگر ما او را نبینیم، او ما را می‌بیند و همین اعتقاد برای ترک گناه کافی است.

احمد ‌بن حسن بن ابی‌صالح خجندی، مدتی در جست‌وجوی امام زمان(عج) شهرها را می‌گشت و بسیار جدی بود و اصرار داشت که به حضور آن حضرت مشرف شود، عاقبت نامه‌ای از طریق حسین‌بن روح به این مضمون برای حضرت مهدی(عج) نوشت: «دل من، شیفته جمال تو گشته و همواره در فحص و طلب تو می‌کوشم، تمنا دارم جوابی مرحمت فرمایید که قلب من ساکن شود و دستوری در این باره فرمایید».

جواب آمد: «هر کس در خصوص من جست‌وجو و تجسس کند، مرا می‌طلبد و هر کس مرا بیابد، به دیگران بنماید و هر کس مرا به دیگران بنماید، مرا به کشتن دهد و هر کس مرا به کشتن دهد، مشرک شود».

بنابراین احتمال دارد که به صلاح ما نباشد آن حضرت را ملاقات کنیم، چه بسا دیدار حضرت مایه عجب، تکبر و خودپسندی ما شود که خود مایه هلاکت انسان است.

نظر آیت‌الله بهجت درباره علت نقاب دیدار ما با امام زمان(عج)

*آیا اگر از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، امام زمان(عج) به ما سر می‌زند؟

قطعا گناه کردن، مهم‌ترین علت محرومیت از عنایات امام زمان(عج) است، امام مهدی (عج) نیز در توقیع شریفشان به شیخ مفید می‌فرماید: «ما را از ایشان(شیعیان) چیزی محبوس نکرده است، مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان به ما می‌رسد و ما آن را ناخوش می‌داریم و از ایشان نمی‌پسندیم».

آیت‌آلله بهجت نیز بیان فرموده‌اند: اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترس نداریم، جواب شما این است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستند؟ او به همین از ما راضی است؛ زیرا «اورع الناس من تورّع عن المحرمات»؛ پرهیزکارترین مردم کسی است که از کارهای حرام بپرهیزد، ترک واجبات و ارتکاب محرمات، حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است.

بنابراین اگر ما از گناه اجتناب کنیم و منتظر واقعی باشیم، به مقامی می‌رسیم که غیبت و حضور برایمان فرقی ندارد، امام سجاد(ع) به ابوخالد کابلی می‌فرماید: «ای ابوخالد! به درستی که مردم زمان غیبت حضرت مهدی(عج) آنان که معتقد به امامت هستند و در انتظار ظهور او به سر می‌برند، با فضیلت‌ترین مردم همه زمان‌ها هستند؛ به دلیل اینکه خداوند متعالی عقل و فهمی به آنان عنایت کرده که غیبت در نزد آنان به منزله ظهور و مشاهده گشته است».

از این رو، در حدیث دیگری امام جعفر صادق(ع) می‌فرماید: «هر کس دوست دارد که از یاران حضرت قائم(عج) شود؛ باید که منتظر باشد و در عین حال به پرهیزکاری و اخلاق نیکو مشغول شود».

بنابراین اگر کسی ترک گناه کند و منتظر امامش باشد، از یاران واقعی حضرت به شمار می‌آید، آن‌گاه اگر بزرگترین توفیق الهی او را دریابد، غیبت و و ظهور حضرت برایش تفاوت نخواهد داشت.

منبع:فارس

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــهـــــدویــــت , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله بهجت , رایة الهدی , عباس آباد , بیت المهدی , هیئت منتظران مهدی , امام زمان (عج) ,
:: بازدید از این مطلب : 3039
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز(چهارشنبه) در ديدار يكهزار نفر از نخبگان و استعدادهاي برتر جوان، حفظ و تقويت فضاي نشاط و اميد كنوني در ميان جوانان نخبه،فراهم كردن امكان پيشرفت هاي علمي و پژوهشي بيشتر در ميان استعدادهاي جوان، توجه به درون زايي علمي بجاي مرعوب شدن در مقابل پيشرفتهاي علمي غرب، تقويت روحيه احساس مسئوليت نخبگان نسبت به آينده ملت و راضي نشدن به پيشرفتهاي علمي كنوني را از ضروريات ادامه حركت پرشتاب علمي كشور برشمردند و تأكيد كردند: به فضل الهي ملت ايران با تكيه بر ثروت نيروي انساني جوان و مستعد خود و ايستادگي در مقابل فشارها، ازهمه گردنه هاي خطرناك عبور خواهد كرد و به قله سعادت خواهد رسيد.

در اين ديدار كه در فضايي صميمانه و پرنشاط برگزار شد، رهبر انقلاب اسلامي با تبريك به جوانان نخبه به خاطر توفيق به فعليت رساندن استعدادها و توانايي ها، خطاب به آنان خاطرنشان كردند: شما جوانان عزيز نبايد به اين حد از نخبگي قانع باشيد بلكه بايد اين بذر به ثمر نشسته به نهالي برومند و ثمربخش تبديل شود كه در همه زمانها و موقعيت ها بتواند ميوه شيرين خود را به كام كشور، ملت، تاريخ و در نهايت بشريت، بچشاند .

حضرت آيت الله خامنه اي با اشاره به ديدگاهها و پيشنهادهاي تعدادي از جوانان نخبه كه در اين ديدار مطرح شد، آنها را سنجيده و همراه با تفكر و برخاسته از صدق و صفا خواندند و ضمن توصيه به مسئولان براي توجه به اين ديدگاهها و بررسي دقيق پيشنهادهاي ارائه شده، افزودند: هنگامي كه جوانان اينگونه با نشاط و اميد و از روي سنجيدگي و با احساس مسئوليت، مطالبي را درخصوص پيشرفت و آينده كشور بيان مي كنند، فضاي شيرين بوجود مي آيد كه بايد اين روحيه در ميان جوانان بويژه نخبگان تقويت شود.

ايشان با يادآوري پيام امام خميني (ره) به مناسبت پيروزي رزمندگان اسلام در عمليات طريق القدس در دوران دفاع مقدس، خاطرنشان كردند: امام (ره)‌ در آن پيام، تربيت جواناني كه توانستند آن پيروزي را در چنان شرايط سختي بيافرينند، فتح الفتوح انقلاب اسلامي خواندند و امروز نيز روحيه نشاط و احساس مسئوليت جوانان نخبه نسبت به آينده كشور، همان فتح الفتوح انقلاب اسلامي است.

رهبر انقلاب اسلامي نتيجه حفظ و تقويت اين روحيه را، سود بردن كشور و ملت از ويژگي نخبگي دانستند و تأكيد كردند: جوان نخبه اي كه با چنين انگيزه و روحيه اي در مسير پيشرفت علمي گام برمي دارد،‌در واقع سرمايه شخصي خود را كه همان نخبگي است،‌به سرمايه ملي تبديل مي كند و همه، از آن سود خواهند بُرد.

حضرت آيت الله خامنه اي با ابراز خرسندي از فضاي گفتماني حركت و پيشرفت علمي در كشور افزودند: البته يك نگراني هم وجود دارد و آن اينكه با حركت پرشتاب علمي در كشور ، حالت اقناع و رضايت ايجاد شود در حاليكه ما در آغاز راه هستيم و اين شتاب علمي نبايد كُند و يا متوقف شود.

ايشان با اشاره به عقب ماندگي علمي تاريخي كشور به دليل تسلط حاكمان و زمامداران وابسته و غافل، خاطرنشان كردند: فاصله علمي زياد با دنيا و وجود رقباي نسبتاً قوي در منطقه،‌ از واقعيت هايي هستند كه ضرورت استمرار حركت پرشتاب علمي تا رسيدن به نقطه متناسب با شأن و جايگاه ملت ايران را دو چندان مي كند.

رهبر انقلاب اسلامي از جمله لوازم ادامه حركت پرشتاب علمي را همت مضاعف جوانان و مرعوب نشدن در قبال پيشرفتهاي علمي غرب دانستند و تأكيد كردند: در مسير پيشرفت علمي بايد درون زايي و درون جوششي علمي، اصل قرار گيرد و تقويت شود.
حضرت آيت الله خامنه اي در ادامه، توصيه هايي را به مسئولان بنياد ملي نخبگان و مسئولان مراكز و دستگاههاي مرتبط با حركت علمي كشور بيان كردند. ايشان فعاليتهاي انجام گرفته در بنياد ملي نخبگان را براساس ارزيابي هاي انجام گرفته، خوب ارزيابي كردند و در عين حال اين نكات را متذكر شدند: لزوم توجه به تفاوت در معيارهاي نخبگي در علوم فني و علوم انساني، فراهم كردن ميدان وسيع علمي و پژوهشي براي نخبگان به عنوان اولويت اول و اساسي، و نگاه شبكه اي به نخبگان.

رهبر انقلاب اسلامي در تبيين نگاه شبكه اي به نخبگان افزودند:‌ در مورد نخبگان بايد يك حركت شبكه اي درون زا بوجود آيد كه مرحله اول آن، شناسايي و پرورش نخبگان در آموزش و پرورش است و در مراحل بعد، شامل انتخاب بهترين ها، و سپس حفظ و ارتقاء نخبگان به رتبه هاي بالاتر است و در نهايت اين نخبگان، بايد خود زمينه ساز پرورش نخبگان جديد شوند.

حضرت آيت الله خامنه اي همچنين با اشاره به تدوين سند راهبردي نخبگان، از مسئولان ذيربط خواستند تا اين سند را سريعاً تصويب نهايي و سپس ابلاغ كنند.

ايشان توصيه هايي را نيز خطاب به نخبگان جوان بيان كردند.
باقي ماندن در طراز نخبگي و اثرگذاري در فضاي پيراموني خود و سوق دادن آن به سمت نخبگي از جمله توصيه هاي رهبر انقلاب اسلامي به نخبگان بود.
حضرت آيت الله خامنه اي، توجه به نيازهاي كشور در فعاليتهاي علمي و پژوهشي را نيز مورد تأكيد قرار دادند و افزودند: برخي گزارشها حاكي از آن است كه هنوز بخش عمده اي از مقالات علمي ناظر به نيازهاي كشور نيست كه اين، خسارت است و بايد به گونه اي برنامه ريزي شود كه صددرصد مقالات علمي در جهت رفع نيازهاي داخل قرار گيرند.

ايشان معيار اصلي در همكاري با ISI را نيز، ناظر بودن مقالات به نيازهاي داخلي دانستند و خاطرنشان كردند: اين موضوع نيازمند روش سيستمي و تلاش بيشتر بنياد ملي نخبگان است.

رهبر انقلاب اسلامي سه توصيه ديگر نيز به نخبگان جوان بيان كردند: ارتقاء معنويت و تهذيب نفس، تفكر در مسائل اصولي و اساسي زندگي، و تحليل صحيح و دقيق از جايگاه كشور و نظام در شرايط كنوني جهان.

حضرت آيت الله خامنه اي درخصوص دارا بودن تحليل درست از وضعيت كشور به تبيين شرايط نظام اسلامي پرداختند و افزودند: جمهوري اسلامي ايران در طول ۳۳ سال گذشته با طيف مختلفي از فشارها اعم از سياسي، امنيتي، نظامي، اقتصادي و تحريم ها مواجه بوده است اما ملت ايران با ايستادگي خود نه تنها اين فشارها را خنثي كرد بلكه قوي تر نيز شده ا ست.

ايشان لازمه رسيدن به تحليل درست از جايگاه و موقعيت كشور را، وجود ارزيابي صحيح از توانايي ها و نقاط قوت نظام اسلامي، فشارهاي جبهه دشمن، و در عين حال ناكامي هاي اين جبهه دانستند و تأكيد كردند: اين تصور كه علت دشمني جبهه استكبار با ملت ايران، اتخاذ برخي مواضع يا تصميم ها بوده، غلط است. علت اصلي همه اين فشارها، جايگاه مستقل ملت ايران و تسليم نشدن در برابر نظام سلطه است.

رهبر انقلاب اسلامي، هدف اصلي از افزايش فشارها به ملت ايران را، وادار كردن ملت به تسليم دانستند و افزودند: ملت ايران هيچگاه تسليم فشارها نشده و نخواهد شد و علت عصبانيت دشمن نيز، همين موضوع است.

حضرت آيت الله خامنه اي تأكيد كردند: ملت ايران با تكيه بر ثروت طبيعي و انساني مستعدي كه در اختيار دارد، از گردنه هاي دشوار و گذرگاههاي سخت عبور خواهد كرد و به توفيق الهي، به قله سعادت دنيا و آخرت،‌ و آرامش و آسايش خواهد رسيد.....


بقیه در ادامه مطلب.....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1972
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

«كار، كار انگليسي‌هاست.» اين جمله معروف ر ا حالا مي‌توان بغير از مرور ماجراهاي تاريخي، براي تحليل برخي از اتفاقات جاري كشور هم بكار برد؛ مخصوصا كه مي بيني شبكه بي.بي.سي فارسي پشت خيلي از اين اتفاقات مثل اسپند روي آتش بالا و پايين مي پرد. بازگشت محمدرضا شجريان به تهران هم يكي از اين اتفاقات است.

شجريان يكي از هنرمنداني بود كه در ماجراي فتنه 88 در آتش فتنه مي‌دميد و اظهارات ضد ايراني او با استقبال شبكه هاي معاند روبرو مي‌شد. او با خروج از ايران وقيحانه‌ترين توهين‌ها را به جمهوري اسلامي روا داشت و حتي پا را فراتر از مسائل سياسي گذاشته و به دين اسلام نيز جسارت كرد:

«اینها هرگز با هنر کنار نمی‌آیند، هرگز و هرگز!!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدن، باز هم نخواهند آمد...»

او در مدتي كه خارج از ايران بسر مي‌برد يكي از سوژه‌هاي مورد علاقه رسانه‌هايي مانند بي.بي.سي و وي.او.اي بود تا جايي كه صادق صبا، مدير نشان دار بي.بي.سي فارسي به شخصه يك هفته را با او در قونيه چرخيد تا مستندي يك ساعته درباره وي بسازد. البته پيوند اين خواننده با اين مدير مورد علاقه بهايي‌ها بركاتي هم داشت از جمله آنكه اين شبكه معاند با اسلام اقدام به پخش آواز «ربناي» شجريان كند!

 


شجريان در اين مدت اقدامات خلاف عرفي نيز انجام داد كه جداي از ضد اخلاقي و ضد ديني بودن آنها حتي مغاير با شان يك هنرمند، با سابقه هنري او بود. عكس يادگاري انداختن با گوگوش و مجريان مبتذل شبكه‌هايي چون من و تو و يا حضور در محافلي آن چناني يكي از اين اقدامات بود كه البته در كنار همه موارد بالا همواره با چاشني ضديت با جمهوري اسلامي همراه بود و آب به آسياب ضد انقلاب مي‌ريخت.

 

شجریان و تیم کنسرتش در کنار گوگوش

 

شجریان در آغوش سبا خویی مجری شبکه مبتذل "من و تو"

حال اين خواننده هفتاد و سه ساله كه در سه سال گذشته از هيچ اقدامي مانند مصاحبه، آواز خواني، سخنراني و... براي فتنه انگيزي و روشن نگه داشتن آتش فتنه دريغ نكرده، تلاش كرده تا بي سرو صدا به ايران بازگردد. بازگشتي همراه با جملاتي احساسي مانند «وطنم عشق من است» و «مردمان کشورم همه امید من هستند».

كارنامه اعتقادي و سياسي اين هنرمند سابقا ملي نياز به مروري بيش از اين ندارد، اما بازگشت پر حرف و حديث او به كشور نيازمند دقت و تامل است.

جداي از صحنه گرداني شبكه سلطنتي انگلستان در مدت خارج نشيني شجريان كه با توجه به سابقه اين شبكه مي تواند مهمترين دليل براي داشتن نگاهي متفاوت به اين بازگشت باشد، سخنان مديرعامل خانه كم فروغ موسيقي نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.

حميدرضا نوربخش در جلسه‌اي كه براي تشريح برنامه‌هاي سيزدهمين جشن خانه موسيقي برگزار شده بود، در پاسخ به سوال خبرنگاري درباره اينكه آيا جشن امسال از محمدرضا شجريان تقدير مي‌كند يا خير؟ پاسخ داد: «شجريان رئيس شوراي عالي خانه موسيقي است و هم اكنون او به ايران بازگشته است و به زودي جلسه‌اي را با حضورش برگزار خواهيم كرد. اما بايد ببينيم تا چه تصميمي در اين زمينه گرفته مي‌شود.»

بازگشت شجريان در ماه‌هايي كه منتهي به انتخابات رياست جمهوري است و در آستانه جشني موسيقيايي كه قرار است در اواخر مهرماه برگزار شود مسئله ساده اي نيست كه به راحتي بتوان از كنارش گذشت. به نظر مي رسد خانه نيمه تعطيل موسيقي كه مدعي است محمدرضا شجريان رياست شوراي عالي آن را بر عهده دارد و در اين سه سال و علي رغم مواضعش همچنان در اين سمت باقي بوده است خيز بلندي را براي يك فتنه انگيزي جديد در عرصه فرهنگ برداشته است؛ ظرفيتي كه با بسته شدن خانه سينما حال مي‌تواند به اين يكي خانه منتقل شود.

و در اين ميان تاسف برانگيز آن است كه اين دست مراكز كه همواره ژست غير دولتي بودن مي‌گيرند با ارتزاق از پول بيت المال زنده‌اند و در همان زماني كه دارند در جهت منافع دشمنان نظام حركت مي‌كنند، همزمان از تخصيص نيافتن بودجه‌هاي دولتي يا كم بودن آنها فرياد گلايه سر مي‌دهند! مانند همين مدير عامل خانه موسيقي كه در همان جلسه‌اي كه از شجريان، بعنوان رياست عالي شواري موسيقي نام مي‌برد و از جلسه با او خبر مي‌دهد، در همان زمان هم چنان كه مي‌نالد از حمايت شهرداري تهران هم خبر مي دهد كه: «بودجه از سوي شهرداري تعيين شده است و توسط معاونت فرهنگي اجتماعي در اختيار ما قرار داده شده است. قرار بر اين بوده است كه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز بودجه‌اي براي ما تعيين كند اما اين اتفاق هنوز رخ نداده است.»

نگاهي به فعاليت‌هاي رسانه‌اي برخي نشريات اصلاح طلب هم مي‌تواند مويد وجود برنامه‌ريزي‌هايي جهت سوء استفاده از اين بازگشت باشد، چنانكه يك روزنامه تازه تاسيس پيشنهاد داده بود تا روز تولد شجريان بعنوان روز ملي آواز  نامگذاري شود. اين در حالي است كه روزنامه اعتماد نيز تلاش كرده است تا از يك كمپين براي باقي ماندن شجريان در ايران خبر دهد. البته در اين ميان هم نبايد از فعاليت‌هاي مشكوك برخي رسانه‌ها مانند سايت روزنامه ايران كه با شعف و ذوق زدگي فراوان رپرتاژي پر و پيمان براي بازگشت شجريان رفته است ساده گذشت.

 

يك نمونه از عكس‌هاي رپرتاژي كه سايت روزنامه ايران در استقبال از بازگشت شجريان منتشر كرده است

به هر حال حضور دوباره محمدرضا شجريان در ايران و تلاش براي احيا خانه نيمه تعطيل موسيقي،  بايد به دقت مورد بررسي قرار گيرد تا اينبار هم مراكزي كه مستقيم و غير مستقيم از جيب بيت المال هزينه مي كنند، به محفلي براي ضربه زدن به نظام و تهيه خوراك تبليغاتي براي دشمنان مردم تبديل نشوند.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2306
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

یک منتقد سینما با اشاره به سیر تاریخی توهین به مقدسات مسلمانان در صنعت سینما گفت: اولین فیلم ضد اسلامی، دو سال بعد از اختراع سینما و در سال 1897 توسط «توماس ادیسون» ساخته شد.

به گزارش فارس ، تحلیل و بررسی فیلم موهن پیامبر اعظم(ص) با حضور «سعید مستغاثی» منتقد سینما، جمعی از دانشجویان و اساتید دانشگاه در کانون بانوان جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی برگزار شد.
 
بنا بر این گزارش، مستغاثی در ابتدای این مراسم گفت: متاسفانه برخی در تلاش هستند تا اقداماتی که برای ساخت این فیلم موهن انجام شده است را حرکتی خنثی و خلق‌الساعه معرفی کنند.
 
وی ادامه داد: البته این اولین فیلمی نیست که به مقدسات ما توهین می‌کند، تاکنون فیلم‌های توهین‌آمیز زیادی به قرآن، اسلام و پیامبر تولید شده است اما نمی‌دانم به چه دلیلی برخی تلاش می‌کنند این فیلم را با هالیوود و غرب بی‌ا‌رتباط بدانند.
 
وی ادامه داد: در حال حاضر حداقل 3 تا 4 فیلم شناخته شده ضد اسلامی روی پرده‌های سینمای غرب است و بسیاری معتقدند فیلم «معصومیت مسلمانان» اصلاً فیلم نبوده و ارتباطی به سینما و هالیوود غرب ندارد، اما اطلاعاتی که بعداً به دست آمد نشان داد این فیلم با سرمایه هالیوود ساخته شده است.
 
این منتقد سینما ادامه داد: پیش‌فاکتورهای این فیلم به عنوان مثال بازیگر و عوامل آن از بدنه سینمای هالیوود هستند و البته عکسی که کارگردان این فیلم را در کنار سفیر آمریکا در لیبی نشان می‌دهد، نشان‌دهنده همه واقعیت‌هاست، اما تعجب من از این است که چرا برخی از مسئولان ما درصدد این هستند که هالیوود از این ماجرا جدا بدانند؟!
 
مستغاثی در ادامه بحث خود با اشاره به وفور حرکات ضداسلامی در هالیوود گفت: اولین فیلم ضد اسلامی، رقص 7 زن محجبه دو سال بعد از اختراع سینما در سال 1897 توسط توماس ادیسون ساخته شد و پس از آن در آن همان سال «عرب مسخره» تولید شد و به نمایش در آمد.
 
وی در ادامه افزود: دو سال بعد «آوای مؤذن» اذان را در اسلام به سخره گرفت، حتی فیلم‌های مشهوری چون کازابلانکا و دزد بغداد نیز همگی تصاویری سیاه، خشن و عقب‌مانده از مسلمانان و تمدن مسلمانان به نمایش گذاشتند. اخیرا فیلم «جن‌گیر» که در سال 1973 توسط ویلیام فرید کین ساخته شده بود پس از 27 سال در اسرائیل باز اکران داشت.
 
مستغاثی ادامه داد: بنابراین سیر غالب هالیوود از دیروز تا امروز بر پایه شرک، سرمایه‌گذاری و نژاد‌پرستی بوده است. در غرب ابتدا جنگ‌های صلیبی رواج داشت، اما پس از آن به جنگ نرم روی آوردند و پس از آن فرقه‌های کابالا، فراماسونری، اومانیسم و سکولاریسم، ستون فقرات فیلم‌های غرب شدند و متأسفانه طی 100 سال اخیر این جریان‌ها برای ما تئوریزه شدند.
 
این منتقد سینما در ادامه بحث تأکید کرد: در این میان باید ببینیم سینمای ما برای این امر چه کاری کرده است؟ متأسفانه در سینمای ما برخی بدون اینکه بخواهند نوکر بی‌جیره و مواجب غرب شده‌اند. 80 درصد فیلم‌های جشنواره سال قبل در مورد خیانت، بحران، مهاجرت و زیر سؤال بردن احکام اسلامی بود. جالب اینکه در خود غرب کوچک‌ترین توهینی به یهود در هیچ فیلمی حتی «مصائب مسیح» دیده نمی‌شود.
 
وی در ادامه افزود: وقتی به پیامبر ما در فیلمی توهین می‌شود به خروش می‌افتیم و به حق این کار را انجام می‌دهیم، اما متأسفانه زمانی که در فیلم‌هایمان به ارزش‌هایی که همین پیامبر مکرم برای ما به ارمغان آورده است توهین می‌شود، هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهیم و هنوز به فیلم «محمد رسول الله» مصطفی عقاد دل خوش کرده‌ایم!
 
مستغاثی در پایان سخنان خود به محتوای برخی فیلم‌های جشنواره سال گذشته انتقاد کرد و گفت: در فیلمی مثل «انتهای خیابان هشتم» قصاص امری فناکننده معرفی می‌شود! فیلم «بوسیدن روی ماه» نیز نشان می‌دهد شهیدان در مثلث عشقی قرار داشته‌اند و خانواده‌های آنان چندان مقید و معتقد نبوده‌اند. فیلم «خرس» هم که همه مصیبت‌ها را به گردن دفاع مقدس می‌اندازد این در حالی است که ما در هیچ جای دنیا فیلم ضد دفاع نداریم، اما در ایران فیلم ضد دفاع داریم!

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2100
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

سيدعلي خامنه‌اي براي جهان اسلام يك رحمت الهي است

انقلاب ايران آبروي اسلام را برگرداند

 

«جعفر گونزالس» الان در سالهاي آخر ششمين دهه از زندگي‌اش است. در دانشگاه مهندسي الكترونيك و اديتوري سينما خوانده است اما ناگهان همه چيز را كنار گذاشته است و با خواندن كتابي درباره اسلام مسلمان شده است. او در 33 سالگی با خانمی که پیش از این مسلمان شده بود و از شوهر قبلی‏اش سه فرزند داشت، ازدواج كرد و بعد در همان سالي كه امام خميني(ره) به رحمت خدا رفت، به ايران آمد تا علوم ديني را تحصيل كند. او بعد از چند سال تحصيل به اسپانيا برگشت و پايه گذار خيلي از كارهاي پربركت در آنجا شد مانند ترجمه قران كريم به زبان اسپانيولي. گفتگوي رجانيوز با او درباره شخصيت مقام معظم رهبري در نظر شيعيان غير ايراني را در زير مي خوانيد. شيخ جعفر گونزالس مقام معظم رهبري را سيدعلي خامنه‌اي خطاب مي‌كند و در اوج صميميت او را حاج آقا مي‌خواند.



نگاه مسلمانان و شيعيان غير ايراني به جايگاه رهبر معظم انقلاب چيست؟

براي ما مسلمانان شيعه غير ايراني و البته مسلمانان اروپايي و آمريكاي لاتين كه من بيشتر نسبت به آنها شناخت دارم، شخصيت سيدعلي خامنه‌اي خيلي برجسته است و هم بعنوان رهبر انقلاب و هم بعنوان مرجع مهم امت مسلمانان ايشان را مي شناسيم. چراكه نظر و ديدگاه ايشان در زمينه هاي مختلف خيلي برجسته است.
شخصيت حاج آقاي خامنه‌اي ادامه خط امام خميني(ره) است. الحمدلله امام خميني براي ما يك پدر معنوي بود و اگر ايشان نبودند ما به اسلام اهل البت(ع) وصل نبوديم و از اسلام آنها خبر نداشتيم. زماني هم كه امام خميني از دنيا رفت، سيد علي خامنه‌اي ادامه اين انديشه و فهم از قرآن و اسلام بود كه امام خميني(ره) به ما رساند.

خاطره اي از تاثير صحبتهاي ايشان در جمع دوستان خودتان داريد؟

بله، بالاخره ايشان مرجع ما هستند و ما مرتب حرف ايشان را مي شنويم و نظرات ايشان براي ما بعنوان راهنمايي است. يكبار كه ايشان با جوانان صحبت مي كردند، حاج آقا يك حرف خيلي قشنگ درباره شخصيت دشمنان ايران و اسلام فرمودند. ايشان گفتند فكر نكنيد كه دشمنان ما قوي هستند؛ آنها ضعيف هستند و دليلش هم اين است كه اگر مي توانستند به ما حمله مي‌كردند و اگر اين كار را انجام ندادند به اين دليل است كه آن قدرتي كه حرفش را مي زنند ندارند؛ وگرنه آنها خوي مهرباني و رافت ندارند.

اين صحبت ايشان خيلي به ما كمك كرد. چون دشمنان خيلي در زمينه تبليغ خود قوي هستند و ممكن است جوانان فكر كنند آنها واقعا همينطور كه نشان مي دهند هستند. اين فرمايش ايشان براي ما يك  نور راهنمايي بود تا واقعيت دشمنان اسلام و انقلاب را بهتر بشناسيم.

چه خصوصياتي در ايشان وجود دارد كه مسلمانان و شيعيان غير ايراني هم ايشان را رهبر خود مي‌دانند؟

از زماني كه امام خميني(ره) به رحمت خدا رفتند، سيد علي خامنه‌اي يك رحمت خدايي براي ما بود. ايشان يك شخصيت كاملي هستند كه اگر نباشند معلوم نيست اين انقلاب و پيروان اهل البت(ع) به كجا خواهند رسيد. ايشان در هر رشته اي كه براي پيشرفت اين انقلاب و راهنمايي امت لازم است صاحب نظر هستند و روز به روز اين برجستگي دارد خود را نشان مي دهد.

در صحبتهايتان از كلمه انقلاب و رهبر انقلاب استفاده مي‌كنيد، شايد اين سوال را بتوان پرسيد كه يك انقلاب كه حكومت يك كشور را تغيير مي دهد چرا بايد براي غير ايراني ها مهم باشد و رهبر آن را بعنوان رهبر خود بدانند؟
پيروزي انقلاب اسلامي در ايران يك اتفاق بسيار مهم براي همه دنيا است و شايد بتوان گفت مهمترين اتفاق تاريخ انسان بعد از بعثت پيامبر اكرم ما باشد. مخصوصا چون در اين زمان دشمنان اسلام و ابرقدرتهاي استكباري در اين سيصد سال اخير نشان مي دادند كه اسلام ديگر وقتش تمام شده است و بايد آن را در كتابهاي تاريخ پيگيري بكنيم. زماين كه امام خميني(ره) پرچم اسلام را دستش گرفت و بلند كرد وضعيت اسلام به گونه‌اي ديگر بود.

مثلا در زمان پيروزي انقلاب اسلامي كه بنده در اسپانيا بودم، دانشجويان مراكشي مسلمان كه در اسپانيا درس مي خواندند و متدين بودند جوري نماز مي‌خواندند كه دانشجويان مراكشي ديگر نفهمند اينها ملتزم هستند تا يك وقت مسخره نشوند.

انقلاب اسلامي ايران آبروي مسلمانان را برگرداند و يك پيغام اميد و افتخار به دين و عقيده به آنها را داد. و اين مهمترين پيغام انقلاب اسلامي به جهان بود كه اسلام مي تواند در برابر دشمنان خدا و انسانيت با آنهمه قدرت بايستد و به پيروزي برسند. اين در تمام دنيا دگرگوني ايجاد كرده است و با وجود اين انقلاب روز بروز دارد اين پيغام به جهانيان مي رسد كه ما ايستاديم و داريم راهمان را ادامه مي‌دهيم و دشمنان نتوانستند در برابر ما كاري انجام دهند. به همين دليل نقش رهبري اين انقلاب مهم است و الحمد لله سيد علي خامنه‌اي در اين بيست و دو، سه سالي كه از رحلت امام خميني(ره) مي گذرد نشان داده است كه براي رهبري اين امت قابليت كامل دارد.

http://www.iqna.ir/gt_imgs/22277/th_img_7.jpg



ايشان چند وقت پيش فرمودند كه اين بيداري اسلامي كه در منطقه ايجاد شده تا قلب اروپا پيش خواهد رفت. تحليل شما بعنوان كسي كه در اروپا زندگي كرده ايد و مردم آنجا را مي‌شناسيد نسبت به اين فرمايش ايشان چيست؟

شايد كسي كه خيلي در مسائل بين المللي وارد نباشد اين حرف ايشان را يك كمي افراطي و غير واقعي بداند اما ما در اروپا داريم مي بينيم كه چه بحران‌هاي اقتصادي و سياسي و... و مخصوصا بحران عقيدتي به دامان تمدن غرب افتاده است. ديگر اقوام غرب راه حل اين بن بست را ندارند مگر اسلام اهل البت(ع). البته شايد سالها بايد زمان بگذرد تا اين پروسه جا بيفتد. مثلا در شمال آفريقا مي بينيم كه پيروزي انقلاب اسلامي بعد از اين سي سال در آنجا موثر شده است. آنها لازم داشتند تا اين سي سال بگذرد تا اين تاثير را در يك جنبش علني نشان دهند. در واقع اين ميوه در اين سي سال رسيده است. حالا در اروپا هم اين روند يكرزوه اتفاق نمي افتد بلكه پيروزي انقلاب اسلامي يك اعلام اميدي بود براي همه كه كشورهاي اسلامي شمال آفريقا آن را در اين سي سال درك كردند و اروپا براي رسيدن به آن به زمان بيشتري نياز دارد.

حالا به نظر شما اصلا اين اتفاقات كه در اروپا وجود دارد را مي توان به اين روندي كه شما درباره انقلاب اسلامي و شمال آفريقا گفتيد ربط داد؟

آقاي كسينجر همان اوايل پيروزي انقلاب گفت كه يا همين الان جلوي اين انقلاب را مي گيريم و يا اينكه از بنگلادش تا مراكش پخش مي‌شود. در واقع دشمنان ما هم اين تاثير را مي دانستند. الان سيستم سرمايه داري به يك مرحله اي رسيده است كه قابليت ندارد به مردم غرب يك زندگي شايسه بدهد. در خود اسپانيا معترضان روز 15 مي، گفتند كه ما از اعتراضات مردم در ميدان التحرير قاهره الگو برداري كرديم. امروز وجود اينترنت و ماهواره باعث شده است تا حركت مردم مصر در قاهره الگوي حركت اجتماعي در اسپانيا شود و آنها بگويند حركت ما فرزند حركت مردم شمال آفريقاست. اما به هر حال زود است كه بخواهيم اروپا هم دقيقا مثل بيداري اسلامي حركت كند اما آنها هم در همين مسير حركت مي‌كنند و بر عليه سيستم ظالم دنيا به پا خواسته اند.

الان در خود اسپانيا آيا مسلمانان و شيعيان پيگير صحبتهاي مقام معظم رهبري هستند و صحبتها و نظرات ايشان را دنبال مي كنند؟

بله، من يادم است كه سال 96 ميلادي وقتي بعد از 6 سال تحصيل برگشتم به اسپانيا يك سايت اينترنتي درياره معارف اهل البيت(ع) به زبان اسپانيولي نبود ولي الان بعد از تقريبا 16 سال تقريبا يك يا دو سايت در اين زمينه در هر كشور آمريكاي لاتين پيدا كنيم يعني شايد بيست تا سي سايت به زبان اسپانيولي وجود دارد كه اخبار جهان اسلام را منتشر و كتابها را ترجمه مي‌كنند. صحبتهاي ايشان روز به روز دارد مي رسد به مخاطبان در آنجا.

اگر صحبتي مانده بفرماييد.

سيد علي خامنه‌اي هر روز يك راهنمايي براي امت اسلام دارند و اين در روزهايي كه دشمنان اسلام با همه روشها مثل فيلمهاي موهن دارند به اسلام حمله مي كنند بسيار مهم است. در مقابله با اين دشمني‌ها بايد رهنمودهاي ايشان توجه كنيم تا بهانه دست دشمنان ندهيم.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2142
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

 

امام خمینی(ره) در «شرح چهل حدیث» در وصف مؤسس حوزه علمیه قم می‌نویسد: حاج شیخ عبد‌الکریم حائرى یزدى، با نوکر و خادم خود هم‌سفره و غذا بود، روى زمین می‌نشست، با اصغر طلاب مزاح‌هاى عجیب و غریب مى‏فرمود.

به گزارش فارس،‌ در هفدهم ذیقعده سال 1355 هجری قمری مؤسس حوزه علمیه قم به جوار رحمت حق‌شتافت، آیت الله عبدالکریم حائری یزدی 56 ساله بود که به ایران و شهر اراک هجرت کرد و با حضور پر فیضش، سه مدرسه آقا ضیاء، سپهدار و حاج ابراهیم اراک رونق دوباره یافت.
 
*استخاره‌ای که بنای تأسیس حوزه علمیه قم را گذاشت
 
روزی از روزها، هنگامی که از پابوسی مضجع شریف ثامن الائمه باز می‌گشت، مدتی در قم توقف کرد و ضمن زیارت مرقد حضرت فاطمه معصومه(س)، متوجه شد مدرسه فیضیه و دارالشفا رونق گذشته را ندارد و به انبار مغازه‌داران تبدیل شده است.
 
دو ماه از اقامت آیت‌الله حائری در قم می‌گذشت که جلسه‌ای در منزل آیت‌الله «پایین شهری» با حضور بازاریان و فقهایی نظیر حضرات آیات بافقی، کبیر و فیض تشکیل و مقرر شد حوزه علمیه قم مجدداً احیا شود.
 
این امر مهم بر دوش آیت‌الله شیخ عبدالکریم نهاده شد و چون استخاره خوب آمد: «وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ»، و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید، مصمم شد حوزه علمیه قم را سامان دهد و شاگردان خود را از اراک به این شهر فرا خواند، با تلاش‌های ایشان، حوزه علمیه قم به جایگاهی رفیع دست یافت، این حوزه در عرصه سیاست نیز همواره مقابل سیاست‌های ستیزه‌جویانه رضاخان قرار داشت و اکنون نیز در شمار بزرگترین حوزه‌های علمیه جهان اسلام است.
 
* تعویق زمان مرگ آیت‌الله حائری با عنایت امام حسین(ع)
 
مرحوم شریف رازی نقل می‌کند: آیت الله حائری یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم دارای خصایص اخلاقی و انسانی و سجایای بسیاری بود، از خصوصیات بارز او شدت ارادتش به پیامبر و خاندانش، به ویژه سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا(ع) بود که زبانزد خاص و عام بود.
 
این ارادت به گونه‌ای بود که مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی که یکی از خوبان بود از سوی آن جناب دستور داشت، همه روزه پیش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقایقی ذکر مصیبت امام حسین(ع) را کند و آن‌گاه جناب حائری درس فقه خود را آغاز می‌کرد.
 
دهه محرم مجلس سوگواری داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ حسین(ع) گِل بر چهره و پیشانی می‌مالید و جلو دسته عزاداری علما حرکت می‌کرد.
 
از شدت ارادت او به کشتی نجات امت، امام حسین(ع) و دلیل آن پرسیدند که در پاسخ فرمود: «من هر چه دارم از آن گرامی است» و آن‌گاه یکی از کرامت‌های آن حضرت در مورد خودش را به این صورت شرح داد:
 
هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: «شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت»، از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم، اما بدان توجه زیادی نکردم، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم و روز پنج شنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف «سید جواد کلیدار» در کربلا رفتیم و پس از گردش و بحث علمی نهار خوردیم و به استراحت پرداختیم.
 
هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روی من انداختند، اما باز هم می‌لرزیدم و آن‌گاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصله‌ای ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله‌ای یافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم.
 
کم کم علائم و نشانه‌های مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب سه شنبه افتادم، در آن حالت بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: «پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد».
 
من که مرگ را در برابر دیدگانم می‌دیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم: «سرورم! من از مرگ نمی‌هراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم، شما را به حرمت مادرت فاطمه(س) شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آن‌گاه بروم».
 
شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم، فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت: «سیدالشهدا(ع) می‌فرماید: «شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده‌ایم و تقاضا کرده‌ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها کنید» و آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آن‌گاه هر سه با هم صعود کردند.
 
درست در آن لحظات احساس کردم که رو به بهبود بازگشتم، صدای گریه خاندانم را شنیدم و توجه یافتم که به سر و صورت می زنند، به طور آهسته خود را حرکت دادم و دیده گشودم، اما دریافتم که چشمانم بسته و بر صورتم پوشش کشیده‌اند، خواستم پایم را حرکت دهم که دیدم دو شصت پایم را نیز بسته‌اند، دستم را برای کنار زدن پوشش از صورتم به آرامی حرکت دادم که دیدم همه ساکت شدند و گفتند: «گریه نکنید حرکت دارد» و آرام شدند، پوشش از روی من برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را باز کردند.
 
اشاره کردم که آب بیاورید و آب را به دهانم ریختند، کم کم از بستر مرگ برخاستم و نشستم و به تدریج بهبودی کامل خویش را یافتم و این به خاطر برکت و عنایت مولایم حسین(ع) بود.
 
*نظر امام خمینی(ره) درباره مؤسس حوزه علمیه قم
 
امام خمینی(ره) در «شرح چهل حدیث» در وصف مؤسس حوزه علمیه قم می‌نویسد: «جناب استاد معظم و فقیه مکرم، حاج شیخ عبد‌الکریم حائرى یزدى، که از هزار و سیصد و چهل تا پنجاه و پنج ریاست تامه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت، همه دیدیم که چه سیره‏اى داشت. با نوکر و خادم خود هم‌سفره و غذا بود، روى زمین می‌نشست، با اصغر طلاب مزاح‌هاى عجیب و غریب مى‏فرمود. اخیراً که کسالت داشت، بعد از مغرب بدون ردا یک رشته مختصرى دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا کرده در کوچه قدم مى‏زد. وقعش در قلوب بیشتر مى‏شد و به مقام او از این کارها لطمه‏اى وارد نمى‏آمد... خود بضاعت خود را از بازار مى‏خرید، براى منزل خود آب از آب‌انبارها مى‏آورد، اشتغال به کار منزل پیدا مى‏کرد، مقدم و مؤخر و صدر و ذیل پیش نظر پاک آنها یکسان بود. تواضعشان به طورى بود که مایه تعجب انسان مى‏شد و مقامات آنها محفوظ بود، محل آنها در قلوب بیشتر می ‏شد»....

بقیه در ادامه مطلب.....

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2058
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 13 مهر 1391

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2284
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 مهر 1391

به نقل از فارس، حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» درباره ولایت فقیه و محدوده اختیارات آن می‌فرماید:

می‌دانیم که دین اسلام آخرین دین، و احکام و قوانین اسلام آخرین مقرراتی است که از ذات مقدس پروردگار وضع شده است، و پیغمبری بعد از خاتم انبیا صلی‌الله علیه و آله نخواهد آمد ‌و کتابی آسمانی بعد از قرآن کریم فرستاده نخواهد شد و باید این کتاب تا قیام قیامت، کتاب قانون بوده و عترت اهل‌بیت پیامبر اکرم علیهم‌السلام، مبیّن آن باشند.

و نیز روشن است که امت محمدی صلی‌الله علیه وآله در زمان حضرت حجت و معصوم حق، هر چند در زندان یا در حال تبعید باشند، می‌توانند وظیفه خود را ولو با مشقت بسیار و تحمل مشکلات فراوان به دست آورند. ولی سخن درباره زمان غیبت کبرای حجت حق است که در این موقعیت نمی‌توان برای مسئله بیش از سه صورت فرض کرد:

1- کتاب خدا و احکام و قوانین دین تعطیل شود؛

2- خود به خود بماند، یعنی خودش وسیله ابقای خود باشد؛

3- نیاز به سرپرست و حاکم و مبیّن دارد که همان ولی امر و مجتهد جامع‌الشرایط است.

فرض اول عقلا و نقلا باطل است، زیرا دین مبین اسلام، آیین خاتم است و تا ختم نسل بشر باید راهنما و آیین امت باشد.

و فرض دوم نیز باطل است، زیرا قانون خود به خود اجرا نمی‌شود و نیاز به شخص و یا اشخاص دارد تا آن را حفظ و به اجرا در آورند.

ناچار باید به فرض سوم قائل باشیم و بگوییم:‌ جامعه مسلمین را باید ولی امر به همت شئونات و ابعاد آن اداره کند.

از سوی دیگر نیز روشن است که جامعه نیاز به تشکیلات فراوان از جمله: ارتش، آموزش و پرورش، دادگستری و ... دارد، لذا باید دست ولی فقیه، در همه شئونات مادی و معنوی، مبیّن، شارح، راهنما و حلال مشکلات باشد.

در نتیجه، ولی فقیه باید تمام شئونات امام معصوم (ع) به استثنای امامت و آنچه را که مخصوص امام معصوم است داشته باشد تا بتواند اسلام را در جامعه پیاده کند ‌وگرنه در صورت عدم وجود تشکیلات حکومتی، دشمنان نخواهند گذاشت که حکومت و آئین اسلامی عملی شود. دلیل دیگر اینکه با استدلال خلف می‌توان گفت: هیچ جامعه و کشوری با هرج و مرج پایدار نمی‌ماند از این رو باید قانون و حاکم و حکومتی در آن حکمفرما باشد و اگر حکومت طاغوت حاکم باشد دین مبین اسلامی باقی نمی‌ماند و این خلاف فرض است چون گفتیم به دلیل عقلی و نقلی باید دین مبین اسلام تا قیام قیامت باقی بماند؛

«وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ»؛ هر کس دین دیگری غیر از اسلام را بجوید، هرگز از او پذیرفته نمی‌شود.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2045
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 مهر 1391

دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای یادداشتی از آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی، عضو مجلس خبرگان رهبری منتشر کرد که متن کامل آن در ادامه می‌آید:

هر جا پای انسان در میان است، انسان‌شناسی حرف اول را می‌زند. انسان‌شناسی خشت اول است و مشکل غرب همین است که خشت اول را کج نهاده است. خشت اول چون نهد معمار کج می‌رود تا گنبد دوّار کج و به همین دلیل امام راحل قدّس‌سرّه می‌فرمودند: بیچارگی دشمنان اسلام در این است که اسلام را نشناخته‌اند، انسان را نشناخته‌اند.

البته این تنها مشکل دشمنان ما نیست؛ مشکل برخی دوستان ما هم همین است که انسان را نشناخته‌اند. آنهایی که گمان می‌کنند دشمن اگر در گفتار و رفتار ما نرمش احساس کند، متقابلاً نرمش می‌کند، در واقع انسان و طبیعت انسانی را نشناخته‌اند.

قرآن کریم درس انسان‌شناسی می‌دهد. به گوشه‌ای از تعلیمات قرآن توجه کنیم؛ آن‌جا که طبیعت انسانی را در شخصیت زلیخا برای ما ترسیم می‌کند:

یوسف چه کند که بهانه دست زلیخا ندهد؟!

پس از آن که نقشه‌ی زلیخا برای به‌دام‌انداختن یوسف مؤثر واقع نشد و یوسف درهای بسته را گشود و خود و پاکی خود را نجات داد و زلیخا او را تعقیب می‌کرد، ناگهان با عزیز مصر روبه‌رو شدند. زلیخا -مظهر طبیعت انسانی- در تهمت زدن به یوسف تردید نکرد و از عزیز مجازات یوسف را به دلیل تجاوز به ناموسش مطالبه کرد: «قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَ‌ادَ بِأَهْلِکَ سُوئاً إِلَّا أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»1

امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم می‌گردد. ابرقدرت‌ها و استکبار جهانی اسلام آمریکایی را می‌پسندند، ولی اسلام ناب باید روی کار بیاید؛ اسلام‌ ستیزه‌گرِ با ناپاکی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بی‌منطق.

همین زلیخا وقتی زنان مصری دستشان را بریدند، گفت: این همان است که مرا در عشق او ملامت می‌کردید. من از او کام خواستم، ولی خواهش مرا رد کرد: «وَ لَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُ‌هُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِّنَ الصَّاغِرِ‌ینَ»2 و اگر آنچه را من بگویم انجام ندهد، زندانی خواهد شد و تحقیر می‌گردد. طبیعت را تماشا کنید: مظهر فطرت یعنی یوسف را ظاهراً به دلیل ناپاکی و باطناً و در جلسه‌ی خصوصی به دلیل پاکی به زندانی و شکنجه تهدید می‌کند.

در مسئله‌ی آمریکا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمی‌کنند که مسئله‌ی سلاح هسته‌ای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است که چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم می‌زند؟

طبیعت در هر برنامه‌ای که در پی کشانیدن فطرت به سازش است، دو گونه برخورد می‌کند؛ یکی بیرونی و یکی درونی. زلیخا هم در حضور عزیز مصر و هم در حضور زنان مصری از زندانی کردن یوسف و مجازات سخت او دم می‌زد، اما دلیل هرکدام دقیقاً نقیض و متضاد دیگری است. دلیل زندانی و شکنجه‌ی یوسف در محضر عزیز مصر تهمت دست‌درازی به ناموس او است، اما دلیل زندانی و شکنجه و تحقیر یوسف در محضر زنان مصری خودداری یوسف در مقابل خواسته زلیخا است.

دوستان گمان می‌کنند اگر مسئله‌ی غنی‌سازی تعلیق شود، بهانه از دست دشمنان ما گرفته خواهد شد. یوسف چه کند که بهانه به دست زلیخا ندهد؟! فطرت چه کند که طبیعت بهانه نگیرد؟! هر جا کوتاه بیاییم، آنها جسورانه‌تر مطالبات خود را مطرح خواهند کرد. هر چه استقامت کنیم، طمع آنها از ما کمتر می‌شود.

هرجا تردید کردیم...

اگر شما نشان دادید که هر جا مضطر شدید، تکلیف شرعی شما متحول می‌شود، آنها به دنبال مضطر کردن شما راه می‌افتند. اگر شما نشان دادید که تابع عرف هستید، عرف را برای شما عوض می‌کنند تا احساس کنید که تکلیف شما عوض شده است. اگر امری همگانی شد، شما نتیجه می‌گیرید که مکلف به مخالفت با امر همگانی نیستید. برای قانع کردن شما اجماع راه می‌اندازند. اگر شما به شهادت شهود عدل دل بسته‌اید، برای شما زمینه‌ی شهادت شهود عدل را فراهم می‌کنند. ببینید مقدمات تکلیف شما چه بوده است؛ دشمن دقیقاً از راه همان مقدمات به انصراف شما اقدام می‌کند. بدانید هر جا تردید کردید، مصمم می‌شوند و هر جا مصمم شدید، تردید خواهند کرد.

نه‌تنها آیات قرآن سرشار از دروس انسان‌شناسی است، صحنه‌هایی همچون عاشورا هم درس انسان‌شناسی است. حسین بن علی علیه‌السلام مظهر فطرت و یزید و اتباع او مظاهر طبیعت هستند. این گمان اشتباه است که اگر شما راهتان را عوض کنید، دشمن شما را رها می‌کند. حسین بن علی علیه‌السلام در مقابل جنود یزید از رفتن به سمت کوفه منصرف شد و به سمت مدینه برگشت. حر دوباره سر راه ایشان را گرفت. حضرت راه یمن را انتخاب کرد و حر برای بار سوم راه ایشان را بست.

در مسئله‌ی آمریکا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمی‌کنند که مسئله‌ی سلاح هسته‌ای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است که چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم می‌زند؟

به جریان یوسف و زلیخا برگردیم. یوسف با خدای خود مناجات کرد: «قَالَ رَ‌بِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»3 خداوندا زندان برای من محبوب‌تر است از آن‌چه خانم‌ها مرا به آن دعوت می‌کنند. «وَ إِلَّا تَصْرِ‌فْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»4 خداوندا اگر نقشه‌ی راه آنها را برای من به هم نزنی و مرا به خودم واگذاری، منفعل خواهم شد و از مسیر عقل به مسیر جهل و از جایگاه فطرت به پرتگاه طبیعت کشیده خواهم شد. تماشا کنید خدواند چه کرد: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَ‌بُّهُ فَصَرَ‌فَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ»5 خداوند دعای یوسف را مستجاب کرد و نقشه‌ها نقش بر آب شد.

این آیات از یک سو موضع طبیعت و جهل انسانی و موضع عقل و فطرت انسانی را مطرح کرده است و از سوی دیگر مسئله‌ی یاد خداوند و تأثیر استدعا از او و موضع خداوند در استجابت دعا را هم بیان فرموده است. در حقیقت به ما می‌آموزد که طرف شما تا در موضع جهل و طبیعت وارد می‌شود، شما بر اساس استقامت بر موضع فطرت چاره‌ای جز صبر و استقامت ندارید و روی نصرت الهی هم حساب کنید.

اطاعت از امام حسن علیه‌السلام نیز جزء شروط امامت است

نگویید مسئله‌ی قبول قطعنامه و خوراندن کاسه‌ی زهر به امام راحل دلیلش این بود که دشمن زمینه‌ی اضطرار را فراهم آورد تا تکلیف عوض شد. کسانی که خیلی تعجیل می‌کنند، سخت در اشتباهند. خداوند هرگز ما را به خود وانخواهد گذاشت. قضیه‌ی خیر دیگری بود. قضیه از این قرار بود که امتحان امت در مسئله‌ی اطاعت از امامت جزء مقدمات ظهور است. هشت سال دفاع مقدس اطاعت از امامت امام حسین علیه‌السلام بود، اما اطاعت از امام حسن علیه‌السلام نیز جزء شروط امامت است: «الحَسنُ و الحسَینُ امامانِ قاما أو قَعَدا»6 اطاعت از امامت لازم بود و امام راحل مثل امام مجتبی علیه‌السلام جام زهر را نوشید و با صدام صلح کرد و مردم در عید غدیر مراتب تجدید بیعت با او را انجام دادند و پیروز شدند.

سپس می‌فرماید: «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَ‌أَوُا الْآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ»7 بی‌گناهی یوسف معلوم شده بود و نشانه‌های پاکی یوسف بر همه واضح بود. با این همه، نظر دست‌اندرکاران و مصلحت‌اندیشان بر آزادی یوسف نبود. آنان برای سرپوش نهادن بر قضایا گفتند تا مدت نامعلومی ایشان در زندان بماند. طبیعت پس از هر شکستی دوباره قوای خود را بازسازی می‌کند تا پیروزی فطرت را کمرنگ کند. قضیه به زورآزمایی فطرت و طبیعت منتهی نمی‌شود، بلکه باید روی امدادهای غیبی حساب کرد. صلاح یوسف هم در این بود که از فضای وسوسه‌های شبانه‌روزی زنان مصری به فضای تنگ زندان و به دور از غذاها و لباس‌ها و پذیرایی‌های آنچنانی با خدای خود خلوت داشته باشد.

وقتی هم‌زندانی یوسف مرخص می‌شد تا به دربار برود و ساقی سلطان باشد، به او سفارش کرد که نزد سلطان یادی از من بکن تا به پرونده‌ام رسیدگی کنند، ولی سال‌های سال این هم‌‌زندانی فراموش ‌کرد و یوسف در زندان ماند. درست است که شیطان از یاد هم‌زندانی یوسف برد، اما نقش امدادهای غیبی زیربنا است؛ اگرچه وسوسه‌های شیطانی به‌ظاهر و در روبنا مؤثر دیده شود.

یوسف اگر همان اوائل با تذکر هم‌زندانی آزاد می‌شد، دوباره به فضای آلوده برمی‌گشت، چون یوسف را خریده بودند. یوسف ظاهراً بر اثر فراموشی هم‌زندانی آزادشده‌اش در زندان ماند: «فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ‌ رَ‌بِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»8 اما خداوند می‌خواست پس از پایان دوره‌ی امتحان و تربیت، یوسف را به صورت وزیر اعظم از زندان خارج کند و نه به صورت برده‌ی زرخرید عزیز مصر.

خواب مهم سلطان که خبر از دوره‌ی چهارده‌ساله در مصر می‌داد و در آن راهکارِ ساختن فرصت از تهدیدها نهفته بود، سلطان را به کشف خواب وادار می‌کرد. سلطان می‌دانست این خواب بسیار بااهمیت است، ولی اهل تعبیر از تعبیر آن خواب عاجز ماندند تا نوبت به یوسف رسید و آن ‌زندانی به یادش آمد که یک بی‌گناه در زندان است که البته خواب‌ها را به‌خوبی تأویل و تعبیر می‌کند.

جهان اسلام همچون یوسف

خداوند چه زیبا انسان را به خود می‌آورد که ای انسان وقتی دوستت حاجت داشت، تو فراموشش می‌کردی، اما وقتی خودت به دوستت محتاج شدی، به یادش افتادی. این به یاد آمدن و از یاد رفتن‌ها روبنا است و زیربنا همانا تقدیرات الهی و عنایات ربانی است. قرار است آن‌که خواب را تفسیر کرد، مأمور اجرای فرمان‌های خواب نیز باشد.

امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم می‌گردد. ابرقدرت‌ها و استکبار جهانی اسلام آمریکایی را می‌پسندند، ولی اسلام ناب باید روی کار بیاید؛ اسلام‌ ستیزه‌گرِ با ناپاکی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بی‌منطق.

از بازی‌های روزگار یکی این است که افراط و تفریط هر دو ابزار دست شیاطین است و آن‌چه سالم می‌ماند، استقامت همراه با منطق است، یعنی اسلام حسن و حسین علیهماالسلام. «قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»9 فراموش نکنیم که ما تحت ولایت الهی هستیم. هیچ بزرگی هم اجازه نمی‌دهد که دیگران در امر زیرمجموعه‌ی او تصرف کنند. معنی ولایت نیز همین است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2163
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 مهر 1391

گروهی دین خود را بازی قرار دادند
 
 
وی افزود: جوانان ما در روستاها بودند ولی رسانه‌ها این بازی و فوتبال را نشان دادند و آن‌ها را از روستا به شهر آوردیم و شغل‌های نازل به آن‌ها دادیم؛ مگر ما چقدر ورزش نیاز داریم، در درجه پنج و درجه ششم درست است، دنیا را دیگران دارند می‌گردانند؛ از وجود مبارک امام صادق(ع) پرسیدند پس از شما چه کسی به مقام امامت می‌رسد، فرمود «من لایلهو و لایلعب»، کسی که اهل بازیچه نیست، بازی یک حدی دارد؛ ورزش خوب است روزی یک ساعت نه این که دنیا به آن سمت رفته است، ایران پیام تازه دارد و این پیام تازه را باید به گوش جهانیان رساند.
 
 
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه ادامه داد: یک عده «اتخذو دینهم لهو و لعبا»، بعضی دین را بازی قرار دادند و با حیله‌های شرعی آبروی نظام را می‌برند و دین را بازیچه قرار دادند و بعضی هم اتخذو لهو و لعبا دینا، گروه دیگری بازی را دین قرار دادند، می‌بینی در سید ایام که نماز جمعه تهران است و از فضیلت کم ندارد، صدهزار نفر بی‌نماز جمع می‌شوند، آن که با بازیگری و ریش گذاشتن و با اختلاس سه هزار میلیاردی، آبروی نظام را می‌برد و آن که به بازی بیش از نماز و روزه اهمیت می‌دهد، دین خود را بازی قرار داده است.

 به نقل از رسا، حضرت آیت الله جوادی آملی گفت: بعضی افراد دین را بازی قرار دادند و با حیله‌های شرعی آبروی نظام را می‌برند و دین را بازیچه قرار دادند و بعضی هم اتخذو لهو و لعبا دینا، گروه دیگری بازی را دین قرار دادند.
 
حضرت آیت الله جوادی آملی امروز در مسجد اعظم در جمع علما و روحانیان حوزه علمیه به ادامه تفسیر سوره مبارکه قصص پرداخت و گفت: مقطع سوم زندگی موسی کلیم از مهاجرت به مدین شروع می‌شود، ایشان بعد از مهاجرت به مصر و قصد کشتن او از سوی دربار فرعون، به سرزمین مدین رفت که در آنجا نیز آل‌ابراهیم زندگی می‌کرد.
 
این استاد تفسیر حوزه علمیه ابراز داشت:  هر نعمتی را که خدا می‌دهد در عین حال که ممکن است پاداش اعمال گذشته باشد، آزمون الهی است، کاری در دنیا بدون مسؤولیت نیست، تنها در بهشت است که کار بدون مسئولیت وجود دارد، آنچه که به مادر حضرت موسی(ع) وحی شد، «و أوحینا إلی أم موسی» امتحان الهی است تا مادر موسی(ع) را نسبت به قدرشناسی و قدردانی از این نعمت بیازمایند، این طور نیست که خدا چیزی را به کسی بدهد ولی امتحان نباشد، اجلال و تعظیم با نعمت هماهنگ است.
 
وی با اشاره به آیه «فإذا الذی یستنصره بالأمس یستصرخه...» ادامه گفت: هرگز نمی‌شود خدا را فریب داد، آن مظلوم بنی‌اسرائیلی درصدد فریب دادن خدا یا پیامبر نبود، اگر در سوره مبارکه بقره سخن از فریب است و در آنجا فرمود منافقین درصدد فریب دادن هستند ولی آن‌ها خودشان را فریب می‌دهند و نمی‌دانند که خدا فریب نمی‌خورد. «یخادعون الله و الذین أمنو و مایخدعون إلا أنفسهم و ما یشعرون» کسی نمی‌تواند خدا را فریب دهد، زیرا «وعندالله مکرهم و لایحیق المکر السیئ الا بأهله».
 
حضرت آیت ‌الله جوادی آملی به قرائت آیه‌ «فلما أن أراد أن یبطش بالذی هو عدو لهما... » پرداخت و  ادامه داد: این «هو عدو لهما» به این قبطی برمی‌گردد نه به مظلوم بنی‌اسرائیل، زیرا اگر به بنی‌اسرائیلی بازمی‌گشت لازم نبود بگوید «هو عدو لهما»، آن مردی که دیروز به کمک قبطی شتافت فردا آن شخص قبطی را دید و از حضرت کمک خواست نسبت به یک قبطی دیگر، آن گاه وجود مبارک موسی فرمود «انک لقوی أمین»، «هو عدو لهما» مقصود اسرائیلی نیست، مقصود قبطی است که عدو حضرت موسی(ع) است؛ وجود مبارک موسی(ع) به مظلوم بنی‌اسرائیل فرمود تو گمراهی، الان موقعیت صبر توست نسبت به کسی که پایین‌تر از او هستی و قدرت مقابله با او را نداری.
 
 
حضرت موسی(ع) موحدانه زندگی می‌کرد
 
 
حضرت آیت ‌الله جوادی آملی بیان داشت: موسای کلیم(ع) از روشش پیدا بود که هم قدرت بدنی داشت، هم حامی مظلوم و مستعضف بود، قدرت بدنی داشت برای این که با یک مشت قبطی را از پا درآورد و هم توان آن را داشت که از مصر به تنهایی به طرف مدین حرکت کند، آن هم مهاجرت هراسناکی که شورای تأمین فرعون در تعقیب او بود و نیز وقتی که وارد مدین شد، به تنهایی از چاه آب کشیده و گوسفندان این دو تا بانو را سیراب کرد، همچنین حمایت حضرت موسی(ع) از مظلوم و مستعضف هم که در ماجرای مظلوم بنی‌اسرائیل و آب کشیدن برای دو بانو پیداست.
 
 
وی با اشاره به سومین ویژگی حضرت موسی(ع)، خاطرنشان کرد: بخش سوم خصیصه حضرت موسی(ع) این است که لحظه به لحظه می‌گوید خدایا، خدایا، در آیه 16 می‌‌گوید «رب إنی ظلمت نفسی»، در آیه 17 می‌گوید: «رب بما أنعمت علی» مدام رب رب می‌گوید، بعد از آن در حرکت به طرف مدین می‌گوید «رب نجنی من القوم االظالمین» و وقتی هم که در مدین است و نیاز آن دو بانو را برطرف کرده می‌فرماید «رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر»  و از این معلوم می‌شود حضرت موسی(ع) موحدانه زندگی می‌کند، در تمام امور ذات اقدس اله را می‌خواند تا از او کمک بگیرد و این به برکت همان «آتیناه حکما و علما» است که او را موحدانه تربیت کرده است.
 
 
حادثه تلخ گرانی کمرشکن است
 
 
این استاد عالی حوزه علمیه قم افزود: وقتی وارد ماء مدین شد، نگاه کرد و دید که چوپان‌های دیگر، هم قدرتی و نوبتی دارند و از چاه آب می‌گیرند و رعایت این دو بانو را نمی‌کنند، آن دوتا بانو هم خودشان جلو نمی‌آمدند و هم جلوی گوسفندان را می‌گرفتند که طرف آب نروند، خودشان پرهیز کردند از محرم و نامحرم؛ وجود مبارک موسی کلیم(ع) سوال کرد «ما خطبکما»، آن‌ها گفتند که پدری داریم پیر و به غیر از ما کسی ندارد و اگر این جا آمدیم دامداری می‌کنیم ننگ نیست، اما از اختلاط ننگ داریم و پدر ما هم کسی را ندارد.
 
 
وی با اشاره به آیه «فسقی لهما ثم تولی إلی الظل...»، اظهار داشت: در تاریخ نوشته‌اند، حضرت جلو رفت و سنگ بزرگی را کنار زد و در أسرع وقت گوسفندان این دو بانو را آب داد، حالا اینکه چطور نوبت گرفت با جد یا با خواهش و اینکه چرا این‌ها را محروم کردند، در قرآن نیامده است؛ هوا گرم بود و رفت به سایه درختی پناهنده شد و گفت «رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر» .
 
 
این مفسر قرآن با اشاره به معنای فقیر، ادامه داد: فقیر به معنای ندار نیست، فقیر به معنای کسی است که ستون فقراتش و فقار ظهرش شکسته است، ملتی که مشکل اقتصادی داشته باشد قدرت مقاومت ندارد و ستون فقرات این ملت شکسته است، چون ستون فقرات این ملت شکسته است به او می‌گویند فقیر و گرنه فقر به معنای نداری نیست. در آیه «وجوه یومئذ باصرة،‌ تظن أن تفعل بها فاقرة» حادثه کمرشکن را فاقره می‌گویند، فقیر در معنای اسم مفعول به کار می‌رود، اگر کسی گرسنه باشد ولو اینکه ایستاده باشد، فقیر است، زیرا قدرت ایستادگی ندارد و حادثه‌ تلخ گرانی کمرشکن است.  
 
 
شاخصه مدیران در نظام اسلامی
 
 
وی ادامه داد: وقتی آن دو بانو رفتند، پدر پیر آنان فهمید که زودتر آمده‌اند، در آیات قرآن اسم حضرت شعیب(ع) نیامده است، آنان نیز برای پدرشان ماجرای آب کشیدن حضرت موسی(ع) را گفتند«و قص علیه القصص» و گفتند که او نیرومند است و می‌تواند گوسفندان ما را تأمین کند و چه بهتر که او را اجیر کنی «یا أبت استأجره إن خیر من استئجرت القوی الأمین»، در قرآن ویژگی مدیریت اسلامی و مسؤول در یک نظام اسلامی را بیان کرده، گذشته از اوصاف عامه مسلمانی، اهل نماز بودن و روزه‌داری و معصیت نکردن، مدیر در جامعه اسلامی باید دو عنصر داشته باشد.
 
 
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه خاطرنشان کرد: اول این که درایت خوبی در کارش داشته باشد، دیگر این که پاک باشد، اگر کسی به جز شرایط عامه، در رشته‌ای متخصص نبود یا اگر تخصص داشت و طاهر نبود، ‌در نظام اسلامی مدیر محسوب نمی‌شود، «القوی الامین»، این وظیفه عمومی مدیران است که در هر رشته‌ای که مسؤولیت پذیرفتند باید نیرومند باشند و از طرفی هم امین باشند ولو موسای کلیم(ع) باشد، اگر در حد یک چوپانی و شبانی، نازل‌ترین و ساده‌ترین کار را به عهده بگیرد باید قوی و امین باشد و اگر مانند حضرت یوسف(ع) عالی‌ترین کار که صدارت است باشد باید «حفیظ علیم» قرآن هر دو را ذکر کرده ولی عمل به آن دشوار است.

این استاد عالی حوزه علمیه قم به بیان جایگاه اجتماعی زن در جامعه پرداخت و گفت: زن می‌تواند در خارج از خانه کار انجام دهد و حتی چوپانی هم برای وی ننگ نیست، اما باید توجه داشت که این دو دختر تنها نبودند و از اختلاط با نامحرم هم پرهیز داشتند، «حتی یصدر الرعاء و أبونا شیخ کبیر» این که می‌بیند ما این‌جا آمدیم این است که پدر ما پیرمردی است تنها، در قرآن ندارد که پدر این‌ها شعیب بود، اما این که قرآن ماجرای شان را ذکر کرد، نشان‌دهنده این است که این تربیت، تربیت صحیح است، اگر منشأ تربیت شعیب(ع) است، بر ما لازم است که راه انبیا را برویم، اگر پدرشان غیر شعیب(ع) بود آن معلوم است که از روش شعیب(ع) استفاده کرده و راه انیبا را ادامه داده است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , اخلاق و عرفان , عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2196
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 مهر 1391

به نقل از فارس، حاج میرزا حسن نائینى از بزرگترین علما و فقهاى قرن چهاردهم هجرى است که به کثرت تحقیق و فصاحت و کتابت معروف هست، ایشان در 15 ذیقعده سال 1277 هجری قمری در یک خانواده مشهور نائین به دنیا آمد، پدر و پدربزرگ او هر یک پس از دیگری «شیخ الاسلام» نائین بودند و از علمای آن سامان به شمار می‌رفتند.

به همین دلیل وی تحصیلات اولیه را در همان شهر آغاز کرد و در 17 سالگی برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه اصفهان رفت که حوزه‌ای بزرگ بود، او 7 سال نزد شیخ محمدباقر اصفهانی، روحانی با نفوذ اصفهان که حدود اسلامی را در آن شهر اجرا می‌کرد، زندگی کرد و از او فقه را فراگرفت.

مرحوم نائینی در اصفهان همچنین در محضر استادانی چون جهانگیرخان قشقایی و شیخ محمدحسن هزارجریبی و آقانجفی اصفهانی فلسفه و کلام خواند. وی در سال 1303 هجری قمری برای تکمیل تحصیلات حوزوی به عراق رفت و پس از توقفی کوتاه در نجف برای شرکت در درس میرزای شیرازی به سامرا رفت و مدت 10 سال در این حوزه مقیم شد.

او در آن جا علاوه بر میرزای شیرازی صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو، نزد مجتهدان بزرگی چون سید اسماعیل صدر و سید محمد فشارکی اصفهانی فقه و اصول را آموخت.

در سال 1316 هجری قمری به نجف بازگشت و در زمره شاگردان برجسته آخوند خراسانی قرار گرفت. وی در این دوران از یک سو با نهضت تنباکو آشنا شد و از اندیشه‌های سیاسی سیدجمال آگاهی یافت و از سوی دیگر با حضور در حلقه شاگردان آخوند خراسانی در زمره مشاوران استاد در زمینه انقلاب مشروطه قرار گرفت تا جایی که مقام و موقعیت انشاءکننده اعلامیه‌ها و فتواهای سه مجتهد تراز اول نجف درباره انقلاب مشروطه را پیدا کرد، جایگاهی که هوشمندی و درک بالای سیاسی آیت الله نائینی و موقعیت علمی و فقهی وی را در این زمان که هنوز در مقام مرجعیت قرار نداشت، مشخص می‌کند.

 


 
آیت‌الله محمد حسین نائینی
 

 

*نقل ماجرای عنایت امام زمان(عج) توسط میرزا نائینی

به مناسبت سالروز ولادت این عالم بزرگ شیعی، خاطره‌ای از زبان ایشان درباره عنایت امام عصر(عج) به برادرش، در ادامه می‌آید:

عالم صالح، میرزا محمد حسین نائینى اصفهانى فرمود: برادرى به نام میرزا محمد سعید دارم که در حال حاضر مشغول تحصیل علوم دینى است، حدود سال 1285، دردى در پایش ظاهر شد و پشت قدمش ورم کرد به طورى که آن پا کج و از راه رفتن عاجز شد.

میرزا احمد طبیب، پسر حاج میرزا عبدالوهاب نائینى را براى درمان و معالجه آوردند و اثراتى هم داشت، یعنى کجى پشت پا برطرف و ورم خوابید و پراکنده شد.

چند روزى که گذشت، ماده بین زانو و ساق نمایان شد و پس از چند روز، یکى دیگر در همان پا و در ران و یکى هم در میان کتف تا آن که همه آن‌ها زخم شد و درد شدیدى پیدا کرد.

آن‌ها را معالجه کردند تا همگى باز شدند و از آنها چرک مى‌آمد، نزدیک یک سال یا بیشتر مشغول معالجه بود و به انواع معالجات متوسل شد، ولى هیچ یک از آن زخم‌ها بهبود نیافت و بلکه هر روز بر جراحت افزوده مى‌شد و در این مدت طولانى قادر نبود پا را روى زمین بگذارد.

بنابراین او را براى رفتن از جایى به جایى بر دوش مى‌کشیدند و به خاطر طول مدت مرض، مزاجش ضعیف و از کثرت خون و چرکى که از آن دمل‌ها و جراحات خارج شده بود، جز پـوست و استخوان چیزى برایش باقى نمانده بود.

به همین جهت کار بر پدرمان سخت شد، زیرا به هر نوع معالجه‌اى که اقدام مى‌کرد، جز بیشتر شدن جراحت و ضعف حال و قوا اثرى نداشت، کار آن زخم‌ها هم به جایى رسید که اگر دست بر روى یکى از آنها مى‌گذاشتند، چرک و خون از دیگرى راه مى‌افتاد.

در آن ایام وباى شدیدى در نایین پیدا شده بود، ما از ترس وبا به روستایى از دهات اطراف پناه برده بودیم، در آن جا مطلع شدیم که جراح حاذقى به نام میرزا یوسف در روستایى نزدیک قریه ما منزل دارد، پدرم شخصى را نزد او فرستاد و او را براى معالجه حاضر کردند.

وقتى برادر مریضمان را بر او عرضه داشتند، قدرى ساکت ماند تا آن که پدرم از نزد او خارج شد، من با یکى از دایى‌هایم بـه نـام حاج میرزا عبدالوهاب، پیش او ماندیم.

مدتى با او نجوا کرد و من از مضمون صحبت‌ها فهمـیدم کـه بـه او خبر یأس مى‌دهد و از من مخفى مى‌کند که مبادا به مادرم بگویم و ایشان مضطرب شوند، در این جا پدرم به اتاق برگشت.

آن جراح گفت: من اول مبلغ را مى‌گیرم بعد شروع به معالجه مى‌کنم، هدفش از این سخن آن بود که ایشان از پرداخت آن مبلغ که خیلى زیـاد بـود، خوددارى کند تا همین بهانه‌اى براى او باشد و برود.

ایشان هم از دادن آنچه پیش از معالجه خواسته بود، امتناع کرد، جراح فرصت را غنیمت شمرد و به روستاى خود مراجعت کرد، پدر و مادر هر دو فهمیدند که این کار جراح به سبب ناامیدى و عجز او از معالجه بوده است و با آن مهارت و استادى که دارد، نمى‌تواند کارى انجام دهد، لذا از برادرم مأیوس شدند.

من دایى دیگرى به نام میرزا ابوطالب داشتم که در غایت تقوا و صلاح بود و در نایین مشهور بود که استغاثه به امام عصر حضرت حجت ارواحنافداه را براى مردم نوشته و خیلى سریع الاجابه است، مردم در شداید و بلاهای زیاد به او مراجعه مى‌کردند، مادرم از او خواهش کرد تا براى شفاى برادرم رقعه استغاثه‌اى بنویسد.

روز جمعه‌اى رقعه را نوشت و مادرم آن را گرفت و برادرم را برداشت و به نزد چاهى که نزدیک قریه ما بود، رفتند. برادرم در حالى که دستش در دست مادرم بود، آن رقعه را در چاه انداخت و در این جا براى هر دو رقت قلبى پیدا شد و بسیار گریستند، این جریان در ساعت آخر روز جمعه اتفاق افتاد.

چند روزى گذشت من در خواب دیدم که سه نفر سوار بر اسب به هیئت و شمایلى که در واقعه اسماعیل هرقلى نقل شده، از صحرا رو به خانه مى‌آیند، در همان حال، واقعه اسماعیل به خاطرم آمـد و چون در آن روزها از قضیه او مطلع شده بودم، خصوصیاتش در نظرم بود.

متوجه شدم آن سوارى که جلوى همه است، حضرت حجت(عج) است و ایشان براى شفاى برادر مریضم آمده‌اند، او هم در بستر خود، در فضاى خانه و بر پشت خوابیده یا تکیه داده بود، چنانچه در آن ایام معمولاً بـه یکى از این دو حالت بـود.

حضرت حجت(عج) نزدیک آمدند و در دست مبارک نیزه‌اى داشتند، آن نیزه را در موضعى از بدن او گذاشتند (گویا کتف او بود) و فرمودند: برخیز که دایى‌ات از سفر آمده است، من آن طور فهمیدم که منظور حضرت از این جمله، بشارت رسیدن دایى دیگرم به نام حاج میرزا على‌اکبر است .

ایشان به سفر تجارت رفته و سفرش طول کشیده بود و به خاطر طول مسافرت و دگرگونى روزگار، از قبیل قحط و گرانى شدید، نگران او بودیم، وقتى حضرت نیزه را بر کتف او گذاشتند و آن سخن را فرمودند، برادرم از رختخواب خود برخاست و با عجله به طرف در خانه، براى استقبال از دایى‌مان رفت.

در همین جا من از خواب بیدار شدم، دیدم فجر طلوع کرده و هوا روشن و هنوز کسى براى نماز صبح برنخاسته است، بلند شدم و پیش از آن که لباس رسمی بپوشم، پیش برادرم رفتم و او را از خواب بیدار کردم و گفتم: حضرت حجت(عج) تو را شفا دادند برخیز و دستش را گرفتم و او را برداشتم، او هم سر پا ایستاد.

در این جا مادرم از خواب برخاست و صدا زد: چرا او را بیدار کردى؟ (این اعتراض به خاطر آن بود کـه برادرم از شدت درد اکثر شب بیدار بود و اندک خوابى در آن حال، غنیمت به شمار مى‌رفت) گفتم: حـضرت حجت (عج) او را شفا داده‌اند.

وقتى او را سر پا نگه داشتم، شروع به راه رفتن در فضاى حجره کرد، در حالى که همان شب قدرت گذاشتن پا بر زمین را نداشت و نزدیک یک سال یا بیشتر همین طور بود، به طورى که اگر مى‌خواست به جایى برود، باید او را حمل مى‌کردند.

به هر حال این حکایت در آن قریه منتشر شد و همه خویشان و آشنایانى که بودند، جمع شدند تا او را ببینند، چـون باور نمى‌کردند، من هم خواب را نقل مى‌کردم و از این که بشارت شفایش را داده‌ام، خوشحال و مسرور بودم، چرک و خون در همان روز قطع شد و زخم‌ها قبل از تمام شدن هفته، التیام پیدا کردند، از طرفى پس از چند روز دایى ما، میرزا على‌اکبر، با دست پر و سلامت از سفر تجارت برگشت.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــهـــــدویــــت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2351
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 مهر 1391

نام؟
سعید.

نام خانوادگی؟
حدادیان.

شغل؟
کارمند دانشگاه تهران.

تحصیلات؟
کارشناس‎ارشد علوم قرآن و حدیث. یک دوره آموزش مدیریت هم دیده‎ام. مطالعات دینی هم از نوجوانی داشته‎ام.

شغل پدر؟
بازنشسته   هستند.

اولین شغلی که داشتید؟
شاگرد لحاف‎دوزی. اول دبستان را که تمام کردم، مادربزرگم مرا برد به یک دکان لحاف‎دوزی و مشغولم کرد. چند تجربه بزرگ زندگی‎ام را در همین شغل آموختم.

و آن تجربه‎ها؟
یکی این‎که فهمیدم دزد همیشه از دیوار بالا نمی‎آید. یک روز استادکارم نبود. یکی آمد و گفت: «اوستات گفته اون زنبوری رو بده» و من دادم. تا همین الان که با شما صحبت می‎کنم، زنبوری را نیاورده! یکی این‎که فهمیدم پولی که با تلاش به دست می‎آوری، مزه دیگری دارد. یک شب استاد لحاف‎دوز و شریکش حساب و کتاب کردند اما سه تومن و پنج‎زار هفتگی‎ام را ندادند و گفتند هفته دیگر می‎دهیم و من تا خانه گریه می‎کردم. مادربزرگم گفت خودم پنج تومن تو را می‎دهم. گفتم نه، پول خودم را می‎خواهم.

پس تجربه کار در کودکی و نوجوانی داشته‎اید؟
فراوان. از آب زرشک فروختن تا نیمچه‎وردستی در کار کفاشی در پاساژ ولی و پاساژ سیدوحید در بازار تهران، و البته تجربه‎‎های نمایش و سرود. از پیش از دبستان تئاتر کار می‎کردم. من می‎شدم مش‎رمضون و برادر کوچکم می‎شد مش‎شعبون و دایی‎ام از ما بازی می‎گرفت.

و کار اداری و فرهنگی؟
من دیپلمم را یک سال زودتر گرفتم و بلافاصله مربی تربیتی شدم. گروه سرودی داشتیم که با وجود کمبود امکانات خوش درخشید و گروه تئاترمان هم اول شد و مدتی بعد برای کار به تلویزیون دعوت شدم. پیش از آن درس‎‎های قرآن را منظوم کرده بودم که این بندش را خاطرم هست: آ‎های آ‎های من مدم/ نگاه بکن به قدم/ تنبل بیش از حدم/ هر سال تو پنجم ردم/ با هر صدا بیایم/ کشیده‎اش نمایم! شعر «آی بچه‎‎ها بخندین، زمستون هم بهاره» هم کار گروه ما بود. یکی دو سالی در کنار آموزش و پرورش، در برنامه‎‎های کودک هم کار کردم. آقایان طهماسب و جبلی و خانم معتمدآریا هم همان وقت‎‎ها در گروه کودک تلویزیون کار می‎کردند. حتی یکی دو بار نریشن هم خواندم. در یکی از همین نریشن‎خوانی‎‎های بدون تمرین، یک‎بار از تصویر جلو افتادم. یک ماهی در تصویر بود که من جلو جلو معرفی‎اش کردم. از اتاق فرمان اشاره می‎کردند که نگو. سکوت کردم. تصویر که آمد و ماهی را که نشان دادند، گفتم «ایناهاشم  دیدی؟!»

چرا در تلویزیون نماندید؟
جلساتی هفتگی در تلویزیون برگزار می‎شد درباره ماهیت تلویزیون و رسانه که من کم سن و سال‎ترین عضوش بودم. آن حرف‎‎ها در نظام‎بندی سیستم فکری من خیلی تأثیرگذار بود و خیلی مرا با رسانه آشنا کرد. اما من بیشتر با ذکر اهل بیت خو گرفته بودم و دوران جنگ هم بود. ماندن در آن فضا برایم سخت بود.

اولین دستمزدی که بابت کار هنری گرفتید؟
بابت نگارش متن سریال پرستو که اولین عروسکی انیمیشن بود در سیزده قسمت ده دقیقه‎ای و خانم فریال بهزاد کارگردانی‎اش کرد، هجده هزار و پانصد تومان دستمزد دادند که با همان ازدواج کردم.

و چطور شد که به دانشگاه تهران رسیدید؟
غیر از آموزش و پرورش و فعالیت‎‎های هنری، مدتی مدیر آموزش شرکت سقزسازی ایران بودم و مدتی هم مدیر آموزش شرکت داروسازی لقمان و مدتی هم در سازمان فنی و حرفه‎ای مسئول آموزش قرآن. از سال 76 هم در دانشگاه تهران شاغل شدم. تا سال 79 مسئول قرآن بودم و از آن تاریخ تا الان مسئول دفتر ادبیات.

دورترین تصویری که از کودکی در ذهن دارید؟
تصویری است از تعزیه. دو عزیز که از هم جدا شده بودند، در یک تعزیه همدیگر را ملاقات کردند. به‎خاطرات کودکی‎ام در شعر «باز دلتنگ زنگ مدرسه‎ام» اشاره‎‎هایی کرده‎ام.

بزرگترین اشتباه جوانی؟
شهید نشدن.

مهم‎ترین تفاوت‎تان با ده سال پیش؟
خیلی پخته شده‎ام.

اولین بیتی که گفتید؟
پدر و مادرم از خانه بیرون رفته بودند و مرا نبرده بودند. ناراحت شدم و چندتا «چرا» ردیف کردم و گفتم: «این چرا‎ها را جوابی نیست.» این را که گفتم در کوچه می‎دویدم و احساس می‎کردم کوه جابه‎جا کرده‎ام!

و آخرین بیتی که گفتید؟
تسبیح از دست آسمان افتاد/ باران چکید و خوشه گندم شد.

اولین‎بار که روی صندلی روضه‎خوانی نشستید؟
سه چهار ساله بودم. حاج‎آقا مرتضای روضه‎خوان که از روی صندلی بلند شد، جایش نشستم و دو سه تا روضه و حکایت را که شنیده بودم، قاطی کردم و با لحن روضه خواندم! و البته مادربزرگم دعوایم کرد.

اولین‎بار که به‎عنوان مداح در مجلسی روضه خواندید؟
خدا بیامرز برادرم یک شب احیاء در مسجد سیدالشهداء سر نازی‎آباد گیر داد به آقای قنبری که داداش من باید بخواند. یک کم گردن‎کلفتی هم کرد! دو سه بیتی خواندم و مجلس ‎گر گرفت. البته صدای کودکانه هم در ایجاد این فضا بی‎تأثیر نبود. خجالت می‎کشیدم به پدرم بگویم می‎خوانم. ده یازده سالم بود که شب جمعه‎ای در هیأت جوانان شرق نازی‎آباد، که حاج مجید فرسادی در آن می‎خواند، روضه حضرت رقیه خواندم. اولین‎بار که پدرم خواندنم را شنید، با خوشحالی گفت: «پسرجان، تو که می‎خواهی بخوانی به خودم بگو تا شعر تو بدهم.» و برایم خواند: «سری به نیزه بلند است در برابر زینب/ خدا کند که نباشد سر برادر زینب.»

اولین‎بار که هیأت‎دار شدید؟
ما سه برادر بودیم که برادر وسطی زود از دنیا رفت. برادر کوچک‎مان از پدرم یاد گرفته بود و طبل زیر می‎زد. برادر دوم هم یک‎کم قلدرمآب بود و کار‎ها را راست و ریس می‎کرد. من هم که می‎خواندم. یک‎بار همین‎طور که داشتم می‎خواندم، دیدم دسته‎ای درست شد و راه افتاد! از سر نازی‎آباد رفتیم داخل کوچه پس‎کوچه‎ها. درِ خانه‎ای باز شد و داخل شدیم و در را بستند. زن‎‎ها می‎گفتند تا حاجت نگیریم در‎ها را باز می‎کنیم! ما از ترس پدر و مادر گریه می‎کردیم و آن‎ها از گریه ما!

کوتاه درباره دشتی؟
دشتی را کوتاه نمی‎شود گفت. هزارتا واژه هم برایش کم است. در جبهه هر وقت حال خوشی بود، دشتی می‎خواندیم؛ در اوقات مناجات، دشتی می‎خواندیم؛ الان هم در اوج روضه، دشتی می‎خوانیم: غم عشقت بیابون‎پرورم کرد... امام که از دنیا رفت، باز هم «نمی‎دونم دلم دیوونه کیست» بود که گرفت. شلمچه و دوکوهه و فکه و شب عاشورا و شام غریبان، همه دشتی‎اند. البته الان صدای من یاری نمی‎کند که خیلی دشتی بخوانم. من به اندازه ده‎تا مداح خوانده‎ام و حالا صدایم فرسوده‎ شده. بنایم این بوده که همه تشییع جنازه‎‎های شهدا را بروم و بخوانم. آن اوایل که هنوز صدا و سیما خبر نشده بود و میکرفونی نبود، با بلندگوی ماشین حاج‎بخشی می‎خواندم.

کوتاه درباره  میکروفن؟
هیچ‎وقت دنبالش نبوده‎ام. به خودم باشد، دوربین‎‎های تلویزیون‎ را هم راه نمی‎دهم به مجلس.

درباره امام خمینی؟
بابا‎مان بود. واقعا نمی‎دانم به کسانی که امام را ندیده‎اند، از ‎شأن آسمانی امام چطور بگویم.

حاج منصور ارضی؟
پیر عشق.

حاج‎محمد طاهری؟
قلب من است که روی زمین راه می‎رود.

مرتضی امیری  اسفندقه؟
مظهر تواضع. معلم مهربان شاعری.

قیصر امین‎پور؟
محبوب. محبوب همه اهل ذوق و شعر و عاطفه.

حبیب‎الله  چایچیان؟
پیر دلسوخته آل‎الله.

محمدحسن حدادیان؟
مغز بادام.

علیرضا  قزوه؟
همه‎کاره  شعر.

مرحوم آیت‎الله حق‎شناس؟
آبشاری که نمی‎شد جلوی بارش فیضش را گرفت.

محمود فرشچیان؟
ذوالجناح وقتی به خیمه‎‎ها رسید، سفیدی بدنش از خون سرخ بوده. در یک حمله فقط چهارهزار تیرانداز تیر انداخته‎اند که اگر صدتایش هم اصابت کرده باشد، تصویر چیز دیگری می‎شود. از استاد فرشچیان باید ممنون بود که تصویر عصر عاشورا را مستور اجرا کرده است.

از کدام شاعر بیشتر شعر حفظید؟
از آقایان حسان، مؤید، انسانی، سازگار و... البته حافظ، که همه در حافظه داریم.

بهترین نمونه عشق در ادبیات فارسی؟
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی/ عشق محمد بس است و آل محمد.

بهترین نمونه تشیع در شعر فارسی؟
شعر بعد از انقلاب. ما در دوره انقلاب و جنگ با ترافیک بالای قهرمان مواجهیم و تشیع یکی از بی‎نظیرترین صحنه‎‎های حیثیتی خودش را به منصه ظهور رسانده. از حسین فهمیده بگیر تا مصطفی چمران و البته امام خمینی، که این قهرمانان هرچه داشتند از او داشتند.

آیا شعر آیینی همان شعر مدح و مرثیه است؟
خیر. مفصل‎تر از این حرف‎هاست. جناب استاد مجاهدی و جناب دکتر سنگری در این‎باب سخنانی گفته‎اند و عناوین مختلف شعر آیینی را برشمرده‎اند.

با این گزاره موافقید که «مداحان جای واعظان را گرفته‎اند»؟
این سؤال دیگر از مد افتاده و دیگر حتی کلیشه هم نیست. توضیحش مفصل است؛ اما ما همیشه زیر سایه علما و وعاظیم. گاهی پیش می‎آید که مداحانی به واسطه هنر فوق‎العاده‎شان و سوز و اخلاص‎شان و توجهی که حضرات معصومین به آنها داشته‎اند، جلوه بیشتری دارند؛ اما همین‎‎ها هم هر شناختی از ائمه دارند، از پای منبر وعاظ کسب کرده‎اند. ما پله اولی هستیم، نه بالای منبری. اختلاف بین وعاظ و مداحان اصلا پیش‎آمدنی نیست. امثال بنده هم به‎خاطر دفاع از شئون علماست که این‎روز‎ها متهمیم.

با این گزاره که «منبر کمرنگ شده است» چطور؟
خیر. حرف غلطی است. به برکت نماز‎های جمعه که در تمام شهر‎های کشور برقرار است، منابر حضوری شایسته دارند. کجا در گذشته چنین چیزی بوده است؟ منبر اتفاقا دیگر تکه‎ای چوب نیست و شده است چشم تلویزیون. بسیاری از وعاظ مثل آقایان فاطمی‎نیا و انصاریان نیز منابر بسیار پرمخاطبی دارند.

پاسخ‎تان به کسانی که می‎گویند «برخی مداحان هیأت را به دیسکو تبدیل کرده‎اند»؟
یک‎ذره تحمل و یک‎ذره تأمل و یک‎ذره توجه به این‎که در مقابل هالیوود و دیگر جلوه‎‎های هجمه فرهنگی غرب، آن‎چه بیشترین موفقیت را داشته است، همین جلسات است. بعضی از مداحان جوان در حالِ شدن هستند. سعی‎شان هم این است که از هر عمل مباحی که می‎تواند برای جذب مخاطب مفید باشد، استفاده کنند. تا وقتی که حرامی صورت نگرفته است، باید صبر و تحمل داشت.

سه چیز که همیشه همراه‎تان است؟
خدا که همیشه هست. دوتا هم فرشته هستند روی شانه‎هایم. یک شیطان هم همیشه همراه همه ما هست که امیدواریم طرد شود.

اهل اینترنت هم هستید؟
پای کامپیوتر نمی‎نشینم. یک وبلاگ دارم که آن را هم دوستان درست کرده‎اند و گاهی شعرهایم را در آن انتشار می‎دهند.

معمولا چی عصبانی‎تان می‎کند؟
ریزش بیش از اندازه مردم روی سرم بعد از مجالس. عصبانیت آزاردهنده‎ای است، چون احساس می‎کنم با این عصبانیت، فیض مجلس را هم از دست می‎دهم. اخیرا در حرم رضوی بودم؛ آن‎قدر با من عکس گرفتند که حس حضور از کف رفت. کسی هم که نیستیم ما. اما هر عکسی که می‎انداختند، خجالتم از امام رضا بیشتر می‎شد.

اهل خرید خانه هستید؟
بله. اهل آشپزی هم هستم و هفته‎ای یک‎شب غذای خانه را من می‎پزم. بیشترین چیزی هم که برای خانه می‎خرم گل است و هدایای دیگر. مناسبت‎‎ها و تولد‎‎ها را هم، هم شمسی و هم قمری‎اش را حساب می‎کنم.

باارزش‎ترین هدیه‎ای که تا امروز گرفته‎اید؟
آخرینش را می‎گویم. چند روز پیش در حرم امام رضا یک پر طاووس ضریح را به من هدیه کردند.

باارزش‎ترین چیزی که از دست داده‎اید؟
امام خمینی.

غم‎انگیزترین گوشه تاریخ؟
لابد فکر می‎کنی کربلا را می‎گویم؟ نه. پیچ کوچه بنی‎هاشم. اصلا غم‎انگیزترین گوشه تاریخ، گوشه‎ای بود که امیرالمؤمنین نشسته بود و حضرت زهرا را در بستر بیماری نظاره می‎کرد.

به یادماندنی‎ترین نوای عاشورایی که خوانده‎اید؟
هیچ خواندنی خواندن جبهه‎‎ها نمی‎شود. اما «یاحسین»ی که در 9 دی خواندم، چیز دیگری بود.

سخت‎ترین تجربه درد؟
پنج عمل در دو بیهوشیِ پشت سر هم و شانزده روز بستری شدن در بیمارستان. دکتر می‎گفت دردی که تحمل کردی، چهل برابر درد زایمان بوده است.

اگر بخواهید وصیت کنید یکی از کار‎هایی را که خوانده‎اید در کفن‎تان بپیچند، کدام را انتخاب می‎کنید؟
حضرت زینب در گودال قتلگاه فرمود «اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان.» سلمان که ماحصل عمر رسول اکرم بود، وقتی از دنیا رفت، امیرالمؤمنین روی خاکش نوشت سلمان دست خالی آمده است و کسی که به خانه کریم می‎رود، شایسته نیست دست ‎پر برود. آن‎وقت من چهارتا چیز را که خوانده‎ام، بدهم در کفنم بپیچند؟ هرگز چنین کاری نمی‎کنم.

بزرگترین حسرت‎تان؟
این‎که کم گفته‎ام «حسین.»

مهم‎ترین کلمه عالم؟
الله. حسین هم فدایی الله است.

اگر جای حاج کاظم آژانس شیشه‎ای بودید چه می‎کردید؟
زدی به خال! ما که تا حالا هر کار کرده‎ایم، کار حاج‎کاظمی بوده است! اما هیچ‎کس حاج‎کاظم و حاج‎کاظم‎‎ها را نشناخت و نمی‎شناسد. در فتنه 88 تعدادی شهید دادیم و البته تعدادی هم از مردم کشته شدند که پاره‎تن ما و اولاد ما بودند. کی گفته وکلا و وزرا و رؤسای قوه ما از یکی از این شهدا بالاترند؟ این‎ها که در فتنه بصیرت نشان دادند و در غربت شهید شدند و یک ختم درست و حسابی هم برای‎شان گرفته نشد. کم‎کاری‎‎ها و ماست‎مالی‎کردن‎‎ها و دسته‎بندی‎‎ها و احتیاط کردن‎‎ها برای حفظ موقعیت‎‎های آینده و بی‎عقلی‎‎های بعضی و دگردیسی‎‎های بعضی و... برای‎مان غیرقابل‎باور بود. حاج‎کاظم‎‎ها در این موقعیت‎‎ها چه باید بکنند؟ گاهی فکر می‎کنم بعضی کار‎های ما اصلا منبعث از رفتار و منطق حاج‎کاظم آژانس شیشه‎ای بوده است.

اگر به ده سال زندان محکوم شوید؟
بعید هم نیست همین روز‎ها محکوم شوم! استقبال می‎کنم. اگر ادای حق‎الناس باشد، می‎روم زندان و پاک می‎شوم. اگر مظلوم‎نمایی هم باشد، برایم قشنگ است. اما فارغ از همه این‎ها، من به خلوت احتیاج دارم. لااقل مجموعه شعر‎هایم را جمع می‎کنم!

اگر بدانید 24 ساعت بیشتر زنده نیستید ؟
اگر یک ساعت مانده باشد، نماز امیرالمؤمنین می‎خوانم. اگر 24 ساعت وقت داشته باشم، بخش اعظمش را صرف طلب حلالیت و وصیت می‎کنم و اگر بتوانم مشهد می‎روم؛ البته به شرطی که هواپیما سقوط نکند !

دوست دارید آخرین کلمه‎ای که بر زبان می‎آورید چه باشد؟
تا بخواهیم بفهمیم کدام را باید بگوییم برده‎اندمان. آن‎چه بر دل می‎گذرد شرط است، نه آن‎چه بر زبان می‎آید. رفیقی داشتیم که می‎گفت دوستی داشتم که وقتی گلوله به پشت سرش خورد، ناخودآگاه گفت «کی بود؟» و بلافاصله شهید شد. یعنی ما باید فکر کنیم آخرین کلمه این شهید «کی بود» بوده؟ اگر این‎طور نگاه کنیم که خیلی از مرحله پرتیم! اما من دوست دارم «بک یا الله» را تا «بالحجه» بگویم. دوست دارم شعبانیه و آل‎یاسین و زیارت عاشورا را خوانده باشم و بمیرم؛ و دوست دارم آخرین کلمه‎ام، چیزی باشد که خدا دوست دارد؛ و دوست دارم کمی پیش از مردن، کمی برای امام حسین گریه کرده باشم. گریه برای امام حسین جان دادن را آسان می‎کند...

و حرف آخر؟
حرف اول حسین، حرف آخر حسین  

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , فـــــــــرهنـگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2766
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 مهر 1391

هفتم مهر 59، حضرت آیت الله خامنه‌ای، نماینده‌ی حضرت امام در شورای عالی دفاع، برای اولین بار وارد جبهه‌های حق علیه باطل می‌شوند. بعدها، ایشان در صحبت‌های مختلفی، قسمت‌هایی از داستان اولین حضور خود را تعریف می‌کنند. متن زیر روایت این سفر است که از چندین منبع مختلف، از بیانات استخراج شده و در کنار هم قرار گرفته است. انتهای هر پاراگراف، تاریخ بیانات مربوطه، درج شده است:

 


 


من در اوّل جنگ وقتى كه هفت، هشت، ده روزى گذشت ديدم كه هر چه خبر مى‌آيد يأس‌آور است، هيچ كار هم از دست من اينجا بر نمى‌آيد، زمان بنى‌صدر بود من البته نماينده‌ى امام در شوراى عالى دفاع بودم آن روز و سخنگوى شوراى عالى دفاع هم بودم. اما خب هيچ كارى دستمان نبود، مى‌رفتيم توى مركز فرماندهى، توى ستاد مشترك آنجا مى‌نشستيم يك صبح تا ظهر، يك ظهر تا شب، ظهر آنجا مى‌ماندم، گاهى شب‌ها من در ستاد مشترك مى‌ماندم خانه نمى‌آمدم همه‌اش دوندگى، همه‌اش تلاش، اما قيچى دست ديگرى است كه ببرد، كليد دست ديگرى است كه باز كند يا ببندد هيچ كارى نداشتم، واقعاً بيچاره شده بودم، عاجز شده بودم. مرتب از دزفول، از اهواز، از جاهاى ديگر پيغام، تماس مى‌گرفتند آقا ما اينجا فلان چيز مى‌خواهيم، توپ نخود كشمشى مى‌خواهيم، نمى‌دانم خمپاره مى‌خواهيم، چه مى‌خواهيم، چه مى‌خواهيم. ما اين‌جا توى ستاد مشترك مركز فرماندهى مطرح مى‌كرديم، با بى‌اعتنائى مواجه مى‌شديم.

ديدم از من كارى بر نمى‌آيد دل من هم مى‌جوشد، اصلاً نمى‌توانم صبر كنم. رفتم خدمت امام با دغدغه‌ى كامل؛ چون احتمال قوى مى‌دادم كه امام بگويد كه نه. خواستم بروم اجازه بگيرم كه بروم، گفتم من مى‌روم جبهه. البته من فن جنگ هم بلد نبودم. من سربازى نرفتم، آن روز يك گلوله زدن عادى را هم شايد من درست نمى‌توانستم انجام بدهم، گفتم مى‌روم خدمت امام از امام درخواست مى‌كنم كه من را بفرستد آنجا من بروم آنجا بلكه با وجود خودم، با نفس خودم، با سخنرانى خودم يك عده‌اى را بكشانم آنجا جمع كنم يك كارى بكنيم، نمى‌دانستم هم چكار مى‌خواهيم بكنيم.67/9/10

و خيلى هم خدا خدا مى‌كردم كه ايشان نگويند نه، چون گاهى ايشان از اين احتياط‌ها مى‌كردند كه خودتان را حفظ كنيد، نگهداريد. خيلى دلهره داشتم كه ايشان بگويند نه.66/4/25

هميشه امام به ما مى‌گفتند كه خودتان را حفظ كنيد، مراقبت كنيد، چه بكنيد، احتمال قوى مى‌دادم كه بروم امام بگويند نه. كه خب خطر است مرگ قطعى بود ديگر يعنى مسأله‌ى عادى نبود جبهه مى‌خواستيم برويم. رفتم خدمت ايشان قبلاً به آقاى حاج‌احمدآقا گفتم كه من مى‌خواهم از امام چنين درخواستى بكنم من خواهش مى‌كنم شما با امام قبلاً صحبت كن زمينه را آماده كن كه امام نه نگويد. رفتيم آنجا عده‌اى از فرماندهان نظامى بودند، مرحوم چمران هم بود، بعد كه حرفهاى همه تمام شد و مى‌خواستند پا شوند، من به امام گفتم من خواهش مى‌كنم اجازه بدهيد من بروم يا اهواز يا دزفول شايد يك كارى بتوانيم بكنيم. بلافاصله گفتند كه بله شما برويد.67/9/10

ايشان هيچ مقاومتى نكردند. گفتند: ان‌شاءالله خدا موفق كند. گفتم پس من امروز مى‌روم، گفتند عيب ندارد.66/4/25

به قدرى من خوشحال شدم بال در آوردم.67/9/10

من چون احساس كردم كه نيروهاى نظامى ما بسيار كم هستند و ضعيف هستند، براى اين‌كه بتوانيم همان عده نيروهايى كه هستند را روحيه‌اى بدهيم و افراد ديگرى را هم از مردم دعوت كنيم كه به آنها كمك كنند، من از امام اجازه گرفتم.65/10/16

مرحوم چمران نشسته بود آنجا گفت آقا پس به من هم اجازه بدهيد من هم بروم ايشان گفت شما هم برويد. ما آمديم بيرون معطلش نكردم گفتم آقاى دكتر همين الان راه بيفتيم برويم. گفت پس تا بعد از ظهر صبر كن من يك چند تا دوست و آشنا دارم. من آمدم منزل به محافظينم گفتم كه خداحافظ شما من دارم مى‌روم ميدان جنگ محافظت مال تهران بود، ميدان جنگ كه ديگر محافظت ندارد با اينها خداحافظى كردم، منقلب شدند بعضى‌هايشان گريه كردند، ناراحت شدند، بعد به من گفتند: كه خيلى خب حالا ما مى‌آئيم به عنوان محافظ نمى‌آئيم، ما هم مى‌خواهيم بيائيم جبهه، گفتيم بيائيد.67/9/10

 



 

«عيبى ندارد.» لذا بودند و مى‌رفتند كارهاى خودشان را مى‌كردند و به من كارى نداشتند.72/6/11

عصرى با مرحوم چمران راه افتاديم.67/9/10

سوار يك سي يکصدوسى شديم با يك عده‌اى كه با ايشان بودند. بنده تنها بودم، ايشان چهل، پنجاه نفر با خودش داشت.66/4/25

سر شب بود اوائل شب رسيديم اهواز.67/9/10

توى همان پادگان لشكرِ نود و دو.72/6/11

بنده رفتم توى متن قضايا، يعنى؛ يك شب را من نگذراندم، همان شب اوّل كه رفتيم يك گروه كوچكى درست شد كه بروند آرپى‌جى و تفنگ بردارند بروند داخل صفوف دشمن و به اينها شبيخون بزنند يك كارى بكنند،67/9/10

دوستانى كه آنجا در استاندارى و لشكر بودند، گفتند: «الان ميدان براى شكار تانك و كارهاى چريكى هست.» ايشان گفت: «از همين حالا شروع مى‌كنيم.»72/6/11

بنده هم نمى‌دانستم چه‌ كار مى‌خواهم بكنم، چمران هم شد فرمانده‌ى اين جمع؛ چون ايشان كار نظامى كرده بود مى‌دانست. من به مرحوم چمران گفتم من هم بيايم گفت چه عيب دارد؟ گفتيم لباس بياوريد لباس آوردند، بنده براى اوّلين بار لباس سربازى را آن روز پوشيدم،67/9/10

كه البته لباس خيلى گشادى بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آن‌وقت لاغرتر هم بودم. خيلى به تن من نمى‌خورد.72/6/11

معمول هم نبود آن وقت معممين لباس نظامى بپوشند، من ديدم لباس سربازى را ريختند آنجا كسانى كه از تهران با بنده، مرحوم چمران با هم رفته بوديم يك عده هم با ما بودند آنجا هستند، دارند مى‌پوشند، من به چمران گفتم چه طور است من هم يكدانه بپوشم؟ يكدانه لباس سربازى برداشتم. من پوشيدم و عمامه و عبا را گذاشتم كنار،66/6/28

 

چند روزى كه گذشت، يكدست لباس درجه دارى برايم آوردند كه اتّفاقاً علامت رسته‌ى زرهى هم روى آن بود. رسته‌هاى ديگر، بعد از اين‌كه چند ماه آنجا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله مى‌كردند كه چرا لباس شما رسته‌ى توپخانه نيست؟ چرا رسته‌ى پياده نيست؟ زرهى چه خصوصيتى دارد؟ لذا آن علامت رسته‌ى زرهى را كندم كه اين امتيازى براى آنها نباشد.72/6/11

 


 


كلاشينكف البته داشتم،67/9/10

 الان هم آن را دارم. يعنى شخصى است و ارتباطى به دستگاه دولتى ندارد. كسى يك وقت به من هديه كرده بود. كلاشينفك مخصوصى است.72/6/11

 
برداشتم كلاشينكف را با اين جمع راه افتاديم همان شب اوّل ساعت حدود دوزاده، يك رفتيم توى منطقه. منطقه‌ى تاريك ظلمانى. چون چراغى روشن نمى‌شد تمام آن منطقه تمام خوزستان شايد بشود گفت يا اين بخش اقلاً از خوزستان خاموشى بود. از همان شب اوّل شروع كرديم. من رفتم نزديك ديدم كه وضع چيه، ديدم كه حضور يك عمامه به سر آنجا چه مى‌كند. شب اوّلى كه ما وارد شديم در اين ستاد لشكر نودودو يك حالت افسردگى‌اى وجود داشت، توى اتاق جنگشان رفتيم ديديم سر درگم، بوى اميد نمى‌آمد. اين شب اوّل بود سه، چهار شب كه گذشت ما هر شب همين عمليات را مى‌رفتيم مرتب هر شب با مرحوم چمران و يك عده‌اى از افرادى كه ايشان با خودش آورده بود و بعضى از بچه‌هايى كه با من بودند مى‌رفتيم منطقه براى عمليات، بعد از سه، چهار شب يك روز ديدم يك سرهنگى بود يا سرهنگ دويى بود يا سرگردى بود يادم نيست، - مرد نسبتاً مسنى هم بود ديگر در آن درجه قاعدتاً هم سن خيلى جوان نيست - آمد پيش من يك نامه‌اى به من داد گفت: من خواهش مى‌كنم به اين نامه توجه كنيد. من ته دلم سوء ظن پيدا كردم گفتم اين لابد آمده مى‌گويد به من مرخصى بگوئيد بدهند، نامه را باز كردم ديدم نوشته كه من از شما خواهش مى‌كنم شما كه داريد شب‌ها مى‌رويد عمليات، يك شب هم دست من را بگيريد من را هم ببريد. من منقلب شدم ديدم همان آدم است، همان آدم دو، سه شب قبل است. آن روز ارتشى‌ها خيلى نشان نمى‌دادند كه در ميدان جنگ فداكارى مى‌كنند، البته در طول اين مدت تا قبل از اين‌كه سپاه انسجامى پيدا كند و وارد ميدان بشود انصافاً كارهاى بزرگى انجام دادند؛ اما آن اوائل كار بود، اوائل جنگ بود، اين‌كه مى‌گويم شايد هفته‌ى دوم جنگ بود، هنوز بيست روز از جنگ نگذشته بود. يك سرهنگى يا يك سرگردى اينجور تحت تأثير اين حركت قرار گرفته بود از اين‌جا شروع شد؛ ديگر خب علما هم ديديم يواش، يواش آمدند يك عده‌اى شايد قبل از ما بعضى‌ها نمى‌دانم رفته بودند، بعضى‌ها بعد از بنده آمدند.67/9/10
 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2197
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 مهر 1391
حضرت آیت‌الله جوادی با قرائت این آیه که «و لما ورد ماء مدین وجد من دونهم امرأتان تذودان...»، بیان داشت: این دامدارها دام‌ها را اطراف شهر و روستا اداره می‌کردند، کشاورزی باید طوری باشد که برای علوفه، ارز از کشور خارج نشود، این گونه است که بعد از افزایش دلار،‌ علوفه، شیر و ماست گران می‌شود؛ این به تحریم برنمی‌گردد شما آب و خاک داری، اما از آن استفاده نمی‌کنی. این روستاها را خراب کردید؛ و حالا از بیرون باید وارد کنید. این نفرین علی(ع) است.؛کسی روستا دارد و مکان دارد و فقیر باشد، خدا او را از رحمتش دور می‌کند، ما جوان‌ها را به شهر آوردیم و در تلویزیون فوتبال نشان دادیم، این طور است که حالا اگر تحریم شد، شیر دو برابر می‌شود، اشکال از تحریم نیست، مدیریت‌مان صحیح نیست.
وی به قرائت حدیث امام علی(ع) که‌ «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر، بعده‌الله» پرداخت و  ادامه داد: مگر ترکیه چقدر از ما غنی‌تر است؟ روستاهای ما می‌تواند کاملا علوفه را تأمین کند، اگر مدیریت نباشد، باید راهنمایی کرد، البته مبادا حرفی بزنیم که نظام آسیب بببیند باید کاری کنیم که هم کشور روی پای خودش بایستد و مدیریت صحیح شود و هم ذره‌ای حرفی نزنیم که خون‌های پاک شهدا از بین برود.....
 بقیه در ادامه مطلب.....
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2247
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 مهر 1391

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام به تشریح خاطره‌ای بیان نشده از مقام معظم رهبری در سال دفاع مقدس که بنی‌صدر فرمانده کل قوا بود، پرداخت.

به گزارش فارس، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در ‌جمع مردم قزوین در مسجد محمد رسول‌الله این شهر اظهار کرد: در ابتدای سال‌های پیروزی انقلاب و سال نخست دفاع مقدس بنی‌صدر که فرمانده کل قوا بود اجازه دفاع به نیروهای انقلابی نمی‌داد به طوری که شهید جهان‌آرا را از اتاق جنگ دزفول به این بهانه که اینها پاسدار است‌ ‌بیرون انداخت.

وی در ادامه به خاطره‌ منتشر نشده از حضور مقام معظم رهبری در سال‌های نخست دفاع مقدس اشاره و تشریح کرد: در ماه دوم جنگ تحمیلی بود که مقام معظم رهبری با من تماس گرفت و گفت که به اهواز برویم چند ساعت بعد در فرودگاه مهرآباد به یکدیگر ملحق شدیم و قرار بود با هواپیمای فالکون فرانسوی که قدرت مانور فراوانی داشت به سمت اهواز پرواز کنیم.

فرمانده سپاه در دروان دفاع مقدس افزود:‌ چند ساعتی گذشت و از هواپیمای فالکون خبری نشد که پس از پرس‌وجو متوجه شدیم بنی‌صدر گفته ‌به اینها فالکون ندهید.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام اضافه کرد: مقام معظم رهبری تأکید داشتند که چون ما قول داده‌ایم باید به سمت اهواز حرکت کنیم و با هزار زحمت با یک هواپیمای شبیه هواپیماهای جنگ جهانی دوم که حایلی بین مسافران و خلبان نداشت به سمت اهواز پرواز کردیم.

رضایی اضافه کرد: پس از یک ساعت و نیم پرواز به ارتفاعات زاگرس رسیده بودیم که خلبانان مضطرب و مشوش بودند وقتی علت را جویا شدیم گفتند قطب‌نما از کار افتاده و ممکن است به خاک دشمن برویم.

وی عنوان کرد:‌ در همین لحظات مقام معظم رهبری گفتند با بی‌سیم هواپیما با اهواز ارتباط برقرار کرده و مسیر را پیدا کنید که خلبان اعلام کرد بی‌سیم نیز از کار افتاده و هرچه فرکانس‌ها را عوض کردیم هیج ارتباط با اهواز و هیچ جای دیگر برقرار نشد.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام با تشریح این خاطره و اینکه هواپیما مشخص نبود به سمت کویت یا عراق می‌رود بیان کرد: در همین حین مقام معظم رهبری دستور بازگشت را صادر کردند‌‌ پس از مدتی ‌خلبانان دوباره دست و پاهایشان را گم کرده و حسابی مضطرب ‌شد‌ند.

رضایی خاطرنشان کرد: علت اضطراب ‌را که از خلبانان جویا شدیم اعلام کردند تا ۱۰ دقیقه دیگر سوخت نداریم و در همین حال بود که همه در هواپیمای قدیمی مشغول ذکر گفتن بودیم که یک شهر بزرگ زیر پایمان نمایان شد.

وی افزود: با دستور مقام معظم رهبری به سمت شهر حرکت کرده و پس از فرود متوجه شدیم آن شهر اصفهان است. به محض ورود به فرودگاه اصفهان خلبانان گفتند تا ۲ دقیقه دیگر بیشتر سوخت نداشتیم و فرودمان در این شهر معجزه الهی بود.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام یادآور شد: پس از برکناری بنی‌صدر ضد انقلاب که می‌دانست دیگر امیدی ندارد و مدیریت سیاسی دولت عوض شد رجایی را شهید کرد و سپس با مدیریت حکیمانه مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری دفاع مقدس به خوبی مدیریت و ملت ایران حماسه‌ساز شدند.

رضایی با اشاره به عملیات ثامن‌الائمه گفت: امسال که سالگرد عملیات ثامن‌الائمه با میلاد امام رضا (ع) مصادف شد‌ اتفاق نیکویی بود زیرا این عملیات نخستین عملیات موفق پس از اشغال ایران بود.

وی عنوان کرد: اگر یک شهر هم در زمان جنگ ۸ ساله در دست دشمن می‌ماند امروز نمی‌توانستیم سر بلند کنیم و آن حماسه و شور را رزمندگان، بسیجیان، سپاهیان و ارتشیان آفرید‌ند که سنگر به سنگر جنگیده و همه شهرها را آزاد کردند تا برای نخستین بار در تاریخ ایران چنین حماسه‌ای رقم بخورد.

دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: امنیتی که امروز از آن برخورداریم حاصل خون شهداست زیرا تا پیش از این و حتی همین ۵۰ سال قبل بحرین نیز از ایران جدا شده بود ولی دشمنان این مملکت اوضاع ایران را محاسبه نکرده و متوجه نبودند که نه تنها حکومت این کشور دیگر شاهنشاهی نیست بلکه ایمان الهی در دل رزمندگان موجب تحول شده بود.

رضایی اذعان کرد: فداکاری بدون ادا و خدمت بی‌منت تحول عظیمی بود که در سال‌های نخستین انقلاب ایجاد شده بود به طوری که رزمندگان اسلام دفاع در راه حفظ انقلاب و کشور را وظیفه خود دانسته و با گام‌ برداشتن در این مسیر احساس غرور می‌کردند.

وی تأکید کرد: دستاورد بزرگ این دفاع مقدس علاوه بر جدا نشدن قطعه‌ای از خاک کشور تقویت بنیه دفاعی و قدرت نظامی کشور است که این دفاع را بی‌نظیر می‌کند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2059
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 مهر 1391

به نقل از فارس ، رهبر معظم انقلاب عصر روز یکشنبه ضمن عیادت از  علامه حسن حسن‌زاده‌آملی بهبود ایشان را از خداوند متعال مسئلت کردند.

یکی از نزدیکان علامه حسن‌زاده درباره این دیدار گفت: این دیدار در ساعت 17 عصر روز گذشته انجام شد و رهبر معظم انقلاب ضمن یادآوری خاطره‌ای از دو دهه پیش و بستری شدنشان با علامه سخن گفتند.

وی افزود: ایشان از عیادت علامه حسن‌زاده‌آملی در آن زمان سخن به میان آورده و از اهدای نهج‌البلاغه‌ای خطی توسط علامه به معظم له به عنوان رویدادی شیرین و ماندگار یاد کردند.

وی یادآور شد: حضرت علامه در پاسخ به این خاطره شیرین به مطایبه عنوان کرد؛ پس آن نهج‌البلاغه باعث شده که به یاد ما باشید و رهبری معظم انقلاب نیز بلافاصله بیان داشتند؛ خیر، مسائل و موارد زیادی وجود دارد که ما به یاد شما هستیم.

این فرد نزدیک به بیت علامه حسن‌زاده بیان کرد: علامه حسن‌زاده‌آملی ضمن "انسانی الهی و فرزانه" نامیدن معظم له از اظهار لطف رهبر معظم انقلاب تشکّر کردند.

وی افزود: همچنین باقر لاریجانی داماد علامه نیز ضمن تشریح آخرین وضعیت جسمی ایشان، مراقبت بیشتر و دقیق‌تر و نیز پیشگیری از مشکلات بعدی آسیب‌دیدگی فعلی را علت بستری شدن مجدد ایشان عنوان و روند بهبودی ایشان را نیز بسیار خوب ارزیابی کرد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1847
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 مهر 1391

آیت الله مكارم شیرازی در سال 1303 در شیراز به دنیا آمدند. ایشان سابقه ی سالها مبارزه علیه رژیم ستم شاهی را دارند. به همین علت بود كه ایشان بارها به مناطق مختلف از جمله چابهار تبعید شدند. تصاویر زیر از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی آیت الله مکارم را دوران تبعید به چابهار نشان می دهد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2151
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
شنبه 8 مهر 1391

مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در پاسخ به این سؤال که آیا امام زمان(عج) هم به مسجد جمکران می‌رود، گفت: یکی از سادات اخیرا نزدیک مسجد جمکران خانه گرفته و مکرر آن حضرت را دیده است که پس از بیرون آمدن از مسجد غایب می‌شود.

به نقل از فارس، آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» به سؤالاتی در خصوص مسجد مقدس جمکران پاسخ گفته است که مطالب آن به اختصار برای علاقه‌مندان بیان می‌شود.

1- اگر کسی حاجت و یا مشکلی داشته باشد آیا صحیح است که به مسجد مقدس جمکران برود و در این مکان به امام زمان علیه‌السلام متوسل شود؟

- عده‌ای از پاکان و نیاکان با حضرت صاحب(عج) سؤال و جواب می‌کنند و حاجت می‌طلبند و جواب می‌گیرند، و در مسجد جمکران صدای آن حضرت را نیز می‌شوند!

آقایی را که در بیداری دیده بودم، در خواب به من فرمود: چرا به مسجد جمکران نمی‌آیی؟!

2- آیا آن حضرت خودشان هم به مسجد مقدس جمکران تشریف می‌آورند؟!

- آقایی که زیاد به مسجد جمکران می‌رود، می‌گفت: آقا را در مسجد جمکران دیدم. به من فرمود: به دل سوخته‌گان ما بگو برای ما دعا کنند! بعد یک مرتبه از نظر غایب شد! نه این که راه برود و کم کم از نظرم غایب شود! همین آقا، هفته قبل از آن هم حضرت را در خواب دیده بود.

یکی از سادات که عمامه هم ندارد و روضه می‌خواند و مسئله می‌گوید، اخیرا هم نزدیک مسجد جمکران خانه گرفته و همان جا زندگی می‌کند، مکرر آن حضرت را دیده که پس از بیرون آمدن از مسجد جمکران غایب می‌شوند.

3- اگر خداوند توفیق داد و به مسجد مقدس جمکران رفتیم از خداوند و امام زمان(ع) چه بخواهیم؟ راهنمایی بفرمائید.

- افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می‌روند و نمی‌دانند که آن حضرت چه التماس دعایی از آنها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند!

چنانکه به آن آقا فرموده بود: اینها که به اینجا آمده‌اند، دوستان خوب ما هستند، و هر کدام حاجتی دارند: خانه، زن، مال، ادای دینٍ! ولی هیچ کس در فکر من نیست! آری! او هزار سال است که زندانی است، لذا هر کسی که برای حاجتی به مکان مقدس مانند مسجد جمکران می‌رود، باید که اعظم حاجت نزد او، واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را از خدا بخواهد.

4- این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجت بن الحسن العسکری(عج) هستم، از حضرتعالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم؟

- زیاد صلوات اهدای وجود مقدسش کنید، مقرون با دعای تعجیل فرجش «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» و زیاد به مسجد جمکران مشرف شوید با ادای نمازهایش.

5- اگر درباره مسجد مقدس جمکران نظری دارید بفرمائید؟

- ما معتقدیم که این مشاهد مبارک و مساجدی مانند جمکران، بی‌نیاز از معرفی‌اند و اگر کسی بگوید: رفتیم و چیزی در آنجا نیافتیم به حسب ظاهر باید گفت: از روی اعتقاد صحیح نرفته است؛ یا برای امتحان رفته یا همین طوری رفته است به هر حال بهترین معرّف این مکان‌ها‌، خودشان هستند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــهـــــدویــــت , پـرســــــــمـان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2590
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

 

 

1 تفسیر سوره حمد

امام رضا علیه السلام در حدیثی از پدران بزرگوار خود از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کند که فرمود از پیامبر(ص) شنیدم که خداوند فرموده است من سوره حمد را میان خود و بنده ­ام تقسیم کرده ­ام نیمی از این سوره برای من و نیمی از آن برای بنده من است. و هر چه بخواهد اجابت می­شود هنگامی که بنده می­گوید: « بسم الله الرحمن الرحیم » خداوند بزرگ می­فرماید بنده ­ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهای او را کامل نمایم. و برای او در همه حالاتش برکت قرار دهم و هنگامی که می­گوید « الحمدلله ربّ العالمین » خداوند بزرگ می­فرماید بنده ­ام مرا حمد و ستایش نمود و دانست نعمتهایش را که دارد از ناحیه من است و بلاهایی را که از او دور کردم با احسان من بوده است گواه باشید که من نعمتهای سرای آخرت را بر نعمتهای دنیایی او می­ افزایم و بلایی آن جهان را نیز از او دفع می­کنم.

همانگونه که بلاهای دنیا را از او دور کردم و هنگامی که می­گوید « مالک یوم الدّین » خدا می­فرماید : گواه باشید همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از من دانست من در روز حساب، حسابش را آسان می­کنم. اعمال نیکش را می­پذیرم و از بدیهایش صرف نظر می­نمایم و هنگامی که می­گوید: « ایاک نعبد » خداوند بزرگ می گوید بنده ام راست می­گوید تنها مرا پرستش می­کند من شما را گواه می­گیرم که بر عبادتش ثوابی به او بدهم که همه مخالفان عبادت او به حالش حسرت بخورند و هنگامی که می­گوید : « ایاک نستعین » خدا می­گوید بنده ­ام از من یاری خواسته و تنها به من پناه آورده گواه باشید من او را در کارهایش کمک می­کنم و در سختیها یاریش می­نمایم و در روز پریشانی دستش را می گیرم و هنگامی که می­گوید « اهدنا الصراط المستقیم » خداوند می­گوید این خواسته بنده­ ام برآورده است و او هر چه می خواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد و آنچه را امید دارد به او می بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنی اش می دهم.[2] علامه طباطبائ4 پس از نقل این روایت می­نویسد : این روایت همانطور که ملاحظه می­نمائید سوره فاتحة الکتاب را تفسیر می­کند و مؤید گفته قبلی ماست که گفتیم این سوره کلام خدای سبحان است امّا به نیابت از طرف بنده­ اش که در مقام عبادت و اظهار عبودیت بیان می­دارد و پروردگار خویش را ستایش می­کند و این سوره در اصل برای عبادت قرار داده شده و در قرآن هیچ سوره­ای نظیر آن دیده نمی شود.[3]

2ـ تفسیر بسم الله

شیخ صدوق، در کتاب عیون اخبار الرّضا و معانی الاخبار از حضرت رضا علیه السلام روایتی نقل کرده که در معنای جمله بسم الله فرمود:

معنایش این است که من خود را به علامتی از علامتهای خد نشاندار می­کنم.

« تا همه بدانند که من بنده خدا هستم » شخص پرسید ؟ سمه در کلمة بسم الله به چه معناست فرمود : به معنای علامت[4]

نویسنده المیزان، پس از نقل این حدیث می­نویسد : این معنا بر این اساس است که باء برای ابتدای است چون استعانت در سوره حمد ذکر شده و چون بنده خدا، عبادت خود را به علامتی از علامتهای خدا علامت می زند باید نفس خود را هم که عبادتش منشعب به آن است به آن علامت بزند.[5]

در نتیجه گوینده بسم اللّه علاوه بر اینکه در ظاهر کارهای خود را با نام خدا علامت گذاری می­کند، روح و حقیقت و جان خویش را نیز مظهر فناء فی الله قرار می­دهد. چنانکه قرآن کریم می­فرماید : قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین.[6]

3 ـ اعجاز عملی قرآن

حسین بن خالد می­گوید از امام ابی الحسن الرضا علیه السلام پرسیدم اینکه خداوند فرموده ( و السّماء ذات الحبک ) « سوگند به آسمان که دارای راههاست » یعنی چه ؟ فرمود : این آسمان راههایی به سوی زمین دارد . حسین بن خالد می­گوید: عرض کردم چگونه می­تواند آسمان راه ارتباطی به زمین داشته باشد در حالی که خداوند می­فرماید: آسمانه بی ستون است امام فرمود : سبحان الله الیس الله یقول بغیر عمد ترونها . قلت بلی فقال : ثمّ عمد ولکن لا ترونها : ایا خداوند می­فرماید بدون ستون است که قابل مشاهده باشد من عرض کردم آری فرمود پس ستونهایی هست ولکن شما آنرا نمی بینید.[7]

یکی از مفسرین پس از نقل این حدیث می­نویسد: این آیه با توجّه به حدیثی که در تفسیر آن وارد شده است پرده از روی یک حقیقت علمی برداشته که در زمان نزول ایات، بر کسی آشکار نبود چرا که در آن زمان هیئت بطلمیوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمی جهان و بر افکار مردم حکومت می­کرد و طبق آن آسمانها به صورت کراتی تو در تو همانند طبقات پیاز روی هم قرار داشتند و طبعاً هیچکدام معلق و بی ستون نبود.بلکه هر کدام بر دیگری تکیه داشت ولی حدود هزار سال بعد از نزول این ایات، علم و دانش بشر به اینجا رسید که افلاک پوست پیازی، به کلّی موهوم است و آنچه واقعیت دارد، این است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جایگاه خود، معلّق و ثابت اند، بی آنکه تکیه گاهی داشته باشند و تنها چیزی که آنها را در جای خود ثابت می­دارد، تعادل قوّة جاذبه و دافعه است که یکی ارتباط با جرم این کرات دارد و دیگری مربوط به حرکت آنهاست این تعادل جاذبه و دافعه به صورت یک ستون نامرئی، کرات آسمان را در جای خود نگه داشته است حدیثی که از امیر المؤمنان علیه السلام در این زمینه نقل شده بسیار جالب است طبق این حدیث امام فرمود: « این ستارگانی که در آسمانند، شهرهایی هستند همچون شهرهای روی زمین که هر شهری با شهر دیگر ( هر ستاره­ای با ستاره دیگر ) با ستونی از نور مربوط است.

ایا تعبیری روشن تر و رساتر از ستون نامرئی یا ( ستونی از نور ) در افق ادبیات آن روز برای ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نیروی دافعه پیدا می­شد.[8]

در قرآن کریم از خداوند متعال با صفت « لطیف » یاد شده است.[9]

امام علی ابن موسی الرّضا می­فرماید : اینکه می­گوئیم خداوند لطیف است به خاطر آن است که مخلوقات و آفریدهای لطیف آفرید و بدین جهت است که از اشیاء ظریف و ناپیدا آگاه است ایا آثار صنع او را در گیاهان لطیف و غیر لطیف  نمی­ بینی و آیا نمی ­بینی که مخلوقات و حیوانات کوچک و حشرات ریز و چیزهایی که از آن هم کوچکتر از آثار صنع اوست موجوداتی که به چشم نمی­ایند و به قدری کوچک اند که نر و ماده و تازه و کهنه آنها نیز شناخته نمی شود.[10]

امام علیه السلام در این حدیث با تفسیر معنای لطیف یکی از معجزات علمی قرآن را بیان می­دارد زیرا این حدیث اشاره به میکروبها و حیوانات ذرّه ­بینی نموده که قرنها قبل از پاستور بیان شده است.[11]

 

پی نوشت ها در ادامه مطلب...

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 1869
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

ماجرای اول

پس از عملیات «والفجر 8»، دشمن بعثی، موقعیت لشکر «14 امام حسین(ع)» را در شهرک دارخوئین، نرسیده به شهر دارخوئین، در جادة اهواز آبادان شناسایی کرده و چندبار آن را بمباران کرده بود. بنابراین مسئولان لشکر، روبه روی شهرک در آن طرف جاده، موقعیتی درست کردند که به مناسبت شهادت معاون لشکر، شهید «قربان علی عرب»، آن را شهید عرب نامیدند. این موقعیت، مشخصات جالبی داشت که متأسفانه مثل بسیاری از یادگاری های جنگ، بر اثر بی تدبیری مسئولان مربوط از بین رفته است. جاده ای به طول یازده کیلومتر، روبه روی شهرک کشیده شد. به فاصلة هر یک کیلومتر، با فاصلة صدمتر از جادة اصلی، خاکریز دایره ای شکل بسیار بزرگی به قطر تقریباً پانصدمتر زده شد. در هر یک از این خاکریزها، دست کم پانزده سنگر سی نفره درست شد که خاک روی آن ها را پوشانده بود. در مرکز هر خاکریز، مسجدی زیبا با ظرفیت سیصد تا چهارصد نفر با سرویس و حمام ساخته شد. سه وعده نماز جماعت در آن ها خوانده می شد. هر مسجد به نام یکی از گردان ها که عموماً نام یکی از اهل بیت(ع) بود، نام گذاری شد؛ مثلاً مسجد امام علی(ع) در مقر گردان «امام علی(ع)» و مسجد حضرت زهرا(س)، در مقر گردان «یازهرا(س)» بود.

گردان تا دو روز پیش از عملیات که در ادامة عملیات های «کربلای 5» بود صبح ها به تاکتیک و رزم می رفت که معمولاً تا ظهر طول می کشید و پس از نماز، ناهار و استراحت، تا غروب مشغول آماده کردن تجهیزات و تمیز کردن سلاح ها می شد. شب سه شنبه بود. پس از خواندن نماز مغرب و عشا، دعای توسل برگزار شد. با بچه های دسته به سنگر آمدیم. سنگر دستة یک گروهان «ذوالفقار» از گردان «یازهرا(س)». باید تجهیزاتمان را آماده می کردیم و زود می خوابیدیم تا فردا به موقعیت «المهدی(عج)»1 برویم. اسلحة آرپی جی کره ای ام را که پیش از نماز تمیز کرده بودم، بالای سر وسایلم به میخ آویزان کردم. شهردارها2 سفره را پهن کردند، نان خشک ها را وسط سفره گذاشتند و به هر کس یک کاسه عدسی دادند؛ چه غذای دلچسبی بود! سفره را جمع می کردند که «حسین»، تعزیه گردان سنگر گفت: «این دوره هم تمام شد. فردا عازم می شویم تا یک مرحلة دیگر از عملیات کربلای 5 را انجام دهیم و حال صدام را بگیریم. راستی بچه ها! دوست دارید فردا توی عملیات چه بلایی سرتان بیاید؟ شهید، مجروح، مفقود و اسیر شوید یا مثل من، سر و مر و گنده، دوباره به اسلام و مسلمین خدمت کنید؟»

هر کس چیزی گفت، ولی هیچ کس اسارت را طلب نکرد. یکی از بچه ها که چندبار مجروح شده بود و معتقد بود خدا تا پاشنه در، بیش تر راهش نمی دهد، گفت: «بچه ها! من که رکورددار شما هستم، می گویم، آدم مجروح بشود و ببرندش مشهد. آن وقت سه شنبه شب ها با همان لباس های بیمارستان ببرندش حرم. زائران برایش راه باز کنند و او برود جلو و بچسبد به ضریح. چه می شود پسر؟!»

پیش خودم گفتم: «با این اوصاف، مجروحیت هم چیز بدی نیست.»

فردا به موقعیت المهدی(عج) منتقل شدیم و در آن جا مأموریت گردان تشریح شد. معلوم شد که ما سه دستة گروهان ذوالفقار وظیفه داریم، برای تثبیت خط اول، پیش مرگ بقیة گردان شویم. وظیفه عملیات، گرفتن جادة آسفالتی بود که در این طرف اروند قرار داشت و تقریباً روبه رو و مسلط به شهر بصره بود. حدود پانصد متر از این جاده که منتهی به اروند می شد، دست نیروهای ایرانی بود و بقیة جاده به طول چندین کیلومتر در عمق خاک ایران، دست دشمن بود.....

 

بقیه در ادامه مطلب....

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 3021
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه