میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2850
:: باردید دیروز : 12595
:: بازدید هفته : 20305
:: بازدید ماه : 24157
:: بازدید سال : 24157
:: بازدید کلی : 889591
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 25 بهمن 1391

مادر شهید صیاد می گفت:الان کسی این حرفها را باور نمی کند، اما علی بعد از پیوستن به دانشگاه افسری، همه حقوق خود را به من می داد می گفت: مادر ، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می کشم، اما شما 5 تا پسر و 2 تا دختر دارید. البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می فرستاد.


شهيد صياد شيرازی نمونه ای از يک فرمانده موفق و مکتبی و ولايت مدار است. ايشان در مسؤلیت هايش به مفاهيم خوشخويی، مهربانی، گذشت، مشاوره در تصميم گيری و تلاش در جهت خشنودی و اعتماد به خدا عمل کرد و تربیت قرآنی را در زندگی، پیشه خود ساخته بود، از جمله؛ آيه ۱۵۹ سوره عمران "فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلين."به سبب رحمت الهی در برابر مومنان،نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آن ها را ببخش و برای آن ها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامیکه تصمیم گرفتی(قاطع باش) و بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست دارد".‏ را به عنوان منش و روش خود برگزيده بود.

سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد علمی

1- ايشان شکارچي بود
يکي از دوستان طلبه: ايشان شکارچي بود و سخنان تک تک عالمان رباني و بزرگان و شخصيت ها را، هم از لحاظ علمي و هم از لحاظ معنوي، شکار مي کرد.
نه تنها در حوزه مسائل اسلامي که در حوزه هاي مختلف، مطالعه داشتند. به کتاب هاي شهيد مطهري، تفاسير مختلف قرآن و زندگي و سيره ائمه معصومين (علیه السلام) خيلي علاقه داشتند. هرگز وقتشان را هدر نمي دادند. به دو موضوع خيلي تمايل نشان مي دادند. يکي رياضي بود و يکي هم زبان انگليسي که چون در آمريکا دوره عالي نظامي را گذرانده بودند، به آن خيلي مسلط بودند. علاقه عجيبي به علوم داشتند. ایشان شاگرد اول دوره تخصصی "هواسنجی لجستیک"دانشگاه امریکا بودند.


 
 برای ۲۴ ساعت شبانه روز برنامه داشت
یادداشتها و دستنوشته های باقیمانده از وی از برنامه ریزی های روزانه وی برای زندگی فردی و سازمانی حکایت می کند. مدل برنامه ریزی ای که بسیار دقیق بوده و دقیقه های زندگی روزانه را در کنترل خود دارد؛ کاملاً منطبق با آموزشهای نظامی فراگرفته شده در دانشکده افسری (برنامه سین) که تا پایان عمر شهید استمرار داشته است. و مهمتر اینکه یادداشتهای فوق نشان می دهد که وی برای ورود به هر برنامه ای، قبلاً فکر کرده و سناریوهایی را در ذهن خود مرور کرده است. ايشان برای ۲۴ ساعت شبانه روز برنامه داشتند. در زمان جنگ اين مساله نمود پيدا می کرد به صورتی که ايشان ساعات روز را تقسيم بندی کرده بود مثلا برای نماز، تعقيبات نماز، دعا، ورزش، صبحانه، تماس با افراد، تجليل از افراد، تذکر به افراد و ساير امور برنامه داشتند و ساعات مشخصی را تعيين کرده بودند.ايشان برای صحبت کردن هم برنامه داشت يعنی اینکه چه بگوید؟ چگونه بگوید؟ چرا بگوید؟


 

سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد اجتماعی

نگهدار انسان بايد خدا باشد نه بنده خدا
مثل بقيه ي مردم زندگي مي كرد؛ راحت و عادي به مسجد مي رفتيم، توي بازار قدم مي زديم، خريد مي كرديم و به مهماني مي رفتيم. انگار نه انگار او فرمانده است و خصم جان منافقين. اصرار مي كردم كه شما در معرض خطر هستيد، بايد محافظي داشته باشيد، اما مي گفت:"نگهدار انسان بايد خدا باشد نه بنده خدا"



2- نامه هایی که از سوی خانواده های بی سرپرست یا مستضعفی که پدر به آنها کمک مالی می کرده اند
بعد از شهادت پدر ، نامه های زیادی به منزل ما سرازیر شد. این نامه ها در زمان حیات پدر هم به منزل ما می آمد . ما فکر می کردیم که نامه ها اداری است و در مورد آنها کنجکاوی نمی کردیم. اما بعد از شهادت پدرمان متوجه شدیم که این نامه ها از سوی خانواده های بی سرپرست یا مستضعفی است که پدر به آنها کمک مالی می کرده اند. مادر بعد از سالها تازه متوجه شدند که پدر ، دو سوم حقوقشان را صرف این خانواده ها می کردند.ایشان تنها یک سوم از حقوق ماهیانه‌ ی خود را صرف معیشت زندگی خانوادگی می ‌کرد و دو سوم دیگر آن صرف امور خیریه و صندوق قرض‌الحسنه شخصی ایشان می‌شد، خانواده و حتی همسر ایشان، پس از شهادتشان متوجه شدند که میزان واقعی حقوق آن شهید چقدر بوده است.

به ازای رسیدن به مسكن بهای گرانی را دارم می‌ پردازم
اكنون در وضعیتی قرار دارم كه احساس می ‌كنم به ازای رسیدن به مسكن بهای گرانی را دارم می‌ پردازم آن هم ثمره ی  همه ی  مجاهدت ‌های فی‌ سبیل ‌اللهی ( كه اگر خداوند آن را تأیید فرماید ) كه قلبم رضایت نمی‌ دهد چنین شود. لذا با توجه به این ‌كه خدا می‌ داند نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمی‌ دانم بلكه هم‌ چنان مدیون هستم و باید تا روزی كه نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم . قاطعانه اقدام فرمایید كه ساختمان نیمه كاره مسكن این‌ جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل‌ گرفته و فقط مخارجی را كه اضافه بر وام واگذاری ( مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم.
ایشان کاملا چهره ای مردمی و اسلامی بودند.
سردار سرلشکر صفوی: من فراوان دیدم که ایشان با لباس شخصی به نمازجمعه می آمد و اغلب در میان مردم در میدان فلسطین می نشست.ایشان کاملا چهره ای مردمی و اسلامی بودند.

3- در کنار سربازان بر سر یک سفره می نشست و غذا می خورد
سردار محمدرضا نقدی:او امیری بود با مرتبه ای رفیع،اما با سربازان و درجه داران و کارمندان جزءبه سادگی می جوشید،با آنان حشرو نشر می کرد و در کنار سربازان بر سر یک سفره می نشست و غذا می خورد.


 
باید غرور سرباز را حفظ كرد
در یكی از این سركشی‌ ها متوجه شد كسی پوتین‌ هایش را واكس زده است. از فرمانده منطقه پرسید چه كسی این كار را كرده است. او گفت: «تیمسار، سرباز مهمانسرا به دستور من این كار را كرده است. چند بار زیر لب استغفار گفت و گفت: این رفتار ها در انسان روحیه ی استكباری ایجاد می‌كند. باید غرور سرباز را حفظ كرد.


سبک زندگی شهید صیادشیرازی در محیط کار و شرایط جنگ
تصمیم گیری های او در شرایط جنگ تحمیلی تعیین کننده و در نوع خود کم نظیر بوده است. وی در این شرایط تصمیماتی اتخاذ و اجرا کرده است که تعیین کننده و در نوع خود کم نظیر بوده است. آنچه تاریخ جنگ و دفاع مقدس شاهد آن است اینکه با اتخاذ حالت جدید، در طول مدت کوتاهی (حداکثر هشت ماه) با انجام عملیاتهای طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس بیش از۹۰% از مناطق اشغالی خوزستان، توسط رزمندگان اسلام آزاد گردید.



4- معتقد بود اگر نیت و عمل ما خالص برای جهاد در راه خدا باشد، او بهترین طرح و برنامه را به ما الهام خواهد کرد
در طراحی و برنامه ریزی همیشه طراحی ذهنی خویش را بر روی کاغذ می آورد و با ارائه به همکاران، آنها را در تصمیم گیری مشارکت می داد و بدینوسیله آنها را تکریم می کرد و از همکاری و مساعدت آنها بهره می جست و معتقد بود اگر نیت و عمل ما خالص برای جهاد در راه خدا باشد او بهترین طرح و برنامه را به ما الهام خواهد کرد.
سبک فرماندهی و مدیریت شهيد صياد شيرازی با ترکيب خصوصيات فردی و سازمانی وی که حاوی سجايای اخلاقی و دينی به همراه علم و دانش بود، می تواند نمونۀ يک الگو برای فرماندهی و مديريت در عرصه نظامی باشد.
همواره از عناصر شايسته نه تنها استفاده كردند بلکه به معني واقعي كلمه افراد متعهد و متخصص را صيد كردند.
وی بعد از اينکه در۱۰ مهر سال۱۳۶۰ به فرماندهی نيروی زمينی منصوب شد يکی از اولين کارهايی که انجام داد اين بود که افراد را متناسب با هدفی که دنبال می کردند در مناصب گوناگون قرار دادند. ايشان اين کار را در سطوح ميانی و عالی انجام دادند و براي لياقت، استعداد، تخصص و تعهد افراد اهميت فوق العاده قائل بودند. وی همواره از عناصر شايسته نه تنها استفاده كردند بلکه به معني واقعي كلمه افراد متعهد و متخصص را صيد كردند.

 

گاهی در شرایط سخت عملیاتی با حضور خود در خطرناک ترین محل و مأموریت، انگیزه از دست رفته و یا تضعیف شده رزمندگان را تقویت و مضاعف می نمودند.
شهيد صياد شيرازی به فرماندهان و افراد زير دست خود اعتماد داشتند و خدمات آنها را ارزش گذاری می کردند و مشوق آنها بودند. وی علاوه بر تشویق های مادی برای ایجاد انگیزه از راهکارهای معنوی نیز بهره می گرفت، بعنوان مثال؛ افراد تحت امرش را به دیدار با علما و روحانیون سرشناس، حضرت امام(ره) و به سفرهای زیارتی اعزام می کرد که اين کار باعث ايجاد انگيزه در افراد می گردید و باعث می شد تا آنها از تمام ظرفيتشان برای انجام کارها استفاده نمایند. ایشان گاهی در شرایط سخت عملیاتی با حضور خود در خطرناک ترین محل و مأموریت، انگیزه از دست رفته و یا تضعیف شده رزمندگان را تقویت و مضاعف می نمودند. در طول هشت سال دفاع مقدس،پنج مرتبه زخمی شد 22ترکش در بدن داشت


سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد روابط خانوادگی

الان کسی این حرفها را باور نمی کند
از قول مادر شهید:"الان کسی این حرفها را باور نمی کند، اما علی بعد از پیوستن به دانشگاه افسری، همه حقوق خود را به من می داد می گفت: مادر، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می کشم، اما شما 5 تا پسر و 2 تا دختر دارید. البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می فرستاد.

 


5-از همان روزي كه به قول معروف"بله" را گفتم، احساس كردم وارد مرحله ي جديدي از زندگي مي شوم كه رشد معنوي، اخلاص و ايمان، حرف اول را مي زند

همسر شهید صیاد شیرازی:. براي پدرم، پاكي و نجابت داماد آينده اش مهم بود نه تأمين رفاه من؛ همان چيزي كه در وجود علي بود، و.تقوايي در وجود علي بود كه تشخيص آن براي دخترها به سادگي امكان پذير بود؛ آخر او، به هيچ دختري نگاه نمي كرد. اين تقوا و پاكي و نجابت را در اوبود  و از همان روزي كه به قول معروف"بله" را گفتم، احساس كردم وارد مرحله ي جديدي از زندگي مي شوم كه رشد معنوي، اخلاص و ايمان، حرف اول را مي زند.
ملاک های شهید صیاد شیرازی برای گزینش داماد خانواده ، ساده‌زیستی وحضوردر جبهه به عنوان بسیجی بود. ملاکهای مادی مدنظر ایشان نبود.

داماد شهید: ملاک های شهید صیاد شیرازی برای گزینش داماد خانواده ، ساده ‌زیستی وحضوردر جبهه به عنوان بسیجی بود. ملاکهای مادی مدنظر ایشان نبود چون قبلا بزرگواران دیگری با موقعیتهای اجتماعی بهتر یا از فرزندان نزدیکانشان یا مسؤولان دولتی دراین زمینه مطرح شده بودند و من درزمان ازدواجم دانشجو بودم وموقعیت مالی مناسبی نداشتم.

6- در زندگی گذشت داشته باش و به خانواده همسرت محبت کن
فرزند شهید:ایشان کوچکترین دخالتی در زندگی ما نمی کردند،مگر اینکه ما خودمان درخواستی داشته باشیم.همیشه به من سفارش می کردند  که؛ در زندگی گذشت داشته باش و به خانواده همسرت محبت کن.
آن شهید اگر احیانا مشکل خانوادگی در وابستگان و نزدیکان می‌دید، مستقیما دخالت نمی‌کرد واز طریق نوشته و با واسطه مطالب را گوشزد می‌نمود.

وظیفه ای در قبال انجام کارهای شخصی من ندارید،شما همانقدر که به بچه ها برسید کافی است.
رفتارشان با مادرمان بسیار بامحبت و همراه با احترام بود ایشان خود لباسهایشان را شسته و اتو می کردند و بطورکلی تمام کارهای شخصی شان با خودشان بود. اگر هم مادر انجام می دادند از ایشان گله می کردندو می گفتند:شما خانم خانه هستید و وظیفه ای در قبال انجام کارهای شخصی من ندارید،شما همانقدر که به بچه ها برسید کافی است.

ايشان واقعاً خيلي صميمي و رفيق بودند
ايشان واقعاً خيلي صميمي و رفيق بودند. به خاطر شرايط کاري و وضعيتي که در آن برهه داشتند، سعي مي کردند در اين زمينه بيشتر به کيفيت توجه کنند تا کميت، يعني شايد گاهي اوقات يک يا دو ساعت براي ما وقت مي گذاشتند، ولي همين زمان اندک، از نظر کيفي خيلي پر بار بود.

7- روز جمعه را به طور کامل در اختیار خانواده بود
روز جمعه را به طور کامل در اختیار خانواده بود، ایشان صبح جمعه پس از ورزش والیبال یا فوتبال و صرف صبحانه، شخصا دستشویی، آشپزخانه و راه ‌پله ‌ها را - با این که بعضی معتقدند این امور مربوط به خانمها بود - می ‌شستند و سپس برای نمازجمعه آماده می‌شدن .

انتخاب بهترین روش تربیتی
همسر شهید: نسبت به تربیت بچه ها خیلی حساس بودسعی می کرد با مطالعه و مشورت با کارشناسان ، بهترین روش تربیتی را انتخاب کند ، یه روز دیدم بعد از اینکه کفش های خودش را واکس زد ،مشغول واکس زدن کفش های پسر بزرگمان شدعلت این کارش را پرسیدم ، گفت:پسرمان جوان است ممکن است اگر مستقیم به او بگویم کشفت را واکس بزن ، جواب ندهد این کار را می کنم تا به طور عملی واکس زدن را به او یاد دهم.

هر روز صبح نیم ساعت تا سه ربع وقت می گذاشت برا ی بچه ها
نماز شبش را که می خوند ، تا صبح بیدار می ماند، ما را هم برای  نماز بیدار می کرد بعد از نماز با بچه ها ورزش می کردیم و نهایتاً می رفت سر کارهر روز صبح نیم ساعت تا سه ربع وقت می گذاشت برا ی بچه ها بهشان می گفت درباره هر چه که  دوست دارید حرف بزنید.

8- به اطاعت از پدر و مادر، بسيار مقيد بود و نسبت به مادر احترام فوق العاده اي قائل بود.
 مادر شهید: :علي به اطاعت از پدر و مادر، بسيار مقيد بود و نسبت به مادر احترام فوق العاده اي قائل بود.
به پاس صبرها و تحمل های تو ...
می گفت: خجالت می کشم ، خیلی در حق خانواده ام کوتاهی کردم کمتر پدری کرده ام ، فرصتش کم بود وگرنه خیلی دلم می خواست...یک روز در زدند پیک نامه آورده بودقلبم ریخت که نکند شهید شده باشد پاکت را باز کردم ، دیدم یک انگشتر عقیق برایم فرستاده و روی یه برگه هم نوشته بود: به پاس صبرها و تحمل های تو ...
 

سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد دینی

9- من یک دفعه متوجه شدم که دو ساعت است ما داریم در مورد اسلام صحبت می کنیم و همه کنجکاو و بگوش.
شهید صیادشیرازی در جمع خانوادگی افسران آمریکایی: "من حال خودم را نمی فهمیدم ولی معلوم بود که خدای متعال،به من حالی داده توام با بصیرت؛سیم وصل است و دارم دفاع از دین می کنم در آن دنیا...عجیب حرفها سلیس می شد به زبان انگلیسی؛در حالی که من چنین تسلطی نداشتم.من یک دفعه متوجه شدم که دو ساعت است ما داریم در مورد اسلام صحبت می کنیم و همه کنجکاو و بگوش"علی وقتی می رفت بیش از پانصد نفر برایش دست زدند.از فردا دعوتنامه های زیادی از خانواده های آمریکایی برای او آمد تا در یک فرصتی مهمانشان باشد.

اهتمام به نوافل نماز
در اوقات نماز همیشه بیست دقیقه قبل از شروع نماز در مسجد حاضر می شدد و به تلاوت قرآن و دعا می پرداخت،تا زمان اقامه نماز فرابرسدو این وقت نیمساعته را که به نماز اختصاص می داد هرگز با کار دیگری عوض نمی کرد.

تلاوت قرآن روزانه
تلاوت قرآن روزانه ایشان ترک نمی شد.به صدقه و انفاق هم بسیار بها می داد. در حل مشکلات دیگران نیز همواره پیشقدم می شد.
 
ما باید همین جا نماز بخوانیم.

سرهنگ غلامحسین در بند ی: در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی کوپتر.دیدم ایشان مدام به ساعت شان نگاه می کردند. علت را پرسیدم ،گفتند موقع اذان است. وهمان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت:این منطقه زیاد امن نیست و اگر صلاح می دانید نتا رسیدن به مقصد صبر کنیم .شهید صیاد گفتند:هیچ اشکالی ندارد،ما باید همین جا نماز بخوانیم.

 


مفسر قرآن

شهید دکتر چمران:"در ارتش کسی وجو دارد که مفسر قرآن است و باید امور را به دست وی سپرد."

10- خدمتگزاری شهید در مجالس عزاداری حضرت امام حسین (ع)
حجت الاسلام علی دوانی:شهید شیرازی شب اول هر ماه در منزلش مراسم وعظ و عزاداری برپا می‌کرد همسایگان دیده بودند که روزهای اول هر ماه شخصی بیرون خانه و در حالی که چفیه‌ای به سر و صورت بسته جلو در ورودی را جاروب می‌کند و آب می‌پاشد ، که متوجه می‌شوند او خود سپهبد صیاد شیرازی است.

کارم را در راه خدا انجام می دهم.
دختر شهید :پدرم در هیچ حال از یاد خدا غافل نبود و قبل از انجام هرکاری وضو می گرفت و می گفت: کارم را در راه خدا انجام می دهم. او هنگام شهادت نیز وضو داشت و با پیکری مطهر به آرزوی خود برای شهادت در راه خدا نایل شد.

11- حتی مراسم عروسی بنده نیز با نماز جماعت شروع شد.
داماد شهید :شهید صیاد شیرازی بسیار زیاد برخواندن نماز اول وقت دقت داشت ، بیشتر کارهای ایشان به گونه‌ای تنظیم می‌شد که یا با وقت نماز به پایان می‌رسید، یا پس از خواندن نماز شروع می‌شد. حتی مراسم عروسی بنده نیز با نماز جماعت شروع شد.

من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم
اوایل جنگ بود . در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن ، نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود ، گفت :" من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم "

12- یکی از بزرگترین آرزوهایش این بود که در زمره یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
مرتب و نظم بود. نماز شبش ترک نمیشد. هر روز صبح دعای عهد می خواند و یکی از بزرگترین آرزوهایش این بود که در زمره یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. نماز مستحبی زیاد می خواند. نماز جمعه را بر خود واجب کرده بود و دسته جمعی به نماز جمعه رفتن در شمار تفریحات خانواده ایشان به حساب می آمد.

سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد ولایتمداری


اطاعت از امر امام خمینی(ره)
موقعی حضرت امام(ره) او را به حضور طلبیدند و دستور اکید دادند که شمال غرب کشور ناامن است و فقط شما می توانید امنیت آنجا را برقرار کنید. صیاد هم بلافاصله در خانه خود ستادی تشکیل دادند و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر امام(ره) انتخاب کرد. ضمن اینکه او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد می کرد؛ اگر امام بفرمایند لباسهایت را بکن یا درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد.


 

13- ارادت شهید به ولایت
فرزند شهید در این باره می گوید : من غالباً درد دلها و سئوالاتم را با ایشان مطرح می‌کردم و از ایشان راهنمایی می‌خواستم عمده همه پاسخهایی ایشان هم این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم . می‌گفت معیار ما در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جاری و ساری باشد . محور دیگر از تأکیدات ایشان ایستادگی بر سر هدف و دفاع از کلمه حق در هر شرایطی بود و می‌گفت این دو هدف در سایه قرار گرفتن در خط اصیل ولایت حاصل می‌شود . می‌گفت : حرف رهبر را باید گوش کرد و به آن عمل نمود حالا دیگران و دشمنان هرچه می‌خواهند بگویند و هر دشمنی که دارند بروز دهند ، برای دستوراتی غیر از امر رهبر جایگاهی قایل نبود.


 



 14- در قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست
 ما که در نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد در قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل ...



 15- نمی خواهم یه لحظه هم امر مولایم رو زمین بماند
با جمعی از فرماندهان رفته بودیم خدمت مقام معظم رهبری تا سخنرانی آقا آغاز شد ، دیدم شهید صیاد شیرازی شروع کرد به نوشتن ریز به ریز نکات سخنرانی آقا رو می نوشت بهش گفتم: آقای صیاد! این سخنرانی چندین بار از اخبار و تلویزیون پخش میشود بگذاردر خانه بنویس ، چرا اینجا می نویسی؟شهید صیاد برگشت و گفت:می نویسم به خاطر اینکه به محض خروج از این مجلس امر ولی و مولایم را اجرا کنم نمی خواهم یه لحظه هم امر مولایم رو زمین بماند می ترسم وقتی از خدمت آقا مرخص شدم توی راه برگشت اتفاقی برام بیفتد آنوقت در حالی از دنیا رفته ام که امر نائب امام زمان رو اجرا نکرده ودر فکر اجرایش نبودم.

و قتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند . حس می کنم ازمن راضی هستند
قرار بود صبح روز عید غدیر برود به خدمت آقا و درجه ی سرلشگری اش را بگیرد . همه تبریک گفتند خودش می گفت : "درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست و قتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند . حس می کنم ازمن راضی هستند . وقتی ایشان راضی باشد امام عصر ( عج ) هم راضی اند . همین برایم بس است . انگار مزد تمام سالهای جنگ را یکجا بهم داده اند ."

16- سفارش شهيد صیاد شیرازی در مورد ولایت
ما در نظامي زندگي مي كنيم كه بر آن ولايت حاكم است و اين ولايت هم جنبه داخلي دارد و هم جنبه بين المللي و دورنماي وسيعي از جهان اسلام دارد و خود به خود چون مسير حكومت ما مسيري است كه در مسير احكام الهي به پيش مي رود ، لذا توسعه هايي كه مي خواهد در اين مسير تحقق پيدا كند در ابعاد مختلف اقتصادي ، اجتماعي ، سياسي و... بايد نشأت گرفته از همين مركزيت ولايت باشد .

17- اولین و آخرین دغدغه شهید صیاد شیرازی
اولین و آخرین دغدغه شهید صیاد شیرازی ، وحدت نیروهای مسلح و تبعیت از ولایت فقیه و امنیت ملی بود. ایشان در تاریخ 1/4/77 طی یادداشتی این دغدغه را با تمام وجودش در عباراتی آورده است.: « موضع ولایت بر ما با این صراحت ابلاغ می شود و نباید ما در اجرای آن عاجز باشیم. رضایت خداوند و ولی امر مسلمین از ما، پایه و رکن نجات از تنگناهاست.

18- آقا گفت « دلم برای صیادم تنگ شده ، مدتی است از ایشان دور شده ام» .
 صبح روز بعد از خاکسپاری ، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س) ، سر قبر شهید صیاد . اما پیش از آنها کسی دیگری هم آمده بود. رهبر معظم انقلاب آمده بودند و فرمودند: « دلم برای صیادم تنگ شده ، مدتی است از ایشان دور شده ام.

 

 

سبک زندگی شهید صیادشیرازی از بعد اخلاقی

 
19- آیت الله بهاءالدینی :"آقای صیاد یک روحانی است که یک مشت روحانی را به دور خود جمع کرده است."
آقای حسین حیدری کاشانی (از شاگردان آیت الله بهاءالدینی): «سپهبد شهید علی صیاد شیرازی حدود 17 سال با حضرت آیت الله بهاءالدینی مراوده داشت و دست پرورده ایشان بود. شاگردی او در این مکتب او را استادی ورزیده در اخلاق و اخلاص ساخته بود. آقا از او تعبیر می کرد "آقای صیاد یک روحانی است که یک مشت روحانی را به دور خود جمع کرده است."
وقتی طلبه های شیراز خدمت آیت الله بهاء الدینی رسیده و از ایشان درس خواستند و گفته بودند: « ما را هدایت کن ، درسی به ما بده » آیت الله بهاءالدینی فرموده بودند:« بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا دارید و هم آخرت .


20- مرحوم حضرت آیت‎الله آقامجتبی تهرانی :شهید صیاد، یک شخصیت والا و خالص و نورانی بود،
فرزند شهید: یکی از ویژگی‎‎های پدر ما این بود که همواره سعی می‎کردند مطالب اخلاقی و ارزشمند از جمله، مباحث آیت‎الله تهرانی را در دفتری ثبت کنند. ارتباط شهید صیاد با آیت‎الله تهرانی، یکی از موقعیت‎‎های خوبی بود که می‎توانست در زمینه رشد اخلاقی و معنوی به پدر ما کمک کند و شهید صیاد نیز سعی می‎کرد.خانواده را نیز برای شرکت در جلسات ایشان با خود همراه می‎برد. گاهی نیز به‎صورت خصوصی خدمت ایشان می‎رسیدند و سؤالات خود را در میان می‎گذاشتند یا بعضا مشورت می‎کردند . به‎ویژه آن‎که از خصوصیات شهید صیاد این بود که تلاش داشت نوشته‎هایش را در صحنه زندگی و کار و اجتماع به اجرا در آورد.
آیت‎الله آقامجتبی تهرانی: شهید صیاد، یک شخصیت والا و خالص و نورانی بود، درحالی‎که معمولا آقا مجتبی در سخنرانی‎ها مسائل را به‎طور صریح بیان نمی‎کردند و اسم نمی‎بردند.


 
سردار سرلشكر پاسدار دكتر سيد يحيي رحيم صفوي: امانتداري و درستكاري، صداقت و راستي ،سعه صدر، شجاعت و قاطعيت، پاسداري دقيق از احكام شرعيآ نرمش در عين قاطعيت، پرهيز از دنياطلبي و مقام طلبي ،خستگي ‌ناپذيري و  رازداري اين ويژگي‌ها به وضوح در آن شهيد عزيز مشاهده مي‌شد، اما در ميان تمام خصوصيات اخلاقي برجسته وي، ممتازترين ويژگي‌هاي وي «اطاعت از ولايت فقيه» و «پايبندي به تقوا» بود كه به عنوان دو اصل محوري در رفتار و كردارش به عينه مشهود بود.
 
 

 پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت سپهبد صیاد شیرازی

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت سپهبد علی صیاد شیرازی پیامی صادر فرمودند . متن پیام بدین شرح است : بسم الله الرحمن الرحیم من المومنین رجال صدقوا ماعاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن ، نظامی مومن و پارسا و پرهیزکار سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید . این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمانهای بلند الهی ، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است قرار می گیرد و دست خائن خود فروخته ای نهال ثمربخش انسان والایی را قطع می کند . او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند همواره سر و جان خود را نثار در راه خدا بر روی دست داشتند . سرزمینهای داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ کرده است . خطر مرگ کوچکترین از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد. کوردلان منافق بدانند که با این جنایتها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا همچون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی بدنامی و سیاهرویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد و سردمداران استکبار که با وجود لافزنیهای ضد تروریستی خود به امید آن نشسته اند که تروریستهای مزدورشان در ایران اسلامی با شهید کردن مردان استوار و مقاوم انقلاب راه تسلط بر ایران اسلامی را هموار کنند، بدانند که خون شهیدان راه حق ملت مومن ما را راسختر و آشتی ناپذیرتر و مقاومتر می سازد . رحمت و فضل بیکران الهی بر روح شهید عزیزمان علی صیاد شیرازی و لعنت و نفرین خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ایادی منفور و مطرود استکبار . اینجانب شهادت این بنده برگزیده خدا را به ملت ایران بخصوص به یاران دفاع مقدس و ایثارگران جبهه های نور و حقیقت و به خانواده گرامی و فداکار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت می گویم و صمیمی ترین درود خود را بر روح پاک او و خون به ناحق ریخته او نثار می کنم . والسلام علی عبادالله الصالحین . سید علی خامنه ای 21/1/78


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2783
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 25 بهمن 1391

در نهج البلاغه "خطبه قاصعه" از امام علی علیه السلام به هنگام نکوهش کبر و خود برتربینى چنین مى خوانیم: پند و عبرت گیرید به آنچه خداوند با ابلیس رفتار کرد، در آن هنگام که اعمال و عبادات طولانى و تلاش و کوشش‌هاى او را که شش هزار سال بندگى خدا کرده بود ... به خاطر ساعتى تکبر ورزیدن بر باد داد، با این حال چه کسى بعد از ابلیس مى تواند از کیفر خدا در برابر انجام همان معصیت مصون بماند؟ نه، هرگز، ممکن نیست خداوند، انسانى را به بهشت بفرستد، در برابر کارى که به خاطر آن فرشته‌اى را از بهشت رانده است. حکم خداوند در باره اهل آسمان و زمین یکى است.


متن حدیث: 

فاعتبروا بما کان من فعل اللَّه بابلیس اذا احبط عمله الطویل و جهده الجهید، و کان قد عبد اللَّه ستة آلاف یدری من سنی الدنیا ام من سنی الاخره عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم على اللَّه بمثل معصیته؟! کلا ما کان اللَّه سبحانه لیدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملکا ان حکمه فى اهل السماء و اهل الارض لواحد؛

«نهج البلاغه،خطبه 192»

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2749
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 25 بهمن 1391

 دبیرکل جبهه پایداری با تأکید بر اینکه مسئولان نباید با دعواهای خود سوژه به دست بیگانگان بدهند، گفت: نمی‌توان با بداخلاقی، بداخلاقی را تغییر داد و با خون، خون را پاک کرد چرا که این امر شدنی نیست.

به گزارش خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام مرتضی آقاتهرانی دبیرکل جبهه پایداری امشب سه‌شنبه در مراسمی که برای قرائت دعای توسل جهت سلامتی آیت‌الله خوش‌وقت در مسجد امام حسن مجتبی(ع) برگزار شده بود، آیت‌الله خوش‌وقت را یکی از بهترین خدمتگزاران انقلاب دانست و اظهار داشت: ایشان راه را به ما نشان داده و می‌دهند و در واقع برای اینکه کسی را تربیت کنند زحمت زیادی کشیده‌اند.
 
آقاتهرانی با بیان اینکه این محله به دلیل حضور آیت‌الله خوش‌وقت با سایر محله‌های شهر فرق دارد، تصریح کرد: کسانی که با علمایی همچون آیت‌الله خوش‌وقت حشر و نشر دارند از نظر تیپ شخصیتی فرق می‌کنند.
 
دبیرکل جبهه پایداری با اشاره به اینکه همین خلق و خوی این افراد است که برای آن بزرگواران باقی می‌ماند، یادآور شد: بنده وقتی برخی افراد را می‌بینم با اینکه استادشان را نمی‌شناسم اما می‌توانم تشخیص دهم که استادشان کیست و پیش چه کسی بوده‌اند. از این رو استاد بسیار مهم است و نشست و برخواست با انسان‌های صالح شاکله انسان را به خوبی تغییر می‌دهد.
 
وی آیت‌الله خوش‌وقت را یکی از علمای بزرگ تهران دانست و تأکید کرد: دوستان باید قدر ایشان را بدانند و امیدواریم که خداوند ایشان را حفظ کرده و به سلامت به کشور بازگرداند.
 
آقاتهرانی در ادامه سخنان خود با بیان اینکه دل انسان‌ها به جایی بند است که در روز به آن مشغول هستند، گفت: دل برخی از انسان‌ها به پول، برخی به جاه و مقام و برخی به شهرت متصل است و ممکن است کسی بخوابد و خواب بازار را ببیند و امثال ما هم درگیر مجلس و بداخلاقی برخی افراد هستیم.
 
نماینده مردم تهران ادامه داد: یکی از نمایندگان برای بنده تعریف کرد که در راهپیمایی یکی از مردم نزد وی آمده و گفته است که ما دغدغه گوشت، نان و آب نداریم فقط شما مسئولان با هم دعوا نکنید.
 
وی بر همین اساس خطاب به مسئولان گفت که با یکدیگر دعوا نکنید و سوژه به دست بی‌بی‌سی و بیگانگان ندهید.
 
آقاتهرانی با طرح این پرسش که چرا می‌خواهید با بداخلاقی به اخلاق برسید، تصریح کرد: برخی در صدد هستند با تضییع حقوق به حق برسند که این مسخره است و شدنی هم نیست.
 
دبیرکل جبهه پایداری با تأکید بر اینکه کسی با خون خون را پاک نمی‌کند و با بداخلاقی نمی‌توان بداخلاقی را تغییر داد، تأکید کرد: باید برای کسی که باید با او خلوت کنیم فرصت بگذاریم و با خداوند خود خلوت کنیم.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2178
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 25 بهمن 1391

پایگاه اینترنتی همراه اول در اقدامی عجیب به تبلیغ اندیشه‌های گمراه کننده اشو و پائولو کوئیلو به وسیله ارائه خدمات پیامکی پرداخته است.

 

حجت الاسلام رسول حسن زاده، عضو هیأت مدیره مؤسسه بهداشت معنوی، در گفت‌و‌گو با رسا با اشاره به تبلیغ اندیشه‌های گمراه کننده اشو و پائولو کوئیلو در سایت همراه اول گفت: تبلیغ اندیشه‌های ضاله اشو و پائولوکوئیلو از طریق سایت همراه اول که تحت نظر یک نهاد دولتی است خطایی بسیار بزرگ است.

وی افزود: بخش خدمات پیامکی همراه اول در یک اقدام عجیب سخنان اشخاصی چون «اشو، پائولوکوئلیو و جبران خلیل» را با عنوان متون ادبی به اشتراک پیامکی گذاشته است.

 حجت‌الاسلام حسن زاده اظهار داشت: چندین سال است که مراکز حوزوی و کارشناسان مسائل جنبش‌های معنوی نوپدید، نسبت به گسترش، فعالیت و آسیب‌های معنویت‌های نوظهور از طریق نشر کتاب و سخنرانی روشن‌گری کرده‌اند و نسبت به پیامدهای آن هشدار داده‌اند، با این حال دیدن نام‌های اوشو و کوئلیو در سایت اصلی همراه اول موجب بهت و حیرت پژوهش‌گران عرصه فرهنگ دینی شده است .

وی ابراز داشت: کسب درآمد به هر طریقی حتی از طریق رواج عرفان‌های کاذب امری ناپسند و نابخشودنی است و رهبر معظم انقلاب بارها نسبت به مقابله با آن هشدار داده‌اند و مؤکداً خواسته‌اند که در محیط‌های جوان مراقب این جریان‌های فرهنگی مخرب باشید.

این کارشناس نقد عرفان‌های نوپدید خاطر بیان داشت: ای کاش مسؤولان مربوطه پیش از آنکه به فکر درآمدزایی باشند از این سامانه جهت روشن‌گری و هدایت افکار عمومی استفاده می‌کردند.

وی ادامه داد: نکته قابل توجه در بخش ادبی خدمات پیامکی این است که فقط سخنان چهار شخصیت آورده شده «اشو ، کوئیلیو ، دکتر شریعتی و جبران خلیل» مگر ما غیر از این افراد شخصیت‌های ادبی دیگر نداریم که سخنان نغز و زیبا داشته باشند.

حجت‌الاسلام حسن‌زاده یادآور شد: چرا شخصیتی مثل اشو که به بدنامی در زمینه اباحه گری در میان تمامی ملل شناخته شده است و یا کوئلیو که خود مبلغ آموزه‌های جادوگری و بی‌بندوباری است، باید به عنوان چهره‌های ادبی در فرهنگ ما معرفی شوند.

عضو هیأت مدیره مؤسسه بهداشت معنوی اظهار داشت: مسؤولان محترم با مطالعه اجمالی بر اندیشه‌های این شخصیت‌ها که در مرکز مطالعات مؤسسه بهداشت معنوی نقد آن به صورت مقاله و کتاب موجود است، با انحرافات و آسیب‌های بنیادین آن‌ها بیشتر آشنا شوند.

 

وی در پایان گفت: این اتفاق و پیش آمدهای ناخوشایندی نظیر آن ضرورت آموزش‌های ضمن خدمت کارکنان سازمان‌های گوناگون کشور را در راستای آسیب شناسی معنویت‌های نوظهور بیش از پیش آشکار می‌کند.

 

گفتنی است، مستندات این مطلب در خبرگزاری رسا موجود است اما به دلیل عدم اشاعه منکر از درج لینک این مطلب در سایت همراه اول خودداری می‌شود.


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2340
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 25 بهمن 1391

 

 

سردار باقر‌زاده گفت: آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی نصیحتی داشتند که بسیار کاربردی است و آن اینکه متدین باشید و مقدس نباشید.

به گزارش فارس، سردار محمد باقر‌زاده رئیس کمیته جست‌وجوی مفقودین دفاع مقدس ستادکل نیروهای مسلح صبح امروز در مراسم چهلمین روز درگذشت آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی در جمع خبرنگاران اظهار داشت: ایشان نصیحتی داشتند که مثل همه فرمایشاتشان بسیار کاربردی است و آن اینکه متدین باشید و مقدس نباشید که این برای حزب‌اللهی‌ها بسیار نصیحت خوبی است.
 
وی با تاکید بر اینکه آیت‌الله حاج‌آقا مجتبی تهرانی دین را به معنی واقعی کلمه قائل بودند، یادآور شد: ایشان می‌خواستند دین به معنای واقعی آن در جامعه حاکم شود و همه تلاش علمی و عملی‌شان در حاکمیت دین خداوند بود.

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2104
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
نویسنده : گمنام
سه شنبه 24 بهمن 1391

 علیرضا پناهیان روز گذشته با حضور در اردوی جهاد اکبر اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه های سراسر کشور که در مشهد مقدس در حال برگزاری است، سخنرانی کرد.


به گزارش خبرنامه دانشجویان ایران، بنا به آنچه پایگاه تحلیلی خبری دانشجویان مستقل، منتشر کرده است، پناهیان در این جلسه به مباحث انتخاباتی پرداخت و نسبت به برخی مسائل اخیر چون انتخابات آزاد، بداخلاقی های سیاسی و جریان های انحرافی سخن گفت.
 
مشروح این سخنرانی به شرح زیر است::

ما در معرض دو مسئله مهم و تا حدی پیچیده قرار گرفته ایم، باید فکر کنیم این دو مسئله مهم را حل کنیم و به خوبی از آن عبور کنیم و آسیب هایشان را کم کنیم و اساسا راه حلی برای زندگی انسانها برای عبور از این دو مسئلۀ مهم بدست آوریم. یقینا عبور از این دو مسئله مهم در تعجیل فرج حضرت و مقدمه سازی برای ظهور حضرت بسیار موثر خواهد بود.

یکی از این دو مسئله برمی¬گردد به شرایط زمانی ما و یکی از معضلات مهم جامعه بشری است و مسئله صرفا داخلی نیست؛ یک پدیدۀ عام البلواست که شاید حدود صد سال است بشر در این گرفتاری متوقف شده و جلوی رشدش گرفته شده است. مسئلۀ دوم برمی¬گردد به رشد معنوی جامعه ما که این رشد در صدر اسلام هم با چنین معضلی مواجه شد و تا حد زیادی متوقف شد. در برخورد با این معضل باید بتوانیم راه حلی اساسی پیدا کنیم.

بستر شناسایی این دو معضل را بنده عرض کردم، برای دومی تاریخ اسلام بود، که باید ببینیم صدر اسلام واقعا با چه معضلاتی مواجه بودند؟ مشکلی که صدر اسلام با آن مواجه شد و نتوانست از آن عبور کند چه بود؟

 مسئله اول را هم باید به ویژگی جامعه جهانی امروز نگاه کنیم که ببینیم با چه معضلی مواجه است و چقدر توانسته است که از این معضل عبور کند و ما چگونه باید برای این معضل راه حل پیدا کنیم. معضلی که امروز در جامعه جهانی با آن مواجه هستیم و باید راه عبوری برای آن ایجاد کنیم، آن راه عبور اینست که: بعد از اینکه جهان از دوران دیکتاتوری مسلط و مستقیم عبور کرد به دوران دموکراسی فرو افتاد. چرا می گوییم فرو افتاد؟ زیرا با مشکلات و معضلات فراوان¬تری روبرو شد اگر چه یک قدم پیش گذاشته شده بود اما چند قدم پس رفت.

 
*فریب هایی است که در دل آزادی وجود دارد/همیشه بازی دموکراسی سه هیچ به نفع صهونیست هاست

اگر جامعه اروپایی هنوز دچار دیکتاتوری بود شاید بهتر می توانست از دیکتاتوری عبور کند و مشکلات یک محیط دیکتاتوری را برطرف کند ولی دچار معضلات جامعه دموکراتیکش شد و این معضلات به سادگی قابل عبور نیستند.

عمده ترین مشکلی که جامعه امروز بر اثر برخورداری از دموکراسی با آن مواجه شده مشکل نفوذ است.مشکل دست های پنهان که دموکراسی های مشکل هدایت شدگی دموکراسی و آزاد است، مشکل فریب هایی است که در دل آزادی وجود دارد که موجب شده در مهد آزادی، بیان فریادها به جایی نرسد. مشکل در آستانه حل شدن است، چون بیان آن ساده شده، به این صورت که تمام کشورهای دموکراتیک قبلی تحت نفوذ مسلم صهونیست ها هستند. چرا مردم در جوامع دموکراتیک هر چه رای می دهند هر چه احزاب و نهادهای مدنی می آیند برحکومت و دولت نظارت داشته باشند، در هیچ کشوری نتیجه ای نمی گیرد. همیشه بازی دموکراسی سه هیچ به نفع صهونیست ها تمام می شود. این رای گیری است؟ یا چه مواجه با آرای عمومی است و چگونه حکمت بر سرنوست مردم خودشان است که یک درصد بر نودو نه درصد حکومت می کند؟ اما نود ونه درصد وقتی می خواهند قیام کنند، علیه یک درصد مثل قیام کردن غلبه بر یک جمعه دیکتاتوری برایشان آسان نیست. این چگونه مشکلی است؟ چگونه جامعه ای که با آرای عمومی اداره می شود، بر آن صهونیست ها حاکم می شود؟ چگونه مردم را فریب می دهند؟ چگونه در جامعه ای که آزادی بیان ادعا می شود، آنقدر آزادی بیان کنترل شده در خدمت دیکتاتوری های پنهان جهان  دموکراتیک قرار می گیرد؟ 

خیلی روشن است. خدمت شما عرض می کنم: یکی از جدی ترین مسایل جمهوری اسلامی این است که ما باید ببینیم چگونه می توانیم از این معضل جهانی عبور کنیم. چگونه ما نباید اجازه بدهیم انتخاباتمان مثل انتخابات فرانسه، آمریکا، انگلستان و آلمان بشود نباید اجازه بدهیم چون نتیجه انتخابات آنجا را دیدیم. چگونه تفکیک قوا باید صورت بگیرد که به سرنوشت شوم تفکیک قوا در کشورهای دمکراتیک جهان امروز مبتلا نشود؟ قوه قضاییه این کشورها حتی تحت سلطه صهونیست ها عمل می کنند و به طور واضحی به نفع صهونیست ها تبعیض آموز عمل می کنند. اینها دیگر نیازی به توضیح و استدلال ندارد با یک مقدار مطالعه می توانید به این واقعیت ها برسید.

 الان سوال این است چگونه یک جامعه دمکراتیک به اینجا می رسد؟ بعد ما چه تفاوتی با آنها داریم و چه پیش بینی داریم که می خواهیم به واسطه  این تفاوت ها و پیش بینی ها کنترل کنیم تا یک جامعه برخوردار از مراجعه به آرای عمومی به آن نقطه نرسد. 

من فکر می کنم این باید در مطالبه شما دانشجویان  قرار بگیرد. مواظب باشید دمکراسی ما که مردم سالاری دینی هست دچار آسیب های دموکراسی غربی نشود. این مطالبه اصلی  ماست. نماد بسیار کوچک  این تفاوت و تمایز این است که به کاندیداهای انتخابات بگوییم که مثل کاندیداهای قبلی تبلیغات نکنند، مثل کاندیدهای قبلی مبارزه انتخاباتی نکنند. نماد بسیار ساده آن این است یعنی یکی از نمونه های بسیار ساده آن این است.
 

 
 
*نظر پناهیان درباره دکتر شریعتی

 من توجه شما را به یکی از جمله های دکتر شریعتی جلب  می کنم؛ سال ها پیش کتابی را می خواندم که دیدگاه های سیاسی دکتر شریعتی را در آن جمع کرده بود. گرچه ممکن است انتقادهایی به دیدگاه های دینی دکتر شریعتی داشته باشم، مثلا اینکه دکتر مطهری  انتقادهای بیشتری به دین شناسی و دیدگاه های دینی ایشان داشتند، ولی نمی توان حرفهای حق کسی را بخاطر حرفهای باطلش دور ریخت. من نمی خواهم بگویم که فرمایش ایشان فرمایش درستی بوده است، میخواهم بگویم مسئله ای است که آن زمان ایشان به آن توجه داشتند. قبل از آن که تجربه دموکراسی در جامعه ما تحقق پیدا کند ایشان با این موضوع تفتن پیدا کرده بودند. اینقدر این موضوع، موضوع قدیمی و  پیش پا افتاده ای است که حتی شما تجربه یک جامعه دموکراسی هم نداشته باشید. می توانید مشکل را حدس بزنید.

ایشان به دموکراسی متعهد اعتقاد داشتند. در دموکراسی متعهد مردم با آرای خودشان رئیس و رهبر خودشان را انتخاب می کنند. حالا من نمی دانم تعبیر ایشان از رهبری جامعه دموکراسی متعهد چه بوده است. ولی تعبیر دینی و ولایتی نداشت. مردم با آرای  خودشان در جامعه دموکراسی متعهد رهبر خود را انتخاب می کنند. ولی مردم نباید بتوانند با آرای خودشان رهبر را عزل کنند. مردم او را یک بار انتخاب می کنند. به نظر معقول نمی آید ایشان توضیح می دهند به این دلیل که حالا که مردم رآی می دهند می  توان آن ها را فریب داد و دشمنان یک جامعه برخوردار از دموکراسی متعهد کاری می کنند که افکار مردم را تحریف کنند.
 
 
 
*پرسش های پناهیان درباره انتخابات آزاد

در دموکراسی احتمال کنترل و هدایت پشت پرده و نفوذ در لایه های مختلف دموکراسی وجود دارد. به حدی که شما در کشورهای غربی میبینید هرکس رای میدهد و هرجور رای میدهد، به صهیونیست ها رای میدهد.نفوذ در احراب، در بدنه کارشناسی، در لایه های تصمیم ساز و تصمیم گیر، نفوذ در انواع سطوح جامعه و کنترل یک جامعه چند میلیاردی مسیحی توسط 5 میلیون نفر صهیونیسم. الان چه گونه باید در جامعه خودمان کنترل کنیم؟ من از شما می پرسم، راه حل چیست که در بدنه کارشناسی نظام، در لایه های مختلفی که برای دولت در جامعه ما تعریف شده است، دشمن نفوذ نکند؟ اگر دشمن بلد بود شعار های ما را توسط عناصر خودش بدهد. و بعد آرام آرام مسیر را کج بکند، آن وقت باید چگونه برخورد بکنیم؟ چگونه باید شناسایی بکنیم؟ ما جامعه آزاد و انتخابات آزاد را در جامعه خودمان چگونه باید از هدایت یافتگی و نفوذ صهیونیسم های جهان خوار در امان نگه داریم؟ این مسئله اول است که مسئله بزرگی است. 

آیا مردم آمریکا دوست داشتند که تحت سلطه صهونیسم باشند؟ آیا این 99 درصد، آگاهانه، عاشقانه این یک درصد را برخوردشان مسلط کرده اند که حالا که دچار فقر و هلاکت شده اند، قیام می کنند؟ وقت هایی که نوکران، کارگران مرفه این یک درصد بودند هیچ اعتراضی نمی کردند، قبل از این هم اگر اعتراض نمی کردند، به این دلیل بود که رفتارشان هدایت می شد. بعد این ها به ما اتهام می زنند که مردم را خام می کنید! دقیقا کاری را که خودشان با مردم خودشان می کنند. حالا که نمی توانند پول در جیبی کارمندان مرفه خودشان را برسانند، تظاهرات صورت می گیرد و گرنه قبلا هم شرایط همین بوده است: من به تو پولی بیشتر از کارمندان کشورهای عقب مانده می دهم.  مرفه باش و به ما یعنی آن یک درصد خدمت کن و هر وقت هم رای می دهید به ما رای می دهید و دیگر فرقی نمی کند که چه طور رای می دهید. شاید خسته شده باشی از رئیس جمهور های آمریکا، نشاط انتخاباتیت کم شده باشد، ما برای تو رنگین پوست انتخاب می کنیم. اگر از این شعار خسته شده باشی ما شعارهای دیگری برای تو می آوریم. شما بگویید که چه چیزی می خواهید؟ ما که همیشه حاکم هستیم. شما تقاضایتان چیست؟ ما متناسب با تقاضای شما حکومت خودمان را تعریف می کنیم. 

انتخابات آمریکا هم برای کشورهای جهان، آنقدر اهمیت ندارد که انتخابات کشور ما برایشان اهمیت دارد. چون همه می دانند آنجا بازی است و اینجا حقیقی است.

در ایران افراد و اشخاص و صحبت ها  مهم هستند. چرا که هر فردی که انتخاب می شود در واقع او گزینه کل مردم است در صورتی که در غرب کسانی که انتخابات می شوند عروسک های خیمه شب بازی هستند. انتخابات اخیر فرانسه یکی از مهمترین انتخابات  دهه های اخیر فرانسه بود که به دور دوم نرسید علارغم عادت سیاسی که در آنجا وجود دارد و هیچ چیزی هم تغییر نکرد و و سیاست های ریاضت اقتصادی هم تکان نخورد.

ما باید مراقب باشیم که مردم سالاری ما تبدیل به دموکراسی نشود اما چگونه می شود دولت را  مدیریت کرد که نفوذ در آن صورت نگیرد؟ چگونه می شود انتخابات را مدیریت کرد که در آن فریب صورت نگیرد؟
 

 
 
*راه های نفوذ به انقلاب

ولایت فقیه یک عنصر حیاتی در ساختار جامعه ما است که خودش به خودی خود کلیدی ترین راه حل را برای جلوگیری از تبدیل دموکراسی به دیکتاتوری را دارد. لذا حضرت امام فرمود ولایت فقیه مانع دیکتاتوری است. همان دیکتاتوری پنهانی که بانکی مون می گوید دموکراسی چیزی جز دیکتاتوری پنهان یا اشرافیت مدرن نیست.

شورای نگهبان یک مکانیزمی است که در آن زمینه ای طراحی شده است. ما داریم با این مکانیزمی که طراحی کردیم در مقابل نفوذ مقاومت می کنیم. مسئله تمام شده نیست وقتی قانون تصویب می شود شما باید بسنجید که این قوانین تا چه حد به نفع مردم و نظام طراحی شده اند. 
صهیونیست ها 118 سال پیش در پروتوکل های خود برای هدایت جوامع دموکراتیک قرارداد بستند؛ یکی از مفاد آن این بود که ما انقدر قوانین زائد و اضافه تصویت می کنیم و آن را به مردم تحمیل می کنیم با ابزارالات خود، که مردم توانایی و قدرت تحلیل خود را از دست بدهند و نتوانند تشخیص بدهند که این قانون مفید است و چه تاثیراتی را دارد بعد به واسطه این قانون های اضافی آنها را استثمار می کنیم و این قانون خیلی پیچیده است.

به نظر بنده یک سری از قوانین در کشور ما بر اساس نگاه غرب زده تصویب شده اند و چون صریحا خلاف برخی از قوانین اسلامی نبوده است شورای نگهبان با آن مخالفتی نکرده است. اما تاثیرات خود را بر جامعه داشته و باعث افزایش فساد در جامعه شده است و یک روزی باید این قوانین اصلاح شود.

اشخاص و افرادی را مامور می کنند؛ یک استاد دانشگاهی را من می توانم نام ببرم که بازنشسته سازمان ملل است. ایشان می گفتند که من در همان ایام بعد از دفاع مقدس به رییس سازمان ملل می گفتم شما کشور های غربی نمی توانید با انقلاب اسلامی کنار بیایید. چه نقشه ای برای آن دارید؟ ایشان برای 14 کشور جهان نماینده سازمان ملل بوده است و یک آدم جهان دیده هستند.

رییس سازمان ملل که روحیات ضد صهیونیستی هم داشت و برخی از حرف ها را که می خواست بزند در مقر سازمان نمی گفت. جای دیگر قرار می گذاشت. او گفت طرحی که برای به زیر کشیدن انقلاب اسلامی وجود دارد طرح بسیار ساده ای است. این طرح را برای همه انقلاب ها انجام دادیم و نتیجه مثبتی داشته است . زمانی که انقلابیون حاکم می شوند امکانات در اختیار می گیرند و فرزندان خود را برای تجارت و تحصیل به غرب  می فرستند در این حالت ما برای آنها دام پهن می کنیم.

بعد از پهن کردن دام ها وی را مجبور می کنند که بر روی پدرش تاثیر بگذارد و به این نحوه در تصمیمات داخل کشور دخالت می کنند. همان زمان،  رییس سازمان ملل اصطلاح آقازاده ها را برای به زیر کشیدن انقلاب یک کشور به کار برد.

این نکته خیلی پیچیده است این تصور که این ها یک پولی را بردند و زمینی خوردند و کار آنها را به یک دزدی ختم کنیم، این ها طرحهایی است که برای منحرف کردن انقلاب به  کار می برند این ها در جهان اجرا شده است.

ما باید جمهوری اسلامی را به این دلیل که شبیه دموکراسی است، از گزند نفوذ حفظ کنیم.  راه های نفوذ به انقلاب، یکی تغییر طرز تفکر مسئولین است. دوم آقازاده هاست. سوم قوانین اضافی است. چهارم مدیریت میانی و بدنه کارشناسی است.

یکی از اساتید دانشگاه بیان می کرد که یکی از کشور ها به دانشگاه ما آمدند و می خواستند که بورسیه بدهند و 20 نفر را بورسیه می کردند و ما کمی تردید کردیم و بعد ما فرستادیمشان و اکثرشان هم بازگشتند و این ها تخصصی گرفتند که برای یکی از کارخانه ما بسیار نیاز  بود و بنده مشاور آن کارخانه بودم وقتی که ما می گفتیم که این مشکل را چطور حل کنیم؟ و غالبا بیان می کردند که این مشکل مثلا توسط چنین دستگاهی نیاز داریم که فلان کشور این صنعت را دارد و بنده تحلیل کردم دیدم یکی از این دستگاهها را که ما از آن کشور بخریم تمام هزینه بورسیه این کشور در خواهد آمد این فرد که آنجا تحصیل کرده دائما دستگاههای آن کشور را پیشنهاد می کند، این نمونه ساده ترین و قانونی ترین راه نفوذ در کشور است.

آیا این اتفاق در کشور ما افتاده است؟  آیا این اتفاق در عرصه انتخابات و عرصه سیاسیون ما اتفاق افتاده است؟ آیا توانسته اند در عرصه انتخابات ها مردم را فریب بدهند یا نه؟ 

شما دانشجویان باید این مسائل را بررسی کنید چرا که شما یکی از فعالترین و موثرترین گروهها برای کنترل نفوذ در جامعه ما هستید. شما به این موضوع بی اعتنایی کنید دیگر فردی نمی ماند.

مثلا در انتخابات دوم خرداد آن طور که تبلیغات می شد، ما تصور می کردیم که دولت آقای خاتمی چیزی متفاوت از دولت هاشمی خواهد بود و مردم به خاطر این تفاوت به ایشان رای دادند در آن زمان تغییر و تفاوت خیلی مطلوب وبد و مردم خیلی در انتخابات شرکت کردند و آرای آقای خاتمی هم بالا بود و ایشان هم در عرصه انتخاباتی اصلا روند گذشته را تائید نمی کردند و دنبال فضای جدید بودند.

 در همان زمان رقیب آقای خاتمی آقای ناطق نوری بود و همه تصور می کردند که ناطق در خط هاشمی است و خاتمی می خواهد اوضاع را تغییر دهد، در برخی از صحبت ها حتی آقای هاشمی اشاره کرده بودند که از خاتمی حمایت کنید اما بدنه جامعه این چنین عقیده ای نداشتند.بعد که خاتمی آمد دیدم که قبلا دولت دست کارگزاران بود و الان هم دولت دست کارگزاران است و چیزی تغییر نکرد شما اسم این اتفاق را چه می گذارید؟+
 



در انتخابات 88 آقای موسوی اگر حرف های آقای معین را می زدند، چهار میلیون بیشتر رای نداشتند. آقای معین حرف های اصلاح طلبان را صریحا می زدند و چهار میلیون هم بیشتر رای نداشتند. ولی آقای موسوی این کار را نکردند، البته اشاره می کردند اما حرف های متفاوت بود ایشون دائما از خط امام صحبت می کردند اما تجربه عملی و عملکرد ایشون چیزی متفاوت از حرف ها بود.

یعنی اگر مردم دقیقاً می دانستند کم تر به ایشان رأی می دادند، منتها فضای انتخابات، فضای تخریب نیست، افشاگری به تخریب نزدیک می شود و مشکلات زیادی وجود دارد و نمی توانید از خواص و مسئولین بالای جامعه انتظار افشاگری داشته باشید. باز یک فریبی در حال صورت گرفتن بود و در مقابل این فریب افراد زیادی مجبور شدند که تاکتیکی به صحنه بیایند و به طوری تبلیغات کنند که رأی گیری به سمتی برود که آن سمت با همه ایرادات خود فریب صورت نگیرد.

برای مثال آیا می شود مسئولی به آرمان فلسطین معتقد نباشد و خودش را به عنوان ضد صهیونیسم برای مردم یادآور کند؟ بله این وجود دارد و وقتی وزیر امور خارجه در یکی از دوره‌های تاریخی گذشته به یک اجلاس بین المللی می رود که مرتبط به فلسطین است و آن فردی سیاسی می گوید این ربطی به ما ندارد، اگر چنین فردی وجود داشته باشد چگونه می توان آن را افشاگری کرد؟ این فرد می آید ساعت های زیادی سخنرانی از ضد اسرائیل رو نمایی می‌کند و برای این افراد افشاگری چگونه صورت می‌گیرد؟

این ها امیدهای بیگانگان هستند، کاش همه چی بر پایه صداقت بود. البته خدا همیشه علامت هایی می گذارد. که متنها این ها را خواص جامعه دریافت می کنند که شما همان خواصی هستید که مقام معظم رهبری از آن به عنوان افسران جنگ نرم یاد می کنند و شما باید موجب هشیاری جامعه شوید. بعضی مواقع ممکن است یک دانشجو موجب هوشیاری یک روحانی  شود و ما در قدیم این را نداشتیم و برای مثال شهید دیالمه افتخار جامعه دانشجویی است و زمانی که مجرد بود نماینده مجلس شد و حرف هایی برای ملت می زند که 30 سال بعد به آن می رسد، روشن بینی تا این حد معرکه است و حرفی میزند که احدی حرف ایشان را قبول نمی کند و بلا استثناء مردم بعد از 30 سال حرف ایشان را فهمیدند و ما باید از این که با آراء مردم و دموکراسی بازی شود جلوگیری شود که دشمن پشت صحنه آن ایستاده باشد و خواهان کنترل باشد. من خواهشم این است که در بازی های قدرت وارد شوید، نقشه خوانی کنید.

روز به روز روش های جدیدی برای نفوذ و فریب ایجاد می شود و ما باید از آن عبور کنیم و این معضل اول بود. غربی ها یا باید جامعه را مثل سوریه نا امن کنند یا جامعه ما باید به فریب و نفوذ تن دهد که آنها به خواسته خودشان برسند و در آن زمان است که فقط تا قیمت جان می توان با آن مبارزه کند.+
 
 

آن کسانی که جوامع دموکراتیک غربی را با نفوذ  و فریب بر آن سلطه پیدا کردند و مهارت فوق العاده دارند و کشورهای مهم دنیا را به همین دو شیوه اداره می کنند آنها به هر شیوه ای می خواهند به ما نزدیک شوند و مسئله ای است که ما با آن مواجه هستیم و باید به جهانیان نشان دهیم که رأی گیری صورت گیرد و هیچ آسیبی جامعه نبیند و جامعه جهانی منتظر این است در ایران اسلامی الگوی انتخابات آزاد حقیقی را دریافت خواهد کرد و روزی بر شما مراجعه خواهند کرد که شما چگونه رأی می دهید که یک درصد بر99 درصد حاکم نمی شود، آن صهیونیسمی که بر تمام کشورهای دموکراتیک حاکم است و همه را تحت نفوذ خودش اداره می کند چرا در کشور ایران نفوذ نکرده است؟ جامعه دموکراتیک به معنای واقعی کلمه دارید اما زیر سلطه صهیونیسم نیستید، چون در صد سال اخیر یک کشوری نیست که زیر سلطه دمکراتیک نباشد و در همه کشور های حرکت کننده به سمت دموکراتیک  حرکت می کنند. شما می بینید که یا به بی ثباتی یا نفوذ غربی ها تن می دهید. وابستگی احزاب از گروه شروع می شود. ساز و کار ما برای عبور چیست؟ شما طبیعتاً می دانید ولایت فقیه محور، مقاومت ما در مقابل نفوذ و فریب است.
 
*جنگ با علی(ع) راحتر از جنگ با طلحه و زبیر

مسئله دومی که با آن مواجه شدیم و بستر مطالعه تاریخ اسلام است این است که امیر المؤمنین (ع) در اوج در گیری های که در جامعه اسلامی با قاسطین، مارقین و ناکسین که صریحاً با ایشان جنگیدند و غیر از اینها یک گروه دیگری نیز بودند که هم رکاب ایشان بودند. امیر المؤمنین (ع) در یک زمان واحد در 4 جا می جنگیدند و این کار دشواری است.

طلحه و زبیر دو نفر از کسانی بودند که علیه عثمان قیام کردند و به دلیل این که عثمان، معاویه را مورد لطف قرار می دهد. اگر امام علی به میدان نمی آمد، معاویه باید با طلحه و زبیر می جنگید و جنگیدن معاویه با طلحه و زبیر سخت تر از جنگ با علی (ع) است. چون طلحه و زبیر مانند خودش نامردی می جنگیدند و علی (ع) مردانه می جنگید و یا می توانست از عملیات فریب نفوذ استفاده کند.
 



طلحه و زبیر شروع به جنگ با علی (ع) کردند، در حالی که علی (ع) در حال آماده شدن برای درگیری با معاویه بود. معاویه مایل بود که علی (ع) بخشی از قوای خود را از دست بدهد و طلحه و زبیر نیز به کنار روند. خوارج موجب شدند که علی بن ابی طالب نتواند بر معاویه پیروز شود، خوارج اجازه ندادند امام علی (ع) بر معاویه پیروز شود ولی میزان دشمنی خوارج با معاویه و علی (ع) یکسان بود و حتی شاید بیشتر با معاویه دشمن بودند. علی (ع) با خوارج که جنگید، معاویه خوشحال شد که خوارج به کنار رفتند. امیر المومنین گروه چهارمی که با آن درگیر بودند ( کسی که در رکاب علی (ع) آخرین حرف را زد کمر سپاه ایشان را شکست و موجب شد که امام مذاکره با معاویه را قبول کند؛ اشعث بود) اشعث کسی است که، هر فتنه ای برای امیر المومنین پیش می آمد، پای اشعث در آن فتنه در میان بود. پسر اشعث قاتل اباعبد الله الحسین (ع) و دخترش قاتل امام حسن مجتبی (ع) است. آن وقت یکی از ایرادهای مهم خوارج نسبت به علی ابن ابی طالب (ع) این بود که: یا علی! اگر شما آدم درستی هستید، اشعث در دستگاه تو چه کار می کند؟ حالا شما بگویید که علی ابن ابی طالب چه کاری باید انجام بدهد؟ با چه کسی بجنگد؟ اصلا شما بروید و پیشنهاد بدهید که شما با خوارج صحبت کن و با خوارجت همراه بشو، این اشعث و همراهانش را از پای رکاب خودت که اینها عامل گرفتاری تو هستند، از بین ببر، چنین مشورت را به علی ابن ابی طالب بدهید ببینم حضرت در تاریخ با این مشورت چه کاری انجام می دهد؟ 

من از طرف امیر المومنین، می گویم باشد قبول! خوراج چند هزار نفر هستند؟ 6 هزار نفر رفتند بیرون شهر و اردو زده اند، خوب علی ابن ابی طالب جنگ است! شما یک نامرد منافق، رذل در پای رکاب شما هستند به نام اشعث و همراهانش، اینها پس فردا فرزندان شما را به شهادت می رسانند، بیا و با خوارج که لااقل ظاهرشان یک مقدار انقلابی  تر است، همراهی کن. تا بعد ها که توانستی بیایی تا نابودشان کنی، بعد بروی سراغ معاویه. نمی شود همه را با هم زد.

علی ابن ابی طالب (ع)، آمدند بیرون شهر و پیش شش هزار نفر خوارج رفتند، به آنها گفتند چه می خواهید از من؟ مگر شما خودتان تحمیل نکردید؟ و صحبت کردند، آنها گفتند آقا جان شما توبه کن، ما هم توبه کردیم. ما هم می آییم در شهر، آقا امیر المومنین فرمودند: استغفر الله ربی و اتوب علیه و کل ذنب، من از هر گناهی توبه می کنم. این ها هم گفتند: آقا توبه کردند دیگر، و این 6 هزار نفر موافقت کردند و آمدند در شهر، چه شد جنگ خوارج صورت گرفت؟ اشعث پیش امیرالمومنین آمد و گفت یا علی ابن ابی طالب(ع)، شما توبه کردید؟ شما مگر حکمیت را پذیرفتید به زور اینها نبود؟ بعد توبه کرده اید؟ آقا فرمودند نه من که از آن توبه نکردم. من کلا گفتم استغفار تا موضوع حل بشود. اشعث  قصه را علنی کرد و گفت نه آقا علی ابن ابی طالب به من این گونه گفتند و اصلا قصه این گونه نیست! و جنجال به پا کرد و از آن 6 هزار نفر 4 هزار نفر آنها دوباره رفتند.. جنگ نهروان راه افتاد. حالا امیر الومنین از شهر خودش 4 هزار نفر را مجبور بشود، بکشد، دیگر می تواند حکومت کند؟ در چند جبهه باید امیر المومنین در آن واحد بجنگد؟ 

من نمی دانم باید برای شما متاسف باشم در دوران دفاع مقدس نبودید؟ یا برای شما خوشحال باشم که در دوران دفاع مقدس نبودید؟ چون در دوران دفاع مقدس سطح پیش رفتگی جامعه ما سطح نازلی بود و ما هنوز اول راه بودیم. الان که پیشرفت جامعه سریع تر شده است و به نقطه های بالاتر  رسیدیم، کار سخت تر است، خوشحالم که شما به قسمت های سخت تر داستان رسیده اید. رشدتان هم باید در این عرصه سخت تر باشد. اصلا شما لازم نیست حسرت بخورید که در زمان طلایی دفاع مقدس نبودید. الان طلایی تر است. ما در دوران دفاع مقدس، یک کار بیشتر نداشتیم که به جبهه برویم، امام هم پشت جبهه را، با هیبت خودشان اداره می کردند. درگیری در چند جبهه نبود، فوقش اگر هم باشد در چند جبهه درگیری های ضعیفی در داخل کشور بود. امام فرمودند: الان وقتش نیست. ما خیالمان راحت بود و به جنگ می رفتیم.یک جبهه بیشتر نبود.
 
*مبادا شما را فریب بدهند و به یک یا دو یا سه جریان انحرافی محدود کنند و در این صورت از جریان های انحرافی دیگر غافل شوید

آیا الان شما باید در چند جبهه بجنگید؟ الان شما باید با چند جریانی بجنگید که دشمن همدیگر هم هستند، و نان دشمنی همدیگر را هم می خورند، ولی در اینکه ضربه به ارکان نظام بزنند با هم مشترک هستند. حاضر هم نیستند یکجا، قرار بگیرند که آدم کارش راحت تر بشود! تو که می خواهی با ما بجنگی، این هم که می خواهد بجنگد، بروید و در یک طرف قرار بگیرید تا ما هم راحت تر بجنگیم، حاضر نیست!
 
یکی این ظرف تو ایستاده و دیگری در طرف دیگر تو، می روی به سمت این، آن یکی به تو حمله می کند. وقتی که دو طرف ایستاده باشند شما تا به سمت این میروی تو را متهم می کنند به آن طرف و می گویند: تو از طرف آن آمدی؟ می گویی، من به آن چیکار دارم. من می خواهم با تو درگیر شوم ولی میگویند او پشت سر تو هست، تو با من درگیر بشوی آن سودش را می برد، راست می گوید. امیر المومنین (ع)، وقتی که با طلحه و زبیر جنگ میکرد، معاویه سودش را می برد. وقتی با خوارج جنگ می کرد معاویه سودش را میبرد. وقتی با معاویه جنگ میکرد، خوراج سودش را می بردند. حالا در این میان امیرالمومنین چگونه باید عمل می کرد. من اصلا متاسف نیستم که این چنین شرایطی در جامعه ما پیش آمده است.
 

 
*کسی که خیانت می کند باید دل از او بکنیم

اعتقاد ما این است که حتما جوانان نخبه سیاسی و دانشجویان جامعه ما می توانند ما را از این شرایط عبور بدهند. این ها امتحانات الهی است. ما در چند جبهه در حال مبارزه هستیم. نباید همه را قرمز و آبی کنیم. الان در فوتبال رقبا زیاد شده اند. حداقل 4 یا 5تا تیم در حال رقابت بر سر اول شدن هستند. حاضر نیستند گل بخورند. باید به هم گل بزنند تا نفر اول شوند. نفر اول امتیازات ویژه ای دارد. الان دنبال داشتن هستیم.مراقب باشید از بین همه جریان های انحرافی اگر نسبت به یک یا دو جریان شناخت دارید، چشم خود را به سمت جریان های انحرافی دیگر بچرخانید. بعد از این در مبارزه با هر جریان انحرافی کوتاه نیائید. مبادا آن ها شما را فریب بدهند و به یک یا دو یا سه جریان محدود کنند. در این صورت از جریان های انحرافی دیگر غافل شوید. ما انشالله با همه جریان های انحرافی همزمان مبارزه خواهیم کرد.
 
شما با عملیات نفوذ و فریب و رفتارهای منافقانه، باید مبارزه کنید. علیه هر جریان انحرافی  بخواهید صحبت کنید، هزاران دلیل مبنی بر این که اساسا درست نیست، مطرح می کنند. باید با نفوذ و فریب با انواع انحراف ها مبارزه کنید. هیچ کس نباید مدال دشمنی  با هیچ جریان انحرافی را به سینه بکوباند و از ارزیابی دقیق شما مصون شود. مثلا می گوید من با اصلاح طلب ها مبارزه کردم . هیچ کس نباید بگوید من با جریان پول پرست ها مبارزه کردم. این دلیلی برای عدم مبارزه با جریان انحرافی نیست. برخی می گویند من با جریان انحرافی مبارزه کردم .جریان انحرافی تنها یک جریان نیست. با مدال افتخار زدن به سینه  برای مبارزه با یک  یا دو جریان انحرافی، نباید کسی از ارزیابی ما مصون بماند. باید با همه جریان های انحرافی مبارزه کرده باشی. این نگاه شماست. مژده نهایی این که همه این ها فتنه آخر الزمان را شکل می دهد. از دید پیامبر خاصیت فتنه های آخر الزمانی این است که موجب رسوائی نفاق می شوند. هیچ کدام از این معضلات و پیچیدگی ها پنهان نمی ماند. خیلی ساده است. تنها نیازمند است آمادگی  بازی در صحنه را داشته باشید.

شما باید وقتی که با فکر و بصیرت خود جریان ها را شناسایی می کنی، با زبانت افشا گری می کنی، با قلبت هم حالت انعطاف پذیری داشته باشی.

خدایا شاهد باش که ما به هر کسی دلبسته باشیم در عرض یک هزارم ثانیه حاضریم دل از او بکنیم به خاطر اینکه او دل از ولایت کنده است. این امتحانی هست که من به شما می گویم یکی از پیش رفته ترین امتحان ها است و در زمان ظهور حضرت، ایشان بعضی از سربازان خود را گردن می زند و باید مواظب باشی ایمان خود را حفظ کنی و به سرباز بودن و فرمانده بودن حضرت بسنده نکنی.

رهبری فرمودند اختلاف افکندن خیانت به ملت است. کسی که خیانت می کند باید دل از او بکنیم. ما یک آمادگی داریم که اگر این آمادگی را در ملت هم ایجاد کنیم، هم شیطان رجیم و هم شیطان بزرگ ناامید می شوند. شیطان بزرگ و جریان استکبار از نفوذ و سلطه و فریب دادن دموکراسی نا امید می شود و شیطان هم از عدم تزکیه جامعه شما نا امید می شود. خدایا ما را در این مسیر ثابت قدم بدار.

یک توصیه دارم و اینکه خیلی به در خانه اهل بیت بروید و الان هم که وجود امام در دسترستان هست، واقعآ بروید از حضرت تمنا کنید که هم خودتان حفظ شوید و هم بتوانید نقشتان را خوب ایفا کنید تا بتوانید تآثیر گذار باشید. منت اهل بیت را بکشید و از آنها تقاضا کنید که سالم زندگی کنید و فقط طرف خدا و اهل بت و امام زمان باشیم. از امام رضا بخواهید که دستتان را بگیرند و شما را مؤثر قرار دهند .

انشالله دشمن هر انقدر که دوست داشته شهید احمدی روشن را بکشد شما را را هم بخواهد بکشد ولی موفق نشود!
 انشالله آنقدر تآثیرگذار باشید که دشمن برای ترور شما نقشه بکشد ولی موفق نشود.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2870
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
سه شنبه 24 بهمن 1391

به گزارش مشرق، شب گذشته جمعی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی که در ابتدای دهه 70 طی ادغام با شهربانی و ژاندارمری به کار خود پایان داد، سی و چهارمین سالروز تاسیس این سازمان را گرامی داشتند.

در این مراسم که در باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد، شخصیت‌هایی از جمله آیت‌الله مهدوی کنی - اولین سرپرست کمیته انقلاب اسلامی - حجت‌الاسلام والمسلمین علی فلاحیان و آیت‌الله علم‌الهدی حضور داشتند.

اهم سخنان آیت‌الله مهدوی‌کنی در این مراسم را به نقل از ايسنا بخوانيد:

·         اگر کمیته‌های موقت انقلاب را تشکیل نمی‌دادند مملکت به آشوب کشیده می‌شد. کمیته‌ها یک نیروی مردمی بودند. من به سپاه احترام می‌گذارم اما خود سپاه نیز مولود همین کمیته بود.
·         شهید مطهری در جلسه‌ای پرسیدند چه کسی حاضر است مسئولیت کمیته‌ها را بر عهده بگیرد؟ کسانی که حضور داشتند گفتند ما گرفتاریم و نمی‌توانیم. من گفتم که حرفی ندارم اما به شرطی قبول می‌کنم که کمکم کنید، آنها هم گفتند کمک می‌کنیم اما بعدش خبری از کمک نشد.
·         من با ادغام کمیته با نیروی انتظامی - در عین احترام به این نیرو - موافق نبودم. یک عده که با کمیته مخالفت می‌کردند به دنبال انحلال آن بودند. ما به همراه جمعی از روحانیون تهران خدمت امام رفتیم و گفتیم مصلحت نیست که کمیته از میان برود و امام نیز دستور دادند کمیته‌ها کماکان باقی بمانند. کمیته نیروی مهمی بود و در اوایل انقلاب اغلب خانه‌های تیمی را بچه‌های کمیته کشف کردند.
·         زمانی آقای ناطق که وزیر کشور شده بودند آمدند و گفتند که چون بچه‌های کمیته آموزش ندیده‌اند باید در راس هر تیم یک فرد سپاهی بگذاریم. من پیش امام گفتم که با این موضوع مخالفم اما هرچه شما بفرمایید سمعا و طاعتا انجام می‌دهم. بنده از ابتدا روشم همین بوده که تابع رهبری باشم ولو خلاف میلم باشد. معنای رهبری نیز همین است. اینکه بنده عقلم می‌رسد بی‌خود است. ممکن است نظر بدهیم اما مخالفت با رهبری به هر نحوی مخالفت با یک نظام ولایی و اسلامی است.
·         من خدمت امام عرض کردم که معتقد نیستم بچه‌های کمیته زیر نظر بچه‌های سپاه قرار بگیرند. اگر یکی بالا سر آنها بگذارند روحیه‌شان تضعیف می‌شود. ما مخلص سپاه هم هستیم اما نیروها را نباید تضعیف کرد. این کار انجام نشد تا اینکه بعد از من آقای فلاحیان هم آمدند و منتهی شد به ادغام کمیته در نیروی انتظامی.


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2002
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
سه شنبه 24 بهمن 1391

یک روز مانده به اربعین حسینی(ع) بود که خبر ارتحال حضرت آیت الله مجتبی تهرانی بسیاری از مردم را در غم و اندوه فرو برد. در این چهل روزی که از عروج ملکوتی مرد اخلاق تهران می‌گذرد با برخی از نزدیکان ایشان گفتگو کردیم. در این گفتگوها یکی از مهتمرین خصوصیت ایشان را پرهیز از شهرت و زندگی در گمنامی یافتیم. نزدیکان ایشان می گفتند حاج آقا مجتبی همیشه به این مهم توصیه می کردند و جمله‌ای از ایشان نقل می‌کردند که "این چیزها (شهرت) از محرکات است، من از اول جوانی نمی‌گذاشتم در مورد من کار تبلیغاتی شود".
حال که ایشان عالم فانی را وداع گفته و به عالم باقی سفر کرده است، بر حسب وظیفه تلاش کردیم تنها گوشه‌ای از شخصیت بی‌بدیل و البته مغفول مانده ایشان را در غالب انتشار خاطرات برخی از دوستان و نزدیکان و شاگردانشان به محضر شما پیشکش کنیم.
این بار پای صحبت مداحی نشستیم که هر چند در سالهای اخیر با مدیحه سرایی و مرثیه خوانی در حسینیه امام خمینی(ره) مورد توجه مردم و اصحاب رسانه قرار گرفته؛ اما خوشبختانه کماکان از رسانه‌ای شدن پرهیز می‌کند. او چندین بار در حین مصاحبه این موضوع را تاکید می‌کند که "هیچ وقت خود را از شاگردان"حاج آقا مجتبی" نمی‌دانم و تنها از علاقمندان ایشان هستم"وقتی علت را جویا می‌شویم، پاسخ می دهد: به نظرم افق این شخصیت آن قدر بالاست که امثال من با چند صباح استفاده محدود از ایشان نمی توانیم ادعا کنیم که شاگرد ایشان هستیم.
میثم مطیعی عضو هیات مؤسس و اولین مدیر عامل موسسه حفظ و نشر آثار آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی نیز هست خود او در این باره می‌گوید: یکی از علت‌های تشکیل این موسسه این بود که من خودم هر وقت می خواستم به آثار صوتی حاج آقا دسترسی پیدا کنم خیلی برایم مشکل بود آن موقع ها یک نوار می بردیم جلسه اخلاق، بیست روز بعد تکثیر می‌کردند. نوار کاست هم بود بعد وقتی سی‌دی باب شد و یک سری دوستان به صورت خودجوش تحت عنوان "حدیث پارسایی" کار می‌کردند و بعد دیگر مؤسسه شکل گرفت. 

بخشی از خاطرات "میثم مطیعی" با حاج آقا مجتبی تهرانی پیش روی شماست.

***ماجرای اولین برخورد با حاج آقا مجتبی در مسجد جامع

اولین برخوردم با ایشان که واقعاٌ مسیر زندگی‌ام را عوض کرد به دوران دانش آموزی بر می‌گردد. دانش آموز که بودم در مورد ادامه فعالیت علمی ام تصمیمی احساسی گرفته بودم و به قصد استخاره از حاج آقا به مسجد جامع بازار رفتم و اولین بار حاج آقا مجتبی را دیدم. به ایشان گفتم من استخاره می خواهم. ایشان فرمودند: برای چه؟ گفتم من در این مورد شک دارم و توضیح دادم. تا این را گفتم آنقدر ایشان با من تند برخورد کردند که یادم هست وقتی ایشان رفتند من همانجا نشستم و بغض کرده بودم و حتی در همان حال بچگی خودم قصد کرده بودم یکبار بروم و به حاج آقا بگویم شما که استاد اخلاق هستی این چه نوع برخورد است!
اما الان که فکر می کنم می بینم واقعاٌ آن برخورد چقدر در آن برهه زندگی برای من لازم بود و مسیر زندگی مرا کاملاٌ عوض کرد و این برخورد حاج آقا به مرور زمان تبدیل به یک ارادت و محبت زاید الوصف شد. بعد از آن خیلی مسجد جامع می رفتم و حتی گاهی سؤال نداشتم و فقط می رفتم ایشان را نگاه کنم و ببینم چکار می کنند و چطور جواب سؤالات می دهند. و به تبع آن از همان ابتدای آشنایی توفیق داشتم و در جلسات اخلاق ایشان شرکت کردم.

***حاج آقا خیلی مرید داشت؛ اما مریدباز و مریدپرور نبود

ایشان با این که خیلی مرید داشتند اما مریدباز و مریدپرور نبودند. باور کنید مریدانشان حاضر بودند هر کاری برای ایشان بکنند چون واقعاٌ حیات معنوی شان را مدیون حاج آقا هستند.
 بنده پدرم را در 20 سالگی از دست دادم و خیلی برای من سخت بود؛ اما اصلاٌ نمی توانم رفتن پدرم را با رفتن حاج آقا مقایسه کنم. پدرم در مأموریت تصادف کرد و مدتی در بیمارستان در کما بود و من اصلاٌ نمی توانم مقایسه کنم؛ چه برسد به این که بگویم هزار برابر برایم سخت‌تر بود. اصلاً سختی روزهایی مثل الان که دیگر حاج آقا نیستند یا زمانی که در بیمارستان بودند خیلی بیشتر است چون واقعاٌ حیات معنوی ام را مدیون ایشان هستم. ایشان طوری برخورد می کردند که آدم را تربیت می کرد. با همه احترامی که برای همه قائل هستم بعضی ها این طور نیستند. عنایت حاج آقا طوری نبود که لی لی به لالای کسی بگذارند و تحویلش بگیرند همین که به برجک یکی را می زدند و بادش را خالی می‌کردند برایش کافی بود که خودش را جمع و جور کند.  و آن چیزی که ما را شیفته حاج آقا می کرد و به نظرم خیلی ها را نیز شیفته ایشان کرده کرامت داشتن و خوارق عادات و کارهای عجیب و غریب نبود؛ بلکه تربیت عملی ایشان بود که با عملشان تربیت می کردند.
 خیلی مواقع نیاز نبود که حاج آقا چیزی را بگویند یعنی این "کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم"در ایشان متبلور بود و بعضی اوقات با یک نگاه ایشان، طرف حساب کار دستش می آمد..

***ماجرای توهین به آقا مجتبی در بازار و واکنش ایشان

حاج آقا همیشه سعی می کردند که گمنام باقی بمانند و کارهایشان را خودشان می کردند. دور و بری اطراف خودشان جمع نمی کردند و پس می زدند. این را شما از همه شنیده اید و وقتی در مسجد جامع کسی دنبال ایشان راه می افتاد می‌پرسیدند کاری دارید؟ اگر کاری ندارید رد شوید. تنها رفت و آمد می‌کردند. خودشان می آمدند و می رفتند و تا اواخر عمرشان حدوداٌ تا یک سال پیش ایشان تمام مسیر را از سر بازار تا مسجد پیاده می‌آمدند، پیاده هم برمی گشتند بدون این که کسی در اطرافشان باشد. جالب اینجا بود که خیلی از بازاری ها، خرکچی ها و باربرها ایشان را نمی شناختند و من بارها دیده بودم که به ایشان اهانت می کنند. البته خیلی ها احترام ایشان را نگه می داشتند اما افرادی هستند که نمی شناسند و با روحانیت عناد دارند. یک بار یادم می آید حاج آقا از مسجد بر می‌گشتند و پشت سر ایشان با فاصله خیلی زیاد راه افتاده بودم تا ایشان نفهمند و می خواستم به مشی ایشان دقت کنم در یک قسمتی از بازار که ایشان از دالانی عبور می کردند وقتی از کنار شخصی رد شدند آن شخص در صورت حاج آقا به ایشان بی احترامی کردند و به ایشان لفظ بدی را گفتند که تمام مردم سمت حاج آقا و این فرد برگشتند که ببینند چطور برخورد می‌کنند و بنده هم خیلی دقت کردم. حاج آقا بدون این که تغییری در چهره‌اشان ایجاد شود و اصلاٌ انگار نه انگار که حرفی زده شده به راهشان ادامه دادند.



*** خرید حاج آقا از بازار

 بار دیگری را به یاد دارم که از مسجد پشت سر حاج آقا به راه افتادم و صحنه بسیار آموزنده ای را دیدم که هیچ وقت از یادم نمی‌رود. حاج آقا آن روز از مسجد جامع بازار به سمت چهار راه سیروس می‌رفتند. حاج آقا خیلی مواقع با یک پیکان قدیمی دنبال ایشان می آمدند تردد می‌کردند. بدون تعارف می گویم من اگر بخواهم آن پیکان را سوار شوم کسر شأنم می آید اما حاج آقا سوار این ماشین می شدند.
یادم می آید که دانش آموز بودم دیدم حاج آقا در مسیر به یک میوه فروشی قدیمی که در بازار هست رفتند و مقداری صیفی جات خریدند و زیر عبا زدند وبه طرف سر بازار به راه افتادند. من خیلی دوست داشتم که کمک ایشان کنم و می‌دانستم که خیلی ها حتی همان بازاری ها دوست دارند که این کار را انجام دهند اما حاج آقا اجازه نمی داد.


***ماجرای فشارهای رسانه ای و تبلیغاتی و توصیه حاج آقا

یادم می‌آید دقیقاٌ روز 8 اردیبهشت سال 91 و در ایام فاطمیه دوم بود و آخرین فاطمیه عمر حاج آقا بود چون ایام فاطمیه بعدی را دیگر در بین ما نیستند. ایشان در ایام فاطمیه اول خودشان جلسه اخلاق داشتند و فاطمیه دوم روضه زنانه در منزلشان که الان محل موسسه حفظ و نشر آثارشان است بود. چند سال بود که بنده روز آخر ایام فاطمیه دوم را می رفتم و می خواندم و تنها جلسه زنانه ای بود که می رفتم و می خواندم و اصلاٌ غیر از این جلسه هیچ جلسه زنانه دیگری را نرفته ام. بعد از مداحی خواستم بروم که آقای شیرازی به من گفتند حاج آقا در اتاق پشتی با شما کار دارند. من خیلی برایم عجیب بود که حاج آقا در این روضه شرکت کردند و به اتاق اندرونی رفتم و بعد از احوالپرسی نماز را 3 نفری به امامت حاج آقا خواندیم؛ یعنی من بودم و حسین آقا و حاج آقا.

نماز مغرب و عشاء را خواندیم بعد از نماز نیم ساعتی صحبت کردند. بنده در آن موقع سر قصه رسانه‌ای و فشارهای رسانه‌ای که به مداحان وارد می‌آید و با توجه به سبک حاج آقا مجتبی که ما را این گونه عادت داده بود هیچ وقت راجع به مداحی با رسانه ها مصاحبه نکردم همیشه می‌گفتم صدا و سیما نمی‌آیم، اسمم را نزنید، جلسات ما را تصویربرداری نکنید، تبلیغ و CD زدن ممنوع است و.... سال گذشته حقیقتا از فشارهایی که به من آمده بود و نمی خواهم دقیقاٌ حوزه اش را روشن کنم خسته شده بودم. چون همه اش باید جلوگیری می ‌کردم و بدون تعارف می خواستم این گونه برخورد را رها کنم. به هیچ کسی که مرتبط با حاج آقا باشد این موضوع را نگفته بودم و در ذهنم تصمیم گرفته بودم که اجازه دهم به این خاطر که کلافه شده بودم.
خدای من شاهد است که وقتی رفتم نزد حاج آقا اولین جمله ایشان این بود که گفتند: آن کار را نکن! من کاری که خودم کرده‌ام را به تو می گویم و نکن آن کار را و دقیقا به آن مورد با جزئیاتش اشاره کردند. گفتند این کار را نکن و اجازه این کار را نده! خدا شاهد است که چند دقیقه مات و مبهوت فقط حاج آقا را نگاه می کردم و موهای بدنم سیخ شده بود که این مرد این قضیه را از کجا فهمیده و بعد هم اگر فهمیده کامل وسط خال زده است که دقیقاٌ می گوید فلان کار را نکن که من فردایش به خاطر صحبت حاج آقا گفتم همینی که هست باید باشد. و آن مورد را کنسل کردم.

*** این چیزها (شهرت) از محرکات است/ در جوانی نمی‌گذاشتم در مورد من کار تبلیغاتی شود

آن روز (8 اردیبهشت سال 91) یک روز خاصی بود و ایشان حال منقلبی داشتند. در همان جلسه در مورد همان بحث های مربوط به شهرت می گفتند که این چیزها محرکات است من الان پیر شده ام و کارم از این حرف ها گذشته والان دیگر ولش کردم در صورتی که ایشان بازهم کامل رها نکرده بودند و در مؤسسه هم اجازه عکس گرفتن به ما نمی دادند یا به سختی راضی می‌شدند. و ما بارها دلمان می خواست از صحنه هایی که حاج آقا در مسجد جامع یا در جلسات اخلاق می آیند فیلم بگیریم اما اجازه نمی دادند و در مراسم های دفتر واقعاٌ با سختی عکاس و دوربین هماهنگ می کردیم که حاج آقا اجازه بدهند و ایشان فرمودند من آن موقع که جوان بودم اجازه این کار را نمی دادم اما الان دیگر این حرف ها برایم مطرح نیست و یک پایم لب گور است و دارم امروز و فردا می کنم آن موقع جلوگیری می کردم و نمی گذاشتم در مورد من کار تبلیغاتی شود.

***شاه کلید تربیتی حاج آقا؛ چیزی را که عمل نمی‌کردند نمی‌گفتند

بعد از این که به من گفتند که این کار را نکن عین این جمله را فرمودند: "من در خانه فکر می کردم که شما را ببینم و این نکته را به شما بگویم . من دیدم که بهترین مثال برای تو خودم هستم و راحتت کردم یک کسی ممکن است حرف بزند و عمل نکند اما من خودم به این عمل کرده ام و دارم به تو می گویم". یکی از شاه کلیدهای تربیتی حاج آقا این بود "چیزی را که عمل نمی‌کرد دیگران را به آن توصیه نمی‌کرد" چیزی را می گفت که خودش به آن عمل می کرد و برای همین ما راحت می‌پذیرفتیم و راحت در جان ما می‌نشست. سپس فرمودند که "گفتم اگر به تو نگویم نسبت به تو جفا کرده ام و خواستم چیزی را که به ذهنم آمده است را به تو بگویم چون خودم این کار را کرده‌ام خواستم به تو هم بگویم."

***ماجرای تشریف فرمایی حضرت زهرا به منزل ایشان

فرمودند بگذار قضیه ای را برای تو بگویم. سپس فرمودند: این قضیه را چون روضه تمام شده می گویم. آن روزی را که بنده در خدمت ایشان بودم 4شنبه یا 5شنبه بود. دو روز بعد شهادت حضرت صدیقه طاهره بود. ایشان فرمودند "می دانی چرا من امروز به اینجا آمده ام؟"چون واقعاٌ برای من سؤال شده بود که چرا ایشان به روضه زنانه آمده اند آن هم تنها و در اتاق پشتی و برایم جالب بود که بدانم قصه چیست و بعد فرمودندکه روز شنبه همین هفته خانواده ام به من گفتند که فلان آقا (که شاید راضی نباشد اسمش را بگویم) تلفن زد و گفت که از قول من به حاج آقا بگویید که من دیشب خواب دیدم که به من گفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روز شهادت به خانه حاج آقا مجتبی می روند و در اینجا حاج آقا بغض کردند و آرام گریه افتادند. بغض راه گلویشان را بسته بود و چندثانیه ای سکوت کردند و سپس فرمودند آن آقا که نمی دانسته و بعد خانواده ما به ایشان گفته که اتفاقاٌ ما در آن روز روضه داریم و مجلس زنانه هم می باشد و آن آقا گفته خلاصه به حاج آقا بگویید وحاج آقا فرمودند که من روزشهادت به اینجا آمدم و امروز هم چون روز آخر بوده گفتم برای همین بیایم تا چیزی گیرم بیاید.
 حاج آقا در این چیزها معطل نمی کرد و اجازه نمی داد حتی چیزی در ذهن شما شکل بگیرد و برای این که این مطلب را از خودشان دور کنند سریع گفتند اخلاصتان را زیاد کنید و سپس فرمودند "این حرفی که من زدم برای من نیست، بلکه برای خانم من است؛ چون مجلس زنانه است و مربوط به او می شود. اشتباه نکنید برای خودم کیسه نمی دوزم، ایشان علویه است و دختر فاطمه زهراست و چون علویه است پرش من را هم گرفت.


ایشان گفتند که نمی خواستم بگویم اما چون روضه تمام شد گفتن داشت و سپس شروع به شکر گذاری خدا کردند و فرمودند من خیلی به این خاطر خوشحالم که حضرت زهرا(س) به این روضه عنایت کردند با این که یک روضه معمولی و بی سر و صدا بود. بنده چون مداحی می‌کنم کم جلسه ندیده ام و جلسات پرهیاهو و شلوغ را زیاد دیده ام اما این جلسه خیلی ساده و نقلی بود که خانم ها آمدند و یک منبر خیلی ساده یعنی یک صندلی و میکروفن ساده و منبر و مداحی مختصری بود.

سپس فرمودند که یک قضیه دیگر را به شما بگویم گفتند 7 یا 8 سال پیش بود که آقایی در اینجا منبر می رفت و من هم هر روز اینجا بودم چون خیابان قائن که الان دفتر حاج آقاست قبلاٌ منزل ایشان بوده است و فرمودند که اینجا هنوز دفتر نشده بود و من هم می نشستم در همان اتاق پشتی و روضه را گوش می دادم که منبری آمد منبرش را رفت و مداح مداحی اش را کرد و زمانی که آمد با من خداحافظی کند، حال من منقلب شد و در ذهنم یک مطلبی آمد و بی اختیار من به روضه خوان گفتم که دعا کن حضرت زهرا(س) از من قبول کند و حالم خیلی منقلب شد. فردای آن روز یک آقایی از علمای تهران که در اردکان یزد به منبر رفته بود و بدون این که از این جریان اطلاعی داشته باشد زنگ زد و بعد از سلام گفت من دیشب سحر خواب دیدم در خواب به من گفتند که حضرت زهرا فرموده به حاج آقا مجتبی بگویید که از او قبول کردیم سپس به من گفتند که ببین که کار حساب و کتاب دارد و فرمودند من صاف و صریح به تو می گویم که آدم خوبی نیستم؛ اما ممکن است که آدم بعضی وقت ها یک حالی پیداکند و منظورشان این بود که آدم ممکن است گاهی یک اخلاصی پیدا کند. و باز هم میخواستند از خودشان دور کنند.

*** کار برای اهل بیت(ع) حساب و کتاب دارد و گم نمی شود

یکبار می خواستند این را بگویند که کار برای اهل بیت حساب و کتاب دارد و گم نمی شود و ریزش را حساب می کنند و درست است که فضل اهل بیت و عنایت خدا است اما کار کردن برای اهل بیت حساب و کتاب دارد. به همین مناسبت خاطره ای از یکی از دوستانشان برای حقیر نقل کردند: مرحوم میرزا علی آقا سعیدیان از دوستان ایشان و از اهل علم بود. در مسجد حاج ابوالفتح نماز می خواند. ایشان فرمودند: نور به قبر ایشان ببارد. خود آمیرز علی آقا برای من نقل می کرد و واسطه ندارد. حاج آقا به نقل از مرحوم سعیدیان فرمودند: که دهه محرم و روز عاشورا بود و ما روضه داشتیم و شب آخر اطعام کرده بودیم. من خواب دیدم کسانی که نسبت به امام حسین (ع) عرض ارادت کرده‌اند در یک صف ایستاده اند و هر کسی می آید یک نفر نشسته و به یک نفر به او می‌گوید بنویس! مثلاً این مقدار قند، نان، شکر و تمام مخارجی را که طرف برای جلسات امام حسین(ع) کرده بود را صورت بر می‌داشتند. آقای سعیدیان می‌گوید نوبت من شد و رفتم جلو و آن فرد گفت: بنویس اینقدر برنج، روغن، لپه و...  و 8 مثقال زعفران و در اینجا آقای سعیدیان گفته است که من ده مثقال داده‌ام و دوباره آن شخص گفت"بنویس 8 مثقال زعفران" و ایشان اعتراض می کندکه "10 مثقال زعفران. من خودم خریدم ده مثقال خریدم" و ایشان گفتند "نه 8 مثقال بوده همین که گفتم را بنویس" و بعد می‌گوید: من فردا از خواب بیدار شدم و حاج خانم را صدا کردم گفتم این زعفران هایی که من به تو برای روضه دادم همه‌اش مصرف شد؟ خانم میرزا علی آقا گفته بود: نه، دو مثقال آن را نگه داشته‌ام، گفتم برای خودمان بماند.
 بعد از آن حاج آقا مجتبی به من گفتند مو را از ماست می‌کشند. کار حساب و کتاب دارد. و تکیه‌شان هم روی اخلاص بود که باید اخلاصتان را برای اهل‌بیت (ع) زیاد کنید. بدون خلوص هیچ فایده ندارد.

***راجع به دو نفر اصلاٌ فکر نمی‌کنم

بخاطر مداحی خیلی از دوستان لطف کرده و می کنند و بنده را دعوت می کنند که من هم بدون استثنا نمی پذیرم. من کلاٌ با هیچ کسی تعارف ندارم یعنی نه با فامیلم، دوستانم، اساتیدم، هیئتی ها، مداحان و مسئولین کشوری. چون مداحی شغل من نیست توفیق من است. چون واقعا اگر هر شب بخواهم مراسم بروم با درس و فعالیت علمی من تعارض پیدا می کند. و قابل جمع نیست. این را هم از حاج آقا یاد گرفتم. در کل با هیچ کس تعارف ندارم و اما همیشه می گفتم من راجع به دو نفر اصلاٌ فکر هم نمی کنم بلافاصله قبول می‌کنم. یکی در مورد رهبر معظم انقلاب و دیگری حاج آقا مجتبی. به بقیه خیلی راحت حضوری یا با واسطه می گفتم نه نمی آیم اما در مورد حاج آقا فرق می‌کرد.

***فقط دوست نداشتم در محضر حاج آقا مجتبی مداحی کنم؛ بلکه عاشق این بودم که در محضر ایشان بخوانم.

یک مدت شکی به جانم افتاده بود و همه به من می گفتند که مجلس اهل‌بیت(ع) است، چرا هر جا دعوتت می‌کنند تو قبول نمی‌کنی؟ هر جا هم می خواهند دعوت کنند. چون مراسم معنوی است برای مثال می گویند یادواره شهداست خودت می دانی و شهدا را دخیل می کنند. چندین بار هم که گفته بودم نمی آیم چند نفر به من گفته بودند که برو جواب حضرت زهرا(س) را خودت بده. یا مثلا حضرت ابالفضل جوابت را بدهند. و از این سنخ حرفها.
 این شد که من شک کردم نکند دارم اشتباه می کنم. چون مداحی شغلم نیست و توفیقی برای من است هفته‌ای فقط یک جلسه می‌روم. یعنی حتی در ایام محرم تا چند سال قبل فقط در دانشگاه امام صادق میخواندم. این چند سال اخیر به جلسه حاج آقا هم می رفتم و بین الصلاتین حدود یک ربع می‌خواندم و سریع بعد از نماز عشا به دانشگاه برمی‌گشتم و برای همین در این چند سال اخیر 2 جلسه شده بود. دانشگاه و جلسه حاج آقا مجتبی. من اعتقادم این است که خیلی خوب است که یک مداح جلسه‌ای برود که خودش استفاده کند. من دوست نداشتم که در محضر حاج آقا مجتبی بخوانم، بلکه عاشق این بودم که در محضر ایشان بخوانم شاید باورتان نشود.
وقتی پیش حاج آقا مداحی می کردم هیچ وقت رو به جمعیت ننشستم همیشه پشت سر ایشان می نشستم جوری که بتوانم حاج آقا را هنگام روضه خواندن ببینم و برایم خیلی صحنه های زیبایی بود چون حاج آقا به شدت اهل بکاء بودند و مثل یک هیئتی گریه می کردند تمام صورتشان پر اشک می شد و سرخ می گشت و واقعاٌ برایم لذت بخش بود با این که محرم ها خیلی برایم سخت بود چون ساعت 4 با آژانس از دانشگاه حرکت می کردم تا برسم و بخوانم و برگردم ساعت حدود 7 می شد و خیلی وقتم را و انرژی ام را می گرفت اما واقعاٌ با عشق می رفتم که سال گذشته که حاج آقا نماز جماعت را نمی آمدند و فقط برای درس اخلاق با سختی می‌آمدند خیلی انگیزه نداشتم که بروم و خیلی‌ها حتی حسین‌آقا فرزندشان به من گفت حالا حاج‌آقا نیست، جلسه امام حسین(ع) که هست. نمی خواهم بگویم به عشق حاج آقا می رفتم اما خیلی دوست داشتم ایشان باشند یا برای مثال روزهایی که دفتر مرجعیت ایشان برنامه بود به آقایی که مسئول کارها بود می‌گفتم طوری برنامه‌ها را تنظیم کنید که من می‌خوانم حاج آقا باشند که هم اشکال من را بگیرد و هم من از این توفیق بی‌بهره نباشم که در محضر حاج آقا خوانده باشم. چون واقعاٌ حالات ایشان در توسل عجیب بود و خیلی اهل بکا و توسل بودند. به هر حال به حاج آقا عرض کردم که این طور شبهه ای برایم پیش آمده و دیگران هم به من اینجوری می گویند که چرا جلسه نمی آیی؟ و من به همه می‌گویم که شغلم مداحی نیست و درس دارم. ایشان فرمودند: شما وظیفه شرعی‌ات مسائل علمی است. این جلسات جنبه اخلاقی و عاطفی دارد؛ اما تمام اینها محکوم است و حاکم این است که مسائل علمی‌ات نباید فدا شود و هر چه با این منافات داشته باشد، نه. صریح به تو بگویم که نباید انجام داد و فرمودند بهترین مثال برای تو خودم هستم که اولویت اول من درس خارج ام بود اولویت بعدی جلسات اخلاقم و بعد از آن مسجد. غیر از این هر جا دعوتم می‌کنند. نمی روم. اصلاٌ و ابداٌ ؛تعارف ندارم من دنبال تکلیف شرعی‌ام هستم (حاج آقا مجتبی آدم تکلیف بود).
 من گفتم که حاج آقا آدم را به حضرت زهرا(س) واگذار می‌کنند و این طوری می‌گویند و ایشان فرمودند: مواظب باش یک چاشنی هایی از نظر عواطف مذهبی می‌زنند. می‌دانند که ما امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) را دوست داریم می خواهند این طوری ما را احساسی کنند، به آن ها بگو من می دانم تکلیف شرعی ام چیست؛ اما اگر وقت اضافه داری برو. ولی همین مقدار کم هم اگر بخواهد مورد قبول قرار بگیرد کافی است و منظور این است که کمیت مهم نیست بلکه کیفیت مهم است. کم هم که باشد ولو این که کم باشد اگر بخواهد قبول شود می شود.

سپس فرمودند این توسلات نمک آش است اما همه آن نمک نمی شود و همه آن هم آش نمی شود. آن چیزی که سیر می‌کند آش است، ولی باید نمک در کنارش باشد. سپس فرمودند: قبل از انقلاب عده‌ای با سینه زنی و روضه مخالف بودند و از این حرف های جدید می زدند که به جای این که به سینه بزنی به سر دشمنت بزن. خدا شاهد است که من همان موقع هم مقید بودم که در جلسه ام هم مسئله بگویم و هم روضه بخوانم ( کسی را در این سطح از مرجعیت، فقاهت و اخلاق پیدا نمی کنید که این چنین برای اهل بیت روضه خوانی کند و آن را برای خودش افتخار بداند و اصلاٌ خط مقتل خوانی را من از ایشان یاد گرفتم و به حضرت آقا هم این مورد را گفتم) سپس فرمودند قبل انقلاب روضه را که شروع می کردم عده زیادی بلند می شدند و می رفتند؛ اما من عین خیالم نبود و کار خودم را می کردم. بعد از انقلاب دیگر باب شد که 2 یا 3 ساعت سینه می زدند و به من می گفتند که شما هم این طوری کن و من می گفتم نه. من به نحو متعارف توسلم را دارم. سینه می‌زنیم؛ اما به صورت متعارف نه افراط و نه تفریط. هیچ کدام دوام نمی آورد.



آن طور که شایع شده است می گویند من مقتل خوانی می‌کنم و فلانی از روی متن مقتل می خواند من هم در مداحی عادتی پیدا کرده ام که تا چیزی را نبینم نقل نمی کنم و سعی‌ام بر این است که سراغ منابع دست اول مستند بروم و در مداحی بیشترین وقت و انرژی را این مسئله از من می‌گیرد و خیلی وقت ها باید از منابع نیمه قرن دوم تا قرن هشتم مطالبی درآورم و اعراب گذاری و ترجمه کنم. این مقتل خوانی را از حاج آقا مجتبی یاد گرفتم.
در شب هشتم محرم امسال به حضرت آقا هم عرض کردم و بعد از مراسم گفتم که حاج آقا مجتبی مریضند برای بهبود ایشان دعا کنید: فرمودند من در جریان حال ایشان هستم و عیناٌ فرمودند که برای ایشان دعا می کنم خدا به ایشان عافیت دهد و سپس گفتم: من این مقتل خوانی را از حاج آقا مجتبی یاد گرفتم نه از مداحان. یک بار به حاج آقا هم گفتم که من خط مقتل خوانی را از شما یاد گرفته ام و خیلی سعی می کنم که رعایت کنم و دبیرستانی بودم که به جلسات ایشان می رفتم و می دیدم که ایشان عین متن مقاتل را می خوانند که خیلی برای من جذاب بود و یکی از معجزات بحث های حاج آقا مجتبی این بود که روضه های ایشان ثابت بود و ما روضه ایشان را از بسم الله تا آخرش را به عربی و فارسی حفظ بودیم ولی در اکثر موارد بحثی که ایشان می کرد به روضه اش ارتباط داشت یعنی نتیجه گیری را در روضه می کردند. ملموس کردن بحث و تطبیق بحث در روضه بود.

نه این که بخواهند ارتباط تعمدی بدهند وقتی روضه را می خواندند ما احساس می کردیم دارند مبحثشان را پیاده سازی می کنند. این طور نبود که حاج آقا به تناسب بحثشان، روضه انتخاب کنند. همه می دانستند که برای مثال شب پنجم یا بیست ونهم ماه رمضان روضه چیست. روند ثابت بود و حاج آقا ماه رمضان از شهدای کربلا شروع می کردند و بعد می رسیدند به اهل بیت(ع) و بعد به امام رضا(ع)و... ولی این عنایت خدا به ایشان بود. به ایشان گفتم که مقتل خوانی را از شما یاد گرفتم و کم کم هم این مقتل خوانی خدا را شکر خیلی علاقمند پیدا می‌کند. حتی به ایشان گفتم که حاج آقا من مقتل می خوانم سختی هایی دارد و برایشان تعریف کردم که یک بار یکی از مداحان مشهور یک شوخی با من کرد که خیلی شوخی تلخی بود و به من گفته است که این کاری که تو میکنی و مثلاً آدرس آن چیزی که در جلسه می خوانی را به مستمع میدهی و در جلسه می‌گویی ارشاد شیخ مفید، امالی شیخ صدوق تاریخ طبری یا ... . این کار فنی نیست و گفت بیا از فردا بگو تاریخ طبری جلد 2 صفحه 452 و من در آنجا گفتم که از لحاظ شما فنی نیست از نظر من فنی است و اگر چاره داشتم جلد و صفحه‌اش را هم می‌گفتم و حاج آقا از این جواب من خیلی خوششان آمد و فرمودند بارک الله، احسنت، احسنت. و حالا در اینجا به دقت ایشان توجه کنید و این حرف را یک استاد مداحی باید بزند که تفاوت بین مقتل و زبان حال را بداند و بتواند راجع به زبان حال راهکار بدهد. فرمودند سلیقه به خرج دادن و آرایش هنری خوب است ولی اگر بخواهی از خودت در مقاتل بگذاری خوب نیست سپس فرمودند یک چیز از پدرم برایت نقل می کنم و فرمودند که پدر من می گفتند مگر اجاق است که می خواهی بگیرد می خواهم که نگیرد که در مورد جلسه روضه بود که می گویند جلسه بگیرد وسپس فرمودند که در خاطرم است که یک سال شب عاشورا پدرم روضه امام رضا(ع) را خواند و حاج آقا فرمودند من جهتش را فهمیدم چون پدرم می ترسید که نکند هوای نفس باشد؛یعنی این قدر دقت داشتند.

سپس در همان ماشین که با هم به سمت منزل می رفتیم به من گفتند دیشب که من روضه خواندم چه گفتم؟ و خودشان گفتند که دیشب اول روضه گفتم تازگی ها ندیدم سال ها پیش دیدم اما یادم نیست کجا دیدم وگفتند می دانی این مطلب را چرا نقل کردم؟ این مطلب را که گفته بودم از شخص آقای فلسفی شنیده بودم که معتبر بود و ردخور نداشت (دهه آخر صفرایشان در منزل آقای بروجردی منبر می‌رفت)آن ایام من طلبه بودم که بیش از 50 سال پیش است اما باز به این شنیدن هم اکتفا نکردم و در منبع هم آن را نگاه کردم و دیشب در روضه هم گفتم تازگی ها ندیدم سال ها پیش دیدم اما یادم نیست کجا دیدم. یعنی این قدر دقت داشتند و این راجع به بحث توجه ایشان به مقتل خوانی و روضه خوانی بود.
همیشه خیلی دوست داشتم که حاج آقا اشکال من را بگیرد؛ اما ایشان راجع به مداحی من چیزی نمی فرمودند (نمی‌خواهم بگویم که مداحی من را تأیید می‌کردند نه این طور نیست بلکه منظورم این است که هیچ وقت اظهار نظر نمی کردند و نکته ای نمی‌گفتند) یک سال که میلاد حضرت زهرا(س) بود و فکر کنم حاج احمد چینی نمی‌توانستند بیایند و قرار شد بعد از منبر حاج آقا من مداحی کنم من به آقای هوایی که استاد ماست و خیلی به گردن ما حق دارد گفتم که خواهشاٌ از حاج آقا بخواهید که دقت کنند و اگر نکته ای به نظرشان می‌رسد بفرمایند. سال 89 بود و من شعری را که انتخاب کرده بودم بحرطویل بود که از ازدواج حضرت رسول با حضرت خدیجه شروع می شد وجلو می آمد و به جریان میلاد حضرت زهرا(س) اشاره می‌کرد  حاج آقا مجتبی فرموده بودند چون شب تولد حضرت زهرا بود بهتر بود از زایمان حضرت خدیجه و از تولد فاطمه زهرا شروع می کردی نه ازدواج حضرت خدیجه با رسول اکرم(ص) و گفتند در این جلسات سعی کنید آهنگ‌هایی را انتخاب کنید که مردم بتوانند جواب دهند. به دیوان‌های وزین و سنگین مثل دیوان نیر، محتشم و مرحوم کمپانی بیشتر مراجعه کنید و فرموده بودند در مقتل همین روند ادامه پیدا کند و مقتل خوانی شما خوب است و در مورد مقتل نکته ای را نفرموده بودند.

یک بار به ایشان گفتم اگر کسی در معرض شهرت قرار می گیرد. شهرت آفت دارد. چکار کند که از آفت ها حفظ شود و حتی به ایشان گفتم که احساس می کنم انسان گاهی در این وادی تواضع می کند که تواضعش هم تکبر است. به این مطلب خیلی دقت کردند.
فرمودند آفت شهرت را هر کسی در حد خودش دارد و خطرناک ترین چیز برای انسان هم همین است و می تواند تمام کارهای انسان را هباء منثورا کند و ریشه کن می کند و فرمودند اولاٌ توجه به این معنا خودش لطف الهی است که کسی توجه داشته باشد و برخی توجه ندارند و می غلتند و دست خالی می شوند. نگذارید این معنا از بین برود همین که بدانید شهرت آفت دارد و آدم را نابود می‌کند خوب است و سپس فرمودند که مقابله با شهرت راه های مختلف دارد که لا به لای چند خاطره ناب آن را تعریف کردند و فرمودند بحث شهرت هم در مباحث من هست و مقابله با شهرت هم راه علمی دارد و هم راه عملی. راه علمی‌اش که به نظرم بالاترین راه ها است، حدیث نفس است و گفتند یک قضیه را برایت نقل می کنم و گفتند شما مرحوم مامقانی را می‌شناسی؟ بنده هم ناپختگی کردم و سریع گفتم بله صاحب تنقیح المقال و ایشان فرمودند خیر منظورم مامقانی پدر بود. یعنی شیخ عبدالله. این اثر که شما نام بردی برای مامقانی پسر است و فرمودند مامقانی پدر حاشیه بر مکاسب دارد و از حاشیه های خوب مکاسب هم هست. ایشان اهل مامقان از روستاهای سمت آذربایجان بود. و فرمودند: ایشان به نجف آمد درس خواند و خدا به او توفیق داد حتی به مرجعیت هم رسید آذربایجان و بخش هایی از شوروی همه مقلد ایشان بودند و آذری ها همه به سمت ایشان گرویدند.

حاج آقا مجتبی ادامه دادند: ایشان وارد هر مجلسی که می شد از او تجلیل می کردند و تا شروع می کردند از او تجلیل کنند ایشان دستش را به سمت دهان و گوشش می برد. و با خودش حدیث نفس می کرد و با خودش می گفت که خودت می دانی که هیچی نیستی و به من فرمودند که حدیث نفس یعنی این. با مثال خارجی به تو گفتم تا برایت جا بیفتد هر وقت دیدی دارند تو را بالا می برند به تعبیر ایشان به خودت بگو : برو گمشو و به خودت بگو که: خودم می دانم که هیچی نیستم تا یابوی نفس بر تو مسلط نشود. سپس فرمودند مرحوم مامقانی کارهای عملی هم داشته است و حاج آقا فرمودند که من این را از پدرم مرحوم (میرزا عبدالعلی  تهرانی) شنیدم که مرحوم مامقانی وقتی به نجف آمده بود ملبس به لباس روحانیت نبود و با همان لباس محلی خودشان به نجف آمده بود که لباس بلندی بود و کلاهی داشتند که ترک ترک و رنگی بود و هنوز هم در روستاهای آذربایجان وجود دارد و ایشان تا آخر که در نجف بود این کلاه را حفظ کرده بود. آخر شب که می شد و فردایش می خواست به چند صد نفر مجتهد درس خارج بدهد، مطالعه اش که تمام می شد به جلوی آینه می رفت و کلاه را سرش می گذاشت و خودش را نگاه می کرد که یادت نرود که بودی و از کجا آمدی و چه هستی و سپس می رفت می خوابید.
بعد حاج آقا مجتبی فرمودند دیگر بهتر از این نمی توانستم برایت بگویم و می‌گفتند اینها باد هواست مواظب باشید یابوی نفس شما را برندارد با حدیث نفس نگذارید که این حرف ها روی شما اثر بگذارد و به این ترتیب راه های علمی را با مثال گفتند و راه علمی‌اش هم این است که هر چیزی که انسان حس می کند موجب می شود او را تحریک کند آن را ترک کند و فرمودند کارهایی که ما در جهت نشر معارف دینی می کنیم بدون خلوص هیچ ارزشی ندارد و خلوص نباشد فایده ندارد.

به ایشان گفتم که حاج آقا من حس می کنم در مورد همین جلسات که دائم می گوییم اسم من را نزن و فیلمم را نگیر و چراغ را خاموش کن و CD پخش نکن هر کسی هم این کار را می کند جلویش را می گیریم می‌ترسم شاید همین شیطان باشد. فرمودند بله شیطان راه های مختلف دارد و  فرمودند یک بار یکی از دوستان من گفت من که تو را می شناسم و خلوت و جلوت تو را دیده‌ام چرا این طور می‌کنی؟ چرا در جمع نافله نمی‌خوانی؟ یعنی منظورشان این بود که من که می دانم شما در خلوت خود نافله می‌خوانی (چون حاج آقا خیلی به نوافل معتقد بودند) حاج آقا گفتند که دوستم به من گفتند مواظب باش توسوس شیطانی پیدا نکنی و شیطان می خواهد این توفیق را از تو بگیرد و برای این که حال شیطان را بگیری به او بگو اصلاٌ دلم می خواهد برای مردم بخوانم. چند دفعه این کار را کنی از کله‌ات می‌پرد. منظورشان این بود که آدم باید دقت کند که در هر موقعیتی چه راهی را انتخاب کند و هدفش مقابله با شیطان باشد نه این که اصل را بر این بگذارد که نکنم، نگذارم یا نگیرم.

***توصیه حاج اقا درباره فرزند دار شدن و خصوصیات پنجگانه

در مورد قصه فرزند دار شدن حاج آقا یک توصیه خاصی داشت که خیلی از جوانان پیش ایشان می رفتند ودستورالعمل خاصی داشتند که واقعاٌ جوابگو بود. تعداد زیادی هستند که با دعای حاج آقا بچه دار شدند. برای مثال یکی از دوستان برای من نقل کرد که آقایی نزد حاج آقا آمده بود و گفته بود می‌خواهم زن دوم بگیرم چون بچه دار نمی شوم حاج آقا گفته بود که این کار را نکن من برایت دعا می‌کنم ان‌شاء الله حل می‌شود. آن خدایی که از زن دوم میتواند به تو بچه دهد از زن اول هم می‌تواند. الان آن شخص دو قلو دارد.
 یک چیزی را هم آقای دکتر اسماعیلی برای من نقل کردند که خیلی قشنگ بود و می گفت من در مسجد جامع ایستاده بودم حاج آقا استخاره می‌گرفت و یکی آمد و گفت استخاره می‌خواهم و حاج آقا گفت بعدی و آن بنده خدا به یک گوشه رفت و دوباره بعد از چند نفر آمد و گفت من استخاره ‌می خواهم و دوباره ایشان گفتند بعدی و وقتی تمام شد حاج آقا نعلین ها را برداشتندکه ازپله بالا بیایند و تا پایش را روی پله می گذارد آن شخص می گوید حاج آقا یعنی چه؟ خب همه استخاره کردند. و حاج آقا به آن شخص می گوید می خواهی بروی زن دوم بگیری بعد بگویی مجتبی تهرانی استخاره کرد! برو.. آن شخص هم می گوید بر منکرت لعنت.

حاج آقا در مورد بچه‌دار شدن، آداب و ادعیه، زیارت رفتن و.. دستورالعمل های خاصی داشتند و این را که می گویم احتمالاٌ خیلی از جوان ها از ایشان شنیده اند و می خواهم لا به لای این ها دلسوزی حاج آقا را هم بگویم. بنده برای بچه‌دار شدن چند مرحله خدمت ایشان رفتم . اولین بار رفتم و عرض کردم توصیه ای میخواهم برای اینکه خدا به ما اولاد سالم و صالح عطا کند.  فرمودند که آفرین خوب کردی که اول پیش من آمدی .بهترین زمان سال برای انعقاد نطفه ماه رمضان است آن هم نزدیک به نیمه های ماه رمضان. چون هم پدر و هم مادر روزه گرفته اند و حالت تلطیف روحی پیدا کرده اند.از نظر تغذیه مادر خیلی رعایت کند و هر چیزی را نخورد.فرمودند مسئله توسل خیلی مؤثر است و توسل کنید که این خصوصیات 5 گانه ای را که می گویم خدا به شما عطا کند که یکی در مورد سالم بودن فرزند است.
سپس فرمودند که من یک چیزی را به تو بگویم که در خانواده ما از هر جایی هر چیزی بیاید مثل هدیه و امثال این ها خانواده و بچه های من به آن دست نمی زنند می گویند صبر کنید تا حاج آقا بیاید و جهات شرعی اش را روشن کند و من هم می‌آیم و جهات شرعی‌اش را با دقت روشن می‌کنم و این در خانواده ما سنت است.

***در مباحث حاج آقا مجتبی چیزی خارج از مسئله ثقلین پیدا نمی کنید

سپس فرمودند قمر در عقرب نباشد و در روایات هم زیاد داریم این صحبت ها را در مرحله اولی که رفتم فرمودند. بار دیگری که رفتم چند ماه مانده بود به تولد فرزندم ایشان دوباره یک سری مطالب را در مورد تغذیه فرمودند که مقید باشید. جاهایی نروید که ممکن است غذای شبهه ناک بخورید و این عجیب اثر می‌گذارد و در روایات هم داریم (حاج آقا مجتبی نه تنها یک استاد اخلاق و عارف، بلکه فقیه هم بود و این خیلی مهم است. یعنی اگر اهل عرفان و اخلاق بود دستورالعمل هایش منطبق با شریعت بود و من معتقدم که این هنر ایشان بود. اگر در مباحثشان دقت کنید چیزی خارج از مسئله ثقلین پیدا نمی‌کنید. فقط آیات و روایات بود و از خودش چیزی نمی گفت و داستان و تحلیل شخصی و تراوشات ذهنی نمی‌گفت و ازمحدوده معارف ثقلین بیرون نمی رفت)

فردای آن روز با ایشان به مسجد رفتم فرمودند که دیروز شما آمدی و در مورد فرزندت گفتی وقتی رفتی یک مطلب به ذهنم آمد که گفتم این را باید به آقای مطیعی بگویم و فرمودند که حتماٌ این را یادداشت کن. من کاری که خودم کردم را می خواهم به تو بگویم و هر کاری که برای بچه‌های خودم کرده‌ام را به شما هم یاد می‌دهم توجه کنید این که میخواستند به من یاد بدهند من (میثم مطیعی) خصوصیتی نداشتم فقط آدمی بودم که سؤال کرده بودم. هر کسی دیگر هم سوال می‌کرد ایشان کاری را که بلد بود و خودش انجام می‌داد به او توصیه می‌کرد. فرمودند کاری را به تو می گویم عمل کن و این دستورالعمل ایشان کاملاٌ مبتنی بر روایات است فرمودند ما روایت داریم که به ذهنم از امام هشتم است که بعد از هر نماز فریضه، مؤمن یک دعای مستجاب دارد شما بعد از هر نماز واجب هم خودت و هم خانمت از زمانی که می خواهید تصمیم به بچه دار شدن بگیرید تا موقع بارداری و حتی بعد از بارداری و حتی بعد از آن گفتند فرزند بزرگ من 50 سالش هست هنوز دارم این کار را می کنم و فرمودند این کار را بکن. «یک صلوات می فرستی و بعد یک استغفار می فرستی که این فرمایش ایشان هم مبتنی بر روایات است و روایت داریم که بنده اگر حاجت خود را بین دو صلوات قرار دهد خدا حیا می کند که طرفین را که صلوات است اجابت کند و وسط را باقی بگذارد و فرمودند استغفار می کنی و دوباره صلوات می فرستی صلوات دوم را که فرستادی همین طور فارسی می گویی: خدایا این اولاد من را و فرزندان من را سالم، صالح، خوش قدم، خوش روزی و عاقبت به خیر قرار بده و بعد از این هم دوباره یک صلوات بفرست. می‌فرمودند: من مقید بودم و در همه نمازهایم این کار را انجام دادم و یک بار هم این کار را تعطیل نکردم. فرمودند این کاری است که خودم کردم و دارم به شما می گویم سپس به من گفتند این چیزهایی که به تو می گویم جمع تمام روایات درمورد بچه دار شدن است و من خودم بعد از فرمایش ایشان دنبال این رویات را دیدم و به صورت سطحی نگاهی انداختم، فهمیدم که ایشان دقیق می گوید دعاهایی که در مورد فرزند وجود دارد 5 تایی است که ذکر کردند و فرمودند عمده آن عاقبت بخیری است که از همه مهم تر است.
یادم می‌آید فرزندم که به دنیا آمد از بیمارستان مستقیم به خانه حاج آقا رفتیم و محبت کردند و اذان گفتند و ان یکاد زیبایی هدیه دادند که فرمودند آن را همیشه پشت لباسش بزنید و آن را نگه داشته ایم.

***آخرین باری که حاج آقا مجتبی را سرپا دیدم

آخرین باری که حاج آقا را سرپا دیدم روز 11 ذی‌القعده یعنی همین چند ماه قبل بود و شام میلاد امام رضا بود که همین الان یادم آمد که دقیقاٌ سالگرد عقد ما در محضر حاج آقا بود که آن هم قصه جالبی داشت، من نزد ایشان رفتم و چند ساعت به پرواز تهران مدینه مانده بود کمی هم دیر رسیدم که حسین آقا گفتند به دفتر بیایید که حاج آقا برای یک عده عقد خوانده بودند حالشان خیلی مساعد نبود و من هیچ وقت ایشان را این طور رنگ پریده ندیده بودم. به ایشان گفتم که من دارم به سفر تمتع می‌روم و آمده‌ام هم خداحافظی کنم و هم دعا کنید برایم و توشه بگیرم. محبت کردند و در گوش من دعای سفر خواندند. عادت داشتند وقتی نزدیکان یا کسانی که می خواستند به سفر بروند نزد ایشان می رفتند در گوششان دعای سفر می خواندند و سپس گفتند: مدینه که رسیدی خیلی استغفار کن تا قبل از رسیدن زمان احرام پاک شده باشی و رویت بشود لبیک بگویی. بعد فرمودند که در مدینه قرائت قرآن را شروع کن و سعی کن یک قرآن در مدینه و یکی در مکه ختم کنی که در این زمینه روایت هم داریم اگر مقدور نشد در مدینه شروع کن و در مکه آن را تمام کن ثواب آن را حتماٌ به 14 معصوم هدیه کن.. فرمودند در مدینه رفتی به پیامبر بگو شما از زمان جاهلیت به محمدامین معروف بودی و شما را به عنوان امانتدار می شناختند من دینم را به شما امانت می دهم تا در روزی که به آن محتاجم یعنی شب اول قبر به من برگردانید و اگر کسی می گفت می خواهم به کربلا بروم می فرمود به امام حسین بگو شما خاندان امانتداری هستید و من دینم را پیش شما به امانت می گذارم تا به من برگردانید. حاج آقا این مطلب را در مورد اکثر کسانی که نزد ایشان می رفتند می گفتند بروید این را به امام معصوم بگویید .
بعد فرمودند احرام که بستید بر ذکر صلوات مداومت کنید و ثوابش را به 14 معصوم هدیه کن. یک توصیه‌ای هم کردند که خیلی برای من عجیب بود. فرمودنددر همان ابتدای ورود به مسجدالحرام قبل از این که اعمال عمره تمتع را شروع کنی دو رکعت نماز بخوان و بعد به زیر ناودان طلا برو و سر به کعبه بگذار و همین طوری که من می گویم با صفا با خدا حرف بزن. یک صلوات بفرست و استغفار کن بعد دوباره صلوات بفرست و بگو خدایا به گردن هر کسی حق اخلاقی دارم اگر به من فحش داده یا تهمت زده و غیبت کرده من از همه گذشتم (این را آنقدر با سوز دل و با خلوص نیت گفتند و حالت بکاء داشتند عده ای که ایستاده بودند و گوش می‌کردند همه گریه می کردیم) و گفتند از اعماق دلت و جگرت از همه بگذر. یک مختصری نشان بده و خروارها بگیر. بعد بگو خدایا من که بنده کوچک تو هستم از همه کسانی که به من بد کردند گذشت کردم. خدایا من به تو بد کردم تو هم بیا از من بگذر سپس فرمودند این کار را بکن بعد برو طواف کن و ببین که چقدر احساس سبکی می کنی.

در بحث های مؤسسه حفظ و نشر آثارشان همیشه تأکرایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج


:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2388
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
سه شنبه 24 بهمن 1391

به گزارش مشرق، گروه‌هایی از افراد مسلح در داخل حرم حضرت سکینه در «داریا» در حومه دمشق تمرکز یافتند و درگیری آنها با ارتش سوریه به تخریب بخش‌هایی از این حرم منتهی شد.

بر اساس گزارش فارس، افراد مسلح پیشتر گلدسته‌ها و گنبد این حرم را با شلیک خمپاره تخریب کردند و بخش‌هایی از دیوارهای این حرم را تخریب کرده تا تک‌تیراندازان بتوانند از آنجا ارتش سوریه را که در اطراف حرم مستقر شده هدف قرار دهند.

گروه خنثی سازی ارتش سوریه، دها بمب را که افراد مسلح در اطراف حرم حضرت سکینه قرار داده‌اند را خنثی کردند، این در حالی است که افراد مسلح ده‌ها بمب در داخل حرم قرار داده تا هنگام عقب‌نشینی از آن ،‌ اقدام به منفجر کردن آنها بکنند.

افراد مسلح بارها از نیت خود برای تخریب و نابودی حرم حضرت سکینه در این منطقه خبر داده بودند.

عاملی که پیشروی ارتش سوریه در این منطقه را با مشکل مواجه کرده، وجود بمب در اطراف حرم و حضور گسترده تک تیراندازان در داخل حرم است.


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1955
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
دو شنبه 23 بهمن 1391

 

 

براي اين حضور بايد همه‎ي عمر شكرگزاري كرد/ لحظه‌اي كه دشمن انتظار پاسخ مردم به نداي انقلاب را نداشت، ملت دشمن را مأيوس كرد

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز(دوشنبه) در کلاس درس خارج فقه با تقدير و تشكر از بصيرت، شجاعت و موقع شناسي ملت ايران در خلق حماسه عظيم مردمي و باشكوه ۲۲ بهمن، اين حضور گسترده ي مردمي را حادثه اي بزرگ خواندند و تأكيد كردند: حضور همه ي اقشار از پير و جوان، زن و مرد در صحنه آن هم در شرايطي كه ۳۴ سال از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است، بزرگترين نعمت الهي است كه بايد همه ي عمر را براي آن شكر گزاري كرد.

به گزارش رجانيوز، رهبر انقلاب اسلامي ضمن مقايسه ي برگزاري سالگرد جشن پيروزي انقلاب اسلامي در ايران با ساير كشورهايي كه در آن انقلاب رخ داده است افزودند: هنر بزرگ و برجسته اين است كه در ايران مردم خود، صاحبان انقلاب و كشور هستند و كار برگزاري جشن انقلاب بر دوش خود آنان است،‌ و به همين دليل مردم از اين ثروت عظيم، كه مايه ي عزت و استقلال آنهاست حمايت مي كنند و هرجا كه نياز باشد حضور خود را نشان مي دهند.
 
حضرت آيت الله خامنه اي با تشكر از يكايك مردم ايران براي حضور به موقع در صحنه افزودند: درست در لحظه اي كه دشمنان استقلال و عزت ملت ايران انتظار داشتند كه مردم به نداي انقلاب و نداي جمهوري اسلامي پاسخ ندهند، مردم با حضور خود دشمن را ناكام و مأيوس كردند.
 
ايشان با تأكيد بر اينكه دشمنان در تبليغات تلاش مي كنند كه اين صحنه هاي عظيم مردمي را كمرنگ جلوه دهند افزودند: البته آنان واقعيات صحنه را مي بينند و مي فهمند و آن را تحليل مي كنند و به اين نتيجه مي رسند كه نمي شود با اين ملت مواجه شد.
 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2095
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
یک شنبه 15 بهمن 1391

 

نگذارید فضاى سياسى كشور، جنجالى شود/ با یك حرف یا عمل نسنجیده فضا را سیاسی نکنید/خوراک تبلیغاتى رادیوهاى بیگانه و تلویزیون هاى بیگانه نشوید

 

مشرق - اتفاقات امروز مجلس و مسائل مطرح شده در حالی صورت می گیرد که در چند ماه اخیر رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدارهای متعدد در خصوص به بوجود آمدن تنش آفرینی ها هشدار داده و مسولان را از آن برحذر داشتنه بودند.

 



به مناسبت برخوردهای تامل برانگیز برخی از مسئولین به بازخوانی بیانات اخیر رهبر انقلاب می پردازیم:‌

 


* ما در چند ماه بعد از اين، مسئله‌ى انتخابات را داريم. تا قبل از انتخابات و در خود انتخابات، بايد همت همه‌ى مسئولين اين باشد كه آرامش سياسى كشور را حفظ كنند؛ نگذارند فضاى سياسى كشور، جنجالى و متلاطم شود؛ اين جزو چيزهائى است كه هوشمندى مسئولان كشور ان‌شاءاللّه بايد بتواند اين را تحقق ببخشد.

* مسئولان، سیاستمداران، تریبون داران و مدیران عرصه های گوناگون نیز كاملا مراقب باشند كه با یك حرف یا عمل نسنجیده و اختلافی، موجب متلاطم شدن فضای سیاسی نشوند.


* امروز آنچه بنده تشخيص ميدهم - كه بررسى حركات دشمن نشان ميدهد - اين است: با اينكه ما حدود پنج ماه به انتخابات داريم، ذهن دشمن متوجه انتخابات ماست. انتخاباتى كه در خرداد آينده در پيش داريم، از نظر ما مهم است، از نظر دشمن هم مهم است؛ حواسش به آن انتخابات است. اگر ميتوانستند كارى ميكردند كه اصلاً انتخابات انجام نگيرد، اين كار را ميكردند. خب، اين كار براى آنها ميسور نيست، مقدور نيست؛ مأيوسند از اين كه بتوانند اين كار را انجام دهند.

* یکى از راهها، ایجاد وحدت است. اختلافات مضر است. هم اختلافات بین مسئولین مضر است؛ هم بدتر از آن، کشاندن اختلاف میان مردم مضر است. این را من به مسئولین، به رؤساى محترم هشدار میدهم. من از رؤساى قوا حمایت کردم، باز هم حمایت می کنم - مسئولند، باید کمکشان کرد - اما به آنها هشدار می دهم، مراقب باشند. نه اینکه این نامه نگارى ها خیلى مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنویسند؛ کار خودشان را بکنند، اختلافات را به میان مردم نکشانند، چیزهاى جزئى را مایه ى جنجال و هیاهو و استفادهى تبلیغاتى دشمن و خوراک تبلیغاتى رادیوهاى بیگانه و تلویزیونهاى بیگانه نکنند، صد تا نامه بنویسند؛ نامه اهمیتى ندارد. مهم این است که همه ى ما بدانیم مسولیتی داریم، همه ى ما بدانیم موقعیت حساسى داریم.»

* البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هیچ اشکالى هم ندارد - دو نفر مسئولند، رفیقند، اختلاف نظر هم دارند؛ همیشه هم بوده است - اما اختلاف نظر نباید به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهاى گوناگون، به اختلاف علنى، به گریبانگیرى، به مچ گیرى در مقابل چشم مردم منتهى شود؛ چون آن اختلافات آنقدر اهمیت ندارد.

* یک وقت یک چیزهاى مهمى است، خب مردم باید مطلع شوند؛ اما این اختلافاتى که انسان مى بیند بین این حضرات هست، چیزهائى نیست که اینقدر اهمیت داشته باشد که حالا با ادعاهاى گوناگون، ما اینها را بزرگ کنیم، جلوى چشم مردم نگه داریم، به اینها اهمیت بدهیم؛ که اهمیتى هم ندارد. اختلافات را نباید علنى کرد؛ اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات،
هر کسى احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2151
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 3 بهمن 1391

به نقل از «خبرگزاری دانشجو»، عملیات پیروزمندانه کربلای5 با رمز «یا زهرا (س)» در محور شلمچه (کانال ماهی) به فاصله کمی پس از کربلای 4 در حالی اجرا شد که عملیات کربلای 4 به دلیل لو رفتن اطلاعات، توفیق لازم را به دست نیاورده بود، ولی رزمندگان اسلام توانستند به فاصله خیلی کم -حدود دو هفته- نیروهای خود را به محور شلمچه منتقل کنند و عملیات کربلای 5 را به دشمن تحمیل نمایند.
 

 

به دنبال نتایج این عملیات عظیم -که حدود 70 روز به طول انجامید- علاوه بر فشارهای آمریکا، قطعنامه 598 که کمی به خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران نزدیک شده بود صادر گردید. و این اولین بار بود که پس از شروع جنگ تحمیلی شورای امنیت سازمان ملل به وجود جنگ در این منطقه اعتراف کرد.
 
این روزها که مصادف است با سالروز ایام عملیات کربلای5 یاد می‌کنیم از "سردار شهید اسماعیل دقایقی" فرمانده«تیپ 9بدر» و از شهدای عملیات کربلای5. دقایقی همان کسی است که گردان «احرار» را از میان سربازان عراقی -که به اجبار بعثی ها به جنگ آمده بودند و به سمت ایران فرار می کردند یا پس از اسارت به حقانیت ایران و باطل بودن حزب بعث پی می بردند- تشکیل داد و خودش فرمانده شان شد. اسرای عراقی با علاقه در مقابل ارتشی که خودشان سال‌ها در آن بودند، می‌جنگیدند و بسیاری از آنها هم به شهادت رسیدند. آنها به دلیل ایمان و اخلاق خوب اسماعیل عاشقش شده بودند.

 

دقایقی در مورد مجاهدان عراقی گفته بود: «آدمی که گذشته اش خیلی بد باشه، اگر توبه کنه از آدم های پاک و بی گناه بهتر میشه. چون تونسته خودش را از منجلابی که در آن بوده بیرون بکشه.»

 

یکی از مجاهدین عراقی می‌گفت: در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما می‌لرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او نیز به پتو نیاز داشت، پتوی خود را روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجاهدین عراقی ودیعه‌های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم.

 

الان خانه‌ هر مجاهد عراقی که بروی، سه عکس می‌بینی: امام خمینی، شهید صدر و شهید اسماعیل دقایقی. 

 

 بهانه

 از سن شانزده سالگی، تابستان‏ها برای رفع مشکلات مالی خانواده، کلاس خصوصی فیزیک و ریاضی تشکیل می‏داد. این کلاس‏ها بهانه‏‌ای برای گفتن حرف‏هایش بود. حرف‏هایی که از کتاب‏ها و مسائل مهم   سیاسی - مذهبی می‏دانست. تدریسش او را در شهر پرآوازه کرد و با آن نفوذ کلامش مریدان زیادی پیدا کرده بود.

 

ملا اسماعیل

هنرجوی هنرستان که بود، همیشه کتاب به همراه خود داشت. هر جا که جمعی از جوانان بودند و او وارد آن جمع می‏شد، با کتاب می‌‏آمد و زمینه دوستی را با فامیل و به ویژه جوانان مهیا می‏نمود. اگر شیمی و فیزیک هم به دیگران درس می‏داد، ضمن رفع خستگی، فرصتی فراهم می‏نمود تا آنان را با کتاب‏های غیردرسی آشنا کند و جمع را به فکر کردن در اوضاع و احوال آن زمان ترغیب می‏نمود. او به خاطر این درس و بحث‏ها، در میان فامیل - البته به لهجه بهبهانی- به «ملا اسماعیل» معروف شده بود.

 
رفیق کتاب
اهل مطالعه و رفیق کتاب بود. به هر خانه و پیش هر دوست و آشنایی می‏رفت، اول کتابی هدیه می‏کرد. او از تازه‏های کتاب با خبر بود. کتاب های مناسب کودکان و نوجوانان را نخست خودش مطالعه می‏نمود و بعد به خانه ما می‏آورد و با زمینه‏‌سازی می‏گفت که بهتر است چه کتابی را بخوانید.

 

شرط ازدواج
هنگامی که اسماعیل به خواستگاری من آمد، در گروه چریکی «منصورون» عضویت داشت و خانه‌‏اش، پایگاه فعالیت‏ها و تکثیر و پخش بیانیه‌‏های امام (ره) بود. در آن موقع به جای این که من شرط و شروطی برای ازدواج داشته باشم، او شرط خودش را بیان نمود. وی با جدیت گفت: «من یک زندگی عادی و معمولی ندارم. ممکن است الان این جا باشم و بعد موقعیت ایجاب کند که به فلسطین بروم.»

 

کیسه برنج
زمستان سال 1364 بود و در تهران زندگی می کردیم . اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی باید مسیری را می‌پیمود که جز ماشین‌های دارنده مجوز ورود به محدوده طرح ترافیک، بقیه مجاز به تردد نبودند. علاوه بر این، از ناحیه پا هم ناراحت بود و حمل یک کیسه برنج با آن مسافت (تقریباً یک کیلومتر) برایش زجر آور بود. از او خواستم تا با ماشین سپاه برود؛ اما نپذیرفت.
گفتم: «حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد!»
گفت: «اگر خواستی همین طور (پیاده) می روم و گرنه، نمی روم.»
 

کیسه 25 کیلویی را روی دوشش نهاده بود و کیف دستی و چیزهای دیگری هم در دستش، به سختی به خانه آورد؛ اما حاضر نشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند.

باید بروم!
او در یادداشتی نوشته بود که: «از این به بعد، من دیگر متعلق به شهر و خانه و این جا نیستم و جبهه را برای زندگی کردن انتخاب کرده‏‌ام و هر طوری که شده باید بروم.»

 

مفهوم زندگی
حرف همیشه‌‏اش این بود که معنی ایمان را باید در سختی‏ها دریافت و من مفهوم زندگی را در دفاع از اسلام فهمیدم.

 

تاریخ
همیشه به من توصیه می‏نمود که تاریخ امامان معصوم (ع) را بخوان تا از سیره زندگانی آنان دور نشویم و در هر مقطعی از زمان، موقعیت خویش را دریابیم و بدانیم که باید چه کنیم.
 

صدای جبهه
ابراهیم که به سن شش ماهگی رسیده بود، اسماعیل از جبهه به امیدیه آمد و گفت: «برای من زشت است که با این مسئولیتم در سپاه، زن و بچه‌ام دور از صدای جبهه باشند؛ شما به اهواز بیایید.»
مادرش – گریه کنان – در اعتراض به این تصمیم گفت: «رفتن به اهواز، آن هم با این وضعیت برای بچه کوچکتان مناسب نیست.»
اسماعیل سخن مادر را چنین پاسخ گفت: «بچه من باید در این سر و صداها بزرگ شود.»
 

به هر حال، آمدیم و در اهواز ساکن شدیم. شهری که زیر آتش جنگ افروزان نابکار بعثی، خواب و آسایش را از کف داده بود. در آن روزگار، اسماعیل هفته‌ای یا دو هفته‌ای یک‌بار برای چند ساعت سر‌می‌زد و می‌رفت. خانواده ما و خانواده دوست دیرینه اش سردار شهید مهندس صدراللّه فنی -که تازه داماد بود- در یک خانه زندگی می کردیم. توصیه اسماعیل این بود که: «پناهگاهی را در باغ کنار منزل بسازید. هر گاه هواپیما آمد، شما به داخل آن بروید.»
هنوز سخن شورمندانه او در گوش جانم طنین می‌افکند: «بچه من باید با این سر و صداها بزرگ شود.»
 
کلمه شهید
بارها با لبخند به شوخى خطاب به ابراهیم و زهرا می‏گفت: «اگر باباى شما شهید شد، چه کار می ‏کنید؟» یا می ‏گفت: «باباى شما باید شهید شود!»
او می ‏خواست پدیده شهادت را در دل و دیده فرزندانش عادى جلوه دهد و بر این باور بود که: «نباید کلمه شهید و شهادت، بچه‌‏ها را ناراحت کند و یا در روحیه آنان اثر منفى بگذارد.»
وقتى شهید شد آرامش خاطرى در ابراهیم 6 ساله دیده می ‏شد و سخن او در فراق پدر چنین بود: «پدرم شهید شده و اکنون در بهشت است.»:


پوتین های جا مانده
با یکی از معاونینش از اهواز به سمت قم می‌رفتیم. خسته بود و برای تجدید قوا از دوستش خواست تا ماشین را به کناری بزند و نیم ساعت استراحت کند. اسماعیل عادت کرده بود که هنگام خواب پاهای خود را از پوتین در بیاورد. پوتین‌ها را از پای خویش در آورد و چون جا تنگ بود، آنها را بیرون از ماشین گذاشت و بعد کمی خوابید. وقتی که بیدار شد و حرکت کردیم، بعد از گذشت 10 دقیقه و پیمودن کیلومترها راه، متوجه جا ماندن پوتین‌ها شد. از  همرزمش پرسید: «قیمت پوتین چه قدر است؟»
او پاسخ داد: «700 تا 800 تومان.»
از این که چه قدر از راه را پیموده ایم، سؤال کرد. دوستش گفت: حدود 10 دقیقه و بعد حساب کرد؛ دید که قیمت پوتین از قیمت رفت و برگشت گران تر است. پول بنزین رفت و برگشت را حساب کرد و کنار گذاشت و گفت: «برگردیم!»
 

او این پوتین‌های نو را از سپاه گرفته بود و آنها را برای خدمت می خواست. حیف بود که از دستشان بدهد. ماشین دور زد و بعد از طی چندین کیلومتر راه به پوتین‌ها رسیدیم.

 

ماشین کولر دار
همراه اسماعیل از سه راه خرمشهر به سمت خط در حرکت بودیم. ماشین ما یک استین کولردار بود. چند نفر از بسیجی‌ها به محض دیدن استیشن، دست بلند کردند. من هم مشتاقانه پا روی ترمز نهادم و آنها را سوار کردم. یکی از آنها، همین که سوار شد و هوای خنک داخل را احساس کرد، با لحن خاصی گفت: «وای، شا چه جای خنکی نشته ای!»
سردار با شنیدن این جمله در خود فرو رفت و چیزی نگفت؛ ولی وقتی آنان پیاده شدند، به کولر اشاره کرد و گفت: «خاموشش کن!»

بعد از آن روز، اسماعیل دیگر سوار ماشین کولردار نشد و به تردد با یک ماشین آمبولانس قناعت کرد. روزی -در آمبولانس- سر صحبت را باز کرد و گفت: «من چون فرمانده هستم ماشین کولردار سوار شوم و بسیجی‌ها در هوای گرم باشند؟!»

 


اتو کشی رزمنده ها
ما آن چنان حال و حوصله ای برای شستن لباسمان نداشتیم. در هور هم که بودیم، آب دم دستمان بود؛ ولی چند دقیقه بیشتر برای شستن لباس – آن هم به شکل معمولی – وقت نمی‌گذاشتیم. تازه، کمتر پیش می‌آمد که از مواد شوینده برای لباس‌شویی استفاده کنیم. اما اسماعیل خیلی مقید بود که لباس‌هاش را با پودر شوینده و تمیز بشوید و جالب این که اتو زدن را او به ما یاد داد. روزی به او گفتم: «لباس‌هایت را چه طور اتو می زنی؟»
 

پاسخ داد: «ببین! قشنگ از خط اتوی لباس، تا می‌کنم و می‌گذارم زیر پتو، می شه اتو!»
صبح که بلند می شد ، می دید صاف و مرتب است. آن جا بود که به شوخی می گفت: «اتو کشی رزمنده ها!» پیش از آن فکر می‌کردیم که اتو را با خودش به خط آورده است...

 

فرغون
در عملیات خیبر (سال 1362) فرمانده گردان بود؛ اما دیری نپایید؛ کوتاه بود و چون نسیم بهاری به یاد ماندنی. روزهای پیش از عملیات برای دیدارش به پادگان لشکر (17 علی ابن ابی طالب قم) رفتم. دو نفر را دیدم که فرغونی پر از ظروف غذا را جهت شستشو می بردند. نیروها زیاد بودند و ظرف‌ها کافی نبود. آنان با عجله فرغون را می‌راندند تا ظروف، برای غذا خوردن بقیه بچه‌ها آماده شود. یکی از دو نفر، سردار سبزمان، اسماعیل دقایقی بود.


نظافت
صبح بود و با اسماعیل مشغول صحبت بودیم که مدیر داخلی پادگان آمد و گفت: «مجاری آب و فاضلاب و دستشویی‌ها بسته شده و باید کسی بیاید بازش کند.»
سردار گفت: «خب باشد. ترتیب کار را می دهم.»
روز بعد دیدیم که آن کار انجام گرفته و سرویس آب و فاضلاب تر و تمیز شده است. مدیر داخلی را دیدم که آمد به سردار گفت: «گره کار گشوده شد و دیگر نیازی به آوردن کسی نیست.
سردار گفت: «بارک الله.»
 

یکی از بچه ها پرده از این ماجرا برداشت و گفت: «خودم دیدم که نیمه های شب، اسماعیل لباس بادگیر پوشیده بود -که بدنش نجس نشود- و سرویس بهداشتی را نظافت می‌کرد.


کریمانه
من اسماعیل را نمی‌شناختم ؛ ولی هر روز می‌دیدم که کسی می‌آید و چادرها و آبگیرها را تر و تمیز می‌کند. با خودم فکر می‌کردم که این شخص فقط چنین وظیفه ای دارد. یک روز هر چه چشم به راهش بودم تا بیاید و باز به نظافت و انجام وظایفش بپردازد، پیدایش نشد و احساس کردم که او از زیر کار شانه خالی می‌کند. از این رو، خود به سراغش رفتم و گفتم: «چرا امروز نیامدی؟!»
او در پاسخ گفت: «چشم الان میام»
 

کسانی که نظاره گر چنین صحنه‌ای بودند سخت ناراحت شدند و گفتند، «تو چه می‌گویی؟ او فرمانده لشکر است.»
من که احساس شرمندگی می‌کردم؛ در صدد عذر خواهی برآمدم. اما او بود که کریمانه و با متانت گفت: «اشکال ندارد.» و با خنده از کنار ماجرا گذشت. 
 
سردار خاکسار
ایامی که در منطقه «حاج عمران» در شمال عراق بودیم ، فصل زمستان و منطقه پوشیده از برف بود. هوا بسیار سرد بود و زمین گِلی و لغزنده. با این همه مشکلات دست و پاگیر، رزمندگان به نگاهبانی از آن مواضع پرخطر مشغول بودند و از دستاوردهای عملیات کربلای 2 حفاظت می‏کردند.
 

در این منطقه، وقتی رزمندگان -شب‏ها- به خواب و استراحت می‏پرداختند، فردی به آرامی وارد سنگرها می‏شد و گل و لاى چسبیده به پوتین‏ها را پاک می‏کرد و آنها را با خاکساری و فروتنی واکس می‏زد. او این کار را سنگر به سنگر انجام می‌داد. همه از این کار شگفت زده شده بودند و پرسان پرسان ماجرا را دنبال می‌کردند. تا اینکه با کنجکاوی یکی از برادران مشخص شد او سردار خاکسار اسماعیل دقایقی است.

 

تلاوت
روزی برای شناسایی منطقه «سنقُر» راهی پادگان حمزه شدیم و حدود هشت ساعت در راه بودیم. اسماعیل در طول این مدت ، بیش‏تر قرآن می‏خواند و کم‏تر سخن می‏گفت. اگر مسأله‏ای بود که باید از آن با خبر می‏شد، لحظاتى قرآن را می‏بست و صحبت می‏کرد. همین که از مسأله خبردار می‏شد، دوباره قرآن را می‏گشود و می‏خواند. حقا که همواره در حال و هوای ذکر و تلاوت قرآن بود.

 

آخرین بار
آخرین بار که اسماعیل به من تلفن زد، گفت: «اگر میتونى بیا اهواز!» دلواپس شدم که شاید کسالتى داشته باشد! از این رو، با نگرانى مسافت طولانى قم تا اهواز را آمدم و با او دیدار کردم. در حالى که آثار خستگى و بیقرارى از سرا پایش نمایان بود، ضمن سلام و احوال‏پرسى گفت: «این بار لازم است که خودم جلو برم.»
 

من که از لحن گفتارش احساس دیگرى غیر از همیشه داشتم، مانده بودم که چه بگویم چرا که او همواره در خط مقدم بوده و برایم چیز تازه‏اى نبود. اما چرا اکنون این گونه حرف می‌‏زند. او هیچ گاه از رفت و آمد و حضور در خط اول با من سخن نگفته بود. پرسیدم: «آیا ممکن است پیروز شویم ودیگر بار همدیگر را ببینیم؟»
در پاسخ گفت: «علم غیب که ندارم. همین قدر می‌دانم که ما پیروز می ‏شویم.»
گفتم: «اگر رفتى و شهید شدى، ما چه کنیم؟»
گفت: «انتظارم این است که همچنان زن نمونه‏اى باشى و خیالت راحت باشد که در بهشت در انتظار تو هستم.»

سخن که به این جا رسید، سکوت کردم و در حالى که بار سنگینى از غم و اندوه بر دوش داشتم اما هرگز لب به شِکوه و چون و چرا نگشودم؛ بلکه آماده شدم تا او را بدرقه کنم.
صبح خداحافظى گفت و رفت و همان روز پر کشید.
 
پشت در
به مناسبت چهلمین روز عروج اسماعیل در منزل او جمع شده بودیم، شب از نیمه گذشته بود و ما همه خواب بودیم. دوستان دانشجوى اسماعیل از تهران به سمت امیدیه آمده بودند و ما نه از آمدن و حرکت آنان خبر داشتیم و نه از رسیدنشان.
در عالم خواب اسماعیل را دیدم که خطاب به من گفت: «دوستانم پشت در هستند چرا آنان را به خانه راه نمی ‏دهید؟»
سراسیمه از خواب پریدم و درب منزل را گشودم. دیدم عده‏اى از دوستان اسماعیل از راه دور آمده و پشت در جمع شده‏اند، گفتند که چند بار در زدیم و شما در خواب بودید.


خادم مسجد
بعد از گذشت یک سال از واقعه شهادتش، روزى جهت دیدار خانواده به قم سفر کردم. دمادم اذان مغرب بود که به مسجدى در آن حوالى رفتم. همان مسجدى که جاى جاى آن، یادگار سجده‏ها و نیایش‏هاى اسماعیل بود. وقتى که خادم مسجد مرا شناخت و فهمید که من برادر اسماعیل هستم، با آه و اندوه از او یاد کرد و گفت:
من اصلاً نمی ‏دانستم که او کیست و چه منصبى دارد. او همیشه به نظافت مسجد و قفسه‏هاى جاکفشى می‌پرداخت و... بعدها که شهید شد، دانستم که او سردار سپاه اسلام بوده!

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2317
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
سه شنبه 2 بهمن 1391

مهر: رئیس ستاد اقامه نماز کشور گفت: نباید به بهانه ادامه تحصیل و گرفتن لیسانس ازدواج را به تاخیر انداخت زیرا گرفتن مدرک تحصیلی یک ارزش و ازدواج یک ضرورت است.

حجت الاسلام محسن قرائتی غروب دوشنبه در گردهمایی دانشجویان مهدی یاور که در مسجد مقدس جمکران برگزار شد با بیان برخی از سئوالاتی که پیرامون مهدویت و امام عصر(عج) وجود دارد به آنها پاسخ گفت.

وی با اشاره به اینکه مسجد مقدس جمکران دارای سند است، عنوان کرد: بنده معتقدم اگر سند هم نداشته باشد خود اشک و توسل به امام زمان(ع) مکان را مقدس می‌کند.

وی با اشاره به اینکه برخی این مطلب را مطرح می‌کردند که ضریح امام حسین(ع) که هنوز به کربلا نرفته و متبرک نشده چرا شهر به شهر برده می‌شود عنوان کرد: برای این مطلب نیز باید گفت این قداست به این دلیل است که این ضریح قرار است به مکان متبرکی چون کربلا فرستاده شود.



رئیس ستاد اقامه نماز کشور در ادامه با طرح این سئوال که آیا می‌شود امام زمان(عج) با آن سن کم به امامت رسیده باشند؟ ادامه داد: همانگونه که یک دستگاه کوچکی مانند فلش کامپیوتر که ساخته یک انسان است می‌تواند با حجم وسیعی از اطلاعاتی که در اختیار دارد به یارانه متصل شده و اطلاعات را ارائه دهد خداوند متعال نیز که انسان را خلق کرده می‌تواند شرایطی را فراهم کند که علم از یک انسان به انسان دیگر منتقل شود.

ارزش هستی در گرو امام زمان‌(عج) است

وی در ادامه با تاکید براینکه امام زمان(عج) نخ هستی است، ابراز داشت: همانطور که ارزش اسکناس به نخ آن است ارزش هستی نیز در گرو وجود امام عصر‌(عج) است و چنانچه حجت نباشد نظام هستی فرو می پاشد.

حجت الاسلام قرائتی در ادامه به غیبت امام عصر(عج) اشاره داشت و ابراز کرد: خداوند یازده چراغ هدایت را قبل از امام عصر(عج) برای انسانها فرستاد که آنها همه این یازده امام را به شهادت رساندند پس این بود که امام دوازدهم از نظرها غایب شد.

امام عصر(عج) از نیت انسان‌ها نیز آگاه است

وی به آگاهی امام زمان(ع) از احوال انسانها در همه حال اشاره و حتی این امر را معطوف به آگاهی امام عصر(عج) از نیت‌های انسان‌ها نیز عنوان کرد.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور با اشاره به این مطلب که برخی می‌گویند با انجام ظلم و ستم شرایط ظهور می شود، ابراز داشت: اینکه گفته می‌شود تا زمانی که ظلم دنیا را فرانگرفته باشد امام ظهور نمی‌کند به معنای این نیست که همه باید ظالم باشند که این امر هم در قرآن اشاره شده که دنیا را ظلم فرابگیرد نه اینکه پر از ظالم باشد و چه بسا که عده‌ای مانند صدام به تنهایی بتواند ظلم‌های فراوانی داشته باشند.

وی با بیان اینکه امام زمان(ع) مانند خورشید پشت ابر است به وظایف شیعیان اشاره داشت و گفت: وظیفه شیعیان این است که با امام زمان تعهد داشته و بالاتر از آن با ایشان پیوند و گره خوردگی داشته باشند و بالاتر از این دو فدای امام زمان(ع) شوند.

وی ادامه داد: شیعیان در زمان غیبت نیز باید به سراغ فقیه عادلی که از هوس خالی است باشند، گفت: کسی که دین خود را ازغیر مرجعیت به دست آورد از خط خارج است.

بدل سازی‌ها از مهدویت/ سی دی ظهور نزدیک است از بدلیات

حجت الاسلام قرائتی به برخی از ادعاهای مهدوی اشاره و بیان داشت: برای هر چیز اصلی که وجود داشته باشد قطعا بدلیاتی به وجود می‌آید که در این زمینه ادعاها و حتی ساخت سی دی هایی مانند ظهور نزدیک است وجود دارد.

وی در ادامه با اشاره به اینکه ۵۰ نفر از یاران امام زمان‌(عج) از زنان هستند، ابراز داشت: در این مسئله عنوان می‌شود که مگر نه این است که زنان را ناقص العقل می‌دانند پس چگونه برخی از یاران امام زمان(عج) را بانوان تشکیل می‌دهند؟

وی با اشاره به آیاتی از قرآن کریم پیرامون اولالباب، ضمن پاسخ به سئوال مطرح شده عنوان داشت: قرآن می‌فرماید زن‌ها اولالباب هستند.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور در ادامه با تاکید بر اینکه عترت و قرآن باید در کنار یکدیگر باشند بر توجه به امام زمان(عج) و در کنار آن قرآن کریم اشاره کرد و گفت: به تعداد جلسات عزاداری که در ماه محرم در شهرها برگزار می‌شود باید جلسات قرآن و تفسیر نیز برگزار شود.

تاکید بر برگزاری جلسات تفسیر در دانشگاه‌ها

وی به برگزاری جلسات تفسیر در دانشگاه نیز تاکید کرد و ادامه داد: حتی اگر جلسات تفسیر برای چند دقیه هم باشد باید این اقدام در دانشگاه‌ها صورت گیرد و در کنار درس جلسات تفسیر قرآن کریم برگزار شود.

نباید ادامه تحصیل موجب عدم ازدواج شود

حجت الاسلام قرائتی در ادامه ضمن نصیحت به دانشجویان برای تسهیل و سرعت در ازدواج گفت: نباید به بهانه ادامه تحصیل و گرفتن لیسانس ازدواج را به تاخیر انداخت زیرا گرفتن مدرک تحصیلی یک ارزش و ازدواج یک ضرورت است.

وی در ادامه به مراقبت در خوردن مال حرام تأکید داشت و عنوان کرد: اگر حقی از کسی برگردن دارید به گونه ای این حق را به وی پراخت کنید و همچنین از لقمه حرام پرهیز داشته باشد زیرا که امام حسین (ع) در کربلا خطاب به سپاه یزید فرمود: حرفهای من در شما تاثیر ندارد زیرا که شکم های شما از لقمه حرام پرشده است.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور در ادامه ضمن تاکید بر توجه جوانان مطالعه و ورزش ادامه داد: انجام ورزش عملی خوب است اما تماشای آن چون سودی ندارد لغو است.

ترویج دین با بهره گیری از محبت

وی در ادامه به اسلام شناسی تاکید کرد وبیان کرد: باید دانشجویان تفکر دینی و اسلامی را ترویج دهند و دراین بین زبان خوش و محبت بهترین سلاح در جذب جوانان است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــهـــــدویــــت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2105
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
دو شنبه 2 بهمن 1391

مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات گفت: از سال گذشته دشمن جنگ ارزی علیه این کشور را آغاز کرده تا بتواند با ایجاد عدم ثبات ارزی و کاهش ارزش پولی، کشورمان را با چالش مواجه سازد.

به گزارش خبرگزاری فارس ، مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات در نشست «اقتصاد مقاومتی و بررسی ابعاد تحریم» که در محل سالن اجتماعات سازمان صنعت، معدن و تجارت استان قزوین برگزار شد، با بیان اینکه مردم صاحبان اصلی نظام اسلامی هستند، اظهار داشت: با افزایش تولید می‌توان اقتصاد مقاومتی را در ایران عملیاتی کرد و بر این اساس باید از راهکارهای مناسبی برای تحقق این هدف بهره برد.
 
فرزین با بیان اینکه فعالان اقتصادی و تولیدکنندگان در رفع دغدغه‌های اقتصادی در کشور نقش بسزایی دارند، ابراز داشت: در این راستا مسئولان با حمایت از آنان می‌توانند تولید را افزایش دهند تا بسیاری از دغدغه‌های اقتصادی در کشور برطرف شود.
 
مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات بیان کرد: با حمایت از بخش خصوصی می‌توان بهترین کالاها را در داخل ایران تولید کرد.
 
این مسئول با اشاره به اینکه باید استفاده از تولیدات داخلی در بین مردم فرهنگ‌سازی شود، اذعان داشت: برخی از تولیدات داخلی برتر از تولیدات خارجی هستند ولی متأسفانه به دلیل تبلیغ نادرست مردم از کالاهای غیرایرانی استفاده می‌کنند.
 
فرزین ابراز داشت: باید با فرهنگ‌سازی افکار آحاد جامعه را به مصرف تولید کالاهای ایرانی هدایت کرد تا با افزایش تولید داخلی و خرید مردم از این کالاها اقتصاد کشور را رونق و توسعه داد و بسیاری از دغدغه‌های اقتصادی را با اجرای این عمل برطرف کرد.
 
مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات متذکر شد: ظرفیت‌ها و استعدادهای خوبی در ایران است که با استفاده از این ظرفیت‌ها می‌توان صنعت، اشتغال و تولید را در کشور ارتقا داد.
 
وی داشتن اعتماد به نفس را مهم‌ترین سرمایه عظیم در کشور دانست و عنوان کرد: فعالان اقتصادی با تقویت این باور می‌توانند اقتصاد مقاومتی را عملی کنند و موجب ارتقای عزت و استقلال این کشور شوند.
 
این مسئول با بیان اینکه اقتصاد ریاضتی با اقتصاد مقاومتی متفاوت است، ابراز کرد: افزایش واردات، مالیات و بیکاری، بی‌ثباتی و بی‌امنیتی، فشار معیشتی غذایی بر مردم و کاهش تولید، حقوق و دستمزد از نتایج بکارگیری اقتصاد ریاضتی است که در غرب اجرایی شده است.
 
مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات اضافه کرد: ایجاد امنیت، ثبات اقتصادی و کاهش و قطع واردات، افزایش قدرت خرید مردم، کاهش مالیات و صرفه‌جویی مصرف از ثمرات بهره‌گیری از اقتصاد مقاومتی است.
 
وی با بیان اینکه اقتصاد مقاومتی به معنی مردمی کردن اقتصاد است، ابراز داشت: باید با حمایت از تولیدکنندگان صنعتی و کشاورزی بسیاری از مشکلات را برطرف کرد.
 
این مسئول، کاهش درآمدها، افزایش هزینه‌های نقل و انتقالات، شرطی کردن اقتصاد و گسستگی پیوند مردم ایران با نظام را از جمله اهداف دشمنان دانست و گفت: با بکارگیری راهکارهای مطلوب می‌توان تولید را در کشور افزایش داد تا با تحقق این هدف نقشه‌های دشمنان خنثی شود.
 
وی با بیان اینکه جنگ سخت دشوار‌تر از جنگ نرم است، ابراز داشت: باید در جنگ نرم از جنگ سخت الگوگیری کرد تا بتوان در این جنگ همانند جنگ تحمیلی پیروز از میدان خارج شد.
 
این مسئول خاطر نشان کرد: دشمنان از قدرت ایران واهمه دارند و بر این اساس تلاش می‌کنند تا بتوانند باورها، اعتقادات، اندیشه‌ها، الگوهای رفتاری و ساختار نظام را تضعیف کنند تا به اهداف شومشان برسند.
 
وی اذعان داشت: همانگونه که در جنگ سخت بلافاصله نظام ایران آرایش جنگی اتخاذ کرد، باید در جنگ نرم نیز اقدامات لازم صورت گیرد تا بتوانیم در این جنگ نیز در برابر دشمنان به پیروزی برسیم و یک بار دیگر عزت و استقلال کشورمان را به آنان نشان دهیم.
 
مدیرکل بررسی‌های اقتصادی وزارت اطلاعات با بیان اینکه از دهه 70 جنگ نرم علیه ایران اسلامی آغاز شده است، خاطر نشان کرد: از سال گذشته دشمن جنگ ارزی علیه کشور ما را آغاز کرده تا بتواند با ایجاد عدم ثبات ارزی و کاهش ارزش پولی، کشورمان را با چالش مواجه سازد.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2013
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
دو شنبه 2 بهمن 1391

این روزنامه انگلیسی با اشاره به خبر هفته گذشته عصر ایران درباره نصب یک بنر بزرگ از اوباما به همراه "شمر" نوشت: تهران شهر نمادها و بیلبوردهای تبلیغی اسلامی است اما کمتر پیش آمده است که بیلبورد یک رهبر سیاسی کشور دیگر آن هم آمریکا به این شکل به همراه یک شخصیت منفور در تاریخ شیعه که در سال 680 میلادی امام حسین (ع) را در صحرای کربلا به شهادت رساند،نصب شده باشد.

گاردین با اشاره به این نماد سازی نوشت: نصب تابلو اوباما به همراه شمر می تواند نمونه ای از تبلیغات ضد آمریکایی تلقی شود. در حالی که در داخل آمریکا مخالفان سیاسی اوباما حتی وی را متهم می کنند که مسلمان است اما در ایران این مساله می تواند نقطه قوت او باشد. حتی در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال 2008 در آمریکا این شایعه در ایران به طور گسترده ای رواج یافت که اوباما دارای ریشه ایرانی است.

گاردین در ادامه می نویسد: " نصب این بنر جدید در تهران با هدف از بین بردن این تشابهات نمادی نام خانوادگی اوباما و ریشه خانوادگی او با سنت شیعی در اسلام است. در روایت شیعه از تاریخ کربلا "شمر منفور" به جبهه اشقیا تعلق دارد. یزید، شمر را با لشگری برای سرکوب قیام حسین(ع) به کربلا فرستاد و شمر حتی برای برخی از نزدیکان امام حسین (ع) - حضرت عباس(ع) - امان نامه داشت اما او این امان نامه را نپذیرفتند.



گاردین می نویسد: در تابلوی نصب شده نیز شمر امان نامه ای در دست دارد و در حالی که اوباما و شمر در کنار هم و کمر به کمر ایستاده اند این شعار نوشته شده: "با ما باش (اشاره به نام خانوادگی اوباما) ، در امان باش."

گاردین چنین نتیجه می گیرد: " در بنر نصب شده شمر امان نامه ای در دست دارد و زیر آن نوشته شده باما باش: مشابهت سازی ظریف با نام خانوادگی اوباما.

تشبیه امان نامه شمر در این بنر به درخواست های آمریکا اتحادیه اروپا و آژانس بین المللی انرژی هسته ای از ایران برای توقف فعالیت های هسته ای می تواند حاوی این پیام به مخاطب باشد که این درخواست ها مشابه امان نامه شمر حیله ای بیش نیستند و هر کس در داخل ایران فریب این حرف ها را بخورد و بخواهد به این درخواست ها جواب مثبت دهد در واقع، خائن به دین و ایمان است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2330
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
دو شنبه 2 بهمن 1391

حضرت آیت الله العظمی مظاهری در نقل خاطره‌ای از استادشان آیت الله مرعشی نجفی می‌فرمایند: «خدا رحمتش‌ کند، درجاتش‌ عالیست، عالی‌تر کند، مرحوم‌ آیت‌ الله مرعشی، من‌ مکاسب‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، هم‌ کفایه‌ خواندم، هم‌ مکاسب... ایشان‌ بنایشان‌ این‌ بود برای‌ این‌که‌ خسته‌ نشوند، یک‌ قصه‌ای‌ گاهی‌ اوقات‌ یا خیلی‌ از اوقات‌ در میان‌ درس‌ برای‌ شاگردها می‌گفتند و یکی‌ از قصه‌هایشان‌ این‌ بود که‌ می‌گفتند:
 
پدر من‌ از علمای‌ نجف‌ بوده‌ یک‌ شاگرد سنی‌ داشت، این‌ فرد می‌خواست‌ برود کردستان‌ و کرمانشاه، با پدر من‌ خداحافظی‌ کرد و رفت، پدر من‌ آمد ایران‌ و رفت‌ مشهد، در زمان برگشت‌ قافله‌ ما غروب‌ به کرمانشاه رسید، من‌ خیلی‌ وحشت‌ کردم‌ که‌ حالا چه‌ می‌شود، آن‌ وقت‌ وضع‌ کرمانشاه‌ و وضع‌ کردستان‌ به خاطر شیعه‌ و سنی‌گری‌ خیلی‌ بد بود، ناگهان‌ آن‌ شاگرد من‌ پیدا شد، خیلی‌ با من‌ گرم‌ گرفت‌ و بالاخره‌ با زور و رودربایستی‌ من‌ را خانه برد‌ خیلی‌ هم‌ خدمت‌ کرد به‌ من، بعد آخر شب‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا ما یک‌ جلسه‌ای‌ داریم‌ شما بیاید برویم‌ توی‌ این‌ جلسه، گفتم‌ می‌آیم، خلاصه مرا بردند توی‌ آن‌ جلسه، وقتی‌ نشستم‌ توی‌ جلسه، دیدم‌ این‌ سبیل‌ گُنده‌ها، سبیل‌ کشیده‌ها می‌آیند، تعجب‌ کردم، چه‌ خبر است، یک‌ وقت‌ مَنقَلی‌ پر از آتش‌ که‌ آتش‌ زغالی‌ که‌ اَلُو داشت، این‌را هم‌ آوردند، یک‌ مجمع‌ را هم‌ آوردند گذاشتند روی‌ این‌ آتش‌ها، روی‌ این‌ منقل‌ .من‌ تعجب‌ کردم، ترس‌ هم‌ من‌را گرفته‌ بود که‌ این‌ها چه‌ کار می‌خواهند بکنند، یک‌وقت‌ دیدم‌ یک‌ جوانی‌ زیر غُل‌ و زنجیر، قیافه‌ای شبیه مردم‌ همدان‌ داشت، آوردند. یک‌ سفره‌ چرمی‌ هم‌ پَهْن‌ کردند، او را نشاندند روی‌ سفره‌ چرمی‌ و کسی‌ با یک‌ ضربت‌ گردنش ‌را زد، آن‌ مجمع‌ که‌ داغ‌ بود گذاشتند روی‌ گردن‌ این‌که‌ خون‌ بیرون‌ نیاید، غُل‌ و زنجیرها را هم‌ باز کردند این‌ هی‌ دست‌ و پا می‌زد این‌ها هم‌ قاه‌ قاه‌ می‌خندیدند. من‌ غش‌ کردم‌.
 
بالاخره‌ قضیه‌ تمام‌ شد و من‌ در حال‌ غش‌ بودم، کم‌کم‌ مَرا به‌ هوش‌ آوردند اما آن‌ موقعی‌ که‌ نزدیک‌ بود به‌ هوش‌ بیایم‌ می‌دیدم‌ با هم‌ زمزمه‌ دارند، این‌ شیعه‌ است‌ این‌را هم‌ بیاورید دومی‌اش‌ باشد، آن‌ طلبه‌ می‌گفت:‌ نه‌ بابا من‌ درس‌ پیش‌ ایشان‌ خواندم، این‌ از آن‌ سنی‌های‌ داغ‌ است‌ معلم‌ من‌ بوده، بالاخره‌ من‌ را نجات‌ داد، آمدیم‌ خانه، وقتی‌ من‌ حال‌ آمدم، این‌ طلبه‌ به‌ من‌ گفت:‌ آقا من‌ سنی‌ هستم، اما مُرید شما هستم، می‌دانید شما را خیلی‌ دوست‌ دارم، نمی‌خواستم‌ ناراحتتان‌ کنم، اما بُردم‌ آن‌جا یک‌ پیام‌ بدهید به‌ علمای‌ نجف‌ و پیام‌ این، که‌ شما عُمَرکُشون‌ کنید ما هم‌ این‌جور می‌کنیم،‌ ما رسم‌مان‌ است‌ یک‌ شیعه‌ را یک‌ جایی‌ پیدا می‌کنیم‌ زندانی‌اش‌ می‌کنیم‌ غُل‌ و زنجیر می‌کنیم‌ تا شب‌ چهارشنبه، شب‌ چهارشنبه‌ همه‌ ما جمع‌ می‌شویم‌ برای‌ رضایت‌ خدا، قربة الی‌ الله این‌را می‌آوریم‌ و این‌ بلا را به‌ سرش‌ می‌آوریم‌ که‌ تو دیدی.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2076
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
دو شنبه 2 بهمن 1391

روز نهم ربیع، روز شادمانی است. شادمانی اهل­‌بیت است. آن را قدر بدانیم و به حرام آلوده نکنیم. گاهی کسانی که عنوان دوستی دارند، حرام­ های خیلی روشن و مسلّم را انجام می­‌دهند. البته اگر واقعاً دوست بود که این کارها را نمی‌کرد و به حرام آلوده نمی­‌شد، به بی­ ادبی آلوده نمی­شد، به بی­‌حیایی آلوده نمی­‌شد.

یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبه­ فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو می­‌کرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یک­ وقت فرمایشات رهبر را گوش می­‌کند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان می­خواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم می­‌خواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.

ایشان، اوّلین‌­بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب می­رویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمی­‌داد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقه ­مند شدند، اهالی آن روستا به او علاقه­ مند شدند، این­جا می­‌توانست کار بکند، آن­جا می­‌توانست کار بکند، از این طرف می­ بردنش، از آن طرف می­‌بردنش.

یک­دفعه که به روستایی رفته بود، مثلاَ پنجاه کیلومتر آن طرف­تر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه­ ای را پشت گردنش می­ گذارد و می ­گوید آقا کنار بایست. ایشان فکر می­ کند بچه­‌های بسیج هستند و دارند با او شوخی می­کنند. ولی دید خیلی جدّی است.

از ماشین پیاده­ اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان می­‌گوید هر کجا آن­ها پیاده شدند که آب بخورند، به من فقط اجازه ­ی یک مشت آب می­دادند. وقتی که فهمیده ­بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) عرض کرده­ بود: "یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود".

خب در راه با نهایت شجاعت با آن­ها برخورد کرد. ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده ­بود؛ آن­ها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف ­دزدیده بودند. در آن­جا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله­‌هایی، سر می­ بریدند. ایشان تعریف می­کرد که یک نوار سخن­رانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می­کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه­ جا برده‌­اند. لعن و سبّ کرده ­بود. هروقت می­ خواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می‌­گذاشتند، خون­شان به جوش می­ آمد و بعد، سر می­ بریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آن­هایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آن­هایی که تشویق کردند، آن­هایی که دعوت کردند، ثوابش به آن­ها هم می­ رسد!

ایشان به حساب همان حرفی که با حضرت زهرا(س) عرض کرده ­بود، تمام این حوادث را به خوبی پشت سر گذاشته ­بود. همه را در یک کنار می­ نشاندند، سر یک نفر را می­ بریدند که بقیه را هم آزار بدهند. آن­ها به ایشان گفته بودند ما نمی­ دانیم تو چه طوری هستی! همه­ این­هایی که می‌بینی این­جا هستند، همه­ شما که می‌­گویید شیعه هستید، همه­ شان مشرک هستند. وقتی پای مرگ می­ آید، می ­افتند به دست و­ پای ما و التماس می­ کنند و قسَم می­دهند. هرکار بتوانند، می­کنند تا کشته نشوند. ما هم برای این که نشان می­دهند که مشرک هستند، حقد و کینه­ مان بیشتر می­شود. آن نوار لعن و نفرین را هم که می­گذارند.

در هر صورت، در این مدّت هم که آن­جا بود، چون باسواد بود، ناگزیر با آن­ها زیاد بحث می­کرد و آیه و حدیث برایشان می­خواند. به برکت آن توسّل به حضرت صدیق طاهره، یکی از مریدان آن­ها، کمی به ایشان تمایل پیدا کرده ­بود. یعنی احساس کرده ­بود حرف­های ایشان، حق است. هم‌او، یک روزی ایشان را نجات می­ دهد و الان هم در خراسان، در یکی از شهرستان­های کوچک، امام جمعه است. اگر همه آن جمع توسّل می­ کردند، همه­‌ شان نجات پیدا می­ کردند.

همین یک حادثه کافی است، هرچند که صد نمونه از این دست، شنیده ­ایم که مثلاً یک نفر به خودش بمب می­‌بندد و می­‌رود داخل یک مسجد تا صد نفر، دویست نفر شیعه را تکّه پاره ­کند. این کار، صدها عامل دارد. آمریکا هست، اسرائیل هست، عربستان سعودی هم هست، من هم با آن منبر و اظهاراتم، یک عامل هستم که کمک می­کنم. لااقل ما نکنیم. حالا در داخل این شهر، هزار جای دیگر می ­کنند، من این را نکنم. من به قتل عام شیعه کمک نکنم. رهبر هم که فتوا دادند، حکم کردند به حرمت.

ما در سابق جلساتی داشتیم، با دوستان صحبت می­ کردیم، می‌­گفتیم تو در بند رضای خدایی یا هر کاری دلت می­‌خواهد، می­ کنی؟ اگر خواست دلت مهم است، پس هر کاری می­‌خواهی بکن! خدا که در کار نیست. اما اگر در بند رضای خدایی، من شک دارم. چون می­ بینم یک مرجع تقلید، دو مرجع تقلید، بلکه بیشتر این حرکت را حرام دانسته­ اند. شک می­کنم در بند رضای خدا باشی. وقتی یک نفر، دو نفر از مراجع، چنین حرفی زده­‌اند و از حرمت سخن گفته­‌اند، آدم شک در رضای خدا می­ کند. شما دربند رضای خدا هستی یا نیستی؟

رجا

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2010
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
دو شنبه 2 بهمن 1391

روز نهم ربیع‌الاول نزد شیعیان جایگاه خاصی دارد، چرا که این روز را یکی از اعیاد مهم تلقی کرده و به خاطر سالروز آغاز امامت امام زمان(عج) به شادی می‌پردازند.

البته گهگاهی دیده می‌شود که بعضی از افراد جاهلانه یا عامدانه بیان می‌کنند که در چنین روزی خلیفه دوم کشته شده و داستان‌سرایی‌های بسیاری هم در زمینه دارند؛ افسانه‌هایی که بیشتر توسط دشمنان اسلام و برای دامن زدن به اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی ساخته می‌شود.

عالمان دینی بر خرافه‌بودن این موضوع تأکید دارند و آن را موجب دامن زدن به اختلافات مسلمانان می‌دانند.

مقام معظم رهبری در روز 27 آذر سال 1387 با بیان اینکه نباید به خاطر دفاع از شیعه به آتش‌افروزی میان غیر شیعه شتاب داد، تصریح می‌کنند: «این جور نباشد که کسى از یک گوشه‌اى خیال کند، دارد از شیعه دفاع می‌کند و تصور کند دفاع از شیعه به این است که بتواند آتش دشمنى ضد شیعه و غیر شیعه را برانگیزد، این دفاع از شیعه نیست؛ این دفاع از ولایت نیست، اگر باطنش را بخواهید، این دفاع از آمریکاست؛ این دفاع از صهیونیست‌هاست».

به بهانه برگزاری جشن‌هایی تحت عنوان اعیاد نهم ربیع‌الاول، بر آن شدیم که صحت یا سقم آن‌ها را از کارشناسان جویا شویم که در ادامه می‌آید:

* مرگ خلیفه دوم اواخر ذی‌الحجه یا اول محرم است

حجت‌الاسلام محسن جنتی‌منش کارشناس مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی با بیان اینکه از لحاظ تاریخی چه شیعه و چه سنی تاریخ مرگ خلیفه دوم را نهم ربیع نمی‌دانند، ابراز داشت: طبق روایات تاریخی «عمر بن خطاب» اواخر ذی‌الحجه یا اول محرم فوت کرده است.

وی با خرافی دانستن برخی جشن‌های نهم ربیع، افزود: «این رسم غلطی است، لذا با توجه به بحث بیداری اسلامی و اینکه نگاه ملت‌ها به سوی ایران است، دامن زدن به آن، کار اشتباهی است و در این شرایط نیاز به وحدت بیش از گذشته احساس می‌شود.

*برگزاری جشن‌های خرافی موجب برهم زدن وحدت مسلمانان می‌شود

حجت‌الاسلام غلامرضا مقیسه، استاد سطح عالی حوزه علمیه قم نیز با اشاره به اینکه برگزاری این قبیل جشن‌ها، موجب برهم زدن وحدت مسلمانان را فراهم می‌آورد، بیان داشت: در این موقعیت که مسلمانان دارای دشمنان مشترک هستند، برگزاری چنین مجالسی باعث اختلاف بیشتر میان مسلمان‌ها می‌شود.

* امر عامیانه‌‌ای که جزو شعائر شیعه تلقی نمی‌شود

محمدحسین رجبی دوانی استاد دانشگاه در حوزه تاریخ اسلام با بیان اینکه برگزاری مراسمی تحت عنوان «عید الزهرا» یک امر عامیانه‌ای است که نمی‌توانآن راپای ارزش‌ها و شعائر شیعه تلقی کرد، به طوری که علمای بزرگ شیعه پرداختن به این مسائل را مخل وحدت مسلمانان می‌دانستند، تصریح کرد: برپایی چنین جشن‌هایی یک کار عامیانه‌ای است که برخی از افراد بدون توجه به مصالح مسلمین مطرح کردند، در حالی که مرگ خلیفه دوم در 9 ربیع‌الاول، از لحاظ تاریخی اعتباری ندارد.

* جشن‌های خرافی نهم ربیع از چه زمانی باب شد؟

شاید با گذر در طول تاریخ اسلام تا سده‌های اخیر برگزاری چنین مراسمی را در جامعه اسلامی شاهد نبوده باشیم، رجبی دوانی نیز با بیان اینکه تا کنون در هیچ منبع تاریخی ندیده است که در گذشته یک چنین مراسمی برگزار شود، درباره دلایل خود ابراز داشت: شیعه در گذشته آن چنان محدود، محصور و تحت تعقیب بود که حتی در برخی از ادوار شیعه بودن جرم بود، چه رسد به اینکه فرد تظاهر به تشیع کند، لذا احتمال دارد از دورانی که تشیع در ایران مذهب رسمی اعلام شد، از عصر صفویه و چه بسا در دوران قاجار به بعد این امر باب شده باشد.

*نقشه دشمن برای دور کردن مردم از اندیشه مهدوی

حجت‌الاسلام سید جعفر موسوی نسب، مدیر بنیاد فرهنگی خراسان رضوی با اشاره به خرافاتی که در این روز از جانب معاندان و مخالفان مطرح می‌شود، بیان داشت: باید امسال در ایام ربیع از آن خرافه‌ها که مخالف دیدگاه‌های امام(ره) است، پرهیز و جایگاه واقعی امامت را برای جامعه اسلامی تبیین کنیم.

وی با اشاره به اینکه عیدالزهرای واقعی ما شیعیان تبیین جایگاه امامت و ولایت حضرت مهدی(عج) است، افزود: خشنودی آن حضرت در این است که ما این جایگاه رفیع امامت را برای جامعه خود تبیین کنیم و از مباحثی که تفرقه بر انگیزند پرهیز کنیم.

حجت‌الاسلام موسوی نسب تصریح کرد: ماجرای قتل خلیفه دوم در این روز دسیسه دشمنان بوده که می‌خواستند با مطرح کردن آن در این روز مردم را از اصل امامت و مهدویت دور کنند.

*هشدار مقام معظم رهبری در برپایی چنین جشن‌هایی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با هشدار درباره برگزاری چنین مراسمی می‌فرمایند: بعضی‌ها به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، این روزها و در این دوران کاری می‌کنند که انقلاب را که محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنیا لنگ کنند ... اگر امروز کسی کاری کند که آن دشمن انقلاب، آن مأمور سیاسی آمریکا، آن مأمور استخبارات کشورهای مزدور آمریکا، وسیله‌ای پیدا کند، دلیل پیدا کند، نواری پیدا کند، ببرد اینجا و آنجا بگذارد، بگوید کشوری که شما می‌خواهید انقلابش را قبول کنید این است، می‌دانید چه فاجعه‌ای اتفاق می‌افتد؟ بعضی دارند به نام فاطمه زهرا(س) این کار را می‌کنند، در حالی‌که فاطمه زهرا راضی نیست، این همه زحمت برای این انقلاب کشیده شده ... آن وقت یک نفری که معلوم نیست تحت تأثیر کدام محرکی واقع شده، به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، کاری کند که دشمنان حضرت زهرا را شاد کند کند.(هفته‌نامه عملی – فرهنگی بصیر(حوزه)، سال چهاردهم، شماره اول، مسلسل 323، صفحه 6)

*اصلی که بارها در کتاب‌های تاریخی شیعه و سنی بر آن تأکید شده است

بر اساس این گزارش، در کتاب‌های تاریخی شیعه و سنی نیز تاریخ مرگ خلیفه دوم اواخر ذی‌الحجه و اول محرم ذکر شده است، این منابع تاریخی عبارتند از: «تاریخ الیعقوبى»، «التنبیه‏ والإشراف»، «مروج الذهب»، «الفتوح»، «مسارّ الشیعه»، «الإمامة والسیاسة»، «أنساب‏ الأشراف»، «الطبقات‏ الکبرى» و «تاریخ الطبری».

همچنین در سیره اهل‌بیت‌(ع) تأکید بر مدارا با اهل سنت صورت گرفته است، چنان که در کتاب‌هایی نظیر «المحاسن للبرقی»، «الکافی»، «تفسیر العیاشی»، «بحارالانوار» و «مستدرک الوسایل» به احادیثی بر می‌خوریم که بر اصل وحدت مسلمانان اذعان دارند.

فارس

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: برچسب‌ها: نهم ربیع , عیدالزهرا(س) ,
:: بازدید از این مطلب : 2280
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391

 

باز شب آخر ماه عزاست

باز دلم پیش امام رضاست

باز دوچشمان ترم تشنه اند

باز خراسان دلم کربلاست

 

مدینه گریه ها برایت نمود

چقدرمعصومه دعایت نمود

دشمنت از خانه غریبانه برد

برد و غریبانه فدایت نمود

 

زهر تو را به پیچ و تابت کشید

آه تو را به التهابت کشید

زهر به تو خوراند و دشنام را

به ساحت ابوترابت کشید

 

قاتل تو که میهمان کشته بود

تو را به دست این و آن کشته بود

ولی به ولله تو را زهر نه!

تو را فقط زخم زبان کشته بود

 

وای که از سوز جگر سوختی

تا در حجره در به در سوختی

صدای یافاطمه ات تا رسید

گمانم کنم که پشت در سوختی

 

چقدر موسفید کردی آقا

چقدر غصه دار دردی آقا

مگر چه زهری به شما داده اند

که سبزی و کبود و زردی آقا

 

سوز جگر آه تو را می برد

آه تو را سمت خدا می برد

سلام بر لبان تشنه تو

که هی مرا کرببلا می برد

 

کینه این زهر چه بی حد شده

آه تو از سوز جگر سد شده

شمر به قتلگاه تو آمده

حجره کوچک تو مشهد شده

 

چگونه تا حجره رسیدی بگو

در آن میانه چه کشیدی بگو

به کوچه یا پشت در خانه ات

مغیره را باز ندیدی بگو؟

 

غریب و تنها به کجا می روی

دست به دیوار چرا می روی

با جگرسوخته این لحظه ها

مدینه یا کرببلا میروی

 

عبای خود را به سر انداختی

به کوچه ها یک نظر انداختی

در وسط کوچه که خوردی زمین

ما را به یاد مادر انداختی

 

ولی کسی در آن میانه نبود

وکوچه ها پر از بهانه نبود

میان ازدحام داغ کوچه

دست کسی به تازیانه نبود

 

بند به دست مرتضی می زدند

در وسط کوچه تو را می زند

گوشه چشم تو چرا شد کبود

کاش به جا ی تو مرا می زدند

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2616
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391

 بايد هم همين گونه باشد. براي خدا که زندگي کني همين طور هم مي شود. دلت که با امام رضا(ع) باشد، آقا آن قدر مهربان است که در هول و هراس مرگ دستت را بگيرد. با حضور قلب که به زيارت علي ابن موسي الرضا(ع) مشرف شوي، بايد هم سرنوشت حيات دنيوي ات اين گونه باشد که تا آخرين لحظات زندگي نام ايشان را برزبان بياوري و رو به بارگاه هشتمين مراد، جان به جان آفرين بسپاري. حرف از عالمي است که مصداق «لموت قبيله ايسر من موت عالم» است. حرف از عالم عاملي است که حالا چند روزي است عباي ابديت پوشيده است. حرف از معلم اخلاقي است که شهداي زيادي زانوي درس آموزي پيش ايشان زمين زده بودند.حرف از آيت ا... حاج آقا مجتبي تهراني است. عالمي که يک هفته اي مي شود خيلي ها را تنها گذاشته است. يک شهر را، يک کشور را، يک نسل را تنها گذاشته است. حاج آقا که رفت برخي مي گفتند: «اللهم ارحم استکانتنا بعده»(خدايا بعد از ايشان به دست خالي و حال نزار ما رحم کن).ديروز صبح که عازم حرم مطهر امام هشتم(ع) بودم با خودم فکر مي کردم آيا اين که حاج آقا مجتبي روز اربعين به خاک سپرده شوند و مراسم هفتمين روز رحلت اين عالم رباني، در رواق هاي مطهر حرم رضوي برگزار مي شوداتفاقي است؟پاسخ اين سوال را پس از اين مراسم يافتم.

پدرم رو به امام رضا(ع) سلام مي داد تا رحلت کردند

در تمام مدتي که «ميثم مطيعي» در ذکر مصيبت امام حسين(ع) و امام هشتم(ع) ابياتي را زمزمه مي کرد و در تمام طول سخنراني حجت الاسلام و المسلمين راشديزدي ، به اين فکر مي کردم که آيا براي مردان خدا، که زندگي شان را وقف اسلام کرده اند اين که درست روز اربعين به خاک سپرده شوند و ... اتفاقي پيش مي  آيد يا حساب و کتابي دارد؟ با خودم مي گفتم براي حاج آقا مجتبي چه چيز مي تواند اتفاقي باشد؟ پس از مراسم به سختي از بين خيل زياد جمعيت شرکت کننده در مراسم عبور کردم تا خودم را برسانم به فرزندان اين عالم عامل رباني، «حسين» و «علي»، دو فرزند حاج آقا مجتبي که صاحب مجلس عزاي ديروز بودند. کمي سخت بود راضي شان کنم براي گفت و گو اما گفتم مي خواهم از ارتباط پدر بزرگوارشان با امام هشتم (ع) سوال کنم و اين خواسته باعث شد تا اين دو فرزند داغ ديده، مهربانانه و با همان سادگي و صميميتي که سال ها پيش از نزديک در چهره پدرشان ديده بودم پاسخ سوالم را بدهند. از حجت الاسلام حسين تهراني، فرزند بزرگ حاج آقا مجتبي خواستم فقط چند جمله درباره ارتباط پدر با مشهد و زيارت امام رضا بگويد.حسين اين طور پاسخ داد:

لحظات آخر که من کنارشان بودم، حدود يک ساعت قبل از رحلت، تخت بيمارستان به نحوي قرار داشت که پدر رو به امام رضا(ع)(رو به مشهد) بود و در همان حال به طور مرتب به امام هشتم سلام مي دادند با اين ذکر که: «السلام عليک يا علي ابن موسي الرضا(ع)» پاسخ حسين به اين سوال، در حقيقت پاسخي به اين سوال بود که آيا آن چه درباره زندگي و رحلت حاج آقا مجتبي مي شنويم اتفاقي است؟ اما انگار فرزند اين عالم رباني هنوز هم براي ابهام هاي ذهن من پاسخ داشت. بي آن که به او گفته باشم در ذهن من چه سوالاتي شکل گرفته است. پسر بازهم از پدر گفت: «به من گفته بودند عزاي مرا با عزاي امام هشتم برگزار خواهيد کرد...» و اين براي سوالات من حکم اختتام را داشت. اين جمله پرونده سوالي را که از صبح در سر داشتم، بست.

 

پرونده بسته شد اما...

پرونده سوال من براي خودم بسته شد اما حسين هنوز از پدر مي گفت: « پيش از هر مراسمي که برگزار مي کردند حتما مشهد مي آمدند؛ حتي اگر وقت زيادي نداشتند براي چند ساعت مشرف مي شدند به حرم مطهر امام رضا(ع)...مي گفتند من هرچه دارم از امام رضا(ع) دارم و براي ترويج و تبليغ معارف اسلامي اگر کمک امام معصوم نباشد کسي نمي تواند کاري بکند...خيلي مقيد بودند به زيارت بي تکلف امام هشتم...بيش از 30 سال، آخرين جمعه هاي ماه مبارک شعبان را حتما به مشهد مشرف مي شدند و از حضرت رضا(ع) براي ماه مبارک رمضان طلب کمک مي کردند...همين هم در نفوذ کلام ايشان و تاثيرگذاري صحبت هاي ايشان نقش اصلي را داشت.»

سال تحويل را مقيد بودند مشهد باشند

حجت الاسلام علي تهراني، از حسين کوچک تر است اما شباهت ظاهري اش به پدر بيشتر. وقتي درباره مشهد آمدن هاي پدر پرسيدم برايم اين طور توضيح داد :« هميشه مشهد که مي آمديم، پدر از مقابل منزل تا حرم مطهر را با ذکر صلوات و استغفار طي مي کردند و در مسير برگشت هم همين طور...» بغض گلوي علي را گرفته بود. آخرين سوالم را درباره آخرين سفري پرسيدم که همراه پدر به مشهد مشرف شده بود: «ايام عيد امسال که من تازه ملبس شدم، آخرين باري بود که همراه ايشان آمدم ...پدر هرسال مقيد بودند هنگام تحويل سال را مشهد باشند... بهترين نقطه کشور همين جوار امام هشتم(ع) است...» از مجلس که آمدم بيرون براي سوال مهمي که داشتم پاسخ داشتم اما سخت دلتنگ آقا مجتبي شده بودم. مردي الهي که دوستي مي گفت: «هنوز ماه رمضان نشده است اما من از همين امروز دلتنگ «الهي بالحسين» حاج آقا مجتبي در شب هاي قدر شده ام» عالمي که خالصانه بر عهد خود با خداي خود ماند و امروز بايد بگويم:«حاج آقا مجتبي! دعا کن ما نيز به عهد خود بمانيم.»

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2619
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391


آیت الله بهجت: حرم مطهر حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ نعمت بزرگ و گرانقدرى است كه در اختيار ايرانى هاست، عظمتش را خدا مى‌داند، به حدّى كه امام جواد ـ عليه السّلام ـ مى فرمايد: « زِيارَةُ أَبى أَفْضَلُ مِنْ زِيارَةِ الْحُسَيْنِ ـ عليه السّلام ـ؛ لأِنَّ الْحُسَيْنَ ـ عليه السّلام ـ يَزُورُهُ الْعامَّةُ وَ الْخاصَّةُ، وَ أَبى لايَزُورُهُ إِلاَّ الْخاصَّةُ. »

زيارت پدرم [امام رضا ـ عليه السّلام ـ] از زيارت امام حسين ـ عليه السّلام ـ افضل است، زيرا امام حسين ـ عليه السّلام ـ را عامّه و خاصّه زيارت مى كنند، ولى پدرم را جز خاصّه [شيعيان دوازده امامى] زيارت نمى كنند.(1)

 

 لذا كرامات از ضريح آن حضرت بيشتر از ضريح امام حسين ـ عليه السّلام ـ ظاهر مى شود. بنابراين، ايرانى ها بايد نعمت حرم حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ را كه زيارت آن برايشان فراهم است، مغتنم بشمارند.

 

 

كراماتي از حرم امام رضا عليه السلام در كلام آيت الله بهجت

« زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا علیه السلام اذن دخول می طلبید و می گویید:

« أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟ »

به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السلام به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهداء علیه السلام گریه است، اگر اشک آمد امام حسین علیه السلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

زیارت امام رضا علیه السلام از زیارت امام حسین علیه السلام بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السلام می روند. ولی فقط شیعیان اثنی عشری به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام می آیند.

بسیاری از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف، در کربلا، در مشهد مقدس، کسی مادرش را به کول می گرفت و به حرم می برد. چیزهای عجیبی را می دید.

ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الی ما شاءالله! به تحقق پیوسته. یکی از معاودین عراقی غده ای داشت و می بایستی مورد عمل جراحی قرار می گرفت. خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیها السلام را در خواب دید که به وی فرمود:

« عده خوب می شود. احتیاج به عمل ندارد »! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است.

همه زیارتنامه ها مورد تأیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین الله مهم است. قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السلام بشمرید. حضرت علیه السلام می دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبی باشد. امام رضا علیه السلام به کسی فرمودند:« از بعضی گریه ها ناراحت هستم »!

یکی از بزرگان میگوید، من به دو چیز امیدوارم اولاً قرآن را با کسالت نخوانده ام. بر خلاف بعضی که قرآن را آنچنان می خوانند که گویی شاهنامه می خوانند. قرآن کریم موجودی است شبیه عترت.

ثانیاً در مجلس عزاداری حضرت سید الشهداء گریه کرده ام.

حضرت آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: « در روز عاشورا مقداری از گِلِ پیشانی عزاداری امام حسین علیه السلام را بر چشمان خود مالیدم، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم واز عینک هم استفاده نکردم!

پس از حادثه بمب گذاری در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام حضرت به خواب کسی آمدند، سؤال شد.

« در آن زمان شما کجا بودید؟ فرمودند: « کربلا بودم »

این جمله دو معنی دارد:

معنی اول اینکه حضرت رضا علیه السلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنی دوم یعنی این حادثه در کربلا هم تکرار شده است. دشمنان به صحن امام حسین علیه السلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!

کسی وارد حرم حضرت رضا علیه السلام شد، متوجه شد سیدی نورانی در جلوی او مشغول خواندن زیارتنامه می باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامی معصومین - سلام الله علیهم - را یک یک با سلام ذکر می فرمایند. هنگامی که به نام مبارک امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ رسیدند سکوت کردند! آن کس متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان- سلام الله علیه و ارواحنا له الفداء- می باشد.

درهمین حرم حضرت رضا علیه السلام چه کراماتی مشاهده شده است. کسی در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا علیه السلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیداری به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت می باشد! حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا علیه السلام را زیارت کردند. زیارت نامه می خواندند. همین زیارت نامه معمولی را می خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع گردید حال آیا حضرت رضا علیه السلام وفات کرده است؟

حرف آخر اینکه: عمل کنیم به هر چه می دانیم. احتیاط کنیم در آنچه خوب نمی دانیم. با عصای احتیاط حرکت کنیم. »

 

1.       نقل به معنا از روايت. ر.ك: كافى، ج 4، ص 584؛ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 582؛ تهذيب، ج 6، ص 84؛ وسائل الشيعة، ج 14، ص 562؛ بحار الانوار، ج 99، ص 38؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 261؛ كامل الزيارات، ص306.

منبع: مركز تنظيم و نشر آثار آيت الله العظمي بهجت


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2585
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391

 

دبیر شورای نگهبان در نمازجمعه تهران:
واجدین شرایط امکان ندارد رد شوند؛ غیر واجدین هم امکان ندارد تایید شوند/ لفظ «انتخابات آزاد» کلیدواژه آشوب برخی گردن‎کلفت‎های شسکت خورده شده است
 

 

امام جمعه موقت تهران با اشاره به در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری یازدهم گفت:‌ واجدین شرایط امکان ندارد رد صلاحیت شوند و غیر واجدین هم امکان ندارد تایید شوند و چنین انتظاری نداشته باشند.

آیت‌الله احمد جنتی در خطبه‌های این هفته نماز جمعه تهران با اشاره به این‌که «در ایران هر ساله انتخابات داشته‌ایم که همیشه سالم برگزار شده است» گفت: شاهد این امر تمام ملت است و چه کسی می‌گوید که انتخابات در ایران آزاد نبوده آیا کسی را به زور به پای صندوق آورده‌اند و یا کسی به زور ثبت نام کرده و یا این‌که گفته شده به چه کسی رای بدهید نا ندهید؟

آیت الله جنتی با بیان این‌که «انتخابات آزاد کلیدواژه و رمز شورش شده است همان طور که در گذشته تقلب رمز شورش شد» گفت: کله گنده‌ها و شکست‌خورده‌های سیاسی امروز از انتخابات آزاد صحبت می‌کنند و یکی از آن‌ها که گردن کلفت‌تر از همه است از مدت‌ها قبل این موضوع را مطرح کرد و بقیه هم به دنبال آن این بحث را مطرح می‌کنند و در خارج هم منافقان، سلطنت‌طلب‌ها، آمریکا و اسرائیل همان را می‌گویند.

به گزارش ایسنا، خطیب نماز جمعه این هفته تهران با بیان این‌که «گفته شده راه براندازی انقلاب و حکومت اسلامی در ایران،‌ انتخابات آزاد است» تصریح کرد: می‌گویند اگر انتخابات آزاد باشد حکومت را ساقط می‌کنیم و چطور مدعیان سیاست که در دوره‌هایی کار دستشان بود حرف‌های آن‌ها را می‌زنند آیا خجالت نمی‌کشند حرفی که آن‌ها می‌زنند این‌ها هم تکرار می‌کنند.

امام جمعه موقت تهران با بیان این‌که «به شکر خدا مردم ما بصیر و با تجربه هستند» گفت: دیگر این حرف‌ها را نزنید و از مردم خجالت بکشید چون مردم شما را در جریان اتفاقات رخ داده شناخته‌اند، هم روسای فتنه و هم ساکتین را شناخته‌اند که در چه خطی حرکت می‌کنند.

آیت الله جنتی با اشاره به این‌که «عده‌ای از کسانی که فتنه را به پا کرده‌اند امروز طلبکار شده‌اند» گفت: همان مقامی که به عدالت آن اعتقاد دارید می‌گفت اگر در آن زمان قاضی در دادگاه بودم و فلان کس را به دادگاه می‌آوردند حکم اعدامش را می‌دادم و الان طلبکار شده‌اند که باید انتخابات آزاد باشد تا ما هم بیاییم. حتما فکر می‌کنند که کرسی ریاست جمهوری منتظرشان هست و ما همه به آن‌ها رای خواهیم داد؟

آیت الله جنتی با تبریک آزادی 48 زائر ایرانی که برای مدت پنج ماه در سوریه اسیر بودند، همچنین تسلیت رحلت معلم اخلاق آیت‌الله مجتبی تهرانی به سالروز قیام 19 دی ماه اشاره کرد و گفت: مقام معظم رهبری در بیانات اخیر خود حق مطلب نوزدهم دی ماه را بیان کردند.

خطیب نماز جمعه این هفته تهران با اشاره به این‌که «قم شهری با بیش از هزار سال قدمت است که همیشه خانه اهل بیت بوده و شیعیان در آن آزادانه زندگی کرده‌اند» تصریح کرد: فقه شیعیان مدیون علمای قم است و مسئله انقلاب هم از قم شروع شد که به بیان رهبری قم، مطلع قصید و بلند نهضت اسلامی در آغاز بود و متمم آن مسئله نوزدهم دی بود.

آیت الله جنتی با اشاره به اتفاقات نوزدهم دی ماه در سال 56 ،‌ گفت: در آن زمان رژیم باور کرده بود قدرتی نمی‌تواند مقابلش مقاومت کند و باور نمی‌کرد فتنه‌ای روشن شود، بنابراین مسئله بی حجابی را مطرح کرد و ضروریات اسلام را انکار کرد و همچنین رهبری را هتک حرمت کرد که موجب به جوش آمدن مردم شد و حرکت از قم شروع شد و انقلاب زنده شد که این موضوع برای جوانان، امت اسلامی بحرین،‌ عراق و عربستان درس است.

وی با بیان این‌که «دشمنان بدانند که رو به سقوط هستند» اظهار کرد: رژیم ایران که در گذشته مورد حمایت قدرت‌های منطقه و فرامنطقه‌ای بود به دست مردم سقوط کرد مردمی که نه تروریسم و نه مسلح بودند.

امام جمعه موقت تهران با بیان این‌که «تاریخ قدرت‌های سرمایه داری و ضد دین تمام شده است» خاطرنشان کرد: شاهدیم برژینسکی دو سال گذشته اعتراف کرد جهان در نقطه عطف تاریخی قرار دارد و با چالش‌هایی روبرو است که ایران در آن نقش‌آفرین است. همچنین نتانیاهو فرد پلید اسرائیلی نیز اعتراف کرده است که باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی مخالف ما وجود دارد که پرچمدار آن ایران و آیت‌الله خامنه‌ای است.

آیت الله جنتی اضافه کرد: دشمنانی که هیچ وقت حاضر نبودند نام ایران را ببرند و نقشی برای ایران در تاریخ قائل شوند امروز به اعتراف افتاده‌اند، بنابراین باور کنیم که مسیر تاریخ در حال تغییر است.

آیت الله جنتی با اشاره به این‌که «مردم ایران قدرت سنگینی را شکست دادند و برای سی و چند سال علیرغم همه توطئه‌ها سرپا مانده‌اند» گفت:‌ آینده را مردم می‌سازند و اگر جوانان پر خروش و مخلص ما مواضع خود را ادامه دهند و بایستند زمینه حضور حضرت ولی عصر (عج) فراهم خواهد شد.

وی همچنین به مسئله عراق و بحرین اشاره کرد و گفت: مردم بحرین مظلومند و تابلوی هیهات منا الذله را از خود دور نکنند و بدانید که آینده از شماست.

وی با اشاره به این‌که «آمریکا و اسرائیل در عر‌اق هم نقشه دارند و فتنه می‌کنند» تصریح کرد: می‌خواهند در عراق هم مثل سوریه جنگ و بلوا ایجاد کنند و پس ما باید تا آنجایی که می‌توانیم از مردم عراق حمایت کنیم. اما مردم عراق هم باید هوشیار باشند و بدانند که دشمن از شیعه و سنی حرف می‌زنند تا تفرقه ایجاد کنند در حالی که همه مسلمان هستیم.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: برچسب‌ها: انتخابات , رایة الهدی , شورای نگهبان ,
:: بازدید از این مطلب : 2630
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391


روضه منوره که پيکر مقدس حضرت رضا(ع) در آن مدفون است، زير گنبدي زرين و باشکوه قرار دارد و هسته مرکزي بناهاي آستان قدس رضوي به شمار مي آيد. در سال هاي آغازين به خاک سپاري پيکر امام (ع)، حرم مطهر به صورت بنايي ساده، با مصالح ويژه آن دوران بنا شده بود. چنان که بقعه تنها در يک ورودي ساده و در پيش روي مبارک داشت و داراي تزييناتي مختصر به سبک آن زمان بود.

صفه هاي اضلاع حرم جز صفه پيش رو، به سوي خارج از بنا بسته بود.

برفراز بقعه تنها قبه اي وجود داشت. در آن سال هاي دور زمينه هاي اطراف حرم، خالي از سکنه بود و نوغان که يکي از دو قصبه معروف و معتبر توس بود، تنها آبادي مسکوني منطقه محسوب مي شد. نظارت دقيق حکام جور بر حرکات و سکنات شيعيان، منع آنها از توجه به مرقد امام (ع) و درک فيض زيارت، موجب شد که سال ها سپري شود و بنايي در خورد و شايسته مضجع شريف حضرتش احداث نشود.

سرانجام سال هاي سخت و سنگين به کندي سپري شد و عنايات خداي تعالي نسبت به روضه رضوي موجب شد که در آن روزهاي اوليه و جو خاص آن زمان، حرم مطهر از هرگونه آسيبي محفوظ بماند تا باب رافت خاصه حضرت به صورت بروز کرامات پي در پي و معجزات، گره از کار دردمندان و نيازآوران بگشايد. کثرت و تداوم کرامات امام(ع) موجب شد که توجه و اقبال مردم و حاکمان آن زمان به ويژه بيشتر اهالي خراسان و مناطق ديگر فروني گيرد و ارادتمندان به بقعه و بارگاه رضوي، زيارت پرفيض مرقد منورش را بر خود فرض بدانند و براي ساخت و مرمت و تذهيب و تزئين و حفظ و نگهداري اين بناي مقدس اقدام کنند.

در طول قرن هاي مختلف، رجال کشورهاي اسلامي، حکام و امراي خراسان، مردان با اخلاص و علاقه مند به مقام شامخ ولايت و امامت با صرف مبالغي در تجديد عظمت آن کوشيده اند. ضمن تزئين آن، با ايجاد بناها و به جاي گذاشتن آثاري، اين مکان شريف را مملو از جلوه هاي کهن هنري دوره هاي گذشته نموده، نفايس تاريخي و شاهکارهاي هنري شان را مخلصانه به اين جايگاه رفيع عرضه داشته اند.

سامانيان

به روايت تاريخ، بوبکر شهمراد از پيشکاران نوح بن منصور ساماني، شهادتگاه علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم شيعيان را آباد کرد.

به گفته ابن بابويه، محمد عبدالرزاق طوسي و امير حمويه از امراي عهد ساماني نسبت به مرقد مطهر امام (ع) کمال ارادت و توجه را داشته اند و تزئيناتي در حرم به وجود آوردند. همچنين ديالمه در اوايل قرن چهارم هجري قمري به دستور عضد الدوله ديلمي، مرقد منور امام (ع) را به سبک آن زمان تعمير و تزئين کرد.

غزنويان

 يمين الدوله، سلطان محمود غزنوي، عمارت مشهد توس را که مرقد علي بن موسي الرضا(ع) و رشيد در آن است، پس از تخريبي که پدرش سبکتکين غزنوي در قبه به وجود آورد، از نو ساخت و بنايي زيبا بر آن بنياد نهاد.

علاوه بر اين، ابوالحسن عراقي معروف به دبير در اوايل قرن پنجم ضمن مرمت بقعه رضوي اقدام به ساختن مسجد بالا سر در کنار حرم مطهر نمود.

سلجوقيان

 اميرعمادالدين در دوره سلجوقي در اوايل قرن ششم ه.ق حرم را مرمت کرد.

شرف الدين ابوطاهر قمي وزير سلطان سنجر نيز گنبد را بر فراز بقعه بنا نهاد و ترکان زمرد سلجوقي نيز ازاره حرم را با کاشي هاي نفيس سنجري با تاريخ اثني عشر و خمس (520) آراست.

دوره افشاريه

 بناي گلدسته ضلع شمالي صحن عتيق (صحن انقلاب)، طلاکاري مجدد ايوان اميرعليشير و گلدسته بالاي آن، سنگاب سقاخانه اسماعيل طلايي مربوط به اين دوره است.

خوارزمشاهيان

 در اوايل قرن هفتم ه.ق بار ديگر ازاره حرم مطهر با کاشي هاي ممتاز، معروف به کاشي سنجري تزئين يافت و اکنون اين کاشي ها با تاريخ اثني عشر و ست مئه (720) در حرم موجود است. همچنين اطراف در پيش روي مبارک در ضلع شمالي رواق دارالحفاظ، با کتيبه اي از کاشي چيني مانند ممتاز تزيين يافته که به عهد خوارزمشاهيان مربوط است. در اين کتيبه به خط ثلث برجسته، نام و نسب حضرت امام رضا(ع) تا حضرت اميرالمؤمنين (ع) مکتوب است.

تيموريان

 از آثار مهم اين دوره، بناي با شکوه مسجد گوهرشاد در جنوب حرم مطهر و دو رواق تاريخي دارالحفاظ و دارالسياده است.

مدرسه پريزاد، مدرسه دودر و مدرسه سابق بالا سر که متصل به ضلع غربي دارالسياده بود و اکنون جزو رواق دارالولايه درآمده نيز به همين دوره مربوط مي شود.

اين بناها مربوط به دوران حکومت شاهرخ اميرتيمور گورکاني است. از آثار ديگر عهد تيموري، ضلع جنوبي صحن انقلاب است که به همت اميرعليشير نوايي وزير سلطان حسن بايقرا آخرين امير تيموري بين سال هاي (875) تا (885) ه.ق ساخته شد.

عهد صفويه

 در دوره صفويه نيز اقداماتي در حوزه حرم مطهر انجام شده است.

شاه طهماسب صفوي براي اولين بار در سال (922) ه.ق گنبد طلا را آراسته کرد و اقدام به تهيه اولين ضريح مرقد منور به سال (957) نمود.

علاوه بر اين، ايوان اميرعليشير و گلدسته کنار گنبد را نيز طلاکاري کرد.

در زمان شاه عباس، صحن انقلاب وسعت يافت و اضلاع شرقي و شمالي و غربي آن با ايوان ها و حجره ها ساخته شد و شاه عباس دوم اقدام به تعمير و کاشي کاري آن کرد.

در سال (997) ه.ق. که عبدالمؤمن خان ازبک اقدام به غارت اموال آستان قدس رضوي و طلاهاي گنبد منور نمود، شاه عباس اول در سفري که به مشهد مقدس آمد، دوباره گنبد را طلاکاري کرد. اين کار در سال (1016) ه.ق پايان يافت.

جريان آمدن شاه عباس و طلاکاري گنبد به خط ثلث و خطاطي عليرضا عباسي در کتيبه کمربندي گنبد مکتوب است. همچنين شاه سليمان صفوي به تعمير رواق درالسياده و طلاکاري مجدد گنبد که در زلزله سال (1804) ه.ق آسيب ديده و فرو ريخته بود، اقدام نمود. طلاکاري مجدد گنبد در عهد شاه سليمان بر چهار ترنج ساقه گنبد به خط محمدرضا امامي کتيبه شده است. رواق هاي توحيد خانه، گنبدالله وردي خان و گنبد خاتم خاني نيز از آثار عهد صفوي است.

دوره قاجاريه

 بناي صحن آزادي مربوط به دوره قاجار است و در اين عهد ايوان غربي آن به طلا آراسته شد و به ايوان ناصري معروف شد. در همين دوران کاشي کاري و تزئينات صحن آزادي انجام شد.

علاوه بر اين، به سال (1275) ه.ق قائم مقام نوري، اقدام به آينه کاري روضه منوره نموده و در همين دوره بود که رواقهاي توحيد خانه، دارالحفاظ و دارالسياده آينه کاري شد.

به توپ بستن گنبد مطهر

در سال (1330) ه.ق برابر با (1291) شمسي عده اي در شهر مشهد با مشروطيت آهنگ مخالفت ساز کردند و به تحريک بيگانگان آرامش شهر را برهم زدند. سربازان روس به منظور پشتيباني از مخالفان مشروطه و به منظور حفظ اتباع روسي در شهر مستقر شدند. هدف آنان به ظاهر متفرق کردن اوباش که در داخل حرم تحصن کرده بودند، و در واقع انهدام قبه مبارکه و غارت اموال نفيس حرم بود. و سرانجام با مسلسل و توپ هاي سبک حرم را به توپ بستند و پس از چهار روز مقدار زيادي اشياي نفيس و قيمتي به يغما رفت.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي

 افزايش تصاعدي زائران و عدم گنجايش فضاهاي باز و سرپوشيده حوزه حرم و رواق هاي موجود، عدم سهولت زيارت و آمد و رفت انبوه زائران، باعث شد که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ضمن در نظر گرفتن مسائل اجتماعي، فرهنگي، زيارتي و خدماتي، بهترين و آرام ترين فضاهاي لازم براي زيارت و نيايش زائران گرامي حضرت فراهم گردد. با عنايت آستان قدس رضوي، روند احداث فضاهاي زيارتي، فرهنگي و خدماتي به سرعت افزايش يافته است به گونه اي که در سال هاي اخير، حجم عمليات اجرايي نزديک به پنج برابر بناهاي پيش از انقلاب اسلامي است. زيربناي اماکن در طول (12) قرن حدود (12) هکتار بود اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي تاکنون به (72) هکتار رسيده است. آستان قدس رضوي ضمن توسعه بناهاي گذشته، اقدام به احداث بناهاي سرپوشيده و فضاهاي باز نموده است. از ابتدا (آغاز پيدايش حرم) تاکنون (25) بناي سرپوشيده به نام رواق، (9) فضاي باز به نام صحن و (6)مدخل ورودي به نام بست در اطراف مضجع شريف رضوي ساخته شده است.

قيام مسجد گوهرشاد

 در دوره رضاخان پهلوي که ايران را سراسر هرج و مرج و آشوب فراگرفته بود، به دستور وي با عنوان متمدن شدن و پيوستن به فرهنگ جهاني، روسري و چادر را به زور از سر زنان و دختران برمي داشتند. مردم مشهد که مردمي شريف و مذهبي بودند، چنين استبدادهايي را تحمل نمي کردند.

لذا قيامي عظيم در همان سال ها به رهبري و سخنراني مرحوم بهلول يکي از عارفان بزرگ شهر در مسجد گوهرشاد برگزار شد. اين قيام در طول تاريخ به قيام مسجد گوهرشاد مشهور شد.

انفجار در حرم مطهر(عاشوراي رضوي(

 سال هاي آغازين پس از انقلاب که همواره با ترورها و خونريزي هاي مزدوران منافق همراه بود و بعد از آن نيز به هشت سال جنگ با صدام غاصب سپري شد، براي مردم ايران سال هاي سختي بود. پس از اتمام هشت سال دفاع مقدس، در عاشوراي (1372) که يکي از شلوغ ترين روزهاي سال در حرم مطهر است، عوامل خود فروخته منافق وابسته به گروهک منافقين در حرم مطهر و زير بقعه مبارک بمبي بزرگ جاسازي کردند که در ظهر عاشورا منجر به شهادت شش نفر و زخمي شدن شمار زيادي از زائران حرم مطهر امام رضا (ع) شد.

منبع:اطلاعات هفتگي شماره 3397

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2885
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: حضرت سلمان فارسی حق عظیمی گردن ما دارد. چرا که از خدا خواست طوری شود که اهالی کشورش محبّ اهل‌بیت شوند. خداوند دعای ایشان را به واسطه زحماتی که کشیده بود، مستجاب کرد.

آیت‌الله روح الله قرهی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به ادامه مبحث «یهود شناسی و علت انحراف امت» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:
 
*پیامبر(ص) هیچ اختیاری در هدایت بشر ندارند!
 
عرض کردیم انبیاء عظام مأمور برای تبیین هدایت هستند و تا هدایت تعیین و تبیین نشود، هیچ گاه ذوالجلال و الاکرام تکلیف را از کسی نمی‌خواهد.
 
پس حضرت حقّ، هادیان الهی را فرستاد و هدایت را انجام دادند، منتها علّت اینکه بعضی هدایت نمی‌شوند و بیان می‌شود: هادیان الهی به صورت ظاهر، نه حقیقی، موفّق نشدند، چیست؟
 
اوّلاً آن‌ها موفّقند، دلیلش هم این است که آن‌ها باید بشیر و نذیر باشند و هدایت به معنی این که دست کسی را بگیرند و او را به اجبار ببرند، نیست.
 
پیامبر(ص) یک روایتی دارند که خیلی عجیب است. اگر در این روایت تأمّل کنیم، جواب خیلی از آن سؤالاتی را که مدّنظر داریم، می‌گیریم. پیامبر، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «بُعِثتُ داعِیا و مُبَلِّغا و لَیسَ إلَیَّ مِن الهُدى شَیءٌ و خُلِقَ إبلیسُ مُزَیِّنا و لَیسَ إلَیهِ مِن الضَّلالَةِ شَیءٌ»  من مبعوث شدم، برای دعوت رساندن - که همه انبیاء همین طور است - یعنی پیام حضرت حقّ را به شما برسانم و در کار هدایت هیچ اختیاری ندارم.
 
پس حضرت نمی‌تواند کسی را هدایت کند! یعنی چه؟! تا به حال  عرض می‌کردیم: هادیان الهی می‌آیند تا مردم را هدایت کنند و خود قرآن هم می‌فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» .
 
همان‌طور که گفتیم: پروردگار عالم قبل از تبیین هدایت، از کسی تکلیف نمی‌خواهد؛ مگر اینکه برای کسی هدایت را تشریح کنند. اتّفاقاً معنی تشریح هدایت همین کار انبیاء است که دعوت کنند و به تعبیر عامیانه بگویند: ببینید این راه است و این چاه است.
 
پس تبیین هدایت مِن ناحیه النبی و مِن ناحیه المعصوم همین است که بگویند این راه و این چاه است و آن‌ها نمی‌توانند دست کسی را بگیرند و به سمت هدایت ببرند، نخیر کار انبیاء این نیست. لذا در این روایت، معنای این که من در کار هدایت هیچ اختیاری ندارم، این است.
 
*وسوسه‌های شیطانی، برای هر کس به حسب حال خودش!
 
حضرت در ادامه می‌فرمایند: «و خُلِقَ إبلیسُ مُزَیِّنا و لَیسَ إلَیهِ مِن الضَّلالَةِ شَیءٌ» و پروردگار عالم ابلیس را هم خلق کرد که شیطان، دنیا و گناه را برای شما جلوه دهد و آراسته کند، بگوید: ببین دنیا چقدر قشنگ است، لذّتش را ببر، حالا کو تا آخرت؟! خودت را می‌خواهی از این لذائذ دنیا محروم کنی که چه شود؟! حتّی گاهی از راه آیات هم می‌آید و می‌گوید: مگر خود قرآن نفرموده: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا»  ولی از آن طرفش را نمی‌گوید که فرموده: «وَ لا تُسْرِفُوا». یا می‌گوید: خود قران هم فرموده: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِه‏»  بگو چه کسی زینت-های دنیا را که خدا برای مردم خارج کرده، حرام کرده؟! پس خود خدا هم می‌گوید: این زینت‌ها متعلّق به شماست، پس این زهد بازی‌ها و مطالب چرند را رها کن و لذّتش را ببر.
 
دیشب عرض کردیم که فرمودند: «فِی‏ حَلَالِهَا حِسَابٌ‏ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَاب‏»، پس وقتی در حلالش حساب است؛ یعنی باید خیلی مواظب باشیم و حلال هم باید تا یک اندازه‌ای باشد. چون اولیاء خدا و بزرگان و اعاظم فرمودند: ایستادن در صف محشر و جواب دادن به سؤالات، دردناک‌تر از عذاب جهنّم است!
 
پس شیطان این جلوات را برای ما می‌آورد و حتّی گاهی برای مؤمنین از این راه می‌آید که بیان می‌کند: مگر بد است کثرت مال داشته باشی؟! مال داشته باش، دست خیر هم داری و کمک می‌کنی امّا یک مواقعی می‌بینی چنین چیزی هم نیست؛ یعنی گرفتار می‌شوی و بدتر مدام می‌خواهی «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَه‏»  مدام به تو می-گویند: از این مال بگذر امّا گوش شنوایی نخواهد بود، چرا؟ چون دیگر از جمع آوری مال لذّت می‌بری.
 
*نه تو أبی بصیری و نه من امام صادق!
 
یکی از اولیاء و اوتاد الهی بودند که تا یک مواقعی پولی به دستشان می‌آمد و حتّی زمین‌های آن‌چنانی داشتند، همه را همان لحظه می‌دادند. یک مرتبه به ایشان گفتم: چرا این‌کار را می‌کنید، خوب این‌ها را داشته باشید، شاید بعداً از آن‌ها استفاده بیشتری به بقیّه برسانید.
 
بعد به ماجرای حضرت صادق‌القول‌والفعل، امام جعفر صادق(ع) و أبی‌بصیر اشاره کردم و گفتم: أبی‌بصیر از حضرت سؤال می‌کند: آقا! چه‌طور باشیم؟ حضرت به او می‌گویند: خودت بگو چه‌طور باشیم؟ - به تعبیر امروزی‌ها توپ را در زمین خودش می‌اندازند - أبی‌بصیر می‌گوید: آقا! من می‌خواهم فقیر باشم.
 
حضرت می‌فرمایند: برای چه؟ می‌گوید: چون قرآن می‌فرماید: «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»  - این «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»، یعنی واقعاً مستغنی نمی‌شود، امّا تصوّر می‌کند مستغنی شده است - و من می‌ترسم احساس استغنا کنم.
 
حضرت فرمودند: ولی ما این‌طور نیستیم، ما می‌گوییم: هر چه خدا بخواهد. خدا اگر فقر را برای ما می‌پسندد، راضی به او هستیم و اگر ثروت را برای ما می‌پسندد، راضی به آن هستیم. پسندم آن‌چه را جانان پسندد.
 
آن ولیّ خدا گفتند: بله او امام صادق(ع) است و آن هم أبی‌بصیر است! امّا نه تو أبی بصیری و نه من امام صادق. ابی بصیر هم بودیم خوب بود، می‌ترسیدیم، امّا ما ابی‌بصیر هم نیستیم! او که أبی‌بصیر است، می‌ترسد و می‌گوید: من اگر مقداری پول دستم بیاید، احساس استغنا می‌کنم، حالا تو می‌خواهی بگویی: ببینید امام چگونه می‌گوید، پس چه اشکال دارد؟! امّا من و تو اهلش نیستیم، من و تو یک‌ مقدار پول‌دار شویم، خودمان را گم می‌کنیم.
 
*گمراهی بشر دست شیطان نیست!
 
لذا حضرت می‌فرمایند: «و خُلِقَ إبلیسُ مُزَیِّنا و لَیسَ إلَیهِ مِن الضَّلالَةِ شَیءٌ» شیطان گاهی اوقات می‌آید این‌گونه وسوسه می‌کند و دنیا را برای ما تزیین می‌کند امّا ما خودمان هستیم که هدایت را رها کنیم و هیچ گمراهی‌ای به دست شیطان نیست.
 
برای همین حسب فرمایش قرآن کریم فردای قیامت، ابلیس ملعون محاجّه می‌کند و می‌گوید: من شما را گمراه نکردم، من فقط شما را وسوسه کردم و گناه را برای شما تزیین کردم، مدام می‌گفتم: این‌طوری که اشکال ندارد، آن‌طوری که اشکال ندارد و ... . مگر دست من کج بود؟ مگر من در بستر حرام رفتم؟ چطور به تعبیر عامیانه این کاسه کوزه‌ها را گردن من می‌شکنید؟! من چه کاره‌ام؟! خودتان این کارها را کردید.
 
*جبر در خلقت و اختیار در عمل
 
پس هدایت یعنی آن‌ها تشریح می‌کنند امّا این بشر هست که می‌تواند خودش در هدایت یا در گمراهی برود، لذا اینکه ما در جبر و اختیاریم، همین است.
 
عزیز دلم! ما جبراً انتخاب شدیم از باب اینکه انسان بما هو انسانیم، نه من توانستم خودم را مذکّر قرار دهم، نه آن خانم مؤنّث، ما جنسیتمان را تعیین نکردیم، بلکه پروردگار عالم تعیین کرده است. در نوع خلقتمان هم انتخابی نداشتیم که قدّ بلند و قدّ کوتاه و ... باشیم. حتّی گاهی عنوان جهش ژنی هست که گاهی بعد از هفت نسل به وجود می‌آید و یک زمانی می‌بینی در هفت نسل پیش از او موهای فر بوده، حالا موهای او هم فر است، این را هم ما کاری نداریم، این‌ها جبر است.
 
البته بعضی چیزها را بیان کردند که یک مقدار اثر دارد امّا این‌طور نیست که در همه مطالب اثر حقیقی داشته باشد. پروفسور رجهان هم که بافت‌شناس عظیمی در پزشکی است و استاد الاساتید ‌الطّبّی است، این را بیان می‌کند. ابن سینا هم اتّفاقاً در قانون این را بیان می‌کند. لذا این‌ که می‌گویند: میوه‌ها و مطالب دیگر، فلان اثر را دارد، فقط یک مقداری است و اثر حقیقی نیست. یا این که مادر شیر این را بخورد، یا موقع شیر خوردن این ‌کار را کند، و وقتی هم دارد به بچّه شیر می‌دهد، این غذاها را بخورد؛ اثر دارد امّا نه در همه چیز.
 
علی‌ایّ حالٍ ما در این قضیه در جبریم، امّا در باب اعمال در اختیاریم، منتها اختیاری که ذوالجلال ‌و ‌الاکرام هادی را می‌فرستد و تشریح می‌کند. اگر ما پذیرفتیم، راه هدایت را انتخاب می‌کنیم.
 
یک مثال می‌زنم - عذر می‌خواهم، در مثال مناقشه نیست - الآن مساجد و این مباحث در همه جا هست، حالا یکی کمرنگ‌تر، یکی پررنگ‌تر، یکی علمی‌تر، یکی ساده‌تر، بالاخره مباحث هست. هر کس هم می‌تواند برود و استفاده ببرد. پروردگار عالم این باب هدایت را هیچ‌وقت نمی‌بندد، امّا هیچ کس را که نمی‌توانی، جبراً دستش را بگیری و به زور به مسجد بیاوری! مگر می‌شود یک بخش‌نامه صادر کنند که هر کس به مسجد نیامد، این‌قدر جریمه می‌شود؟!
 
یک کسی وقت شریفش را می‌گذارد و می‌داند باید برود و حیف است از دست بدهد، یکی دیگر هم این‌گونه نیست. تشویقی هم گذاشته‌اند، مثلاً گفته‌اند: از همان موقعی که شما برای مسجد رفتن و عبادت قصد می‌کنی، قدم‌هایت را آهسته بردار، چون برای هر قدمت ثواب می‌نویسیند؛ یعنی درست نگذار همان لحظه که اذان شد بدو بدو بیایی، بلکه می‌گوید: قدم‌هایت را آهسته بردار، تا ثواب بیشتری ببری.
 
پس این‌ها را گذاشته‌اند که انسان تشویق شود، امّا کسی را اجبار نمی‌کنند، «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی‏» .
 
پس عزیز من! این باب هدایت باز شده و یک کسی که می‌‌فهمد عمر دارد می‌گذرد، مدام در مسجد و جاهایی که عبادی است، می‌آید. لذا برای همین می‌گویند: آن‌ لحظاتی که در مسجد و جایگاه عبادت می‌گذرد، جزء عمر انسان حساب نمی‌شود. در حالی که عرض کردیم: همه لحظات، حتّی نفس کشیدن‌هایمان را هم حساب می‌کنند امّا لحظاتی که در مسجد هستی، به حساب نمی‌آید.
 
*دردناک ترین مرحله قیامت!
 
برای همین است که فردای قیامت دردناک‌ترین قسمتش، همین سؤال و جواب است که انبیاء هم در اضطرابند. در روایات آمده: انبیاء می‌لرزند و وحشت دارند، همه چیز و همه لحظات هم سؤال می‌شود.
 
شما نگاه کنید برای این که به ما بفهمانند سؤال می‌شود، همان موقعی که هنوز سنگ لحد را نچیدند و هنوز خاک را روی ما نریختند، بدن ما را تکان می‌دهند و می‌گویند: «إسمع، إفهم». مرده که دیگر مرده است، چه می-فهمد؟! این جا معلوم می‌شود خبری است که ما خبر نداریم.
 
یکی از اوتاد و اولیاء الهی خوش مشرب بود و مزاح می‌کرد و می‌گفت: إن‌شاءالله وقتی مردیم، می‌فهمیم این که تکان می‌دهند و می‌گویند «إسمع» برای چیست!
 
یکی از علماء و بزرگواران که الآن در قید حیات هست، در مورد دفن یکی از اولیاء الهی می‌‌گفت: خودم دیدم که وقتی گفتم: «أفهمتَ»، چشمش را باز کرد و بست!
 
پس برای میّت گفته می‌شود: «إسمع إفهم یا فلان ابن فلان»، بشنو و بفهم ای فلان پسر فلان! «اِذا اَتاکَ الْمَلَکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَیْنِ مِنْ عِنْدِاللَّهِ تَبارَکَ وَ تعالى وَ سَئَلاکَ عَنْ رَبِّکَ وَ عَنْ نَبِیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ» موقعی که ملکان مقرّبان آمدند و از تو همه این‌ها را سؤال کردند، «فَلا تَخَفْ وَ قُلْ فى جَوابِهِما اللَّهُ جَلَّ جَلالُهُ رَبّى»  نترس و جواب بده.
 
پس معلوم می‌شود همان موقعی که دفنمان کردند و آخرین سنگ لحد را گذاشتند و خاک را ریختند؛ سؤال و جواب‌ها شروع می‌شود و بعدش در برزخ است. در قبر سه مرحله است: یکی همان موقع است، یکی شب اوّل قبر است و یکی دیگر موقع انتقال روح است که از اوّل پریشان حال در کنار او هست تا فردا صبحش. بعد او را وارد عالم برزخ می‌کنند و نوشته‌اند: در آن‌جا ده مرحله سؤال و جواب دارد که می‌گویند هر مرحله در این عالم برزخ، به اندازه عمری است که انسان کرده!!!
 
چه می‌خواهند بپرسند؟! چه خبر است؟! اگر این‌ها را بدانیم یک کمی حواسمان را جمع می‌کنیم. حالا آزادیم، الآن اختیار داده که من جولان بدهم امّا آن‌جا دیگر جای جولان دادن نیست. جای سؤال و جواب است. هرکسی هم باشی، از تو سؤال و جواب می‌کنند. محبّ اهل بیت باشد، شیعه باشد، هر کسی که باشد فرقی نمی‌کند.
 
حالا یک موقعی این مداح‌ها می‌گویند: «من ربّک؟ یا حسین، من نبیّک؟ یا حسین» و واقعاً هم اهل‌بیت باید به داد برسند امّا تا قیامت یک جاهایی ما را هم گوشمالی می‌دهند، یک جاهایی باید یک رعبی هم در دل ما بیفتد و ... .
 
در مثال مناقشه نیست، یک موقعی دارد زلزله می‌آید، آن موقع رعب در دلت است، یا الله و یا حسین را هم می-گویی و  آرام می‌شوی امّا رعب داری. رعب بدتر از خود عذاب است.
 
در مثال مناقشه نیست، یک بنده خدایی می‌گفت: من فقط بچّه‌ام را می‌ترسانم؛ چون بچّه را نباید زد. می‌گفت: من فقط یک سیلی دارم که آن را برای بزرگ شدنش می‌گذارم که اگر یک جایی لازم شد، به او بزنم. چون اگر آن سیلی را الان بزنم، دیگر بچّه، سیلی را خورده و می‌گوید: پس سیلی چیزی نیست امّا رعب سیلی بدتر از خود سیلی است. آنکه می‌زند، باعث می‌شود بچّه، پوست کلفت شود و بگوید: حالا بزن، مگر چه می‌شود؟! لذا می‌گفت: رعب آن سیلی را برای آینده گذاشتم، الآن می‌ترسانم امّا نمی‌زنم.
 
این رعب قیامت هم خودش بدتر از عذاب است. عزیز من! عذاب این‌طور نیست که شما فکر کنید همین آتش معمولی است امّا همین آتش معمولی را هم در دستمان بگیریم، ببینیم می‌توانیم دو دقیقه نگاه داریم. تازه اینها که هیچ است!
 
*هدایتِ چه کسی را نباید انتظار داشت؟!
 
علی أیّ حال پیامبر(ص) فرمودند: من برانگیخته شدم تا دعوت کنم و کسی را نمی‌توانم هدایت کنم مگر این که خود او بخواهد. حالا چه می‌شود که جدّاً! فرد هدایت نمی‌شود؟
 
مولی‌الموالی(ع) یک روایت را در این زمینه می‌فرمایند که خیلی زیباست. می‌فرمایند: «کَیْفَ‏ یَسْتَطِیعُ‏ الْهُدَى‏ مَنْ یَغْلِبُهُ الْهَوَى؟!»  چطور انتظار داری که کسی در راه هدایت باشد، در حالی‌که هوی و هوس بر او غلبه کرده است؟!
 
دیگر بالاتر از انبیا کیست؟! خورشید رسالت دارد می‌تابد، چرا اوّلی، دومی و سومی و خیلی‌های دیگر هدایت نشدند؟! پیامبر(ص) هم که به تعبیر قرآن، پیامبر رحمت است و دوست دارد همه ایمان بیاورند و هدایت شوند، پس چرا هدایت نشدند؟!
 
در سوره شعراء آمده: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین‏»، حبیب من! تو دیگر داری خودت را به هلاکت می‌اندازی که چرا این‌ها ایمان نمی‌آورند؛ دیگر بس است. یعنی پیامبر(ص) آن‌قدر دلسوز امّت بود و آن‌قدر رحمت بود که به یک تعبیر عامیانه، خدا هم صدایش در آمد که دیگر بس است، فکر کردی همه هدایت می‌شوند؟! تو داری خودت را به هلاکت می‌اندازی که این‌ها هدایت بشوند امّا نمی‌شوند!
 
عزیز من! تا انسان خودش نخواهد، نمی‌شود. علّت اصلی هم همین هوی و هوس و نفس دون است. عزیزم! هوی و هوس که آمد، همه کاری می‌کند و حتّی توجیه هم می‌کند امّا کسی که بر هوی و هوسش غلبه کرد، می-تواند راه هدایت را در پیش بگیرد. مثل شیخ انصاری، شیخ اعظم(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، صاحب کتاب مکاسب و رسائل.
 
*شیخ انصاری چگونه طناب محکم شیطان را پاره کردند؟!
 
عرض کردیم: شبی بود که خانم شیخ انصاری، این مرد الهی می‌خواست وضع حمل کند. وجوهات هم در خانه بود، حتّی مِن ناحیه الحجّه هم اختیار داشتند امّا با خودشان عهد کرده بودند که از وجوهات استفاده نکنند. هر چه خانمشان می‌گفت: مادرم آمده، زشت است؛ ایشان نپذیرفتند. بعد مادر خانمش می‌گفت: بالاخره وقتی زن باردار می‌خواهد وضع حمل کند، یک چیز باید بخورد؛ یک موقع بچّه یا خودش به هلاکت می‌رسد! امّا هر کاری می‌کنند، ایشان دست به وجوهات نمی‌زنند.
 
لذا با اینکه دیگران کلّی ایشان را وسوسه می‌کنند امّا ایشان با خود می‌گوید: حتّی اگر قرض هم بردارم و بعداً بگذارم، درست نیست چون از کجا معلوم نمیرم و بتوانم قرض را برگردانم؟!
 
خیلی روح با تقوایی می‌خواهد که با این که اختیار داری و می‌توانی از آن مال برداری امّا بگویی برنمی‌دارم. بعد بگوید آقا! قرض بردار بعداً بده، می‌گوید: برنمی‌دارم، شاید زنده نمانم! حالا ما باشیم، می‌گوییم: آقا! این خشک مقدّس بازی‌ها چیست؟! اگر خانمش می‌مرد چه؟! اگر بچّه می‌مرد چه؟! معمولا! ما این‌چنین توجیه می‌کنیم ولی آن بزرگان این‌گونه نبودند.
 
لذا ایشان محکم ایستادند. فردا شبش شاگردشان گفت: خواب دیدم که شیطان ملعون طناب‌های بسیار داشت و یک طنابی داشت که عجیب و غریب و بسیار کلفت بود امّا پاره شده بود. گفتم: این مال کیست؟ گفت: مال شیخ انصاری است که نشد و پاره کرد!
 
معلوم است هر کسی به تعبیر عوام النّاسی گردن کلفت‌تر است، یک طناب محکم‌تر هم می‌خواهد. ایشان در تقوا گردن کلفت بود، نه در جسم! ما بعضی موقع در جسم گردن کلفتیم امّا ایشان در تقوا گردن کلفت بود و در جسم، نحیف و سبزه رو و یک آدم لاغر اندام بود.
 
شاگرد ایشان می‌گوید: پرسیدم: طناب من کجاست؟ گفت: تو که طناب نمی‌خواهی! تو خودت داری دنبال ما می‌آیی. معلوم است که طناب برای بعضی‌هاست.
 
آن شخص به شیخ مرتضی گفت: چه کار کردید؟ گفت: دیشب شیطان مدام می‌خواست مرا وسوسه کند، این‌ها هم مرا وسوسه می‌کردند - بالاخره زن است، بچّه است، اولاد است. «الْوَسْواسِ الْخَنَّاس الَّذی یُوَسْوِسُ فی‏ صُدُورِ النَّاس‏»  همین است، لذا یک موقع زن و بچّه هم انسان را وسوسه می‌کنند، انسان باید مواظب باشد - امّا من گفتم: به وجوهات دست نمی‌زنم. گفتند: قرض بردار؟ گفتم: خیر، قرض هم برنمی‌دارم!
 
*گرز آتشین زدن بر سینه زائر 10 باره اباعبدالله!
 
لوتی صالح - که در بازار یک گذری به نام او (لوتی صالح) است - یک دوستی به نام سیّد ابراهیم داشت، این سیّد ابراهیم 10 مرتبه کربلا رفته بود. در جلسه دهم وقتی برگشت، اضطراب عجیبی داشت و مدام سرش را به دیوار می‌زد. به او گفت: بگیر بنشین، این چه کاری است که می‌کنی؟!
 
گفت: آن شبی که داشتم برمی‌گشتم، خواب بودم، در عالم رؤیا دیدم که محشر به پا شد، گفتند: صف تشکیل می‌دهند، یک صف از علما رفتند و همین‌طورهای صف‌های بعدی داشتند می‌رفتند. دیدم یک صف هم سریع دارد می‌رود، گفتم: این صف، صف چه کسانی است؟ گفتند: زوّار و گریه‌کنندگان أبا‌عبدالله(ع) در آن صف هستند.
 
من هم در آن صف رفتم تا رفتم، یک کسی با غضب گفت: برو بیرون، گفتم: چرا؟ من زائرم. گفتند: غلط کردی زائری! گفتم: آقا! من زائرم. گفت: تو حقوق مردم به گردنت بود، زیارت رفتی؟! گفتم: حقوق مردم چیست؟ گفت: تو حقّ مجتبی را ندادی یعنی با حقّ کارگرت به زیارت رفتی، برای همین هر 10 زیارت را برای مجتبی نوشتیم، تو هم بدو، برو بیرون. در همان لحظه دیدم، مجتبی یک ورقه در دستش است و دارد می‌آید، در صف رفت و به او گفتند: جلوتر هم بیا، چون ده بار به زیارت رفتی!
 
سیّد ابراهیم می‌گفت: من ناراحت شدم؛ چون مجتبی را می‌شناختم، او فقیر بود و کارگر من بود و اصلاً زیارت نرفته بود. گفت: وقتی به من گفتند برو بیرون؛ یک مقدار مقاومت کردم، یک دفعه یک گرز آتشین آمد و به سینه‌ام زد!
 
سیّد ابراهیم پیراهنش را باز کرد و سینه‌اش را به صالح نشان داد و گفت: سینه‌ام دارد می‌سوزد و برای همین سرم را به دیوار می‌زنم. صالح می‌گوید: وقتی پیراهنش را باز کرد، دیدم سینه‌اش سوخته!
 
سیّد ابراهیم می‌گفت: برای همین در خانه‌ام را بر روی همه بسته‌ام و دیگر اجازه نمی‌دهم کسی به دیدنم بیاید.
 
به هر حال همه می‌خواهند به دیدن زائر کربلا بروند، آن هم کسی که بتواند در آن زمان ده بار برود، امّا سیّد ابراهیم می‌گفت: من در را بستم که کسی به دیدنم نیاید! لذا انسان باید در این موارد تأمّل کند.
 
*قریش و احساس برتری نسبت به دیگران!
 
حالا چرا امّت به انحراف رفتند؟ اکثرش برای همین نفس امّاره است. مثلاً تاریخ طبری از خود ابوبکر نقل می‌کند که گفته: من قبل از اینکه سقیفه بشود، نسبت به تبعیض‌های پیامبر(ص) گله‌مند بودم؛ یعنی شاکی بود که چرا پیامبر(ص) نسبت به امیرالمؤمنین(ع) این‌طور برخورد می‌کنند؟ حسادت، هوی و هوس و نفس دون آدم را بیچاره می‌کند!
 
لذا یک علّت اینکه سقیفه به وجود آمد، نفس امّاره و هوی و هوس این اشخاص بود. البته دوستان یهودی هم که این افراد داشتند، زمینه‌ساز بود.
 
همان‌طور که می‌دانید آن‌جایی هم که رفته بودند، سقیفه بنی ساعده بود که یک سایبانی زده بودند و متعلّق به قبیله‌ای به نام قبیله بنی ساعده بود و بعد از رحلت پیامبر(ص) دیگر انصار و مهاجرین آن‌جا رفته بودند و آن‌جا را هم درست کردند. البته الآن هم یک تابلوی سنگی بزرگی در آن محل زده‌اند و در آن‌جا بحث خلافت را گفته‌اند که جالب این است وهابیّت ملعون همه چیز را خراب می‌کند و بدعت می‌داند، امّا این را بدعت نمی‌داند!
 
پس تمام این‌ها به خاطر هوی و هوس و منیّتی بود که در آن‌ها وجود داشت. همان‌طور که می‌دانید ده قبیله از اشراف مکّه بودند که همه به عنوان قریش محسوب می‌شدند و پیامبر(ص) هم جزو قریش محسوب می‌شدند. جالب این است که تاریخ نوشته این ده قبیله، پانزده منصب بزرگ بیت‌الله (مثلاً قیادت، رفادت (اطعام حجّاج)، سقایت، عنایت، حمایت و کلیدداری و ... که هر کدام از این‌ها یک مطالبی دارد) را بین خودشان داشتند.
 
لذا قریش منصب‌ها را بین خودشان تقسیم کرده بودند. چون همان‌طور که می‌دانید بیت‌الله قبل از بعثت پیامبر (ص) هم زوّار داشت، منتها آنجا را بتکده کرده بودند و یک بحث جدایی داشت. حتّی طوری بود که قبل از اسلام هم رفتن به سمت طواف و مطالب را داشتند. البته آن‌ها از مزدلفه این کار را انجام می‌دادند که در قرآن کریم و مجید الهی، در سوره بقره، آیه 198 و 199 آمده که این‌ها بیان می‌کردند: ما شرافت داریم و خودشان را به واسطه این شرافت از دیگران جدا کردند و از مزدلفه، سراغ بیت‌الله الحرام می‌رفتند امّا پروردگار عالم می‌فرماید: «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّین‏، ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم‏» باید از مشعر الحرام شروع کنید و اگر کسی بخواهد آن کار قبلی را انجام دهد، از گمراهان است.
 
امّا این‌ها از مزدلفه می‌رفتند و می‌گفتند: ما باید از مزدلفه برویم و از مشعر الحرام این کار را نمی‌کنیم، چون خودشان را برتر می‌دانستند. پیامبر(ص) فرمودند: اصلاً این سبب برتری بین انسان‌ها نیست، برتری به تقواست، «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏»  و پروردگار عالم هم این را در آیه قبل به یک عنوانی بیان فرمودند: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْباب‏»  بهترین زاد و توشه شما تقوا است. حضرت هم بیان فرمود: شما این کار را نکنید.
 
متأسفانه تاریخ هم شیعه و هم اهل جماعت می‌نویسد که اوّلش بعضی از این‌ها از جمله گروهی که متعلّق به بنی امیّه بودند - چون آن‌ها هم جزء قریش محسوب می‌شدند، آمدند و شروع به مخالفت با پیامبر(ص) کردند.
 
پروردگارعالم بیان فرمود: از آن جایی که مردم کوچ می‌کنند بروید و شما هم مثل مردم باشید و کار قبلی خودتان را نکنید و الّا جز گمراهان هستید، امّا این‌ها از همان جا شروع می‌کردند. منتها پیامبر(ص) محکم ایستادند و مواسات را تبیین فرمودند.
 
تاریخ می‌نویسد: ابابکر هم که خودش را قریشی می‌دانست، نسبت به این فرمایش پروردگار عالم إن‌قلت آورد و گفت: یا رسول الله! اگر از الآن برتری را از قریش بگیرید، فردا دیگر نمی‌توانیم بر امّت پیروز شویم و پیامبر(ص) با تشر با او برخورد کردند. لذا تبیین شده است: یکی از جاهایی که ابابکر نسبت به پیامبر(ص) کینه گرفت، همین جاست.
 
پیامبر(ص) رحمه للعالمین هستند امّا اجازه نمی‌دهند کسی بخواهد نسبت به دین اظهار نظر کند و در این مورد، یک قدم هم عقب نمی‌نشینند.
 
*فضای غبارآلود صدر اسلام
 
مطلب دیگر که تاریخ طبری هم نوشته، منتهی می‌‌گوید: این را بیان کردند ولی این، یکی از آن تهمت‌های آشکار است، مربوط به محلّی به نام جحفه است؛ یعنی همان غدیر خم که پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) بیان فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». شیعه و اهل جماعت نوشتند: اوّل کسی هم که آمد و «بَخْ‏ بَخْ‏ لَکَ یَا عَلِی»  گفت، دوّمی بود و بعد اوّلی آمد.
 
امّا اوّلی و دوّمی و ابوعبیده یک مثلثی تشکیل دادند و سوگند خوردند که دیگر نگذارند این انتخاب پیامبر(ص) عملی شود، بعد قصد قتل پیامبر(ص) را کردند. لذا در محلّی به نام عقبه که جای خطرناکی هم بود، شتر پیامبر(ص) را رم دادند. نزدیک بود پیامبر(ص) بیافتند که به اذن الله تبارک و تعالی شتر نگاه داشته شد و جرقه‌ای در آن‌جا زده شد تا این‌ها دیده شوند.
 
جالب این هست که سلمان و اباذر دیدند امّا پیامبر(ص) فرمودند: هیچ بیان نکنید، باز برای اینکه در این قبائل اختلاف نیافتد، مجبور بودند بیان نکنند. چون این‌ها اعلام کرده بودند ما جز خودی‌ها هستیم و به تعبیری الآن آمده بودند جز خودی‌ها شده بودند.
 
اگر یک موقعی اباسفیان می‌آمد، این‌قدر مهم نبود که برملا نکنند؛ چون اباسفیان تازه بعد از فتح مکّه مسلمان شده بود. امّا عرض کردیم در آن‌جا هم چون پیامبر(ص)، پیامبر رحمت هست، فرمودند: هر کس می‌خواهد در امان باشد، به خانه اباسفیان برود!
 
امّا این‌ها از کسانی بودند که به ظاهر جز اوّلین‌ها و خودی‌ها بودند و این دردناک است! لذا الآن را نبینید که من و شما یک ابابکر و عمر و عثمانی می‌گوییم و می‌دانیم چه کردند. اگر من و شما زمان پیامبر(ص) و در آن غبارها و فتنه‌ها بودیم، معلوم نبود کدام طرفی باشیم!
 
لذا وقتی امیرالمؤمنین(ع) به بعضی‌ها که شنیده بودند، گفتند: مگر نشنیدید که پیامبر(ص) فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»؛ آن‌ها پیش خود دو دو تا چهار تا کردند و گفتند: بالاخره این‌ها با هم قوم و خویش هستند، بالاخره این پیرمردتر هست و جز کسانی است که السابقون السابقون هست، لذا در خانه رفتند!
 
حتّی طوری شد که بی‌بی دوعالم(س) آمدند و به امیرالمؤمنین(ع) بیان کردند: من را به درب خانه‌های آن‌ها ببر. امیرالمؤمنین(ع) بردند امّا صدای ‌بی‌بی دو عالم(س) را هم که می‌شنیدند، می‌گفتند: فردا می‌آییم، ولی فردا که می‌شد، نمی‌آمدند! یعنی واقعاً فضا، غبارآلود بود. معلوم نبود اگر ما هم آن موقع بودیم، چطور رفتار می‌کردیم!
 
*فردی که تمام شیعیان ایران مدیون او هستند!
 
من این را بارها گفتم، الان هم این را عرض می‌کنم که ما مدیون و مرهون حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سلمان محمّدی(ص) هستیم. لذا عزیزان! اگر یک مواقعی می‌خواهید که مشکلاتتان هم رفع شود، هر روز یاد حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) باشید. حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حقّ عظیمی گردن ما دارند. خدا دعای ایشان را که فرمودند: خدایا! طوری شد که کشور من محبّ اهل‌بیت شوند؛ به واسطه آن زحماتی که کشیدند، مستجاب کرد!
 
حضرت سلمان خیلی زحمت کشیدند. دین ایشان با دین دیگران فرق می‌کند. حضرت سلمان خودش برای دین هجرت کرد، امّا برای آن‌ها پیامبر(ص) آمد!
 
حضرت سلمان رفت، هجرت کرد، مسیحی شد، بعد از آن‌جا به مدینه رفت. دیگر آخر سر آن راهب به او گفت: برو، دیگر بعد از آن کسی نیست. باید دنبال چنین پیامبری بگردی و او رفت.
 
تازه این حضرت سلمان، سلمانی بود که طبق بیشتر مستندات اهل جی اصفهان بود و در آن‌جا هم به تعبیر امروزی‌ها، بچّه میلیاردر و تریلیاردر بود. پدرش خان خانان بود و بعد هم ظاهراً فقط حضرت سلمان بچّه پسری بود؛ یعنی شش دختر داشت و یک پسر. لذا همه اموال او به سلمان می‌رسید. امّا سلمان می‌رود به جایی که خودش را برده می‌کند!!! همان‌طور که می‌دانید او برده بود و پیامبر(ص) او را خرید و آزادش کرد!
 
لذا یک کسی که در آن به ظاهر اوج و عزّت و پول و مال و منال و مقام؛ همه چیز را رها می‌کند؛ بعد خودش را در این همه رنج، زحمت می‌اندازد و این طرف و آن طرف می‌رود تا دنبال حقّ بگردد و بعد هم به یک غلام و برده تبدیل شود؛ فرق دارد با آن‌های دیگری که پیامبر(ص) دنبالشان آمد و فرمود: «انا طبیب دوار» - من طبیب دوره گرد هستم - امّا حضرت سلمان خودش آمد.
 
برای همین است که بیان فرمودند: «سلمان منّا اهل البیت». برای همین است که روز عروسی امیرالمؤمنین(ع) و بی‌بی دو عالم(س) با این که بالاخره از بنی‌هاشم هم افرادی هستند امّا پیامبر(ص) افسار اسب را دست سلمان می‌دهند!
 
فردای قیامت هم که داریم خطاب می‌شود: «غضوا ابصارکم» امّا افسار آن ناقه بهشتی که یک چیز عجیب غریبی است، باز دست سلمان است. چه خبر است؟! تا کجا رفته!
 
لذا دعایش هم مستجاب است، گفت: خدایا! کشور من ایران، محبّ علی بشوند، می‌دانست، حقّ‌شناس بود و حقیقتاً هم فهمید کدام طرف حقّ است.
 
طوری است که عرض کردم، این را من یک موقعی در کنگره حضرت سلمان بیان کردم که در روایات هست: اباذر خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت: یا رسول الله! سلمان یک چیزهایی می‌گوید که ما نمی‌فهمیم. فرمودند: بله، همین طور است!
 
یا در جنگ‌های بعد از پیامبر(ص)، وقتی یک شهری از روم را گرفتند، همه خوشحال بودند که توانستیم پیروز شویم. حضرت سلمان هم خوشحال بود ولی یک‌دفعه گریان شد و گفت: یک موقع دیگری هم شما پیروز می‌شوید و آن موقع هم خوشحالید، در حالی که باید گریه کرد. گفتند: یعنی چه؟! اگر خوشحالیم چرا باید گریه کرد؟! فرمود: آن موقع بر پسر رسول الله و بر حسین فاطمه پیروز می‌شوید و خوشحالید در حالی که باید گریه کرد. تعجّب کرده بودند که این حرف‌ها چیست که او می‌زند!
 
یعنی آینده را می‌دید و بیان می‌کرد. طوری است که گفتند: اگر آن چیزهایی را که سلمان می‌داند، به اباذر می‌گفتند، اباذر بر قاتل سلمان درود می‌فرستاد!
 
آمدند دیدند در خانه یک دیگ کوچک آب گذاشته که دارد می‌جوشد، بعد دیدند زیرش روشن نیست. تعجّب کردند. دوان دوان پیش پیامبر(ص) رفتند، گفتند: آقا این چیست؟! این ساحر است؟! فرمودند: یعنی چه ساحر است؟! بعد به سلمان فرمودند، سلمان گفت: من نمی‌خواستم بفهمند، در باز بود، این‌ها خودشان یک ‌دفعه داخل آمدند، دیدند آتش نیست، آب دارد غل‌غل می‌کند. فرمود: یا رسول‌الله! پول نداشتم، سه روز هم بود گرسنه بودم، نمی‌توانستم یک تکّه چوب هم تهیّه کنم، گفتم: خدایا! این آب جوش بیاید، بتوانم از همین آب استفاده کنم، لذا سلمان این‌گونه است و با دیگران فرق می‌کند.
 
پس ببینید هدایت تبیین شده امّا یک کسی آن‌طرفی است و یک کسی این‌طرفی.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2491
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391

 

امام رضا (ع) و شفاي کسي که چشم نداشت!

نمونه‌اي از قضاياي خاص و عيني، قضيه‌اي است که جناب آقاي سيد اسحاق حسيني که از اساتيد فاضل حوزه و دانشگاه هستند درباره معجزه‌اي از امام رضا عليه‌السلام نقل کرده‌اند.

ايشان مي‌گويد: «به اميد ديدن معجزه‌اي از امام رضا عليه‌السلام بار سفر به مشهد مقدس را بستم و شبي تا صبح در کنار بيماراني که براي گرفتن شفا دخيل بسته بودند نشستم. نابينايي را زير نظر گرفتم که حتي عضو چشم را هم نداشت. در دل از حضرت خواستم که او را شفا دهد تا معجزه‌اي بزرگ را از ايشان به چشم خود ببينم. سرانجام نزديکي‌هاي صبح با چشم خود ديدم که گويا صورت او را نقاشي مي‌کنند. شکافي در محل اندام چشم پيدا شد و کم‌کم چشمي نمايان شد! صيحه‌اي کشيدم و از هوش رفتم.»

اثر ديدن چنين منظره‌اي، حتي شنيدن داستان آن، بسيار فراتر از اين است که بنده به طور کلي بگويم: حضرت رضا عليه‌السلام تاکنون ده‌ها کور را شفا داده‌اند. «يقين» در اصطلاح خاص، چنين علمي است که در اثر تماس با واقعيت عيني در انسان به وجود مي‌آيد و منشأ اثر مي‌شود. چنين علمي موجب تقويت ايمان مي‌شود. ما به صورت کلي مي‌دانيم که خداوند رازق است و به برخي به غير حساب روزي مي‌دهد (وَ اللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ)4 اما اگر جايي ببينيم که خداوند به کسي بدون وسايل ظاهري روزي مي‌دهد آن گونه که به مريم روزي مي‌داد، اثر ديگري در وجود ما خواهد گذاشت.

 

استفاده از تجربه ديگران

حصول علمي يقيني که ناشي از تجربه شخصي باشد، نه تحليل‌هاي کلي عقلي و شرعي، بسيار محدود است. اما انسان مي‌تواند از تجربيات ديگران هم استفاده کند. قضايايي يقيني از اين نوع، حتي اگر آنها را براي انسان نقل کنند، بسيار مؤثرند.

 

داستاني از شيخ حسنعلي نخودکي

مرحوم آيت‌الله‌العظمي اراکي رضوان‌الله‌عليه شب‌ها در مدرسه فيضيه نماز جماعت مي‌خواندند. وقتي از مدرسه فيضيه بيرون مي‌آمدند مقيد بودند در صحن، بالاي سر قبري فاتحه بخوانند. يکي از دوستان از ايشان علت اين تقيد را پرسيده بود. ايشان فرموده بودند: «اين شخص بر من حق بزرگي دارد. او در محضر آيت‌الله سيد محمد تقي خوانساري رضوان‌الله‌عليه داستاني نقل کرد که بر ايمان من افزوده شد. من وظيفه خودم مي‌دانم که هر شب براي او فاتحه بخوانم. اين شخص نقل کرد: مرحوم شيخ حسنعلي نخودکي در مشهد بودند که مي‌شنوند برادرشان از دنيا رفته است. بسيار متأثر مي‌شوند و چون وي حق زيادي بر گردن مرحوم شيخ داشته‌ ايشان تصميم مي‌گيرند به او خدمتي کنند. شيخ مي‌گويد: به دلم گذشت که از امام رضا صلوات‌الله‌عليه درخواست کنم که تفضلي بفرمايند و امشب به قم تشريف ببرند و سفارش برادر مرا که در آن‌جا دفن شده است به خواهرشان حضرت معصومه سلام‌الله‌عليها بفرمايند. به حرم رفتم و اين درخواست را از حضرت کردم. صبح شخصي آمد و گفت: خوابي ديده‌ام؛ اگر ممکن است تعبير آن را براي من بگوييد. خواب ديدم که مي‌خواهم به زيارت حضرت رضا صلوات‌الله‌عليه در حرم مشرف شوم ولي به من گفتند: حضرت به قم تشريف برده‌اند تا سفارش برادر شيخ حسنعلي را به حضرت معصومه سلام‌الله‌عليها بفرمايند. ايشان گريه افتاده بود و فهميده بود درخواستي که از امام رضا عليه‌السلام کرده تحقق پيدا کرده است.»

شايد حکمت اين‌که خداي متعال در قرآن کريم بسياري از داستان‌ها را با اسم و مشخصات ذکر مي‌کند اين است ‌که اثر بيشتري در روح شنونده داشته باشد. مثلا داستان اصحاب کهف را با جزئيات آن نقل مي‌کند که چند سال به خواب رفتند، سگي که همراه آن‌ها بود کجا و چگونه خوابيده بود (وَ كَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ) و ... .


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2764
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
جمعه 22 دی 1391

 

دوره های زندگی امام حسن علیه السلام

امام حسن مجتبی علیه السلام در شب نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود و حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را درک کرد و پس از آن حضرت حدود سی سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابی طالب علیه السلام ملازمت داشت. بعد از شهادت امیرالمؤمنان علیه السلام به مدت ده سال عهده دار مقام امامت بودند و در 28 صفر سال پنجاه هجری در سن 47 سالگی به دستور معاویه بن ابی سفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.

 

چگونگی شهادت امام حسن علیه السلام

حکومت اموی پس از تحمیل صلح بر امام حسن علیه السلام گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجود امام حسن علیه السلام مانع از به اجرا درآوردن برخی از نیّات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که برخلاف مفاد صلح نامه او با امام حسن علیه السلام بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدید حسن بن علی علیه السلام روبه رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکن امام علیه السلام را به شهادت برساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسر امام حسن علیه السلام را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگر امام حسن علیه السلام را به شهادت برساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید بر اثر آن، امام حسن علیه السلام به شهادت رسید.

 

وصیت امام حسن علیه السلام

چون امام حسن علیه السلام را مسموم کردند و حال او دگرگون شد برادرشان امام حسین علیه السلام به بالین آن حضرت حاضر شدند. وقتی جویای احوال او گشتند امام حسن علیه السلام فرمودند: «خود را در اوّلین روز از روزهای آخرت و آخرین روز از روزهای دنیا می بینم». در ادامه، این گونه وصیت فرمودند: «گواهی می دهم به وحدانیت خدا و این که برای او شریکی نیست و تنها او سزاوار پرستش است. هرکه اطاعت او را در پیش گیرد رستگار می شود و هرکه نافرمانی اش کند گم راه می گردد و کسی که از گناهان و تقصیراتش به نزد او توبه کند هدایت می شود. ای حسین،جنازه مرا در کنار جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دفن کن به شرط آن که کسی مانع این کار نباشد. اگر تو را از این کار باز داشتند مبادا بر آن پافشاری کنی؛ چون راضی نیستم به خاطر این کار قطره ای خون به زمین ریخته شود».

 

اشعار امام حسین علیه السلام در سوگ برادر

وقتی از دفن جنازه امام حسن علیه السلام در کنار مرقد جد بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جلوگیری کردند، امام حسین علیه السلام دستور دادند جنازه را به بقیع منتقل کردند و آن را در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد در خاک نهادند. طبق روایت ابن شهر آشوب وقتی امام حسین علیه السلام از دفن جنازه برادر فارغ شد اشعاری به این مضمون در سوگ برادر بر زبان جاری فرمودند: «حالا که بدن مطهّر تو را با دست خود کفن کرده، در قبر گذاشتم از این بعد چگونه می توانم شاد باشم و خود را آراسته سازم یا از زینت ها و امکانات دنیا بهره گیرم؟ من از این به بعد همواره در سوگ تو اشک خواهم ریخت و اندوهم در فراق تو طولانی خواهد شد. غارت زده کسی نیست که مالش را به غارتت برده اند؛ بلکه غارت زده کسی است که مصیبت مرگ برادر را دیده باشد».

 

فضیلت و آثار گریه بر مصیبت امام حسن علیه السلام

ابن عباس روایت می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «آن گاه که فرزندم حسن مجتبی را با زهر شهید کنند تمام ساکنان آسمان وزمین بر او سوگوار می شوند. بدانید سوگواری و گریه بر مصیبت های فرزندم حسن بسیار فضیلت دارد. هرکس در مصیبت او گریه کند چشمان او در روزی که همه دیده ها نابینا خواهند بود روشن و بینا خواهد شد و دل او در روزی که تمام دل ها اندوهناک خواهند بود از غبار اندوه پاک خواهد شد و هرکس که مرقد او را در بقیع زیارت کند، قدم های او در پل صراط، در روزی که قدم ها بر آن لرزان شوند، از لغزش در امان خواهد ماند».

 

وصایای آموزنده امام حسن علیه السلام به جُناده

جُنادَةِ بن اَبی اُمَیه پس از مسموم شدن امام حسن علیه السلام به حضور آن حضرت رسید. پس از احوال پرسی، به امام علیه السلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا موعظه کن. امام حسن مجتبی علیه السلام مطالب بسیار مهمّی بیان کردند و از جمله فرمودند: «ای جُناده خود را برای سفری که در پیش داری پیش از فرا رسیدن اجل مهیا کن. بدان تو همواره دنیا را طلب می کنی و مرگ هم تو را طلب می کند. اندوه روزی را که هنوز نرسیده است بر روزی که در آن هستی بار مکن... بدان در مال حلال دنیا حساب و در حرام آن کیفر و عقاب و در اموال شبهه ناک عتاب هست... برای دنیای خود به گونه ای تلاش کن که گویی همیشه در آن باقی خواهی ماند و برای آخرت به گونه ای کار کن که گویی همین فردا خواهی مُرد. اگر طالب عزّت بی عِدّه وعُدّه و هیبت بی مُلک و سلطنت هستی از خواری و ذلّت گناه و نافرمانی خدا پرهیز کن و به اطاعت از فرمان او خود را ملزم ساز».

 

آخرین گریه امام حسن علیه السلام

نقل شده است چون زهر در بدن مبارک امام حسن علیه السلام اثر کرد و حالت احتضار بدو دست داد، ناگهان اشک از چشمان آن حضرت سرازیر شد. حاضران عرض کردند: «ای فرزند رسول خدا، آیا شما نیز با این مقام و منزلت و قرابتی که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم دارید و با این همه عبادات و اطاعات در این لحظات گریه می کنید؟ حضرت فرمودند: «من برای دو چیز گریه می کنم: اوّل برای هیبت و وحشت روز قیامت که بسیار سخت است، دوّم به سبب فراق و دوری از دوستان که این نیز کار مشکلی است».

 

فضائل و مکارم امام حسن علیه السلام


رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مناسبت های مختلف در توصیف امام حسن مجتبی علیه السلام سخن گفته اند؛ از جمله فرمودند: «اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند به صورت امام حسن علیه السلام ظاهر می شد».

 

امام حسن علیه السلام ، شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: «اَشْبَهْتَ خَلْقی و خُلْقی؛ تو به لحاظ صورت و سیرت به من می مانی.

 

بردباری امام حسن علیه السلام

از صفات برجسته و معروف امام حسن علیه السلام حلم و بردباری بود. به گونه ای که «الحِلْمُ الحَسَنِیَّة» در فرهنگ اسلامی ضرب المثل شده است. بردباری و سعه صدر آن حضرت به اندازه ای بوده است که سرسخت ترین دشمنان او نیز به این صفت همواره اعتراف داشتند. نقل می کنند وقتی جنازه امام حسن علیه السلام را پس از ممانعت عده ای از دفن آن درکنار مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، به طرف بقیع حمل می کردند، ناگهان امام حسین علیه السلام متوجّه شدند که مروان یکی از سرسخت ترین دشمنان برادر بزرگوارش امام حسن علیه السلام یک طرف تابوت را به دوش گرفته است. امام حسین علیه السلام از این کار او متعجب شدند و سپس از وی پرسیدند: «شما که تا برادرم زنده بود همواره مایه اندوه او بودید. چه شده که اکنون در تشیع جنازه اش شرکت کرده اید؟» مروان گفت: «آری این کارها را در حق کسی انجام دادم که حلم و خویشتن داری او با کوه ها برابری داشت».

 

عبادت امام حسن علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «حسن بن علی علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بودند. آن گاه که به نماز می ایستادند اعضای بدنش از شدّت خضوع در برابر عظمت پروردگار عالم به لرزه در می آمد و رنگ مبارکش دگرگون می شد». از امام باقر علیه السلام روایت شده است که امام حسن علیه السلام حدود بیست بار از مدینه به قصد زیارت خدا پیاده رفت و می فرمود از خدا شرم دارم که غیر پیاده به دیدارش بروم.

 

زهد امام حسن علیه السلام

نویسندگان تراجم به اتفاق گفته اند: حسن بن علی علیه السلام پس از جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و پدر گرامی اش علی بن ابیطالب علیه السلام از همه مردم زاهدتر بودند. شخصی به نام مُدْرِک بن زیاد می گوید: روزی در یکی از باغ های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن علیه السلام دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند. مُدرِک می گوید: خود امام حسن علیه السلام لب به آن غذا نزدند و خود مشغول خوردن نان با قدری نمک شدند. وقتی به آن حضرت گفته شد شما خود چرا از آن غذای خوب میل نمی کنید، در جواب فرمودند: «اِنّ ذاک الطَّعام احبُّ عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم».

 

گذشت امام حسن علیه السلام

روزی امام حسن مجتبی علیه السلام از راهی عبور می کردند. مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به امام علیه السلام کرد. حضرت امام حسن علیه السلام هیچ عکس العملی نشان نداد. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام علیه السلام به او نزدیک تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم. اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم». چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن علیه السلام دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُة اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».

 

احسان امام حسن علیه السلام

مردی خدمت امام حسن علیه السلام آمد و عرض کرد ای فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام به حقِ آن خدایی که نعمت بسیار بر شما کرامت فرموده است تو را قسم می دهم که به فریاد من برسی و مرا از دشمنی که حرمت پیران را نگه نمی دارد و به کودکان و نوجوانان رحم نمی کند، نجات دهی. امام علیه السلام پرسید دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم. آن مرد گفت: فقر است. امام علیه السلام به خادم خود دستور داد: «هرچه ثروت در نزد تو هست به او بده». او پنج هزار درهم حاضر کرد و به او داد. امام علیه السلام رو به مرد فقیر کرد و گفت: «تو را به خداوند متعال قسم می دهم که هروقت این دشمن بر تو رو آورد شکایتش را نزد من بیاور تا از تو دفع شر کنم».

 

 

سخنانی کوتاه از امام حسن علیه السلام

اهمیّت سلام

قال الحَسَنُ علیه السلام : مَنْ بَدَءِ بِالکلامِ قَبْلَ السَّلامِ فَلا تُجیبُوهُ؛

کسی که پیش از سلام کردن شروع به سخن گفتن کرد جواب او را ندهید.

نتیجه کنترل زبان

قالَ الحَسَن علیه السلام : الصَّمْتُ سَتْرُ العَیِّ وَ زَیْنُ العِرْضِ وَ فاعِلُهُ فی راحَةٍ وَ جَلیِسُهُ آمِنٌ؛

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: خاموشی پوشش عیب ها و مایه حفظ آبروست. هر که از این صفت برخوردار باشد همواره در آسایش است و همدم و هم نشین او نیز در امنیّت به سر می برد.

خیر و سعادت کامل

قالَ الحَسَن علیه السلام : الخَیْرُ الّذی لا شَرَّ فِیهِ الشُکرُ مَعَ النِّعْمَةِ و الصَّبْرُ عَلی النّازِلَة؛

خیری که هیچ بدی در آن نیست عبارت است از شکر در مقابل نعمت ها و صبر در برابر حوادث و رخدادهای ناگوار.

نشانه کمال عقل

قالَ الحَسَنُ علیه السلام : رأسُ العَقْلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بالحَمیِلِ؛

معاشرت نیکوداشتن با مردم نشانه کمال عقل انسان است.

تعریف فرومایگی

شخصی از امام حسن علیه السلام سؤال کرد: پستی و فرمایگی چیست؟ آن حضرت فرمودند: «النَّظرُ فی الیَسیرِ وَ مَنْعُ الحَقیرِ. خرده بینی و اهمیّت دادن بیش از حدّ دادن به امور کوچک و مضایقه کردن از اعطای چیزهای بی ارزش».

ترک مستحب برای واجب

قال الحَسنُ علیه السلام :... اِذا ضَرّتِ النَّوافِلُ بالفَریضَةِ فَارفَضُوها؛

هنگامی که عبادت های مستحب به اعمال و عبادت های واجب آسیب رساند آنها را ترک کنید.

اهمیّت توجّه به امور معنوی

قالَ الحَسَنُ علیه السلام : عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَفکَّرُ فی مأکُولِهِ کَیفَ لا یَتَفَکَّرُ فی مَعْقُولِهِ فَیُجنِّبُ بَطْنَهُ ما یُؤذِیْهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ ما یُرْدِیْهِ؛

تعجب می کنم از کسانی که در غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای روح خویش اندیشه نمی کنند؛ شکم خود را از طعام مضرّ حفظ می کنند ولی از افکار پلیدی که روان را می آلاید پرهیز نمی کنند.

توصیه درباره وصلت

شخصی به امام حسن علیه السلام عرض کرد: دختری دارم که به سنّ ازدواج رسیده است. با چه کسی وصلت کنیم؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: «زَوِّجْها مِمَّنْ یَتَّقی اللّه عزّ و جلَّ فَاِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها و اِنْ اَبْغَضَها لَمْ یَظْلِمْها؛

او را به ازدواج کسی درآور که با تقوا و پرهیزگار باشد چرا که فرد باقتوا اگر او را دوست بدارد احترامش می کند و اگر او را دوست هم نداشته باشد به وی ستم نمی کند».

بیناترین و شنواترین مردم

قال الحسن علیه السلام : اِنَّ أَبْصَرَ الاَبْصار ما نَفَذَ فِی الخَیْرِ مَذْهَبُهُ وَ اَسْمَعَ الاَسْماَعَ ما وَعی التّذکیرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ، أَسْلَمُ القُلُوب ما طَهُرَ مِنَ الشُّبَهاتِ؛

بیناترین دیده ها آن است که خیربین باشد و شنواترین گوش ها آن است که پذیرای پند و اندرزها باشد و از آن سود ببرد و قلب سلیم قلبی است که از شبهات پاکیزه باشد.

معنی مجد و عظمت

سُئِلَ الْحَسَنُ علیه السلام : فَما المَجْدُ؟ قالَ اَنْ تُعْطِیَ فِی الغُرْمِ وَ اَنْ تَعْفُو عَنِ الْجُرْمِ؛

از امام حسن علیه السلام سؤال شد: عظمت و بزرگی در چیست؟ آن حضرت فرمودند: عبارتست از بخشش مال به هنگام نیاز و گذشتن از خطا.

 

سیاست از دیدگاه امام حسن علیه السلام

شخصی از امام حسن علیه السلام معنای سیاست را پرسید. آن حضرت فرمودند: «سیاست آن است که حقوق خدا و حقوق بندگان زنده و بنده های درگذشته خدا را رعایت کنی». آن گاه برای توضیح بیشتر فرمودند: «حقوق خدا آن است که آن چه را خدا از انجام واجبات و ترک محرمات تکلیف کرده به طور کامل رعایت کنی. حقوق بندگان زنده آن است که وظایف خود را نسبت به برادران دینی انجام دهی. در خدمت گزاری برادر دینی درنگ ننمایی و نسبت به رهبر جامعه اسلامی تا زمانی که نسبت به مردم اخلاص دارد اخلاص داشته باشی و هر وقت از راه راست منحرف شد، اعتراض کنی. حقوق بندگان در گذشته یاد کردن نیکی ها و چشم پوشیدن از بدی های آنهاست».


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2538
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 21 دی 1391

بارها شنیده‌ایم که سیره و منش پیامبر اکرم(ص) برای یک انسان مسلمان حجت است و می‌تواند به آن تأسی کند، منظور از «سیره پیامبر» تمام اعمال، حرکات، سکنات، گفته‌ها و اوصاف نفسانی ایشان است که چون از طریق وحی انجام می‌گیرد، از این رو سنت و سیره آن حضرت حجت است، در نتیجه اطاعت از سنت و سیره اطاعت از خداوند است.

خداوند متعال نیز در قرآن کریم می‌فرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ»(1)، کسی که از پیامبر اطاعت کند، همانا اطاعت خداوند را کرده است، پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را می‌گوید و انجام می‌دهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوی و هوس نیست، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(2)، هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى»(3)، تنها از آنچه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم.

و چون پیامبر(ص) برای همگان اسوه حسنه است، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(4)، پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجرا کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند.

«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(5)، آنچه که پیامبر(ص) برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید، این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا(ص) است.(6)

*سیره پیامبر(ص) در قرآن

در مورد سیره پیامبر در قرآن بحث گسترده‌ای است، ولی به طور اختصار به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 

-دلسوزی نسبت به امت

پیامبر اسلام(ص) آن قدر به مردم دلسوز بود و در صدد هدایت آن‌ها بود که قرآن آن را این گونه بیان می‌فرماید: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً»، (7)شاید جان خود را به دنبال آنان، آن گاه که به رسالت تو ایمان نیاوردند از دست بدهی.

این نشان از سعی و تلاش پیامبر(ص) اسلام در هدایت امت دارد تا جایی که خود را در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار می‌دهد تا مردم را هدایت کند.

خداوند در جایی دیگر می‌فرماید: «وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ»،(8) بر گستاخی کافران غم مخور، از مکر و حیله آنان بر خود فشار مده.

 

-تطهیر امت اسلامی

یکی از کارهای پیامبر(ص) این است که مطهر امت اسلامی است، چون خود پیامبر(ص) پاک و مطهر است، لذا امت خویش را پاک می‌کند: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»(9)، از اموال آن‌ها صدقه‌ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه‌شان سازی برایشان دعا کن زیرا دعای تو برای آنان آرامش است.

زکات در این آیه به عنوان نمونه است بلکه تمام دستورات اسلامی پاک کننده است و کسی که دستورات اسلام را انجام بدهد به طهارت می‌رسد، در آیه فوق به پیامبر خطاب می‌کند و این جمله «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ» وصف صدقه نیست، زیرا ضمیر «ها» به صدقه بر می‌گردد، پس ضمیر «هم» در تطهیرهم و تزکیهم به صدقه بر نمی‌گردد، با این توصیف معنای آیه این می‌شود که ای پیامبر(ص)!با گرفتن صدقه از اموال مردم، خود مردم را تطهیر و تزکیه می‌کنی.(10)

 

-رأفت و رحمت پیامبر نسبت به امت

رحمت و رأفت از صفات خداوند است، رسول خدا(ص) مظهر این صفات الهی است وقتی که پیامبر از مردم زکات می‌گیرد، خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید: «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، (11)ای پیامبر(ص) برای آن‌ها دعا کن، زیرا تو برای آن‌ها آرامشی.

به همین جهت خود پیامبر(ص) می‌فرماید: «حیوتی خیرة لکم ولی نی خیر لکم»، (12) زندگی من برای شما خیر است مرگ من هم برای شما خیر است.

 

-صبر و پایداری

خداوند مسئولیت سنگینی بر عهده پیامبر(ص) قرار داد و فرمود: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً»،(13) ما گفتار سنگینی را به تو وحی می‌کنیم، این گفتار سنگین همان رسالت جهانی اوست، انجام این رسالت جز با پایداری و صبر ممکن نیست، لذا خداوند در آیات متعددی پیامبر را دعوت به صبر می‌کند: «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»،(14) برای خدا در طریق ابلاغ رسالت بردبار باش.

«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»،(15) بنابراین همان گونه که فرمان یافته‌ای استقامت کن، همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده‌اند، پس از این استفاده می‌شود این سیره پیامبر که همان صبر و استقامت است، وظیفه پیامبر(ص) به تنهایی نیست، بلکه تمام کسانی که از شرک به سوی ایمان باز گشته‌اند باید استقامت کنند.

 

-خلق عظیم

«وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»،(16) تو بر خلقی بزرگ هستی، یکی از ویژگی‌های برجسته پیامبر(ص) در قرآن به عنوان خلق عظیم است، «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»،(17) در پرتو رحمت الهی در برابر تندی آن‌ها نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.

قرآن در جایی دیگر رمز نفوذ در مردم و قیام به وظایف رهبری را این گونه بیان می‌فرماید: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»،(18) هرگز بدی و نیکی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن تا دشمنان سرسخت مانند دوستان گرم و صمیمی شوند.

 

-گذشت و عفو

یکی از خصایص رسول خدا(ص) گذشت و عفو بود، هر چه انسانیت انسان قوی‌تر شود، گذشت او بیشتر خواهد شد و چون پیامبر(ص) رحمة للعالمین است و از طرفی هم خدا می‌دانست که پیامبر(ص) اهل چنین خصلتی است، لذا او را امر به عفو و گذشت کرد و فرمود: «فاعف عنهم»، پس از آن‌ها در گذر، پیامبر(ص) آن قدر اهل گذشت بود که حتی از وحشی که قاتل عمویش حمزه بود گذشت کرد، زیرا وقتی که وحشی مسلمان شد، پیامبر(ص) از او سؤال کرد: تو وحشی هستی؟ گفت: بله، فرمود: عمویم حمزه را چگونه کشتی؟ او جریان را برای پیامبر(ص) گفت، پیامبر(ص) گریه کرد و او را بخشید.

 

-مشورت کردن

مشورت کردن با مردم یک نوع احترام به رأی آن‌ها است، اگر شخصی با کسی مشورت کند، در حقیقت با این کارش به او می‌فهماند که تو دارای معرفت و عقل و درایت هستی که من با تو مشورت می‌کنم و اگر انسانی همچون پیامبر(ص) چنین کاری را انجام دهد، باعث افتخار آن طرف می‌شود، لذا خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید: با مردم مشورت کن، «وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»، به این گونه بود که پیامبر(ص) در جنگ بدر با اصحابش مشورت کرد.

 

-عبادت

وقتی که آیه «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً»، ای جامه به خود پیچیده، شب را جز کمی به پا خیز، بر پیامبر(ص) نازل تمام شب را به عبادت می‌پرداخت تا این که پاهایش متورم شد، لذا خداوند فرمود: «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به زحمت افتی و همچنین خداوند به پیامبرش فرمود: «فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»، آنچه که برای شما میسر است، قرآن بخوانید، معلوم می‌شود که خداوند به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که به خودش آسان بگیرد.

با اینکه نماز شب که برای دیگران مستحب است، اما بر پیامبر واجب است، «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ»، مقداری از شب را برخیز و نماز بخوان که آن خاص تو است....

 

پی نوشت در ادامه مطلب....

 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2203
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 21 دی 1391

همسر شهید احمدی‌روشن می‌گوید: یکبار که خیلی گلایه کردم، مصطفی فرمایشات آیت‌الله خوشوقت را گفت، من دیگر گلایه هم نکردم.

به گزارش تسنیم ، شاید آن روزی که پنچری مینی‌بوس پدر را می‌گرفت و یا روزهای جمعه به نظافت ماشین می‌پرداخت، کسی باور نمی‌کرد که روزی این نوجوان همدانی، نقش ارزنده‌ای در صنعت هسته‌ای کشور ایفا کند و یک ملت او را با نام "مصطفای شهید" بشناسند.
 
نزدیک به یکسال از 21 دی‌ماه و شهادت مصطفی احمدی‌روشن می‌گذرد؛ گرچه همچنان به علت مسائل امنیتی ابعاد ناشناخته‌ای از این دانشمند جوان کشورمان بازگو نشده است ولی همان بخش کوچک از فعالیت‌های منتشر شده آقا مصطفی، حکایت "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل" است.
 
عصر یک روز زمستانی و درست در زمانی که خانواده احمدی‌روشن در تدارک مراسم سالگرد این دانشمند هسته‌ای کشورمان بودند، با فاطمه کاشانی همسر مصطفی در منزل شخصی شهید احمدی‌روشن به گفت‌و‌گو نشستیم.
 
متن کامل این گفت‌و‌گو بدین شرح است:
 
* تسنیم: کمی از سختی‌های کار شهید احمدی روشن در سایت نطنز و برنامه هسته‌ای کشورمان بگوئید.
 
- همسر شهید:  تعلیق غنی سازی، مصادف شد با ازدواج ما. از همان ابتدا ایشان وارد سایت نطنز شدند. آن موقع برای از سرگیری برنامه هسته‌ای کشورمان، آقا مصطفی مجبور به ماندن دائم بر سر دستگاه‌ها بودند. 12 یا 13 روز به هیچ عنوان نمی‌توانستند منزل بیایند. 12 روز نطنز بود و یک روز تهران می‌آمد و باز  12 روز برمی‌گشت. این سیکل چندین ماه طول کشید چون باید تعلیق برداشته می‌شد و دستگاه‌ها  به نتیجه می‌رسید. تا فروردین 85 که رئیس جمهور موفقیت ما را اعلام کرد، این شیفت‌ها ادامه داشت.
 
بعد از آن پای دستگاه‌ها می‌ماند. شیفت‌ها به هفته‌ای تبدیل شد. مدت طولانی به همین منوال بود. بعد که پست‌شان بالاتر رفت و مجبور بودند تهران هم باشند، ابتدای هفته نطنز می‌رفت و سه‌شنبه منزل می‌آمد و 2 روز باقی‌مانده را در تهران بودند ولی دیر وقت منزل می‌آمدند.
 
این فشار کاری برای ایشان خیلی سخت بود؛ آقا مصطفی را که می‌دیدی، همیشه چشمانش خسته بود و قرمز، ولی هیچ وقت عصبانی و اخمو نبود و با آن خستگی وقتی 12 شب می‌رسید خانه، می‌خندید. مشکلات را که اصلاً وارد منزل نمی‌کردند، حتی موفقیت‌هایشان را هم خیلی سخت بروز می‌دادند.
 
آقا مصطفی این خستگی‌ها را برای هدفی بالاتر تحمل کردند. مسیر تهران نطنز را اگر انسان هفته‌ای یکبار تردد کند، خیلی خسته کننده خواهد بود. آقا مصطفی هفته‌ای دو یا سه بار این مسیر را می‌رفت و برمی‌گشت. تمام اینها سختی داره.
 
 
روزه گرفتن در سایت نطنز خیلی سخت بود؛ هوا آنقدر گرم می‌شد که لب‌ها ترک برمی‌داشت و خون می‌آمد؛ اگر در زمین سایت می‌ایستادی، به قول مصطفی کله آدم زیر آفتاب جوش می‌آورد. همه اینها نشان دهنده سختی‌های ایشان بود ولی هیچ وقت از سختی‌ها نمی‌گفتند؛ این چیزها را که می‌گویم، خیلی کوتاه اشاره می‌کردند.
 
این وضعیت برای خانواده هم سخت بود. من گلایه می‌کردم ولی مصطفی با وجهه خندانش سخت‌ترین مشکلات را آسان می‌کرد و من تحمل می‌کردم، اما هیچ وقت مانع ایشان برای انجام وظیفه‌شان نشدم.
 
* تسنیم: شهید احمدی‌روشن در دوران دانشجویی روی موشک کار می‌کرد. آیا اینها را در دانشگاه بروز می‌داد یا نه؟
 
- همسر شهید: نه اصلاً، البته من در آن دوران اطلاع پیدا کرده بودم. به هر حال ایشان در جشنواره سلمان فارسی سپاه مقام دوم را آوردند‌ ولی اینکه بگویند امروز فلان کار را کردم، نه؛ اینطور نبودند.
 
* تسنیم: شما گاهاً بابت فعالیت‌های مدام شهید احمدی‌روشن، گلایه داشتید؛ آقا مصطفی هم می‌گفتند که این کار را تمام کنند، از سازمان بیرون می‌آیند؛ چگونه ایشان توانستند شما را قانع کنند و فعالیت‌های هسته‌ای را ادامه دهند؟
 
- همسرشهید: من می‌دانستم که کارهای سایت هیچ وقت تمامی نداشت؛ این چند سال آخر نمودار کاری ایشان صعودی بود. برخی مواقع آقا مصطفی را 3 هفته می‌شد که پیدا نمی‌کردیم؛ شاید یک روز جمعه و کوتاه می‌توانستیم ببینیمش.
 
وقتی شکایت و گلایه می‌کردم، می‌گفت این کار را انجام بدهم، بیرون می‌آیم. دروغ هم نمی‌گفتند، آن کار را انجام می‌دادند، کاری دیگری بهشان پیشنهاد می‌شد و این سیستم ادامه داشت‌ ولی وقتی دل نگرانی آقا را برای سایت می‌گفتند، برای بنده هم این دل‌نگرانی آقا مهم بود.
 
وقتی می‌گفتند کارهایی که کردم را باید به سرانجام برسانم، قانع می‌شدم و یا اینکه یکبار پیش آیت‌الله خوشوقت رفته بودند و از آیت‌الله خوشوقت پرسیده بودند که "ظهور چقدر نزدیک است"؛ آقای خوشوقت فرموده بودند "این بستگی به این دارد که شما در نطنز چه کار می‌کنید".
 
یکبار که خیلی گلایه کردم، مصطفی فرمایشات آقای خوشوقت را گفت، من دیگر گلایه هم نکردم چون احساس می‌کردم اگر بخواهم جلویش را بگیرم، گویی که جلوی امام زمان (ع) ایستادم. نمی‌گویم این حرف قطعی است اما به نظرم مملکت باید اصلاح بشود تا مصلح بیاید.
 
* تسنیم: رهبری در روزی که تشریف آوردند برای عرض تسلیت، فرمودند که فعالیت‌ ما برای عقب ماندن علمی نیست، ما می‌خواهیم اسلام را سربلند کنیم؛ آقا مصطفی در این زمینه چه نقشی ایفا کرد؟
 
- همسر شهید: فکر می‌کنم واژه شهدای علمی مبین این امر است. اینها کاری کردند که به سرافرازی برسیم؛ این سرافرازی به قدری برای دشمن سخت بود که بیایند جوانان ما را ترور کنند. این نشان‌دهنده ارزش آنهاست. کار اینها به قدری مهم بوده که دشمن اینها را ترور می‌کند؛ جوانانی که لقب دانشمند برازنده‌شان است؛ اینها کاری کردند که صدها دانشمند نتوانستند بکنند.
 
* خاطره‌ای از دوران تعلیق از شهید احمدی‌روشن دارید؟
 
- همسر شهید: آقا مصطفی با این که چیزی را بروز نمی‌دادند ولی کاملاً یادم هست در دوران تعلیق غنی‌سازی، حالت بطالت داشتند و خیلی غمگین بودند؛ شاید در طول این 7 سال فعالیت در سایت، تنها آن موقع ناراحتی را در چهره ایشان احساس کردم. چند بار گفتند که اگر کار درست نشود، از سازمان بیرون می‌آیم.
 
* تسنیم: در دوان تعلیق، به علت ممانعت از فعالیت دانشمندان هسته‌ای، علم بسیاری از اساتید جنبه علمی پیدا نمی‌کرد؛ علاوه بر این استعداد افرادی همچون مصطفی احمدی‌روشن شکوفا نمی‌شد؛ به نظر شما تعلیق چقدر ضرر داشت؟
 
- همسر شهید: تعلیق هر زمانی که صورت بگیرد، ضرر دارد. الان هم اگر تعلیق را بپذیریم، ضرر دارد چرا‌که با تعلیق، مملکت را 2 دستی تحویل غرب دادیم. غربی‌ها هیچ گاه حسن نیت خودشان را ثابت نکرده‌اند. اگر قرار بر تعلیق باشد، آنها نه تنها تحریم‌ها را برنمی‌دارند، بلکه همین فناوری را از ما می‌گیرند. ما برای عدم تعلیق هم هزینه علمی و هم جانی کرده‌ایم.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2001
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 21 دی 1391

پایگاه حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم تشییع پیکرهاى فرماندهان سپاه که در تاریخ 21 دی ماه 84 ایراد شد را بازنشر داد.

* آخرین ملاقات شهید کاظمی و رهبر انقلاب

رهبر معظم انقلاب فرمودند: «دو هفته پیش شهید کاظمى پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکى این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهاى مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزى که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ى شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتى این جمله را گفتم، چشم‌هاى شهید کاظمى پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌تان بدهند!»

«فاصله‌‌ى بین مرگ و زندگى، فاصله‌ى بسیار کوتاهى است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگى هستیم و غافلیم از حرکتى که همه به سمت لقاءالله دارند. همه خدا را ملاقات مى‌کنند؛ هر کسى یک طور؛ بعضى‌ها واقعاً روسفید خدا را ملاقات مى‌کنند، که احمد کاظمى و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند. ما باید سعى‌مان این باشد که روسفید خدا را ملاقات کنیم؛ چون از حالا تا یک لحظه‌ى دیگر، اصلاً نمى‌دانیم که ما از این مرز عبور خواهیم کرد یا نه؛ احتمال دارد همین یک ساعت دیگر یا یک روز دیگر نوبتِ به ما برسد که از این مرز عبور کنیم. از خدا بخواهیم که مرگ ما مرگى باشد که خود آن مرگ هم ان‌شاءالله مایه‌ى روسفیدى ما باشد. ان‌شاءالله خدا شماها را حفظ کند.»

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2154
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 21 دی 1391

جهت مشاهده و ذخیره تصویر در سایز اصلی بر روی آن کلیک نمایید.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2023
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه