میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 75
:: باردید دیروز : 2884
:: بازدید هفته : 20414
:: بازدید ماه : 24266
:: بازدید سال : 24266
:: بازدید کلی : 889700
نویسنده : گمنام
سه شنبه 18 تير 1392

ماه رمضان که می‌آید، نوای زیبای «ربّنا» را به یادمان می‌آورد، آیه زیبای 193 سوره آل‌عمران که در آن به زبان بندگی می‌گوییم: پروردگارا! ما صدای منادی توحید را شنیدیم، که دعوت می‏کرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم...

در آستانه حلول ماه مبارک رمضان و آغاز ماه مهمانی خدا، نوای دلنشین مناجات ربنا که در لحظات ملکوتی افطار حال و هوای روزه‌داران را متحول می‌کند با نوای حسن خانچی منتشر می‌شود.

 


 

«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإِیمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ.»

 

ترجمه فارسی (آیت‌الله مکارم شیرازی):

پروردگارا، ما صدای منادی توحید را شنیدیم، که دعوت می‏کرد به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، (اکنون که چنین است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران!

 

ترجمه انگلیسی:

Our Lord! surely we have heard a preacher calling to the faith, saying: Believe in your Lord, so we did believe; Our Lord! forgive us therefore our faults, and cover our evil deeds and make us die with the righteous

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: بازدید از این مطلب : 2601
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
سه شنبه 18 تير 1392

در روزگاری که مدعیان بی‌هنر که هنگام جنگ می‌گفتند نباید بچه‌های مردم بروند جنگ تلف شوند، در بازار امروز منتظر بهانه‌ای هستند و مراسمی، تا چفیه بر گردن آویزند، حیف است از "گلعلی" نگفت؛ و نگفت که جوانی‌اش را در جنگ گذاشت و مرد جنگ بود و در جنگ چه‌ها کرد.

- گلعلی بابایی انسان بسیار متواضع و دوست‌داشتنی است. خیلی زود با آدم صمیمی می‌شود. هر کسی که فقط یک‌بار او را از نزدیک دیده باشد گواهی خواهد داد که او مصداق "المؤمن بشره فی وجه و حزنه فی قلبه" است. او سال‌هاست تمام توان خود را به مستندنگاری دفاع مقدس معطوف داشته و تاکنون بیش از 17 عنوان کتاب از او منتشر شده است. بابایی احساس می‌کند دینی بر گردنش هست و که اگر این کارها را انجام ندهد این بار بر زمین می‌ماند و کسی نیست تا آن را بلند کند. شاید به خاطر همین است که وقتی از او پرسیدیم چه آرزویی دارد به ما گفت "دوست دارم همین کار را ادامه بدهم".
به قول احمد دهقان که می‌گفت "در روزگاری که مدعیان بی‌هنر، که در روزگار جنگ می‌گفتند نباید بچه‌های مردم بروند جنگ تلف شوند، در بازار امروز منتظر بهانه‌ای هستند و مراسمی، تا چفیه بر گردن آویزند، حیف است از گلعلی بابایی نگفت. و نگفت که جوانی‌اش را در جنگ گذاشت و مرد جنگ بود. و شهادت نداد که در جنگ چه‌ها کرد."

ديروز، مراسم رونمایی کتاب "کالک‌های خاکی" حاوی خاطرات شفاهی آقا عزیز جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، در حوزه هنری برگزار شد. به این بهانه با "گلعلی بابایی" -نویسنده این کتاب- به گفت‌وگو نشستیم. آنچه در مقابل دیده گان شماست ماحصل گفت‌وگوی ما با بابایی است.

 

***شما کارتان را با کتاب «نقطه رهایی» شروع کردید که یادداشت‌های روزانه‌‌تان از وقایع دوران جنگ بود. بعد از آن به عنوان نقطه‌ی اوج فعالیت‌های قلمی شما نگارش جلد یکم کارنامه‌ی تاریخی لشکر 27 را شروع کردید که با عنوان «همپای صاعقه» منتشر شد و بعد از آن هم دومین کتاب این مجموعه با نام «ضربت متقابل» توسط شما تألیف و منتشر شد. به اعتقاد من، با این دو کتاب، ژانر تازه‌ای در ادبیات مستند دفاع‌مقدس پدیدار شد که بنده اسمش را می‌گذارم «مستندنگاری». قبلاً شبیه آن را جایی ندیده بودیم. چطور به این نتیجه رسیدید که باید به این سمت بروید و کاری را ارائه بدهید که از یک جهت ویژگی مستند دارد؛ یعنی بر اساس اسناد طراحی می‌شود و از یک جهت؛ ویژگی دراماتیک دارد و یک قصه‌ای را دنبال می‌کند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
اوایل سال 1375 بود که موضوع برگزاری کنگره سرداران شهید و سی و شش هزار شهید استان تهران مطرح شد که به خاطر گستردگی تعداد شهدای تهران آمدند و شهیدان را اولویت‌بندی کردند. شهدای اولویت اول، ده نفر بودند که از لشکر 27 ‌احمد متوسلیان و محمدابراهیم همت در آن لیست قرار داشتند. شهدای اولویت دوم، آن‌هایی بودند که عمدتاً معاون لشکر یا فرمانده تیپ و حتی بعضی‌هایشان فرمانده لشکر بودند. مثل: عباس کریمی و رضا چراغی. در این اولویت هم 30 تن از شهدا مربوط به لشکر 27 بودند. در لیست سوم که فرماندهان گردان‌ها و مسؤولین واحدها را شامل می‌شد، 150 شهید از لشکر 27 حضور داشتند.

قرار بود برای این سه اولویت کارهایی مثل چاپ کتاب،‌ ساخت فیلم مستند و... انجام شود. برای بقیه‌ی شهدا که تعدادشان حدود 36 هزار تن بود، اصلاً کاری نمی‌شد کرد. از طرف دیگر قرار بود در کوتاه مدت، یک اجلاسیه‌ای برگزار شود و بعدش هم در دراز مدت اگر خواستند، آن را ادامه بدهند. اجلاسیه‌ی کنگره که برگزار شد کارها خوابید و دبیرخانه‌ی آن هم تعطیل شد. ولی در لشکر 27 این کار ادامه پیدا کرد. آن هم در شرایطی که برای تعدادی از شهدا کتاب‌هایی چاپ شده بود. مثل: «حکایت مردانِ مرد» زندگی‌نامه‌ی چهار تن از سرداران شهید و یا «عقابان بازی‌دراز» سرگذشت‌نامه‌ی شهیدان محسن وزوایی و غلام‌علی پیچک که خودم تألیف کرده بودم. 

ضمن آن‌که کتاب «‌همسفران» را «رضا رئیسی» در مورد شهید همّت نوشت و کتاب «در انتهای افق» را «حسین بهزاد» در خصوص حاج‌احمد متوسلیان تألیف کرد. ‌کتاب «دجله در انتظار عبّاس» برای شهید عبّاس کریمی را «‌حمید داود‌آبادی» نوشت، کتاب «مالک خیبر» را «رحیم مخدومی» در خصوص شهید محمّدرضا کارور، «تک آخر» را «احمد دهقان» برای شهید غلام‌‌رضا صالحی و کتاب «آن روز کنار تو» را هم «محسن پرویز» برای گروه سنی نوجوانان نوشت. بعد از چاپ این کتاب‌ها حسین بهزاد طرحی را به سردار محقق؛ معاون هماهنگ‌کننده وقتِ لشکر 27 ارائه داد مبنی بر این که ما به جای پرداختن به تک‌تک این شهدا بیاییم و در خصوص چگونگی شکل‌گیری تیپ 27 محمّد رسول‌الله(ص) ونقش هر کدام از این شهیدان در پیدایش و استمرار موجودیت لشکر 27، یک کار پژوهشی انجام بدهیم. حسین اعتقاد داشت از دل پرداختن به چگونگی شکل‌گیری و روایت کارنامه رزمی تیپ 27، همه‌ی این آدم‌ها درمی‌آیند. با ارائه این طرح، کلنگ اولیه‌ی نگارش کتابی با عنوان «حماسه 27» در اواسط پاییز 1375 زده شد. البته در اواسط کار بودیم که سردار محقق خواستار تعویض نام کتاب شدند. در نتیجه، حسین بهزاد اسم «همپای صاعقه» را پیشنهاد داد و این اسم تصویب شد و رفت روی جلد کتاب. علی‌ای حال، جمع‌آوری سوابق و اطلاعات مربوط به این کار را، ما از پاییز 1375شروع کردیم. مرحله‌ی پژوهش؛ شامل گردآوری، بازخوانی، دسته‌بندی و فیش‌برداری مستندات مربوط به این کتاب، نزدیک به سه سال طول کشید و از بهار سال 1378تا آبان 1379 هم، کتاب تألیف و آماده چاپ شد. آن را به «‌دفتر ادبیات حوزه هنری» ارائه دادیم که پس از توافق، چاپ اول کتاب «همپای صاعقه» را مشترکاً با آرم لشکر27 و حوزه هنری چاپ کردیم.  
 
ما یک قصه‌هایی داریم آن هم این است که وقتی سراغ اسناد و بازیابی‌شان می‌رویم و بعد آنها را تبیین می‌کنیم، یک قصه‌ای هم اتفاق می‌افتد. در مورد کار شما چطوری بود؟ همه‌ی اسناد در دسترس بودند؟  
نه اسنادی در اختیار ما نبود. در واقع اصلاً هیچ سندی نبود. ما از صفر شروع کردیم و تا دقیقه‌ی 90 هم حتی مدارک و اسناد مربوط به مقطع مورد اشاره در کتاب همپای صاعقه دستمان می‌رسید. مثلاً کتاب رفته بود برای صفحه‌بندی، یک دفعه ده تا نوار مربوط به جلسات عملیات بیت‌المقدس به دست‎مان رسید. ما هم مقید بودیم تا این اسناد را در کتاب اعمال کنیم. دوباره روز از نو،‌ روزی از نو. با همه‌ی این دقت نظرها، باز هم دوستان! به بعضی از فراز مستند کتاب همپای صاعقه، ایراداتی گرفته بودند.  

معترضین  می‌گفتند درست نیست بگوییم فرماندهان ما با هم دعوا داشتند

***واقعاً!   
بله. مثلاً همین قسمت مربوط به درگیری محسن وزوایی با احمد متوسلیان که قبل از عملیات فتح‌المبین بر سر یک ماجرایی بحث‌شان می شود. متوسلیان به نیروهای گردان حبیب می‌گوید باید سینه‌خیز بروند. به محسن وزوایی هم می‌گوید خودت هم سینه‌خیز برو، اما محسن از اجرای این دستور، تمرد می‌کند.  
معترضین به این بخش از کتاب، به ما می‌گفتند: این درست نیست. که  بگوییم فرماندهان ما با هم دعوا داشتند. آنها معتقد بودند این مطالب باید حذف شود. به هر حال با صحبت‌هایی که شد، این دوستان بالاخره راضی شدند این بخش از کتاب حذف نشود. بعدها وقتی به محضر رهبر معظم انقلاب مشرف شدیم، ایشان هنگامی که خواستند در مورد کتاب صحبت کنند، اتفاقاً به این قسمت‌ها اشاره کردند و فرمودند: همان فرازی که حاج‌احمد با محسن رزوایی با هم بحث می‌کنند، از فرازهای زیبای کتاب است. «... من هر دو شهید را می‌شناختم و با هر دوتای آنها و روحیات‌شان آشنا بودم. همان برخورد حاج‌احمد با وزوایی، این خودش موضوع یک فیلم سینمایی است.» 
 

 

...خودم را معرفی کردم «حضرت آقا» با چهره‌ای شکفته فرمودند: به‌به، به‌به‌، آقای «گل‌علی‌ بابایی» شما هستید؟ ...بعد ایشان فرمودند: برای من مطالعه کتاب «همپای صاعقه» خیلی شیرین و لذت‌بخش بود. این  کار، خیلی فوق‌العاده است. از جنگ، یک تصویر با شکوه و باعظمت جلوی چشم همه ما بود، امّا مانند تابلویی که بالای سرمان گذاشته باشند، که مجبور باشیم از دور به آن نگاه کنیم. حالا این کتاب‌ها آمده‌اند و آن ریزه‌کاریهای این تابلو را، جلو کشیده‌اند و به جلوی چشم ما آورده‌اند، طوری که انسان می‌تواند اینها را از نزدیک ببیند.
 
***باز هم از این نمونه‌ها داشتید؟  
بعضی جاها روی الفاظ حساس بودند. چون کتاب بر‌اساس دیالوگ‌هایی که در نوارهای جلسات، مصاحبه، بی‌سیم و با فرماندهی رد و بدل شده بودند، استوار است و ما در کم و زیاد کردن آنها دخل و تصرفی نداشتیم. مثلاً حاج‌احمد پشت بی‌سیم ممکن است، یک‌جا چند تا کلمه‌ی درشت هم بگوید که حالا بعضی چیزهایش را ما خودمان می‌دانستیم که قابلیت چاپ ندارد ولی بعضی از صحبت‌ها را می‌‌شد در کتاب آورد و ما هم آوردیم. چون طبیعی است وقتی حاج‌احمد در شرایط سخت قرار می‌گرفت مطالبی را بر زبان می‌آورد که شنیدن آنها شاید الآن خوشایند نباشد. دوستان معتقد بودند این دیالوگ‌ها نباید در کتاب استفاده شود و یا باید مؤدبانه‌تر شود. اما ما مؤلفین کتاب چون می‌خواستیم آن حس را به خواننده انتقال بدهیم، اعتقاد به حذف و یا تعدیل آنها نداشتیم. مثلاً در مرحله‌ی دوم عملیات بیت‌المقدس، وقتی شهید شهبازی به شهيد بشکیده می‌گوید: این‌طوری پشت بی‌سیم حرف نزن و بعد هم با به كار بردن یک کلمه‌ی تند، او را سرزنش مي‌كند، ما اعتقاد به حذف آن کلمه نداشتیم.
 
چون معتقدیم همه‌ی بار معنوی و حسیِ کتاب، در همان دیالوگ‌هایی هست که عده‌اي فكر مي‌كنند آوردنشان به صلاح نیست. به هر حال تا آن‌جایی که توانستیم خودسانسوری نکردیم. به همین خاطر می‌توانیم ادعا کنیم که این کتاب‌ها، به نوعی تابوشکنی هم کردند و توانستند در ادبیات دفاع‌مقدس جایی پیدا کنند. یادم هست چند سال قبل، در حاشیه‌ی مراسم انتخاب کتاب سال دفاع‌مقدس، با چند نفر از بچه‌های مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه بیرون سالن سید‌الشهداء(ع) نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم.  
در آن روز چند تا از راوی‌های مرکز مطالعات، ضمن تشکر از ما گفتند: کتاب‌های شما باعث شد که خیلی از موانع برای بازگویی حوادث جنگ برطرف شود و کتاب‌های مستند جنگی دیده شوند. چون تا آن موقع همه‌اش کتاب خاطرات و رمان و قصه و این‌ها مطرح بودند و این‌طور کتاب‌ها اصلاً محلی از اعراب نداشتند.  
مسأله‌ی دیگر این‌که، شکل روایی کتاب، خواننده را با خودش همراه می‌کند. طوری که مخاطب دوست دارد بداند عاقبت این کار چه شده است. این سبک روایی و مستند‌نگاری که در کتاب‌های ما هست، یک کار جدید و بدعتی بود، در مستندنگاری جنگ. بعضي‌ها خيال می‌کنند کتاب همپای صاعقه، یک جور کتاب رمان است. در حالی که این‌گونه نیست و کلمه به کلمه‌‌ی مندرجات آن، مستند است بر یک سری واقعیت‌هایی که توسط راویان گفته شده.  
 
***کار را چگونه شروع کردید و آن را روی ریل انداختید؟  
ببینید. ما برای وارد شدن به این ماجرا نیاز به یک سکوی پرش داشتیم که بتوانیم از بالای آن بپریم و کار را شروع کنیم. برای این کار ابتدا باید آدم‌های‌مان را پیدا می‌کردیم. قهرمانان قصه‌ی ما، مردانی بودند که تا پيش از بهمن 1360 در چند محور مختلف جبهه‌ها می‌جنگیدند. تعدادي از آنان با همت در پاوه بودند، تعدادي با متوسليان در مریوان بودند و تعدادي هم با شهبازی در همدان. این‌ افراد هفدهم بهمن سال 60، دور هم جمع شدند و تیپ 27 را تشکیل دادند. پیدا کردن هرکدام از این‌ها به عنوان سکوی پرتاب و پرش ما برای رسیدن به آن نقطه بود. در حقیقت ما عملیات محمد‌رسول‌الله(ص) که دوازدهم دی‌ماه سال 60 در مریوان و پاوه انجام شد را به عنوان سکوی پرتاب مان برای شناختن این آدم ها قرار دادیم.
 

 

محسن رضایی فرمانده وقت سپاه می‌گفت: «وقتی که عملیات محمد‌رسول‌الله تمام شد. احساس کردم یک سری آدم‌هایی هستند که توانایی‌شان بیش از اندازه‌ای است که دارد از آنها استفاده می‌شود. با خودم گفتم باید از اين آدم‌ها استفاده بهتری بشود.» او می‌گفت: «احساس کردم که باید به احمد و همت کارهای بزرگتری را محول کنم. آمدم و رفتم،  محورهای‌شان را دیدم. به حاج‌احمد گفتم: شما بیایید بروید جنوب و برای عملیاتی که در پیش داریم یک تیپ رزمی تشکیل بدهید. این جمله را که گفتم، دیدم یک برقی در چشمان حاج‌احمد درخشید و گفت: یعنی جداً ما بايد يك تيپ تشكيل بدهيم و برویم در جنوب بجنگیم؟ به او گفتم که بله باید بروید در جنوب بجنگید.»   
 
***شما برای این‌که بخش‌هایی از کتابتان حذف نشود چه کارهایی کردید؟
ما با سردار کوثری ‌و سردار محقق؛ مسؤولین پروژه، که دست‎شان به جاهایی بند بود، در ارتباط بودیم. از طریق این‌ها با واحدهای نظارتی رایزنی کردیم و تا آن‌جایی که ممکن بود مشکل را حل کردیم. البته خود آقای محقق به دلیل نفوذ و رفاقتی که با واحدهای نظارتی داشت، بیشتر این موانع را برطرف می‌کرد.
 
***در بحث‌هایی که بین فرماندهان بود هم ممیزی صورت گرفت؟  
نه به آن صورت. حذف نکردیم، اما تعدیل کردیم. ‌بعضی مواقع هم اسم‌ها را برداشتیم. مثلاً در همین کتاب "ضربت متقابل"، بعد از عملیات رمضان اتفاقاتی افتاد و مشکلاتی پیش آمد. مثل ‌عقب‌نشینی‌ها و جاماندن پیکرهای شهدا. این ‎عوامل باعث شدند تا شرایط برای ادامه‌ی کار سخت شود. از آن طرف  قرارگاه آمد و دستور داد که شما باید عملیات را ادامه بدهید، همت فرماندهان را جمع کرد تا با آن‌ها صحبت کند که بله ما برویم عملیات را ادامه بدهیم. در آن‌جا سه تن از فرماندهان صراحتاً با دستور همت مخالفت كردند و گفتند: این کار نشدنی است، ما حاضریم خودمان برویم بجنگیم. چون ما یک نفر هستیم که اگر کشته هم بشویم به جایی برنمی‌خورد. اما گردان 300 یا 400 نفره را به عمليات نمی‌بریم.  
همت در این‌جا با فرماندهان گردان‌هایش به شدت درگير بحث و جدل لفظي مي‌شود تا ‌متقاعدشان کند برای ادامه‌ی کار. بعد هم كه او به قرارگاه مي‌رود، با فرماندهان ارشد سپاه بحث مي‌كند و خيلي محكم به آنها مي‌گويد که این کار نشدنی است. یعنی این‌طور نیست که بگوییم همت، همین‌طوری فقط دستور می‌داد.   
همت نظریاتش را می‌داد. ولی چون یک آدم ولایتی بود، وقتی که بر او مسجل می‌شد که باید این کار انجام شود، انجام می‌داد. در آن جلسه او می‌خواست این مطلب را به فرماندهان گردان‌ها هم انتقال دهد. ولی آنها نه تنها زیر بار نمی‌رفتند، بلکه با اصطلاحات تندي به همت پرخاش می‌کردند. این مسأله باعث شد تا ما اسامی فرماندهان گردان‌ها را نیاوریم و به جاي اسامي، فقط به نوشتنِ عناويني نظير فرمانده 1، فرمانده 2 و فرمانده 3، اکتفا کنیم.  
 
***در شخصیت پردازی فرماندهان بالاخره یک تفاوت‌هایی وجود دارد. مثلاً فرق است بین شخصیت حاج همت و حاج‌احمد. یا فرماندهان دیگر. چقدر توانستید تفاوت‌ها را نشان بدهید که مثلاً همت زاویه‌اش چطور بود و یا فلانی نوع برخوردش چطور است. خودتان راضی هستید از این شخصیت‌پردازی یا اصلاً نخواسته‌اید وارد این قصه شوید.
مبحث «شخصيت‌پردازي»، معمولاً در حوزه‌ي ادبيات داستاني و قصه و رمان‌نويسي كاربرد دارد، در حالي كه آثار ما از جنس ادبيات مستند است. لذا تلاش‌مان این بود آن چیزی که در ذات این افراد هست را یک طوری انعکاس بدهیم. ببینید شخصيت حاج‌احمد از جنس آدم‌هاي جلالی است؛ یعنی قاطعیت، صلابت و مديريت متكّي به ديسيپلين نظامي. در مقابل، همت يك انسان كاملاً جمالی است. چون او معلم بوده و هر جا برای نیروها صحبت مي‌کرد، مثل یک کلاس درس بوده. اگر همین کتاب «به روایت همت» که حاوی درس گفتارهای شهید همّت است را ببینید، متوجه منظور من می‌شوید. همّت چنان با كادرها و رزمندگان يگان خود صحبت می‌کند که انگار دارد سر کلاس به آنها درس می‌دهد.
فکر می‌کنم تا حدودی مخاطب دستش می‌آید که مثلاً روحیات حاج‌احمد چطور است؟ روحیات حاج همّت چطوری است. یعنی این‌ها آن جلوه‌ها‌ی جلالی و يا جمالی شخصيت‌‌شان تقریباً در لابه‌لاي بيانات‌شان نشان داده می‌شوند.  
 
***غیر از استفاده از اسناد، آیا مصاحبه هم از آدم‌های مرتبط گرفتید؟
بله. اصلاً کل ساختار کتاب بر‌ چند منبع اصلي استوار است. یک؛ اسناد، دوم؛ مصاحبه‌ها، سوم؛ نوارهای مکالمات بی‌سیم، چهارم؛ نوارهاي جلسات و پنجم؛ نوارهاي موسوم به «با فرماندهی» است که از آن نبردها در آرشيوها باقی مانده‌اند. تکمیل‌کننده‌ی این اسناد صوتي، مصاحبه با افرادی است که زنده هستند و در آن نبردها حاضر بودند. قبلاً و در زمان جنگ با همت مصاحبه کردند. مصاحبه که چه عرض کنم، در حد بازجویی است. راوی تیپ بعد از مرحله‌ی دوم عملیات بیت‌المقدس می‌آید و با ایشان می‌نشیند و سه ساعت مصاحبه می‌کند. سه ساعت مصاحبه نیست که آقا از امداد غیبی بگو و از توکل و توسل و این‌ها، نه. مدام دارد همت را به چالش می‌کشد که آقا آن‌جا چرا فلان تصمیم را گرفتید و آن‌جا چرا حاج‌احمد این‌طوری کرد. یعنی دارد این‌ها را استخراج می‌کند که نقطه‌ ضعف را دربیاورد. اولش هم می‌گوید که مندرجات نوارهاي اين مصاحبه، ‌نه در جایی چاپ و نه در رادیو و تلویزیون پخش می‌شوند. راوی به مصاحبه شونده می‌گوید:‌ این به عنوان یک سند است که در آرشیو می‌ماند. برای این‌که فرمانده کل سپاه بتواند برای آینده افراد و آینده جنگ تصميم بگيرد. خب این‌ها دیدگاه‌های آن زمان یک فرمانده است. الآن سی سال از آن زمان گذشته است. اصل ماجرا را اگر با دید الآن نگاه کنیم، نمی‌توانیم به هدف درست برسیم. چون ديدگاه‌هاي متعارف كنوني، با نگاه آن موقع خیلی فرق کرده است. به عبارتی ما پازل‎هایمان را می‌چیدیم، آن جایی که نقطه کور داشتیم و جایی که خالی بود را، با این مصاحبه‌هایی که خودمان با بازماندگان آن دوران انجام مي‌داديم، تکمیل می‌کردیم.   
 
***با فرماندهان جنگ چقدر صحبت کردید؟ با  محسن رضایی هم صحبت کردید؟
بله من خودم در مرداد 1377 یک مصاحبه‌ی مفصل دو ـ سه ساعته با آقامحسن انجام دادم. البته سؤال‌هاي آن مصاحبه را حسین بهزاد طرح‌ريزي و مكتوب کرده بود. سؤالاتي فنی و کلیدی. یعنی طوری نبود که ایشان بخواهد حاشیه برود. بر‌اساس همان سؤالاتِ ما، مجبور بود که جواب بدهد و نهایتاً آن چیزی که ما می‌خواستیم در آن مصاحبه از جانب ايشان مطرح شد.  
 
***بعد آن مصاحبه احساس نمی‌کردید که مثلاً آن اطلاعاتی که داده می‌شود دقیق نباشد؟
حسين بهزاد ضرب‌المثلي دارد كه می‌گوید؛ نصف جواب درست، در سؤال درست نهفته است. يعني شما اگر سؤال درست بپرسی، ‌جوابت را هم درست می‌گیری. در آن جلسه، اولین سؤال ما این بود که گفتیم: آقای محسن رضایی شما در فیلم «فاتح گمنام» که بنياد حفظ آثار استان همدان در مورد زندگی شهید شهبازی، درست کرده بود، گفتید من وقتی می‌خواستم تیپ 27 را تشکیل دهم، بین متوسلیان،  همت و شهبازی، دیدم بهترین فرد محمود شهبازی است برای فرماندهی تیپ. بعد از آن، در مصاحبه‌ای که با سازنده‌ی سریال مستند سردار خیبر داشتید، گفته‌اید که بله، من بین این سه نفر دیدم که همت بهترین و لایق‌ترین فرد است برای فرماندهی تیپ 27. در اردیبهشت 1376، ضمن سخنرانی در دانشگاه امام حسین(ع) هم گفتید: بله من دیدم بین این سه نفر، حاج‌احمد بهترین است و حاج‌احمد را گذاشتم فرمانده تیپ. حالا لطفاً بفرمایید بین آن سه بزرگوار، شخص مدنظر شما برای فرماندهی تیپ 27، چه کسی بود؟ آقامحسن در جواب گفت: راستش من هر سه این برادران را آدم‌های توانایی دیدم. به همین خاطر تصمیم‌گیری برایم مشکل شد. به این‌ها گفتم خودتان بروید و تصمیم بگیرید. یکی بشود فرمانده تیپ، یکی بشود معاون تیپ، یکی هم رئیس ستاد. در آن مصاحبه، و براساس سؤال‌های دقیق طراحی شده‌ی ما، آقامحسن حرف‌هایی را هم زد که بعداً به خیلی‌ها برخورد. ‌هم در مورد نقش تیپ 27 در عملیات فتح‌‌المبین و هم در مورد نقش این یگان طی عملیات بیت‌المقدس. مثلاً گفته بود ما اگر برای فتح خرمشهر سه مرحله‌ی کلیدی داشتیم، دو‌تایش را حاج‌احمد و تیپ 27 به دست آوردند.
 
مرحله‌ی کلیدی اول، در مرحله اول عملیات بود که ما باید از رودخانه‌ی کارون عبور می‌کردیم و هفده هجده کیلومتر پیاده می‌آمدیم تا می‌رسیدیم جاده‌ی اهواز‌ ـ خرمشهر. آن‌جا تازه پاتک‎های دشمن شروع می‌شد، که باید در مقابل پاتک‎های زرهی ارتش عراق می‌ایستادیم. در این مرحله، بچه‌های تهران خیلی خوب ایستادند و هفت شبانه روز جنگیدند و جلوی پاتک‌های زرهی ارتش عراق را گرفتند، که اگر نمی‌گرفتند و سپاه سوم دشمن این‌ها را پس می‌زد، می‌رفت تا کارون و کل عملیات فاتحه‌اش خوانده می‌‌شد. طوری که باید عملیات را متوقف می‌کردیم. اولین کلید موفقیت عملیات، همین استقامت شگفت‌انگیزی بود که بچه‌های تیپ 27 نشان دادند و جاده را حفظ کردیم.
 

  

در مراحل بعدی ما باید ضمن این‌که به مرز می‌رسیدیم، دشمن را دور می‌زدیم و می‌رفتیم سمت شملچه. ‌اگر شما خرمشهر را مثل یک کیسه فرض کنید، ما باید می‌رفتیم و دهانه‌ی این کیسه را می‌بستیم. این‌جا هم جایی بود که ارتش عراق بیشترین فشار را به نیروهای ما می‌آورد. از یک طرف نیروهای تازه نفس دشمن که از شلمچه و بصره می‌آمدند تا به نیروهای محاصره شده در خرمشهر کمک کنند. از طرف دیگر هم آن سی هزار‌ نفری که در خرمشهر گیر کرده بودند، می‌زدند تا مقاومت را بشکنند و بتوانند از آن مهلکه فرار کنند. در این‌‌جا هم، نیروهای تیپ 27 آمدند در چنین منگنه‌ای قرار گرفتند. ولی دفاع قهرمانانه و جانانه‌ی آنها، دشمن را ناامید کرد و این فرصت را به بچه‌های اصفهان؛ حسین خرازی و احمد کاظمی داد تا از دروازه‌های ورودی شهر، وارد خرمشهر شوند.  
 
***چقدر کار همپای صاعقه و ضربت متقابل زاویه تبلیغاتی برای لشکر 27 داشت؟ یعنی جاهایی که لشکر اشتباه کرده است را هم توانسته‌اید بگویید و در موردش صحبت کنید؟ بعضی‌ها ممکن است بگویند این‌ها بچه‌های تهران هستند و دارند خودشان را زیادی تحویل می‌گیرند. از طرفی هم خب خود لشکر آن را منتشر کرده است. آیا واقعاً این‌طوری است‌؟  
هدف ما این نبود که این کار، شکل تبلیغی داشته باشد. کار تبلیغاتی، تاریخ مصرف دارد و به جای خردِ مخاطب، با نفسانیات او، ارتباطی سطحی و موقّتی برقرار می‌کند. در حالی که هدف ما تاریخ‌نگاری بدون حب و بغض و یا جانبداری و پیشداوری بود. شاید تعجب کنید وقتی که نگارش کتاب تمام شد، احساس کردم دارد به یکی از یگان‌هایی که در کنار ما بود، ظلم می‌شود. با خودم گفتم ما الآن داریم از نگاه بچه‌های تیپ 27 این عملیات را رصد می‌کنیم. با پرس و جوی فراوان، محل خدمت آن فرمانده تیپ را پیدا کردم و رفتم به شهرستان مربوطه. به آن آقا گفتم: ما در تحقیقاتمان به این نتیجه رسیدیم که چون نیروهای شما نتوانستند خودشان را برسانند، هم در فتح‌‌مبین و هم در الی‌بیت‌المقدس، بچه‌های تیپ ما قتل‌عام شده‌اند. می‌خواهم بدانم اگر دلیل خاص نظامی و یا هر عذر موجه دیگری داشته، ما در زیرنویس کتاب و یا در ضمیمه به آن اشاره کنیم، طوری که حق مطلب ادا شود. وقتی صحبت‌های من تمام شد، آن بنده خدا گفت: شما بروید بنویسید، بعدها اگر کسی خواست جواب شما را می‌دهد. تلاش‌مان این بوده است که یک طرفه به قاضی نرویم. 

در مورد عملکرد برادران ارتش هم همین‌طور عمل کردیم. جوری که الآن بسیاری از فرماندهان قدیمی ارتش که بعضاً هم دستی به قلم دارند، می‌گویند خدا وکیلی تنها کسانی که منصفانه می‌نویسند و حق مطلب را ادا می‌کنند، شمایید. امیر مفید، امیر معین‌وزیری و امیر قویدل، سه تن از فرماندهان ارشد ارتش هستند که الآن بازنشسته شدند ولی در پژوهشگاه دفاع‌مقدس بنیاد حفظ آثار، به عنوان مشاور و کارشناسان نظامی دارند فعالیت می‌کنند. این‌ها بارها به من و حسین بهزاد گفتند که شما واقعاً منصفانه نوشتید. فرمانده ارتشی وقت قرارگاه عملیاتی نصرـ2 طی نبردهای فتح و بیت‌المقدس هم، یک بار که ما را در ستاد کل دید، از ما تشکر کرد و گفت: کارتان بی‌طرفانه است. یعنی نه به ارتش جفا کرده‌اید و برای‌شان کم نوشته‌اید و نه در مورد سپاه اغراق شده است. با همه‌ی این تفاصیل، وقتی کتاب درآمد، عده‌ای در گوشه و کنار نالیدند: که بله؛ این لشکر بیست و هفتی‌ها دارند جنگ را به نفع خودشان مصادره می‌کنند.
 
***اتفاقاً برخی از مخاطبان ما در قالب کامنت و ایمیل یک پیغام برای شما دادند. گفتند  به آقای بابایی بگویید که فقط لشکر 27 جنگ نکرده و بقیه هم ‌در دفاع‌مقدس شرکت داشتند.   
ولی من حرفم با این دوستان این است که ببینید من در لشکر 27 بودم؛ اگر هم دارم می‌نویسم، از زاویه‌ی اسناد و عملکرد مستند لشکر 27 در جنگ می‌نویسم. خب شما هم بیایید از زاویه‌ی دید و عملکرد مستند یگان‌های خودتان بنویسید. الآن این کتاب‌هایی که بعضی دوستان نوشته‌اند و گل کرده است، مثل کتاب «نورالدین پسر ایران»، مربوط است به بچه‌ها‌ی لشکر 31 عاشورا. یا کتاب «لشکر خوبان»، این هم مربوط به لشکر 31 عاشوراست. یا کتاب «پایی که جا ماند» مربوط به تیپ 48 فتح استان کهکیلویه و بویراحمد است. خب بیایند بنویسند. اگر بنویسند آن‌ها هم مطرح می‌شوند. متأسفانه این کار را نمی‌کنند و گناه کم کاری خودشان را به گردن آدم‌های پُرکار دیگر این وادی می‌اندازند. به نظر من این انتقاد به آن دوستان وارد است.
 
***یک چیزی هست که کمتر به آن پرداخته‌ایم آن قصه فیلمی که برای  شهید باقری کار شد. آن دوره خیلی بحث و جدل داشت. یک میزگردی تشکیل شد. ‌‌چند تا ‌از بچه‌های لشکر صحبت کرده بودند راجع به آن ماجرا ولی انگار شما حرفی در مورد آن نزدید. درست است؟
چرا. من هم در مصاحبه‌ای گفتم فیلمی به این خوبی و خوش ساختی، متأسفانه در بحث پژوهش مربوط به نبردهای فتح و بیت‌المقدس ضعیف بود و این نقص پژوهش باعث شد که یک جاهایی گاف بدهند و برخی از صحبت‌ها و مکالمات بی‌سیمی احمد متوسلیان را پس و پیش در فیلم بیاورند. مثلاً همان دیالوگی که فیلم دارد نشان می‌دهد مربوط به مرحله‌ی دوم عملیات بیت‌المقدس نبوده است. این برای قبل بوده. یعنی قبل از عملیات یک بحثی با هم داشتند. آن‌جا سر بحث نیرو و امکاناتی که نمی‌دادند، ‌حاج‌احمد یک دفعه از کوره در رفت و گفت که آقا من نیستم و می‌خواهم که تیپ را تحویل بدهم.   
 
***حالا بر فرض هم درست باشد که حاج‌احمد بگوید که من نیروهایم را می‌کشم عقب. با این اوصاف چقدر این فضایی که طراحی شده بود را مستند می‌دانید؟
اصلاً استدلال خود کارگردان این بود که من می‌خواهم حسن باقری را بولد کنم. کاری ندارم که چه اتفاقی می‌افتد. می‌گوید حالا از این بولد کردن حسن باقری، ممکن است احمد متوسلیان کوچک شود یا شهید صیّادشیرازی و یا هر کس دیگری. کاری با آن ندارم. من قرار است که حسن باقری را نشان بدهم.
 
***شما همیشه تأکیدتان این است اگر قرار است راجع به یک شهید کار کنیم، ‌همه قصه آن شهید را بگوییم و چیزی را حذف نکنیم و دخل و تصرف در آن نداشته باشیم. قطعاً با توجه به این‌که شما به اطلاعات اصلی وصل هستید و می‌توانید این‌ها را ببینید و از آن‌ها استفاده کنید. یک چیزهایی در جنگ است که ما نمی‎دانیم و شاید خیلی‌های دیگر ندانند، ولی عده کمی حتماً می‌دانند. شما فکری کرده‌اید برای این‌که این چیزهایی که خیلی‌ها از جنگ نمی‌دانند یا در موردش اشتباه می‌کنند را به شکل درست مطرح کنید؟ یعنی نقاط کور جنگ را روشن کنید؟
خب ببینید تلاش ما این است که همین کار را بکنیم. مخصوصاً در این زندگی‌نامه‌هایی که داریم می‌نویسیم، شعارمان هم این است که شهدا را باید جامع و کامل دید. هم به لحاظ شخصی و خانوادگی و هم در بعد عملیاتی. حتی در همین زندگی‌نامه‌ی حاج همت که بنده با نام «ماه همراه بچه‌هاست» نوشتم، یک بخشی‌اش هست که شاید تا قبل از آن جایی درج نشده بود. بحث بازداشت شدنش، البته بازداشت که نه، بحث توقیفش در قرارگاه. چیزی که حاج‌حسین الله‌کرم در سالگرد شهید همت به آن اشاره کرده بود. آن هم بحث تنبیه همت بود. ولی در همین حد. و در جایی هم ثبت نشده بود. داستان از این قرار بود که بعد از عملیات والفجر مقدماتی، بحثی پیش آمد که خدا رحمت کند شهید صیاد‌شیرازی را. ایشان برای اجرای عملیات بعدی نظریه‌ی «آتش به جای خون» را در جمع فرماندهان سپاهی و ارتشی مطرح کرده و گفته بود ما باید حجم آتش‌های خودمان را بیشتر کنیم. و با تجهیزات قوی با دشمن بجنگیم. همت به این طرز تفکر معترض بود و می‌گفت: با چه پشتوانه‌ای؟ ما که گلوله‌های‌مان سهمیه‌ای است. ما که تانک و توپخانه نداریم، چطوری می‌توانیم این کار را انجام بدهیم؟ ‌این شعار است و نمی‌شود آن را انجام داد.
 

 

آقا فرمودند: «من کتاب‌های شما دو نفر را می‌خوانم، چه آن‌هایی را که مشترک نوشتید و چه آن‌هایی را که انفرادي نوشته‌اید. خیلی خوب است، خیلی خوب است، خیلی خوب است، یعنی ایشان به ما دو نفر، سه بار «خیلی خوب» دادند.» سردار همدانی می‌گفت: ما نظامی‌ها اگر فرمانده کل قوا به ما یک خیلی خوب بدهند، حاضریم توی یک دشت پر از سیم خاردار سینه‌خیز برویم.

و یا مسأله‌ی بازداشت شدن سیّدمحمّدرضا دستواره؛ قائم‌مقام لشکر 27 در مقطع زمستان سال 1361 باز هم از آن ناگفته‌هایی است که بنده در کتاب زندگی‌نامه‌ی ایشان؛ با عنوان «قصه ما همین بود» که در تیرماه امسال چاپ شده، آن را مفصلاً آورده‌ایم.  
این از بحث بیرونی. حالا در بحث درونی هم سعی بر این بوده است آن‌ جاهایی که پیروزی بوده است، پیروزی را بگوییم و آن‌جایی هم که شکست خوردیم، شکست‌ها گفته شود. خب در کتاب سرگذشت نامه‌ی شهید رضا چراغی با نام «راز آن ستاره»، در بحث عملیات والفجر مقدماتی و والفجر‌ـ‌1 و حتی مسلم‌بن‌عقیل، خیلی ریز به همه‌ی این مسائل اشاره شده است. ‌حتی شکست و عقب‌نشینی، ‌همه‌ی این‌ها گفته می‌شوند. تلاش ما این نیست که حتماً باید چیزهایی که بر مذاق بعضی‌ها شیرین بیاید را بگوییم، بیشتر دوست داریم واقعیت‌ها گفته شود. حتی صحبتی که آقا در مورد کتاب «ضربت متقابل» کرده بودند، این بود که فرمودند‌: «من کتاب ضربت متقابل را هم خوانده‌ام. آن هم کتاب خوبی است. اما عملیات رمضان به خاطر اتفاقاتی که افتاد، برای ما تلخ است ولی خب این تلخی‌های جنگ هم باید گفته شوند و این‌ها هم جزو واقعیت‌های دفاع‌مقدس است.» تلاش ما این است که زیاد خودمان را سانسور نکنیم. مگر این‌که جایی خط قرمزی باشد.
 
***شما چند مرحله دیدار با آقا داشتید. من رفتم پرینت گزارش بعضی‌ از آن دیدارها را دیدم و یا از دوستان گرفتم. همان بحثی که ‌انگشتر آقا را گرفته بودید. مطلب یا نکته خاصی که در دیدار با آقا جالب بوده باشد اما جایی نگفته باشید وجود دارد؟
ملاقات آخری که روز یکم اسفند پارسال به همراه بچه‌های جشنواره مردمي فيلم عمار خدمت آقا رسيده بوديم، در ‌لحظات آخر که دیگر آقا بلند شدند ‌تا تشریف ببرند، من و حسین بهزاد رفتیم جلو و پس از سلام و احوالپرسي، خودمان را معرفي كرديم. خیلی برای ما جالب بود. ایشان فرمودند: «من کتاب‌های شما دو نفر را می‌خوانم، چه آن‌هایی را که مشترک نوشتید و چه آن‌هایی را که انفرادي نوشته‌اید. خیلی خوب است، خیلی خوب است، خیلی خوب است، یعنی ایشان به ما دو نفر، سه بار «خیلی خوب» دادند.» سردار همدانی می‌گفت: ما نظامی‌ها اگر فرمانده کل قوا به ما یک خیلی خوب بدهند، حاضریم توی یک دشت پر از سیم خاردار سینه‌خیز برویم. آقا به شما، سه تا خيلي خوب داده! گفتيم اين دیگر از عنایات ایشان است. بالاخره همين‌ ابراز عنایت ایشان، برای ما به منزله‌ی شارژ روحی است دیگر، ‌با اين دلگرمي و توجهات حضرت آقا، می‌شود بخشی از ناملایماتی که جاهای دیگر وجود دارد را مرتفع کرد و براي ادامه‌ي كار روحیه گرفت.  
 
***ارتباط‌تان با هم‌رزمان سابق، ‌یا خانواده‌ی هم‌رزمانی که شهید شدند چطوری است؟
خب ما هیأت گردان داریم، که بچه‌ها هر ماه یک بار آن‌جا جمع می‌شوند، همدیگر را مي‌بينند. البته من کمتر می‌روم. هفته‎ای سه روز هم استخر می‌رویم، ساعت پنج و نیم صبح. این استخر هم یکی از پاتوق‌هاست که بچه‌ها در آنجا جمع می‌شوند و همديگر را مي‌بينند. برنامه‌هاي ديدار با خانواده‌هاي شهدا و يادواره‌ها را هم داريم كه محل ملاقات رزمنده‌ها با يكديگر و يا با خانواده‌هاي معظم شهدا است.  
 
***خب مشکلات‌شان چطور؟ بالاخره بعضی‌های‌شان احتمالاً مشکل داشته باشند.  
برای حل مشکلات هم چاره كرديم. ‌با همين بچه‌های قدیمی لشکر یک خیریه‌ای درست کردیم به نام «خیریه‌ی شهدای دوکوهه» که سعی می‌کنیم مشکلات مالی ‌بچه‌ها و رزمنده‌ها را تا حدودي مرتفع کنیم. تأمين جهیزیه و این‌طور چیزها هم در اين خيريه داريم.  
 
***شما در لشکر 27، توی کدام گردان بودید؟  
من ابتدا گردان جعفر طیار بودم و بعد با همان كادر رفتیم گردان حبیب‌بن‌مظاهر را تشكيل داديم. بعد از گردان حبیب هم رفتیم گردان کمیل و آخر سر هم گردان مالک بودم. این هیأتی که الآن هفته‌ای یک بار برگزار مي‌شود مربوط به گردان مالک است كه من گاهي به هيأت گردان مالك و گاهي هم به هیأت گردان كميل مي‌روم.  
 
***شما دوران نوجوانی و جوانی‌تان را مسجد جواد‌الائمه(ع) بودید، این مسجد هم مسجد خیلی شاخصی است. یک کمی راجع به آن توضیح بدهید البته یک سری توضیح داده بودید ولی چون حجم اخبار خیلی زیاد بود و در یک بازه زمانی فشرده منتشر شد و خیلی از حرف‌ها درست و حسابی آن‌طور که باید و شاید انعكاس پيدا نكرد. مقداری راجع به آن مسجد بگویید.  
من بچه کوچه پشتی مسجد جواد‌الائمه(ع) هستم. از همان قبل انقلاب آن‌جا ساکن بودیم. از سال 55 یا 56 هم وصل شدم به کتابخانه‌ی مسجد و عضو کتابخانه شدم. بعد از انقلاب‌ هم در اين مسجد جلسات کتابخوانی و قصه‌گويي ‌داشتیم که  آقای بهزادپور می‌آمد براي ما قصه می‌گفت. این کلاس‌ها را می‌رفتیم تا سال 61 كه من رفتم جبهه و دیگر در اين كلاس‌ها حضور پيدا نكردم.
 
***احمد دهقان بعد از شما وارد این مسجد شد بله؟
بله احمد دهقان به واسطه‌ي این که در گردان‌هاي كميل و مالك با بچه‌هاي مسجد بود به اين مسجد مي‌آمد. البته منزل آنها هم با مسجد جوادالائمه(ع) فاصله‌ي زيادي نداشت. آن‌ها در خیابان شبیری بودند ما در 13 متري حاجيان.   
 
***امام جماعت مسجد چه کسی بود؟
امام جماعت مسجدمان حاج‌ شيخ غلام‌رضا مطلبی بود که خدا رحمتش کند، خیلی روحانی باحالی بود.
 
***حتماً خیلی آدم هماهنگی بوده است که شما می‌گویید آقای دهقان از یک محله دیگر بلند می‌شده و می‌آمده و در اين مسجد نماز مي‌خوانده.  
شهید محمود پیربداغي خانه‌اش شهر‌ری بود. وقتی به مرخصی مي‌آمديم، یک‌راست می‌آمد این‌جا. شهید حمید کیهانی خانه‌اش چهارراه جشنواره در تهرانپارس بود، وقت مرخصي، نماز مغرب و عشاء می‌آمد مسجد ما.
 
***چرا این‌طوری بود؟  
به خاطر فضای مسجد. به خاطر این‌که بچه‌ها جمع بودند. اصلاً اين مسجد ساعت کار نداشت. یک ‌وقت می‌دیدید ساعت دو نیمه شب بچه‌ها ‌نشستند آن‌جا و دارند صحبت مي‌كنند و حرف مي‌زنند. ماه رمضان‎ها که تا خود سحر در باز بود. هم امام جماعت و هم خادم‎مان خدا رحمتش کند حاج‌ شكرالله صابری که خودش پدر شهید بود و پسرش سبحان در عملیات بیت‌المقدس شهید شده بود. صفا، معنویت و صمیمیتی که بین بچه‌ها بود دیگران را هم جذب می‌کرد.  
 
***شما جلساتی هم در منزل آقاي محمد تخت‌کشیان داشتيد؛ این‌ها داستانش چه بود؟
 آن‌جا دیگر ‌کلاً جلسات کتاب بود. مثلاً کتاب انسان و ایمان شهید مطهری، کتاب انسان کامل و کلاً کتاب‌های این‌طوری را دور هم جمع مي‌شديم و مي‌خوانديم. ضمن اين‌كه حاج‌محمد تخت‌كشيان به عنوان بزرگتر ما اين جلسات را مديريت مي‌كرد و سعي داشت بچه‌ها را كنترل كند.   
 
***چند تا شهید داشت؟
دقيقاً 100 نفر از بچه‌هاي مسجد در طول هشت سال جنگ و درگيري‌هاي قبل از آن به شهادت رسيده‌اند.  
 
***با کدام یک از شهدا بیشتر دم‎خور بودید؟  
من با بيشتر اين شهيدان رفيق بودم. اما با بعضي‌هايشان يك كمي بيشتر دم‌خور بودم. مثل شهيدان محسن و مسعود تقي‌‌‌‌‌زاده، حميد فلاحپور، منصور دانشور، احمد عسكري‌زاده، مهرداد رحيمي، محسن معيني، محمدعلي پوررضا، عباس شريفي و...  
 
***مخملباف را هم آن‌جا می‌دیدید؟  
مخملباف را نه به آن صورت، مخملباف ‌در آن محل ساکن بود ولی مسجد نمی‌آمد.   
 
***اهل مسجد نبود؟
نمي‌دانم. ولي ايشان در حوزه هنری كار مي‌كرد. منزل او هم خیابان 13 متری حاجیان قرار داشت. يعني داخل يكي از كوچه‌هاي 4 متري مستأجر بود. از آن خانه‌هاي قديمي با دوتا اتاق تو در تو. خانه پدرزنش هم یکي دو تا خیابان پایین‌تر، در خیابان سلیمانی قرار داشت. ارتباط ما در حد سلام و عليك بود. یادم هست بعد از این‌که محسن فیلم «عروسی خوبان» را ساخت، با چند تا از بچه‌های مسجد جمع شدیم رفتيم منزلش تا از او تشکری بکنیم که مثلاً یک فیلم در مورد موجی‌های جنگ ساخته است. آن زمان رسم بود که پوكه‌هاي توپ ضدهوايي را آبكاري مي‌كردند و از آن به عنوان گلدان استفاده مي‌شد. ما هم يكي از آن پوكه‌هاي آبكاري شده را داخلش گل گذاشتيم و رفتيم منزل محسن مخملباف و آن را به محسن هديه داديم.  
 
***در این چند وقت چند فیلم راجع به شهدا ساخته شده است. فیلمی بوده که اذیت‌تان کند ‌و بگویید ای بابا کاش این‌طوری نمی‌ساخت و ای کاش این را طور دیگری می‌ساخت.  
والله چند تا فیلم بودند که این حالت را داشتند. ‌ولی فيلم «دموکراسی تو روز روشن» خیلی آدم را اذیت می‌کرد. ‌نگاه بدی بود نسبت به یک موضوع. ‌افتادن از طرف دیگر بام بود. ‌یک زمانی بود که ما رزمنده‌ها را قدیس کرده بودیم که آن هم بد بود. یعنی طوری جا انداختیم که شهدا و فرماندهان قدیس بودند. یک زمانی هم آوردیم این‌قدر پست‌شان کردیم که دیگر نامردی بود و این آدم را اذیت می‌کرد.  
 
***فیلمی که خوش‌تان آمده است و رفته‌اید سینما دیده‌اید را یادتان هست؟
فیلم‌های دیده‌بان، آژانس شيشه‌اي، ليلي با من است و چند تاي ديگر كه الآن اسم‌شان يادم نمي‌آيد.   
 
***نظرتان راجع به سيدابوالفضل کاظمی و کتابش چه هست؟ کوچه نقاش‎ها  
سید‌ابوالفضل است دیگر؛ به زبان خودش نوشته و خودش هم پاسخگویش است. كتاب شيرين و مخاطب پسندی است. البته من نظرم را به خودش داده‌ام. گفتم: ای کاش قبل از چاپ، کتاب را می‌دادی من یک بار می‌خواندم.  
 
***چند وقت پیش خبری شنیدیم در مورد این که یک کانتینری بوده است کنار یک مسجدی که داشتند خرابش می‌کردند گفتند این کانتینر از اول جنگ آن‌جا بوده است و درش هم قفل شده بوده است. حدود 300 ساعت یا 400 ساعت نوار و اسناد صوتی آنجا بوده که وقتی ‌داشتند مسجد را خراب می‌کردند یا ‌ظاهراً تعمیرش می‌کردند کل نوارها خراب شده بوده و از این اتفاقات.  شما یادتان می‌آید چیزی؟
خب این مشكلات در آرشیوهاي جنگ هست دیگر. سلیقه‌ای هم هست. من يادم است یک مقطعی  بعد از جنگ در خود لشکر 27 آدمی را آورده بودند به عنوان معاون فرهنگی لشكر. ‌آن موقع هم تازه تبلیغات را جمع كرده بودند و معاونت فرهنگی دایر شده بود. یک روز دیدیم این بچه‌های تبلیغات خیلی شاکی هستند مثل شهید سعید جان‎بزرگی و این‌ها. گفتیم: چه شده؟ گفتند: این آدم ‌آمده همه‌ي فيلم‌هاي وی.اچ.اس‌ جنگ را گفته است ببرید بريزيد بیرون، مي‌گويد اينها به چه درد ما مي‌خرایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج


:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2120
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

وقتی به دردها و دغدغه‌های حاج احمد و موضع‌گیری‌ها و سخنانش توجه می‌کنم، به این نکته می‌رسم که خروش و سکوت، گرسنگی و غذا خوردن، گریه و خنده و همه کار و رفتارش بازتاب جهان‌بینی و تصویری از ایدئولوژی اوست چرا که جهان‌بینی و ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد.

 

به گزارش رجانیوز، سی و یک سال از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی توسط رژیم صهیونیستی در لبنان می گذرد.احمدمتوسلیان، ديپلمات ايراني حاضر در لبنان، سيد محسن موسوي، كاردار اول سفارت ايران در بيروت، كاظم اخوان، عكاس و خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي و محمدتقي رستگار مقدم، مشاور فني هيئت ديپلماتيك، در چهارم جولای 1982 به رغم مصونيت سياسي، در 40 كيلومتري شرق بيروت توسط شبه نظاميان اسرائيلي ربوده شدند و تا کنون خبر موثقی از آنان در دست نیست.

این در حالی است که از خانواده های این چهار نفر تنها مادر حاج احمد متوسلیان و مادر محمدتقی رستگار مقدم هنوز چشم به راه فرزندانشان هستند و سایر والدین این آرزو را به سینه سرد خاک برده اند. آنچه در ادامه می آید یاداداشتی است به همین مناسبت؛

چشمم می‌افتد روی تقویم تیرماه؛«اسارت حاج احمد متوسلیان».  فکرم می‌رود روی این پرسش که آیا حاج احمد زنده است؟ اگر زنده است، کجاست و در چه وضعیتی است؟

تصویری که از حاج احمد در ذهنم نقش بسته است، همان تصویر عکس‌ها و روی پوسترها‌ست: «مردی خاکی‌پوش با محاسنی که بیشتر اوقات، فرصت اصلاح آن را نداشته».

اما آیا احمد که در سال 1332 در محله فقیرنشین امامزاده اسماعیل در تهران به دنیا آمده و امروز 60 بهار از زندگی‌اش می‌گذرد، همان چهره‌ای است که امروز روبه‌روی من، در قاب عکس است، یا نه؟

می‌خواهم از متوسلیان بنویسم و سردبیر گفته حرف‌های تکراری را بگذارم کنار..... افکاری که به سراغم آمده، راحتم نمی‌گذارد:

هر مرد 60 ساله‌ای حتی اگر در طول زندگی‌اش هم درد و رنجی نکشیده باشد باز در این سن، گرد سفیدی بر سر و صورتش نشسته است و اگر بخواهد از روی صندلی که بر روی آن نشسته است بلند شود، باز به یاری دستانش نیاز دارد، تا چه رسد به حاج احمد که نزدیک به 31 سال است که در چنگ شکنجه‌گران و طراحان زندان‌های مخوف صدام و اسرائیل و گوانتانامو و ابوغریب و... است؛ آن هم کسی که از هیچ کوششی برای نابود کردن صهیونیسم بین‌المللی دریغ نکرده است و داغ‌های بزرگی بر پیشانی آن نشانده است.

 آیا احمد در این 31سال شکمی سیر غذا خورده است و اگر سال‌ها با لقمه‌ای نان کپک‌زده و آب گرم در محلی نمناک و تنگ و بدون نور آفتاب زنده مانده است، چند کیلو وزن دارد؟ آیا اصلاً احمد طلوع و غروب خورشید را دیده است؟ آیا برای حاج احمد ذائقه‌ای مانده است تا فرق بین غذای بدمزه با خوشمزه را بفهمد و یا می‌داند که بستنی و دسر و میوه چه طعمی دارند؟!

حاج احمد امروز و در حالی که من زیر کولر نشسته‌ام و قلم می‌زنم، نمازش را چگونه خوانده است؟ نشسته یا خوابیده و اگر خوابیده خوانده است و اگر با اشاره، رکوع و سجده می‌کند، چگونه حمد و سوره را قرائت می‌کند؟

فکر می‌کنم شاید چهره احمد در 60 سالگی هرگز قابل تشخیص نباشد. شاید از بس در شکنجه‌گاه‌ها موی سر و صورتش را کشیده‌اند، دیگر امروز پیاز مویی در سر و صورتش وجود نداشته باشد تا سفید باشد یا سیاه. هر بار که ناخن‌هایش را کشیده‌اند، هرگز منتظر نمانده‌اند تا ناخن بار دیگر از مرز گوشت سر انگشتانش بگذرد و بار دوم و سوم گوشت سر انگشتانش را هم با ناخن‌هایش کشیده‌اند و دیگر سر انگشتان دست و پای احمد حس ندارند.

فکر می‌کنم وقتی احمد نماز یا قرآن و یا دعا می‌خواند کلمات را درست تلفظ نمی‌کند و شاید از نظر برخی‌ها نمازش صحیح نباشد، چرا که دیگر حاج احمد دندانی در دهان ندارد که واژه‌ها را درست تلفظ کند، ضربات پی در پی مشت و لگد به دهان احمد هر بار او را به دوران کودکی زمانی که هنوز دندان نداشت نزدیک و نزدیک‌تر ساخته است.

احمد که نمی‌داند(بر وزن ندارد) دندان‌پزشک چه صیغه‌ای است؛ از این‌رو با شکستن هر دندان و به عصب رسیدن آن هفته‌ها باید با درد یکی از آنان بسازد و بسوزد و...

نمی‌توانم تحمل کنم و افسار فکرم را در دست بگیرم. بلند می‌شوم هوایی بخورم تا شاید این فکرها از سرم دور شود؛باور کنید هرگز نمی‌خواهم خاطره خوانندگان امتداد را آزرده کنم و یا نمک بر زخم خانواده حاج احمد بریزم، فقط می‌خواهم فاصله نجومی خود را در وضعیت فعلی با حاج احمد به تصویر کشم. مایی که تابستان‌ها جلو کولرها و زمستان را کنار بخاری نمازمان را می‌خوانیم، ناهار بی‌ماست و نوشابه و سالاد و دسر را ناهار نمی‌دانیم، با بهترین غذا روزه می‌گیریم. متن‌هایمان را با روان‌نویس می‌نویسیم، مبادا که ترک بردارد... ادعا هم داریم که با پیروان و مدافعان مکتب خمینی(ره)، در سراسر دنیا با همه رنج‌ها و شکنجه‌ها همراه و همسنگریم...

... شاید هم احمد زنده نباشد و درست همان روز و یا شاید بعد از روزها و یا ماه‌ها شکنجه و گرسنگی دستان او و همرزمانش را از پشت بسته و در جایی شاید در جنوب لبنان به گلوله بسته‌اند و در حالی که حاج احمد هنوز نفس می‌کشیده است بر روی جسم مطهر او و یارانش خاک ریخته‌اند و امروز در همان نقطه صدها گل شقایق و یاس روییده است.

راز حضور حاج احمد در چیست؟

از نوشتن مقاله جا مانده‌ام. نوشتن از حاج احمد را می‌گذارم برای وقتی دیگر؛ هر وقت از دست این افکار راحت شدم...

احمد چه زنده باشد و نماز ظهرش را با سختی و با اشاره خوانده باشد و چه به دوستان شهیدش پیوسته باشد و بر مزارش گل‌های شقایق و یاس روییده باشد، 31 سال است که از ما دور است،‌ اما در این اندیشه‌ام که چطور چنین کسی چنین ملموس و قابل حس است و این قدر پرابهت، اما بعضی‌ها هر کاری می‌کنند، حضورشان حس نمی‌شود و با همه مصاحبه‌ها و گفتگوها حرفی برای گفتن ندارند؟

به راستی راز این حضور و سخن گفتن احمد در چیست؟ مگر تاریخ چقدر از رفتارها و گفتارهای حاج احمد را به ثبت رسانده است که هنوز حاج احمد حضور دارد و سخن می‌گوید؟

ایدئولوژی توحیدی پایانی ندارد

وقتی به دردها و دغدغه‌های حاج احمد و موضع‌گیری‌ها و سخنانش توجه می‌کنم، به این نکته می‌رسم که خروش و سکوت احمد، گرسنگی و غذا خوردن احمد، گریه و خنده احمد و... همه و همه بازتاب جهان‌بینی و تصویری از ایدئولوژی اوست؛ جهان‌بینی و ایدئولوژی توحیدی که پایانی ندارد.

 وقتی که در سرگذشت حاج احمد خواندم که همرزمانش او را به زور به بیمارستان صحرایی می‌برند تا ترکش بزرگی را از پایش بیرون بیاورند و حاج احمد همه آنها را تهدید می‌کند که نگویید او فرمانده است و چون یک بسیجی ساده او را به اتاق عمل می‌برند و به خاطر اینکه وقتی بیهوش شود،‌ هنگام به هوش آمدن ممکن است اسرار نظام را لو دهد، هرگز راضی به بیهوشی نمی‌شود و درد جراحی و پاره شدن ران را بدون بیهوشی تحمل می‌کند؛(1) نه تنها به این نکته رسیدم که حاج احمد هرگز زیر شکنجه‌های قرون وسطایی در زندان‌ها سخنی بر زبان نیاورده است، بلکه تفاوت او با برخی دیگر آشکار می‌شود.

احمد حس می‌شود؛ او زنده است که برای حفظ اسرار نظام و دفاع مقدس درد را تا مغز استخوان تحمل می‌کند، نه آنانی که اسرار نظام و جنگ را قربانی حفظ موقعیت خود می‌کنند.

اگر حضورم در سوریه صرفاً در حد برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم

وقتی که فهمیدم حاج احمد غروب روز بیست و یکم خرداد 1361 هنگام وداع با زادگاهش در فرودگاه مهرآباد رو به نیروهای همراهش به سوریه کرد و گفت: «کسی که با ما می‌آید باید تا آخر خط همراه ما باشد»(2) و همه نیروها دست در جیب کردند و وصیتنامه‌هایشان را نشان او دادند، احساس می‌کنم احمد زنده است؛ نه آنانی که چرب و شیرین زندگی و حب مقام و مسند، آنان را در نیمه راه از امام و رهبری جدا کرد.

وقتی می‌بینم که حاج احمد در سوریه رو به رفعت اسد، برادر حافظ اسد می‌کند و می‌گوید «اگر به هر علت حضورم در سوریه صرفاً در حد وجه‌المصالحه و برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد، ما اهل آن نیستیم»(3)، احساس می‌کنم این احمد است که زنده است؛ نه آنانی که پیشینه مجاهدت‌های شهیدان و جانبازان و ایثارگران را وجه‌المصالحه رسیدن نان و نام می‌کنند.

وقتی خواندم که حاج احمد در کنار خاکریز جاده شلمچه دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت، او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد و جایی را در روبه‌روی ما، در آسمان سمت غروب نشان داد و گفت: «ببین بسیجی! می‌دانی آنجا کجاست؟». آن برادر که کمی گیج شده بود گفت: «نمی‌فهمم حاج آقا!». حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟ آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم، در انتهای افق... هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه!»(4)،حس می‌کنم حاج احمد زنده است و همراه همه آنانی است که پرچم «لااله‌الاالله» را بر دوش گرفته و به سوی انتهای افق در حرکت‌اند. حرکت می‌کند در لبنان، در...

پی‌نوشت:

1. ر.ک: آذرخش مهاجر، حسین بهزاد، ص 253.

2. همان، ص 274.

3. همان، ص 286.

4. همان، ص 290.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2473
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392


 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: برچسب‌ها: حاج علی آهی , حاج منصور ,
:: بازدید از این مطلب : 2735
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

"محمود کریمی؛ ایستاده در میانه دو جریان سنتی و مدرن" شاید یکی از تفسیرهای دست به نقد در بررسی سبک عزاداری حسینیه امام‌زاده علی‌اکبر(ع) چیذر باشد. حسینیه‌ای که گلزار جمعی از شهدای تهران است. در مناسبت‌های مذهبی سال‌های اخیر محمود کریمی یکی از مداحانی بود که یک‌تنه تلویزیون را در انحصار مداحی خود درآورده بود.

 
محمود کریمیِ جوان در سالهایی که خیلی‌ها فکر می کردند که دوران سبک مداحی سنگین و وزین به پایان رسیده است و امثال حاج منصور فقط به‌واسطه سابقه و محبوبیت و شهرت قبلی‌شان در رسانه‌ها مطرحند به اوج محبوبیت رسانه‌ای می‌رسد. نوحه معروف " عشق یعنی..." نخستین اتفاقی است که کریمی را در دهه فاطمیه تقریبا 10 سال قبل در تلویزیون مطرح می‌کند. این اولین باری نیست که محمود کریمی در تلویزیون ایران ظاهر شده است. پیش از این در یک مولودی خاطره انگیز که مربوط به ولادت حضرت علی(ع) است همه بینندگان تلویزیون با مداح جوان و تنومندی آشنا می‌شوند که در عین اینکه از همان محتوا و قالب رفتاری و حرفه‌ای سبک حاج منصور و شاگردانش استفاده می‌کند شور و حال نوع مداحی و ریتم خوانش نوحه‌هایش اتفاق جدیدی در عرصه جریان مداحی غالب آن دوره است.
 
کریمی که آن طور که می‌گویند بیشتر شعرهایش را هم خودش می‌گوید هیچ گاه در همه این سال‌ها کارش را به سبک‌های سنتی پیشین محدود نکرد. محرم چند سال پیش کریمی یک مجلسش را کامل به ابتهال خوانی اختصاص داد که اتفاق بی‌سابقه‌ای در مداحی ایرانی بود و در سال‌های گذشته هم تجربه سبک‌های تا به حال تجربه نشده در مداحی ایرانی و ابداع و نوآوری یک اصل اساسی در مجالس مداحی‌اش بود اما هیچ کدام از این اتفاقات سبب نمی‌شود که کریمی را از نسل مداحانی که حاج منصور پیش روی آنها بود جدا کنیم و متعلقش بدانیم به نسل بعدی مداحان جوانی که با سبک‌های خاصی پا به عرصه گذاشته‌اند. کریمی هیچ گاه سنگینی و وزانت محتوای مجالسش را فدای جذب جوانانی نکرد که به هیئت به چشم محل تخلیه انرژی نگاه می‌کنند.
 
محمود کریمی در عین اینکه در فرم مداحی سنتی تغییراتی اساسی ایجاد کرد اما کارش هیچ وقت به یک انقلاب شبیه نبود. ملاحظات را رعایت می‌کرد و شاید با اندکی اغماض بتوانیم قائل به این شویم که کریمی در همه این سال‌ها در میانه دو جریان سنتی و مدرن مداحی در ایران ایستاد و خب به همین ترتیب توانست طرفداران هر دو نگاه را با هم در یک جا جمع کند.
 
چند سالی است که محمود کریمی انتخاب اول خانواده‌های ایرانی است.جوان ها و میانسالان و پیرهای خانواده می‌توانند روی شبکه تلویزیون در ایام محرم وقتی که کریمی پخش می‌کند توافق کنند. به شدت نکته مهم و اساسی است اینکه کریمی با وجود محبوبت و شهرت فزاینده تنها مداحی است که در همه این سال‌ها هیچ حاشیه‌‌ای نداشته است و این نه به معنای این است که کاری مثلا به دنیای سیاست نداشته است که موضع‌گیری‌های تحسین برانگیزش در ایام فتنه هنوز در خاطر همه هست.
 
تنها موردی که چندی پیش برای او حواشی کوتاهی به همراه آورده بود مربوط به ماجرای دمام‌زنی در حسینیه چیذر و ایجاد شور سینه‌زنی به وسیله طبل و سنج بود. او بارها اعلام کرده که پس از تذکر بزرگان نظام مبنی بر توقف این اقدام، بلافاصله دمام‌زنی را در هیئتش رها کرده چیزی که پیش از او آغاز شده بود و حتی پس از او در برخی هیئت‌های دیگر همچنان ادامه دارد.
 
کریمی اهمیت و در عین حال خطرناکی دنیای رسانه‌ها را خوب دریافته است و در عین فرار نکردن از رسانه ها حسابی مرزهای ژورنالیستی جنجال را می‌شناسد و بر روی آن و نه آن سمت آن قدم می‌زند.
 
محمود کریمی چندی پیش با حضور در خبرگزاری تسنیم به بازدید از این رسانه و گفت‌وگو با مدیران و خبرنگاران این خبرگزاری پرداخت. گفتگوی تسنیم با او از سخنی کوتاه درباب جریان‌های مداحی در ایران از مداحان درباری تا همراهان مرحوم کافی همچون حاج نقی کریمی پدر مفقود‌الاثر او آغاز شد. در این نشست کریمی نظراتی هم درباره مداحی به اصطلاح مدرن و آنچه که امروز در برخی هیئت‌های مذهبی باب شده است مطرح کرد. سخن از شعر معرفت‌افزا و رعایت شأن اهل‌بیت(ع) در اشعار، توصیه‌های پدر آیت‌الله مجتبی تهرانی در اشک گرفتن از مستمع و بحث‌های سیاسی در هیئت بخش دیگری از این مصاحبه بود که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید: 
 
*تسنیم:در نگاهی کوتاه به جریان مداحی در ایران می‌بینیم که  قبل از انقلاب مداحانی به اصطلاح درباری مانند سید جواد ذبیحی و ... و همزمان با آن ها مداحان دیگری که مردمی بودند موج رسانه‌ای مداحی را به راه انداختند افرادی همچون  مرحوم کافی، پدر گرامی شما و ...؛ حتی هیئت‌های مذهبی و مداحان در کنار وعاظ نقش مهمی در انقلاب و دوران جنگ داشتند تا به اینجای کار سبک مداحی را سنتی می‌نامند.بعد از این‌ها حلقه‌ی حاج منصور ارضی و نزدیکان ایشان موج جدیدی در مداحی بوجود آوردند و ان سبک سنتی تاحدزیادی متحول شد. امروز هم با سبک خاصی در مادحین جوان مواجهیم که برخی آن را مداحی مدرن می نامند و انتقادات زیادی هم به همراه داشته است خصوصاً از ناحیه افرادی که به سبک سنتی تعلق خاطر دارند. به نظر می‌رسد جریان متبوع شما در میان این دو جریان سنتی و مدرن ایستاده است و سبکی را دنبال می‌کند که اقبال جامعه به آن زیاد است. یک مقدار برای ما در این باره صحبت کنید که خط اصیل مداحی چیست؟ کدام جریان آن را تبیین می کند؟
 
خط را ما تبیین نمی‌کنیم، بلکه بزرگتر ما یعنی مقام معظم رهبری تبیین می‌کند. اگر بخواهیم با نقاط قوت و ضعف یک مداحی آشنا شویم، منشوری از فرمایشات مقام معظم رهبری را در پیش چشم خود قرار می‌دهیم تا راه خود را پیدا کنیم. در زمان طاغوت در کنار شاعران، وعاظ و مداحان انقلابی، شاعران و مداحان درباری نیز داشتیم، اما بعد از انقلاب، رهبران ما حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری همواره به اخلاق، تقوا، همدلی و اتحاد دعوت می‌کردند؛ مداحان بعد از انقلاب، مداحان دربار سیدالشهداء(ع) هستند.
 
از زمان صفویه تاکنون همواره روضه‌خوانی و مداحی ما متحول شده است، بنابراین کسانی که ادعا می‌کنند مداحی جدید را نمی‌پسندند و مداحی سنتی را بهتر و درست‌تر می‌دانند، ابتدا باید سنتی بودن را تعریف کنند. آیا از زمان صفویه تاکنون که رسماً نوحه‌خوانی و روضه‌خوانی آغاز شده است، آیا همین‌طوری می‌خواندند و هماهنگ سینه می‌زدند؟ وقتی فقهمان پویا است و روضه خواندنمان نیز باید پویا باشد.
 
من ضمن احترامی که برای مداحان و وعاظ و دلسوزان این عرصه قائلم، اما باید بگویم زمانی که منشور مقام معظم رهبری برای مداحی وجود دارد، چرا کار دیگری انجام دهیم؟ ایشان می‌فرمایند مداحی باید عاطفی و حماسی و هنرمندانه باشد. «حسین سردار دین بود، عاقبت حق‌طلبی این بود» در آن زمان جدید بود، اما این همیشه که نباید باشد. چهل سال پیش زمانه صفحه گرامافون و رادیو بود، اما اکنون ظرف 10 ثانیه شما می‌توانید به مستهجن‌ترین سایت‌های دنیا وصل شوید. ما با این جبهه می‌جنگیم و در مداحی خود دنبال راهی هستیم که شرعی هم باشد.
 
*تسنیم: امسال در هیئت شما تغییری ایجاد شد که سروصدای زیادی در رسانه‌ها به پا کرد. دمام‌زنی به مراسمات شما اضافه شد و بعد حذف شد درباره این ماجرا کمی برایمان بگویید.
 
در مورد سنج و طبل و... باید بگویم که قدمت آن بیشتر از خیلی از کارهای مربوط به هیئت است و حتی قدمت آن از سینه‌زنی هم بیشتر است. وقتی ما این کار را شروع کردیم افراد زیادی حساسیت نشان دادند؛ باید از این دسته پرسید که آیا همه مشکلات حل شده و فقط مشکل ما سنج و طبلی است که یک سوم ایرانیان بر حسب سنتشان استفاده می‌کرده‌اند.
 
ما با توجه به احترامی که برای دوستان قائل بودیم، فقط به فرمایش رهبر انقلاب این وسایل را جمع کردیم، چون باور داشتیم که کار درستی را انجام می‌دهیم. یعنی اگر ایشان نمی‌فرمودند به کار خود ادامه می‌دادیم، چراکه به شیوه‌ای هنرمندانه 15هزار نفر را گرد آورده بودیم که به صورت شعاری (و نه نوایی) "یا حسین" می‌گفتند و به همین سبب این طبل و سنج وسیله‌ای برای مبارزه با دشمن بود. به اصلش هم برگردیم این‌ها از وسائل جنگی به حساب می‌آید، نه از ادوات موسیقی که برخی از دوستان چنین گفتند.
 
در هر صورت ما این وسایل را کنار گذاشتیم، چون ما آن را در هیئت تهران شروع کردیم و الان نیز در هیئت‌های دیگر وجود دارد و مردم جنوب، مانند شیراز و بوشهر نیز سال‌ها از آن استفاده کرده‌اند. در هر صورت رهبر انقلاب فرمودند در داخل هیئت این کار وجود نداشته باشد و در بیرون از  فضای هیئت مانعی ندارد، ما هم رعایت کردیم. برخی مواقع درباره این موضوعات برخی رسانه‌ها و افراد اظهار نظر می‌کنند که حرف آن‌ها غیرکارشناسی است و صرفاً به دنبال هیجان و هیاهو هستند و نتیجه‌ای جز شلوغ شدن فضا و ایجاد حواشی ندارد.
 
*تسنیم: سال های سال است که پای روضه‌های وعاظ در کنار مداحان نشستیم. در هیئت‌هایی در طراز حسینیه شما به جایگاه واعظ و سواد او توجه خوبی می‌شود. برداشت ما این بوده است که واعظ با عقل و درک مردم کار دارد و مداح بر احساس و قلوب مردم اثرگذار است. در حالی در بسیاری از هیئات جایگاه واعظ به فراموشی سپرده شده است که شما برای پیدا کردن یک واعظ خوب برای هیئت مدت زیادی جستجو می‌کنید. این نبود واعظ و مداح در کنار هم اشکالی ایجاد می‌کند؟ اشکال از کجا نشأت گرفته؟ شاید حرفی که واعظ می‌گوید را مستمعان روضه از شما بهتر قبول کنند کما اینکه می‌تواند برعکس باشد. نظر شما در این‌باره چیست؟
 
اول یک نکته بگویم اینکه متأسفانه برخی از نشریات و مجلات که افرادی غیرکارشناس در آن حضور دارند درباره این موضوع و مداحی اظهار نظر می‌کنند و بعضاً مطالب نادرست و خامی را مطرح می‌کنند. من با توجه به این که روضه خوان و نوکر حضرت سید الشهدا (ع) هستم، به هیچ هیئتی باید و نباید نمی‌کنم. من نگاهم به واعظ این گونه است که اگر کسی فکر می‌کند این مسیر ما در هیئت منطقی و درست است او هم انجام دهد. گاهی برای هیئت‌های ماه محرم و ماه رمضان که خیلی از نظر من مهم است، دوستان ما برای یک واعظ مدت‌ها تحقیق می‌کنند. افراد مختلف را از جهت سواد و روزآمدی بررسی می‌کنند و این خیلی مهم است.
 
اینکه من مطلبی را بگویم یا واعظ باید بگویم که شخصی که لباس روحانی دارد مانند مهر برجسته است. در هیئت حرف من را گوش می‌دهند ولی آقای واعظ بایداثرگذار شود و اگر او حذف شود که فایده‌ای ندارد. مردم باید جایگاه اصلی واعظ را بدانند. ما کار فرهنگی هم انجام می‌دهیم و جلوگیری از خدشه و حفظ پیوند روحانیت و مردم که همیشه بوده بر عهده ما هم هست. در یک مثال ساده برای حفظ پیوند مردم با مسجد شما می‌بینید که حتی همین برنامه "فیتیله" وقتی می‌خواهد با بچه‌ها قرار بگذارد دم در مسجد قرار می‌گذارد. این برنامه‌ها خوب است. در قالب سرود پیام‌های اخلاقی به بچه‌ها می‌دهند حتی گاهی بزرگترها هم نگاه می‌کنند. وقتی مقابل مسجد از دختر بچه‌ای می‌پرسند آمدی مسجد چه‌کار کنی؟ آن بچه می‌گوید هم آمده‌ام نماز بخوانم و هم عمو فیتیله‌ای را ببینم و این صحنه‌ها را نشان مخاطب می‌دهند، این خیلی کار ارزشمندی است.
 
در بعضی موارد هم قائل به این هستم که شأن و جایگاه روحانیت باید حفظ شود. این تحفظ هم باید از جانب پامنبری و امثال بنده و مردم باشد هم از ناحیه خود روحانیون گرامی باید مورد مداقه قرار گیرد. در بعضی موارد برخی از این عزیزان وارد عرصه‌هایی شده‌اند که با لباس روحانیت همخوانی نداشته است و در فضایی حاضر شده‌اند که فضای آن‌جا به هیچ عنوان زیبنده حضور یک روحانی نیست. در مقابل بعضی روحانی‌های حاضر در هیئت و خصوصاً در جلسات ما هستند که واقعاً تلاش می‌کنند که منبر غنی و پرباری داشته باشند و واقعاً با سواد هستند. این موضوع باید در ذهن‌ها جای بگیرد که وعاظ سواد بالا و منطقی دارند و روضه خوان‌ها هم باید در قبال استفاده از محضر چنین عزیزانی منطقی رفتار کنند.
 
شخصی که لباس روحانی دارد مانند مهر برجسته و اثرگذار است و نباید از هیئت و روضه حذف شود. مردم هم باید جایگاه اصلی واعظ را بدانند و همانطور که از مداح استفاده می‌کنند از منبر واعظ هم بهره ببرند.تأکید می‌کنم که وعاظ، روحانیون و روضه‌خوان‌های ما همگی باید قدر و جایگاه خود را بشناسند و معارف الهی و اسلامی را با منطق و عقلانیت به مردم انتقال دهند.
 
*تسنیم: کلامی از رهبر معظم انقلاب خطاب به شعرای آئینی خصوصاً آنانی که در مدح اهل‌بیت(ع) شعر می‌سرایند مطرح می‌شود با این مضمون که از خواندن و بیان شعر ضعیف و متوسط پرهیز کنند و آن را نزد خود نگه دارند. در کنار این توصیه برخی قائل به این هستند که شعری که در هیئت خوانده می‌شود باید معرفت‌افزا باشد. شما در کنار مداحی شاعر اهل بیت(ع) نیز هستید و ساحت شعر را می‌شناسید و ارزیابی این است که شعرهایی که برای خواندن انتخاب می‌کنید، این مولفه‌ها را تاحد زیادی در بردارد. لطفاً درباره اصل و فرع بودن شعر در مداحی و توجه مداح به این مؤلفه‌ها نظرتان را بفرمائید.
 
معرفت اصل است. اما اگر به آن خوب پرداخته نشود فرع جلوه می‌کند. مخاطب ما جوان است و دستور نمی‌خواهد. برای مثال: «افتادگی آموز اگر طالب فیضی/ هرگز نخورد آب زمینی که بلند است» تشبیه زیبا و آموزنده‌ای است و آن را جوان خوب می فهمد و خوب به آن عمل می‌کند، اما اگر به او دستور بدهی که افتاده باش، دیگر قبول نمی‌کند. در دوره ای زندگی می‌کنیم که جوان می‌گوید من خودم برای زندگی خودم تصمیم می‌گیرم و حرف مستقیم را نمی‌پذیرد، اما معنای حرف شما را استخراج می‌کند. بیان معارف از اصول خواندن است و اگر شعر شعری سالم و وزین باشد تأثیر خود را می‌گذارد. گذشته از این همیشه که نباید شاعر و مداح  با مستمع کنار بیاید، مقداری هم مستمع باید با او کنار بیاید.
 
رهبری زمانی فرمودند اگر جلسه‌ای دارید نگاه نکنید که مخاطب چه دوست دارد نگاه کنید چه چیزی به درد او می‌خورد. دارویی که برای بچه هم می‌دهند این روزها برایش شیرینش می‌کنند مثل قدیم‌ها نیست. مطلبی که می‌خواهی اثرگذار باشد را هم باید با زبان مطلوب و زبانی که بیشترین اثرگذاری را دارد به مخاطب برسانی. باید طعم آن را بچشد.
 
*تسنیم: نقل بود از پدر آیت‌الله تهرانی که می‌فرمودند روضه‌خوان نباید فقط دنبال گریاندن مستمع باشد باید به دنبال بیان حقایق باشد. بعضی مواقع در برخی مجالس شاهد این هستیم که برخی نوعی مقتل می‌خوانند که هیچ سندیتی ندارد و مطالبی هم خودشان با آن مخلوط می‌کنند. شاید برای اینکه صرفاً از مستمع خود اشک بگیرند. برخی هم بر این باورند که واقعیت‌ها خود به حدی عجیب بوده که نقل آن‌ها خود اشک مستمع را در‌می‌آورد. نظر شما درباره این موضوعات که سند ضعیفی دارند و همچنین موضوع "بازخواندن روضه" چیست؟
 
در مظلومیت سیدالشهداء(ع) همین که ایشان با زن و فرزندانشان محاصره شدند، کافی است و دیگر چه دلیل دارد حضرت علی‌اصغر(ع) نیز قربانی شود تا گواه مظلومیت ایشان باشد. من یک بار در ایام عاشورا گفتم که می‌خواهم روضه‌ای چهار کلمه‌ای بخوانم "وای حسین کشته شد" و چون مجلس آماده بود، با این حرف نیم ساعت گریه کردند و کاری جز اشک نبود. عشق با گریه است، شما یک شعر را پیدا کنید که عاشق به معشوق خود بگوید در فراق تو من تا صبح خندیدم! اتفاقاً گریه کردن هم ملاک است و رابطه عاطفی را تقویت می‌کند. امام زمان(عج) روحی فداه فرموده‌اند: من صبح تا شب و شب تا صبح برایت‌گریه می‌کنم و بعد از آن خون گریه می‌کنم. بنابراین ما با گریه آرام می‌شویم.
 
آدمی هیچگاه حسرت خنده‌هایش را نخورده است، اما می‌دانیم گریه‌هایمان حرام نمی‌شود، ممکن است برای اشک‌هایی که ریختی حسرت بخوری. این از آن دسته اشک‌هایی است که حرام نمی‌شود. امام زمان(عج) فرمودند: به ما اعتماد کنید، گریه کنید برای سیدالشهداء(ع)، گریه برای سیدالشهدا(ع) شما را به ایشان نزدیک و رابطه عاطفی را بیشتر می‌کند، چون دوستش داری همین باعث می‌شود اخلاقت مثل اخلاق او شود و به خدا نزدیک‌تر بشوی.
 
اما یادمان باشد که گریه خالی برای سیدالشهداء(ع) آدمی را به "مقعد صدق عند ملک مقتدر" نمی‌رساند، بلکه ممکن است تنها آدمی را از آتش نجات ‎دهد و از جهنم به بهشت در‌آورد و تنها عده خاصی از محبان حضرت امام حسین(ع) می‌توانند به سعادت دیدار ایشان و همنشینی با ایشان نائل شوند.
 
شهادت فناء فی الله است و شهید به نزد سیدالشهداء می‌رود. سه گروه هستند که درجه‌هایشان شبیه به هم است و آنها کسانی هستند که "باَموالهم و اولادهم و انفسهم" گذشت، دارند. یعنی کسانی که از قید مادیات و پولشان گذشته‌اند، از قید اولاد هم مانند پدران و مادران شهدا گذشته‌اند و در نهایت کسانی که از انفسهم(جانشان) که همان مقام شهید است، هم گذشته‌اند. بنابراین گریه بر سیدالشهداء ممکن است ما را از آتش نجات دهد، اما همه گریه‌ها ما را از حسرت نجات نمی‌دهد.
 
*تسنیم: یکی از مباحثی که همیشه در هیئت‌ها مطرح بوده بحث تقریب مذاهب و برائت از دشمنان اهل‌بیت(ع) بوده است. در بعضی موارد مراسم خاصی هم برگزار می‌شده است که برگزاری آن و  رسانه‌ای شدنش از نظر تعداد قابل توجهی از علما موجب وهن دین می‌شود. نظر شما در این‌باره چیست؟
 
طرح تقریب مذاهب رسما توسط جمهوری اسلامی پیگیری می‌شد و دقیقاً در زمانی که داشت به بار می‌نشست و علمای مذاهب با هم دیدار و گفتگو داشتند و روابط مسالمت‌آمیز بود، استعمار انگلیس با دسیسه خود مانع از به ثمرنشستن آن شد. آنان فرقه‌های انحرافی شبیه بمب‌های مغناطیسی را ساختند و به بدنه این مذاهب چسباندند و نگذاشتند این وحدت به طور کامل صورت بگیرد. ابتدا با ایجاد و تقویت بهایئت در شیعه و وهابیت در میان اهل سنت و امروز با تقویت سلفیون افراطی و جریان‌های القاعده در کشورهای اسلامی، می‌خواهند سد راه اتحاد امت اسلامی باشند. تقریب مذاهب و برقراری ارتباط منطقی با بزرگان ادیان و بحث و گفتگو درباره مباحث علمی و بیان نظرات هر گروه از گذشته در اسلام بوده است. چیزی که شما به صورت کاملاً منطقی در کتاب شبهای پیشاور نمونه‌ای برایش پیدا می‌کنید.
 
به محض اینکه مذاهب آمدند به هم نزدیک شوند وهابی‌ها آمدند، سلفی‌ها آمدند، این‌ها تا حدی با اهل بیت(ع) زاویه و در برابرشان موضع دارند که حاضرند گودال آتش درست کنند و بنزین بریزند و تک تک شیعیان را زنده زنده بسوزانند. اگر به شیعه بگوییم این کار را انجام بده، او این کار را می‌کند؟ هرگز! پیغمبر اکرم فرمودند حیوان را هم مثله نکنید. این قضایای اخیر در مصر و کشورهای منطقه و این قتل‌عام وحشیانه در سوریه و ... از جای دیگری آب می‌خورد. من باورم این است که دشمن اسلام  و دشمن خدا نیست مگر اسرائیل. هر مشکلی که در عالم به وجود می آید اسرائیل به وجود می آورد. نه این اسرائیل بلکه بنی اسرائیل.
 
*تسنیم: مجالس اهل‌بیت(ع) خصوصا تکیه و هیئت امام حسین (ع) در کنار فضای معنوی و روضه و مناجات، پایگاه سیاسی مردم هم بوده است. در جاهایی که قرار بوده بزنگاه‌های انقلاب اسلامی رقم بخورد مردم ما بیشتر در این هیئت‌ها و تکیه‌ها پای کار آمدند و بینش سیاسی پیدا کردند. خیلی از حرف ها زمینه اش در تکیه ها بود. برگرفته از برخی مسائل سیاسی که بعضاً حاشیه برای هیئت‌ها ایجاد کرد در ایام گذشته برخی این حرف را سر می‌دهند که  سیاست را از هیئت جدا کنید، می‌گویند این قضایا با ساحت هیئت لطمه می‌زند. به آن موضع‌گیری سیاسی خاص نقد دارند و... نظر شما در این‌باره چیست؟
 
اگر سیدالشهدا(ع) سیاسی نیست، چرا در حرم آقا بمب می‌گذارند؟ آنان از حرکت امام حسین(ع) می‌ترسند. امام فرمودند حرکت سیدالشهدا(ع) سیاسی بوده و بلکه سیاسی‌ترین حرکت عالم بوده است. فاسدترین آدم‌ها مانند یزید به سیدالشهدا(ع) پیشنهاد دادند که ولایت فلان سرزمین را به ایشان بدهند تا ایشان دست از حرکت و قیام بردارند، اما ایشان نپذیرفتند.
 
عده‌ای که می‌گویند در موضوع سیاست دخالت نکنیم، باید ببینیم چه کسانی هستند؟ ما در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: «و ساسة العباد»؛ من خودم قائلم به این که در یک سری از مسائل سیاسی باید دخالت و  اظهارنظر کنیم. در بعضی مسائل دخالت نکنیم ولی اعلام نظر بکنیم و البته در یک سری قضایا هم اصلا نباید حتی اظهار نظر بکنیم، چون در شأن ما نیست و شأن ما بالاتر از آن است. ارزش یک مداح سیدالشهداء(ع) بالاتر از آن است که بخواهد در رابطه با فلان اظهار نظر فلان فرد صحبت کند، بلکه باید دنبال رسالت مهم‌ترش باشد.
 
در پاسخ به آقایانی که می‌گویند مداحان نباید در کار سیاست دخالت کنند من پاسخ می‌دهم که خودشان در سیاست دخالت نکنند چون این حرفشان از بی‌سوادی سیاسی‌شان نشأت می‌گیرد بهتر است به کار خودشان برسند. چون ما این بینش را داریم که در سیاست اظهار نظر کنیم، ولی آنها ندارند.
 
*تسنیم: در هیئت‌های دهه 70 به دلیل فضای جنگ و در دهه 80 به سبب فضای خاص جامعه در هیئت‌ها از شهدا زیاد یاد می‌شد. چند وقتی است که در تعداد قابل توجهی از هیئت‌ها این امر به فراموشی سپرده شده است. برادر شما شهید، پدرتان مفقود‌الاثر و هیئتتان در گلزار شهدا برگزار می‌شود. توجه ویژه‌ای به شهدا در هیئت‌های شما و افرادی همچون حاج سعید حدادیان می‌شد. چرا این امر این روزها کمرنگ شده است. برخی در اظهارنظری عجیب می‌گویند مشتری‌اش کم شده است؟
 
زمانی که جنگ است، برای شهدا و رزمندگان و بسیجیان ارزش قائلند و احترام  می‌گذارند، اما بعد از جنگ، در همان دانشگاهی که اگر شهدا نبودند حتی وجود هم نداشت، عده بسیار محدودی نمی‌گذارد پنج شهید گمنام در دانشگاه دفن شود. نمی‌دانم چه بگویم، چه صفتی برای این حرکت می‌شود به‌کار برد. فرهنگ شهادت فرهنگ سیدالشهداست و فرهنگ سیدالشهدا(ع) صرفا مذهبی و سیاسی نیست. این فرهنگ نظام را از سقوط نجات داده است. فرهنگ شهادت نانی ندارد؛ نانش را خود شهید خورد و نظام و بهره‌اش را هم شهید برد و نظام.
 
خواهشم از آحاد مردم این است که با هر گرایش سیاسی وصیت نامه شهدا را بخوانند. آمار نشان می‌دهد بیشترین کلمه‌ای که در وصیت‌نامه شهدا آمده، کلمه اسلام است و بعد از آن، امام زمان(ع) و امام خمینی(ره) و جمهوری اسلامی ایران است. شهدا به خاطر این آرمان‌ها به شهادت رسیدند و ما اکنون آرمان‌های آنها را کنار گذاشتیم و از «وطنم...» می‌گوییم، در صورتی که ملیت ما اسلام است. ما هرگاه ملیتمان را که اسلام است از ملیت ایرانیمان جدا کردیم، لطمه خوردیم.
 
فرض کنید که در کشور آمریکا به یک رستوران رفته‎اید و در آن فقط دو میز خالی برای نشستن وجود دارد که سر یکی از آنها یک صهیونیسم فارسی‌زبان ایرانی‌تبار نشسته و سر میز دیگر یک آمریکایی اهل تسنن است؛ شما سر کدام میز می‌نشینید؟ قطعاً امثال شما با آن مسلمان می‌نشینی و همینجا معلوم می‌شود که ملیت ما اسلام است.
 
روزگاری هرات و قفقاز و... برای ما بود که با یک کاغذ مهر شده آنها را از ما گرفتند. ملیتی که بخواهد با یک کاغذ گرفته شود، ملیت نیست. اگر گوشه‌ای از اسلام بخواهد آسیبی ببیند، همه ما در راه آن حاضریم کشته ‌شویم، این یعنی اینکه ملیت ما اسلام است. ملیت ما اسلامی ایرانی است. حساسیت ما نسبت به بحرین، به خاطر شیعیانش است و نه سرزمینش که روزگاری از ما گرفتند یا یک نفر دودستی تقدیمشان کرد. در مورد بغداد و تفلیس و هرات و قفقاز و... اینگونه حساسیت نداریم، با آنکه همه این‌ها نیز روزگاری برای ما بودند و همه با یک کاغذ از ما گرفته شدند.
 
از زمانی که شهدا را به نام ایران بدون اسلام مصادره کردند، لطمه خوردیم. شهیدی که با وضو و با دعای کمیل شب قبل از شهادت و با نگاه به سیدالشهداء(ع) و امید به لقاءالله به شهادت می‌رسد بالایش می‌نویسند: «وطنم»! اگر خودش زنده باشد می‌گوید که من به خاطر دینم رفتم. ما ملیت را که عوض کردیم ضربه خوردیم.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2140
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

ماه رمضان در راه است با همه شيريني‌هايش؛ اما رمضان امسال در دل خود با همه حلاوتش، در دل اهالي تهران غمي نهفته دارد. امسال اولين سال است كه تهران ديگر شاهد بزم‌هاي معرفت و اخلاق دو استاد معروفش حضرت آيت الله خوشوقت و حضرت آيت الله آقا مجتبي تهراني نيست.

دست تقدير الهي بر آن بود كه رمضان امسال با سرگرداني جمع كثيري از مومنان مشتاق به معارف اهل بيت عليهم‌السلام آغاز شود، ديگر خيابان ايران، کوچه ملکی، مدرسه نور در شب‌هاي رمضان بدون آقا مجتبي شور و نوا ندارد . چه گوش‌هاي منتظري كه ديگر خطاب‌هاي پر عتاب آيت الله خوشوقت را كه در مسجد امام حسن عليه‌اسلام تاكيد بر تقوا مي‌كرد، نخواهد شنيد و ديگر از ختم صلوات‌هاي دلنشيني كه در آستانه افطار با حضور اين عزير تهران با حال و هواي خاصي برگزار مي‌شد، خبري نيست.

در آستانه ضيافت الله با ذكر خاطراتي از آيت الله آقامجتبي تهراني كه در سايت ايشان منتشر شده است،مهياي حضور ماه رمضان مي‌شويم.

مقيد به زيارت حضرت عبدالعظيم (ع) در اول ماه بود

ایشان مقیّد به زیارت حرم حضرت عبدالعظيم بودند. اگر تهران بودند، هيچ وقت در اوّل ماه زیارت حرم حضرت عبدالعظيم را ترک نمي‌کردند. هميشه ماهي يک‌بار يا شب اوّل ماه و يا صبح اوّلین روز ماه، حتماً به زیارت مي‌رفتند و هيچ وقت هم این برنامه‌شان ترک نمي‌شد. آنجا هم که مشرف مي‌شدند، مثل مشهد سعي مي‌کردند تمام آداب زيارت را به جا بیاورند. در زيارت‌هایشان هميشه براي ديگران دعا مي‌کردند؛ مي‌فرمودند که شما هميشه براي ديگران دعا کنيد و هر چه مي‌خواهيد براي ديگران بخواهيد و خودشان در این زمینه هيچ کوتاهي نمي‌کردند.


چگونه امام رضا(ع) را زيارت مي‌كرد

زمانی که به مشهد می رفتند، وقتی از منزل حرکت مي کردند، سرشان را پايين مي انداختند و زياد به اطراف توجّهي نداشتند. معمولاً هم تا دم درب حرم صلوات مي فرستادند.وقتی وارد حرم مي شدند، مقيّد بودند که حتما داخل آن محوطّه حرم شوند و برایشان فرقی نمی کرد که خلوت باشد یا شلوغکه معمولاً جمعيتِ خيلي زيادی در آنجا بودندو ايشان با سختي وارد مي شدند.ایشان ايستاده و پشت به ديوار زيارت مي کردند و زيارت هايي هم که عمدتاً مي خواندند، زيارت امين الله و جامعه کبيره و زيارت های مربوط به امام رضابود. ایشان بعد از زیارت به قسمت بالايسر می رفتند و دو رکعت نماز زيارتمی خواندند و بعددر بالاي سر امام رضا علیه السلام دعا مي خواندند.بعد اگر مي شد از درب اصلي خارج مي شدند و اگر هم نمی شد، از قسمت بالا سر خارج مي شدند.در مسير بازگشت هم ذکر صلوات و استغفار داشتند و زیاد به اطراف توجّه نداشتند. زيارتِ وداعِ ایشان، يک ساعت، يک ساعت و ربع طول مي کشيد!اين در واقع وضعيت زيارتي ايشان بود! 

 

خواب ديدم كه در محله خيابان سيروس چشمه زلالي جاري است

یک روز آمدم به ایشان عرض کردم که ما این محلّ را مدرسه عملیّه رسمی کردیم و داريم طلبه مي‌گيريم و نامش را هم به نام مبارک امام هشتم،‌ امام رضا علیه‌السلامگذاشتیم. ایشان خیلی خوشحال شدند، مخصوصاً از اینکه این محلّبه نام مبارک حضرت رضا عليه‌السلام نام‌گذاری شده است. تا آنجا که یادم است خیلی دل‌چسبشان بود و اظهار خرسندی کردند. بعد از آن فاصله‌ای نشد که یک روز به من فرمودند: دیشب یا همان شب من خوابی دیدم که در آن محلّه خیابان سیروس چشمه بزرگي باز شده است و آب زلالي جاری است و فرمودند: من این را تعبیر می‌کنم که اینجا منشأ خیرات و مبدأ ترویج دین خواهد شد، من آینده درخشانی را در این کار می‌بینم. 


سفارش مي‌كردند هر زيارتي كه مي رويد به نيابت از ائمه معصومين(ع) برويد

از بچّگي به ماخيلي سفارش مي‌کردند که هر زيارتي که مي‌رويد به نيابت از ائمه معصومین(ع) برويد؛ اين را از مرحوم پدرشان یادگرفته بودند. ايشان هر وقت صبح به حرم مشرّف مي‌شد به نيابت از پيامبر اکرم(ص) و بعدازظهر به نيابت اميرالمومنين( ع) و فردا صبح به نيابت از يکي از معصومين زیارت می‌کرد. مي‌گفت اين کار احتمال استجابت دعاي شما و دادن حاجات شما را چندين برابر مي‌کند. ايشان خيلي به این مسئله مقيّد بودند و هر دفعه به نيابت از يکی از ائمه به زیارت مي‌رفتند و آداب زيارت رو هم کاملاً رعايت مي‌کردند.


حاج‏آقا فرمودند: بلند شو برو همان‌جایی که ( خمس را ) می‌بخشند! برای چه پیش من آمدی؟!

یکی از دوستان ما می‌خواست خمس حساب کند. او من و آقای ابدی را واسطه کرد که با هم برویم و خمسش را پیش ایشان حساب کنيم. مرحوم ابدی ایشان را برد و حاج‏آقا هم خمسش را حساب کرد. حاج‏آقا به ايشان فرموده بود شما این‏ مقدار خمس بدهکار هستید. گفت: حاج‏آقا! امكان ندارد كه شما مقداری‌ از اين خمس را ببخشید؟ بعضی‌ها می‌بخشند. حاج‏آقا فرمودند: بلند شو برو همان‌جایی که می‌بخشند! برای چه پیش من آمدی؟! ببخشم؟! این برای خدا است، من چه را ببخشم؟‌ من مگر می‌توانم؟ من از خودم اختیاری ندارم که ببخشم، بروید پیش همان‌ها که می‌بخشند! 


گفتم: شما چقدر می‌خوابید؟ ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه»

در یکی از ماه‌های مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم. با ایشان تا کنار ماشین قدم می‌زدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، این‌طوری انجام بده، آن‌طوری انجام بده، داشتند توصیه می‌کردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ این‌قدر فرصت نیست. ایشان فرمودند:«چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح می‌روم سر کار و مسؤولیّت اداری‌ دارم، بعد از ظهر که برمی‌گردم افطاری می‌خوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده می‌کنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده می‌شود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت می‌خوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت می‌خوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت می‌خوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر می‌خوابید؟ من امیدوارم آن‌هایی که می‌شنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه». 

گفتند: شما برو شاه‌عبدالعظيم و فقط بگو آقا! بيكارم

می‎گفتند: «برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همین‎طور بگو این کار را با شما دارم.» به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند: شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. می‌گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی این‎قدر به من می‎دهد و در حال حاضر مشغول هستم. 

گفتند: «برو خودت را بساز؛ اندازه توقّع مردم شو. خوش به حالت»

یک‌بار برای رفتن به صدا و سیما خدمتشان رسیدم و کسب اجازه کردم. ایشان فرمودند که شما بروید. ابتدا در رادیو کار می‌کردم؛ تصویری نداشتم. بعد از چند وقت دوباره آمدم خدمت حاج‌آقا گفتم که دوستان آمدند سراغ بنده و اصرار می‌کنند که من جلوی دوربین قرار بگیرم و این‌طوری مردم مرا می‌شناسند. ایشان فرمودند:«شما با ملاحظاتی برو و حواست جمع باشد». من تقریباً بعد ازیک سال که گذشت، آمدم خدمتشان و عرض کردم که آقا من از شما اجازه گرفتم و شما فرمودید که برو. من هم رفتم و حالا باوری که مردم از من دارند خیلی بالا رفته است. مردم فکر می‌کنند که من خیلی آدم دین‌داری هستم، خیلی آدم عالِمی هستم.حرف‌هایی که در خیابان و کوچه و مجالس و جاهای دیگر به من می‌گویند،اصلاً من نیستم. خیلی احساس می‌کنم که اینجا دارم مقداری دورویی به خرج می‌دهم. ایشان فرمودند:«خوش به حالت»! گفتم: حاج‌آقا چرا خوش به حالم؟! وقتی از من این همه تعریف می‌کنند، اذیت می‌شوم و من می‌دانم که این تعریف‌ها درست نیست.ایشان گفتند: «برو خودت را بساز؛ اندازه توقّع مردم شو. خوش به حالت»


از چالوس براي جلسات ماه رمضان مي‌آمدند

چون شهرک اکباتان زندگی می‌کردم، یک مقدار به خودم مغرور شده بودم که من مسیر زیادی را برای شرکت در این جلسه می‌آیم؛پس خداوند خیلی به من توفیق داده است. یک شب که از جلسه آمدم بیرون، سر چهارراه آبسردار یکی از دوستان ایستاده بود. من ترمز کردم و او را سوار کردم. او تا آزادی با من آمد. به آزادی که رسیدیم گفتم: آقا! خانه من اکباتان است، اگر همسایه ما هستی، بگو. گفت: نه، من می‌روم کرج؛ من همین‌جا پیاده می‌شوم و می‌روم کرج.من همان‌جا زدم پشت دست خودم؛ گفتیم: خدایا! تو برای من یک نفر را فرستادی که من به خودم خیلی مغرور نشوم. فردا شب آمدم خدمت حاج آقا و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. بعد گفتم که من آمدم خدمت شما تا عرض کنم اگر می‌شود جلسات را یک مقدار زودتر شروع کنید که این دوستان به کرج برسند. ایشان یک لبخندی زد و گفت: من مطلبی برایت بگویم تا بفهمی! گفتند: پریشب، دوستان آمدند از من سؤال کنند، گفتم: فردا بیایید مسجد جامع بازار؛ من آنجا به سؤالات شرعی‌تانجواب می‌دهم. آن دوستان گفتند که ما نمی‌توانیم بیاییم، اگر بیاییم روزه‌مان می‌شکند. سؤال کردم چرا می‌شکند؟ آن‌ها گفتند: ما از چالوس با مینی‌بوس می‌آییم برای جلسات شما، قبل از غروب راه می‌افتیم می‌آییم اینجا، تهران افطار می‌کنیم؛ در کلاس شما می‌نشینیم، بعد راه می‌افتیم می‌رویم چالوس، برای سحری می‌رسیم آنجا

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2308
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392
نکاتی از اولیاء خدا برای قبل از ماه مبارک رمضان/ خواسته مرحوم بهلول در مقابل سخنرانی کشف حجابش چه بود؟
 
 

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت: در حالی که نشسته بودیم و حرف می‌زدیم، یک‌ دفعه بهلول گفت: «سبحان ربی العظِیم و بحمده». گفتیم: ذکر است که دارد می‌گوید! اما بعد از مدتی گفت: «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته».

به گزارش فارس، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «عشق عبادت» پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*رمز عبودیّت

موقعی که پروردگار عالم، بندگان خودش را در خضوع و خشوع، عندالله تبارک و تعالی می‌بیند که بنده‌اش برای خدا خضوع و خشوع کرده است؛ آن لحظه، لحظه‌ای است که پروردگار عالم می‌فرماید: آنچه که می‌خواستم، همین است.

اولیاء خدا، حسب روایات شریفه، در ذیل «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» بیان کرده‌اند: منظور پروردگار عالم از این عبادت، خضوع و خشوع و رسیدن به آن مقامی است که انسان بداند جز خدا، کسی را ندارد و از طریق عبادت به پروردگار عالم متّصل شود.

اگر حال، این حال شد؛ دیگر بنده، بنده خدا می‌شود و آن که بنده خدا شد، خلیفه‌الله می‌شود. رمز عبودیّت، این است که انسان بفهمد جز او، کسی نیست.

*عشق عبادت!

یک تعبیری را در روایات شریفه، راجع به عبادت و فلسفه و حکمت عبادت بیان می‌کنند که تعبیر عجیبی است. اوّلاً پروردگار عالم، اگر کسی دوستش داشته باشد، به او بهترین عبادت‌ها را الهام می‌کند. مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ حُسْنَ الْعِبَادَةِ»؛ اگر پروردگار عالم، انسانی را دوست بدارد، به بنده‌ای عشق بورزد و به بنده‌اش علاقه داشته باشد؛ به او نیکویی عبادت را الهام می-کند که چقدر عبادت زیباست و حُسن دارد.

لذا پیامبر عظیم‌الشّأن(ص) فرمودند: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»؛ برترین مردم و افضل انسان‌ها، کسی است که عاشق عبادت بشود.

چون تا حبّ و عشق به عبادت، در وجود انسان به وجود نیاید، انسان گردن به عبادت نمی‌دهد. چیست که اهل قیام را در دل شب، به قیام وادار می‌کند؟! چه عملی و چه چیزی باعث می‌شود که آن موقع که یک عدّه در خواب هستند، او بیدار است؟! چه چیز باعث می‌شود که در سرمای به ظاهر کشنده، در بیابان یا کوه‌ها و مناطق سردسیر، حتّی یخ را بشکند و در دل شب، عاشقانه وضو بگیرد و با حال زار عبادت کند؟! این‌ها ناشی از چیست؟ عشق به عبادت! تا انسان، عاشق نشود، آن عمل را انجام نمی‌دهد.

چه عاملی باعث می‌شود که انسان، در گرمای بالای چهل یا پنجاه درجه، در بیابان، در حال شخم زدن و بیل زدن، در حال کار سنگین، روزه بگیرد؟! در حالی که به ظاهر، عطش هم بر او غالب می‌شود، لب‌ها خشکیده، امّا کانّ روزه نیست و به هیچ عنوان ترک صیام نمی‌کند.

لذا اولیاء الهی حتّی برای زیارت هم صیام خود را ترک نمی‌کنند و از خدا می‌خواهند که کار واجبی در ماه مبارک برایشان پیش نیاید که یک موقع نیاز به سفر داشته باشند.

آن‌ها که بندگان خاص خدا و عاشق عبادت بودند، تجارت‌خانه‌‌هایشان را طوری تنظیم می‌کردند که در این یک ماه، به هیچ عنوان از بلد و شهر خودشان، تکان نخورند. می‌گفتند: یک روز ماه مبارک رمضان، به همه عمر و همه این تجارت و مسائل ما می‌ارزد. لذا به هیچ عنوان شهر خود را ترک نمی‌کردند. چه چیزی عامل این مطالب می‌شود؟ عشق به عبادت!

«أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»، آن‌ وقت دیگر کسی که عشق به عبادت پیدا کرد، طبعاً آن را به گردن می‌گیرد، می‌پذیرد و به جان و دل می‌خرد. «وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ» عاشق است و با قلبش اعلام می‌کند که محبّت این عبادت، در قلبش افتاده است.

*دلم برای نماز در آن دنیا تنگ می‌شود! 

بیهوده نیست که کسی مثل عارف بزرگوار، آیت‌الله سیّدعلی آقای قاضی گله داشتند از این که در فردای قیامت دیگر عبادت نیست. عمل در این دنیاست، در آن‌جا دیگر عبادتی نیست. لذا ایشان آن ‌قدر عشق به عبادت داشتند که می‌فرمودند: دلم برای نماز تنگ می‌شود! نمی‌گویند که مثلاً آن‌ باغ من چیست؟ جنّت من چیست؟ خانه بهشتی من چقدر است؟ و ...، می‌گویند: دلم برای نماز و عبادت تنگ می‌شود - نه تنها ایشان، بلکه بزرگان دیگری مثل مرحم نائینی هم همین‌طور بودند -

*آمیختن اعضاء و جوارح بدن با عبادت!

«وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ» و از صمیم دل دوستش بدارد و با اجسد و پیکر خودش در آن، درآمیزد. گویی این عبادت در او آمیزش دارد و پیکرش با عبادت در آمیخته است؛ یعنی اگر این بدن را از عبادت دور کنی، گویی می‌میرد! این ‌قدر عادت و علقه دارد!

همه عادت‌ها، بد نیست، گاهی یک عادت‌هایی، حسن و نیکوست. اولیاء خدا می‌گویند: مثلشان مثل جسم است که اگر نتواند تنفّس بکند، می‌میرد. اگر بندگان خدا هم یک زمانی نتوانند عبادت کنند، می‌میرند!

یکی از بندگان خدا که جزء اولیا هم نبود، امّا آن ‌قدر علاقه به عبادت داشت که وصف‌ناپذیر بود. او پیرمرد بود و نشسته نماز می‌خواند. یک موقعی من او را دیده بودم. نامش حاج اسماعیلی بود. خدا رحمتش کند. عادت داشت بلافاصله بعد از نماز، زیارت وارث را بلند می‌خواند.

این پیرمرد قریب به 90 ساله، دیگر نمی‌توانست ایستاده نماز بخواند. یک موقعی که او را از اصفهان به سمت تهران می‌بردند، وقتی در راه برای نماز ایستاده بودند، خودش نقل می‌کند که در آن زمان به خدا گفتم: خدایا! این ‌طور دلم نمی‌آید، همان نماز ایستاده‌ را می‌خواهم که در در مقابل تو بایستم، کمر خم کنم و به رکوع بروم، بلند شوم، به خاک بیفتم و به سجده بروم.

وضو می‌گیرد، او را می‌آورند و می‌نشانند، امّا همین که اطرافیان می‌روند تا وضو بگیرند، او آرام آرام بلند می‌شود، دستش را به عصا می‌گیرد و می‌گوید: نهایتش این است که می‌افتم. الله اکبر را می‌گوید و به نماز می‌ایستد.

اطرافین او وضو می‌گیرند و می‌آیند، امّا همه تعجّب می‌کنند و همین ‌طور مات و مبهوت می‌مانند و به تعبیر عامیانه خشکشان می‌زند که چه شد؟! چطور ایستاده نماز می‌خواند؟!

عشق به عبادت، این است، این عبادت در بدنشان عجین شده و نمی‌توانند از آن دل بکنند و علاقه دارند.

چه بود که امام، آن امام‌العارفین، هر چه آسیّد احمد آقا و دیگران صدایشان زدند، جواب ندادند، امّا تا سیّد احمد آقا بیان می‌کنند: آقا! وقت نماز است؛ امام چشم را باز می‌کنند و می‌بندند، چشم را باز می‌کنند و می‌بندند!

علاقه به عبادت، این است. این بدن، عادت کرده. چشم، خدابین شده، آن هم چشمی که دل شب، گریان و نالان است. لذا طبیعی است که آن دست، پا، قلب و دیگر اعضاء و جوارحی که در عبادت خرج شده، از صمیم دل و از صمیم قلب به عبادت عشق می‌ورزند و عبادت با این دست و چشم خودش، آمیخته شده است.

*اولیاء خدا در مقابل کمک به خلق، از خدا چه می‌خواهند؟

«وَ تَفَرَّغَ لَهَا» خودش را وقفش می‌کند و دیگر از غیر عبادت جدا می‌شود. حتّی کسانی که به دیگران کمک می‌کنند - که بعد از واجبات الهی، هیچ عملی مانند کمک کردن به انسان‌ها نیست - ، آن هم به خاطر دوست داشتن عبادت است که این کار را می‌کنند.

بگذارید از یکی از نکات اولیاء خدا پرده‌برداری کنم. اولیاء خدا حتّی در کمک به انسان‌ها، این گونه نذر نمی‌کنند که کمک می‌کنم تا خدا، در عوض، ده برابر و چند برابر بدهد. هر چند پروردگار عالم عنایت دارد و خودش هم در آیات الهی، «عَشْرُ أَمْثالِها»  و امثالهم بیان فرموده. ولی آن‌ها از آنچه که در کمک به خلق خدا نذر می-کنند، مدّنظرشان این است که خدا در عوض این مطلب، بدنم را سالم نگاه دارد تا بتوانم عبادتش را بکنم یا اینکه حبّ به عبادت، عشق به نماز، عشق به صیام و ... را در قلبم زیاد کند.

لذا وقتی به خلق خدا کمک هم می‌کنند، عوضی هم که از این کمکشان می‌خواهند، این است: خدایا! عشق به تو و عشق به عبادتت در من روزافزون شود.

*عبادت؛ همّ و غمّ اولیاء خدا!

«وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْرٍ» خویشتن را وقف آن گرداند؛ پس چنین شخصى را باکى نباشد که دنیایش به سختى گذرد یا به آسانى.

این اعضا و جوارح آن‌قدر عجین با عبادت می‌شود که این شخص دیگر باکی ندارد که دنیایش به سختی بگذرد یا آسانی. همّ و غم او، عبادت و بندگی خداست، همّ و غمّ او دیگر نمی‌تواند دنیا باشد.

کسی که همّ و غمّش، دنیا و مسائل دنیاست، معلوم است از عبادت لذت نمی‌برد، امّا آن کسی که همّ و غمّش، عبادت شد، می‌گوید: خدا! نمی‌خواهم نمازم را نشسته بخوانم و از آن به بعد، دیگر تا آخر عمرش، نمازش را ایستاده می‌خواند. با اینکه چند ماهی زمین‌گیر شده و پاهایش خشک شده بود. صورت ظاهر باید با دستگاه ماساژ بدهند تا راه بیافتد امّا فایده نداشته و می‌گوید: همه آن دستگاه‌ها جواب ندادند، امّا عشق به عبادت، کاری کرد که دیگر توانست بایستد. گفت: خدایا! اگر شده حداقل دو رکعت نماز ایستاده بخوانم، نماز نشسته به من نمی‌چسبد. چنین کسی «وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ» شده، لذا چون عشق دارد، دور از چشم آن کسانی که او را می‌برند و می-آورند می‌ایستد و نماز می‌خواند. آن‌ها که وضو می‌گیرند و می‌آیند، می‌بینند ایستاده، متحیّر و متعجّب می‌شوند. امّا از آن به بعد، دیگر تا آخر عمر هم همین حال را داشت. این چیست؟ عشق به عبادت! عشق به بندگی خدا!

*عبادت و فراموش نکردن یاد خدا

برای همین است فرمودند: اصلاً علّت عبادت چیست؟ چرا این‌ها این‌ طور عشق می‌ورزند، «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا»؟!

حضرت ثامن‌الحجج، آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) می‌فرمایند: «لِئَلَّا یَکُونُوا نَاسِینَ لِذِکْرِهِ»، تا اینکه مردم ذکر خدا را فراموش نکنند. البته اولیاء خدا دائم در عبادتند.

خوشا آنان که الله یارشان بی/به حمد و قل هوالله کارشان بی

خوشا آنان که دائم در نمازند /بهشت جــــاودان بازارشان بی

لذا این‌ها دائم در نمازند، امّا برای امثال ما، عبادت برای این است که ذکر خدا را فراموش نکنیم، امّا این‌ها  به جایی می‌رسند که دیگر جدّی از همه دنیا می‌برند.

*خواسته مرحوم بهلول در مقابل سخنرانی کشف حجابش

مطالبی برای ما قابل درک نیست، آن هم تا موقعی که این بدنمان آرام آرام عادت کند و عملیاتی شود. در مرحوم آیت‌الله بهلول، این مرد الهی، یک نکته عجیبی بود که از همه دنیا بریده بود. در آن حالات، با اینکه آن خطبه عالی را در مسجد گوهرشاد در مقابل کشف حجاب آن ملعونی که فساد را آورد - که خدا آن به آن بر عذابش اضافه کند که هرچه فسق و فجور می‌بینیم، به خاطر همان است؛ چون وقتی بی‌عفّتی آمد، همه گناهان می‌آید – خواند. امّا یکی از کسانی که با ایشان بود، قسم می‌خورد و می‌گفت: یک مرتبه‌ای محضر ایشان بودیم، در حالی که نشسته بودیم و حرف می‌زدیم، یک‌ دفعه گفت: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ». گفتیم: ذکر است که دارد می‌گوید. امّا بعد گفت: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ». باز دیدیم آرام‌تر شد و یک جای دیگر گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»!

آقا را قسم دادم و بلند بلند در گوششان گفتم: آقا! مدّتی خدمتتان را کردم، استدعا می‌شود این مطلب را بگویید. آقا چون یک مدّتی بود گوششان سنگین شده بود و خودشان متوجّه نمی‌شدند، فکر می‌کردند بقیّه هم این ‌طور هستند و نمی‌شنوند.

ایشان گفتند: مگر چه گفتم؟! گفتم: اینکه بیان کردید، ما شنیدیم. گفتند: من که آرام گفتم. گفتم: بله آقا! شنیدم. گفتند: من توفیق این نمازهایی را که در مفاتیح بیان کرده که در فلان ساعت، فلان نماز و ساعت دیگر، نماز دیگر و همین‌طور برای هر ساعتی، نمازی قرار داده را از حضرت حجّت(عج) خواسته بودم. البته این‌‌ها برای آن کسانی است که هر لحظه، دلشان برای عبادت تنگ می‌شوند و یک وقتی پیدا می‌کنند، آن نمازی را که وارد شده، می‌خوانند «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»  و إلّا تمام آن‌ها را که نمی‌شود، خواند.

ایشان فرمودند: امّا من از حضرت خواستم که آقا! اگر کاری که در محضر مبارک شما کردم (همان سخنرانی که برای مبارزه با رضا قلدر انجام دادند)، مورد رضایت شما است؛ شما هم کاری کن که من در همه ساعات، این نمازها را بخوانم. لذا من حتّی در حالی که مشغول به سخن گفتن با مردم هستم، مدام این نمازها را می‌خوانم - خیلی عجیب است -

آن شخص می‌گوید: از آقا سؤال کردم: چرا؟ آقا مکثی کردند، اشک ریختند و گفتند: آخر نمی‌دانی نماز چه لذّتی دارد؟! آن شخص گفت: من انگار تازه فهمیدم نماز یعنی چه!

لذا عبادت برای بعضی‌ها کیف و لذّت محض است، همیشه یاد خدا هستند، «لِئَلَّا یَکُونُوا نَاسِینَ لِذِکْرِهِ».

*عبادت و مؤدّب شدن

«وَ لَا تَارِکِینَ لِأَدَبِهِ». حضرت بیان می‌فرمایند: اصلاً خداوند عبادت را برای این قرار داده که ادب ترک نشود؛ یعنی رمز عبادت این است که انسان را مؤدب می‌کند. لذا عبادتی، عبادت است که انسان مؤدّب شود و ادب الهی داشته شود.

*عبادت و فراموش نکردن امر و نهی الهی

«وَ لَا لَاهِینَ عَنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ» و عبادت برای این است که نکند امر و نهی الهی فراموش شود. این‌جا خدا امر کرده، سمعاً و طاعتاً انجام می‌دهم، این‌جا نهی کرده و نباید انجام دهم، سمعاً و طاعتاً.

*عبادت و عدم قساوت قلب

«إِذَا کَانَ فِیهِ صَلَاحُهُمْ وَ قِوَامُهُمْ فَلَوْ تُرِکُوا بِغَیْرِ تَعَبُّدٍ لَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ» اگر مردم بدون تعبّد، به حال خودشان رها می‌شدند، بعد از مدّتی د‌ل‌هایشان، سخت می‌شد. لذا خدا، عبادت را قرار داد که انسان‌ها د‌ل‌هایشان سنگین نشود و قسی‌القلب نشوند. چون قوام و صلاح مردم در این عبادت و بندگی خداست.

*علّت قرار دادن شهر الله!

آن‌وقت پروردگار عالم  یکی از مواقعی که می‌بیند بندگانش این رموز عبادت را متوجّه نشدند و درک نکردند، خودش عاملی قرار می‌دهد تا بندگان به سمت عبادت بیایند.

اولیاء خدا می‌فرمایند: ماه مبارک رمضان از همین موارد است. راء رمضان، رحمت الهی است و پروردگار عالم از باب رحمت، این ماه مبارک رمضان را قرار داد و لذا اسمش را، شهر الله گذاشت. همه ماه‌ها، ماه خداست، امّا فقط اسم ماه مبارک را شهرالله گذاشت؛ چون از بس دوست دارد که انسان عبادت کند.

لذا پروردگار عالم از بس دوستمان دارد و از بس لذّت عبادت که عبّاد عالم چشیده‌اند، عالی، شیرین و با حلاوت است؛ می‌گوید: چرا دیگران نچشند؟! اگر از ما سؤال کردند: چرا ماه مبارک رمضان را برای ما قرار داد، باید بگوییم: چون خیلی دوستمان دارد.

بیهوده نیست که پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: اگر بنده می‌دانست که ماه مبارک رمضان، چقدر برکات دارد و چیست؛ دلش می‌خواست همه سال، ماه مبارک رمضان شود. یعنی اگر درک می‌کرد که ماه مبارک رمضان یعنی چه؛ از خدا تقاضا می‌کرد که همه سال، ماه مبارک رمضان باشد.

*اولیاء خدا تنها در چه زمانی برای طول عمر خودشان، دعا می‌کردند؟

لذا عرض کردم اولیاء خدا تا قبل از ماه رجب‌المرجّب، ابداً برای طول عمر خودشان دعا نمی‌کردند، امّا همین که رجب المرجّب می‌رسید، عاجزانه دعا می‌کردند و می‌گفتند: خدایا! حالا که لطف کردی، بزرگواری کردی، محبّت کردی و ما را زنده نگاه داشتی، از این به بعد هم ما را زنده بدار تا ماه مبارک رمضان را درک کنیم. آن‌ها هیچ موقع برای طول عمرشان دعا نمی‌کردند، امّا موقعی که رجب المرجّب می‌آید و بوی ماه مبارک به مشام اولیاء خدا می‌خورد، حالشان منقلب می‌شود و هوایی می‌شوند. به قدری علقه به این ماه مبارک رمضان پیدا کردند که در دعاهای دل شبشان، خاضعانه می‌خواستند: خدا! لطف کردی، بزرگواری کردی، محبّت کردی، منّت گذاشتی، عمرم را تا این‌جا رساندی، خدا اگر چیزی بناست محبّت کنی، ما که چیزی نداریم برای تو بفرستیم، عملی هم انجام ندادیم، اما همیشه محبّت تو شامل حالمان بوده، حالا هم اگر می‌خواهی محبّتت را به ما بیشتر و بیشتر برسانی، ما را زنده نگهدار که ماه مبارک رمضان را درک کنیم. اگر بعد از ماه مبارک، عمرم را می‌گیری، بگیر، امّا ماه مبارک را درک کنم.

*تنها عبادتی که فقط برای خداست و خودش پاداش آن را می‌دهد

لذا خاتم الانبیاء، محمّد مصطفی(ص) در یک حدیث قدسی بیان می‌فرمایند: «قالَ اللّهُ تبارکَ و تعالى: کُلُّ عَمَلِ ابنِ آدَمَ هُو لَهُ، غَیرَ الصِّیامِ هُو لی و أنا أجزِی بهِ»، هر عملی که بنی آدم انجام می‌دهد، متعلّق به خودش است، مگر روزه که متعلّق به من است و من هم پاداشش را می‌دهم!

اولیاء خدا می‌گویند: این هم یکی از اسرار است. مگر می‌شود؟! یعنی چه صیام، فقط مال من است؟! مگر صیام چیست؟! چرا بیان می‌کند: پاداش دهنده به این خودم هستم؟! چون خدا می‌داند وقتی انسان روزه می‌گیرد، در مرحله نخست، یک ضعفی در وجود انسان پیش می‌آید که رگ‌های شهوت بریده می‌شود.

*روزه و بریدن رگ‌های شهوت

در این جلسه چند نکته را که اولیاء خدا در زمینه صیام بیان کردند، عرض می‌کنم تا بدانید. پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «علَیکُم بِالصَّومِ؛ فإنّهُ مَحسَمَةٌ للعُرُوقِ و مَذهَبَةٌ للأشَرِ»، بر شما باد به روزه؛ چون روزه گرفتن، این رگ‌های سرمستی‌ و شرّهایی که به وجود می‌آید - که راجع به شرّ هم صحبت کردیم - را می‌برد.

اولیاء خدا می‌گویند: منظور از «مَحسَمَةٌ للعُرُوقِ»، همان رگ‌های شهوت شکم، شهوت جنسی، شهوت نگاه و ... است؛ چون آدم صائم مواظب است، می‌گوید: روزه‌ام، نگاه نکنم. هر چه هست، وقتی بریده شد، می‌فهمد و متّصل می‌شود.

*زمان شروع پرواز و اتّصال

کنز خفیّ الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری می‌فرمود: آیت‌الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی دائم این تذکار را می‌دادند - که جالب است عین همین مطلب را آیت الله العظمی قاضی هم بیان فرمودند و علّامه محمّد حسین حسینی طهرانی هم همین جریان را از لسان آیت‌الله قاضی تعریف کردند. گرچه به ظاهر هم این‌ها کنار هم نبودند، امّا ببینید اولیاء خدا همیشه یک حرف را می‌زنند - و آن نکته، این است:

ایشان می‌فرمودند: وقتی انسان، روزه می‌گیرد، در حال صیام، این رگ‌ها بریده می‌شود و این‌ها که بریده می‌شود، پرواز شروع می‌شود و اتّصال به وجود می‌آید. دیگر بند شهوت شکم، شهوت جنسی، شهوت قدرت و ... نیست. همه این عروق و رگ‌های شهوت را می‌برد،آزاد می‌شود و اتصال به خدا برقرار می‌شود. لذا تا انسان نبرد، متّصل نمی‌شود. باید از این دنیا ببرد، از این دنیا که برید، متّصل می‌شود.

خصوصیّت صوم هم همین است که می‌فرمایند: «علَیکُم بِالصَّومِ؛ فإنّهُ مَحسَمَةٌ للعُرُوقِ و مَذهَبَةٌ للأشَرِ» خیلی عجیب است. وقتی تمام این‌ها بریده شد، فقط یک جا می‌ماند و دیگر  خدایی می‌شود. آن که از حلالش دست کشید، دیگر به حرام و شبهه هم نزدیک نخواهد شد.

*عطش روزه‌دار، وسوسه شیطان و نفس دون است!

ما جدّاً نمی‌فهمیم. یک نکته‌ای بگویم، خیلی عجیب است. این را می‌گویم تا اینکه برای این ماه آماده شویم. ابوالعرفا، آیت الله العظمی ادیب فرمود: آقا جان! اگر بدانیم صیام چه خصوصیّتی را دارد، چنان در صیام غرق می‌شویم که اگر امر الهی نبود، دیگر لب به طعام و شراب و خورد و خوراک و نوشیدنی نمی‌زدیم، نه شرب ماء داشتیم و آبی می‌نوشیدیم و نه اکلی داشتیم و غذایی می‌خوردیم.

بعد فرمودند: چون به قدر کافی در این بدنمان هست و زنده بودن هم دست یکی دیگر است. لذا اگر نهی نکرده بودند، حاضر بودم کلّ ماه مبارک رمضان، هیچ نخورم!

این پیرمرد چهار پاره استخوان، امّا عبد خدا می‌فرماید: حاضر بودم هیچ نخورم. دیگر معلوم است طعام در مقابل آن‌ها، هیچ است.

بعد تمثیل زدند و فرمودند: دیدید! ظهر که می‌شود، در اوج گرما و در تابستان داغ، اوّل یک عطشی برایت پیش می‌آید و ای بسا در دوران اوّلیّه (منظور ایشان، دوران جوانی است) برای خودت، تصوّراتی هم بکنی و در ذهنت بگویی: اگر افطار بشود، این‌ قدر آب می‌خورم و چند پارچ شربت درست می‌کنم و ... . با این حال، چیزی نمی‌خوری، ولی وقتی غروب می‌شود، دیگر آن عطش صبح نیست، در حالی که به ظاهر باید بیشتر بشود، امّا دیگر نیست!

فرمود: برای اینکه آن موقع وسوسه نفس دون و ابلیس ملعون بود و حقیقت نداشت. لذا معلوم می‌‌شود اصلش وجود نداشته و به تخیل است. مثل سراب که وجود ندارد و خیال‌پردازی است. پس در اصل آن عطش هم وجود نداشته و نفس دون و وسوسه شیطان، آن تشنگی و عطش را برایت درست کرد که فکرت به جای عبادت، به آن  باشد.

فرمود: امّا بعد از این مرحله اوّلیّه، دیگر می‌فهمی که همه فکرت باید خود عبادت باشد.   

لذا اولیاء الهی موقع افطار، فقط چون امر الهی است، یک مقدار غذا می‌خورند و سحرگاهان هم حتّی بلغ ‌الحلقوم نمی‌خورند که بگویند نکند مثلاً امروز گرسنه بشوم، ابداً! اتّفاقاً می‌گویند: دوست داریم گرسنه بشویم و از گرسنگی لذّت می‌برند.

آن‌ها انسان هستند یا ما؟! به صورت ظاهر خلاف قاعده است که انسان از گرسنگی لذّت ببرد! یعنی چه؟! چه می‌گوییم؟! خلاف قاعده حرف می‌زنیم؟! بله عزیزدلم، صورت ظاهر برای ما خلاف قاعده است، امّا حقیقت برای آن‌ها، چیز دیگری است.

این‌طور که شد و از لذّت طعام، شرب و همه این‌ها بریدند، لذا دیگر بعد ماه مبارک رمضان، خصوصیتشان این می‌شود که وقتی این‌طور عادت کردند، دیگر شکم‌پرور نیستند. بعضی عندالله تبارک و تعالی می‌لرزند و دست و پا، اعضاء و جوارحشان در عبادت و در مقابل خدا می‌لرزد، امّا بعضی‌ها هم در مقابل طعام می‌لرزند و نمی‌توانند جلوی نفس دون و شکمشان را بگیرند!

*صیام و تمرین خلوص

فرمودند: یکی از حکمت‌های صوم، این است که انسان را خالص می‌کند. وقتی انسان، خالص شد، معلوم است دیگر به طعام و به کس دیگری دل نمی‌بندد. برای همین است، در صیام با این که شاید کسی کنار شما نباشد و در خانه تنها باشید و بتوانید نعوذبالله، نستجیربالله مثلاً یک چیزی بخورید، امّا نمی‌خورید. چه چیزی مانع می‌شود که در تنهایی، وقتی هیچ کس هم نیست، نخورید؟! طعام را می‌بینید، غذاهای گوناگون و به ظاهر لذیذ - که لذّت تو چیز دیگر است - را می‌بینید، ولی نمی‌خورید. اولیاء خدا می‌گویند: همین تمرین می‌شود که انسان دیگر هیچ موقع نگاه به آن‌ها نکند.

*دشمن در مقابل اهل صیام، زانو می‌زند!

لذا کسی که این روحیه را پیدا بکند، در مقابل دشمن هم قوی می‌شود. این که امام العارفین فرمودند: ملّت ما اهل صیام است، همین است. محاصره اقتصادی اصلاً دیگر برای این‌ها معنا ندارد.

آنکه اهل صیام است، این حال را پیدا می‌کند. اصلاً دنبال طعام، و دنیا نیست. معلوم است تغییر حال پیدا می‌کند. تازه این‌هایی که به وجود می‌آید، این‌ها یک ثمرات اولیّه است، امّا اوجش این است که اتّصال به خدا پیدا می‌کند. معلوم است دشمن در مقابل او زانو می‌زند؛ چون می‌بیند این اصلاً در این حال نیست و اصلاً دنیا را به تعبیری طلاق داده است.

*راه طلاق دادن دنیا

یک تعبیر دیگر را هم باز از ابوالعرفا برایتان بگویم، این را هم به ذهن بسپارید، خیلی قشنگ و عالی است. فرمودند: اگر امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که من دنیا را سه طلاقه کردم، ما هم می‌توانیم آرام آرام دنیا را طلاق بدهیم و راه طلاق دادن دنیا، در صیام است. به صیام عادت می‌کنیم، دیگر وقتی عادت کردیم، همین ‌طور می‌شود و می‌توانیم.

یک بنده‌ خدایی الآن حیّ است. با اینکه مریضی هم گرفت و سرطان بدخیم روده داشت. امّا دکترها متعجّبند که چگونه سلامت خود را به دست آورد.

این شخصی که می‌گویم، خودشان می‌گفتند: از سال شصت به بعد بود که من یک موقعی گفتم: این که می‌گویند ائمه(ع) این سه ماه شریف رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان را پشت سر هم روزه می‌گرفتند، واقعاً چنین چیزی می‌شود؟! گرفتم و دیدم شد. بعد از آن، پیش دکتر رفتم، دکترم می‌گوید: تعجّب است که تو داری روز به روز بهبودی پیدا می‌کنی؟! گفتم: آقای دکتر! در این چند سال، من این بحث صیام را داشتم، چون شما پزشک من هستید، باید برایتان بگویم. دکتر گفت: عجب! شاید اتّفاقاً همین باعث شده  که شما سلامت خود را به دست آوردید.

البته این‌ طور هم نبوده که فقط در خانه و زیر کولر بنشیند و روحانی هم نیست، امّا شدید اعتقاد دارد. فلذا این‌طور می‌شود - البته نمی‌گویم ما اصلاً چیزی نخوریم، شاید این برای ما نباشد. یک موقع کسی نگوید: مردم را به زهد بی‌جا دعوت می‌کنند. خیر، زهد، فردی است و قبلاً هم عرض کردم که حتّی شما به خانوده‌تان نمی‌توانید فشار بیاورید -

پس اگر انسان بخواهد دنیا را طلاق بدهد، راهش صیام است. با صیام، دنیا را طلاق می‌دهد، دیگر دل به دنیا نمی‌بندد و دیگر دنیا را نمی‌خواهد.

اولیاء خدا از سفره‌های رنگین افطار متنفّر بودند، می‌گفتند: اصلاً روزه گرفته‌ایم که چشم از این‌ها بدوزیم، نه اینکه برعکس، وقتی ماه مبارک رمضان شد، یک عدّه‌ای ماه مبارک رمضان را فقط به زولبیا و بامیه‌ و حلیم و ... می‌شناسند! درد است دیگر، درد است!

*صیام قلب

آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی، اکثر مواقع با شیر و نان افطار می‌کردند. دوستان، مثل حاج شیخ علی خسروی در مشهد، می‌دانند. در سفر، اگر یک مقداری بیشتر طعام گوشتی بود، می‌گفتند: مگر ما گرگیم؟! لذا همان چیزی که در جلسات قبل عرض کردم، اگر کسی می‌خواهد به تعالی برسد و از شرارت‌ها دور بشود، فرمودند: گوشت کم بخورد، گوشت، انسان را بیچاره می‌کند.

آن‌ها چه می‌گویند، ما چه می‌گوییم؟! آن‌ها در چه حالی‌اند، ما چه حالی داریم؟! امّا می‌دانید خصوصیّتش چه می‌شود؟ خصوصیتش این می‌شود که قلب انسان جلا پیدا می‌کند. وقتی قلب جلا پیدا کرد، صیام قلب به وجود می‌آید.

لذا امیر المؤمنین، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) فرمودند: «صِیَامُ الْقَلْبِ‏ عَنِ‏ الْفِکْرِ فِی‏ الْآثَامِ أَفْضَلُ مِنْ صِیَامِ الْبَطْنِ عَنِ الطَّعَام‏»، اگر این قلبت صیام پیدا کرد، یعنی همه چیز را بیرون ریخت و فکر خطا و مطالب خطا نیامد، این، افضل از صیام بدن از طعام است.

پیامبر(ص) فرمودند: «رُبَّ صَائِمٍ حَظُّهُ مِنْ صِیَامِهِ الْجُوعُ وَ الْعَطَشُ» چه بسا روزه‌داری که فقط بهره از روزه‌اش، گرسنگی و تشنگی است «وَ رُبَّ قَائِمٍ حَظُّهُ مِنْ قِیَامِهِ السَّهَرُ» یا بهره‌اش از قیام در دل شب و شب‌زنده‌داری، یک عبادت شبانه و فقط بی‌خوابی باشد که این‌ها به درد نمی‌خورد. باید از قلب، خطا و افکار اثم بیرون برود.

*نکاتی از اولیاء خدا برای قبل از ماه مبارک رمضان

1. لذا یکی از مطالبی که اولیاء می‌گویند، این است که قبل از اینکه ماه مبارک رمضان بیاید، مثل وقتی که می‌خواهیم به حجّ برویم، از همدیگر حلالیّت بطلبیم، قلب‌ها را جلا بدهیم، نسبت به دیگران فکر بد نکنیم. با خود بگوییم: واقعاً یقین دارید که این‌گونه است؟ دیگر این افکار را دور بریزیم. آن‌وقت اتّصال به پروردگار عالم پیدا می‌کنیم.

2. مطلب دیگر در مورد پدر و مادر است و این، دیگر جوان و پیر ندارد. حتّی اولیاء خدا می‌گفتند: اگر پدر و مادر کسی از دنیا رفتند و در شهرستان دفن هستند، قبل از ماه مبارک رمضان، حتماً سر قبورشان بروید. پایین پای پدر و مادر بنشینید، از آن‌ها بخواهید، بگویید: ماه مبارک رمضان آمده، شما برای ما دعا کنید. من هم نیّت می‌کنم هر عمل مستحبّی انجام بدهم، شما هم شریک باشید. یقین بدانید آن‌ها دعایمان می‌کنند. کما اینکه آن‌ها می‌فهمند ماه مبارک رمضان یعنی چه و ما نمی‌فهمیم. برای همین اوّل دعا، «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ» است و بعد دعاهای دیگر بیان می‌شود. چون آن‌ها می‌فهمند و درک می‌کنند که ماه مبارک رمضان یعنی چه. وقتی رفتند، می‌فهمند.

همان حالت که برای مریم قدیسه بود، وقتی از دنیا رفت و روح الله، عیسی بن مریم می‌خواست دفنش کند، باذن الله او را زنده می‌کند و می‌گوید: مادر! عزیز دلم! می‌خواهی زنده‌ات کنم؟ گفت: بله. تعجّب کرد و گفت: چرا؟ گفت: عزیزم! برای اینکه بیایم در تابستان گرم و سوزان روزه بگیرم و در دل شب یخ بشکنم و وضو بگیرم و نماز بخوانم. آن‌ها تا می‌روند، می‌فهمند روزه چه خبر است. بعد مقام خودش را دید که خادمه بی‌بی دو عالم است، با اینکه هنوز بی‌بی دو عالمی دنیا نیامده، گفت: آن مقامم را دیدم و دیگر حالا نمی‌آیم. پس اگر پدر و مادر زنده هستند، برویم دستشان را ببوسیم. ولو نعوذبالله نستجیربالله پدر و مادر کافر باشند، ولو پدر و مادر به ظاهر حق شما را خورده باشند، بد اخلاق باشند، یا وضع بدی داشته باشند که انسان را زده می‌کنند، امّا عزیزم! پدر، یکی است، مادر یکی است. البته آن‌ها باید خوش اخلاقی می‌کردند، نمی‌گویم این دلیل بر این است که آن‌ها هر کاری دلشان می‌خواهند بکنند، خیر، امّا من باید مراقب باشم، پدر است، مادر است، آن‌هایی که دارند باید این حال را داشته باشند.

اولیاء خدا می‌گویند: بروید دست آن‌ها را ببوسید، حلالیت بطلبید، بخواهید دعایتان کنند ماه مبارکتان، واقعاً برایتان مبارک باشد. چون بناست مبارک باشد، آن هم لیله القدری که می‌خواهند آن‌ طور بدهند. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، این یک شب از الف شهری که همه آن به عبادت است، بهتر است، یعنی بهتر از هزار ماه عبادت، امّا اگر پدر و مادر راضی نباشند، درک نخواهیم کرد. لذا حلالیّت بطلبیم.

3. اگر نعوذبالله آقاجانمان از ما راضی نباشد، اصلاً مگر می‌شود آن ‌وقت ما در ماه مبارک باشیم؟!

بعضی هرچه می‌خواهند برداشت کنند، برداشت کنند. اگر نگویم، اجحاف کردم. خدا گواه است اگر نائب امام زمان، از شما راضی نباشد، روزه‌ات، روزه نیست. امام‌المسلمین راضی نباشد، روزه، روزه نیست. اگر امام راحل از ما راضی نباشد، اگر شهدای عظیم‌الشّأن از ما راضی نباشند، روزه، روزه نیست و حال روزه اولیاء را درک نمی‌کنیم.

وقت گذشت، من می‌خواستم بیان کنم که چند نوع است، روزه عام است، روزه خاص است، روزه خاص الخاص است و روزه چهارمی هم که خیلی کمتر بیان شده، اخص الخاص که به عنوان مخلَصین عالم تبیین می‌شود، نه مخلِصین.

باید انسان راضی نگاه دارد، شاید بطلبد. همان طور که عرض کردم این دعا در بعضی از مواقع باید خوانده شود. «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ» این فقط برای سال تحویل نیست. اوّل ماه مبارک که می‌خواهی وارد شوی، این را بخوان. از خدا بخواهیم، بگوییم: خدایا! حالمان را تغییر بده. رجب‌المرجّب بنا بود شستشوی گناهان بشود، مع‌الأسف نکردم و گناه به گناه اضافه کردم. ماه شعبان المعظّم بنا بود لباس تقوا به تن کنم که به مهمانی خدا بیایم «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ»، نکردم. تو تحوّل ایجاد کن. می‌تواند دیگر، قادر است، قادر متعال است. به یک آنی می‌تواند همه چیز را تغییر دهد.

لذا هم شب قدر باید این دعا خوانده شود و هم اوّل ماه مبارک بخوانیم و بخواهیم. بعد ببینیم چه مطالب و مسائلی برایمان به وجود می‌آید.

*توسّل به آقا جان، راهی برای درک رمضان المبارک

نکاتی می‌خواستم بگویم دیگر وقت گذشت.رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج


:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2160
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

امریکا از بیداری اسلامی زخم‏خورده است؛ در کمین است تا شما را به طمع بیاندازد و آنگاه نابودتان می‎کند

در حالی که شعله اعتراضات در ترکیه کم‌فروغ شده بود، آتش اعترضات این بار در قاهره و دیگر شهرهای بزرگ مصر شعله‌ور شد تا حامیان سیاست‌های آمریکا در منطقه، طعم بی‌وفایی سران کاخ سفید را بیش از دیگران حس کنند.

به گزارش رجانیوز، مصر کشوری که یک سال طعم رئیس‌جمهور غیرنظامی را می‌چشید در نهایت با کودتای نظامیان و البته با چراغ سبز آمریکا، رئیس‌جمهور منتخب زندانی شد تا اسلامگرایی علاوه بر ترکیه در مصر نیز ضربه جدی بخورد. نکته قابل تامل در این باره نقش‌آفرینی آمریکا برای بی‌اعتبار کردن اسلامگرایان مصری بود.

این درحالی است که جریان اخوان المسلمین بر خلاف شعار تاریخی خود یعنی «الاسلام هو الحل» و اتکاء به شیوه سیاست ورزی اسلامی، برای بقاء خود را به قدرت امریکا و منابع مالی عربستان و قطر متصل کند و بر همین مبنا پس از روی کار آمدن همسو با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا گام برداشت.

پایگاه خبری میدل ایست آنلاین دراین باره نوشت: «خودباختگی اخوان در برابر سیاست و اوامر آمریکا و نرمش شدید در رفتار با اسرائیل، نه تنها آمریکا را قانع نکرد بلکه نتوانست رضایت مردم مصر را جلب کند. این رفتار سبب شد، اخوان، نزد آمریکا به عنوان منافقانی شناخته شوند که رفتار ظاهری مغایر با تفکرات درونی دارند. نزد مردم طرفداران خود نیز به عنوان دروغگویانی شناخته شدند که رویکردی خلاف غرب ستیزی که در سخنانشان موج می‌زند، دارند.»

در ادامه این گزارش آمده است: مسؤولان اخوان در طول دهه‌های گذشته، در سخنرانی‌های خود به آمریکا و اسرائیل ناسزا گفته‌اند و همواره به مردم وعده داده‌اند که در صورت به قدرت رسیدن اسلامگرایان، آسایش، استقلال و رهایی از وابستگی بر کشور حاکم می‌شود. آنها همچنین همواره برای آزادی قدس و پشتیبانی از مقاومت شعار سر می‌دادند اما به محض آنکه به قدرت رسیدند، سفیر مصر را از سوریه فراخواندند و برای مصر در اسرائیل سفیر تعیین کردند و به نام ملت مصر، نامه‌های محبت‌آمیز به اسرائیل نوشتند و مرسی رئیس‌جمهور مصر خود را دوست مخلص، شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی معرفی کرد.

 این در حالی است که رهبر معظم انقلاب پس از سقوط حسنی مبارک و قدرت گرفتن اسلامگرایان در مصر و در آستانه نخستین انتخابات ریاست جمهوری این کشور، به احزاب سیاسی مصری بویژه اسلامگرایان توصیه‌های مهم و قابل تاملی داشتند که عمل اسلامگرایان به این توصیه‌ها می‌توانست آنها را از بحران کنونی که گرفتار آن آمده‌ا‌ند، نجات دهد.

حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در بهمن‌ماه 1390 در خطبه‌های نماز جمعه خطاب به گروه‌های سیاسی مصری فرمودند: برادران و خواهرانم! مراقب اين امانت بزرگ باشيد. غرور و نيز ساده‌انگارى، 2 آفت بزرگ پس از نخستين پيروزى‌هايند. شما مسؤول‌ترين افراد در عرصه‌ نظام‌سازى، حفظ دستاوردهاى مردم و حل مشكلات جنبش هستيد. قدرت‌هاى ضربه خورده‌ جهان و منطقه، بى‌شك در افكار شيطانى بسر مي‌برند؛ از فكر حذف و انتقام، تا طرح فريب دادن و متزلزل كردن و ترساندن و به طمع انداختن شما و سپس به نابود كردن انقلاب‌ها و پديد آوردن اوضاع- و العياذ باللّه- بدتر از گذشته مى‌انديشند. تصميمات، مواضع و اقدامات شما، ابعاد تاريخى خواهد يافت و اين دوره، «شب قدر» تاريخ كشورهاى شماست.

 

ایشان در ادامه خطاب به گروه‌های مصری فرمودند: به آمريكا و ناتو اعتماد نكنيد. آنان هرگز به مصالح شما و منافع ملت شما نمى‌انديشند. همچنين از آنان نترسيد. آنان پوشالى‌اند و به‌سرعت ضعيف‌تر نيز شده‌اند. حاكميت آنان بر جهان اسلام، صرفاً محصول ترس و جهل ما در 150 سال گذشته بوده است. به آنان اميد نبنديد و از آنان حساب نبريد. تنها به خداى متعال اعتماد كنيد و فقط مردم خود را باور كنيد. آنان در عراق شكست خوردند و با دست‌هاى خالى خارج شدند؛ در افغانستان چيزى به دست نياورده‌اند؛ در لبنان از حزب‌اللّه، و در غزه از حماس شكست خوردند و اينك در مصر و تونس به دست مردم، به پایين كشيده شده‌اند. هيچ چيز طبق برنامه‌ آنان پيش نرفته است، بت غرب نيز چون بت كمونيزم شكست و ترس ملت‌ها ريخت. مراقب آينده باشيد كه شما را نترسانند.

رهبر معظم انقلاب در ادامه تصریح کردند: مراقب بازى‌هاى آنها باشيد. همچنين وارد بازى دلارهاى نفتى وابستگان و متحدان غرب در ميان اعراب نشويد كه در آينده از اين بازى‌ها سالم بيرون نخواهيد آمد. اسرائيل رفتنى است، نبايد بماند و نخواهد ماند. شروع انحراف در نهضت‌هاى كنونى، تن دادن به بقای رژيم صهيونيستى است و ادامه‌ مذاكرات سازش و تسليم كه رژيم‌هاى ساقط شده آن را پايه‌گذارى كرده‌اند.

مقام معظم رهبری تاکید کردند: كار اصلى شما اين خواهد بود كه چگونه يك تاريخ عقب‌ماندگى و استبداد و بى‌دينى و فقر و وابستگى حاكم بر كشورهايتان را در كوتاه‌ترين زمان‌ها ان‌شاءاللّه جبران كنيد و چگونه با رويكرد اسلامى و به شيوه‌اى مردم‌سالارانه و رعايت عقلانيت و علم، جامعه‌سازى كنيد و تهديدهاى داخلى و خارجى را يك به يك از سر بگذرانيد؛ چگونه «آزادى و حقوق اجتماعی» منهاى «ليبراليزم»، و «برابرى» منهاى «ماركسيزم»، و «نظم» منهاى «فاشيزم غرب» را نهادينه كنيد؛ چگونه تقيد خويش به شريعت مترقى اسلام را حفظ كنيد، بى‌آنكه گرفتار جمود و تحجر شويد؛ چگونه مستقل شويد، بى‌آنكه منزوى شويد؛ چگونه پيشرفت كنيد، بى‌آنكه وابسته شويد؛ چگونه مديريت علمى كنيد، بى‌آنكه سكولاريزه و محافظه‌كار شويد.مواردی که سران سابق مصر به آن بی‌توجه بودند و دقیقا از همین ناحیه ضربه خوردند.

حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای همچنین در ادامه سخنان خود در خطبه نماز جمعه فرمودند:

تعريف‌ها بايد بازخوانى و اصلاح شوند. 2 الگوى «اسلام تكفيرى» و «اسلام لائيك» از سوى غرب به شما پيشنهاد شده و خواهد شد تا الگوى «اسلام اصولگراى معتدل و عقلانى» در ميان انقلاب‌هاى منطقه تقويت نشود. كلمات را دوباره و به‌دقت تعريف كنيد. «دموكرات بودن» اگر به معناى مردمى بودن و انتخابات آزاد در چارچوب اصول انقلاب‌هاست، همه دموكرات باشيد؛ و اگر به معناى افتادن به دام ليبرال- دموكراسى درجه‌ دوم و تقليدى باشد، هيچ يك دموكرات نباشيد.

ایشان در ادامه تاکید کردند: «سلفى‌گرى» اگر به معناى اصولگرایى در كتاب و سنت و وفادارى به ارزش‌هاى اصيل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احيای شريعت و نفى غربزدگى باشد، همگى سلفى باشيد؛ و اگر به معناى تعصب و تحجر و خشونت ميان اديان يا مذاهب اسلامى ترجمه شود، با نوگرایى و سماحت و عقلانيت - كه اركان تفكر و تمدن اسلامى‌اند- سازگار نخواهد بود و خود باعث ترويج سكولاريزم و بى‌دينى خواهد شد.  

مقام معظم رهبری تصریح کردند: به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاريس بدبين باشيد؛ چه از نوع لائيك و غربگرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامى كه رژيم صهيونيستى را تحمل مي‌كند، ولى با مذاهب اسلامى ديگر بيرحمانه مواجه مي‌شود، دست آشتى به سوى آمريكا و ناتو دراز مي‌كند، ولى در داخل به جنگ‌هاى قبيله‌اى و مذهبى دامن مي‌زند و اشداء با مومنين و رحماء با كفار است، اعتماد نكنيد. به اسلام آمريكایى و انگليسى بدبين باشيد كه شما را به دام سرمايه‌دارى غرب و مصرف‌زدگى و انحطاط اخلاقى مي‌كشانند. در دهه‌هاى گذشته، هم نخبگان و هم حاكمان، به وابستگى بيشتر خود به فرانسه و انگليس و آمريكا يا شوروى افتخار مي‌كردند و از سمبل‌هاى اسلامى مي‌گريختند؛ و امروز همه چيز برعكس شده است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2082
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

بقای مردمسالاری در ایران؛ مدیون آیت‌الله خامنه‌ای/ قاهره امروز؛سرنوشت تهران بود اگربدعت‌های‎غیرقانونی 88 پذیرفته می‌شد...

«بنده زیر بار بدعت‌های غیرقانونی نخواهم رفت.» حدود چهار سال زمان لازم بود تا این جمله رهبر انقلاب که در نماز جمعه تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ بیان کردند، معنای اصلی خود را بروز دهد و همگان متوجه شوند حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، چه خطر بزرگی را از سر ایران عزیز دفع کرده است. 

به گزارش رجانیوز، این روزهای میدان «التحریر» قاهره، در میدان «آزادی» تهران هم به وقوع می‌پیوست اگر رهبر انقلاب برای تامین نظر چند نفر از فعالان سیاسی کشور و برخی نامزدهای انتخاباتی، «قانون» رسمی کشور را نادیده می‌گرفت و فصل الخطابی به نام صندوق رای را به اردوکشی خیابانی تقلیل می‌داد. 
اتفاقی که این روز‌ها در مصر می‌بینیم و خون‌هایی که در خیابان‌های قاهره بر زمین ریخته می‌شوند و حکومتی که با کودتا دست به دست می‌شود، نتیجه عدم پذیرش صندوق رای به عنوان فصل الخطاب تعیین مسئولان سیاسی یک کشور و تلاش برای وزن‌کشی سیاسی از طریق اردوکشی‌های خیابانی است.
محمد مرسی که سال گذشته با رای مردم در یک انتخابات بر سر کار آمد، اکنون با کودتای ارتش به دلیل آشوب‌ها و تظاهرات خیابانی کنار می‌رود اما این پایان کار نیست. اکنون گروه‌های سیاسی در مصر فهمیده‌اند که صندوق رای در این کشور تنها یک ارزش نمادین دارد. رئیس‌جمهور بعدی هم حتی اگر با رای مردم در یک انتخابات آزاد برگزیده شود، بعد از مدت کوتاهی باید شاهد اردوکشی خیابانی باشد و‌‌ همان آش و‌‌ همان کاسه. 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۸۸ حتی آبروی خود را نیز برای حفظ قانون و اعتبار صندوق رای و جمهوریت نظام در طبق اخلاص قرار داد که اگر این اقدام صورت نمی‌گرفت، حتی در صورت تامین نظر کاندیداهای شکست خورده در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، مجددا پس از مدت کوتاهی، گروه مقابل یا طیف‌های دیگر سیاسی به جای تلاش برای کسب قدرت از طریق صندوق رای، اردوکشی خیابانی را کلید می‌زدند تا وزن‌کشی‌های سیاسی را به جای مناسبات قانونی، در کف خیابان جستجو کنند؛ مساله‌ای که باعث می‌شد تصاویری که این روز‌ها از طریق رسانه‌ها در مصر می‌بینیم، در کف خیابان‌های تهران نظاره‌گر باشیم. 
 
اگر انتخابات در سال 88 بر طبق خواسته فتنه‌گران باطل می‌شد، باید برای همیشه با صندوق رای در ایران خداحافی می‌کردیم
 

 

درس تاریخی رهبر انقلاب به شکست خوردگان انتخابات سال ۸۸ این بود که برای جبران از دست رفتن قدرت باید اقدامات و فعالیت‌های سیاسی را دنبال کنند تا بتوانند در چهار سال بعد و در انتخابات ریاست جمهوری آتی، کرسی‌های قدرت را کسب کنند. در واقع باید بقا و استمرار دموکراسی و مردم سالاری در ایران را مدیون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دانست؛ چرا که اگر پافشاری ایشان بر دفاع از رای اکثریت مردم نبود و ایشان نیز مانند بسیاری از سیاستمداران دنیا ترجیح می‌دادند راه ساده‌تر و کم خطر‌تر لابی با کانون‌های قدرت را دنبال کنند و تن به بدعتِ غیرقانونیِ «نپذیرفتن رای و نظر مردم» می‌دادند، اکنون صندوق رای در این کشور کوچک‌ترین محلی از اعراب نداشت. 

 رهبر انقلاب با ایستادگی خود در برابر همه فشار‌ها، توهین‌ها و تخریب‌ها، به دوست و دشمن ثابت کردند که «جمهوری اسلامی اهل خیانت در آرای مردم نیست»، حتی اگر اردوکشی های پرهزینه خیابانی در مقابل آن طراحی شود. گزاره‌ای که در انتخابات اخیر ریاست جمهوری هم برای چندمین بار اثبات شد و انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور، آن هم تنها با هفت دهم درصد اختلاف، حتی ناظران کارکشته بین‌المللی را هم شوکه کرد و انگشت به دهان گذاشت. 

اگر ایستادگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و پافشاری ایشان بر صیانت دقیق و جدی از آرای مردم نبود، هر روز خیابان‌های تهران نظاره‌گر جوی خونِ افرادی بودند که در آتش اردوکشی خیابانی طرف های مختلف، جان خود را از دست می‌دادند. هر چند‌‌ همان معدود هموطنانی هم که در فتنه جان خود را از دست دادند، حاصل کینه‌توزی و لجبازی سران فتنه و حامیانشان بودند و «باید» در دادگاه پاسخگوی اعمال غیرقانونی خود باشند و محاکمه شوند اما اینکه آمار کشته شدگان به روزانه صد‌ها نفر نرسید و آرامش این روزهای کشور، همه و همه مدیون مقاومت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در برابر بدعت‌های غیرقانونی است. 

 در واقع، نتیجه عملی مدلی را که میرحسین موسوی در سال 88 بدنبالش بود، امروز می‌توان در کف خیابان‌های مصر دید.

رئیس‌جمهور برگزیده‌ای که توسط نیروهای نظامی، برکنار شده و در محاصره است؛ خیابان‌هایی که شاهد درگیری و خونریزی و خرابی هستند؛ رسانه‌هایی که آشوب در کشور را به افکار عمومی جهان مخابره می‌کنند؛ درگیری و کشمکش میان نیروهای سیاسی؛ هرج و مرج و ناامنی... تصور این منظره در ایران هم سخت نبود، اگر «سیدعلی حسینی خامنه‌ای» در برابر خواسته غیرقانونی فتنه‌گران نمی‌ایستاد.

منع:رجانیوز

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2310
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

همخوانی رضا هلالی و حامدزمانی برای امام هشتم.

جهت دانلود بر روی لینک زیر کلیک نمایید.

نماهنگ شهر باران

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: برچسب‌ها: نماهنگ شهرباران , هلالی , حامدزمانی , رایة الهدی , امام هشتم , شبکه اول ,
:: بازدید از این مطلب : 2843
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392

ارتباط با خدا  باید واقعاً «مسأله» و دغدغۀ ما باشد

*انسان باید برای عبادت و ارتباط با خدا «مسأله» داشته باشد، یعنی به یک مشکل، گرفتاری و گره رسیده باشد و اصطلاحاً به «چه کنم» افتاده باشد و اینکه «خدایا! من چطور می‌توانم به تو برسم؟» دغدغۀ او شده باشد.

*انسان احساس می‌کند ائمۀ هدی(ع) یک مسأله‌ای داشتند به نام «رابطۀ با خدا». این رابطه واقعاً برایشان یک مسأله بود و همیشه با آن درگیر بودند؛ البته درگیر بودن به معنای درستِ آن؛ یعنی تقویت رابطه با خدا برایشان مسأله و دغدغه بود.

*گاهی اوقات رابطۀ بین ما انسان‌ها برای بعضی‌ها تبدیل به مسأله و دغدغه می‌شود. مثلاً بعضی‌ها در رابطۀ با پدر و مادرشان مسأله دارند و درگیر هستند. بعضی‌ها وقتی می‌خواهند ازدواج کنند، این رابطه بدون مسأله شکل می‌گیرد، خواستگاری می‌کنند و بعد هم ازدواج می‌کنند ولی بعضی‌ها این رابطه برایشان مسأله می‌شود.

هر کس از خودش بپرسد: «واقعاً مسألۀ من در زندگی چیست؟»

*ما اگر آدم‌های خوبی هم باشیم، معمولاً رابطۀ با خدا برایمان مسأله نیست. لذا باید از خودمان بپرسیم که اساساً مسألۀ ما در زندگی‌مان چیست؟ هر کس هر مسأله‌ای غیر از مسألۀ «ارتباط با خدا» دارد باید بداند که دچار مسألۀ بی‌ارزشی شده است.

*خداوند بسیاری از اوقات مشکل و گرفتاری در زندگی ما قرار می‌دهد تا ببیند که آیا این گرفتاری تبدیل به مسألۀ اصلی ما می‌شود یا نه؟!

*هر کسی از خودش بپرسد که واقعاً مسأله و دغدغۀ اصلی‌اش در زندگی چیست؟ یک کسی مسأله‌اش این است که کنکور قبول شود، دیگری مسأله‌اش ازدواج است، دیگری بعد از ازدواج در زندگی‌اش مشکل دارد، دیگری مسأله‌اش مربوط به شغلش می‌شود و ...

نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه مسأله‌های دنیایی را فراموش کنیم

*البته بی‌مسأله بودن هم خیلی بد است، یعنی بعضی‌ها انگار هیچ مسأله‌ای در زندگی ندارند و خیلی راحت و بی‌خیال هستند. ولی مسأله‌های دنیایی هم خوب نیستند و اینکه انسان دغدغه‌اش مسائل دنیایی باشد هم بد است. نماز، یک فرصت استثنایی است برای اینکه انسان مسأله‌های دنیایی را فراموش کند. سرِ نماز باید بتوانیم تمام مسائل دنیایی را فراموش کنیم تا بتوانیم مسأله‌ای به نام «رابطۀ با خدا» را پیدا کنیم.

*ممکن است در دعاهای خودمان بیشتر دربارۀ مسألۀ استغفار، صحبت کنیم، ولی معنایش این نیست که مسألۀ ما فقط استغفار است، بلکه اصل رابطۀ ما با خدا و تقرب ما به خدا باید به مسألۀ ما تبدیل شود و استغفار تنها یک وجهِ آن است.

مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) در مناجات شعبانیه، دوری از خدا و تقرب به خداست

*در مناجات شعبانیه مسائل مختلفی مطرح می‌شود ولی در واقع هدفش یک مسأله بیشتر نیست و آن هم رابطۀ با خداست. وقتی در مناجات شعبانیه یکی از مسائل امیرالمؤمنین(ع) این است که به درگاره پروردگار عرضه می‌دارد: خدایا! من عمرم را در حرص دوری از تو تباه کردم و جوانی خودم را در مستی دوری از تو از بین بردم (إِلَهِي وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِي فِي شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ‏ شَبَابِي‏ فِي‏ سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْك؛ مناجات شعبانیه)‏ نشان می‌دهد که مسألۀ امیرالمؤمنین(ع) دوری از خداست که یک بار از زاویۀ جوانی وارد می‌شود و یک بار از زاویۀ سپری شدن عمر به آن نگاه می‌کند.

مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ فردی است نه اجتماعی / مسألۀ رابطۀ با خدا تنها «مسأله»‌ای است که غرق شدن در آن آزاردهنده نیست

*مسألۀ رابطۀ با خدا یک مسألۀ اجتماعی نیست، بلکه یک مسألۀ فردی است و هر کسی به تنهایی باید این مسأله و این دغدغه را برای خودش داشته باشد. هر کسی خودش باید این مسأله را در زندگی‌اش پیدا کند و حل کند.

*شاید کسانی که سرطان گرفته‌اند و روزها یا ماه‌های آخر زندگی خود را سپری می‌کنند را دیده باشید؛ آنها غالباً مسأله‌شان مرگ است. اینکه مسأله‌شان مرگ در تمام حالات و سکناتشان پیدا است؛ به ظاهر به شما نگاه می‌کنند و جواب شما را می‌دهند ولی غرقِ مسألۀ خودشان هستند.

*هر کسی باید ببیند که درگیری یا مسألۀ ذهنی و روحی او چیست و این مسأله چقدر روحش را درگیر کرده است. هر مسأله‌ای انسان را آزار می‌دهد جز اینکه مسألۀ انسان رابطۀ با خدا باشد. این تنها مسأله‌ای است که انسان را آزار نمی‌دهد. این مسأله هم یک سؤال ساده نیست بلکه سؤالات و پیچیدگی‌های بسیار زیادی دارد.

ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم ولی دغدغۀ ارتباط با خدا را نداریم

*باید رابطۀ با خدا برای ما مسأله بشود. البته ما با خدا قهرِ مطلق نیستیم و با او رابطه داریم، گاهی خدا را صدا می‌زنیم و احساس می‌کنیم خدا هست و سرِ جایش قرار دارد ولی مسأاله‌ای به عنوان مسألۀ ارتباط با خدا را نداریم. مثل کودکی که می‌داند پدر و مادرش سر جایشان هستند و این کودک دغدغۀ رابطۀ با پدر و مادرش را ندارد، و خیلی راحت مشغول بازی خودش می‌شود. ولی احیاناً اگر یک کودک، برادر و خواهرِ هم سن و سال داشته باشد، برای جلب نظر پدر و مادرش به رقابت می‌افتد و برقراری رابطۀ بهتر با پدر و مادر برایش مسأله می‌شود.

 

در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچه‌ها مسأله می‌شد

*درست است که ما کم و بیش با خدا رابطه داریم ولی موضوع رابطۀ ما با خدا برایمان به یک مسأله تبدیل نشده است. در جبهه، موضوع رابطۀ با خدا برای بچه‌ها مسأله می‌شد. آن پاکی و طهارت دوران دفاع مقدس و آن مسألۀ شهادت که هر لحظه احتمالش وجود داشت، یک صفایی در دل رزمندگان ایجاد می‌کرد که باعث می‌شد مسألۀ رابطۀ با خدا برای بچه‌ها واقعاً تبدیل به مسأله و دغدغۀ اصلی‌شان شود که گویا دیگر هیچ مسأله‌ای در این دنیا برایشان مطرح نیست.

*برخی دیگر از بچه‌ها، مسأله‌شان خودِ شهادت و یا مرگ بود که باید این مسأله را برای خود حل می‌کردند و الا اصلاً وصیت‌نامه نمی‌نوشتند. اینها وقتی که شروع می‌کردند این مسأله را برای خودشان حل کنند یک نورانیتی پیدا می‌کردند و خدا به آنها لطفِ ویژه‌ای می‌کرد و کم کم رابطۀ با خدا برایشان مسأله می‌شد.

*امروز هم رابطۀ با امام زمان(ع) و رابطه با اباعبدالله(ع) برای بعضی‌ها مسأله است. ولی خیلی‌ها هم هستند که این رابطه برایشان مسأله نیست. البته به امام حسین(ع) ارادت دارند و برای ایشان عزاداری هم می‌کنند ولی درگیر رابطۀ با امام حسین(ع) نیستند و نمی‌خواهند بدانند که امام حسین(ع) چقدر آنها را تحویل می‌گیرد.

امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر «رابطۀ با خدا» برایش مسأله بود

* امام حسین(ع) تا لحظۀ آخر و در آستانۀ شهادت، رابطۀ با خدا برایش مسأله بود. به خاطر همین بود که به حضرت زینب فرمود: خواهرم! برای من دعا کن و در نماز شب مرا فراموش نکن. (إنّ الحسين‏ عليه السّلام لمّا ودّع اخته زينب عليها السّلام وداعه الأخير قال لها: يا اختاه، لا تنسيني‏ في نافلة الليل؛ عوالم العلوم/ج11/ص954)‏

*حتی در گودی قتلگاه هم می‌بینیم که هنوز اباعبدالله(ع) مناجات می‌کند. این چه مسألۀ مهمی است که تا لحظۀ آخر برای اباعبدالله(ع) مطرح است؟! قطعاً مناجات حضرت در گودی قتلگاه که می‌فرمود: «يا غياث المستغيثين» معنایش این نبود که خدایا! مرا از این تیرها و نیزه‌ها و خنجرها نجات بده! اینها که برای حضرت مسأله‌ای نبود، این «رابطۀ با خدا» بود که برای حضرت مسأله بود. البته نه به این معنا که رابطه‌اش با خدا قطع شده و مشکلی در این رابطه وجود داشته است، بلکه انسان هرچه به خدا نزدیک‌تر می‌شود دغدغۀ انسان بیشتر می‌شود و مسأله‌اش پیچیده‌تر می‌شود. «محنت قرب ز بعد افزون است/جگر از محنت قربم خون است»

هر کس «رابطۀ با خدا» برایش مسأله نباشد، مسائل و گرفتاری‌های بی‌ارزش پیدا می‌کند/در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم!

*هر کس مسألۀ مهمی به نام ارتباط با خدا پیدا نکند، مسائل بی‌ارزش دیگری پیدا می‌کند که او را درگیر می‌کنند. اگر کسی لیاقت نداشته باشد به در خانۀ خدا برود، خدا آن‌قدر او را گرفتار مسائل مختلف می‌کند که دیگر نتواند به در خانۀ خدا برود. یعنی ذهن و روحش فراغت پیدا نمی‌کند.

* اینکه انسان خودش را گرفتار مسائل دیگر کند، اشتباه است. جالب اینجاست که ما بدون توجه به این موضوع، مسائل و گرفتاری‌های دیگر خودمان را درِ خانۀ خدا می‌آوریم و حتی در مناجات با خدا هم درگیر مسائل دیگر هستیم و به تعبیری می‌گوییم: «خدایا! این مسائل و گرفتاری‌های مرا حل کن، دیگر مزاحمِ تو نمی‌شوم!»

این‌همه مناجات‌ و گریۀ اهل‌بیت(ع) نشان دهندۀ پیچیده بودن رابطۀ با خداست

*رابطۀ ما با خدا بسیار پیچیدگی دارد و مسألۀ غامضی است که باید آن را برای خودمان حل کنیم. اگر کسی رابطۀ با خدا را دارای پیچیدگی‌ها و گره‌هایی نبیند، معنایش این است که هنوز مزۀ رابطۀ با خدا را درک نکرده است. اگر مسألۀ رابطه با خدا پیچیده نبود و به راحتی حل می‌شد، پس این‌همه مناجات‌های اهل‌بیت(ع) برای چیست؟ چرا در مقام مناجات با خدا این‌قدر ناله می‌زنند و گریه می‌کنند؟ طبیعتاً گریۀ بی‌دلیل درِ خانۀ خدا معنا ندارد، پس دلیل گریۀ اولیای خدا چه بوده و این چه مسأله‌ای است که برای اولیاء خدا حل نشده بود؟!

استغفار و ترس از عذاب، بهانه‌های پرداختن به آن مسألۀ اساسی یعنی رابطۀ با خدا هستند

*امام سجاد(ع) در مناجات خمس عشر می‌فرماید: «خدایا! ای کاش می‌دانستم که آیا من برای بدبخت شدن آفریده شده‌ام یا برای خوشبخت شدن! لَيْتَ شَعْرِي أَ لِلشَّقَاءِ وَلَدَتْنِي‏ أُمِّي‏ أَمْ لِلْعَنَاءِ رَبَّتْنِي» شدت ارتباط، این مسأله را ایجاد می‌کند؛ جهنم یک بعد این مسأله است، فشار قبر یک بعد دیگر این مسأله است، گناه و استغفار هم یک بعد این مسأله است، اینها همه بهانه‌های پرداختن به آن مسألۀ اساسی و کلیدی یعنی رابطۀ با خدا هستند.

*آدمِ نجیب و باحیا باشد اگر قرار باشد آبرویش پیش کسی برود، برایش خیلی مسأله است؛ ولی یک آدم بی‌حیا، اصلاً برایش مسأله‌ای نیست که آبرویش پیش دیگران برود. در ارتباط با پروردگار عالم خیلی از مسائل برایمان مسأله نیست و اهمیتی ندارد، مثلاً اینکه خداوند گناهان ما را دیده است برایمان مسأله‌ای نیست ولی این برای اولیاء خدا واقعاً مسأله است و به همین خاطر در مناجات‌های خودشان سرِ همین مسائل این‌همه ناله می‌زنند.

دیندار بودن تا لحظۀ آخر، برای علی(ع) مسأله بود

*برای امیرالمؤمنین(ع) این مسأله‌ است که وقتی از دنیا می‌روم، آیا دین دارم یا نه! این‌قدر این مسأله برای حضرت اهمیت دارد که هزاران دلیل اظهر من الشمس برای دین‌داری خود تا لحظۀ آخر می‌بیند ولی ندیده می‌گیرد! وقتی حضرت بعد از خطبۀ شعبانیه از رسول خدا(ص) سؤال می‌کند بهترین کار در ماه رمضان چیست؟

رسول‌ خدا(ص) پاسخ می‌دهد بهترین کار در ماه رمضان ترک گناه است، و وقتی به امیرالمؤمنین(ع) نگاه می‌کند بغض گلوی حضرت را می‌گیرد و شروع به گریه‌ می‌کند. بعد امیرالمؤمنین(ع) می‌پرسد یا ‌رسول الله(ع) چرا گریه می‌کنید؟ حضرت می‌فرماید: علی‌جانم! در چنین ماه مبارکی است در هنگامی که نماز می‌خوانی، اشقی الاشقیاء به تو ضربه‌ای می‌زند و محاسن تو به خون سرت خضاب خواهد شد و به شهادت ‌می‌رسی. با این‌حال وقتی پیغمبر اکرم(ص) این کلمه را می‌فرماید، علی‌بن‌ ابیطالب(ع) سؤال می‌کند: یا رسول‌الله! آیا من آن موقع دین دارم؟ آیا دین من سالم است؟ «يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُبْكِيكَ؟... فَضَرَبَكَ ضَرْبَةً عَلَى قَرْنِكَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْيَتَكَ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِي؟ فَقَالَ ص: فِي سَلَامَةٍ مِنْ دِينِكَ)(امالی‌صدوق/ص95)

*چه چیزی این مسأله را برای امیرالمؤمنین(ع) ایجاد می‌کند؟ آیا غیر از اهمیت رابطۀ با خدا چیز دیگری می‌تواند این مسأله را ایجاد کند؟

ارزش هر آدمی به اندازۀ مسأله‌ای است که دارد

* خیلی‌ها هستند که در مراحل مختلف زندگی، خودشان را گرفتار مسائلی می‌کنند که واقعاً ارزشش را ندارد. مثلاً در یک دوره‌ای برخی از جوان‌ها به شدت گرفتار مسألۀ رابطۀ با جنس مخالف می‌شوند ولی بزرگ‌ترها به آنها می‌خندند و می‌گویند که این مسأله‌ای نیست که بخواهی خودت را این‌قدر گرفتارش کنی! خودت را از این مسأله رها کن، دوره‌اش می‌گذرد! به جای آن بیا خودت را درگیر مسائل بالاتر و باارزش‌تر کن!

*پدر و مادرها گاهی اوقات سعی می‌کنند فرزندان خود را درگیر مسألۀ کنکور کنند. تصور می‌کنند این خیلی مسألۀ مهمی است! یا بعضی‌ها به شدت گرفتار مسألۀ شغل و اعتبار اجتماعی می‌شوند. ارزش هر آدمی به اندازۀ مسأله‌ای است که دارد.

*آیا مسألۀ ما به اینجا رسیده است که فاصلۀ ما در بهشت با امام حسین(ع) چقدر است؟ اگر به بعضی‌ها بگویید مسألۀ من این است که «خانۀ من در کدام مرتبۀ بهشت خواهد بود» به شما می‌خندند. اینها اتفاقاً همان کسانی هستند که اگر خانۀ آنها در تهران یک کوچه بالاتر یا پایین‌تر باشد برایشان بزرگ‌ترین مسأله است! یعنی برای 50-60 سال زندگی دنیا این برایش مسأله است که محل زندگی‌اش کجا باشد ولی برای زندگی بی‌نهایت و ابدی آخرت برایش مهم نیست خانه‌اش کجا باشد! از خدا بخواهیم که رابطۀ با خودش را و رضایت خودش را و نگاه خودش را برای ما مسأله قرار دهد.

روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر اهمیت دارد/ بالاترین عذاب در قیامت

*روز قیامت همه خواهند فهمید که رابطۀ با خدا چقدر برای ما اهمیت دارد. آن وقت است که رابطۀ با خدا برای همه واقعاً مسأله خواهد شد. این‌قدر رابطۀ با خدا برای انسان‌ها مسأله می‌شود که بالاترین عذاب این خواهد بود که خدا با کسی حرف نزند و به او نگاه نکند. خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»(آل‌عمران/77)

*طبق روایات این عذاب برای کسانی خواهد بود که دشمن امامان(ع) باشند. امام صادق(ع) در مورد این آیه می‌فرماید: سه گروه هستند كه «در قيامت خدا با آنها سخن نمی‌گوید و به آنها نگاه نمی‌کند و از پليدى پاكشان نمی‌کند و برای آنها عذابی دردناك خواهد بود: 1-هر كه درختى را بروياند كه خدا آن را نرويانده- يعنى كسى كه امامى را كه خدا او را منصوب نکرده منصوب کند- 2-يا امامى را كه خدا منصوب کرده است انكار كند، 3- و كسى كه تصور کند اين دو گروه در اسلام سهمى دارند. (قَالَ الصَّادِقُ ع ثَلَاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ‏ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ‏ مَنْ أَنْبَتَ شَجَرَةً لَمْ يُنْبِتْهُ اللَّهُ يَعْنِي مَنْ نَصَبَ إِمَاماً لَمْ يَنْصِبْهُ اللَّهُ أَوْ جَحَدَ مَنْ نَصَبَهُ اللَّهُ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِهَذَيْنِ سَهْماً فِي الْإِسْلَام‏؛ تحف العقول/329)

باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم

*ما باید در همین دنیا کاری کنیم که رابطۀ با خدا برایمان مسأله بشود. کسانی که مسأله‌شان این باشد، همه‌اش دنبال این هستند که گره رابطه‌شان با خدا را باز کنند و مدام دنبال تقرب بیشتر به خدا هستند.

*بعضی‌ها مسأله‌شان ازدواج است، بعضی‌ها مسأله‌شان پول در آوردن است، بعضی‌ها مسأله‌شان انتقام گرفتن است، از خدا بخواهیم مسألۀ ما اینها نباشد، بلکه مسألۀ ما را تقرب به خودش قرار دهد. باید از مسائل دیگری که داریم استغفار کنیم و از آنها رها شویم و بعد این‌قدر تقرب الهی را تمنا کنیم تا کم کم این تقرب برای ما مسأله بشود. ا زخدا بخواهیم رابطۀ با خدا را اصلی‌ترین و تنها مسألۀ زندگی ما قرار دهد.

هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود

* هر کس نمی‌تواند خدا را تنها مسألۀ زندگی‌اش قرار دهد باید به درِ خانۀ اهل‌بیت(ع) برود و چقدر خوب است که مسألۀ ما اهل‌بیت(ع) باشند. وقتی اهل‌بیت(ع) مسألۀ ما بشوند خدا هم کم کم راهش به قلب ما باز خواهد شد.

*اگر غیر از رابطۀ با خدا، خواستید مسألۀ دیگری داشته باشید، این مسأله مصائب اباعبدالله(ع) و حضرت زینب(س) باشد. خوشا به حال کسانی که مسأله‌شان حسین(ع) است. زینب(س) کسی بود که مسأله‌اش حسین(ع) بود...

در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد

*در ماه رمضان مسأله‌تان غصه‌های دل امیرالمؤمنین(ع) باشد. اصلاً باید ماه رمضان را با علی(ع) سپری کنیم. چرا خداوند شب قدر را شب شهادت علی(ع) قرار داده است؟ برای اینکه با علی(ع) به درِ خانۀ خدا برویم.

*امیرالمؤمنین(ع) در یکی از شبهای ماه رمضانِ آخر عمر شریف‌شان، داشت برای مردم صحبت می‌کرد، یک دفعه‌ای دلِ حضرت ‌گرفت و غصه‌دار ‌شد. به آسمان نگاهی کرد و فرمود: حسین جان! چند روز از ماه رمضان گذشته است. امام حسین(ع) فرمود: هفده شب. بعد امیرالمؤمنین(ع) به خودش ‌فرمود: علی! صبر کن! دیگر چیزی نمانده است...

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1903
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
دو شنبه 17 تير 1392
 
 به نقل از فرهنگ، هنر چگونه حرف زدن در آیات و روایات امری است که به تناوب از آن یاد شده است. سخن گفتنی که مبنای آن زبان است و با زبان می توان زمینه های مثبت و منفی را برای رشد یا سقوط انسان فراهم نمود.

حجت الاسلام و المسلمین قرائتی که جمع بندی و خلاصه گویی هایش در ترویج قرآن زبانزد خاص و عام است ویژگیهای سخن خوب را بر اساس آیات قرآن اینگونه طبقه بندی می نمایند:
 
۱-باید آگاهانه باشد لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ‏)پشت سر کلمه ای نروید که علم ندارد.چیزی که نمیداند رهایش کنید.

۲- نرم باشد (قَوْلاً لَّيِّناً، زبانش تیغ نداشته باشد.

۳- حرفی که میزند خودش هم عمل کند (لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ) عمل کردن به این معنا نیست که تمام حرف ها را عمل کند، حداقل موردی عمل کند

مثلا اگر شخصی میخواهد نماز شب خوان باشد حتما نباید هر شب نماز شب بخواند ولی گاهی نمازشب بخواند.

۴- منصفانه باشدوَإِذَا قُلْتُمْفَاعْدِلُوا) با انصاف حرف زند. اگر انتقادی انجام می شود آن شخص را له نکنیم و یا اگر تعریفی انجام میدهیم تا خدا بالایش نبریم.

افراط و تفریط نکنیم.اعتدال داشته باشیم.

۵- حرفمان مستند باشد (قَوْلًا سَدِيدًا) منطقی حرف بزنیم.

۶- ساده حرف بزنیم (قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم.

۷- کلام رسا باشد (قَوْلاً بَلِیغًا) حرف را همه بفهمند و مطلب مبهم نباشد.

۸- زیبا باشد  (قولوللناس حسنا) باهمه خوب صحبت کند و فرق قائل نباشد.

۹- بهترین کلمات را انتخاب کنیم (یَقُولُ الَّتی هِیَ اَحْسَن) هر چیزی در جای خودش خوب است، زهرمار در دهان مار خوب است ولی در بیرون زهر است .آب دهان انسان در دهان انسان خوب است ولی در بیرون از دهان، توهین بحساب می آید. هر انگشتی در جای خودش، کارش عالی است. پس بهترین حرف را بزنید.

۱۰-اصطلاح جدید از خودتان بکار نبرید (قولا معروفا) هنگام حرف زدن حرف های جدید از خودتان درست نکنید.و از کلمات عرفی استفاده کنید.

۱۱- همدیگر را با لقب خوب صدا بزنیم  (قولاً كريماً) برای همدیگر احترام قائل باشیم مخصوصا بین فرزند و پدر بسیار مهم است که فرزند پدر را با نام نیک صدا کند و پدر هم همینگونه باشد.

۱۲-حرف زدن در جامعه خوب باشد تا بهشتی شویم (هدو الی الطیب من القول)اگر در جامعه حرف زدن خوب باشد ، ان جامعه بهشتی است .در جامعه بهشتی (الا قیلا سلاما سلاما) رواج دارد.ولی اگر در جامعه ای فحش باشد آن جامعه وارد جهنم می شود.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2087
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

حضرت امام رضا(ع) از پدر گرامي خود و او از پدران بزرگوارش، و آنان هم از اميرالمؤمنان امام علي (ع) نقل كرده اند كه آن حضرت چنين فرمود: يكي از روزهاي آخر ماه شعبان و در آستانهٔ رمضان پيامبر خدا، خطاب به ما، خطبهٔ مهمي خواند كه مضمونش چنين است: 

۱- اي مردم، ماه خدا، همراه بركت و رحمت و آمرزش گناهان به شما روي آورده است. 

۲- ماهي است كه از همه ماه¬ها ارزشمندتر و با فضيلت‌تر است. 

۳- روزهايش ارزشمندترين روزهاست. 

۴- و شبهايش با فضيلت‌ترين شب هاست. 

۵- و ساعت هايش از همهٔ ساعت‌ها ارزشمند‌تر و ارجمندتر است. 

۶- ماهي است كه شما به ميهماني خدا دعوت شده ايد. 

۷- و خدا شما را در اين ماه گرامي داشته است. 

۸- نفس‌هاي شما در ماه رمضان تسبيح است. 

۹- و خوابتان عبادت خداست. 

۱۰- و عمل شما مورد قبول درگاه خداست. 

۱۱- و دعايتان در اين ماه عزيز مستجاب است. 

۱۲- با نيت‌هاي درست و دلهاي پاك، خواسته هايتان را از خدا بخواهيد. 

۱۳- و بخواهيد كه شما را در اين ماه به گرفتن روزه توفيق دهد. 

۱۴- و نيز به تلاوت قرآن موفق سازد. 

۱۵- انسان شقي كسي است كه در اين ماه مورد بخشش و آمرزش خدا قرار نگيرد. 

۱۶- با گرسنگي و تشنگي اين ماه، به ياد گرسنگي و تشنگي قيامت بفتيد. 

۱۷- و به فقرا و محرومان صدقه بدهيد. 

۱۸- در ماه رمضان به بزرگانتان احترام كنيد. 

۱۹- و به كودكان و افراد كوچك تر، از هيچ محبتي دريغ نورزيد. 

۲۰- در اين ماه بيشتر صلهٔ رحم نماييد. 

۲۱- زبان خود را از گفتار ناپسند و زشت نگهداريد. 

۲۲- و از آنچه خدا بر شما حلال نكرده است، چشمانتان را ببنديد. 

۲۳- و آن چه را كه شنيدنش بر شما حلال نيست، گوش ننماييد. 

۲۴- و به يتيمان مهر و محبت كنيد تا بر يتيمان شما مهرورزند. 

۲۵- و از گناهانتان توبه كنيد. 

۲۶- به هنگام نماز، دو دست خود را به دعا به پيشگاه خدا بلند كنيد. 

۲۷- چه آن كه آن لحظه‌ها بهترين لحظه هاست. 

۲۸- خداوند در آن لحظات با مهر و لطف بر بندگان مي‌نگرد. 

۲۹- و اگر از او درخواست كنند، جواب مي‌دهد. 

۳۰- و وقتي او را بخوانند، لبيك مي‌گويد. 

۳۱- و دعاي آنان را اجابت مي‌كند. 

۳۲- اي مردم! جانتان در گروه اعمال شماست، با طلب مغفرت از خدا، آزادش كنيد. 

۳۳- و شانه‌هاي شما از وزر و وبال گناه و زشتي‌هاي سنگيني مي‌كند، با سجده‌هاي طولاني، آن وزر و وبال را سبك كنيد. 

۳۴- بدانيد كه خداوند به عزت خود قسم ياد كرده است كه نمازگزاران و سجده كننده گان را عذاب نكند. 

۳۵- اي مردم! هر كسي از شما روزه دار مؤمني را افطار دهد، چنان است كه گويا بنده اي را آزاد كرده، و خداوند از لغزش‌هاي گذشته اش مي‌گذرد. 

۳۶- يكي عرض كرد! اي رسول خدا، همهٔ ما قدرت افطاردادن و سيركردن شكم افراد را نداريم. 

۳۷- پيامبر فرمود: با پاره¬ي خرما، و مقداري آب، آتش را از خود دور كنيد. 

۳۸- اي مردم! اگر كسي در اين ماه اخلاق خودش را نيكو و اصلاح كند، جواز عبور از پل صراط براي او خواهد بود. 

۳۹- و آن كسي كه در اين ماه بر زيردستان خود آسان گرفته و سخت گيري نكند، خداوند حساب را بر او آسان مي‌گيرد. 

۴۰- و كسي كه در اين ماه مردم از شرش در امان باشند، خداوند در قيامت غضب خود را از او باز مي‌دارد. 

۴۱- و كسي كه يتيمي را نوازش نمايد، در قيامت مورد نوازش خداوند خواهد بود. 

۴۲- و كسي كه صله¬ي رحم كند، خداوند رحمتش را در قيامت بر او فرو¬مي¬فرستد. 
۴۳- و كسي كه قطع رحم كند، خداوند رحمتش را در قيامت از او دور دارد. 

۴۴- و كسي كه يك نماز مستحبي به قصد اطاعت و بندگي به جا آورد، خداوند برآت آزادي از آتش جهنم را براي او صادر مي‌كند. 

۴۵- و كسي كه يك واجب را انجام دهد ثواب هفتاد واجب به او داده مي‌شود. 

۴۶- و كسي كه در اين ماه بر من زياد درود فرستد، خداوند كفهٔ ميزان عمل نيك او را در قيامت سنگين مي‌كند. 

۴۷- و كسي كه يك آيه در اين ماه از قرآن تلاوت كند، پاداش يك ختم قرآن را خواهد داشت. 

۴۸- اي مردم، درهاي بهشت در اين ماه باز است، از خدا درخواست كنيد كه ان را بر روي شما نبندد. 

۴۹- و درهاي جهم بر روي شما بسته است، از خداوند بخواهيد كه آن را بر روي شما نگشايد. 

۵۰- و شيطان در اين ماه درغل و زنجير است، از خداوند بخواهيد كه آن را بر شما مسلط نكند. 

۵۱- اميرالمؤمنين گفت: از جا برخاستم و عرض كردم: اي رسول خدا، كدام عمل در اين ماه ارزشمند‌تر است؟ 

فرمود: اي ابالحسن، ارجمندترين عمل در رمضان آن است كه انسان از آن چه خدا حرام كرده است، دوري جويد. 

آن گاه گريه كرد. عرض كردم: چه چيزي باعث گريهٔ شما شد؟ 

فرمود: علي جان، گريهٔ من براي اين است كه در اين ماه در حالي كه به نماز ايستاده اي فرق سرت به دست شقي‌ترين انسان شكافته مي‌شود، و محاسن شريف تو خضاب مي‌گردد.

اميرالمؤمنين عرض كرد: اي رسول خدا، آيا دين من سالم است؟ 

رسول خدا فرمود: آري، در سلامت كامل ديني قرار داري. 

۵۲- سپس فرمود: يا علي، قاتل تو، قاتل من است، و كسي كه بر تو غضب كند بر من غضب كرده است. 

۵۳- و كسي كه به تو دشنام دهد به من دشنام داده است، تو براي من به منزلهٔ جان من هستي، روح تو از روح من است و طينت تو از طينت من است. 

۵۴- خداي تبارك و تعالي، من و تو را آفريد و انتخاب كرد. 

۵۵- مرا براي نبوت و پيامبري، و تو را براي امامت امت اسلامي اختيار كرد، و هر كسي امامت تو را انكار كند، در حقيقت منكر نبوت من شده است. 


پی نوشت :
(بحار/ ج۹۶/ص۱۵۷ و ۳۵۸؛ عيون أخبار الرضا/ ج۱/ص۲۹۵ )
منبع:حج
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1969
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

آیت الله مکارم شیرازی با بیان اینکه باید فکری به حال پراید و مشکلات آن کرد گفت: از نظر شرعی آنهایی که در تصادفات مقصر هستند مسئولیت غیرقابل انکاری دارند و کسی که از قوانین و مقررات فرار کند مرتکب تخلف شده است و ارتکاب تخلفات جایز نیست و حرام است

 به نقل از مهر، آیت الله ناصر مکارم شیرازی روز یکشنبه در دیدار با رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی اظهار داشت: باید از همه افرادی که تلاش کردند تا طی این چند سال آمار تلفات رانندگی کاهش یابد تشکر کرد. اگر جنگی واقع می شود و یک میلیون و 200 هزار نفر کشته می شدند این آمار در تاریخ ثبت می شد در حالیکه سالانه همین میزان در تصادفات جهان جان شان را از دست می دهند. آمار تصادفات 5 سال ایران با کشتار 8 سال جنگ تحمیلی برابر است. باید کاری کنیم که این حوادث نیز مانند سایر اتفاقات محاسبه و بزرگ شمرده شود.

وی ادامه داد: باید بدانیم که چرا به این حوادث اهمیت داده نمی شود و دلیل آن را پیدا کرد شاید به خاطر آنکه روز به روز آمار تصادفات اعلام نمی شود و تلفات به مساله عادی بدل شده است ابهتش از بین رفته است. باید کاری کنیم که از عادی بودن تصادفات و مرگ هموطنان جلوگیری شود.

به گفته این مرجع تقلید باید پیامدهای تصادفات و ضایعات آن را هر روز اعلام کرد تا این مشکل را بزرگ نگه داشت و بهترین کار در راه کاهش تلفات اقدامات فرهنگی است.

وی با بیان اینکه از نظر شرعی اگر فردی مرتکب تخلفات رانندگی شود مسئول است، تصریح کرد: اگر راننده ای خلاف کند و بر اثر این تخلف فردی جانش را از دست بدهد مسئول خون این فرد خواهد بود و علاوه بر پیامدهای دنیوی این موضوع پیامدهای اخروی هم دارد و در صورتی که مقصر باشد در روز قیامت خون آن فرد دامنش را می گیرد. از نظر شرعی آنهایی که در تصادفات مقصر هستند مسئولیت غیرقابل انکاری دارند و کسی که از قوانین  و مقررات فرار کند مرتکب تخلف شده است و ارتکاب تخلفات جایز نبوده و حرام است. ضمن اینکه قوانین و مقررات جمهوری اسلامی واجب الاطاعت است.

آیت الله مکارم شیرازی افزود: در ماه رمضان در جلسات دینی و قرآنی نیز ما این موضوعات را به اطلاع تمامی افراد می رسانیم و از وعاظ نیز می خواهیم بر این موارد تاکید کنند.

این مرجع تقلید شیعیان با اشاره به اینکه همه نهادها در امر کاهش تصادفات و تلفات مسئول هستند تاکید کرد: تنها نمی توان همه امور را بر عهده پلیس دانست. سازندگان خودرو، جاده و رسانه ها و آموزش و پرورش نیز در این راه می توانند موثرباشند. تمام نهادهای ارشادی و محافل دینی باید دست به دست هم دهند و نمی توان تمام وظایف را بر دوش یک نهاد قرار داد. به عنوان مثال گرانی یک مساله بسیار مهم است و مهار آن تنها کار دولت و نهادهای اقتصادی نیست.

وی با انتقاد از برخی خودروسازان افزود: بیشترین ضایعات تصادفات مربوط به پراید است و باید فکری برای آن کرد چرا که بیشترین  مشکلات تصادفات مربوط به این خودرو است. عده ای می گویند این خودرو ارزان است اما با  یک تصادف خسارتهای بیشتری از قیمت خودرو به فرد وارد می شود.

آیت الله مکارم  شیرازی با بیان اینکه نباید کشته شدن روزانه 50 نفر را در جاده های کشور ساده دانست و از کنار به راحتی عبور کرد اظهار داشت: باید با مستندسازی و اقدامات فرهنگی تلاش های بیشتری را در این رابطه انجام و با ابهت و اهمیت این موضوع دنبال شود.

به گفته وی کار پلیس راهور عبادت و خدمت بزرگی است چرا که اسلام نیز برای خون بشر ارزش زیادی قائل است. کارهای ماموران پلیس راهور در کاهش تصادفات عمل صالح غیرقابل انکار و جزو ذخایر روز آخرت آنها است.

به گزارش خبرنگار مهر، سردار اسکندر مومنی نیز در این دیدار اظهار داشت: با هماهنگی دستگاهها و قانون جدید راهنمایی و رانندگی که پس از 40 سال در ابتدایی سال 90 به اجرا درآمد شاهد روند مثبت در آمد و شد هستیم. ایران تا سالهای گذشته جزو رتبه های اول دنیا از نظر میزان تلفات بود اما خوشبختانه امروز به میانگین دنیا رسیده ایم اگرچه هنوز هم معتقدیم  یک کشته هم زیاد است.

وی ادامه داد: در ابتدای دهه 80، 4 میلیون خودرو در کشور تردد داشتند در حالی که در سال 84 با وجود 6 میلیون خودرو نزدیک به 28 هزار نفر در تصادفات رانندگی کشته شدند اما با انجام اقدامات بزرگ در چند سال گذشته میزان تلفات رانندگی در سال 91 به 19 هزار نفر رسید در حالی که 16 میلیون خودرو در کشور تردد و تعداد رانندگان نیز دو برابر شده است.

به گفته رئیس پلیس راهور با وجود تردد یک میلیارد و 700 میلیون موتورسیکلت و خودرو در دنیا سالانه یک میلیون و 270 هزار نفر کشته می شوند. بر اساس شاخصهای جهانی به ازای هر 10 هزار وسیله نقلیه 8.1 نفر جان شان را از دست می دهد که این آمار در کشور ما به 7.5 نفر رسیده است در  حالی که در سال 85 به ازای هر 10 هزار وسیله نقلیه 25 نفر کشته می شده اند.

مومنی با بیان اینکه فرهنگسازی رویکرد و تدبیر اصلی پلیس راهور است افزود: با استفاده از همه ظرفیتها و همراهی خوب مردم و دستگاهها در سال  گذشته تصادفات کاهش یافته و میزان صدور قبض جریمه  نیز 18 درصد کاهش یافته است. خوشبختانه رسانه ها نیز همکاری خوبی را با پلیس در بحث ایمنی و ترافیک داشته و امروز موضوع ترافیک و سوانح رانندگی بحث روز جامعه و سران قوا است.

وی با بیان این که جریمه هدف پلیس نیست تاکید کرد: علاوه بر استفاده از سیستم های هوشمند و اعمال قانون رویکرد اصلی ما اقدامات فرهنگی است.

رئیس پلیس راهور در این دیدار خواستار ورود روحانیون به مساله ترافیک و ایمنی شد و از آنها درخواست کرد در مراسم های خود در ماه مبارک رمضان در این خصوص نیز با مردم سخن بگویند چرا که اگر نظم سرلوحه کار قرار گیرد هیچ حادثه ای رخ نمی دهد.

سردار مومنی ادامه داد: در بحث ایمنی خودرو نیز باید اقدامات بیشتری صورت گیرد چرا که یک خودرو با 80 کیلومتر سرعت در جاده ای واژگون و تمام سرنشینان می میرند اما خودرویی دیگر که دارای ایمنی است با 200 کیلومتر سرعت در همان جاده واژگون می شود اما کسی آسیب نمی بینید باید همه بخش ها از جمله راهسازی و خودروسازان ایمنی را افزایش دهند و تلاش کنیم اگر حادثه ای رخ داد راه و خودرو موجب تشدید حادثه نشود.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اجـــتماعــــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2886
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

 امام حسین علیه السلام در بخشی از دعای عرفه می فرمایند:

خدایا تو كی نبودی كه بودنت دلیل بخواهد؟ تو كی غایب بوده ای كه حضورت نشانه بخواهد؟
تو كی پنهان بوده ای كه ظهورت محتاج اثر باشد؟ كور باد آن چشمي كه تو را مراقب و نگهبان خود نبيند....
 و زيانكار باد تجارت بنده‏ اى كه از محبّتت براى او سهمى قرار نداده ‏اى...


متن حدیث:

اَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ

مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَليْكَ

وَ مَتى بَعُدْتَ حتّى تَكُونَ الاْثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَيْكَ

عمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقيباً و خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً،


«دعاي عرفه،بحار الانوار،جلد98،صفحه 226»
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1963
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسیدند: چرا پیش از نماز اذان و اقامه مستحب است، ولی در مورد عبادات دیگر چنین نیست؟

حضرت فرمود: به خاطر این که نماز، شبیه حالتهای مختلف انسان در قیامت است. اذان به «نفخه ی اوّل» شباهت دارد که با نفخه ی اوّل (و دمیدن اسرافیل در صور) همه ی مردم می میرند و از همین جاست که نشستن و سجده کردن بعد از اذان، مستحب است، (سجده اشاره به مرگ و بازگشت انسان به خاک و زمین است) و اقامه ی نماز، شبیه «نفخه ی دوّم» است (که با دمیدن اسرافیل در صور، در مرتبه ی دوّم، مردگان زنده می شوند) که خدای متعال فرمود: «وَاستَمِع یَومَ یُنادِ المُنادِ مِن مَّکانٍ قَرِیبٍ»1 و گوش فراده و منتظر روزی باش که منادی از مکانی نزدیک ندا می دهد.

و قیام در نماز مانند برخاستن مردم از قبرهاست چنانکه فرمود: «یَومَ یَقُومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمین»2 روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان می ایستند.

و بلند کردن دستها هنگام گفتن تکبیرة الاحرام، شبیه دست دراز کردن برای گرفتن نامه ی اعمال در قیامت است، که خدای بزرگ فرمود: «إِقرأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسیباً»3 (و به او می گویی) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی.

و رکوع نماز، به خضوع خلایق در پیشگاه خالق شباهت دارد؛ چنانکه فرمود: «وَ عَنَتِ الوُجُوهُ لِلحَیِّ القَیُّومِ»4 و (در آن روز) همه ی چهره ها در برابر خداوند حیّ قیّوم، خاضع می شود.

و سجودِ نماز، شبیه سجود بندگان برای خدای جهان (در قیامت) است که فرمود: «یَومَ یُکشَفُ عَن ساقٍ وَ یُدعَونَ اِلَی السُّجُودِ» 5 (به خاطر بیاورید) روزی را که ساق پاها (از وحشت) برهنه می گردد و دعوت به سجود می شوند.

و تشهّدِ نماز شباهت دارد به زانو زدن خلایق در پیشگاه خدای متعال در روز قیامت.

 

منبع: تهرانی،عبدالحسین،اسرارالصلوه،ص40-41

پی نوشت ها:

1- ق (50)، آیه 41.

2- مُطفّفین (83)، آیه 6.

3- اسراء (17)، آیه 14.

4- طه (20)، آیه 111.

5- قلم (68)، آیه 42.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2152
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

 

الان شما به عنوان یک شاعر مهمترین مأموریت شعر آیینی را چه می دانید.

من مهمترین مأموریت شعر آیینی را بیان درست معارف و معرفت افزایی می دانم.

به نظر شما شعر آیینی در این مسیر در حال حرکت است؟

حرکت خیلی ضعیف و کندی دارد.بعضی وقت ها به یک کج راه هایی هم می رود.ما باید جلوی آن را بگیریم. ما اگر باب نقدی به روی خودمان را باز نکنیم، کسان دیگری که با اصل این دستگاه مشکل دارند باب نقد را باز می کنند.روشن فکرهایی که اصل عزاداری، اصل اشک گرفتن برای امام حسین را قبول ندارند.در این صورت ریشه این مسئله را می زنند. پس اگر ما خودمان به این سمت برویم که مثلاً شعر آیینی را نقد کنیم، به نظر من جلوی خیلی از خطرات را خواهیم گرفت.


 
بیشترین تأکید آقا در دیدار مداحان بحث انتخاب شعر و کامل شدن شعر آیینی است. شما فرمودید که رغبتی نمی کنید که شعر شما در محافل خوانده بشود.البته این یک نظر شخصی است. فکر نمی کنید که این باعث فاصله افتادن بین شعر خوب و مداح باشد؟
بستگی دارد که رغبت را شما چگونه تفسیر کنید. من تلاش می کنم که شعرم ویژگی یک شعر خوب شیعی را داشته باشد.خب حالا آن مداح است که باید بیاید از این استفاده کند.رغبت را اگر این طور معنا کنیم که من بروم بگردم ببینم مردم چه می پسندد، یعنی به پسند مردم و پسند مخاطب شعر بگویم نه من هیچ وقت این کار را نمی کنم. فردای قیامت باید جواب پس بدهم.ما کجای دین داریم که به پسند مردم کار کنیم.پس رسالت ما چه می شود. ما آموزه های دینی را داریم و باید مردم را بر اساس آن رشد بدهیم.
اگر به سراغ مداحان برویم آسیب را از طرف شعرا می بینند و شما هم می گویید آسیب کار از جانب مداحان است. یعنی همیشه در زمین مقابل توپ را می اندازند.
اشکالی ندارد. من همیشه یکی از پیشنهادهایم این بوده که یک جلسات مشترکی بین مداح و شاعر درست بشود و بنشینند و رایزنی و فکر کنند.
شما پیگیری کردید که درست شود؟
بله در حد خودمان با بعضی از مداحان قم جلساتی تشکیل داده ایم.
می توانم بپرسم با چه کسانی؟
مثلاً آقای سلحشور،جلسات هم اندیشی داشتیم با بعضی از شعرا و ایشان هم بودند و حتی راجع به بعضی نوحه هایی که ایشان خوانده بودند بحث کردیم و دوستان هم هر خدمتی که توانستند انجام دادند. ما که نمی خواهیم به جنگ برخیزیم.ولی من شاعر می توانم به مداح بگویم که شعر من بر اساس این منطق ها شعر خوبی است و موازین اخلاقی را دارد. مداح هم می تواند شعر شما را نقد کند. اشکالی ندارد.نه اینکه بگوید این شعر به درد ما نمی خورد.یا اینکه نمی شود این را در هیئت خواند. این نمی شود را از کجا آورده ایم. یا اینکه من یک شعری می خواهم که مردم خودشان را در بیت اولش بزنند.بعضی از شعرها زبان حال است و بعضی زبان حال هم نیست وساختگی است در واقع روضه سازی است. بعضی شعرهای قدیمی بوده که به مداحی دادم می گوید من حوصله ندارم چون اولش باید یک مقدمه ای بچینیم و مثلاً شب پنجم محرم فصل این مقدمه چینی ها نیست.آقا می فرمودند که در قدیم که ما مشهد منبر می رفتیم، بعضی از هیئت دارها می گفتند که روزعاشورا شما منبر به آن معنا نروید، بیشتر ذکر مصائب باشد و روضه و مقتل بخوانید. بعد ایشان می فرمودند که من تأسف می خوردم که شیعه یک همایش بزرگ در سال دارد که آن هم روز عاشورا است. مهمترین حرفهایش را باید جمع کند و روز عاشورا بزند.من خودم یک پوشه جدا دارم برای شب عاشورا، روز عاشورا، شب تاسوعا و روز تاسوعا و هر مطلب خوبی را در سال پیدا می کنم آن را به پوشه منتقل می کنم. چون مهم است. چون بعضی ها هم که نماز نمی خوانند درآن روزها هیئت می آیند.در آن روز به جای گفتن حرفهای مهم،از اول تا آخر روضه می خوانیم که این همان مداحی پاکستانی است.با گفتن عباراتی مانند امروز در حال خودمان نیستیم به سمت ادبیات جنون مندی پیش می رویم.همان طوری که امام حسین حرفهای مهم اش را در روزعاشورا زد ما هم باید حرفهای مهم را در این روز بزنیم.اگر دوست داریم که این طوری عزاداری کنیم می توانیم فردای عاشورا در یک جلسه خصوصی به این صورت عزاداری کنیم.که این منافاتی ندارد.
معمولاً صحبت های که از جانب حضرت آقا مطرح می شود، جریان ساز می شود. یکی از بانیان جلسه شعر آیینی بیت رهبری شمایید. طرح این برنامه از کجا بوده است.اصلاً علت طرح این فضا چه بوده است؟
احساس ما این بود که امروز شعر آیینی یک نیاز مبرم است و شاید تأثیرگذارترین جنبه های شعر است. بعضی وقت ها شعر مکتوب است ، مانند شعر عاشقانه و شعر دفاع مقدس که بعضی از این مجموعه های شعر منتشر می شودبا تیراژ 3000 که این هم معمولا خود شعرا مجموعه های شعری همدیگر را می خرند.یعنی شعر در جامعه وارد نمی شود برای این که وارد جامعه شود باید دست کم تیراژ 100000باشد.وقتی تیراژ سه هزار تا است یعنی سه هزار اهالی ادب و علما و شعرا و معدود دوستاران شعر مخاطبند. اما در شعر آیینی این طور نیست. چون مکتوب است. یک وقتی یک غزل را یک مداح در مهدیه تهران می خواند با پنج هزار مخاطب و سی دی این وارد بازار می شود و ممکن است که هزاران نفر را تحت تأثبر قرار بدهد. این است که در واقع به نظرم آمد که نیاز به یک سیاست گذاری است و باید از رهنمودهای آقا هم استفاده شود و ایشان بعد از شنیدن دلایلمان پذیرفتند و دیدار شکل گرفت.
مجمع شاعران اهل بیت محصول این جلسه بود یا کلنگش قبلاً زده شده بود؟
محصول این جلسه بود خیلی از تشکل های شاعران بیشتر بعد از این دیدار یا مقارن با این دیدار و یا تقویت آنها بعد از این دیدار بود.
نگاه شما به مجمع شاعران اهل بیت بیشتر نگاه سازکاری و هویتی صنفی بوده یا جهت دیگری را دنبال می کردید؟
نگاه اول این بود که مجمع محلی باشد که بتواند فعالیت هایی که در عرصه شعر آیینی و شعر اهل بیت در کشور رخ می دهد سامان دهی کند و بیشتر کار ستادی کند تا کار صفی.
 
شکلی از مهارت ادامه پیدا کرده از گذشته و الان متمایز شده که آن هم این است که شاعران مداح و مداحان شاعر.هویت اجتماعی بین اهل محافل مذهبی شکل گرفته است. شاعری که مداح خوبی است و مداحی که شعر خوب می گوید. ظهور این به چه صورت است؟
از قدیم هم بوده. کسانی که هم صدای خوبی داشته اند و هم شعر می گفتند.بعضی از آنها ابتدا شعر می گفتند و بعد وارد مداحی شدند به طوری که می گفتند با نیمچه صدایی که داریم شعر را خودمان بخوانیم و عواید مادی و معنوی آن به خودمان برگردد. ولی بعضی از آنها ابتدا مداح بودند و بعد شعر می گفتند و آنها می گفتند که به جای اینکه از این شاعرها شعر بگیریم خودمان هم می توانیم چند بیتی را بگوییم. و بعضی از آنها موفق هم بودند.انگیزه ها متفاوت بوده است.
به نظر شما این اتفاق خوشایندی است در عرصه شعر.
خب این اتفاق تازه ای نیست و از قبل بوده است.
ادامه این قصه به کجا می رسد؟تبلیغ این فضا مؤثر است؟
این محافل جنبه های مردمی دارد و نمی شود محدود کرد و بگوییم شعرا از این به بعد کمتر به این سمت بروند و با دستورالعمل نیست. اما هیجان مداحی برای خیلی از شعرای ما زیاد است.من معتقدم که هر کدام از اینها می توانند خدمت کنند و منافاتی ندارد که کسی بتواند در دو عرصه خدمت بکند.ولی امروزه به دلیل تخصصی شدن موضوعات اگر در یک عرصه فعالیت کنند رشد دوچندانی پیدا می کنند.
 شعرهای شما جوششی است؟
نه خیلی از آنها کوششی است. خیلی قائل به تقسیم بندی جوششی و کوششی نیستم.یک وقت هایی در محیط قرار می گیرم و شعر بیشتر می گویم.ولی زمانی کمتر در فضا هستم و کمتر.
معمولاً برای خودتان آنی درست می کنید و شعر می گویید یا نه؟
نه. من چون بحث و درس طلبگی دارم، خیلی وقت ها با کمی فرصت مواجه هستم.شاید اگر صرفاً به شعر می پرداختم رشد بیشتری داشتم.خب طلبگی هم اقتضاعاتی دارد. به همین دلیل شعر بیشتر جنبی بوده است.
در شعر آیینی در شعبه هایی که تقسیم کردید مرثیه، شعر روز، علما و مراجع ، اصحاب، تابعین و غیره ، خودتان بیشتر دوست دارید در چه زمینه ای شعر بگویید؟
بیشتر مدح و مرثیه است.
بیشتر برای کدام معصوم؟
اغلب برای حضرت زهرا(س) و ایام فاطمیه و عاشورا در شعرهایم پررنگ است.
خودتان شعرهایتان را زمزمه می کنید؟
نه حافظه خوبی ندارم و معمولاً شعرهایم را حفظ نیستم.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2122
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

مراسم سومین اجتماع «مدافعان حرم» در حسینیه موسی بن جعفر (ع) هیئت‌الرضا واقع در میدان خراسان برگزار شد.


در ابتدای این مراسم حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان به سخنرانی پرداخت و گفت: شما اینجا جمع نشدید تا خود را برای یک نبرد بزرگ آماده کنید، شما الان در خط مقدم یک نبرد بزرگ و سرنوشت ساز حضور دارید، شما اینجا جمع نشدید تا از نظر فکری یا روحی خود را آماده کنید تا در زمان ظهور حضرت مهدی (عج) اسلحه به دست بگیرید و بر علیه بنیان‌های کفر و نفاق شلیک کنید، بلکه شما همین الان مشغول شلیک به کفار هستید.

وی افزود: شلیک اراده‌ها و نیت‌های شما نسبت به برقراری حق در عالم همین الان در جهان موثر است و سنگرهای کفر و شرک را فرو می‌ریزد. شما وقتی در زمان ظهور حضرت حجت (عج) اسلحه به دست بگیرید و به میدان بروید می‌فهمید آن روزی که سینه می‌زدید و غیرت‌مندانه برای دفاع از حرم زینب کبری فریاد می‌کشیدید موثرتر از اسلحه هایی است که پای رکاب حضرت به دست می‌گیرید و به میدان می‌روید.

* اشک خالص مثل سیل پایه‌های نفاق را ریشه کن می‌کند

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه خاطرنشان کرد:‌ چرا جنگیدن شما در راه خدا به اندازه اشک شما برای اباعبدالله الحسین قیمت ندارد، چون اشک خالص بامعرفت برای اباعبدالله سیلی است که پایه‌های کفر و نفاق را ریشه کن می‌کند.

وی در ادامه با اشاره به روایات متعدد درباره حرکت امام زمان به سمت سرزمین‌های کفر گفت: وقتی سربازان حضرت برای فتح منطقه‌ای حرکت می‌کنند قبل از اینکه منطقه‌ای را فتح کنند ترس از سربازان حضرت آن منطقه را از لوس وجود کفار پاک می‌کند. این ترس و رعب اسلحه اساسی سربازان حضرت حجت (عج) است که در دعای ندبه نیز خوانده می‌شود.

 

 

* دشمنان ما از احمق‌ها هستند

  پناهیان در ادامه این مراسم با اشاره به تحرکات دشمنان گفت: دشمنان ما خیلی احمق و بی‌شعور هستند، 8 سال تمام جهان تجهیز کردند تا صدام ما را بمباران کند حالا ما یک کربلا و یک امام حسین داشتیم، بچه‌ها در سنگرها یک حسین (ع) و یک یا زهرا(س) داشتند که ما با همین یا حسین‌ها و یا زهراها به جلو پیش می‌رفتیم. احدی نمی‌تواند امام حسین (ع) را به عنوان رونق جنگ انکار کند.

 * صدام جرات نمی‌کرد به حرم‌ها بی احترامی کند

وی عنوان کرد: دشمنان ما چقدر احمق هستند و شعور این را ندارند که اگر کسی بخواهد به حرمی از حرم‌های اهل بیت (ع) بی احترامی کند ما در جهان چه خواهیم کرد. آن زمان صدام جرات نمی‌کرد به حرم ها بی احترامی کند و می‌گفت با حرم ها کاری نداشته باشید اما حالا یک عده احمق پیدا شدند و مستقیم به حرم‌ها بی احترامی می‌کنند.

 * تمامی مراکز قدرت کفر نابود خواهند شد

پناهیان تاکید کرد: اگر این موضوع ادامه داشته باشد دیگر ما مثل دفاع مقدس عمل نخواهیم کرد، اگر کوچک‌ترین بی احترامی به حرم‌ها شود قطعا دشمن را تا قعر کاخ سفید نابود خواهیم کرد و کسی هم نمی‌تواند جلوی این کار را بگیرد چون تل‌آویو با خاک یکسان خواهد شد. تمام مراکز قدرت کفر که پشت سر این اهانت‌ها و بی احترامی‌ها هستند نابود خواهند شد و این را در تاریخ خواهید دید. 

در ادامه این مراسم سومین بیانیه «مدافعان حرم» توسط عبدالرضا هلالی قرائت شد که متن کامل آن به شرح ذیل است: 

سومین گردهمایی مدافعین حرم، تجدید بیعتی است میان جوانان مسلمان ایرانی با عمه سادات، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها). بیعتی که رنگ حسینی دارد و بوی اباالفضلی. چرا که گِل شیعه را با غیرت سرشته اند و شعورش را با شور درآمیخته اند. به قول رهبر مقاوم عربی، سید حسن نصرالله، برای جوان شیعه، دفاع از حرم زینب(س) دلیل نمی خواهد. راهنمایش دل است و بهانه اش دل. و دفاع از حرم بی بی، چیزی فراتر از حسابهای این دنیایی است. رشته ای است که سرش در دست بانوی دیگری است...

سومین گردهمایی مدافعین حرم، باز هم به عطر شهیدان معطر است. بزرگی از منتظران یوسف زهرا(س)، شهید حسن شحاته. شهیدی که برای جشن نیمه شعبان، دیوارها و کف کوچه های روستایش را، با خون خود و یارانش، خضاب کرد و بر این انتظار زنده شد که لبخند رضایت را بر لبان شیرین مولایش ببیند.

خون شهیدان مسلمان، از مدافعان حرم حضرت زینب گرفته تا سرهای بریده مسلمان مصر و پاکستان و عراق و افغانستان و ...، بار دیگر جهان اسلام را در فرازی تاریخی، دست گیری کرده. مکر دشمنان خدا و دوستان دشمنان خدا، در سوریه، به خودشان بازگشته و به دست خودشان، حامیان جگرخواران القاعده، این بنی اسرائیل خون ریز، یکی یکی گرفتار گشته اند. اردوغان اسیر مخالفان داخلی خودش گشته و مرسی در ناکجاآبادی از قدرت خلع گشته. ام الفتنه، امیر قطر، کنار رفته و انتظارها برای به درک واصل شدن ابوالفتنه، عبدالله سعودی، نزدیک است.

اما در جبهه ای دیگر، جوانان حزب الله و شیعیان غیور عراق و لبنان و ایران، سجده شکر به جا می آوردند که آزمون غیرت شیعه، به پایان خوش خود نزدیک است و سپاه شامی که برای جنگ جهانی علیه محور مقاومت تدارک دیده شده بود، در حال از هم پاشیدن است.

ما شرکت کنندگان در سومین گردهمایی مدافعین حرم، خداوند را شکر می گوییم و این بار که جهاد در راه او به مال و بازوی ما بیش از خون ما احتیاج دارد، اعلام می داریم اینک که کمکهای نقدی و غیرنقدی ما به مدافعین حرم واجبتر از حضور خود ما در این جبهه جهاد است، آماده ایم با بسیج خود و خویشان و نزدیکان خود، جلوه ای دیگر از غیرت شیعیان برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) را به تصویر بکشیم و حماسه ای دیگر را خلق کنیم.

هرچه داریم از اوست.

لا حول و لا قوة الا بالله.

در پایان این مراسم عبدالرضا هلالی، روح الله بهمنی و جواد مقدم به ذکر مصائب آل الله (ص) پرداختند.

 


منبع: فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2005
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

ای کاش این عزیزانی که شعر خواندند یک مقدار هم شعر مناجاتی می خواندند! چرا؟ چون وقتی دلها با مناجات شیرین می شود زودتر به حسین علیه السلام می رسد...

 

به گزارش عقیق، اجتماع بزرگ مداحان، شاعران و خادمان هیئات مذهبی در مسجد ارک تهران و با سخنرانی حجت الاسلام قاسمیان و حاج منصور ارضی و همچنین شعرخوانی شاعران اهل بیت علیهم السلام برگزار شد.
این مراسم پس از قرائت آیاتی از کلام الله مجید و همچنین قرائت زیارت عاشورا توسط برادر افشاری آغاز شد.
در ادامه، محسن عرب خالقی، شاعر و مداح اهل بیت (ع) مراسم را با قطعه شعری آغاز نمود. پس از وی، محمد رسولی، قاسم صرافان و حسن لطفی به شعر خوانی پرداختند.
گزیده سخنان حاج منصور ارضی در این مراسم را بخوانید:
*از پارسال تا حالا شعر ها خیلی فرق کرده و بهتر شده است. و این مسئله را در جلسه ای که در خدمت بعضی از شعرا بودیم عرض کردم و این مهم است که بدانید.
*شعرا باید امین الله را سر مشق زندگی خود قرار دهند. اگر اینگونه شد به هیچ چیزی نیاز نداریم ما باید دشمن را تحریم کنیم تا دشمن ما را. به این معنی که سبک ها و سلیقه هایی که بوی غیر امیرالمومنین و فرزندانشان می دهد را از خودمان دور کنیم.
*کاری که ما باید در ماه رمضان انجام دهیم اینست که اول باید بگوییم که مردم فقیر مناجاتند و فقیر روضه صحیح اهل بیت علیهم السلام هستند. خط روضه از حسین تا خداست. خط مناجات هم همینطور.
*شما باید با دعا مانوس باشید. چرا دشمن از هیئات ها و وعاظ و مداحان میترسد؟ چون شما دعوت می کنید مردم را به خدا و از شیطان دور می کنید.
*ای کاش این عزیزانی که شعر خواندند یک مقدار هم شعر مناجاتی می خواندند! چرا؟ چون وقتی دلها با مناجات شیرین می شود زودتر به حسین علیه السلام می رسد. این دعاها خودشان مقتل هستند. مثل دعای عرفه، دعای جوشن صغیر و دعاها و زیاراتی که برای اهل بیت آمده است. دعای سوم شعبان، دعای نیمه شعبان.
*این مسئله را بارها گفته ام و از این حرفم کوتاه نمی آیم! حافظ و سعدی بهترین شعرا بودند، استفاده هم بردیم ولی اگر اینها مقتدایتان باشند خطرناک است. نباید این ها مقتدای شاعر شوند. مقتدای ما کسی دیگر است. تربیت شده دستگاه اهل بیت علیهم السلام باید شعرش با دیگران فرق کند. نیاز نیست برای جنگیدن با دیگر شعرا همچون آنها شعر بگوییم! ما باید وصف خاندان اهل بیت علیهم السلام را بگوییم و بس!
*همیشه به مداحان نزدیک خودم عرض میکنم، وقتی می خوانید، برای خودتان بخوانید! اگر برای خودتان خلوت کنید این مسیر خودسازی و خود شناسی و خدا شناسی است و همین کار تمام مجلست را بهم میریزد! ما هم دنبال همین هستیم دیگر!
*مراقب باشید! کسی از شهرت کاذب به جایی نمی رسد! مردم فقیر مناجاتند. فقر روضه حقیقی اهل بیتند. به من می گویند، روضه باز بخوانیم؟ یعنی چی؟ بالاخره اتفاق افتاده یا نیفتاده؟ چرا مقام معظم رهبری در سالروز ولادت حضرت زهرا(س) فرمودند هیچ کدام از شما روضه خوان نیستید من روضه خوانم. شما مداحید! یعنی چی؟ این یعنی ما هنوز درس روضه یاد نگرفتیم. روضه خواندن که به شعر خواندن نیست! باید بروی و زانو بزنی، باید کمک بگیری، باید از سودای دل ناله بزنی، باید دعاهای آمده را بخوانی در هر صبح و ظهر و شب! باید مناجات کنی. باید با شب مانوس باشی، کمتر بخور، کمتر بخواب تا به یه جایی برسی تا مردم را به جایی برسانی!
*دشمن کار کرده! اینترنت، موبایل و ماهواره و ...! اگر بعضی از اخلاق ها را از خودت دور نکنی، اگر بعضی از ارتباطاتت را کنسل نکنی، اگر مواظبت و مراقبت نکنی مداح نمی شوی! اگر می بینی مرحوم فیض کاشانی، مرحوم آیت الله قاضی و ... وقتی داستان زندگیشان را تعریف می کنند متعجب می شوی برای این است که اینها یکسری مراقبت ها داشتند مواظبت ها داشتند! هر مجلسی را نمی رفتند! در ماه رمضان اگر خواستی روضه بخوانی قبلش مناجات بخوان! اگر دیدی مردم گریه نکردند، خودت را اذیت نکن! پاشو و مجلس را ترک کن!
*خواهش من از شعرا این است که شعر مناجاتی بگویند. سبک هایی که در آن زمزمه داشته باشد بسرایند! در مناجات نمی شود هر شعری را خواند، شعر باید زمزمه داشته باشد. در دعا ها همه جوره به ما یاد داده اند که چگونه مناجات و زمزمه کنیم.
 
 
حاج آقای افشاری
 
شاعر و مداح اهل بیت محسن عرب خالقی
 
 
 
شاعر اهل بیت قاسم صرافان
 
حجت الاسلام والمسلمین قاسمیان
حاج منصور ارضی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2381
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

 قرآن کریم، ناامیدی از رحمت الهی را گمراهی می‌داند و می‌فرماید: «چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش نومید می‌شود؟» همچنین در جایی دیگر نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته کافران می‌داند و می‌فرماید: «همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا ناامید نمی‌شود.»(1)


در کلام معصومین(ع) نیز درباره اهمیت و ارزش امید و پرهیز از هرگونه ناامیدی سخن گفته شده است.

امام علی(ع) فرمودند: «بزرگترین بلا، ناامیدی است.»(2)

آن حضرت همچنین می‌فرمایند: «در شگفتم از کسی که ناامید می‌شود، در حالی که استغفار را با خود دارد.»(3)

امام صادق (ع) در توصیف شرایط و ویژگی‌های یک انسان امیدوار و ناامید فرمود: « طوری به خدا امید داشته باش که امیدت تو را بر ارتکاب گناهان جرات نبخشد و به گونه‌ای از خدا بترس که ترست تو را ناامید از رحمت الهی نکند.»(4)

همچنین مولای متقیان علی(ع)، نومیدی، را موجب تفریط و تقصیر عنوان فرمودند.»(5)

امام ششم شیعیان همچنین نومیدی از رحمت خدا، را سردتر از زمهریر دانستند و فرمودند: «آساینده‌ترین آسایش، ناامیدی از مردم است.»(6)

پیامبر مکرم اسلام(ص) در روایتی می‌فرمایند:«خدای تبارک و تعالی فرمود: ای فرزند آدم! ... مردم را از رحمت خدای متعال نومید مگردان، در حالی که خودت به او امید داری.»(7)

ایشان همچنین فرمودند:« روز قیامت، خداوند نومید کنندگانِ (از رحمت حق) را در حالی بر می‌انگیزد که سیاهی چهره‌شان بر سفیدی آن غالب است، پس به آنها گفته می‌شود: آنان نومید کنندگانِ از رحمت خدا هستند.»(8)

امام علی(ع) در باره اوصاف شخص ناامید این چنین فرمود: ناامیدی، صاحب خود را می‌کشد. هر ناامیدی، ناکام است.

امام حسن عسگری(ع) نیز در این باره فرمودند: « خدا همان است که در هنگام نیازمندی‌ها و سختی‌ها، توسط هر کس که امیدش از غیر او قطع شده است، مورد توجّه قرار می‌گیرد.»(10)

 

پی نوشت ها:

1_(یوسف، آیه 87)
2_(«غرر الحکم، ح 2860»)
3_(«نهج البلاغه، حکمت 87»)
4_(«بحار الأنوار، ج 70، ص 384»)
5_(«بحار الأنوار، ج 77، ص 211»)
6_(«بحار الأنوار، ج 72، ص 338»)
7_(«صحیفة الرضا - علیه السلام -، ص 43، ح 14»)
8_(«بحار الأنوار، ج 2، ص 55»)
9_(«غرر الحکم، ح 6842»)
10_(«بحار الأنوار، ج 3، ص 41»)
منبع: ایسنا
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2154
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

1- بدست آوردن آنچنان معرفتى كه دنیا را در نظر انسان كوچك و خدا را در نظر انسان بزرگ كند، تا هیچ كار دنیوى نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.

2 - توجه به كارهاى پراكنده و مختلف، معمولا مانع تمركز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا كند كه مشغله هاى مشوش و پراكنده را كم كند به حضور قلب در عبادات خود كمك كرده است.

3 - انتخاب محل و مكان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر دارد، به همین دلیل، نماز خواندن در برابر اشیاء و چیزهایى كه ذهن انسان را به خود مشغول مى دارد مكروه است و همچنین در برابر درهاى باز و محل عبور و مرور مردم، در مقابل آیینه و عكس و مانند اینها، به همین دلیل مساجد مسلمین هر قدر ساده تر و خالى از زرق و برق و تشریفات باشد بهتر است چرا كه به حضور قلب كمك مى كند.

4 - پرهیز از گناه نیز عامل مؤ ثرى است، زیرا گناه قلب را از خدا دور مى سازد و از حضور قلب مى كاهد.

5 - آشنایى با معنى نماز و فلسفه افعال و اذكار آن، عامل مؤ ثر دیگرى است.

6 - انجام مستحبات نماز و آداب مخصوص آن چه در مقدمات و چه در اصل نماز نیز كمك مؤثرى به این امر مى كند.

7 - از همه اینها گذشته این كار، مانند هر كار دیگر نیاز به مراقبت و تمرین و استمرار و پیگیرى دارد، بسیار مى شود كه در آغاز انسان در تمام نماز یك لحظه كوتاه قدرت تمركز فكر پیدا مى كند، اما با ادامه این كار و پیگیرى و تداوم آنچنان قدرت نفس پیدا مى كند كه مى تواند به هنگام نماز دریچه هاى فكر خود را بر غیر معبود مطلقا ببندد.


"برگرفته از تفسیر نمونه"

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2105
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 16 تير 1392

 حجت الاسلام و المسلمین نقویان، استاد حوزه و دانشگاه، در جمع هزاران نفر از زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی به سخنرانی پرداخت و گفت: برای انسان در انجام اعمال روزانه سه انگیزه وجود دارد. گاهی انگیزه‌ها از ناحیه انجام تکلیف است، بدین معنا که انسان آن کار را وظیفه خود می داند و این انگیزه ممکن است سخت و سنگین باشد.

 
وی خاطرنشان کرد: در چنین انگیزه ای، ممکن است فشارهای متعددی بر انسان وارد شود و انسان نیز گاهی اوقات از سر سختی، مشکلات و دردها مجبور به انجام آن باشد. به عنوان مثال فردی که نمازش را از سر تکلیف می خواند، هنگامی که به علت خواب‌آلودگی نتواند نماز صبحش را اقامه کند، دغدغه و ناراحتی از این غفلتش نخواهد داشت.
 
وی ادامه داد: بنابراین اگر کاری از سر تکلیف انجام شود، فرد آن را با سختی، کسالت و روحیه بسیار ناراحت کننده انجام می دهد و البته عده بسیاری از انسان ها اینگونه کار می کنند.
 
تأکید قرآن بر انجام کارها با انگیزه عاقلانه

این استاد دانشگاه تهران در ادامه به تبیین و تشریح انگیزه‌های عاقلانه به عنوان دومین انگیزه اعمال آدمیان پرداخت و تصریح کرد: گروه دیگری از انسان ها انگیزه عاقلانه دارند، یعنی انسان به درجه ای می رسد که احساس می کند اگر فلان کار را انجام دهد به برتری هایی دست می یابد، بنابراین اعمالش را از سر تعقل انجام می دهد. مثلا فردی که چادر سرش می کند اگر انگیزه عاقلانه داشته باشد، بر این باور است که حجاب بهتر از بدحجابی است، زیرا جامعه آرامش بیشتری پیدا می کند و فساد کاهش پیدا می کند.
 
وی متذکر شد: خداوند متعال در قرآن کریم بر انسان ها تأکید کرده است که عاقلانه کار کنند و در این خصوص می فرماید «وقتی می خواهید کاری را انجام دهید، اگر عقل شما پاسخگوی آن نیست، در خصوص آن مشورت کنید» به عنوان نمونه برخی از خانم ها وقتی با پوشیدن برخی از لباس های خاص در جامعه حضور پیدا می کنند، مشخص می شود که عقل آن ها درک صحیحی از لباس مناسب ندارد و پیرامون لباس پوشیدن مناسب با کسی مشورت نکرده اند.
 
وی با اشاره به شکل گیری اختلافات خانوادگی به جهت عدم تعقل در انجام کارها، اظهار داشت: گاهی اوقات برخی از اتفاقات و رویدادهایی که در خانواده ها بر اثر دخالت های خانواده پیش می آید، از سر عقل و خرد نیست و این عوامل بی خردی موجب طلاق و جدایی اعضای یک خانواده می شود. بنابراین بسیاری از زندگی هایی که امروز به تلخی منجر می شود به جهت نابلدی و برخورد ناشیانه بزرگترها است، از این رو باید در برخورد های حاکمانه، عقل را علامت حاکم بزرگ بدانیم.
 
حجت الاسلام و المسلمین نقویان سپس نتیجه گرفت: انسانی که در زندگی خود عاقلانه و مدبرانه تصمیم گیری نماید، اگر مسأله ای را نداند با افراد صالح مشورت می کند.
 
اهل بیت به دنبال کار عاشقانه‌اند

انگیزه عاشقانه در انجام کارها، سومین انگیزه ای بود که حجت الاسلام نقویان به توصیف ویژگی‌های آن پرداخت و گفت: اصلی ترین انگیزه، انگیزه عاشقانه است و اگر کسی خود را از انگیزه تکلیف مدار به انگیزه عاقلانه و سپس به انگیزه عاشقانه رساند، به موفقیت های بسیار بزرگی دست خواهد یافت.
این استاد حوزه با بیان این که پیامبر گرامی اسلام کارهای خود را عاشقانه انجام می دادند و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به دنبال کارهای عاشقانه بودند، ابراز داشت: اگر انسان عاشقانه نماز بخواند، نمازش ارزشمند خواهد شد و این نوع شیوه ملاقات با خدا بسیار پسندیده و مبارک است، چرا که انسان عاشق، افعالش را بی مزد انجام می دهد و این اعمال و افعال او قابل تقدیر است.
 
وی در مثالی بیان کرد: خانم آرین که سال ها در آمریکا زندگی می کرد، وقتی مسلمان شد عاشق چادر بود و از چادر به عنوان تاج بندگی یاد می کرد و چادر را به عنوان کرامت می داند، بنابراین این انگیزه برای چادر پوشیدن قابل تقدیر است. اگر مادری به چادر احترام کند آنگاه دختر آن خانواده با لذت و عاشقانه چادر می پوشند.
 
حجت الاسلام و المسلمین نقویان یادآور شد: گاهی اوقات برخی مسائل در زندگی انسان جای دارد ولی جایگاه ندارد، اگر نماز و روزه انسان در زندگی اش جایگاه نداشته باشد، اعضای خانواده به آن احترام نمی گذارند. اگر ما جایگاه مسائل دینی را در خانواده حفظ کنیم، تمام اعضای خانواده ما برای آنان ارزش قائل می شوند.
 
وی با ذکر این که اگر انسان عاشقانه کار کند، دیگر دچار خستگی، دشواری، خلوت و جلوت نمی شود، اذعان داشت: اگر بتوانیم خود را از سطوح کودک مأب بودن و کوچک فکر کردن ارتقاء دهیم، در انجام همه امور زندگی اخروی و دنیوی به موفقیت های بزرگی دست خواهیم یافت. به عنوان مثال مردی که عاشقانه به خانواده اش خدمت کند، اعضای خانواده ویژگی های مطلوب آن فرد را نا خودآگاه متوجه می شوند و از او تقدیر می کنند.
 
 
گزارش: سید امیر حسین ارشادی نیا/مشهد
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 3054
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
شنبه 15 تير 1392

 
می‌روم شفایش را بگیریم

 بالاخره پس از چند هفته تلاش، حاج‌خانم گوشی را برمی‌دارد:« بفرمایید!» او‌‌ همان نوزادی است که با استغاثه پدرش از حضرت اباالفضل(ع) شفا گرفت. پدرش یکی از سرشناس‌ترین مداحان زمان خودش بود؛ حاج‌اکبر ناظم که برای هیاتی‌ها کاملا شناخته شده است. البته این تمام خصوصیات او نیست. حرمت این پیرغلام اهل بیت تا اندازه‌ای بود که حضرت اباالفضل(ع) کودکش را كه همه فكر مي‌كردند مرده‌، زنده کرد. شاید شما هم زنده شدن کودک مرده حاج‌اکبر سركي (ناظم) را شنیده باشید اما شاید شنيدن این داستان از زبان‌‌ همان کودک که ۵۵ سال قبل در اثر معجزه شفا گرفته جالب‌تر باشد. معصومه سرکی(ناظم)بار‌ها داستان شفاگرفتنش را از پدر و مادرش شنیده. برای همین، طوری از آن روز برایمان تعریف می‌کند که انگار خودش هم یکی از شاهدان ماجرا بوده.

 
ماجرا چه بود؟
محرم سال ۱۳۳۶ که شروع شد، معصومه کودک 7 ماهه حاج‌اکبر به‌شدت بیمار بود. كودك بی‌تابی می‌کرد و پدر و مادر دل‌نگران و مضطرب به هر دری می‌زدند تا شاید بچه بیمارشان خوب شود اما فایده‌ای نداشت. هر قدر به پزشکان مراجعه می‌کردند تا کودکشان را درمان کنند فایده نداشت و روزبه‌روز حال او بد‌تر می‌شد.
 
می‌روم شفایش را بگیریم
روز تاسوعا بود و معصومه از شدت بیماری دیگر نای شیر خوردن هم نداشت. چشمانش بسته بودند و گاهی اوقات ناله ضعیفي از او به گوش می‌رسید. معصومه حالت احتضار داشت. چند نفری از بستگان در خانه حاج‌اکبر بودند و به همسرش دلداری می‌دادند. کودک را روبه‌قبله خواباندند. اما معصومه هنوز نفس می‌کشید. حاج‌اکبر آمد و مدتی بالای سر دختر کوچکش نشست. صبور بود اما به‌راحتی می‌شد غم از دست دادن فرزند را در چهره‌اش خواند. مدتی گذشت. حاج‌اکبر از اتاق بیرون رفت و بعد از وضو گرفتن، عبای مداحی را روی دوشش انداخت و آماده شد تا از خانه بیرون برود. همسر و آشنایان دورش را گرفتند و گفتند حاج‌آقا! کجا می‌روید. این بچه در حال مرگ است او را به حال خودش‌‌ رها نکنید.
حاج‌اکبر خیلی محکم جواب داد: «می‌روم تا شفایش را بگیرم». دقایقی از رفتن حاج‌‌اكبر نمی‌گذشت که نفس‌های کودک به شماره افتاد و مدتی بعد قلب کوچکش از تپش ایستاد. اطرافیان مادر بی‌تاب را از اتاق بیرون بردند و پارچه سفید را روی صورت فرزندش كشيدند. حاج‌اكبر هنوز به هیات نرسیده بود که خبر دادند معصومه فوت کرده و از او خواستند برگردد. اما او کفش‌هایش را در‌آورد و راه بازار تهران را پیش گرفت. به بازار که رسید، پیشاپیش جمعیت عزادار حضرت سیدالشهدا‌(ع) قرار گرفت. اما قبل از اینکه مدیحه‌سرایی را شروع کند، گفت: «از دو نفر دو کار برمی‌آید. از حاج‌اکبر ناظم‌ روضه خواندن برمی‌آید و از حضرت اباالفضل‌ زنده کردن مرده‌ها». شروع کرد به مداحی سقای دشت کربلا: شد کشته شاه اولیا، اباالفضل، اباالفضل... . يکی دو ساعت نوحه خواند و جمعیت عزادار حسینی پابه‌پايش سینه زدند.
 
مرده زنده شد
دو سه ساعتی از رفتن حاج‌اكبر از خانه می‌گذشت. هر کس مشغول کاری بود تا مراسم كفن و دفن معصومه به‌خوبی برگزار شود. مادر بی‌تاب دوباره وارد اتاقی شد که معصومه آنجا بود. ناگهان صحنه حیرت‌انگیزی دید. دست و پای کودکش حرکت مي‌كردند. باورش نمی‌شد. اول فکر می‌کرد به نظرش می‌آید ولي اين طور نبود. معصومه ناگهان سرفه‌ای کرد و دهانش را در جست‌و‌جوی غذا باز کرد. مادر فریادی از سر شوق کشید و کودکش را در آغوش كشيد. همه اهل خانه وارد اتاق شدند. هیچکس باورش نمی‌شد.‌‌ همان موقع یک نفر به سمت هیات حاج‌اکبر رفت و خودش را با زحمت به او رساند. وقتی به حاج‌اکبر رسید در حالی که گریه می‌گرد، گفت: «حاج‌آقا! معجزه شده، معصومه زنده شد». با این اتفاق بود که هیاتی‌ها همگی به‌سمت منزل حاج‌اکبر هجوم آوردند تا معجزه حضرت اباالفضل(ع) را به چشم ببینند.
معصومه‌سادات به اینجای داستان که می‌رسد، بعضش می‌ترکد و اشکش سرازیر می‌شود؛ « خدا به حرمت پدرم و آبرویش نزد اهل بیت مرا شفا داد تا اکنون به ۵۵ سالگی برسم».
 
در برابر مردم خاضع بود
معصومه سركي اجازه عکس گرفتن را به ما نمی‌دهد و تاکید می‌کند: «عکس بابا را چاپ کنید. حاج‌آقا ارادت خاصی به ائمه به‌ویژه امام حسین و حضرت اباالفضل(علیهماالسلام) داشت. پدرم يك شیعه واقعی بود. هرچه از او بگويم، کم گفته‌ام. او آنقدر خاضعانه با مردم رفتار می‌کرد که همه به حرفش گوش می‌کردند. به پیشنهاد حاج‌آقا روز هفتم محرم بازاری‌ها کسب و کار را تعطیل می‌کردند و آماده عزاداری می‌شدند. بابا هم در این روز‌ها لباس بلند عربی می‌پوشيد و با پاي برهنه راه می‌افتاد سمت بازار. نه گرمای هوا مانعش بود و نه سرما. برادرانم هم در این ایام پشت سر پدر راهی هیات می‌شدند. همه اعضاي خانواده لباس سیاه مي‌پوشيدند و دل‌هایشان داغدار سیدالشهدا‌(ع) بود».
 
شفا گرفتن حاج‌اکبر
در کتاب «غایت حضور» که زندگینامه حاج‌اکبر ناظم است یک داستان شگفت‌انگیز منتشر شده. گویا شفا گرفتن کودک 7 ماهه در خانواده حاج‌اکبر سرکی اتفاق تازه‌ای نبود چراكه خود حاج‌اکبر هم یک‌بار در دوران نوجوانی مورد لطف اهل بیت(علیهم‌السلام) قرار گرفته بود. او 13 ساله بود که بیمار شد. هرچه مادرش از حکیم و داروهای گوناگون استفاده کرد، فایده نداشت. تا جایی که او را رو به قبله خواباندند. حکیم گفته بود اگر امروز و امشب را بگذراند، زنده می‌ماند. حاج‌اکبر در زمان حیات، ماجرای شفا گرفتنش را این‌گونه برای اطرافیانش تعریف کرده بود؛ «فکر می‌کنم نزدیک ظهر بود. من در رختخواب بودم. مادر چندین بار پاشویه‌ام کرد تا تبم پايين بيايد. خوابم برد. دیدم زیر پایم باز شد و وارد کانالی شدم که انتهای آن به باغی می‌رسید! مات و مبهوت از اینکه چرا من قبلا از این باغ خبر نداشتم، سرگرم تماشای پرواز پرندگان، سرسبزی درختان و هوای مه‌آلود آنجا بودم. همین‌طور که گردش می‌کردم، رسیدم به رودخانه‌ای زلال و خروشان. با حیرت چشم دوخته بودم به رود که دیدم آقا امام حسین(ع) آن طرف رودخانه ایستاده‌اند. چنان شوقی در وجودم به‌وجود آمد که می‌خواستم از رودخانه رد شوم. دیدم آقا دست‌شان را بالا بردند که يعني بایست. اصرار کردم که آقا! اجازه دهيد بیایم خدمت‌تان. ايشان فرمودند مادرت خیلی استغاثه می‌کند و تو را از ما می‌خواهد. برگرد! ما با تو کار داریم. از‌‌ همان راهی که رفته بودم برگشتم. چشم که باز کردم ديدم در رختخوابم. مادرم را دیدم که لبخند می‌زند. او از من پرسید امام حسین(ع) شفایت داد؟ با سر جواب مثبت دادم و بعد از هوش رفتم».
 
حاج‌اکبر ناظم که بود؟
مادر حاج‌اکبر نسبت به ائمه اطهار(علیهم‌السلام) و مخصوصا امام حسین(ع) ارادت بسیاری داشت. برای همین زمانی که حاج‌اکبر در دوران جوانی دنبال جمع‌آوری مال دنیا و کسب و کار بود به او گفت؛ «پسرم! نمی‌خواهم تو میلیونر باشی. می‌خواهم خادم امام حسین باشی». برای همین حاج‌اکبر از آن به بعد شب‌های جمعه با دوستانش دور هم جمع می‌شدند و عزاداری می‌کردند. اسم هیاتشان را هم گذاشته بودند «هیات نوباوگان».
حاج‌اکبر سرکی در ابتدای تشکیل هیات میاندار بود و در هیات به میاندار «ناظم» می‌گفتند. ظاهرا یک شب جمعه مداح هیات نمی‌آيد؛ اطرافیان به حاج‌اکبر مي‌گويند خودش بخواند. آن شب زانو‌هایش می‌لرزید اما او بعد از چند شب دیگر نوحه‌خوان هیات شده بود و به او حاج‌اکبر ناظم مي‌گفتند.
آن طور که دختر حاج‌اکبر تعریف می‌کند، بعد از کودتای رضاخان و کشف حجاب، وقتی عزاداری‌ها ممنوع مي‌شود، هیاتي‌ها مخفیانه به عزاداری می‌پرداختند. هیات نوباوگان بیشتر در امامزاده علی(ع)، سیده ملک خاتون، بی‌بی زبیده، امامزاده داود(ع) و بی‌بی شهربانو عزاداری می‌کرد. اما شهریور سال ۱۳۲۰ رضاخان رفت و مردم تهران با خیال راحت در بازار به عزاداری برای حضرت سیدالشهدا(ع) پرداختند. آیت‌الله بروجردی هم امور هيات را به‌عهده داشت. معصومه سركي به نقل از پدرش در مورد آن روزها مي‌گويد: «آن روز‌ها محبت آیت‌الله بروجردی در قلب من لحظه به لحظه بیشتر می‌شد؛ طوری که هر وقت فرصت می‌کردم به محضرش در قم می‌رفتم. زمانی که مسجد اعظم را ساختند و برای افتتاح آن 10 شب در آنجا عزاداری کردند، بخشی از مداحی آنجا برعهده من بود».
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2060
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 12 تير 1392

 

 به نقل از ایسنا، متن سوال و پاسخ این مرجع تقلید در این زمینه به شرح ذیل است:

«آیا موسیقی‏‌های عرفانی یا اشعار عارفانه می‏‌تواند ما را به خدا نزدیک‏‌تر کند؟

انسان دارای بینش و گرایش است. از نظر بینش و علم، بسیاری از افراد، امکان ترقی دارند؛ یعنی این استعداد که خوب و بد را بفهمیم، در ما وجود دارد و با درس و بحث شکوفاتر می‏‌شود. همه ما در مسئله فهم خوب و بد، در یک مرز مشترک قرار داریم؛ یعنی هم بدها و همه خوب‌ها را به درستی تشخیص می‏‌دهیم .

اما در حوزه گرایش، ما انسان‌ها در برابر بد و خوب، گرایش یکسانی نداریم؛ ما به کارهای خوب گرایش کامل داریم، به کارهای بد هیچ گرایشی نداریم، پس بینش ما نسبت به بد و خوب یکسان است؛ اما گرایش ما به آنها این‏گونه نیست؛ برای مثال ما غذای خوب و بد یا سودمند و زیانبار را به صورت یکسان تشخیص می‏‌دهیم که تشخیص ما درباره هر دو یکسان است؛ اما گرایش دستگاه گوارش ما به هر دو یکسان نیست؛ دستگاه گوارش، غذای خوب را به راحتی هضم می‏‌کند؛ امّا غذای مسموم را تحمل نکرده، با تهوع پس می‏‌زند. این رفتار در روح انسان هم وجود دارد.

روح اخلاق خوب و بد، عدل و ظلم، امانت و خیانت، و صدق و کذب را به صورت یکسان تشخیص می‏‌دهد؛ اما به همه اینها گرایش یکسان ندارد؛ یعنی به عدل، امانت و صدق گرایش دارد، بنابراین، وقتی کودکی برای نخستین بار دروغ می‏‌گوید، بدنش می‏‌لرزد؛ ولی هنگام راستگویی با شجاعت حرف می‏‌زند.

برای تنظیم دستگاه بینش و دانش (عقل نظری)، باید راه‌های برهانی، نظیر فلسفه، حکمت، کلام و عرفان را بپیماییم و برای تنظیم گرایش (عقل عملی)، باید کارهای عملی را پی‏ بگیریم.

«عقل عملی»، همه تصمیم‏‌گیری‌های گرایشی انسان را بر عهده داشته و کارهایی نظیر عزم، اراده، محبت، اخلاق، نیت و... را مدیریت می‏‌کند. اگر این مدیر به درستی تربیت شود، در برابر فتواهای عقل نظری خضوع می‏‌کند؛ یعنی برای انجام هر کار از عقل نظری فتوا می‏‌گیرد؛ ولی اگر این مدیر به درستی تربیت نشود، خودسری کرده، از مرکز فرهنگی خود که عقل نظری و دانش است، استفتا نمی‏‌کند و به عکس، از زیرمجموعه خود که شهوت و غضب است، نظر می‏‌خواهد و بر اساس میل آنها عمل می‏‌کند.

بدین ترتیب، عقل عملی دیگر مدیر نیست، بلکه شیطان است. برای آنکه این مدیر هدایت شود، راه‌های فراوانی وجود دارد. یکی از راههای هدایت، چنان که در دعای شریف کمیل آمده است: «وسلاحه البکاء»، اشک، آه و گریه است که اسلحه درونی مؤمن است.

بنابراین، اگر باطن مؤمن به سلاح اشک و ناله مسلح باشد، در مقابل خواسته‏‌های غضب و شهوت ایستاده و از آنها پیروی نمی‏‌کند، در غیر این صورت، طبق میل خشم و شهوت تصمیم می‏‌گیرد. برخی می‏‌گویند: من هر کار بخواهم انجام می‏‌دهم و به کسی کاری ندارم؛ یعنی این انسان از مرکز فرهنگی روح پیروی نمی‏‌کند و در پی ارضای خواسته‏‌های شهوت و غضب است.

اگر عقل عملی کسی با دعا، مناجات و گریه سر و کار داشته باشد، نرمش صادق می‏‌یابد و از عقل نظر پیروی کرده و بر خلاف رضای خدا، کاری انجام نمی‏‌دهد. خواندن و گفتن شعرها یا نثرهای دلپذیر، در نرمی عقل عملی بسیار مؤثر است. ما باید بکوشیم از نواختن، به خواندن اشعار، منتقل شویم، چون نواختن، نرمش و اشک کاذب به وجود می‏‌آورد.

همان‏طور که خنده صادق و کاذب وجود دارد، گریه صادق و کاذب هم وجود دارد: گاه انسان با یک طنز ادبی ظریف می‏‌خندد که خنده‏‌ای صادق است. گاهی هم با قلقلک می‏‌خندد که کاذب و بی‏‌ارزش است. گریه هم این‏گونه است: گاه انسان برای مظلومیت امام حسین(علیه‌السلام) گریه می‏‌کند. گاهی هم با مارش عزا، بی‏ آنکه متوفا را بشناسد، اشک می‏‌ریزد که اشکی کاذب است.

موسیقی ممکن است چنین خطری داشته باشد؛ یعنی اشکی کاذب به همراه بیاورد و ما خیال کنیم که در عقل عملی ما نرمش ایجاد کرده است. این مشکل موسیقی‏‌های «به اصطلاح» عرفانی است. سایر موسیقی‏‌ها نیز (مسلما)ً مخرب و مخدراند و باعث نافرمانی عقل عملی، از عقل نظری، شده و انسان را در دام گناه می‏‌افکنند.

مرحوم الهی قمشه‏‌ای می‏‌فرمود: من شعری درباره نَیازُردن مور سرودم که برخی آن را از شعر جناب فردوسی ظریف‏تر می‏‌دانند. فردوسی فرموده است:

میازار موری که دانه کش است ٭٭٭٭ که جان دارد و جان شیرین خوش است

و مرحوم الهی قمشه‏‌ای می‏‌فرماید:

هرکس که دلی دارد یک مور نیازارد ٭٭٭٭ کان مور هم از دلبر، دارد اثری بر دل

سپس فرمود: زمانی به خراسان رفته بودم و در آنجا با انجمن ادبی خراسان ملاقاتی داشتم، در آن دیدار دو غزل از خود به آنها تقدیم کردم تا در این باره (که کدام غزل از جوانی و کدام یک در پیری سروده شده)، داوری کنند و آنها کاملاً وارونه داوری کردند.

گفتند: پس چرا شور و عشق در سروده ایام پیری شما بیشتر است. گفتم: باید به همین صورت باشد. شاعر هرچه پیرتر شود، عاشق‏‌تر می‏‌شود. انسان در جوانی، شور و عشقی خام دارد و در پیری می‏‌فهمد که معشوق حقیقی کیست.

انسان هرچه بالاتر می‏‌رود، سخنانش عاشقانه‏‌تر و شورانگیزتر می‏‌شود. آن‏گاه که در قدم نخست، نواختن را رها کرد، در گام بعدی خواندن را نیز کنار می‏‌نهد. البته خواندن، اگر غنا نباشد، از بهترین نعمت‌ها است. اگر می‏‌خواهید در بهشت از صوت خوش داود(علیه‌السلام) (قاری بهشت) بهره‏‌مند شوید، باید از گوش خود مواظبت کنید تا هر چیزی را نشنود و در آخر، در گام سوم، به جایی می‏‌رسید که وقتی اشعار یا مطالب اخلاقی- عرفانی را مطالعه می‏‌کنید، اشک از دیدگانتان جاری می‏‌شود.»
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 2849
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
سه شنبه 11 تير 1392

جلسه شعراي اهل بيت علیهم السلام در آستانه ماه مبارك رمضان در موسسه فرهنگي قديم الاحسان با حضور حاج منصور ارضي و برخی از شعرای آیینی برگزار شد.

در اين جلسه كه شعرا، مداحان و دوستداران شعر اهل بيت(ع) حضور داشتند، سيد محمد جوادي، مهدي عظيمي، جواد پرچمي، محمد علي بياباني، مصطفي متولي، محمد فردوسي، علي شريف از كاشان و نصرآبادي به خواندن اشعار خود پرداختند.
 
حاج منصور ارضي، حاج محمود ژوليده و حاج محسن عرب خالقي از جمله افراد ديگر حاضر در اين جلسه بودند.
 
پس از اتمام شعر خوانی برخی از شاعران حاضر در جلسه، حاج منصور ارضي به بيان نكاتي در ارتباط با حداقل هاي شعر، شعرا و ويژگي هاي مطلوب و مورد نظر شاعران جوان پرداخته و نكاتي در ارتباط با نحوه سرودن شعر و همچنین نحوه ادامه اینگونه جلسات را به دوستان متذكر شد.
 
وي آفت دوران حاضر را رو آوردن به سمت وهم و خيال توسط برخي شاعران دانسته و افراط و تفريط به وجود آمده در برخي مجالس را مذموم تلقي كرد.
 
در حاشیه این جلسه حاج منصور ارضی از حاضران خواست برای شفای مادر آقای جواد حیدری از نوکران و شاعران اهل بیت که در جلسه غایب بود حمدی قرائت نمایند.

 
 گزارش کامل این جلسه شامل اشعار خوانده شده توسط شعرا و همچنين سخنان حاج منصور ارضي را به زودی منتشر می شود.
 
 
 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2057
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
سه شنبه 11 تير 1392

امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

حسين، بزرگ مرد كربلا، مظلوم و رنجيده خاطر و لب تشنه و مصيب زده به شهادت رسيد. پس خداوند، به ذات خود، قسم ياد كرد كه هيچ مصيبت زده و رنجيده خاطر و گنهكار و اندوهناك و تشنه اى و هيچ بَلا ديده اى به خدا روى نمى آورد و نزد قبر حسين علیه السلام دعا نمى كند و آن حضرت را به درگاه خدا شفيع نمى سازد، مگر اين كه خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى كند و گناهش را مى بخشد و عمرش را طولانى و روزى اش را گسترده مى سازد. پس اى اهل بينش، درس بگيريد!


متن حدیث:


اِنّ الحُسَينَ صاحِبَ كَربَلا قُتِلَ مَظلوما، مَكروبا عَطشانا، لَهفانا فآلَى اللّه  عَزَّوَجلّ عَلى نَفسِهِ اَن لا ياتيَهُ لَهفانٌ و لا مَكروبٌ و لا مُذنِبٌ و لا مَغمومٌ و لا عَطشانٌ و لا مَن بِهِ عاهَةٌ ثُمَّ دَعا عِندَهُ و تَقَرَّبَ بِالحُسَينِ بنِ عَلىٍّ علیه السلام اِلَى اللّه  عَزَّوَجَلَّ إلاّ نَفَّسَ اللّه  كُربَتَهُ وَ اَعطاهُ مَسأَلَتَهُ و غَفَرَ ذَنبَهُ وَ مَدَّ فى عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فى رِزقِهِ فَاعتَبِروا يا اُولـِى الاَبصار؛


«بحارالأنوار،جلد 101،صفحه 46»
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2085
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
سه شنبه 11 تير 1392

مادر جان! من الان در بهشتم چه چيزي مي‌خواهي كه براي تو از آنجا بياورم؟ مادر به شهيد مي‌گويد: الان كه در بهشت هستي مي‌تواني از خدا بخواهي كه من بتوانم قرآن بخوانم. اين خواهران بسيج و خانم‌هاي جلسه‌اي مي‌آيند و من را به جلسه قرآن مي‌برند. همه كه قرآن مي‌خوانند وقتي نوبت به من مي‌رسد مي‌گويم كه من سواد ندارم

 

روز گذشته پيكر مرحوم حاج‌علی اصغر نجفی رستگار پدر سردار شهید کاظم نجفی رستگار فرمانده لشکر 10 حضرت سیدالشهداء (ع) تشييع و به خاك سپرده شد.
به گزارش رجانيوز، مرحوم نجفي رستگار كه خود از رزمندگان دفاع مقدس بود، در شهرري زندگي مي‌كرد و همه او و خانواده‌اش را به انقلابي بودن مي‌شناختند.
محدثه نجفی رستگار فرزند شهید حاج كاظم رستگار درباره او می‌گوید: "زمانی که 40 روز از تولدم می‌گذشت، پدرم به شهادت رسید؛ پدربزرگم را «بابا» صدا می‌زدم؛ ایشان خیلی صبور بودند و این صبر را به من منتقل کردند؛ حضورشان قوت قلبی برای ما بود؛ ایشان با محبت‌های خود جای پدرم را پر می‌کردند؛ لذا من هم توانستم دوری از پدرم را با افتخار تحمل کنم. خصوصیات بارز پدربزرگم، گذشت و ایثار او بود؛ چرا که ایشان به خاطر اسلام گذشت کردند و با فرزندش وارد صحنه‌های نبرد شدند؛ پدربزرگم، پدرم را امانت از سوی خداوند می‌دانستند که در راه خودش به او بازگردانده شد."
 
به همين بهانه فيلم خاطره جالب و شنیدنی که توسط ناصر رستگار برادر شهید کاظم رستگار نقل می‌شود، به همراه متن آن منتشر مي‌كنيم.
در اين خاطره، برادر شهيد رستگار ماجراي درخواست مادر اين شهيد بزرگوار كه هنوز هم در قيد حيات هست، را بيان مي‌كند كه در آن در عالم رويا از فرزندش درخواست مي‌كند كه بتواند قرآن بخواند.
 
" مادر من يك كلاس هم  سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهيدم، شهيد كاظم رستگار را مي‌بيند كه به مادر مي‌گويد: مادر جان! من الان در بهشتم چه چيزي مي‌خواهي كه براي تو از آنجا بياورم؟ مادر به شهيد مي‌گويد: الان كه در بهشت هستي مي‌تواني از خدا بخواهي كه من بتوانم قرآن بخوانم. اين خواهران بسيج و خانم‌هاي جلسه‌اي مي‌آيند و من را به جلسه قرآن مي‌برند. همه كه قرآن مي‌خوانند وقتي نوبت به من مي‌رسد مي‌گويم كه من سواد ندارم و آنها مي‌گويند كه اشكال ندارد، خب سوره حمد يا قل هو الله را بخوان. من ديگر خسته شدم و خجالت مي‌كشم. تا آنجا كه بعضا به اين مجالس به بهانه اينكه حالم مساعد نيست، نمي‌روم. الان كه بهشت هستي مي توني از خدا بخواهي كه من قرآن را ياد بگيرم. شهيد رستگار به مادر مي‌گويد: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز كن انشاالله مي‌تواني بخواني."
مادر من بعد از نماز صبح بلند مي‌شود و هرجاي قرآن را كه باز مي‌كند، مي‌خواند.
برادر شهيد كاظم رستگار در گفت‌وگو با رجانيوز، درباره صحت اين موضوع گفت: هياتي از علماي قم براي تحقيق درباره اين موضوع آمدند و آن را تاييد كردند.
خاطراتي از نقش شهيد رستگار در تقويت حزب الله لبنان
ناصر رستگار با اشاره به نقش شهيد در تقويت جبهه مقاومت اسلامي و حزب الله لبنان در همراهي با حاج احمد متوسليان گفت: وقتي كه شهيد رستگار بعد از 13 سال كه در شرق دجله به شهادت رسيدند رجعت كردند و بدن پاكشان به ميهن برگشت،  سيد حسن نصرالله يك هياتي فرستادند و خودشان هم پيام دادند.
وي اظهار داشت: يكي از همين افراد هيات اعزامي از سوي دبير كل حزب الله لبنان مي‌گفت كه بزرگان حزب الله لبنان تصوير شهيد رستگار را در خانه‌هاي خود نصب كرده‌اند و به او افتخار مي‌كنند.
 
برادر شهيد رستگار با بيان اينكه بيشتر كارهاي اجرايي در لبنان بر دوش شهيد رستگار بود چرا كه حاج احمد به دليل فرمانده بودن نمي‌توانست زياد از قرارگاه خارج شود، افزود: آموزش‌هايي كه شهيد رستگار در آنجا داشتند بسيار موثر بود.
حاج حسین الله کرم از فرماندهان دفاع مقدس نيز در سخنانی كه در مراسم تشييع جنازه پيكر پدر شهيد رستگار داشت، گفت: بیشتر فرماندهان لشکر حضرت رسول(ص) و تیپ 10 سیدالشهدا(ع) تهران از بچه‌های شهرستانی بودند و در این بین، فرماند‌هانی همچون حاج احمد متوسلیان و حاج کاظم رستگار از برجسته‌ترین فرماندهان به حساب می‌آمدند که تهرانی بودند.
وی ادامه داد: باید بگویم شهید رستگار مانند این حرم، یعنی حضرت عبدالعظیم حسنی قبله دینی مردم به حساب می‌آید، او قبله انقلابی‌گری، فرماندهی نیروهای بسیجی و ولایتمداری بود.
الله‌کرم با اشاره به آموزش نیروهای حزب‌الله در لبنان خاطرنشان کرد: می‌توان گفت، سیدحسن نصرالله توسط شهید رستگار به این جایگاه رسید چون نخستین گروهی که حزب‌الله لبنان را آموزش داد و آنها را به این سطح از آمادگی رساند حاج کاظم رستگارها بودند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با اشاره به دو نکته در رابطه با حاج کاظم رستگار گفت: نکته اول این است که حاج کاظم رستگار چگونگی اطاعت از ولایت فقیه را به ما آموزش می‌دهد. شهید کاظم رستگار سال 64 طی نامه‌ای که به امام خمینی(ره) نوشت، یادآور شده بود، اینگونه که در تابستان و زمستان بجنگیم باعث می‌شود عراق تمرکز قوای بیشتری داشته باشد و شکست بخوریم. حضرت امام خمینی (ره) نیز به او فرموده بودند، من وضع موجود را متوجه هستم اما شما باید همچنان بجنگید. شهید رستگار که در آن جایگاه بالای فرماندهی قرار داشت این فرمایش امام را پذیرفت و در جایگاه رزمندگی نیز از فرمانده خود اطاعت کرد.
زندگي نامه سردار رشيد اسلام شهيد حاج كاظم نجفي رستگار
حاج کاظم نجفی رستگار در آغازین روزهای شکوفایی بهار سال 1339 در شهر ری به دنیا آمد و در دامان مادری مهربان و با دسترنج پدری کشاورز تکامل و تربیت یافت. از هفت سالگي، قدم در راه تحصیل علم گذاشت و با وجود سختی های زندگی تا کلاس سوم متوسطه با موفقیت به ادامه تحصیل پرداخت. اما پس از آن از ادامه تحصیل بازماند و وارد مبارزات و فعالیتهای انقلابی شد. او که دوران نوجوانی  را با زمزمه های نهضت امام خميني (ره) آغاز كرده بود، در روزهاي نخست پيروزي، با شروع غائله كردستان و تحريكات نيروهاي ضد انقلاب، همراه نيروهاي دكتر چمران راهي كردستان شد و آموزش هاي چريكي را در آنجا فرا گرفت. وي كه تربيت يافته مكتب بزرگاني چون شهيد دكتر چمران و حاج احمد متوسليان بود، پس از بازگشت در پادگان توحيد به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد و بعد از مدتي به فيروز كوه رفته، كلاس هاي آموزش احكام ديني و مسائل نظامي را براي جوانان و نوجوانان برپا كرد. وي را به عنوان فرمانده يكي از گردانهاي تيپ رسول الله (ص) كه فرمانده آن احمد متوسليان بود، انتخاب كردند و بعد از شش ماه فعاليت، مسوليت واحد عمليات را در پادگان توحيد پذيرفت و تا شروع جنگ در اين سمت باقي ماند.
حاج كاظم در اين زمان طي ماموريتي جهت توانمند سازي نيروهاي حزب الله به عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسوليت تعدادي از عملياتها را بر عهده گرفت. وي در راه آماده سازي شيعيان لبنان از هيچ كوششي فروگذار نكرد. بازگشت او با تشكيل تيپ دوم سپاه تهران مصادف شد كه اين تيپ به نام مبارك « سيدالشهدا (ع)» مزين شد و با جمعي از ياران و دوستانش، فرماندهي عمليات تيپ را عهده دار شد. در مهرماه سال 1361 همسري مومن و پارسا اختيار كرد و چند روز بعد به جبهه رفت. شهيد رستگار كه تمام عمر خود را در جستجوي رستگاري ابدي گذرانده بود، در حين عمليات بدر، روز پنجشنبه 25 اسفند ماه 1363 هنگام اذان ظهر در شرق دجله ( منطقه هور الهويزه)  در حال شناسايي منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تيپ سيدالشهدا (ع) به درجه رفيع شهادت نائل آمد و آخرين آرزويش نيز محقق شد.
گويي حاج كاظم فرمانده غريب لشگر سيدالشهدا (ع) به زيارت مولاي كاظمين رفته بود كه پيكر مطهرش بعد از 13 سال همچون سيد و سالار شهيدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت.
راز فرماندهي
شهيد رستگار فرمانده لشگر 10 سيدالشهدا(ع) بود و خانواده اش از اين سمت حاجي، هيچ اطلاعي نداشتند. يك روز، برادر او به منطقه آمد تا از او خبري بگيرد. حاج كاظم، قرار بود صحبتي براي نيروها داشته باشد. وقتي از جايگاه اعلام شد:« فرمانده لشگر 10 براي صحبت بيايند»، آقاي رستگار بلند شد و به سمت جايگاه حركت كرد. برادرش از همه جا بي خبر، با دست اشاره مي‌كرد كه « چرا در ميان جمعيت بلند شدي؟» حتما با خودش گفته بود: « برادرمان بي ملاحظه است و رعايت نظم و انضباط را نمي كند.» حاجي با اشاره جواب داد كه الان مي نشينم. خلاصه صحبت ايشان آغاز شد و تا آخر جلسه، برادرشان متحير مانده بود. حاج كاظم به برادرش سفارش كرد كه جريان فرماندهي او را براي كسي نگويد. اگر چه خانواده اش بالاخره فهميدند.
سخن شهيد
پيام من اين است كه همه سعي كنند زير بار ذلت نروند، اگر مردم جهاد را كنار بگذارند خواه ناخواه به ذلت و خاري كشيده مي شوند. اگر اين جنگ تمام شود باز هم تا ستمگر و ظالم هست، جنگ هم وجود دارد.
جنگ ما زماني تمام مي شود كه ظالمي روي زمين نباشد انشاء الله. امام مهدي (عج) مي آيد و صلح جهاني را برقرار مي كند... « قلب حرم خداوند است، پس در حرم خدا، جز او را ساكن مكن» اگر ما خود را با اين حديث، مطابقت دهيم، بايد بدانيم كه هر كجا كه باشيم پيروز هستيم. اگر يقين داشته باشيم كه قلبمان محضر خداست، مسلما در محضر خدا گناه نمي كنيم و هيچ ترسي در دلمان نمي افتد.
بخشي از وصيت نامه شهيد
ستايش خداي عز و جل را كه مرا از امت محمد (ص) و شيعه علي (ع) قرار داد و سپاس خدايي را كه مرا با آوردن حق، از ظلمت به روشنايي هدايت كرد و از طاغوت نجاتم داد و مرا از كوچكترين خدمت گزاران به اسلام و انقلاب اسلامي قرار داد.
اميدوارم كه خداي متعال، رحمت خود را نصيب بنده گنهكار خود بفرمايد ومرا به آرزوي قلبي خود يعني شهادت في سبيل الله برساند كه (اين را) تنها راه نجات خود ميدانم و آرزوي ديگرم اين است كه اگر خداوند شهادت را نصيب بنده گنهكار خود كرد، دوست دارم با بدني پاره پاره به ديدار الله و ائمه معصومين به خصوص حضرت سيدالشهدا(ع) بروم، من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و اگر وقتم را شبانه روز در اختيار اين انقلاب گذاشتم به اين دليل است كه خود را بدهكار انقلاب و اسلام مي دانم و انقلاب اسلامي، بر گردن اين بنده، حق زيادي داشته كه اميدوارم توانسته باشم جزء كوچكي از آن را انجام داده باشم و مورد رضايت خداوند بوده باشم.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2164
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 11 تير 1392

 رئیس ساواك، حكم تبعید «سید علی خامنه‌ای» به ایرانشهر را بیستم آذرماه ۱۳۵۶ تصویب می‌كند. ۸ روز بعد ایشان به همراه سه نظامی وارد ایرانشهر می‌شوند و به حجت‌الاسلام علی حجتی كرمانی، دیگر دوست تبعیدی خود می‌پیوندد. ایرانشهر با گرمای بالای ۶۰ درجه تابستانی‌اش، مقصد خوبی برای تبعید‌ی‌های مخالف رژیم نبود. اما یكشنبه یازدهم تیر ۱۳۵۷ كه مصادف با شب ۲۷ رجب بود، هوا با روزهای دیگر فرق داشت. مردم ایرانشهر برای شركت در جشن بعثت پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله راهی مسجد آل رسول می‌شوند. نماز مغرب به امامت آیت‌الله خامنه‌ای اقامه می‌شود. به ركعت دوم كه می‌رسند، صدایی عجیب شبیه كشیده شدن شاخه‌های درخت خرما روی زمین به گوش می‌رسد. چیزی نمی‌گذرد كه سیل تمام ایرانشهر را فرا می‌گیرد. حادثه‌ای كه پای آیت‌الله خامنه‌ای را به خانه‌های مردم برای كمك‌رسانی به آنان باز می‌كند و مایه‌ شناخت بیشتر ایشان و مردم از یكدیگر می‌شود. به بهانه سالگرد وقوع این رویداد به سراغ آقای علی‌اصغر پورمحمدی كه در آن سال‌ها به ایرانشهر رفت‌وآمد داشته رفتیم و از خاطراتش از زمان تبعید رهبر معظم انقلاب به ایرانشهر پرسیدیم.


* اولین آشنایی، منبرهای ماه رمضان

آشنایی ما با حضرت آقا به سال‌های ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ برمی‌گردد. در واقع ایشان در ماه مبارك رمضان به رفسنجان تشریف آوردند تا منبر بروند و در آن ماه رمضان مهمان ما بودند. دلیل آمدن ایشان به رفسنجان هم به آشنایی با پدر ما آشیخ‌عباس پورمحمدی در جریان كمك‌رسانی به زلزله‌زدگان گناباد و كاخك و فردوس در جنوب خراسان برمی‌گشت. مردم رفسنجان به سرپرستی پدرم چند كامیون جنس برای مردم فردوس ‌فرستاده بودند و پدرم در آن‌جا با آقای خامنه‌ای آشنا ‌شدند. همان سال یا سال بعدش آقا باز به رفسنجان آمدند. بعد كه رفت‌وآمدها بیشتر شد، ما هم به خانه‌ ایشان در مشهد می‌رفتیم و آقا هم چند بار دیگر به رفسنجان آمدند.

خود رفسنجانی‌ها خیلی به منبر آقا علاقه داشتند. ایشان در دو نوبت در رفسنجان منبر رفتند. یكی از این سلسله سخنرانی‌ها در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ درباره‌ امامت بود. بحث آقا درباره‌ امامت این بود كه ما ائمه‌ بزرگوار را یك انسان ۲۵۰ ساله می‌دانیم. این بحث‌ها این‌قدر جالب و جذاب بود كه مردم نمی‌دانستند چقدر در این جلسه نشسته‌اند. من هم این بحث‌ها را ضبط كرده بودم كه ساواك آمد و همه‌ نوارها را برد.


* امرِ مادر

بار دوم كه برای سخنرانی آمده بودند، سلسله سخنرانی‌های ایشان نیمه‌كاره ماند. دلیلش هم این بود كه مادر ایشان از مشهد پیغام داد كه یكی از برادران آقا را گرفتند و به آقا پیغام دادند كه به مشهد بیایند. با این‌كه دیگر اخوی‌های ایشان مشهد بودند، اما ایشان گفتند كه مادر امر فرمودند و من باید به مشهد بروم. ایشان اهمیت بسیاری برای پدر و مادر قائل بودند. بارها به ما تذكر می‌دادند كه شما وقتی با پدرتان راه می‌روید، باید پشت سر پدر راه بروید و احترام كنید.

در مشهد هم كه چند دفعه به خانه‌ پدر ایشان رفتم، آقا دوزانو روبه‌روی پدرشان می‌نشستند و اخبار و اطلاعات داخل و خارج را به پدر می‌دادند. همه‌ عالِمان مشهد یا خواص می‌دانستند كه آقا هر روز ساعت ۹ تا ۱۰ خانه پدرشان هستند. همیشه به ما توصیه می‌كردند اگر می‌خواهید عاقبت‌بخیر شوید، باید بیش از حد به پدر و مادر احترام بگذارید.

در سال ۱۳۵۵ كه برای ادامه تحصیل به دانشگاه مشهد آمدم، آقا یك تعارفی كردند كه شما كه جایی ندارید، بیایید خانه‌ ما. ما هم ده روزی خانه‌ ایشان ماندیم تا این‌كه ایشان خواستند بروند تهران و من هم به مدرسه نواب مشهد رفتم.


* چه ایرادی دارد یاران انقلاب بیشتر باشند؟

وقتی ایشان را به ایرانشهر تبعید كردند، ما اولین بار بین دو ترم دانشگاه در بهمن ۵۶ بود كه با یكی دو نفر از هم‌دانشگاهی‌ها و دوستان به ایرانشهر آمدیم. یك كیف هم همراه‌مان بود كه محتویات آن، اعلامیه‌های جدید و چند كتاب بود.

یك پاسبانی دم در ایستاده بود و از ما پرسید: شما با كی كار دارید؟ گفتیم با آقای خامنه‌ای؛ گفت باید بروید شهربانی ابراز هویت شوید. كیف را از دیوار انداختیم درون خانه‌ آقا و به سمت شهربانی رفتیم. در مسیر دیدیم كه آقا و آقای هاشمی‌نژاد و آقای طبسی و آقای حجتی كرمانی و یك نفر دیگر به طرف خانه می‌آمدند كه ما از روبه‌رو با آنها مواجه شدیم. ما حدود یك هفته‌ای مهمان آقا بودیم. سفر خیلی خوبی بود.


اما خدمت آقا كه بودیم، یك سری اعلامیه‌های جدید هم برای ایشان آورده بودیم كه ایشان هم دیدند. از جمله آنها، اعلامیه‌ها و كتاب‌هایی بود كه گروه فرقان نوشته بودند و بعضی از سوره‌های قرآن را تفسیر كرده بودند. آقا تورقی كردند و از همان صفحه اول كتاب ایراد گرفتند. ایشان گفتند این‌ها هر كسی هستند، خیلی بی‌سواد هستند و از دین و اسلام چیزی نمی‌دانند.

 مثلاً گروه فرقان عبدالله بن اُبَی را با یك عبدالله دیگر اشتباه گرفته بود. خلاصه از همان صفحه اول چند ایراد گرفتند. اعلامیه گروه فرقان را هم خواندند كه اعلامیه بدی بود. مثلاً در آن آمده بود كه در مبارزه با رژیم، نمی‌شود كه بازاری و روحانی و دانشجو و كسبه با هم متحد باشند، بلكه مبارزه مردان آبدیده می‌خواهد و این‌گونه مبارزه، مشت‌كوبیدن بر سِندان است. آقا اما گفتند كه در این انقلاب هرچه یاران ما بیشتر باشد، این چه ایرادی دارد؟ چه كسی گفته كه یك گروه خاصی باید باشند؟

البته آقا همیشه در جواب كسانی كه معتقد بودند كه در مبارزه، چپ و مسلمان نداریم و همه گروه‌های مبارز باید به هم بپیوندیم، مخالف بودند و می‌گفتند كه راه‌ ما باید با گروه‌هایی مثل كمونیست‌ها جدا باشد و باید حریم‌ها حفظ شود. مثلاً من یك كتابی به نام مبانی علم اقتصاد از رفسنجان تهیه كرده بودم كه جلد قرمزی هم داشت. این كتاب را به ایرانشهر بردم و به آقا دادم. آقا تورقی كردند و گفتند كه این كتاب خلاصه «كاپیتال» ماركس است. آقا می‌گفتند راه ما جدا است. مكتب ما اسلام است و همیشه پرچم اسلام برای ما مهم‌تر است.


* كسی كه گواهینامه ندارد ...

اما سفر دوم ما به ایرانشهر در نوروز سال بعد بود. هم برای دیدن پدرم كه به زابل تبعید شده بود، به آن‌جا رفتیم و هم خدمت آقا رسیدیم. باد سردی هم می‌آمد. فكر كنم آقای راشد یزدی به تبعیدی‌های ایرانشهر اضافه شده بودند. آقای رحیمی خرم‌آبادی و موسوی شالی هم بودند.

سفر سوم ما به ایرانشهر از این قرار بود كه با بعضی دوستان قرار گذاشتیم كه به ایرانشهر، سراوان و از آن‌جا به پاكستان برویم. البته من در رفسنجان دستگیر شدم و یك ماه در زندان بودم. به واسطه این‌كه پدر و مادر حضرت آقا وسایلی و از جمله نامه‌ای به من داده بودند كه به آقا برسانم. یكی از اتهامات من این بود كه رابط بین تبعیدی‌ها هستم. پس از آزادی، برای دیدن ابوی به سراوان رفتیم كه آن‌جا خبر آوردند ایرانشهر سیل آمده است. به‌سرعت به ایرانشهر رفتیم.

سیل تقریباً ۸۰ درصد از خانه‌ها را خراب كرده بود و حضرت آقا یك پایگاهی دایر كرده بودند به نام كمك به سیل‌زدگان در مسجد آل‌رسول ایرانشهر. از یزد توسط آیت‌الله صدوقی و از رفسنجان آرد فرستاده بودند. اولین كمكی كه به مردم می‌كردیم، آرد بود. قرار بود كه حضرت آقا با یك ماشین پژو ۴۰۴ بروند و به وضعیت سیل‌زده‌ها رسیدگی كنند. به ما گفتند كه چه كسی گواهینامه دارد؟

از آن جمع فقط من گواهینامه داشتم. آقا گفتند به غیر من كه گواهینامه داشتم، كسی حق ندارد ماشین را براند. به همین دلیل، موقعی كه ایشان نمی‌خواستند رانندگی كنند یا نبودند، من رانندگی می‌كردم. روز اول ما رفتیم خانه‌هایی كه سیل زده بود. یك راهنمای محلی هم داشتیم.

در كَپر‌ها به زبان بلوچی می‌پرسیدیم توی این خانه چند نفر زندگی می‌كنند؟ بر اساس میزان افراد، یك حواله داده می‌شد كه خود آقا آن را امضا می‌كردند و تاریخ هم می‌زدند.


* در مسجدی مستقر شویم كه اختلاف پیش نیاید

روز اول این كار را ایشان انجام دادند و از روز دوم قرار شد من ادامه بدهم. به اتفاق آقای راشد یزدی یا آقای رحیمی خرم‌آبادی دقیقاً از زمان طلوع آفتاب راه‌می‌افتادیم و تا حدود ساعت یازده شب مشغول بودیم. هر روز با یكی از روحانیون برای كمك‌رسانی می‌رفتیم تا بگوییم كه این كمك‌رسانی را روحانیون انجام می‌دهند.

خود آقا در حین گفت‌وگو با اهل تسنن بلوچ‌ها در كَپرهایشان تأكید می‌كردند كه ما روحانیون مبارز و از طرفداران آیت‌الله خمینی هستیم. پایگاه ما هم مسجد آل‌رسول است. به دلیل این‌كه اكثریت جمعیت ایرانشهر از اهل تسنن بودند، آقا تأكید داشتند كه حتماً ما در مسجد آل‌رسول مستقر باشیم تا بحث شیعه و سنّی پیش‌نیاید. به‌طور كلی آقا از پیش از پیروزی انقلاب هم قائل به وحدت شیعه و سنّی و منادی این وحدت بودند و با تندروی‌ها مخالف بودند. می‌گفتند: ما نباید كاری كنیم كه وهن دین و مذهب شود.



                         سند ساواك درباره كمك‌رسانی به سیل‌زدگان ایرانشهر


چند روزی كه از كمك‌رسانی به سیل‌زدگان ایرانشهر گذشت، با كمك‌هایی كه از قم بیشتر توسط آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی، از یزد توسط آیت‌الله صدوقی، از كرمان و از رفسنجان شده بود، آرد و روغن و چای به مقدار زیادی انبار شده بود. به همین دلیل به آقا گفتیم كه شما اجازه دهید به همه فقیرها كمك‌رسانی شود. با موافقت آقا شاید ده روز طول كشید كه ما كل ایرانشهر را طبق آماری كه وجود داشت، كمك‌رسانی كردیم. حتی به برخی شهرهای دیگری كه فقیر در آن‌جا زیاد بود، نیز كمك رسید.


* جشن یك هفته‌ای ولادت پیامبر برای وحدت

در جریان كمك‌رسانی اگر ما یك بداخلاقی یا تندی می‌كردیم، ایشان می‌گفتند محبت كنید، ما مهمان این‌ها هستیم. خودشان این‌قدر به ایرانشهری‌ها محبت می‌كردند كه علمای سنّی ایرانشهر، مولوی‌ها، معلمین ایرانشهر مرید آقا بودند.

نكته دیگر این‌كه آقا به دلیل آشنایی و تسلط بر كتاب‌ها، تفاسیر، تاریخ، علم رجال اهل سنت و به‌خصوص به شعرای عرب‌زبان تسلط داشتند، با علمای اهل تسنن مراودات علمی هم داشتند. همچنین از دوران ایرانشهر به یاد دارم كه آقا در ماه ربیع‌الأول به ما گفتند: اهل تسنن در این‌جا تولد حضرت رسول را دوازدهم ماه جشن می‌گیرند و ما شیعیان هفدهم. بعد آقا این بحث را مطرح كردند كه خوب است ما در مسجد هم دوازدهم را جشن بگیریم و هم هفدهم را. بعد هم بحث شد كه ما فاصله بین این دو روز را جشن بگیریم كه این اتفاق هم افتاد. میلاد پیامبر(ص) را از شب دوازدهم تا روز هفدهم ربیع‌الأول جشن گرفتیم.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی Khamenei.ir
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2101
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 تير 1392
رییس ستاد اقامه نماز کشور گفت: تمام کارها باید از آغاز قرآنی باشد، منبرها قرآنی باشد تا همه سخنان برخاسته از قرآن و حدیث باشد و باید دو سوم مطالب منبری‌ها قرآن باشد.

 به نقل از ایسنا، حجت‌الاسلام محسن قرائتی در جمع روحانیون و طلاب قزوین بیان کرد: نامه‌ای برای علما در خصوص قرآن نوشتم که شکر خدا این نامه اثر گذاشت و موجب شد تا در میان روحانیون در رابطه با ظلمی که به قرآن شده صحبت کنم، چون حق قرآن ادا نشده است از این رو از مدرسین حوزه می‌خواهم خطوطی را که بر ما حاکم شد و نگذاشت قرآن حاکم شود را اصلاح کنند چراکه باید کارها و منبرها قرآنی باشد تا همه سخنان برخاسته از قرآن و حدیث باشد و باید دو سوم مطالب منبری‌ها قرآن باشد.

وی ادامه داد: متأسفانه در برخی از منبرها کمترین استفاده از قرآن می‌شود از این رو باید در ماه مبارک رمضان نهضتی برای قرآن راه بیندازیم و همانطور که قرآن خودش می‌فرماید این کتاب آسمانی را جدی بگیریم.

رییس ستاد اقامه نماز کشور افزود: قرآن مال همه است منتهی هرکس با سوادتر است استفاده بیشتری از قرآن می‌برد و همانطور که هرچیزی فصلی دارد فصل قرآن نیز رمضان است و اهمیت ماه مبارک رمضان به روزه نیست بلکه به قرآن است.

وی توضیح داد: اگر به سخنان علمای بزرگ و برجسته در سال‌های پایانی عمرشان نگاهی بیندازیم می‌بینیم که همه آنها اقرار می‌کنند آنطور که باید به قرآن نپرداخته‌ایم؛ ما نیز متأسفانه آنطور که باید به قرآن نپرداخته‌ایم و بیشتر خودمان را سرگرم صوت و لحن قرآن کردیم حال آنکه اگر فتنه‌ها زیاد شد باید به قرآن رجوع کنیم و در سختی‌ها از قرآن یاری بجوییم.

قرائتی تصریح کرد: توصیه من این است که هرچه می‌خواهید بگویید با قرآن باشد ولی پرداختن به مسائل دیگر همچون تاریخ قرآن، کتابت قرآن، قاریان قرآن و امثالهم فایده‌ای ندارد از این رو یک اصل را فراموش نکنید که آنچه می‌آموزید باید علمی واجب یا مستحب باشد و یا مشکلی را برای جامعه و یا فرد حل کند.

وی اظهار کرد: متأسفانه امروز در حوزه و دانشگاه درس‌هایی می‌خوانیم که نه واجب است و نه مستحب و نه مشکل فرد یا جامعه‌ای را حل می‌کند حتی در رساله مراجع مطالبی هست که لزومی ندارد مانند شک بین دو و پنج که حتی هیچ جنی نیز چنین شکی نمی‌کند.

رییس ستاد اقامه نماز کشوراعلام کرد: برخی قرآن نمی‌خوانند و برخی نیز به خیال عدم فهم قرآن از تدبر در قرآن می‌ترسند حال آنکه خداوند سبحان خود ما را به تدبر در قرآن فراخوانده است و اگرچه ما نمی‌توانیم به اندازه اهل بیت از قرآن بفهمیم ولی بدانیم که همانطور که غواص از دریا بیش از سایر افراد دستاورد کسب می‌کند هرکس در قرآن تدبر کند و عمیق تر بنگرد دستاورد بیشتری به دست خواهد آورد.

وی خاطرنشان کرد: متأسفانه برخی می‌گویند کسی که فقه و اصول نخواند قرآن را نمی‌فهمد که این حرف درستی نیست مگر سلمان و ابوذر قرآن را نفهمیدند، اگر کسی می‌خواهد چنین سخنی بگوید باید اظهار کند که هرکس فقه و اصول را بخواند قرآن را بیشتر درک می‌کند.

قرائتی عنوان کرد: در آخرت قرآن است که شکایت می‌کند که چرا مرا رها کردند و ما باید آن روز پاسخ دهیم که چرا کاری کردیم که پیامبر اکرم(ص) ناراحت شده و نزد خدا شکایت می‌کند که قرآن مرا کنار زدند.

وی اظهار کرد: پیامبر اکرم(ص) می‌دانست که حق امیرالمومنین علی(ع) غصب می‌شود، در حق حضرت زهرا(س) چه می‌شود و با حضرت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) مردم چه می‌کنند، ولی از مظلومیت آنها سخنی نگفت و شکایت نکرد بلکه از مهجوریت قرآن شکایت کرده است.

رییس ستاد اقامه نماز کشور افزود: برخی قرآن نمی‌خوانند، برخی قرآن خوانده ولی غلط دارند برخی هم که می‌خوانند نیز تدبر نمی‌کنند و این شرایط یعنی ما همچون بیماری هستیم که به جای مصرف دارو، داروها را به نمایش گذاشته‌ایم.

وی اظهار کرد: برخی از روحانیون زمان صحبت کردن داد می‌کشند که باید از آنها پرسید که مگر مردم چه گناهی کرده‌اند؛ توصیه من به روحانیون این است که کم حرف بزنید و بیش از 20 دقیقه حرف نزنید چراکه مردم در 20 دقیقه اول صحبت‌ها دل می‌دهند و در 20 دقیقه دوم خسته می‌شوند و در 20 دقیقه آخر گوش و دل نمی‌دهند.

قرائتی یادآور شد: روحانیون بین دو نماز سخنرانی نکنند این کار گروگانگیری است، وقتی خداوند سبحان به بنده‌اش اجازه داده که بین نماز تغییر نیت داده و نماز را تمام کند چرا ما آزادی را از بنده خدا می‌گیریم اگر می‌بینید که بعد از نماز مردم کمی می‌مانند اشکالی ندارد شما نیز کم صحبت کنید.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1743
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
دو شنبه 10 تير 1392

 شعبان ماهی است که همگی ما به تقرب جستن به خدا و جلب محبت اهل بیت علیهم السلام سفارش شده ایم. ماهی است که منسوب به حضرت سید انبیاء (صلى الله علیه وآله) است.

پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمود: شعبان ماه من است؛ هر که یک روز از ماه مرا روزه بدارد بهشت بر او واجب می شود. اما اکنون ماه شعبان در حال سپری شدن است و رو به اتمام دارد. چه کنیم که از فیوضات این ماه بزرگ بی نصیب نمانیم. امام رضا (ع) ما را در این مورد راهنمایی کرده است.

امام رضا (ع) در سفارشی حکیمانه همگی را سفارش کرده اند که در این ماه بسیار بخوانیم: "اللهم اِن لم یکُن غفرت لنا فی ما مضی من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه"زیرا خدای تعالی در این ماه به احترام ماه رمضان بسیاری را از آتش جهنم آزاد می سازد.(۱).

امام رضا (ع) به نقل از رسول اکرم (ص) می فرمایند: رَجَبٌ شَهْرُ اللَّهِ الْأَصَبُّ وَ شَهْرُ شَعْبَانَ تَتَشَعَّبُ فِیهِ الْخَیْرَاتُ وَ فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ تُغَلُّ الْمَرَدَةُ مِنَ الشَّیَاطِینِ وَ یُغْفَرُ فِی کُلِّ لَیْلَةٍ لِسَبْعِینَ أَلْفاً.؛ ماه رجب ماه خداوند است که رحمت الهی در آن ریزش می‌کند و ماه شعبان ماهی است که در آن خیرات منشعب و پراکنده می‌شود و گسترش می‌یابد؛ و در روز اوّل ماه رمضان شیاطین در غل و زنجیر کشیده می‌شوند و در هر شب ماه مبارک رمضان هفتاد هزار نفر از بندگان گناهکار خدا آمرزیده می‌شوند. (۲)

اما توصیه ویژه امام رضا علیه السلام در باره برخورداری از نعمات و فیوضات روزهای آخر ماه شعبان به اباصلت هروی است وقتی که در آخرین جمعه ماه شعبان، خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام) می‌رود. حضرت ابتدا به او می‌فرمایند: اى اباصلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خیر که در این ماه در انجام آن کوتاهى کرده‏اى در این چند روزى که باقى مانده است تدارک کن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه براى تو فایده‏اى ندارد و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و از گناهان و نافرمانی‌هایت به‏سوى خدا بازگرد و توبه کن،

تا این ماه خدا به تو رو کرده باشد در حالى که تو با خدایت- عزّوجلّ- اخلاص ورزیده باشى و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کنى و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر این که آن را از دل بیرون کنى و هیچ گناهى را که مرتکب بوده‏اى وامگذار مگر آنکه آن را رها کرده و از آن دورى گزینى و از خداوند پروا داشته باش و در امور نهان و آشکارت بر او توکّل و اعتماد کن و هر کس بر خدا توکّل کند همانا خداوند او را کافى است، زیرا خداوند کار خود را به انجام می رساند و براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است، و در باقی‏مانده این ماه زیاد این ذکر را بگو: «اللّهم إن لم تکن قد غفرت لنا فی ما مضى من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه». (یعنى: پروردگارا! اگر تاکنون در این ماه ما را نبخشیده‏اى، پس از تو می‌خواهیم که در باقی مانده این ماه ما را ببخشى و بیامرزى). زیرا خداوند تبارک و تعالى در این ماه مردم بسیارى را از آتش آزاد مى‏کند.(۳)

پی نوشتها:

۱. عیون اخبار الرضا، جلد۲، صفحه ۵۱

۲. وسائل الشیعة،جلد۱۰، صفحه ۳۱۵

۳. عیون اخبار الرضا، جلد۲، صفحه ۵۱

منبع: قدس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1686
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه