میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 80
:: باردید دیروز : 2884
:: بازدید هفته : 20419
:: بازدید ماه : 24271
:: بازدید سال : 24271
:: بازدید کلی : 889705
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 9 مرداد 1392

 استاد آقاتهرانی میفرمایند: امام صادق - علیه السلام - فرمودند که حقیقت بندگی سه چیز است: اول اینکه بدانی تمام چیزهایی که داری برای خداست؛ یعنی اینکه تو هیچ مالکیتی بر خودت و بر بدن خودت نداری و اینکه دم از آزادی می زنیم این آزادی محدود است. دوم اینکه این مال را جایی خرج کنیم که خدا میخواهد؛ یعنی اینکه اگر خدا چیزی به تو داده تو حق نداری این را در راه غیر خدا خرج کنی.
وی در ادامه گفت: یکی از نشانه های نفاق این است که تو به کار شهرت پیدا کنی که نکردی.


این استاد اخلاق اضافه کرد: کار سوم این است که بنده در کار خودش تدبیر کند. یعنی من موفقم به برنامه ریزی در کار و خوب انجام دادن کار، حال نتیجه هر چی شد به من و تو ربطی ندارد.مهم این نیست که به نتیجه برسیم همین که کار را درست انجام دادی به نتیجه رسیدی. این مهم است.


آقا تهرانی افزود: یک چیزی که الان خیلی مد شده و التقاط در دین است این است که دنبال نتیجه باشیم و نه به دنبال عمل درست. برای مثال رهبری بالغ بر 5 بار در صحبت های عید نوروز گفتند انتخاب اصلح، حال بعضی ها می گویند فرد منتخب باید مقبول باشد. پس اصلح چه شد؟


وی در بخش انتهایی سخنان خود گفت: شناخت وظیفه، سخت تر از انجام وظیفه است مثلا مردم همه می دانند عرق خوری حرام است، بنابراین این گناه در جامعه کم است. ولی برخی از گناهان مانند نقل و نبات است مثل دروغ، ولی اگر شناخت پیدا کنیم دیگر کسی دروغ نمی گوید.



منبع : خبرگزاری دانشجو | SNN
 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1721
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 8 مرداد 1392

«وَ أَعْلَمُ أَنَّكَ لِلرَّاجِينَ‏ بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ» من این را می‌دانم و به آن رسیده‌ام که برای هر امیدواری مقام رجا هست. همین که امیدوار به تو دل ببندد، به اجابت می‌رسد. در امیدواری اجابت هست و موضع اجابت در امیدواری به توست. «وَ لِلْمَلْهُوفِينَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ» جایگاه دادرسی هر گرفتاری نیز نزد توست. تو هستی که به دادِ او می‌رسی. «و أَنَّ فِي اللَّهْفِ إِلَى جُودِكَ وَ الرِّضَا بِقَضَائِكَ» و به راستی می‌دانم که در پناه آوردن به جود تو و در خوشنودی به قضاء تو: «عِوَضا مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِينَ». بخل‌کننده‌ها هم بخل می‌کنند و کاری نمی‌توانند بکنند. من اگر به تو پناه ببرم، اگر تو را بخوانم، به جود و رضای تو و به قضای تو پناه ببرم، می‌دانم آن نقطه‌ای که آن‌جا برای من تمام است این‌جا است. من هرجای دیگری که بروم آن‌ها بخل می‌ورزند، نمی‌دهند، نمی‌توانند و یا ندارند. تنها جایی که می‌شود امید بست و تنها جایی که می‌شود جود، رضا و خوشنودی را ترغیب کرد، این است که خودم را در معرض قضای تو قرار دهم. «وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِي أَيْدِي الْمُسْتَأْثِرِينَ» این گشایشی است از این‌که حاجت خود را در دست افرادی قرار دهم که خودخواه و دنیاطلب‌اند. برای چه سراغ این‌ها بروم؟ چرا تو را با آن‌ها عوض کنم؟ تو چه کم داری؟ اصلاً آن‌ها چه دارند جز بخل؟ جز ناداری؟ جز فقر محض؟ که مردم همه‌شان همین‌طورند. تنها کسی که بی‌نیاز است خداست: «وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ». همه مردم: «فُقَرَاء إِلَى اللَّهِ». همه‌شان فقیرهای خدا هستند. هیچ چیز ندارند. حتی آن‌هایی هم که به ظاهر دارند، چیزی ندارند. اما تو این‌طور نیستی.
«وَ أَنَّ الرَّاحِلَ إِلَيْكَ قَرِيبُ الْمَسَافَةِ» کسی که به سوی تو بیاید مسافت و مسیرش کوتاه است. تو از رگ گردن به من نزدیک‌تر هستی. راهی نیست. فقط کافی است من به تو رو کنم. چرا که تو رو کرده‌ای. انسان وقتی به دیگران رو می‌کند، آن‌ها رو نمی‌کنند و روی برمی‌گردانند. اما تو قبل از من رو کرده‌ای به من.
«وَ أَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ» تو از خلقت نیز به حجاب نمی‌آیی، مگر این‌که خلق خودشان را به حجاب می‌کشند. من به وسیله اعمال خودم این کار را می‌کنم. اعمال خودم حجاب من است. خب: «حافظ! تو خود حجاب خودی، از میان برخیز»؛ برخیز، برو کنار. بگذار او را ببینی...
اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم



منبع : - استاد مرتضی آقاتهرانی -

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1879
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 8 مرداد 1392

استاد آقاتهرانی در ادامه بحث اخلاق خود در جمع دانش پژوهان طرح ولایت به ادامه شرح حدیث عنوان بصری پرداخت و گفت: حضرت صادق - علیه السلام - می فرماید این مال مالکیتش با تو نیست، بلکه با خداست. پس هرجا خدا می گوید باید خرج شود. یک نکته مهم این است که این مال فقط منظور اموال دنیوی نیست. طلب کردن مال و منال دنیایی برای دانش آموزان کلاس اول بندگی است.

این استاد اخلاق در ادامه افزود: برای اینکه مطلب بهتر درک شود فکر کنید شما یک کارمند بانک هستید؛ اگر یک گونی تراول 50 هزار تومانی به شما بدهند شما خوشحال می شوید یا ناراحت؟ طبیعتا هیچ کدام؛ چون این مال برای شما نیست و این مال را باید به کسی بدهید و یا جایی خرج کنید که به او صاحب مال می گویند. وقتی شما اینگونه فکر کنید آن وقت به حلال و حرام اهمیت می دهید. کدام یک از مسئولین بودجه‌ای اینگونه‌اند که اگر طرف مقابلشان صدبار خود را بالا و پایین کرد نه یک قران بیشتر به او بدهند و نه یک قران کمتر.

استاد آقاتهرانی خاطر نشان کرد: حضرت صادق - علیه السلام - در ادامه به عنوان بصری می گوید تو در امور تدبیر کن و اینکه تمام گرفتاریت و دغدغه ات این باشد که خدا به چه امر کرده و از چه چیزی نهی کرده است. دیگر خط سومی وجود ندارد: یا امر خداست و یا نهی خدا. امور شامل این دو است.

وی اضافه کرد: من روزی که می خواستم عازم کانادا شوم، رفتم خدمت آیت الله جوادی آملی. ایشان گفتند: حضرت عیسی - علیه السلام - در معرفی خود می گوید: «من بنده خدا هستم و صاحب کتاب، و هر جا می روم مبارک می شود.» سعی کنید شما هم هرجا می روید مبارک شود. برای اینکه به جامعه اسلامی برسیم و به دانشگاه اسلامی برسیم، باید سعی کنیم آنجا را تحت تاثیر قرار دهیم و مبارک باشیم برای محیطی مثل دانشگاه و برای این کار یک نفر هم کافی است. مگر امام - رحمة الله علیه - خود به تنهایی قیام نکرد و مملکت را اصلاح نکرد؟

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1865
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 8 مرداد 1392

حضرت امام خمینی(ره):

اگر اکرام قرآن و اهل بیت(ع) فقط بوسیدن جلد و ضریح مطهر  بدون عمل به دستورات آنها باشد، مقبول نبوده و شبیه استهزاء و بازیچه است(1)

  لیلة القدر و روایتى در فضیلت آن‏
(لیلة القدر) شبى است که احیاى آن، سنت الهى است و قدر و منزلت آن از هزار ماه والاتر است، شبى است که مقدرات خلق در آن‏شب پایه‏ریزى مى‏شود.(2)

از جمله روایاتى (که) در فضل «لیلة القدر» وارد شده است، (روایتى است) که عارف باللّه، سیدبن طاووس - رضى اللّه عنه - در کتاب شریف اقبال نقل (کردند؛) از پیغمبر(ص) نقل است که فرمود: «موسى گفت: الهى من قرب تو را مى‏خواهم. فرمود: قرب من از براى کسى است که بیدار باشد در شب قدر. گفت: الهى رحمت تو را مى‏خواهم. فرمود: رحمت من براى کسى است که رحم کند فقرا را در شب قدر. گفت: خدایا من گذشتن از صراط را مى‏خواهم. فرمود: این براى کسى است که تصدّق کند به صدقه‏اى در شب قدر. گفت: خدایا از درختهاى بهشت و میوه‏هاى آن مى‏خواهم. فرمود: این براى کسى است که تسبیح کند به تسبیحه‏اى در شب قدر. گفت: خدایا نجات مى‏خواهم. فرمود: نجات از آتش؟ گفت: آرى. فرمود: این براى کسى است که استغفار کند در شب قدر. گفت: خدایا رضاى تو را مى‏خواهم. فرمود: خشنودى من از براى کسى است که دو رکعت نماز بخواند در شب قدر».(3)



«لیلة القدر» کدام شب است؟

براى «لیلة القدر» چنانچه حقیقت و باطنى است، صورت و مظهرى (نیز) است، بلکه مظاهرى است در عالم طبع و چون مظاهر ممکن است در نقص و کمال فرقها کند، از این جهت ممکن است بین اقوال و اخبارى که در باب تعیین «لیلة القدر» وارد شده است، جمع نمود به این‏که تمام آن لیالى شریفه که در روایات است، از مظاهر «لیلة القدر» است؛ الّا آن‏که بعضى با بعضى در شرافت و کمال


مظهریّت فرق دارد و آن شب شریفى که تمام ظهور «لیلة القدر» و شب وصل تامّ ختمى و وصول کامل خاتمى است، در تمام سال یا در شهر مبارک رمضان یا در عشر آخر آن یا در لیالى ثلاثه مختفى است.

در روایات عامّه و خاصّه نیز اختلافاتى است و در روایات خاصه نیز به طریق تردید، در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم، مذکور شده و گاهى تردید بین شب بیست و یکم و بیست (و) سوم شده است.

عبدالواحدبن‏المختار الانصارى گوید: از حضرت باقر(ع) سؤال کردم از «لیلة القدر»، فرمود: «در دو شب است؛ شب بیست و سوم و شب بیست و یکم.» گفتم: «یکى از آن دو را به تنهایى ذکر کن». فرمود: «چه مى‏شود که عمل کنى در دو شب که یکى از آنها لیلة القدر است».

سید عابد زاهد - رضى اللَّه عنه - در اقبال فرماید: «بدان که این شب بیست و سوم از شهر رمضان، وارد شده است اخبار صریحه به این‏که لیله قدر است به مکاشفه و بیان. از آن جمله آن است که روایت کنیم به اسناد خود تا سفیان‏بن‏السیط گفت: «گفتم به حضرت صادق(ع) تعیین فرما لیله قدر را براى من مفرداً». فرمود: «شب بیست و سوم».(4)

مقدمه ورود به لیلة القدر
قلب انسان مانند آینه، صاف و روشن است و بر اثر توجه فوق‏العاده به دنیا و کثرت معاصى کدر مى‏شود، ولى اگر انسان لااقل صوم را براى حق تعالى، خالص و بى‏ریا انجام دهد، این عبادت را که اعراض از شهوات، اجتناب از لذات و انقطاع از غیر خدا است، در این یک ماه به‏خوبى انجام دهد، شاید تفضل الهى شامل حال او شده، آینه قلبش از سیاهى و کدورت زدوده گردد و امید است که او را از عالم طبیعت و لذات دنیوى منحرف و منصرف سازد و آن‏گاه که مى‏خواهد وارد «شب قدر» شود، نورانیتهایى که در آن شب براى اولیا و مؤمنین حاصل مى‏شود، به دست آورد و جزاى چنین روزه‏اى، خدا است، چنانکه فرموده است: «الصّوم لى و انا اجزى به».(5)

مراتب کمالات انسان براى ورود به ضیافت خدا زیاد است و باید از مقدمات شروع شود و مقدمات، همان توجه به غیر نداشتن و جز خدا ندیدن و هیچ‏چیز غیر از او نداشتن است. در اینجا باید عرض کنم که از همه مردم این معنا مطلوب است و اگر مردم بخواهند در ضیافت خدا وارد شوند، باید به اندازه وسعشان از دنیا اعراض کنند و قلبشان را از دنیا برگردانند.(6)

«انا انزلناه فى لیلة القدر»
در ماه مبارک رمضان، قضیه‏اى اتفاق افتاد که ابعاد آن قضیه و ماهیت آن، براى ما الى الابد در ابهام مانده است و آن نزول قرآن است. کیفیت نزول قرآن بر قلب رسول الله(ص) در لیلة القدر را غیر از رسول اکرم(ص) و آنهایى که در دامن رسول اکرم(ص) بزرگ شدند، (کسى نمى‏داند).

قرآن نعمتى است که (پیغمبر(ص)) در ضیافتى که از (ایشان) شده، از آن برخوردار (گشته است) و مقدمات آن، این (بود) که سالهاى طولانى ریاضت معنوى کشیده، تا به آنجایى که لایق این ضیافت شده، رسیده است. مهم، قضیه اعراض از دنیا است. آن چیزى که انسان را به ضیافتگاه خدا راه مى‏دهد، این است که غیر خدا را کنار بگذارد.

قرآن سرّى است بین حق و ولى‏الله اعظم که رسول خدا است، به تبع او نازل مى‏شود تا مى‏رسد به اینجایى که به‏صورت حروف و کتاب در مى‏آید که ما هم از آن استفاده ناقص مى‌‏کنیم.

اگر سرّ لیلة القدر و سرّ نزول ملائکه را در شبهاى قدر - که الان این معنا براى ولى‏الله اعظم حضرت صاحب - عجل الله تعالى فرجه الشریف - هم امتداد دارد - بدانیم، همه مشکلات آسان مى‏شود. تمام مشکلاتى که داریم براى این است که ما محجوبیم از این‏که واقعیت را آن‏طور که هست و نظام هستى را به آن‏طورى که تنظیم شده، مشاهده کنیم.(7)

«لایمسّه الا المطهرون»
قرآن در یک کتاب مکنونى است که مسّ آن کتاب مکنون براى انسان امکان ندارد، مگر کسانى‏که مطهّر هستند. البته مسلّم است که آن کتاب مکنون، یک کتاب بوده که در کمال عزّت و ارتقا است، به‏طورى‏که این موجودات دنیّه طبیعى به آن نمى‏رسند و اگر کسى بخواهد خودش را به آن کتاب برساند و سرتاسرش را مسّ کند، باید سرتاسر و همه هستى وجودش مطهّر باشد. البته مراد از تطهیر همان طهارت از حجابات طبیعت و تجرد از غشاوات طبیعى و جسمانى مى‏باشد.(8)

«انَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هذَا القُرْآنَ مَهْجُورا»
از پیغمبر اکرم(ص) منقول است که اسلام در ابتدا مظلوم بود و بعد هم مظلوم خواهد بود. من مى‏خواهم مظلومیت اسلام را امروز براى شما آقایان عرض کنم. در قرآن شریف هم مى‏بینیم که پیغمبر اکرم(ص) شکایت کرده است به خداى تبارک و تعالى که «انَّ قَوْمِى اتَّخَذُوا هذَا القُرْآنَ مَهْجُورا»؛ از مهجوربودن قرآن در نزد قومش و در امتش شکایت فرموده است.
قرآن و اسلام مهجور و مظلومند، براى این‏که مهجوریت قرآن و مهجوریت اسلام به این است که مسائل مهم قرآنى و مسائل مهم اسلامى یا به کلى مهجور است و یا برخلاف آنها بسیارى از دولتهاى اسلامى قیام کردند.(9)

قرائت قرآن؛ لازم، نه کافى‏
اسلام امروز مظلوم است و قرآن مهجور است. احکام قرآن مهجور است به این‏که در مأذنه‏ها اذان مى‏گویید و نماز مى‏خوانید و اکثر احکام سیاسى اسلام را اعتنا به آن ندارید، قرآن از مهجوریت بیرون نمى‏رود. البته قرائت قرآن و حاضربودن قرآن در تمام شؤون زندگى انسان از امور لازم است، لکن کافى نیست، قرآن باید در تمام شؤون زندگى ما حاضر باشد. باید قرآن در همه شؤون وارد بشود، قرائت قرآن باید بشود. قرآن، ذکر، همه باید در همه‏جا باشد.(10)

باید به محتواى قرآن توجه و عمل کنیم‏
قرآن را که کتاب ما است و کتاب شما است، کوشش کنید که به حقیقت، کتاب باشد، کتاب ما به حقیقت باشد، نه فقط لفظاً بگوییم که «کتاب ما، قرآن است، نبى ما، رسول اکرم(ص) است. امام ما، على‏بن‏ابى‏طالب(ع) است». لفظ، آسان است. اگر ما ادعامان این باشد که قرآن، کتاب ما است، لکن هیچ صفحه‏اى از قرآن را عمل نکرده باشیم، به‏حسب واقع کتاب ما نیست.(11)

ما باید کتابمان قرآن باشد. معنایش نه این است که فقط بگوییم کتاب ما قرآن است، بلکه باید با او حرکتهاى معنوى بکنیم، به تربیت انسانى برسیم، با او اجتماع خودمان را اصلاح کنیم، با او همه جهات مادى و معنوى‏اش را طى کند. او قرآن است که کتاب ما است، این کتابى است که باید بخوانیم و بفهمیم و عمل کنیم. فقط بگوییم: «کتاب است» این، کتاب نمى‏شود. وقتى کتاب، کتاب ما است که به محتواى این کتاب عمل بکنیم. کوشش کنید که کتاب شما، کتاب خدا و قرآن باشد، توجه شما به محتواى کتاب خدا باشد.(12)

در حدیث است که جبّار عزّ و جلّ به قرآن مى‏فرماید: «به عزت و جلال و بلندى مقامم قسم که البته اکرام کنم کسى را که اکرام کرده است تو را و اهانت کنم کسى را که اهانت کرده تو را».

باید دانست که اگر احیاء احکام و معارف قرآن را به عمل به آن و تحقّق به حقیقت آن نکنیم، در آن روز جواب رسول خدا(ص) را نتوانیم داد. کدام اهانت بالاتر از آن است که پشت پا به مقاصد و دعوتهاى آن زده شود؟ اکرام قرآن و اهل آن که اهل بیت عصمت(ع) است، فقط به بوسیدن جلد آن و ضریح مطهّر اینها نیست؛ این یک مرتبه ضعیفه از احترام و اکرام است که اگر به دستورات آن و فرمایشات اینان عمل کردیم، مقبول است و الّا شبیه به استهزاء و بازیچه است.(13)

پی نوشت‌ها

1) و 2) صحیفه امام، ج 15، ص 59
3) آداب‏الصلوة، ص 333
4) آداب الصلوة، صص 331 - 332
5) جهاد اکبر، صص 43 - 44
6) صحیفه امام، ج 17، صص 491 - 490
7) صحیفه امام، ج 19، ص 285
8) تقریرات فلسفه، ج 3، ص 57
9) صحیفه امام، ج 16، صص 33 - 34
10) صحیفه امام، ج 16، صص 38 - 39
11) صحیفه امام، ج 10، صص 532 - 533
12) صحیفه امام، ج 10، ص 531
13) آداب الصلوة، ص 210

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1781
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 8 مرداد 1392
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: بازدید از این مطلب : 2715
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
سه شنبه 8 مرداد 1392

تازه‌ترین فتواهای آیت‌الله العظمی خامنه‌ای مقام معظم رهبری مرجع تقلید شیعیان جهان که حاوی موضوعاتی چون ماهواره، تجارت الکترونیکی، معامله با شرکت‌هاى صهیونیستى، بهائیت، احضار روح، زمین مصادره‌ای، اضافه‌کاری، موسیقی و... است، منتشر شد.

*احکام تقلید

یادگیرى احکام
1. اگر شخصى بر اثر نیاموختن احکام، مرتکب حرام یا ترک واجب شود، گناهکار است.
اعمال عامى بدون تقلید
2. اگر اعمال شخصى که اهل تقلید نبوده است موافق احتیاط یا مطابق واقع یا فتواى مجتهدى باشد که وظیفه‌اش تقلید از او مى‌‌باشد، محکوم به صحّت است.
جاهل قاصر و مقصّر
3. جاهل مقصّر کسى است که متوجه جهل خود بوده و راه رفع آن را نیز مى‌‏داند، ولى در آموختن احکام کوتاهى ‏کند. و جاهل قاصر کسى است که متوجه جهل خود نبوده و یا راهى براى رفع آن ندارد.
معیار تعیین موضوعات احکام
4. معیار در تعیین موضوعات احکام، تشخیص خود مکلّف و یا اقامه دلیل شرعى بر آن، براى او مى‌باشد.
تکلیف مقلدین مقام معظم رهبرى (دام ظله)
5. کتاب اجوبة الاستفتائات (احکامِ عبادات و معاملات به‌صورت پرسش و پاسخ)، مناسک حجّ و جزوه‌ راهنماى فتاوا (برخى از مواردى ‏‏‏که نظر مقام معظم رهبرى (دام‌ ظله) با فتاواى حضرت امام خمینى(ره) تفاوت دارد) چاپ شده و در دسترس همگان ‏‏مى‌‏باشد؛ و در مسائلى که علم به اختلاف فتوا ندارید، مى‌توانید به رساله حضرت امام (قدّس‌ سرّه) مراجعه نموده یا به‌صورت کتبى یا ‏‏شفاهى ‏و یا از طریق اینترنت استفتا نمایید.‏
تصدى بیان فتوا
6. کسى که در نقل فتوا گرفتار خطا و اشتباه مى‌‌شود، جایز نیست متصدى این کار شود.
تقلید اعلم
7. در صورت تعدد فقهاى جامع‌الشرایط و اختلاف آنان در فتوا، بنا بر احتیاط واجب باید از اعلم تقلید شود.
تعریف عادل
8. عادل کسى است که پرهیزگارى او به‌حدى رسیده باشد که از روى عمد مرتکب گناه نشود.
عدول به مرجع دیگر
9. عدول از مجتهد زنده، به دیگرى بنابر احتیاط واجب جایز نیست، مگر اینکه اعلم یا محتمل‌ الاعلمیه باشد.
تبعیض در تقلید
10. در صورت وجود چند مجتهد مساوى‌، تبعیض در تقلید مانع ندارد.
تقلید ابتدایى از میت
11. تقلید ابتدایى از مجتهد میّت یا بقاء‏ بر تقلید او باید بر اساس تقلید از مجتهد زنده و به‌احتیاط واجب اعلم باشد.
12. بنابر احتیاط واجب تقلید ابتدائى از مجتهد متوفّى جایز نیست.
بقاء بر تقلید میّت
13. بقاء بر تقلید میت حتى در مسائلى که تاکنون مکلف به آنها عمل نکرده، جایز و مجزى است.
عدول از مجتهد زنده به میّت
14. بقاء‏ بر تقلید میّت تا وقتى که در مسأله‌اى به مجتهد زنده عدول نشده جایز است، ولى پس از عدول، رجوع مجدد به میّت بنابر احتیاط واجب در آن مسأله جایز نیست.

احکام ولایت فقیه
ولایت فقیه
15. ولایت فقیه به‌معناى حاکمیّت مجتهد جامع‌الشرایط در عصر غیبت است و شعبه‌اى است از ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) که همان ولایت رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‌باشد.
اطاعت از ولىّ فقیه
16. در مسائل مربوط به اداره کشور اسلامى و امورى که به عموم مسلمین ارتباط دارد، نظر ولىّ امر مسلمین باید اطاعت شود. ولى در مسائل فردى محض، هر مکلفى باید از مرجع تقلید خودش پیروى نماید.
عدم اعتقاد به ولایت فقیه
17. عدم اعتقاد به ولایت مطلقه فقیه، اعم از این که بر اثر اجتهاد باشد یا تقلید، موجب ارتداد و خروج از اسلام نیست.
اجراى حدود در زمان غیبت
18. اجراى حدود در زمان غیبت واجب است، و ولایت بر آن مختص ولىّ امر مسلمین مى‌‌باشد.

احکام طهارت
تطهیر فرش با آب لوله‌کشى‌
19. در تطهیر فرش با آب لوله‌کشى، جدا شدن آب غساله از آن لازم نیست، بلکه بعد از برطرف شدن عین نجاست، به‌مجرد رسیدن آب به محل نجس و حرکت غساله از جاى خود به‌وسیله کشیدن دست یا چیز دیگرى بر فرش در هنگام اتصال آب، طهارت حاصل مى‏شود.
تطهیر توسط زمین
20. کسى که بر اثر راه رفتن روى زمین، کف پا یا کفش او با نجاستى تماس یافته و نجس شده است، هرگاه تقریباً به‌قدر 10 قدم روى زمین خشک و پاک راه برود کف پا یا ته کفشى که نجس شده است پاک مى‌شود، مشروط به اینکه عین نجاست برطرف شده باشد.
مطهر نبودن آسفالت
21. زمین‌ آسفالت و یا آغشته به قیر، پاک کننده کف پا یا ته کفش نیست.
تطهیر توسط آفتاب
22. تابیدن آفتاب باعث طهارت زمین و همه اشیاء غیرمنقول از قبیل ساختمان و چیزهایى که در آن به‌کار رفته مانند چوب، در، پنجره و مانند آن مى‏شود، به‌شرطى که عین نجاست قبلاً از آنها زائل شده باشد و در موقع تابش آفتاب، ‏تر باشند و به‌وسیله آفتاب خشک شوند.
داروى الکل‌دار
23. اگر انسان بداند الکلى که در دارو به‌کار رفته است از نوع خوراکى بوده و در اصل مایع و مسکر بوده است، بنابر احتیاط آن دارو نجس است و اگر نمى‌‌داند، پاک است.
بقاء رنگ خون
24. اگر بعد از شستن لباس آلوده به خون، عین خون نباشد و فقط رنگ آن باقى مانده باشد، پاک است.
خون تخم‌مرغ
25. لکه خون در تخم‌مرغ پاک است، ولى خوردنش حرام است.
خون منجمدشده در دهان
26. غذایى که با خون منجمدشده در لثه تماس یافته، پاک است و خوردنش اشکال ندارد.
پوست‌هاى کوچک
27. به‌طور کلّى پوست‌هاى کوچک بدن که موقع افتادنشان رسیده، اگرچه آنها را بکنند پاک است ولى بنابر احتیاط واجب باید از پوستى که وقت افتادنش نرسیده و آن را کنده‌اند اجتناب کنند.
فضله پرندگان
28. فضله پرندگان ــ چه حلال‌گوشت باشند و چه حرام‌گوشت ــ پاک است.
اهل کتاب
29. اهل کتاب ذاتاً پاک هستند.
گوشت‌هاى وارداتى از کشورهاى غیراسلامى
30. گوشتى که از کشورهاى غیراسلامى وارد مى‌‌شود اگر تذکیه شرعى آن احراز نشود، خوردن آن حرام است ولى از نظر طهارت، اگر یقین به عدم تذکیه آن نباشد، پاک است.
اطلاع دادن از نجس
31. اگر مهمان یکى از اثاثیه‌هاى میزبانش را نجس کند اطلاع دادن به او در غیر از خوردنى و آشامیدنى و ظرف‌هاى غذا لازم نیست.
افتادن اشیاء مقدس در چاه توالت
32. اگر مثلاً آیاتى از قرآن یا حرزى که محتوى قرآن است در چاه توالت افتاد فقط براى کسى که برایش شرعاً ثابت شده است، رفتن به آن دستشویى جایز نیست و باید صبر کند تا یقین کند حرز پوسیده شده و از بین رفته است و اما براى آنان که نمى‌دانند، تکلیفى نیست و کسى که حرز را انداخته لازم نیست به دیگران بگوید و اگر عسر و حرج است لازم نیست چاه را تخلیه کنند.
وسواس
33. از نظر شرع مقدس، در طهارت و نجاست اصل بر طهارت و پاکى اشیاء است؛ یعنى در هر موردى که ‏کمترین تردیدى در نجس شدن ‏چیزى حاصل شد، حکم به عدم نجاست مى‌شود.‏
کسانى که داراى حساسیت نفسانى شدیدى در مورد نجاست هستند (به این افراد در اصطلاح فقهى وسواسى ‏گفته مى‌شود) حتى اگر گاهى ‏یقین به نجاست هم پیدا کردند باید حکم به عدم نجاست کنند، مگر در مواردى که ‏نجس شدن یک شىء را با چشمان خود ببینند به‌طورى که ‏اگر فرد دیگرى هم آن را ببیند یقین به سرایت ‏نجاست کند فقط در این موارد باید حکم به نجاست کنند. استمرار اجراى این حکم در مورد ‏افراد مزبور تا ‏زمانى است که این حساسیت به‌طور کلى از بین برود.‏‏

احکام وضو
دفعات شستن اعضاى وضو
34. شستن صورت و دست‌ها بار اول واجب است و بار دوم جایز و بیش از آن غیرمشروع است. تعیین کننده بار اول یا دوم یا بیشتر، قصد وضو گیرنده است، یعنى مى‌تواند به‌قصد بار اول، چند مرتبه آب به روى صورت بریزد.
وضوى ارتماسى 
35. در وضوى ارتماسى در مورد دست‌ها باید قصد شستن وضوئى آنها هنگام خارج کردن آنها از آب باشد، تا بتوان از این طریق، مسح را با آب وضو انجام داد.
مسح سر
36. مسح سر بنا بر احتیاط باید با دست راست انجام شود، ولى کشیدن مسح از بالا به پایین لازم نیست.
مسح بر موى مصنوعى
37. اگر موى کاشته شده، قابل برداشتن نبوده و یا ازاله آن مستلزم حرج و مشقّت باشد و با وجود موها، امکان مسح بر پوست سر نباشد، مسح روى همان موها، کافى است.
جهل نسبت به مقدار مسح پا
38. شخصى که بر اثر جهل به مسأله، مسح پا را تا برآمدگى روى پا مى‌‌کشیده، اعمالش نسبت به گذشته محکوم به صحّت است ولى بعد از این تا مفصل ساق، مسح نماید.
زخم محل مسح
39. شخصى که محل مسح او زخم است اگر نتواند دستِ تر بر آن بکشد باید تیمم کند. ولى اگر بتواند پارچه‏اى روى زخم قرار دهد و بر آن دست بکشد، احتیاط آن است که علاوه بر تیمم، وضو نیز با چنین مسحى انجام دهد.
مانعیّت چربى بدن
40. چربى‌‌هاى طبیعى در پوست صورت و موها مانع وضو نیست، مگر به‌قدرى زیاد باشد که مانع رسیدن آب به پوست و مو گردد.
مانع نبودن اثر خالکوبى‌
41. اگر خالکوبى مجرد رنگ باشد و یا در زیر پوست بوده و بر ظاهر پوست چیزى که مانع از رسیدن آب بر آن شود، وجود نداشته باشد، وضو و غسل و نماز صحیح است.
حرج در رفع حاجب
42. براى غسل و وضو اگر رفع حاجب حرجى باشد، حکم جبیره مترتب است.
وضو قبل از وقت نماز
43. وضو گرفتن براى نماز واجب، اگر نزدیک داخل شدن وقت نماز باشد، اشکال ندارد.
قدرت نداشتن بر حفظ وضو
44. کسى که پى‌درپى از او باد خارج مى‌‌شود، در صورتى که نتواند وضوى خود را تا آخر نماز حفظ کند و تجدید وضو در اثناء نماز برایش خیلى دشوار باشد، کافى است براى هر نماز یک وضو بگیرد.
وضو با آب‌هاى خنک داخل مسجدالحرام
45. صحت وضو با آب‌هاى خنک مسجدالحرام و اطراف آن که به آشامیدن اختصاص داده‌اند، با شک در اباحه آن براى وضو محل اشکال بلکه منع است.
نوشتن کلمات مقدسه بدون طهارت
46. براى نوشتن آیات شریفه و اسامى مقدسه طهارت لازم نیست، ولى براى مسّ آنها طهارت لازم است.
مسّ خط بریل
47. اگر قرآن کریم و اسماء طاهره با خط بریل نوشته شود چنانچه نقاط برجسته، علامت حروف باشد، مسّ آنها بدون طهارت جایز است، ولى اگر در نظر عرف آگاه، نوعى خط محسوب شود در مسّ آنها رعایت احتیاط لازم است.
مسّ «بسمه تعالى»
48. مسّ «بسمه تعالى» حکم مسّ لفظ جلاله را ندارد.
مسّ همزه و چند نقطه (ا...)
49. مسّ همزه و چند نقطه (ا...) که به‌جاى لفظ جلاله نوشته مى‌شود حکم مسّ لفظ جلاله را ندارد.
مسّ آرم جمهورى اسلامى
50. اگر آرم جمهورى اسلامى در نظر عرف، اسم جلاله محسوب شود، مسّ آن بدون طهارت جایز نیست.

احکام غسل
جنابت زن بدون مقاربت
51. اگر زن بدون مقاربت به اوج لذّت برسد و در آن حال از او رطوبتى خارج شود آن رطوبت منى بوده و موجب جنابت مى‌گردد ولى سایر ترشحات پاک مى‌باشد و در صورت شک نیز حکم جنابت را ندارد.
رطوبت مشکوک در مردان
52. رطوبتى که در خواب یا بیدارى از مرد خارج مى‌‌شود اگر همراه با شهوت و جستن و سست شدن بدن باشد، حکم منى را دارد ولى اگر حتى یکى از این علائم را نداشته باشد و یا مورد شک باشد، حکم منى را ندارد مگر آنکه از راه دیگرى یقین به منى بودن آن پیدا کند.
خواندن سوره‌هاى عزائم در حالت جنابت
53. خواندن آیاتى که سجده واجب دارند، بر جنب حرام است ولى خواندن سایر آیات از این سوره‏ها اشکال ندارد.
عبادت با غسل باطل
54. کسى که غسل را مدتى باطل انجام مى‌‌داده مثلاً رعایت ترتیب را نمى‌‌کرده تمام نمازهایى که در حال حدث اکبر خوانده باید قضا کند ولى چنانچه معتقد بوده که غسلش صحیح است روزه‌هایش محکوم به صحّت مى‌‌باشد.
حدث اصغر در اثناء غسل
55. حدث اصغر در اثناى غسل به صحّت‏ غسل ضرر نمى‏رساند و لازم نیست که غسل را از نو شروع کند، ولى چنین غسلى کفایت از وضو براى نماز و سایر اعمال مشروط به طهارت از حدث اصغر نمى‏کند.
شستن موها در غسل
56. بنا بر احتیاط واجب هنگام غسل باید تمام موها شسته شود.
کفایت یک غسل از چند غسل
57. کسى که غسلهاى متعددى اعم از واجب یا مستحب بر ذمّه او باشد، اگر به‌نیت همه آنها یک غسل به‌جا آورد، کافى است؛ و نیز اگر در بین آنها غسل جنابت باشد و به نیت آن غسل کند، از بقیه غسلها کفایت مى‏کند. اگر چه احتیاط این است که همه آنها را نیّت نماید.
جهل به وجوب غسل
58. کسى که به‌خاطر جهل به وجوب غسل، مدتى در حالت جنابت بوده است قضاى نمازهایى که در حال جنابت خوانده است بر او واجب مى‌‌باشد و نیز قضاى روزه هم در صورتى که مى‌‌دانسته جنب است ولى جاهل به وجوب غسل براى روزه گرفتن بوده است، بر او واجب است. 

احکام بانوان
خون قبل از نُه‌سالگى دختر
59. خونى که دختر قبل از نُه‌سالگى ببیند علامت شرعى بلوغ دختر نیست و حکم حیض را ندارد هرچند صفات آن را داشته باشد.
خون زن با برداشتن رحم
60. اگر رحم زنى را در اثر بیمارى و عمل جراحى برداشتند و خون ببیند اگر خون جراحت باشد مثل سایر خون‌هایى است که از جراحت مى‌باشد و در غیر این صورت ممکن است خون حیض و یا استحاضه باشد.
غسل جنابت در زمان حیض
61. صحّت‏ غسل جنابت در حال حیض مورد اشکال است.
استحباب برخى از عبادات در موقع نماز براى حائض
62. مستحب است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاک نماید و پنبه و دستمال را عوض کند و وضو بگیرد و در جاى نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذکر و دعا و صلوات و تلاوت قرآن شود و در این وقت تلاوت قرآن مکروه نیست.

احکام تیمّم
مقدار واجب مسح در تیمم
63. در مسح پیشانى هنگام تیمم باید کف دست تا سر انگشتان بر پیشانى کشیده شود و نیز نسبت به پشت دست، باید مسح دست تا سر انگشتان باشد.
طهارت اعضاء تیمم
64. بعید نیست که طهارت اعضاء تیمم شرط نباشد، ولى احتیاط این است که در صورت امکان پیشانى و پشت دست‌ها پاک باشد.
اشیایى که تیمم بر آنها صحیح است
65. تیمم بر آنچه از زمین محسوب شود مانند سنگ گچ و سنگ آهک، صحیح است. و بعید نیست که تیمم بر گچ و آهک پخته و آجر و امثال آنها نیز صحیح باشد.
شک در کفایت وقت براى غسل یا وضو
66. اگر انسان نداند فرصتى که از وقت نماز باقى مانده است به‌اندازه نماز با غسل یا وضو هست یا نه، باید تیمم کند و نمازش را بخواند.
تکرار تیمم بدل از غسل
67. شخص جنبى که از غسل کردن معذور است، پس از آن که تیمم بدل از غسل جنابت کرد اگر حدث اصغرى از او سر بزند، تا زمانى که عذر شرعى مجوز تیمم باقى است بنا بر احتیاط واجب باید براى اعمال مشروط به طهارت، تیمم بدل از غسل نماید و وضو هم بگیرد، و اگر معذور از وضو باشد باید تیمم دیگرى بدل از وضو نماید.
معذور از وضو و تیمم
68. کسى که نه وضو برایش ممکن است و نه تیمم، بنا بر احتیاط واجب باید نماز را در وقت بدون وضو و تیمم بخواند و بعد از وقت با وضو یا تیمم قضا کند. 

احکام نماز
حضور قلب در نماز
69. به کتب مربوطه از جمله اسرار الصلوة حضرت امام «قدس سره» مراجعه شود.

وقت نماز
دخول وقت
70. هر زمان که انسان اطمینان به دخول وقت پیدا کرد مى‌تواند نماز بخواند.
اعلام اوقات شرعى از طریق جدول‌ها و رسانه‌ها
71. اگر از زمان اعلامى توسط جدول‌ها و رسانه‌هاى گروهى اطمینان به دخول اوقات شرعى پیدا شود کافى است، در غیر این صورت باید صبر شود تا اطمینان حاصل گردد.
شب‌هاى مهتابى
72. فرقى بین شبهاى مهتابى و غیرمهتابى در طلوع فجر، وقت فریضه صبح و وجوب امساک براى روزه گرفتن نیست، هرچند احتیاط در این زمینه خوب است.
وقت نماز عصر
73. وقت نماز عصر تا غروب آفتاب است.
خواندن نماز برخلاف ترتیب
74. شخصى که نماز عصر را پیش از نماز ظهر و یا نماز عشا را پیش از نماز مغرب خوانده چنانچه بر اثر اشتباه و غفلت بوده و بعد از تمام شدن نماز متوجه شود، نمازش صحیح است و اگر عمداً بوده، باطل است.

قبله
تشخیص قبله
75. نمازگزار، باید علم به جهت قبله داشته باشد و شهادت دو فرد عادل که از روى نشانه‌هاى حسّى شهادت دهند نیز کفایت مى‌کند و اگر این دو ممکن نبود، تمام تلاش خود را به کار برده و طبق گمانى که به دست مى‌آورد عمل مى‌کند، حال اگر از طریق معتبرى، جهت قبله را تعیین و به آن سمت نماز خواند و بعد فهمید اشتباه کرده، در صورتى که انحراف او تا 90 درجه باشد، نمازش صحیح است و اگر بیشتر از این مقدار باشد در صورتى که وقت نماز نگذشته، باید اعاده کند و اگر وقت گذشته، قضا ندارد.
تشخیص قبله از راه قواعد علمى
76. اگر از قواعد علمى اطمینان به جهت قبله حاصل شود کافى ‌است.
اعتماد به قبله‌نما و محراب مساجد و قبور مسلمین
77. اعتماد به قبله‌نما در صورتى که موجب اطمینان براى مکلّف شود، صحیح است و باید طبق آن عمل گردد، و در غیر این صورت مى‏‌توان بر اساس محراب مساجد و قبور مسلمین جهت قبله را تشخیص داد. 
مکان نمازگزار
فاصله زن و مرد
78. بنا بر احتیاط واجب لازم است بین زن و مرد در حال نماز، حداقل یک وجب فاصله باشد که در این صورت اگر زن محاذى مرد یا جلوتر از مرد باشد، نماز هر دو صحیح است. رعایت این احتیاط در مسجدالحرام لازم نیست.
سجاده و مهر منقش
79. نماز روى سجاده منقش و سجده بر مهر منقش فى‌نفسه اشکال ندارد، ولى اگر به‌گونه‏اى باشد که بهانه به دست کسانى دهد که تهمت به شیعه مى‏‌زنند، تولید آن و نماز خواندن بر آن جایز نیست. و نیز اگر موجب تفرق حواس و از بین رفتن حضور قلب در نماز شود، کراهت دارد.
نماز در مکانى که موسیقى پخش مى‌شود
80. در مکانى که موسیقى حرام پخش مى‌‌شود اگر نماز خواندن مستلزم گوش‌دادن به موسیقى باشد، توقف در آنجا جایز نیست، ولى نماز محکوم به صحّت‏ است. 

احکام مسجد
تعریف مسجد جامع
81. مسجد جامع مسجدى است که در شهر براى اجتماع همه اهل شهر بنا شده و اختصاص به گروه خاصى ندارد.
نجس کردن مسجد محوشده
82. مسجدى که به‌کلى محو شده یا به‌جاى آن بناى دیگرى ساخته شده و امیدى هم به بازسازى آن نیست، معلوم نیست که نجس کردنش حرام باشد گرچه احتیاط در نجس نکردن آن است.
اجرای سرود همراه با موسیقى در مسجد و امثال آن
83. اجراى سرودهاى انقلابى و مانند آن همراه با نغمه‏هاى موسیقى در مکان مقدس و در مناسبت‌هایى که آن را اقتضا مى‏کند، اشکال ندارد مشروط به اینکه با احترام آن مکان منافات نداشته باشد و در مکان‌هایى مثل مسجد مزاحم نمازگزاران نباشد، ولى پخش موسیقى لهوى مضلّ عن سبیل الله به‌طور مطلق جایز نیست.
پخش موسیقى از مسجد
84. مسجد جایگاه خاصى دارد و اگر پخش موسیقى در آن منافى با حرمت مسجد باشد، حرام است، حتى اگر موسیقى غیرحرام باشد.
انجام ورزش و امثال آن در مسجد
85.  از انجام ورزش و هر کارى که با قداست و شئون مسجد منافات دارد اجتناب شود.
اطعام عروسى در مسجد
86. غذا دادن به دعوت شدگان در مسجد فى‌نفسه اشکال ندارد.
ورود کفار به مساجد
87. ورود کفار به مسجد الحرام شرعاً ممنوع است و در سایر مساجد نیز اگر هتک و بى‏‌احترامى مسجد شمرده شود، جایز نیست، بلکه در سایر مساجد نیز مطلقاً وارد نشوند.
تخریب مسجد
88. تبدیل و تخریب مسجد جایز نیست، مگر اینکه ضرورت غیرقابل چشم‌پوشى در بین باشد.

لباس و بدن نمازگزار
نماز در لباس یا مکان متعلق خمس
89. شخصى که در لباسى یا مکانى که خمس به آنها تعلق گرفته و خمسش داده نشده نماز خوانده اگر جاهل به تعلق خمس بوده و یا جاهل به حکم تصرف در آن مال بوده، نمازهایى که خوانده صحیح است.
نماز با کمربند چرمى وارداتى از کشورهاى غیراسلامى
90. کمربندهاى چرمى که از کشورهاى غیراسلامى وارد مى‌‌شود اگر انسان نداند که چرم طبیعى است یا مصنوعى، پاک است و نماز با آن اشکال ندارد، ولى اگر طبیعى بودن آن احراز شود و شک در این باشد که آیا از حیوانى است که تذکیه شرعى شده یا نه، نجس نیست، ولى نماز با آن باطل است، و در صورتى که نمازهاى قبلى را در حال جهل به مسأله خوانده است، قضاى آنها واجب نیست.
همراه داشتن پَر پرندگان در نماز
91. پر تمام پرندگان پاک است، ولى در صورتى که پر، از پرندگان حرام‌گوشت باشد، همراه داشتن آن در نماز موجب بطلان است.
ظاهر شدن موى زن در نماز
92. در صورتى که هنگام نماز، موى زن سهواً ظاهر شود و به‌مجرّد اطلاع آن را بپوشاند، نمازش صحیح است.
پوشش پاى زن در نماز
93. زن باید در حضور نامحرم تمام پاى خود را در نماز بپوشاند ولى اگر نامحرم نباشد پوشاندن پا تا مفصل ساق لازم نیست.
پوشاندن موهاى مصنوعى در نماز و غیره
94. براى زنان پوشاندن موهاى مصنوعى در نماز واجب نیست، ولى در برابر نامحرم (چه در حال نماز و چه غیر نماز) بنا بر احتیاط واجب باید آن را بپوشانند.
نماز با حلقه طلا براى مردان
95. به دست کردن حلقه و انگشتر طلا براى مردان حرام است و بنا بر احتیاط واجب نماز با آن باطل است.
طلاى سفید براى مردان
96. اگر جنس طلاى سفید، طلا باشد که بر اثر مخلوط کردن ماده‌اى رنگ آن سفید شده است استفاده از آن براى مردان حرام است ولى اگر جنس آن پلاتین است یا عنصر طلا در آن به‌قدرى کم است که عرفاً به آن طلا نمى‌گویند، مانع ندارد.
روکش طلا براى دندان مردان
97. گذاشتن روکش طلا یا پلاتین روى دندان براى مردان اشکالى ندارد، ولى پوشاندن دندان‌هاى جلو با طلا اگر به‌قصد زینت باشد، خالى از اشکال نیست.
لباس شهرت
98. لباس شهرت لباسى است که پوشیدن آن براى شخص به‌خاطر رنگ یا کیفیت دوخت یا مندرس بودن آن و یا علل دیگر مناسب نیست به‌طورى که اگر آن را در برابر مردم بپوشد توجه آنان را به خود جلب نموده و انگشت‌نما مى‌شود پوشیدن چنین لباسى بنا بر احتیاط واجب جایز نیست، ولى نماز خواندن با آن اشکال ندارد.

اذان و اقامه
شهادت ثالثه
99. گفتن «أشهد أنّ علیاً ولی الله» در اذان و اقامه به‌عنوان شعار تشیع خوب و مهم است و باید به‌قصد قربت مطلقه گفته شود، ولى جزو اذان و اقامه نیست.
پخش اذان از بلندگوى مسجد و غیر آن
100. پخش اذان، به‌نحو متعارف، براى اعلام وقت نماز، به‌وسیله بلندگو، اشکال ندارد ولى پخش آیات قرآنى و دعا و غیر آن اگر موجب اذیّت همسایگان شود، جایز نیست.

واجبات نماز
کیفیت خواندن قرائت نمازهاى جهریه براى زنان
101. زن‌ها مى‌توانند حمد و سوره نمازهاى صبح، مغرب و عشاء را بلند یا آهسته بخوانند، ولى اگر نامحرم صدایشان را بشنود بهتر است آهسته بخوانند.
غلط در نماز 
102. شخصى که کلمه یا اعراب یا حرکتى را در نماز غلط مى‌‌خواند اگر عامد یا جاهل مقصر باشد، نماز باطل است، و الّا صحیح است. البته اگر نمازهاى گذشته را با اعتقاد به صحّت‏، به‌صورت مذکور خوانده باشد، در هر صورت قضاى آنها واجب نیست.
مقصود از ذکر
103. هر عبارتى که متضمّن ذکر خداوند عزّ وجلّ باشد، ذکر محسوب مى‌‌شود و صلوات بر محمّد وآل محمّد (علیهم افضل صلوات الله) از بهترین ذکرهاست.
قصد سوره معیّن هنگام گفتن بسم الله
104. در نماز لازم نیست بسم الله الرحمن الرحیم به‌نیت سوره معینى گفته شود.
سجده و تیمم بر سیمان و موزائیک
105. سجده و تیمم بر سیمان و موزائیک اشکال ندارد، گرچه احوط ترک تیمم بر آنها است.
سجده بر دستمال کاغذى
106. اگر دستمال کاغذى از چوب یا گیاه ــ غیر از پنبه و کتان ــ ساخته شده، سجده بر آن مانع ندارد.
سجده بر فرش در مساجد اهل سنّت
107. در مساجد مکه و مدینه اگر با فریضه تقیّه منافات نداشته باشد باید بر چیزى که سجده بر آن صحیح است سجده کرد.
مانعیّت چرک روى مهر
108. اگر چرک روى مهر به‌قدرى باشد که بین پیشانى و مهر حائل باشد، سجده و نماز باطل است.
زیاد کردن سجود
109. شخصى که متوجه شده پیشانى‌اش به‌طور کامل روى مهر نیست و سر را بلند کرده و دوباره روى مهر گذاشته اگر این عمل در اثر جهل یا فراموشى و فقط در یکى از دو سجده یک رکعت بوده، نمازش صحیح است ولى اگر با علم و عمد بوده و یا در دو سجده یک رکعت بوده، نمازش باطل است.
برخورد مکرّر پیشانى به مهر
110. اگر موقع سجده، پیشانى بدون اختیار دو مرتبه به مهر برخورد کند، یک سجده محسوب مى‌شود.
شنیدن آیه سجده از رادیو و امثال آن
111. با شنیدن آیه سجده از ضبط صوت یا صدا و سیما، سجده واجب مى‌‌شود. 

مبطلات نماز
خنده در نماز
112. خنده با صدا (قهقهه) در صورتى که عمداً باشد، نماز را باطل مى‌‌کند.
کم و زیاد کردن جاهلانه اجزاى نماز
113. اگر شخصى به‌واسطه ندانستن مسأله چیزى از اجزاء نماز را کم یا زیاد کند اگر آن جزء رکن نباشد و او در یادگیرى مسأله کوتاهى نکرده باشد نمازش صحیح است و اگر در یادگیرى مسأله کوتاهى کرده، بنابر احتیاط واجب نماز باطل است.
دعاى غیرعربى در نماز
114. دعا به زبان فارسى و یا هر زبان دیگر در نماز مانعى ندارد، خواه نماز واجب باشد یا مستحب و خواه در قنوت باشد یا غیر قنوت.

نماز قضا
ترتیب در قضاى نماز
115. در نماز قضا رعایت ترتیب لازم نیست، آرى ترتیب بین ظهر و عصر و نیز بین مغرب و عشاء از یک روز باید رعایت شود.
شک در مقدار نماز و روزه قضا
116. قضاى نمازها و روزه‌هایى که انسان یقین دارد پس از رسیدن به سن بلوغ شرعى نخوانده است، واجب است و نسبت به مقدار مشکوک وظیفه‌اى ندارد.
نماز قضاى پدر و مادر
117. قضاى نماز و روزه پدر بر پسر بزرگ واجب است و نیز بنا بر احتیاط واجب قضاى نماز و روزه مادر بر او واجب است.
118. در صورتى که پسر بزرگ، قبل از اینکه قضاى نماز و روزه پدر و مادر فوت شده‌‌ خود را انجام دهد بمیرد، قضاى مذکور بر پسر یا برادر او واجب نمى‌‌شود.
119. منظور از پسر بزرگ، پسر بزرگى است که هنگام وفات پدر زنده باشد هرچند او ــ به‌علت اینکه پسر اول قبل از پدر فوت کرده است ــ پسر اول پدر نباشد.
120. اگر ترک نماز پدر یا مادر بر اثر طغیان باشد، قضاى آنها بر پسر بزرگ واجب نیست. ولى احتیاط در انجام قضاى آنها ترک نشود. 

نماز جماعت
نماز فرادا هنگام جماعت
121. اگر هنگام برپایى نماز جماعت‌، خواندن نماز فرادا موجب تضعیف نماز جماعت و اهانت و بى‌احترامى‏ به امام جماعتى که مردم اعتماد به عدالت او دارند، محسوب شود، جایز نیست.
طریق احراز عدالت امام جماعت
122. از هر راهى که اطمینان به عدالت امام جماعت حاصل شود، اگر چه با اقتداى عدّه‌اى از اهل بصیرت و صلاح باشد، کافى است بلکه حُسْن ظاهر نیز کفایت مى‌کند و در صورتى که عدالت محرز بوده، شک و تردید فعلى مانع اقتدا نیست.
امامت شخصى که خود را عادل نمى‌‌داند
123. امامت شخصى که خود را عادل نمى‌‌داند براى کسانى که او را عادل مى‌‌دانند، اشکال ندارد و جماعت صحیح است و مى‌‌تواند قصد امامت نکند و در این صورت نیز هم نماز او صحیح است و هم نماز مأمومین.
امامت کسى که نمى‌‌تواند غسل کند
124. شخصى که از غسل معذور است، مى‏تواند با تیمم بدل از غسل امام جماعت شود و اقتدا به او اشکالى ندارد.
امامت ناقص‌العضو
125. اگر دست یا پاى شخصى به‌طور کامل قطع یا فلج شده باشد، امام جماعت شدن او محل اشکال است ولى قطع بعض انگشتان دست یا پا حتى انگشت شست، مضرّ به امامت جماعت نیست.
امامت زن
126. امامت زن در نماز جماعت فقط براى زنان جایز است.
اقتدا به غیرروحانى
127. با دسترسى به روحانى به غیرروحانى اقتدا نکنند و در صورت عدم دسترسى، اقتدا به غیرروحانى واجد شرایط اشکال ندارد.
اقتدا به امام جماعتى که صحت قرائت او مشکوک است
128. در نماز رعایت نکات و محسنات تجویدى لازم نیست، همین که قرائت امام جماعت نزد اهل لسان صحیح باشد اقتدا به او جایز است و در صورت شک نیز اقتدا صحیح است.
اقتدا به اهل سنت
129. اقتدا به نماز جماعت اهل سنّت براى حفظ وحدت اسلامى جایز و صحیح است.
وظیفه مأموم موقع قرائت امام
130. در رکعت اول و دوم نمازهاى اخفاتیه واجب است مأموم ساکت باشد و قرائت را ترک کند و مستحب است ذکر بگوید، و در نمازهاى جهریه اگر صوت امام ولو همهمه او را می‌شنود واجب است گوش کند وگرنه مستحب است حمد و سوره را بخواند.
جا افتادن سهوى آیه از قرائت امام جماعت
131. اگر امام جماعت آیه‌اى از سوره را نخواند مأموم به‌نحوى ــ هرچند با گفتن ذکر یا خواندن آیه ــ او را متوجه کند و در غیر این صورت باید نمازش را فرادا کند و سوره را بخواند.
نماز جماعت در ادارات
132. با توجه به اهمیّت خاص نمازهاى یومیه و تأکید زیادى که بر اقامه نماز در اول وقت شده است و با توجه به ‏فضیلت بسیار زیاد نماز جماعت، مناسب است کارمندان روشى را اتخاذ کنند که بتوانند در خلال ساعات کار ادارى، نماز ‏واجب را به‌صورت جماعت در اول وقت و در کمترین زمان بخوانند، ولى باید به‌گونه‏‌اى مقدمات این کار را فراهم ‏کنند که نماز جماعت در اول وقت وسیله‏‌اى براى به تأخیر انداختن کارهاى مراجعه‌کنندگان نشود.‏
بیان احکام و معارف هنگام اقامه نماز در ادارات
133. بیان احکام و معارف و امثال آن در هنگام اجتماع براى نماز در خصوص ماه مبارک رمضان و سایر ایام‌الله مانع ندارد، مشروط به اینکه حقوق مراجعین تضییع نشود.
نماز جماعت دور کعبه
134. در نماز جماعت دور کعبه، نماز کسانى که پشت سر یا دو طرف امام ایستاده‌اند، صحیح است لکن نماز افرادى که روبه‌روى امام قرار دارند، صحیح نیست.

نماز استیجارى
ترتیب در نماز استیجارى‌
139. در نماز استیجارى‌، خواندن چند ماه نماز صبح و سپس چند ماه نماز ظهر و عصر و پس از آن چند ماه نماز مغرب و عشاء مانع ندارد مگر آن که در اجاره ترتیب خاصى معیّن شده باشد.

نماز آیات
وجوب نماز آیات
140. وجوب نماز آیات مختص کسانى است که در شهر وقوع حادثه و یا شهر متصل به آن ــ به‌طورى که عرفاً یک شهر محسوب شوند ــ زندگى مى‌‌کنند.
پس‌لرزه
141. هر زلزله‌‏اى، چه شدید و چه خفیف، اگر زلزله مستقلى محسوب شود، نماز آیات جداگانه‌اى دارد.

نماز مستحبى
شک در رکعات نماز نافله
142. به شک در رکعات نماز نافله اعتنا نمى‌‌شود یعنى مختار است که بناء‌ را بر اقلّ یا اکثر بگذارد مگر اینکه بناء بر اکثر مفسد نماز باشد که در این صورت بناء را بر اقلّ مى‌گذارد.

نماز مسافر
ابتدا و انتهاى مسافت شرعى
143. مسافت شرعى از آخر شهر مبدأ، تا اول شهر مقصد محاسبه مى‌‌شود.
معیارِ آخر شهر
144. تعیین آخر شهر موکول به نظر عرف است. اگر در نظر عرف کارخانه‌‏ها و شهرک‌هاى پراکنده اطراف شهر جزو شهر نباشد، مسافت را از آخر خانه‏‌هاى شهر باید حساب نمود.
حدّ ترخص
145. بنا بر احتیاط، معیار حدّ ترخّص جایى است که هم صداى اذان شهر به آنجا نرسد و هم دیوارهاى شهر دیده نشود، ولى بعید نیست که شنیده نشدن اذان براى تعیین حدّ ترخص کافى باشد.
تفاوت طریق رفت و برگشت
146. اگر رفتن کمتر از چهار فرسخ باشد و مسیر بازگشت هم به مقدار مسافت شرعى نباشد، نماز تمام و روزه صحیح است، اگرچه مجموع رفتن و برگشتن به‌اندازه هشت فرسخ شرعى باشد.
وطن
147. به‌طور کلّى شخصى که در محلى به دنیا آمده و در آنجا رشد و نموّ کرده است آنجا وطن او محسوب مى‌شود و تا وقتى که از آن مکان اعراض ننموده حکم وطن باقى است و همچنین کسى که به جایى غیر از وطن اصلى خود رفته و قصد زندگى دائمى هرچند براى بخشى از سال در آنجا نموده و با این قصد، مدّتى که عرفاً آن محل را وطن او بدانند، در آن مکان زندگى کرده، آنجا وطن او محسوب مى‌شود و نیز اگر بدون قصد آن‌قدر بماند که عرف، آنجا را وطن او بداند، حکم وطن، مترتّب مى‌شود. همچنین اگر کسى بنا دارد به‌مدّت مثلاً هفت هشت سال به‌طور دائم در جایى به قصد زندگى بماند، آنجا نیز وطن او محسوب مى‌شود
وطن اصلى و وطن دوم
148. وطن اصلى جایى است که انسان در آن متولد شده و مدتى در آن بوده و رشد و نمو پیدا کرده است. وطن دوم هم جایى است که مکلّف آن را براى سکونت دائم، ولو براى چند ماه در هر سال، برگزیده است و یا بناى زندگى در آنجا به‌مدت هفت، هشت سال داشته باشد.
مدت اقامت براى تحقق وطن جدید
149. کسى که جایى را به عنوان وطن انتخاب مى‌‌کند، اگر به مقدارى که عرفاً صدق کند آنجا را به عنوان وطن اتخاذ کرده است در آنجا بماند، ـ مثلاً دو سه ماه یا کمتر به نحوى که عرفاً اهل آنجا محسوب شود ـ آن محل براى او وطن مى‌‌شود.
اعراض از وطن
150. شخصى که قصد مراجعت به وطن اصلى و زندگى در آنجا را ندارد، بلکه قصد عدم مراجعت دارد از وطن اعراض کرده و آنجا برایش حکم وطن را ندارد.
تبعیت فرزند از والدین در وطن
151. در صورتى که فرزند در اراده و زندگى تابع پدر باشد، وطنِ پدر، وطن او محسوب مى‌شود و اگر با مادر زندگى مىکند و تابع اوست وطن مادر، وطن او محسوب مى‌شود چه فرزند صغیر باشد یا کبیر.
تبعیت از پدر و شوهر در وطن جدید 
152. زن مى‏تواند وطن جدید شوهرش را وطن خود قرار ندهد، ولى فرزندان اگر صغیر باشند و در تصمیم‏گیرى مستقل نباشند و یا در این مسأله تابع اراده پدر باشند، وطن جدید پدر، وطن آنها هم محسوب مى‏شود.
قصد اقامت ده روز و رفت و آمد تا کمتر از مسافت
153. پس از قصد اقامت ده روز و خواندن یک نماز چهار رکعتى رفت و آمد تا کمتر از مسافت شرعى (5/ 22 کیلومتر) اشکال ندارد لکن اگر از ابتدا تصمیم به رفت و آمد برایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: احـــــــــــکـــام , ,
:: بازدید از این مطلب : 2481
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392

 

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ

 اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند [سوره حجرات آيه 11]

 خداوند در اين آيه پس آنكه مسخره كردن را عملي ناپسند بيان مي فرمايد ، در ادامه اين نكته را گوشزد مي كند كه شايد آنكس كه مسخره اش مي كنيد از شما بهتر باشد مثلاً

شايد  كفش  پاره اي   داشته باشد ....... اما ممكن است از ما بهتر باشد.

شايد قيافه ي زشتي  داشته باشد ........ اما ممكن است از ما بهتر باشد.

شايد لباس كهنه تري داشته باشد ........ اما ممكن است از ما بهتر باشد.

شايد منزل  كوچكي   داشته باشد ........ اما ممكن است از ما بهتر باشد.

شايدقيافه ي مذهبي نداشته باشد ........ اما ممكن است از ما بهتر باشد.

و شايد...

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2061
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392
در هر شرایطی، با نگاه واقع بینانه به دنبال آرمانها باشید/چرا مدعیان تقلب در انتخابات 88 عذرخواهی نمی‌کنند/حوادث مصر نشانه این است که بیداری اسلامی در این كشورها خوب مدیریت نشد و اشتباه كردند

 

حدود هزار نفر از دانشجویان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، عصر امروز در نشستی صمیمانه و صریح با رهبر معظم انقلاب، به بیان دیدگاههای جامعه دانشجویی و تبادل نظر درباره موضوعات مختلف علمی، دانشگاهی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پرداختند.

در این دیدار که از ساعت 5 بعداز ظهر آغاز شد و تا نماز مغرب و عشا ادامه یافت 12 نفر از نمایندگان تشکلها و انجمن‌های دانشجویی، مسائل مورد نظر، خواسته ها و مواضع خود را بیان کردند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای نیز ضمن پاسخگویی و بیان برخی نکات درباره مسائل مطرح شده، به تبیین نسبت آرمانها با واقعیتها، وظایف جامعه دانشجویی و راههای ایجاد و افزایش نشاط و تحرک حقیقی در دانشگاهها پرداختند.
 
ایشان با شکرگزاری به درگاه پروردگار به خاطر دیدار با جمع با صفا، صمیمی و پرنشاط دانشجویان، مطالب بیان شده در این دیدار را غالباً پخته، سنجیده و بسیار خوب خواندند و دستگاههای مختلف را به بررسی راههای تحقق پیشنهادهای دانشجویان توصیه کردند.
 
رهبر انقلاب در پاسخ به دانشجویی که خواستار تبیین معنای «اعتدال» شده بود خاطرنشان کردند: رئیس جمهور منتخب که این شعار را مطرح کرده است حتماً معنا و مفهوم مورد نظر خود را درباره مقوله اعتدال بیان خواهد کرد.
 
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین با اشاره به سخنان یکی دیگر از دانشجویان درباره برخورد صحیح با دولتِ رئیس جمهور منتخب افزودند: همچنانکه درباره همه دولتها تأکید شده است باید از این دولت نیز حمایت و به آن کمک کرد.
 
ایشان افزودند: برخی می گویند اگر دولت اینگونه باشد به او کمک و گرنه انتقاد می کنیم. بنده با انتقاد مخالف نیستم اما اولاً انتقاد با عیبجویی فرق دارد، ثانیاً باید ابتدا فرصت کار و تلاش و تحرک داده شود.
 
حضرت آیت الله خامنه ای کار قوه مجریه را واقعاً سخت و دشوار برشمردند و خاطرنشان کردند: هیچکس نیست که نقطه ضعف نداشته باشد بنابراین نباید توقعات را به قدری بالا برد که از توان منطقی اشخاص خارج باشد.
 
رهبر انقلاب با اشاره به ضرورت در نظر گرفتن مشکلات و واقعیتهای کشور افزودند: مجموعه نیروهای فعال سیاسی، کاری و دانشگاهی دست به دست هم دهند تا کارها به فضل الهی به پیش برود.
 
یکی دیگر از دانشجویان از بروز کدورت در میان دانشجویان به علت اختلاف در تحلیل های سیاسی اجتماعی سخن گفته بود.
 
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر پرهیز کامل از تبدیل اختلاف نظرها به کدورت و خصومت گفتند: جداً از دانشجویان عزیز و طرفداران سلایق گوناگون خواهش می کنم که اجازه ندهند «اختلاف نظر در تحلیل و برداشت و تفسیر»، به کینه و دشمنی بیانجامد.
 
ایشان در همین زمینه افزودند: به توصیه حضرت امام، مانند طلبه ها باشید که در هنگام مباحثه بسیار جدی هستند اما در بقیه اوقات رفیق و دوست و همراه یکدیگرند.
 
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به مباحثی که برخی دانشجویان درباره فتنه 88 مطرح کردند افزودند: در بررسی آن حوادث تلخ، مسئله اصلی و عمده، قانون شکنی و رفتار غیر نجیبانه ی جماعتی است که در مقابل جریان قانون ایستادند و به ایران عزیز، لطمه و ضربه و خسارت وارد آوردند.
 
ایشان افزودند: البته در حاشیه و گوشه و کنار یک حادثه ی بزرگ، ممکن است مسائلی روی داده باشد که گاه یک نفر مظلوم یا ظالم واقع شود اما در هر حال نباید مسئله اصلی بخاطر این مسائل گم شود.
 
ایشان در همین زمینه این سوال اساسی را مطرح کردند که چرا و به چه دلیل مدعیان تقلب در انتخابات 88 برای مواجهه با مسئله، به خیابانها اردوکشی کردند!؟
 
رهبر انقلاب خاطرنشان کردند: بارها و بارها این سوال را نه در مجامع عمومی بلکه به شکلی که قابل پاسخ دادن باشد مطرح کرده ایم پس چرا جواب نمی دهند، چرا عذرخواهی نمی کنند؟
 
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: در جلسات خصوصی می گویند تقلبی رخ نداده بود، پس به چه علت کشور را دچار آن ضایعات کردید و به لبه پرتگاه بردید؟
 
ایشان با اشاره به اوضاع پرآشوب و خونین برخی کشورهای منطقه خاطرنشان کردند: می دانید اگر در فتنه 88 خدا کمک نمی کرد و گروههای مردمی به جان هم می افتادند کشور به چه روز و روزگاری می افتاد؟ که البته خداوند نگذاشت و ملت هم بصیرت به خرج دادند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای در پاسخ به دانشجویی دیگر «شدت به خرج دادن» را به معنای جدیت و ایستادگی منطقی در بحث، قابل قبول دانستند اما تأکید کردند: اگر منظور از شدت بخرج دادن مخالفتِ همراه با عنف و زور باشد، کاملاً مخالفم.
 
رهبر انقلاب، نظر یکی دیگر از دانشجویان درباره ضرورت نظارت بر همه قوا و دستگاهها از جمله مجلس، قوه قضاییه و صدا و سیما را تأیید اما خاطرنشان کردند: چگونگی نظارت بر مجلس و دستگاه قضا، مطلب مهمی است که فعالان دانشجویی می توانند روی آن کار پخته کنند و پیشنهاد دهند.
 
رهبر انقلاب اسلامی در ادامه سخنان خود با بیان چند سوال و پاسخ های آنها، خواستار بحث های دقیق درخصوص این موضوعات، در دانشگاهها شدند.
 
اولین سؤال: نسبت دانشجو و عنصر انقلابی با آرمانهای انقلاب چیست؟ رهبر انقلاب در پاسخ به این سؤال ابتدا به تبیین آرمانهای انقلاب و رابطه آنها با واقعیات جامعه پرداختند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین این نکته را متذکر شدند که دسترسی به آرمانهای انقلاب بدون نیرو و نشاط و جسارت و خط شکنی جوان ها امکان پذیر نیست.
 
ایشان افزودند: بر همین اساس باید نقش جوانان در تحقق آرمانهای انقلاب، جدی گرفته شود زیرا معتقدم جوانها توانایی گره گشایی دارند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای بعد از این مقدمه، به تبیین آرمانهای انقلاب اسلامی پرداختند و گفتند: نظام اسلامی دارای منظومه ای از آرمانها است که باید برای رسیدن به همه آنها تلاش شود اما این آرمانها دارای رتبه بندی و درجات مختلف هستند.
 
ایشان رسیدن به جامعه ای «عادلانه، پیشرفته و معنوی» را از آرمانهای اصلی و درجه یک نظام اسلامی دانستند و در تشریح آن، خاطرنشان کردند: جامعه عادلانه، جامعه ای است که هم مسئولان عادلانه رفتار کنند و هم مردم نسبت به یکدیگر عدالت داشته باشند، ضمن آنکه این جامعه در عرصه های علمی، سیاسی و تمدنی، پیشرفته و از نظر معنویت نیز سیراب باشد.
 
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه دستیابی به چنین آرمانی قطعاً قابل تحقق است و تاکنون نیز در این مسیر پیشرفتهای خوبی انجام شده، افزودند: چنین جامعه ای برای کشورهای اسلامی و غیراسلامی الگو خواهد بود.
 
حضرت آیت الله خامنه ای به برخی آرمانهای دیگر نظام اسلامی که در مراتب بعد از این آرمان اصلی قرار دارد اشاره کردند و گفتند: اقتصاد مقاومتی، سلامت در جامعه، صنعت برتر، کشاورزی برتر، تجارت همراه با رونق، علم پیشرو، نفوذ فرهنگی و سیاسی در جهان، همه در منظومه آرمانهای نظام اسلامی قرار دارند و قابل تحقق نیز هستند.
 
سؤال دومی که رهبر انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان مطرح کردند عبارت بود از «نسبت آرمانها با واقعیات؟»
 
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: به عنوان مثال تحریم ها یک واقعیت است و از طرف دیگر پیشرفت اقتصادی یکی از آرمانهای انقلاب است اکنون سؤال این است که پیشرفت اقتصادی با واقعیتی همچون تحریم چگونه امکان پذیر است.
ایشان تأکید کردند: در موضوع نسبت آرمانگرایی با واقعیات، ما هم آرمانگرایی را کاملاً تأیید می کنیم و هم دیدن واقعیات را.
 
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: آرمانگرایی بدون دیدن واقعیات، به خیالپردازی و توهم منجر خواهد شد البته باید میان واقعیات و آنچه که تلاش می شود بعنوان واقعیات القاء شود، تفاوت قائل شد.
 
ایشان یکی از روشهای معمول در جنگ روانی را القاء واقعیت های غیرواقعی خواندند و تأکید کردند: یکی از کارکردهای بصیرت این است که انسان واقعیات را آنطور که هست، ببیند و دچار اشتباه نشود.
 
رهبر انقلاب اسلامی یکی دیگر از شگردهای جنگ روانی را بزرگنمایی بیش از حد برخی واقعیات و نادیده گرفتن واقعیات دیگر دانستند و گفتند: بعنوان نمونه، یکی از واقعیات این است که بخشی از نخبگان از کشور خارج می شوند اما در کنار آن، واقعیت دیگری وجود دارد که «افزایش چشمگیر دانشجویان نخبه» است، اما در تبلیغات، واقعیت اول بزرگنمایی می شود و واقعیت دوم به هیچ وجه گفته نمی شود.
 
حضرت آیت الله خامنه ای در نتیجه گیری این بحث تأکید کردند: فعال دانشجویی آرمانخواه که واقعیات را هم می بیند، در هیچ شرایطی، چه هنگام پیروزیهای شیرین و چه هنگام هزیمت های تلخ، دچار احساس انفعال و یأس و بن بست نمی شود زیرا در آرمانخواهی صحیح و واقع بینانه، بن بست وجود ندارد.
 
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: توقع من از دانشجویان عزیز این است که همواره و در هر شرایطی، با نگاه واقع بینانه به دنبال آرمانها باشند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای سؤال سوم خود را اینگونه مطرح کردند: «رابطه تکلیف مداری با دنبال نتیجه بودن چیست؟» ایشان در پاسخ به این سؤال به جمله معروف امام خمینی (ره) که می فرمودند: «ما به دنبال تکلیف هستیم»، اشاره کردند و افزودند: آیا این جمله بدین معنا است که امام با وجود آن سختی ها و زحماتی که سالها متحمل شده بودند، دنبال نتیجه نبودند؟ قطعاً چنین چیزی صحیح نیست.
 
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: تکلیف گرایی صحیح آن است که انسان در راه رسیدن به نتیجه مطلوب براساس تکلیف عمل و از کارهای ضدتکلیف و نامشروع پرهیز کند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: انسانی که برای رسیدن به نتیجه براساس تکلیف عمل می کند، اگر به نتیجه مطلوب هم نرسد، احساس پشیمانی و خسارت نمی کند.
 
ایشان در جمع بندی این موضوع گفتند: تکلیف گرایی هیچ منافاتی با دنبال نتیجه بودن، ندارد.
رهبر انقلاب اسلامی سپس به موضوع «ضرورت وجود شور و نشاط در دانشگاهها» پرداختند.
حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: این شور و نشاط باید در محیط دانشگاه و در بخش های مختلف علمی، اجتماعی و سیاسی نمود پیدا کند.
 
ایشان، دانشگاه را محیط جستجوگر در زمینه مسائل کلان کشور و مسائل مختلف سیاسی دانستند و افزودند: بحث و تحلیل و فهم درست مسائل مختلف داخلی و بین المللی یکی از راههای ایجاد شور و نشاط در دانشگاهها است. رهبر انقلاب اسلامی، شناخت مسائل اصلی و تفکیک آنها از مسائل فرعی و سرگرم نشدن به مسائل غیراولویت دار را یکی دیگر از زمینه های شور و نشاط در دانشگاهها، بیان کردند.
 
ایشان خاطرنشان کردند: محیطهای دانشجویی می توانند با بحثهای پرنشاط و تحرک آفرین، مسئولان کشور را در اولویت بندی صحیح مسائل کمک کنند.
 
رهبر انقلاب در تبیین مصادیقی که می تواند در دانشگاهها دستمایه بحثهای حقیقی نشاط آفرین قرار گیرد به موضوع حماسه اقتصادی اشاره کردند.
 
ایشان افزودند: حماسه اقتصادی از جمله مسائل سرنوشت سازی است که دانشجویان می توانند با بررسی عمیق حدود و راهکارهای آن به پیشرفت کشور، کمک بزرگی کنند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: البته حماسه اقتصادی، مسئله ای نیست که ظرف چند ماه نتیجه دهد بلکه یک حرکت بلندمدت است که باید در سالجاری شروع شود.
 
ایشان اقتصاد مقاومتی و سبک زندگی را از دیگر موضوعات واقعی برشمردند که بررسی ابعاد و زوایای آنها می تواند خون تازه ای در پیکره محیطهای دانشجویی و دانشگاهی جاری سازد.
 
رهبر انقلاب اسلامی، با دعوت از محیطهای دانشجویی برای بررسی عمیق «بیداری اسلامی» و فراز و نشیبهای آن در کشورهای منطقه تأکید کردند: بیداری اسلامی پدیده بسیار مهمی است که با آنتی تزهای استکباری از بین نمی رود.
 
ایشان با اشاره به حوادث جاری در برخی کشورهای منطقه افزودند: این حوادث نشان می دهد که عمق بیداری اسلامی در این کشورها وجود دارد اما به علت اینکه مسائل خوب مدیریت نشد و ناشیگری کردند امروز اوضاع کشور بزرگ مصر، بسیار دردناک شده است.
 
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: تشکلها و محیطهای دانشجویی با بحثهای عمیق درباره «روند بیداری اسلامی، خاکریز طولانی استکبار در مقابل این پدیده، اشتباهات صورت گرفته در کشورهای منطقه و مقایسه حوادث آنها با روند استقرار و استمرار جمهوری اسلامی در ایران»، به کشور و ملت خدمت خواهند کرد.
رهبر انقلاب بررسی و تبیین عمق راهبردی نظام اسلامی را از دیگر موضوعاتی دانستند که می تواند به تحرک و نشاط فکری دانشگاهها کمک کنند.
 
ایشان خاطرنشان کردند: نگاه واقع بینانه به اوضاع منطقه نشان می دهد برخی موضوعات مایه استحکام نظام اسلامی و نشان دهنده عمق راهبردی و استراتژیک جمهوری اسلامی هستند.
 
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: هدف از سخنان صریح امام خمینی درباره هسته های انقلابی خارج از کشور، تشکیل این عمق استراتژیک بود که امروز استکبار با دستپاچگی سعی در مبارزه با آن را دارد اما بجایی نخواهد رسید.
 
رهبر انقلاب تلاش دشمنان اسلام برای ایجاد اختلاف و دشمنی میان شیعه و سنی را خاطرنشان کردند و افزودند: شیعه را در نقاط مختلف می کوبند چرا که تصور می کنند شیعیان پایگاه طبیعی جمهوری اسلامی اند اما دشمنان نمی دانند که در بسیاری از کشورها، برادران اهل سنت با شدت بیشتری از نظام اسلامی دفاع می کنند.
 
رهبر انقلاب در جمع بندی این بخش از سخنانشان خطاب به جامعه دانشجویی تأکید کردند: «مسائل سیاسی – اجتماعیِ ناظر به واقعیات زندگی» می تواند نشاط و تحرک دانشگاهها را موجب شود و نتیجه مباحث را به عنوان فرآورده های علمی در اختیار مسئولان قرار دهد.
حضرت آیت الله خامنه ای در ادامه سخنانشان، تلاش علمی را صحنه دیگری برای افزایش نشاط حقیقی در دانشگاهها دانستند.
ایشان افزودند: نیاز علمی از نیازهای اساسی و درجه یک کشور است و باید تلاش کنیم روند پیشرفتهای ده سال اخیر، بطور مضاعف ادامه یابد.
 
رهبر انقلاب، پیشرفت های علمی را گره گشای مشکلات اقتصادی – سیاسی و اجتماعی برشمردند و تأکید کردند: کار و پیشرفت علمی در دانشگاهها و در کشور باید بصورت جهادی انجام شود.
ایشان دانشجویان را به افزایش ارتباط با اساتید ارزشی و مکتبی، گسترش روابط با «مراجع فکریِ مورد اعتماد و سالم» و تقویت مطالعات فکری فراخواندند.
 
در این دیدار قبل از سخنان رهبر معظم انقلاب 12 نفر از دانشجویان به نمایندگی از تشکلها و انجمن های علمی – فرهنگی –قرآنی و سیاسی دانشگاهها، دیدگاههای خود را درباره مسائل مختلف بیان کردند.
آقایان:
-    ابوالفضل چمندی – از اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان
-    سهیل عظیمی – به نماینده گی از فعالان قرآنی
-    مصطفی دینی – از انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران
-    احمد مداحی – نماینده بسیج دانشجویی
-    محمد رضایتی – از اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل
-    مهدی زینالو – از معاونت علمی ریاست جمهوری
-    علی محمدزاده – نماینده ی جنبش عدالتخواه دانشجویی
-    امین عباسی – نماینده تشکلهای اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی
-    مصطفی صادقی فر – نماینده دفتر تحکیم وحدت
-    محمدمهدی کرامتی – نخبه علمی و دانشجوی دکترا
-    حمیدرضا صالحیان – نماینده گروههای جهادی دانشجویی
-    و خانم فرزانه فرشید نیک – به نمایندگی از انجمن های علمی 
دانشجویانی بودند که در این دیدار دیدگاههای خود را مطرح کردند.
محورهای اصلی سخنان نمایندگان تشکلهای دانشجویی به این شرح است:
-    محکوم کردن فضاسازی برخی جریانها برای تطهیر فتنه گران سال 88 و حامیان آنها
-    انتقاد از تلاش برخی افراد و جریانها برای زیر سؤال بردن خدمات دولت
-    لزوم تبیین دقیق و روشن مقوله «اعتدال» از جانب رئیس جمهور منتخب
-    ضرورت ایجاد اندیشکده های اسلامی بمنظور عملی شدن کرسی های آزاداندیشی
-    وجود فضای عقلانی، علمی، پرنشاط و آزاد در دانشگاهها
-    هوشیاری در قبال طرح موضوع «مذاکره با امریکا» به بهانه لزوم حل مشکلات اقتصادی و شکستن تحریم ها
-    انتقاد از نگاه نادرست، صوری و فرمایشی به کرسی های آزاداندیشی
-    ضرورت نگاه صحیح به اسلامی کردن دانشگاهها 
-    ایجاد بستر لازم برای فعالیت تشکل ها و کانونهای دانشجویی با سلایق مختلف و دیدگاههای انتقادی
-    پیشنهاد تشکیل دانشگاه «تربیت معلم و استاد قرآن کریم»
-    نگارش دروس معارف متناسب با رشته های تحصیلی در دانشگاهها
-    انتقاد از فرصت سوزی و ظلم عظیم به نظام، انقلاب و مردم در جریان فتنه 88 و محکوم کردن برخی تلاشها برای تطهیر فتنه سازان
-    اهمیت تعریف چارچوبهای نظری گفتمان امام خمینی به عنوان شاخص حرکت صحیح سیاسی – اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی
-    لزوم حفظ و تقویت فضای آرام و به دور از سیاست زدگی در دانشگاهها در جهت ادامه حرکت پرشتاب و جهش های علمی کشور
-    گلایه از عدم حضور مسئولان در دانشگاهها
-    نظارت موشکافانه، نقادانه و منصفانه جریانهای دانشجویی بر عملکرد دولت یازدهم همچون دولتهای قبلی
-    ضرورت تبیین مرزهای تکلیف گرایی و نتیجه گرایی
-    اهمیت پرهیز از نگاههای جناحی و سیاسی در انتخاب وزیر جدید علوم
-    اثبات مجدد سلامت نظام انتخاباتی کشور در انتخابات خرداد 92 و روشن شدن دروغهای عناصر فتنه گر
-    گلایه از نبود نگاه عادلانه رسانه ای نسبت به مسائل و مشکلات مناطق مختلف کشور بویژه مناطق محروم
-    اهمیت نگاه جامع و متوازن به بخشهای خصوصی، تعاونی و دولتی
-    استفاده از ظرفیت های تشکلهای مردمی یا همان دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی
-    انتقاد از نگاههای صوری و ویترینی برخی دستگاهها به فعالیتهای فرهنگی
-    انتقاد از خودداری برخی قوا، نهادها و دستگاهها از پاسخگویی و شفاف سازی
-    ضرورت توجه شورای نگهبان به تبیین شفاف ملاک های احراز صلاحیت
-    آسیب شناسی رفتار انتخاباتی برخی جریانها و شخصیت ها در انتخابات ریاست جمهوری
-    لزوم تدوین چارچوب های نظارت ساختار یافته بر قوا و دستگاهها
-    ضرورت حاکم شدن گفتمان قانونگرایی بر تمام اجزای کشور و اجرای بدون کم و کاست قانون اساسی
-    لزوم نقش دادن به مردم در جهت تحقق حماسه اقتصادی، همانند نقش آفرینی برجسته در حماسه سیاسی و اجرای دقیق اصل 44 قانون اساسی
-    گلایه از برخورد تبعیض آمیز با برخی تشکل های دانشجویی، در دانشگاهها
-    ضرورت تبیین مختصات فضای با نشاط در دانشگاهها بمنظور جلوگیری از برخوردهای سلیقه ای 
-    لزوم بازنگری جدی در منابع ترجمه ای علوم انسانی و زمینه سازی برای تولید علم بومی
-    اهمیت نوسازی ادبیات گفتمان انقلاب اسلامی بمنظور فراگیرتر شدن آن در میان قشرهای مختلف مردم
-    ضروت تدوین طرحی جامع برای تأمین و ساماندهی منابع مالی دانشگاهها
-    بهره گیری از ظرفیت دانشجویی در سطوح مختلف مدیریت کشور
-    توجه بیشتر به هنر اسلامی و متخصصان برخوردار از مبانی دینی در جهت عینیت یافتن سبک زندگی اسلامی
-    برکات فراوان اردوهای جهادی نظیر کادرسازی و نخبه پروری فرهنگی
-    ضرورت توجه بیشتر به روستاها و مناطق محروم پیشنهاد راه اندازی شبکه تلویزیونی روستا
-    لزوم تشکیل نهاد صنفی و غیردولتی برای بهره مندی و حمایت از حرکتهای جهادی
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2059
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392
در شب های «احیا» با اجرای مراسم قرآن برسر گرفتن و راه اندازی دسته های سینه زنی به سمت گردان های دیگر حرکت می کردیم.

 
ماه مبارک رمضان در جبهه ها به خاطر فضای ملکوتی اش عزیز بود نه به خاطر سفره رنگین افطار.
  
جملات بالا بخشی از صحبت های سرهنگ دشتی زاده مسئول روابط عمومی سپاه سلمان سیستان و بلوچستان است.

 
وی می گوید: رمضان سال 67 در منطقه عملیاتی فاو حضور داشتم. در شب های «احیا» با اجرای مراسم قرآن برسر گرفتن و راه اندازی دسته های سینه زنی به سمت گردان های دیگر حرکت می کردیم.
 
شهید مهدی مهدی زاده زمانی که دعای« ابوحمزه ثمالی» را می خواند بلند فریاد می زد (خدایا به حق این ماه شهادت را نصیب من بگردان) و سرانجام چهارم خردادماه سال 67 به شهادت رسید.
 
شور واشتیاق سال های جبهه با حال وهوای امروز بسیار فرق دارد و تکرارشدنی نیست. چون آن زمان کسی به فکر زمان افطار و تهیه اقلام چرب و شیرین نبود و معمولا سفره افطار از غذاهایی که مردم برای جبهه ارسال می کردند تشکیل می شد
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1323
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392

آیت‌الله جاودان : گناه نحس و درد است و غیر از گناه هیچ نحسی و دردی در عالم وجود ندارد. اگر این نحسی و درد از زندگی انسان بیرون رود، او مبارک شده و زندگی او بابرکت خواهد شد. انسان روزی می‌فهمد که اگر در طول زندگی خود گناه نمی‌کرد، چقدر چیزهای مهمی می‌توانست به دست بیاورد و چه چیزهای مهمی از دست داده است.

وی با اشاره به چند داستان آموزنده و با استشهاد به آیات و روایات گفت: تنها چیزی که می‌تواند خرابی‌ها را پاک کند و این نحسی و درد را از بین ببرد و به زندگی ما برکت بخشد، نماز است و تنها نماز است که به ما مقاومت در مقابل گناهان و غرایز را می‌دهد.

فایل کامل صوتی آیت‌الله جاودان را از اینجا بشنوید:


 


 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1628
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392

*خطبه 6 و مظلومیت امیرالمؤمنین

«وَاللَّهِ لَا أَکُونُ کَالضَّبُعِ تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ حَتَّى یصِلَ إِلَیهَا طَالِبُهَا وَیخْتِلَهَا رَاصِدُهَا وَلَکِنِّی أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ وَبِالسَّامِعِ الْمُطِیعِ الْعَاصِی الْمُرِیبَ أَبَداً حَتَّى یأْتِی عَلَی یوْمِی فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّی مُسْتَأْثَراً عَلَی مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَاله حَتَّى یوْمِ النَّاسِ هَذَ»

به خدا سوگند از آگاهی لازمی برخوردارم و هرگز غافلگیر نمی‏شوم که دشمنان ناگهان مرا محاصره کنند و با نیرنگ دستگیرم کند، من همواره با یاری انسان حق طلب، بر سر آن کس می‏کوبم که از حق روی گردان است و با یاری فرمانبر مطیع، نافرمان اهل تردید را درهم می‏شکنم تا آن روز که دوران زندگانی من به سر آید، پس سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم و از هنگام وفات پیامبر(ص) تا امروز حق مرا از من بازداشته و به دیگری اختصاص دادند.

*خطبه 73 و  ویژگی‏‌های امام علی(ع) از زبان خود

«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَیرِی وَ وَاللَّهِ لَأُسَلِّمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ وَلَمْ یکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَی خَاصَّةً الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِکَ وَفَضْلِهِ وَزُهْداً فِیمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَزِبْرِجِهِ»

همانا می‌‏دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم، سوگند به خدا به آنچه انجام داده‏اید گردن می‏نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو براه باشد و از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می‏کنید، پرهیز می‏‌کنم.

*خطبه 86 و  ویژگی‌‏های امام علی(ع)

«وَاعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَأَنَا هُوَ أَ لَمْ أَعْمَلْ فِیکُمْ بِالثَّقَلِ الْأَکْبَرِ وَأَتْرُکْ فِیکُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ وَرَکَزْتُ فِیکُمْ رَایَةَ الْإِیمَانِ وَوَقَفْتُکُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَ أَلْبَسْتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِی وَفَرَشْتُکُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِی وَفِعْلِی‏ وَأَرَیْتُکُمْ کَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِی فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْیَ فِیمَا لَا یُدْرِکُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَلَا یَتَغَلْغَلُ إِلَیْهِ الفکر»

مردم عذر خواهی کنید از کسی که دلیلی بر ضدّ او ندارید و آن کس من هستم، مگر من در میان شما بر اساس «ثقل اکبر» که قرآن است عمل نکردم و «ثقل اصغر» عترت پیامبر(ص) را در میان شما باقی نگذاردم، مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهیتان ندادم، مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندام شما نپوشاندم و نیکی‏ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم، پس وهم و گمان خود را در آنجا که چشم دل ژرفای آن را مشاهده نمی‏کند و فکرتان توانایی تاختن در آن راه ندارد، به کار نگیرید،

 

*خطبه 93 و ویژگی‌‏های علمی و سیاسی امام علی(ع)

«أَیهَا النَّاسُ فَأَنَاَ فَقَأْتُ عَینَ الْفِتْنَةِ وَلَمْ یکُنْ لِیجْتَرِئَ عَلَیهَا أَحَدٌ غَیرِی بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَیهَبُهَا وَاشْتَدَّ کَلَبُهَا فَاسْأَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَا تَسْأَلُونِی عَنْ شَی‏ءٍ فِیمَا بَینَکُمْ وَبَینَ السَّاعَةِ وَلَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِی مِائَةً وَتُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُکُمْ بِنَاعِقِهَا وَقَائِدِهَا وَسَائِقِهَا وَمُنَاخِ رِکَابِهَا وَمَحَطِّ رِحَالِهَا وَمَنْ یقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَمَنْ یمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً وَلَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِی وَنَزَلَتْ بِکُمْ کَرَائِهُ الْأُمُورِ وَحَوَازِبُ الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ کَثِیرٌ مِنَ السَّائِلِینَ وَفَشِلَ کَثِیرٌ مِنَ الْمَسْئُولِینَ»

ای مردم من بودم که چشم فتنه را کندم و جز من هیچ کس جرأت چنین کاری را نداشت، آنگ اه که امواج سیاهی‏ها بالا گرفت و به آخرین درجه شدّت خود رسید، پس از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید، سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، نمی‏پرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت می‏‌گذرد و نه از گروهی که صد نفر را هدایت یا گمراه می‏سازد، جز آنکه شما را آگاه می‏سازم و پاسخ می‏‌دهم.

و از آنکه مردم را بدان می‏خواند و آنکه رهبریشان می‏کند و آنکه آنان را می‏راند و آنجا که فرود می‏آیند و آنجا که بار گشایند و آنکه از آن‌ها کشته شود و آنکه بمیرد، خبر می‏دهم، آن روز که مرا از دست دادید و نگرانی‏ها و مشکلات بر شما باریدن گرفت و بسیاری از پرسش کنندگان به حیرت فرو رفته می‏گویند، سر انجام چه خواهد شد که گروه بسیاری از پرسش شوندگان از پاسخ دادن فرو مانند.

*خطبه 118 و علل نکوهش کوفیان

«مَا بَالُکُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَکَ فَقَالَ علیه‌السلام مَا بَالُکُمْ لَا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَلَا هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ أَ فِی مِثْلِ هَذَا ینْبَغِی لِی أَنْ أَخْرُجَ إِنَّمَا یخْرُجُ فِی مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِکُمْ وَ ذَوِی بَأْسِکُمْ»

شما را چه می‏‌شود هرگز ره رستگاری نپویید و به راه عدل هدایت نشوید، آیا در چنین شرایطی سزاوار است که من از شهر خارج شوم، هم اکنون باید مردی از شما که من از شجاعت و دلاوری او راضی و به او اطمینان داشته باشم، به سوی دشمن کوچ کند.

منبع: فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2388
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392

صوت/ نوای محمود کریمی به مناسبت شب قدر

دانلود

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: بازدید از این مطلب : 2780
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 مرداد 1392

 هنگامی که فرق مظلوم‌ترین فرد عالم شکافته شد، جبرئیل بانگ برآورد که سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره‌های دانش نبوت تاریک و نشانه‌های پرهیزکاری بر طرف شد و عروه الوثقی الهی گسیخته شد...

 

هنگامی که سه نفر از باقیمانده خوارج در مکه هم‌قسم شدند تا نقشه شوم خویش را در ماه رمضان سال 40 هجری قمری عمل کنند، زمان زیادی نگذشت، دو نفر از آن‌ها که برای قتل معاویه و عمرو بن عاص رهسپار محل مأموریت خود شدند، در اجرای نقشه خود ناکام ماندند و تنها عبدالرحمن بن ملجم مرادی در شب نوزدهم ماه رمضان فرق مظلوم‌ترین فرد عالم را شکافت.

عبدالرحمن بن ملجم مرادی همراه با شبیب بن بجره اشجعی در سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه کمین کرد و هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) سر بر سجده نهاد، شمشیر زهرآگین خود را فرود آورد، در این هنگام حضرت علی(ع) در محراب مسجد افتاد و فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملّة رسول الله فزت و ربّ الکعبه»، سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم.

امام(ع) در حالی که خون از سر و صورت شریفش جاری بود، فرمود: «هذا ما وعدنا الله و رسوله»، این همان وعده‌ای است که خداوند متعال و رسولش به من داده‌اند، در این زمان چون امام توان برگزاری نماز جماعت را نداشت، به امام حسن(ع) فرمود نماز را ادامه دهد و خود نشسته نماز را اقامه کرد.

نقل شده است که جبرئیل در میان آسمان و زمین ندا داد و گفت: «تهدّمت والله ارکان الهدی وانطمست أعلام التّقی وانفصمت العروه الوثقی قُتل ابن عمّ المصطفی قُتل الوصیّ المجتبی قُتل علیّ المرتضی قَتَله أشقی الْأشقیاء»، سوگند به خدا که ارکان هدایت در هم شکست و ستاره‌های دانش نبوت تاریک و نشانه‌های پرهیزکاری بر طرف شد و عروه الوثقی الهی گسیخته شد، زیرا پسر عموی رسول خدا(ص) شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید، وی را سیاه بخت‌ترین اشقیاء به شهادت رسانید.

 

 

محل ضربت خوردن امام علی(ع) در محراب مسجد کوفه

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2510
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

آیت‎الله تهرانی با اشاره به حدیثی از امام صادق(ع) گفت: امام ششم می‌فرمایند: بررسی امور سال آینده و اندازه‎گیری آن، در شب نوزدهم انجام می‎شود و در شب بیست و یکم ثبت و ضبط و در شب بیست و سوم توشیح می‎شود و به امضای ولی‏عصر(عج) می‎رسد.

 امروز هجدهمین روز ماه ضیافت الهی و در آستانه شب قدر است؛ ماهی که پیامبر(ص) در خطبه مشهورش درباره آن می‌فرماید: «ای مردم، ماه خدا همراه برکت و رحمت و آمرزش گناهان به شما روی آورده است، ماهی که از همه ماه‌ها ارزشمندتر و بافضیلت‌تر است، روزهایش ارزشمندترین روزهاست و شب‌هایش بافضیلت‌ترین شب‌هاست و ساعت‌هایش از همه ساعت‌ها ارزشمند‌تر و ارجمندتر است...».

ماه رمضان امسال با همه شور و حلاوت روحانی‌اش برای تهرانی‌ها غمی در دل نهفته دارد و آن خلأ بزم‌های معرفت و اخلاق استاد مبرز اخلاق و عرفان آیت‌الله آقامجتبی تهرانی است. در آستانه ماه مبارک رمضان، متن سلسله جلسات این استاد فقید اخلاق در ماه رمضان سال 90 با موضوع دعا منتشر می‌شود. جلسه هجدهم ( 27 مردادماه 1390):


ماه رمضان، ماه اجابت درخواست‏ها

در روایتی پیغمبر اکرم (صلّی ‏الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم) می‏فرمایند: «لَوْ یَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِی رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ یَكُونَ رَمَضَانُ السَّنَه».  اگر بنده بداند که در ماه مبارک رمضان چیست، هرآینه دوست می‎دارد که تمام سال، ماه رمضان باشد. لذا روایتی نقل شده است که وقتی ماه مبارک رمضان می‎آمد، پیغمبر اکرم (صلّی ‏الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم) این جملات را می‏فرمودند: «سُبْحَانَ اللَّهِ مَا ذَا تَسْتَقْبِلُونَ وَ مَا ذَا یَسْتَقْبِلُكُمْ»؛ شما به دیدار چه می‎روید؟! چه‌چیز به دیدار شما می‎آید؟! در روایت آمده است: «قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّات».  حضرت سه بار این را تکرار می‎فرمودند.

در روایتی پیغمبر اکرم (صلّی ‏الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم) می‎فرمایند: «یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِی كُلِّ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ َثَلَاثَ مَرَّاتٍ هَلْ مِنْ سائِلٍ فَأُعْطِیَهُ سُؤْلَه»؛ خداوند در هر شب از ماه مبارک رمضان سه بار می‎فرماید: آیا درخواست‏کننده‎ای از من هست که من درخواست او را اجابت کنم؟! «هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ، هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَه».  آیا کسی هست که به من رجوع کند و از من پوزش بطلبد تا من هم بپذیرم؟! این روایات مربوط به خود ماه مبارک رمضان است که موقعیت ماه رمضان را بیان می‏کند.

رفع حجاب بین عبد و رب، در شب قدر

پیرامون شب قدر، پیغمبر اکرم (صلّی ‏الله ‏علیه ‏و آله ‏و سلّم) در روایتی می‏فرمایند: «تُفَتَّحُ ابوابُ السَّماءِ فِی لَیلَةِ القَدرِ».  تمام در‎های آسمان در شب قدر گشوده می‎شود؛ یعنی تمام حجاب‎ها برطرف می‎شود. در شب قدر هیچ حجابی بین عبد و ربّش نیست. البته این رفع حجاب از ناحیه ربّ است؛ یعنی از طرف پروردگار، هیچ مانعی وجود ندارد. این‏که گفته می‎شود که از خصوصیات لیالی قدر این است که دیگر هیچ حجاب و مانعی در کار نیست، به این معنا است که اگر بنده بخواهد با پروردگارش سخن بگوید هیچ مانعی وجود ندارد. لذا عبد در شب قدر باید در راز و نیاز کوشش کند و دردها و مشکلاتش را با ربّش مطرح کند و از خداوند بخواهد که مشکلاتش را حل کند.

تقسیم‌بندی حاجات

خواسته‎های ما در یک تقسیم‏بندی ابتدایی به دو دسته معجّل یا کوتاه‏مدّت و مؤجّل یا بلندمدّت تقسیم می‏گردند. حاجات مؤجّل ما حاجاتی است که در عموم زمان مطرح است و آن را در طول زمان، مثلاً مادام‏العمر یا برای سال آینده می‏خواهیم؛ امّا حاجات معجّل حاجاتی است که یک لحظه هم نمی‎خواهیم خواسته ما به تأخیر بیفتد. از طرف دیگر، هرچه اهمیت خواسته‏ای بیشتر باشد، تأکید بیشتری هم بر آن می‎کنیم و آن را بر دیگر خواسته‏ها مقدّم می‎داریم و بر آن اصرار می‏ورزیم.

شب‏های قدر؛ شب ترمیم گذشته و ترسیم آینده

مطلب دیگر، مسأله لیالی قدر است. در روایتی که زراره نقل می‎کند، امام صادق (علیه ‎السلام) می‎فرمایند: «التَّقْدِیرُ فِی لَیْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ وَ الْإِبْرَامُ فِی لَیْلَةِ إِحْدَى وَ عِشْرِینَ وَ الْإِمْضَاءُ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ». بررسی امور سال آینده و اندازه‎گیری آن، در شب نوزدهم انجام می‎شود و در شب بیست و یکم ثبت و ضبط می‎شود و در شب بیست و سوم توشیح می‎شود و به امضای ولی‏عصر (صلوات ‏الله ‏علیه) می‎رسد.

حالا ما امشب چه می‎خواهیم؟ بنده از خدا دو چیز بیشتر نمی‎خواهم؛ یکی «ترمیم» و دیگری «ترسیم». ترمیم جایی مطرح می‏شود که انسان گذشته را تضییع کرده باشد. ما همه‎مان سال گذشته خطا کرده‏ایم و این خطاها قابل شمارش هم نیست. شب نوزدهم، شب اندازه‎گیری امور نسبت به آینده و شب بررسی است. آیا در اندازه‎گیری امور سال آینده که قرار است امشب انجام شود، سوابق ما هم در نظر گرفته می‎شود یا خیر؟ اگر بنا باشد که گذشته ما بررسی شود، راه ترسیم برای ‎ما بسته می‎شود. ترسیم بدین معنا است که از خدا تقاضا کنیم که سال آینده ما به احسنِ وجه باشد.

گذشته خراب ما نیاز به ترمیم دارد

اینجا است که این بحث مطرح می‎شود که راه‏کار چیست؟ راه‏کار این است که ابتدا سراغ «ترمیم» برویم و از خدا بخواهیم که گذشته‏مان را ترمیم کند. علی (علیه ‎السلام) در مناجات خود می‏گوید: «إِلَهِی إِنْ كُنْتَ لَاتَرْحَمُ إِلَّا الْمُجِدِّینَ فِی طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ یَفْزَعُ الْمُقَصِّرُونَ»؛ خدایا، اگر فقط به کسانی که در طاعت تو کوشش کردند رحم کنی، پس آن‏هایی که اشتباه کردند به چه‌کسی پناه برند؟! «وَ إِنْ كُنْتَ لَاتَقْبَلُ إِلَّا مِنَ الْمُجْتَهِدِینَ فَإِلَى مَنْ یَلْتَجِئُ الْمُفَرِّطُونَ»؛ و اگر تنها از کسانی که از تو اطاعت کردند قبول کنی، پس کسانی که زیاده‎روی کردند چه کنند؟! «وَ إِنْ كُنْتَ لَاتُكْرِمُ إِلَّا أَهْلَ الْإِحْسَانِ فَكَیْفَ یَصْنَعُ الْمُسِیئُون»؛ و اگر بنا باشد که جز نیکوکاران را اکرام نکنی، پس بدکارها چه کار کنند؟!

شب نوزدهم، شب تقاضای ترمیم گذشته است؛ البته در تمام لیالی قدر این‏گونه است، اما امشب که بنا بر این است که امور ما را بررسی کنند و اندازه‎گیری کنند و شب بیست و یکم هم ثبت و ضبط کنند، ما قبل از ثبت و ضبط باید از خدا بخواهیم که خدایا از گناهان ما درگذر!

درخواست «صفح جمیل» از خداوند

در لیالی قدر تقاضای عفو کردن از خداوند، پناه بردن به غفّاریت خداوند است. ممکن است از خدا بخواهیم که ما را به‌خاطر گناهانمان عقوبت نکند که این را «عفو» می‏نامند. البته عفو عبارت از آن است که در عین عدم مجازات نسبت به کارهای زشت، بدکاری‏ام را به رخم می‎کشد. ولی ما امشب از خداوند «صفح جمیل» می‎خواهیم؛ یعنی بخششی کریمانه که به روی من هم نیاورد که تو بد کردی.

صفح هم یک نوع عفو است؛ اما یک قِسم خاصی از عفو است. ما از خدا می‏خواهیم که  نه‌تنها عقوبتم مکن، بلکه به رویم نیز میاور؛ چرا که خودم سرافکنده هستم. خودم می‎دانم که وضعم خراب است. خداوند کسی است که خودش به چنین عفوی امر کرده است. در آیات قرآن آمده است: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین».  عفوشان کن اما عفوت، عفوِ صفحی باشد. در جای دیگر می‏فرماید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیل».  اینجا  عبارت «جمیل» را نیز اضافه می‏کند که ممکن است اشاره به این مطلب باشد که نه تنها عقوبتم نکن و به رویم نیاور، بلکه حالا که آمدم، نعمتی نیز بر من ببخشای!

تقاضای ترسیم نیکوی آینده از خداوند

پس امشب از خدا چه بخواهیم؟ ابتدا «ترمیم» بخواهیم و پس از آن «ترسیم» بخواهیم. از خدا بخواهیم که سال آینده‎مان خوب باشد. ائمه معصومین (علیهم ‏السلام) در ادعیه مأثوره به ما آموخته‎اند که خدا را خطاب کن و بگو: «عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِین».  نه‌تنها خطاکاران را عقوبت نمی‎کنی، بلکه به ایشان احسان هم می‏کنی. ما شب نوزدهم باید از خداوند ترمیم بخواهیم و شب بیست و یکم به بعد ترسیم بخواهیم. یعنی امشب همه‎مان بگوییم خدایا ما بد کردیم! خودمان می‎دانیم! به روی ما هم میاور! ضمناً این را هم توجه داریم که در شب قدر تمام در‎های آسمان‎ها از شب تا صبح باز است، به این معنا است که هیچ حاجب و مانعی وجود ندارد.

هر که در دنیا خوراک و پوشاکش بهتر باشد، در روز قیامت توقفش بیشتر است

البته در این راه به وسیله احتیاج داریم. «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَة». ما هم امشب به خانه‎ای که پر از وسیله است می‎رویم و آن، خانه علی (علیه ‎السلام) است. خودش، همسرش، فرزندانش، حسین و حسنش، همه وسیله‏هایی هستند که به آنها متوسّل می‏شویم.

می‎نویسند علی (علیه ‎السلام) در ماه مبارک رمضان هرشب منزل یکی از فرزندانش افطار می‏کرد. شب نوزدهم ماه مبارک رمضان منزل دخترش امّ‌کلثوم بود، روایت را او نقل می‎کند، می‎گوید: پدرم هنگام مغرب آمد و  به نماز ایستاد؛ من برای پدر افطار حاضر کردم  و در طَبَق مقداری نان جو، کاسه‎ای شیر و مقداری نمک سوده گذاشتم. وقتی نماز پدرم تمام شد، نگاهی به این طَبَق کرد و شروع کرد به گریه کردن. گفت: دخترم، برای من دو خورش گذاشتی؟! مگر تو نمی‎دانی که من به پسرعمویم و برادرم، رسول خدا اقتدا کرده‏ام؟ ای دختر، هر که در دنیا خوراک و پوشاکش بهتر باشد، در روز قیامت توقّفش نزد خداوند بیشتر است. ای دختر، در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب است... .

گزیده:
در لیالی قدر تقاضای عفو کردن از خداوند، پناه بردن به غفاریت خداوند است. ممکن است از خدا بخواهیم که ما را به‌خاطر گناهانمان عقوبت نکند که این را «عفو» می‏نامند. البته عفو عبارت از آن است که در عین عدم مجازات نسبت به کارهای زشت، بدکاری‏ام را به رخم می‎کشد. ولی ما امشب از خداوند «صفح جمیل» می‎خواهیم؛ یعنی بخششی کریمانه که به روی من هم نیاورد که تو بد کردی...

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2182
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

آیت‌الله قرهی با اشاره به حدیثی از «احادیث القدسیه» حر عاملی می‌گوید: در کوه طور، موسای کلیم در حال مناجات بود، عرضه داشت: خدایا! چه چیز من را به تو بیشتر نزدیک می‌کند؟ خداوند بیان فرمود: همان زمانی که بنده‌ام از من درخواست می‌‌کند.

«اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً؛ وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» پروردگار عالم خودش امر به درخواست «مِن ناحیة النّاس الی ناحیة اللّه» را تبیین فرمود. خدا! قولت، قول حقّ است، وعده‌ات، وعده صدق است، خودت فرمودی: از خدا مسئلت کنید، آن هم از فضلش؛ چون پروردگار عالم به شما رحیم است. جلساتی را راجع به قول حقّ و وعده صدق و فضل پروردگار عالم و این که این فضل در بستر رحمت است و باید از فضل خدا مسئلت کنیم، صحبت کردیم.

«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی» از صفات تو این نیست که امر به سؤال و درخواست کنی، بعد هم مانع عطاء بشوی، اصلاً مگر می‌شود؟! همان‌گونه که فرمود: «اُدْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُم‏» اگر کسی از پروردگار عالم مسئلت کند، محال است که عطا نکند. اصلاً از صفات خدا دور است که خودش امر به سؤال کند و بعد عطا نکند. این اصلاً اهانت و جسارت به ساحت قدس پروردگار عالم است. پروردگار عالم عطا می‌کند، آن هم چه عطایی! خدایی که حتّی به کسی که درخواست نکرده باشد، عطا می‌کند، می‌شود به کسی که درخواست کند، عطا نکند؟! همان‌گونه که در دعای ماه رجب خواندیم: «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً». حال می‌شود آن کریم، آن رحیم، آن که فضلش هم در بستر رحمتش است و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیماً» و خودش نیز می‌فرماید: از من مسئلت کنید؛ عطا نکند؟! خداوند حتّی به آن‌هایی هم که مسئلت نکردند، عطا، لطف و محبّت کرده است.

کدام لحظه، بنده به خدا نزدیک‌تر است؟

لذا نکاتی را راجع به سؤال و مسئلت عرض کردیم که پروردگار عالم می‌فرمایند چه طور سائل باشید و اصلاً آنقدر هم خدای متعال حساس است که دوست دارد بنده‌اش فقط از خودش سؤال کند. یک روایت شریف در کتاب احادیث القدسیه شیخ حرّ عاملی است که در کوه طور، موسای کلیم در حال مناجات بود، عرضه داشت: خدا! چه چیز من را به تو بیشتر نزدیک می‌کند؟ پروردگار عالم بیان فرمود: موسی! همان زمانی که بنده‌ام از من درخواست می‌کند، همان لحظه، لحظه قرب او به من است و قطعاً پروردگار عالم دوست دارد بنده‌اش بیاید و فقط به او اعلان کند که خدا! من نیاز دارم، همین! اولیاء خدا می‌گویند: حتّی چه نیاز دارد، مهم نیست.

عرض کردیم امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: از مکارم اخلاق نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این بود که دست رد به سینه هر سائلی که به محضر ایشان می‌آمد، نمی‌زد. حال مگر می‌شود پروردگار عالم، خودش دست رد بزند؟! فرمود: موسی! قرب فقط در محضر سؤال از من است. لذا فرمودند: حتی ریز را هم از من بخواهید. خدا این‌قدر دوست دارد بنده‌اش با او صحبت کند.

خدا چه نیازی به مسئلت بنده‌اش دارد

آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در جواب این مطلب که خدایی که خودش بر خودش فرض کرده رزق بنده‌اش را بدهد - که روایتش را خواندیم، هرآن کس که دندان دهد، نان دهد - چه نیاز دارد که انسان از او درخواست کند؛ یک نکته بسیار ظریف بیان فرمودند و آن، این است: حسب آن چیزی که در روایات هم به دست می‌آوریم، مردان خدا گفتند: دلیلش این است که خدا از بس بنده‌اش را دوست دارد، می‌خواهد از طریق شنیدن صدای او و درخواست او از پروردگار عالم اعلان کند: بنده من! راه قرب تو به من، همین است؛ یعنی خدا دوست دارد صدای ما را بشنود، خدا می‌داند در ذهن ما چه می‌گذرد، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید» پروردگار عالم به ما از رگ گردن نزدیک‌تر است و از آنچه که در فکر و سینه‌های ما است، خبر دارد؛ تازه بهتر از خودمان هم خبر دارد، امّا دوست دارد بندهاش درخواست کند و صدای بنده‌اش را بشنود.

چون همان طور که عرض کردیم، اولیاء خدا از جمله امام(اعلی اللّه مقامه الشریف) و آیت‌الله شاه آبادی(اعلی اللّه مقامه الشریف) فرمودند: اگر کتاب‌الله، قرآن نازل است، دعا، قرآن صاعد است. پروردگارعالم دوست دارد بنده‌اش مسئلت کند، دوست دارد به واسطه این مسئلت صدای بنده خودش را بشنود و به این مطلب، عشق می‌ورزد و علاقه دارد.

اولیاء خدا یک مثال می‌زنند که خیلی زیباست. می‌گویند: دیدید یک طفلی وقتی راه می‌افتد، یک شیئی را جلوی او می‌گیرند که قدم‌ها را بردارد. تازه دوقدم راه افتاده، این بچه مدام جلو می‌آید و مدام این شیء را عقب‌تر می‌برند که این راه برود، چرا؟ شما که قصد مردم‌آزاری ندارید، به خصوص قصد آزار به یک طفل معصوم! امّا خوشت می‌آید که در مقابل تو راه برود ، از راه رفتن او کیف می‌کنی و لذّت می‌بری.

پروردگارعالم هم از آن موقعی که بندگانش با او صحبت می‌کنند، لذت می‌برد. چون عزیز دلم! معمولاً این است که تا ما گرفتار نشویم، با خدا سخن نمی‌گوییم و معمولاً سخن ما با پروردگارعالم، موقعی است که نیاز داریم و مسئلت می‌کنیم. باز اولیاء الهی یک تمثیلی زدند که تمثیل خیلی قشنگی است، می‌گویند: دیدید یک موقعی فرزندت تصوّر می‌کند می‌خواهی منّت بگذاری، امّا در واقع تو نمی‌خواهی منّت بگذاری. مثلاً یک پولی نیاز دارد، شما یک مقدار به او می‌دهی و می‌گویی: حالا برو، مابقی‌اش را بعداً بیا بگیر؛ یعنی می‌خواهی دوباره بیاید ازتو مسئلت کند، نه این که بخواهی خوارش کنی، نه این که بخواهی منّت بگذاری، دوست داری بدانی که او متعلق به توست، از تو درخواست می‌کند.

گرفتار کردن از شدّت حبّ

عزیز من! پروردگار عالم هم دوست دارد که ما از ساحت قدسش مسئلت کنیم و از او بخواهیم، آن‌قدر پروردگار عالم به واسطه این درخواست خوشحال می‎شود که بیان فرمود: «ُ لَوْ یَعْلَمُ‏ السَّائِلُ‏ مَا فِی الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً » اگر سائل می‌دانست در سؤال کردن چه چیزی نهفته شده، از هیچ احدی درخواست نمی‌کرد، مگر پروردگار عالم. «وَ لَوْ یَعْلَمُ‏ الْمَسْئُولُ‏ مَا فِی الْمَنْعِ مَا مَنَعَ أَحَدٌ أَحَدا» و اگر کسی از او سؤال و خواهش بشود و بداند که در نومید کردن آن سائل، چه چیزی نهفته شده؛ هیچ موقع او را ناامید برنمی‌گرداند. یعنی تا سائل، سؤال می‌کرد، او را ناامید برنمی‌گرداند و هیچ کسی را بی‌جواب نمی‌گذاشت و منعش نمی‌کرد.

خدایی که این‌طور به لسان معصومینش بیان می‌کند، مگر می‌شود کسی از او درخواست کند و حضرتش آن شخص را ناامید کند؟! ابداً. خودش دوست دارد ما سؤال کنیم، امّا حالا که دوست دارد، خودش هیچ کسی را منع و ناامید نمی‌کند. « وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ ‏» تازه امر هم کردی که از من درخواست کن، «وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة »، می‌شود آن‌وقت عطا نکند؟! اصلاً دور از ساحت قدس ذوالجلال و الاکرام است. « وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک» و حال آن که تو عطاهای بی‌شماری بر اهل مملکتت داری.

خدا بندگانش را دوست دارد و اولیاء خدا می‌فرمایند: از شدّت حبّ، دلش می‌خواهد بنده‌اش دائم در خانه‌اش را بزند. حتّی به تعبیری نخ سوزنش را هم که در روایت آمده، از خدا بخواهد. این تمثیل است. یعنی ریزترین چیز را از پروردگار عالم بخواهد، تا بزرگترین چیز. از بس به بنده‌اش، عشق دارد؛ از بس به بنده‌اش، حبّ دارد. خودش هم فرمود: «یُحبِبکُمُ اللّه».

این پروردگار عالم، این‌طور به ما عشق می‌ورزد، ولی ما متأسّفانه تا گرفتار نشویم که حرف نمی‌ز‌نیم. لذا بعضی مواقع خودش ما را گرفتار می‌کند تا با او حرف بزنیم. این‌قدر به ما علاقه دارد که با او حرف بزنیم. لذا فرمود: بعضی‌ها را به حال خودشان رها کرده  «و أمهِلهُم رویداً» و دیگر آن‌ها را گرفتار و دارای مشکل نمی‌کند و آن‌ها هم با خدا قهر می‌کنند و می‌روند. امّا آن بنده‌ای که را دوستش دارد، آن بنده‌ای را که به او عشق می‌ورزد، گرفتارش می‌کند، تا با او حرف بزند و مدام خدا خدا کند، مدام دستش را در دل شب بالا بیاورد، ناله بزند، فغان کند، اشک بریزد و در مقابل ذوالجلال و الاکرام اظهار عجر کند که خدا هم لذّت می‌برد و به این عجز او در مقابل ملائکه‌الله مباهات می‌کند و می‌گوید: ملائکه من! بنده من را ببینید که چطور خاضعانه به درگاه من آمده است. لذا آن‌وقت است که دیگر لطف می‌کند، آن‌وقت است که دیگر عنایت می‌کند و فضل و کرم و عطیّه‌اش را مرحمت می‌کند.

اصلاً همین اجازه سخن دادن با خودش، بالاترین عطیّه است. همین‌قدر که انسان دیگر از همه جا ببرد، ناامید و مأیوس بشود و امیدش فقط یکی، آن هم خدا باشد؛ بالترین لطف خداست.

پیغام خدا در شب‌های جمعه به بندگانش

لذا وقتی به درب خانه خدا بروی و بگویی: خدا! بیچاره شدم، گرفتارم، هیچ کس جوابم را نمی‌دهد، درب خانه تو آمده‌ام و ...؛ همان‌قدر که ارتباط خیلی نزدیک می‌شود و قرب حاصل می‌شود، هم خدا لذّت می‌برد و هم بنده خدا. پس خدا این‌طور دوست دارد. لذا این که در شب‌های جمعه در طی سال، از غروب شب جمعه، منادی ندا می‌دهد: کیست توبه‌کننده؟ کیست درخواست‌کننده؟، برای همین است که درب خانه او بیایند و فریاد بزنند و ناله کنند. چون همه باب‌ها را باز گذاشته است و دیگر بدش می‌آید کسی گناه کند. لذا فرمود: اگر کسی در شب جمعه طی سال گناه کند، عقوبت گناه مضاعف می‌شود؛ چون می‌گوید: من همه درب‌ها را باز گذاشته‌ام و مدام دارم می‌گویم: بنده من! بیا، چموشی نکن.

حضرت باقر العلوم، امام محمّد باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: حق تعالی در هر شب جمعه به ملکی امر می‌کند که از بالای عرش، از اوّل شب تا آخر شب مِن ناحیه الله تبارک و تعالی و از جانب آن ربّ اعلی ندا دهد: آیا بنده مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح، برای آخرت و دنیای خود، مرا بخواند و من دعای او را مستجاب کنم؟ آیا بنده مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح، توبه کند و من توبه او را قبول کنم؟ آیا بنده مؤمنی هست که من روزی او را تنگ کرده باشم که از من سؤال کند که روزی او را زیاده بگردانم؟ آیا بنده مؤمنی هست که بیمار باشد و از من سؤال کند و من پیش از طلوع صبح، او را شفا دهم و عافیت مرحمت کنم؟ آیا بنده مؤمن غمگین و محبوسی هست که پیش از طلوع صبح، از من سؤال کند که او را از زندان رها کنم و برای غم او، فرجی حاصل کنم و سبب خلاصی اش را فراهم کنم - ای خدا! ما را از این زندان جسممان رها کن. مبتلای به گناهیم، از این زندان گناه رها کن - ؟ آیا بنده مؤمن مظلومی هست که از من پیش از طلوع صبح برای دفع ستم ظالم سؤال کند و من هم انتقام او را بگیرم؟ ... مدام می‌گوید و می‌گوید، ولی ما متأسّفانه گاهی آن‌قدر حواسمان نیست که گرفتاریم و گناه می‌کنیم.

استفاده از شب قدر زودرس برای درک لیالی قدر

حضرت صادق القول و الفعل، حضرت امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: شب جمعه که می‌شود (البته منظور این روایات، شب جمعه‌های در طی سال است. شب جمعه ماه مبارک را که عرض کردم: شب قدر زودرس است، ولی گاهی بشر چه می‌کند؟!) ماهیان دریا سر از آب بیرون می‌آورند، وحشیان صحرا گردن می‌کشند و حق تعالی را صدا می‌زنند و ندا می‌کنند: پروردگارا! ما را به گناه آدمیان عذاب نکن!

شب جمعه، شب رحمت و شب مغفرت است و اگر در ماه مبارک رمضان باشد که نورٌ علی نور است. فرمودند: در شب جمعه و روز جمعه که بیست و چهار ساعت است، در هر ساعت، حق تعالی ششصدهزار نفر را از جهنّم آزاد می کند. ماه مبارک را هم که عرض کردیم و روایتش را خواندیم که هر لحظه‌اش، این‌گونه است و مضاعف می‌شود. پس برویم از خدا مسئلت کنیم، از خدا درخواست کنیم، داریم به إحیاء و لیالی قدر نزدیک می‌شویم، «لیلة القدر خیرٌمن ألف شهر»، این شب جمعه تکلیفمان را با خودمان معلوم کنیم، تکلیفمان را با گناهانمان معلوم کنیم تا ببینیم در شب‌های قدر چه حالی خواهیم داشت. ای خدا! به لطف و کرمت، گناهانمان را ببخش و بیامرز.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1927
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید می‌گوید: وقتى‏ گناهکار در جاى خلوتى قرار گیرد و وسایل گناه برایش آماده باشد، مشکل دنیوی هم نداشته باشد، قدرتى جز ایمان به معاد نمى‌‏تواند جلوى او را از ارتکاب گناه و جنایت بگیرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

عن أبى جعفرٍ علیه‌السلام قال: وَجَدْنا فی کِتابِ رَسولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: «أذا ظَهَرَ الزِّنا مِنْ بَعْدى کَثُرَ مَوْتُ الْفَجْأَةِ، وَ اذا طُّفِفَ الْمِکْیالُ و المیزانُ أَخَذَهُم اللَّهُ بِالسّنینَ وَالنَّقْصِ، وَاذا مَنَعوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الأرْضُ بَرَکاتِها مِنَ الزَّرْعِ وَالثِّمارِ وَالْمَعادِنِ کُلِّها، وَإذا جارُوا فى الأَحْکامِ تَعاوَنوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، وَ اذا نَقَضوا العَهْدَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ عَدُوَّهُمْ، وَاذا قَطَعوا الْأرْحامَ جُعِلَتِ الأموالُ فى أَیْدىِ الأشْرارِ، وَاذا لَمْ یَأْمُروا بِالمَعْروفِ وَ لَمْ یَنْهَوا عَنِ المُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعوا الأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ‏بَیْتى سَلَّطَ اللَّهُ عَلیهمْ شِرارَهُمْ فَیَدْعو خِیارُهُمْ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ».

امام باقر علیه‌السلام مى‏‌فرماید: «در کتاب رسول خدا صلى الله علیه و آله یافتم: هرگاه پس از من زنا پدیدار شود، مرگ ناگهانى فراوان شود، و هرگاه از پیمانه و ترازو کم شود، خداوند آنان را به قحطى و کمى (خواربار و سایر وسایل زندگى) گرفتار مى‌‏کند، و هرگاه از دادن زکات دریغ کنند، زمین برکات خود را از زراعت و میوه‏‌ها و معادن از آنها دریغ مى‌‏کند، وهرگاه در احکام به ناحق حکم کنند، در ستم و دشمنى با هم گرفتار مى‏‌شوند و چون پیمان‏‌شکنى کنند خداوند دشمنانشان را بر آنان مسلّط کند، و چون قطع رحم کنند خداوند اموال (و ثروتها) را در دست اشرار قرار دهد، و چون امر به معروف و نهى از منکر نکنند و پیروى از نیکان اهل بیت من ننمایند، خداوند اشرار آنان را بر ایشان مسلّط گرداند، پس نیکان آنها دعا کنند و مستجاب نشود».

نتایج گناه در زندگى انسان

الف) عقوبت‌هاى اخروى که همان تجسّم اعمال است.

ب) آثارى که در قلب انسان مى‌‏گذارد مانند انواع تاریکی‌ها و حجاب‌ها، و از بین بردن توفیقات، نشاط قلبى و نشاط عبادت.

ج) آثار اجتماعى گناه؛

تمام گناهان آثارى در زندگى بشر دارند و نابسامانى در زندگى به وجود مى‌‏آورند که این آثار موضوع بحث فعلی ما است:

1. گناهانى که رابطه آن با اثرش شناخته شده است یعنى مى‌‏توانیم بدانیم که این گناه این اثر را دارد، مثلا اگر دروغ زیاد شود اعتماد مردم به یکدیگر از بین مى‌‏رود و سوء ظن و عدم همکارى زیاد مى‌‏شود و نمى‌‏توان زندگى مشترک داشت.

2. رابطه ماوراى طبیعى، یعنى ما نمى‌‏دانیم که اگر کسى این گناه را مرتکب شود خداوند چه اثرى در آن مى‌‏گذارد.

در حدیث فوق پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‌‏فرماید: اگر زنا زیاد شود مرگ ناگهانى زیاد مى‌‏شود. چرا که شهوت‌رانى تعادل مغز و قلب را به هم مى‌‏زند و به دنبال آن مرگ ناگهانى یا عقوبت ناگهانى است.

در حدیث دیگرى رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‌‏فرماید: «یا مَعْشَرَ المسلمینَ ایّاکُمْ وَالزِّنا فَانَّ فیهِ سِتَّ خصالٍ، ثَلاثٌ فی الدُّنْیا و ثلاثٌ فى الآخِرَةِ، فَامّا الّتى فی الدُّنْیا فَإنَّه یَذْهَبُ بِالبَهاءِ، وَ یُورِثُ الْفَقْرَ، وَ یُنْقِصُ العُمُرَ، وَ امَّا الّتى فى الآخِرَةِ فَانَّهُ یُوجِبُ سَخَطَ الرَّبِّ وسوءَ الحِسابِ و الخلودَ فی النّارِ»

اى گروه مسلمانان از زنا پرهیز کنید که در آن شش خصلت و نتیجه زشت هست، سه در دنیا و سه در آخرت، امّا آن سه که در دنیاست:

زیبایى را مى‌‏برد و پریشانى و تنگدستى مى‏‌آورد، و عمر را کوتاه مى‌‏کند، و امّا آن سه که در آخرت است: موجب خشم خدا، و بدى حساب، و جاویدان ماندن در آتش دوزخ مى‌‏گردد.

و این بدان خاطر است که:

اوّلًا: اسلام زندگى دنیا و آخرت را مرتبط به یکدیگر مى‏‌داند وهمچنان که مى‌‏خواهد سعادت دنیاى مردم را تأمین کند، در فکر تأمین سعادت زندگى پس از مرگ آنها نیز هست.

ثانیاً: بدین وسیله ایمان به معاد و حساب روز جزا و کیفر اخروى را در دل مردم تقویت مى‌‏کند و آنها را از کیفر روز قیامت بیم مى‌‏دهد و با بیان این حقیقت که هیچ عملى بى حساب نمى‏‌ماند، به طرز صحیحى در نهان و آشکار جلوى مردم را از گناه کردن مى‌‏گیرد، و سدّ محکمى میان آنان و گناه ایجاد مى‏‌کند، و انسان را در برابر طوفان شهوات و غرایز چون کوهى محکم، پابرجا و استوار مى‏‌سازد.

چنانکه در حدیث آمده: «المُؤمِنُ کالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعواصِف»

مؤمن چون کوه محکمى است که بادهاى سخت او را نمى‌‏لرزاند.

زیرا اگر ایمان به کیفر روز جزا در کار نباشد، قانون‌هاى اجتماعى تنها در ظاهر مى‌‏توانند تا حدود کمى جلوى تجاوزات را، آن هم به طور ناقص بگیرند، امّا وقتى‏ گناهکار در جاى خلوتى قرار گیرد و وسایل گناه برایش آماده باشد، مشکل دنیوی هم نداشته باشد، قدرتى جز ایمان به معاد نمى‌‏تواند جلوى او را از ارتکاب گناه و جنایت بگیرد.

در ادامه حدیث، حضرت مى‌‏فرماید: اگر کم فروشى کند خداوند قحطى مى‌‏آورد، یعنى شما کم مى‏‌فروشى، خداوند هم کم مى‌‏کند و قحطى مى‌‏شود که بین این دو رابطه معنوى وجود دارد، و یا اگر منع زکات کنند، زمین برکاتش را منع مى‌‏کند، اعم از زراعت، میوه و معادن؛ که این مربوط به حکمت خداوند است همان‌‏گونه که عمل مى‌‏کنى به همان میزان پاداش دریافت مى‌‏کنى.

هنگامى که در احکام ظلم کرده و ظلم ظالمان را اجرا کنند و حکم جائرانه بدهند، زندگى آنها همکارى با ظلم و در خدمت ظلم مى‏‌شود.

وقتى نقض عهد کنند، خداوند دشمنان را بر آنها مسلّط مى‌‏کند، چون پیمان‌‏شکنى اعتماد را از بین مى‏‌برد و وقتى اعتماد از بین رفت، اتّحاد از بین خواهد رفت و دشمنان مسلّط مى‌‏شوند.

وقتى قطع رحم کنند، ثروت‌ها در دست اشرار قرار داده مى‌‏شود، چون قطع رحم اثر وضعى دارد که اگر رحم نکنى، خداوند هم رحم نمى‌‏کند و جامعه اسلامى محتاج به کارهاى دیگران مى‌‏شود.

وقتى امر به معروف و نهى از منکر نکنند، خداوند اشرار را بر آنها مسلّط مى‌‏کند، چون اگر بى تفاوت باشند، اشرار در بى تفاوتى مسلّط مى‌‏شوند، و اگر احساس مسئولیّت کنند، اشرار مجال پیدا نمى‏‌کنند تا مسلّط شوند.

بنابراین آثار وضعى گناه مثل علّت و معلول است، به عنوان مثال اگر شراب بخورد ولى نداند که شراب است، حرام نیست امّا اثر وضعى خود را که مستى است، مى‏‌گذارد.

اثر وضعى گناه گاهى در بدن و گاه در روح انسان است و قلب را سیاه کرده، نورانیّت را از بین مى‌‏برد.

منبع: فارس
 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1861
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

بیانات حجت الاسلام پناهیان:

دو هدف عمده برای مبارزه با نفس: 1. دنیایی 2. اخروی

تا اینجای بحث ضرورت مبارزه با نفس و آثار آن را مورد بررسی قرار دادیم. در ادامه می‌خواهیم به معرفی دو هدف عمده برای مبارزه با نفس بپردازیم: 1- هدف دنیایی برای مبارزه با نفس و 2- هدف معنوی و اخروی برای مبارزه با نفس

هدف دنیایی: مبارزه با نفس، قدرت روحی ما برای لذت بردن را افزایش می‌دهد

هدف دنیایی مبارزه با نفس این است که به جای اینکه تعداد و تنوع لذت‌ها را افزایش بدهیم، توان و قدرت روحی خود را برای لذت بردن افزایش بدهیم تا از زندگی خود لذت بیشتری ببریم. باید بدانیم که انسان وقتی می‌تواند زندگی خود را کنترل کند و لذت خودش را افزایش دهد که قدرت روحی خود را در مبارزه با نفس افزایش دهد. بعضی‌ها که دلبستۀ لذت هستند، طمع دارند بدون مبارزه با نفس، به لذت‌های فراوان برسند، غافل از اینکه اگر مبارزه نکنند، برای لذت بردن ضعیف خواهند شد. (توان و قوای روحیشان برای لذت بردن ضعیف می‌شود).

به جای افزایش تعداد و تنوع لذت‌ها، قدرت روحی و روانی خود را برای لذت بردن افزایش دهید/لذت بیشتر از خواب، غذا و امور جنسی

اگر کسی خداشناس و معادشناس نبود و هدف خالق را از خلقت انسان نخواست ببیند و عالم آخرت را برای خودش به عنوان هدف درنظر نگرفت، باید به او بگوییم: «تو از همین زندگی مادی خودت چه می‌خواهی و چه توقعی داری؟ به جای اینکه به فکر این باشی که تعداد لذت‌های خودت یا تنوع لذت‌ بردن خودت را افزایش بدهی، یک کار دیگری بکن؛ قدرت روحی و روانی خودت را برای لذت بردن افزایش بده.

به عنوان مثال، به جای اینکه از زیاد خوابیدن لذت ببری که عواقب بد و بیماری‌هایی به همراه خواهد داشت، بیا از قدرت سحرخیزی استفاده کن که در این صورت اگر به خدا هم معتقد نباشی در درازمدت، خواب برای تو لذت‌بخش‌تر خواهد شد. یا اگر دنبال لذت بردن بیشتر از امور جنسی هستی، نگاه حرام را کنار بگذار تا از لذائذ جنسی، بیشتر بهره ببَری. اگر می‌خواهی از غذاخوردن لذت ببری، تنوع زیادی در غذا نداشته باش تا از غذاخوردن لذت بیشتری ببری. اگر می‌خواهی شادتر و خوشحال‌تر بشوی باید برخی از جرعه‌های غضب را فرو بدهی.»

مبارزه با نفس ارادۀ انسان را قوی می‌کند و او را «مردی برای همۀ فصول» می‌سازد/ زندگی بهتر در دنیا، با «مبارزه با نفس» ممکن است

اگر کسی توان لذت‌بری روح خود را افزایش دهد، از سپیده‌دم، از شعر، از دریا، کوه و طبیعت لذتی خواهد برد که دیگران نمی‌برند و از چیزهایی لذت می‌برد که هر کسی لذت نمی‌برد.

علاوه بر اینکه ما به مبارزه با نفس مجبور هستیم، برای داشتن یک زندگی بهتر در همین دنیا به آن نیازمند هستیم و الا وقتی سنّ ما بالا برود، با مشکلات زیادی مانند ضعف اعصاب، افسردگی، بی‌حوصلگی و ... مواجه خواهیم شد. مبارزه با نفس ارادۀ انسان را قوی می‌کند و او را «مردی برای همۀ فصول» می‌سازد و باعث می‌شود انسان در شرایط مختلف، سختی و آسایش، و تلخ و شیرین زندگی روحیۀ خوبی داشته باشد.

بعضی‌ها آن‌قدر با هرزگی، روح خود را ضعیف کرده‌اند که از لذائذ اولیۀ زندگی هم لذت نمی‌برند/ با عدم مبارزه با نفس، روح خود را تضعیف کرده‌ایم

مبارزه با هوای نفس، روح انسان را قوی می‌کند و کسی که روحش قوی باشد از زندگی، بیشتر لذت می‌برد. بعضی‌ها آن‌قدر با هرزگی و عدم مبارزه با نفس، روح خود را ضعیف کرده‌اند که از لذائذ اولیۀ زندگی خودشان مثل لذت جنسی هم لذت نمی‌برند. اینها چون از نظر روحی قوی نیستند از زندگی خود لذت نمی‌برند، اعصابشان خُرد می‌شود و لذا به سراغ گناه می‌روند تا به خیال خود لذتی ببرند.

به امیرالمؤمنین(ع) گفتند شما که این‌قدر کم غذا می‌خورید چطور در جنگ‌ها این‌قدر قدرتمندانه می‌جنگید؟ حضرت فرمود: چوب درختانی که در بیابان هستند و آب کمتری می‌خورند خیلی محکمتر از چوب درختانی هستند که در کنار آب هستند، لذا من که کمتر غذا می‌خورم قوی‌تر هستم. (وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُودا؛ نهج البلاغه/نامه 45)

متاسفانه ما با عدم مبارزه با نفس، روح خود را تضعیف کرده‌ایم، پس به در خانۀ خدا برویم و بگوییم: ظلمت نفسی؛ یعنی "خدایا! من خودم را زده‌ام و نابود کرده‌ام! من یک عمر به هوای نفسم گوش کرده و هرزه‌دلی کرده‌ام، خدایا گناهان و هوس‌بازی‌های مرا ببخش، من قوت و قدرت و اراده‌ای برای خودم باقی نگذاشته‌ام، تبدیل شده‌ام به یک آدم بدون قدرت تمرکز، حواس‌پرت، ناتوان از لذت بردن از طبیعت، آدمی که در اثر هوسرانی‌ها دچار ضعف جسمی شده، آدمی که نمی‌توانم به اطرافیان خود خدمت کند، یک آدم ضعیف‌ النفس ... خدایا، دست مرا بگیر و ضعف مرا جبران کن. «قَوِّ عَلَى‏ خِدْمَتِكَ‏ جَوَارِحِي»(دعای کمیل)"

یکی از شخصیت‌ها که نزد آیت الله بهجت(ره) رفته بود تعریف می‌کرد: طی صحبت کردن با ایشان متوجه شدم که آقای بهجت(ره) در آن سن و سال بالا، چه جزئیاتی را از گذشته‌ها هنوز به خاطر دارند! این حافظۀ قوی ناشی از چیست؟ طبیعتاً ناشی از مبارزه با هوای نفس است، البته با آداب و آیینی که دین به ما می‌گوید.

کسی که قدرت ندارد زندگی درستی داشته باشد، آخرت خودش را هم نمی‌تواند آباد کند

اگر کسی می‌خواهد در همین زندگی دنیایی خودش، ضعیف نباشد و قدرت روحی پیدا کند باید مبارزه با هوای نفس کند. وانگهی، این هدف اصلی برای مبارزه با نفس نیست. بلکه هدف «دنیایی» مبارزه با نفس است، و برای تأمین حداقل زندگی است نه حداکثر بندگی. اما کسی که این‌قدر قدرت ندارد که زندگی درستی داشته باشد، آخرت خودش را هم نمی‌تواند آباد کند.

کسی که می‌خواهد به خلق خدا و به مملکت امام زمان(ع) خدمت کند باید استعداد، قدرت و توانایی این کار را داشته باشد و این توانایی با مبارزه با نفس به دست می‌آید.

بچه‌هایی که خودکنترلی دارند، آدم‌های موفقی خواهند شد، حتی اگر «آی کی یو» آنها پایین‌تر باشد/اصل اول برای رشد علمی در دانشگاه‌ها، مبارزه با نفس است

اگر دانشگاهیان ما رازهای مبارزه با نفس و تأثیر آن بر قدرت روحی و فکری انسان را متوجه شوند، اصل اول در همۀ دانشگاه‌ها برای رسیدن به رشد علمی، مبارزه با نفس و تقوا خواهد شد. این مساله را علم روانشناسی نیز ثابت کرده است. روانشناسی می‌گوید که «آی کی یو» عامل اصلی موفقیت و خلاقیت علمی نیست، بلکه عامل موفقیت، یک مفهوم دیگری است که وقتی توضیح داده می‌شود می‌بینیم همان مبارزه با هوای نفس است.

در آزمایشی، چند دانش آموز را در اتاقی می‌گذارند و تعدادی شیرینی هم در آنجا می‌گذارند و می‌گویند «بازی کنید ولی شیرینی‌ها را نخورید، وقتی ما برگشتیم آن‌وقت بخورید، تا به شما جایزه‌ای بدهیم.» برخی از بچه‌ها گوش نمی‌کنند و شیرینی‌ها را می‌خورند، برخی دیگر کمی صبر می‌کنند و بعد می‌خورند و تعداد کمتری تا آخر صبر می‌کنند. بعد از انجام آزمایش‌های متعدد و رصد زندگی آنها در طی سالها، و بررسی‌های آماری، به این نتیجه رسیده‌اند که بچه‌هایی که دیرتر شیرینی را خورده‌اند و در واقع خودکنترلی بیشتری داشته‌اند، در زندگی موفق‌تر بوده‌اند؛ هرچند «آی کیو» آنها پایین‌تر بوده است.

جوانی که به موسیقی عادت کند، بخشی از قوای ذهنی خودش را از بین برده است/هر ضعف نامعقول در زندگی دنیایی ما، به دلیل ترک مبارزه با نفس در جای لازم است

چرا  یک زمانی مقام معظم رهبری فرمودند در دانشگاه‌ها موسیقی را ترویج ندهید؟ فقط به خاطر حرمت برخی از انواع موسیقی نبود، بلکه شاید بیشتر به خاطر ضرورت حفظ توان علمی و تولید علم بود. حضرت امام(ره) و استاد ایشان مرحوم شاه‌آبادی(ره) می‌گفتند جوانی که به موسیقی عادت کند بخشی از قوای روحی و ذهنی خودش را از بین برده است و دیگر انرژی و توان لازم برای کار علمی نخواهد داشت. چون موسیقی تمرکز آدم را می‌گیرد.

برخی می‌گویند: اتفاقاً موسیقی به ما تمرکز می‌دهد! ولی مسئله این است که نباید برای ایجاد تمرکز به موسیقی وابسته باشیم، باید خودمان بتوانیم به خودمان تمرکز بدهیم و الا قوای ذهنی ما تضعیف خواهد شد. لذا حضرت امام(ره) می‌فرمود جوانی که به موسیقی عادت کند، دیگر خاصیت و توان نخواهد داشت. (دستگاه تلويزيون يا دستگاه راديو كه آموزنده بايد باشد، قدرت بدهد به جوانهاى ما، جوانهاى ما را نيرومند كند، نبايد دستگاه تلويزيون جورى باشد كه ده ساعت موسيقى بخوانند. جوانى كه نيرومند هست از نيرومندى برگردانند به يك حال خُمار و به يك حال خَلْسَه، مثل همان ترياك مى‏ماند اين هم اينقدر با او فرق ندارد، اين يك جور خلسه مى‏آورد، آن يك جور خلسه مى‏آورد.؛ صحيفه امام، ج‏9،ص205) (و از جمله چيزهايى كه باز مغزهاى جوانها را مخدّر است و تخدير مى‏كند موسيقى است. موسيقى اسباب اين مى‏شود كه مغز انسان وقتى چند وقت به موسيقى گوش كرد، تبديل مى‏شود به يك مغزى غير آن [مغز] كسى كه جدّى باشد. از جدّيت، انسان را بيرون مى‏كند، و متوجه مى‏كند به جهاتى ديگر. تمام اين وسائلى كه حالا اين بعضيش بود، و الى ماشاء اللَّه وسائل درست كرده بودند، همه براى خاطر اين بود كه ملت را از مقدّرات خودش غافل كند، و متوجه به جهات ديگر بكند، منحرف كند او را از مسائل روز كه مبادا مزاحمش بشود...؛ صحيفه امام، ج‏9،ص200)  (يك آدم افيونى نمى‏تواند فكر كند براى يك مملكت. يك آدمى كه مغزش به موسيقى عادت كرد نمى‏تواند براى مملكت مفيد باشد.)(صحیفه امام،ج9،ص464)

البته حضرت امام گاهی خیلی محکمتر با موسیقی برخورد میفرمودند. (اگر بخواهيد مملكتتان يك مملكت صحيح باشد، يك مملكت آزاد باشد، يك مملكت مستقل باشد، مسائل را از اين به بعد جدّى بگيريد. راديو و تلويزيون را تبديلش كنيد به يك راديو و تلويزيون آموزنده، موسيقى را حذف كنيد. نترسيد از اينكه به شما بگويند كه ما موسيقى را كه حذف كرديم كهنه پرست شديم! باشد ما كهنه پرستيم! از اين نترسيد. همين كلمات نقشه است براى اينكه شماها را از كار جدى عقب بزنند. اينكه مى‏گويند كه اگر چنانچه موسيقى در راديو نباشد آنها مى‏روند از جاى ديگر مى گيرند موسيقى را، بگذار بگيرند از جاى ديگر، شما عجالتاً آلوده نباشيد؛ آنها هم كم كم برمى گردند به اينجا. اين عذر نيست كه اگر موسيقى در راديو نباشد، آنها مى‏روند از جاى ديگر موسيقى مى‏گيرند. حالا اگر از جاى ديگر موسيقى بگيرند، ما بايد به آنها موسيقى بدهيم؟! ما بايد خيانت بكنيم؟! اين خيانت است به يك مملكتى، خيانت است به جوانهاى ما. اين موسيقى را حذفش كنيد بكلى، عوض اين يك چيزى بگذاريد آموزنده باشد. كم كم مردم را و جوانهاى ما را عادت به آموزندگى بدهيد؛ از آن عادت خبيثى كه داشتند برگردانيد. اينكه مى‏بينيد كه جوانها اگر اين نبود مى‏روند سراغ موسيقى ديگر، براى اين كه اينها عادت كردند! اين شاهد بر اين است كه جوانهاى ما فاسد شدند. الآن ما موظّفيم كه اين نسلى كه فاسد شده برگردانيم به صلاح و نگذاريم اين كوچكهاى ما فاسد بشوند، اينها را جلويش را بگيريم، بايد جدّ باشد اين مسائل.(صحيفه امام، ج‏9،ص205)

(تحول به اين معنا كه راديو تلويزيون در زمان طاغوت كارهاى طاغوتى مى‏كرد. نصف كارش به اين مى‏گذشت كه جوانهاى ما را تضعيف كند به واسطه موسيقى. موسيقى تضعيف مى‏كند روح انسان را. موسيقى اسباب اين مى‏شود كه انسان از استقلال فكرى مى‏افتد. نصف كار راديو تلويزيون قضيه موسيقى بود... يك كارهايى بكنيد كه موسيقى را تركش كنيد. شما خيال نكنيد كه موسيقى يك چيزى است براى يك مملكت مترقى. موسيقى خراب مى‏كند دِماغ بچه‏هاى ما را؛ مغز بچه‏هاى ما را فاسد مى‏كند. دائماً تو گوش يك جوان موسيقى باشد، اين ديگر به كار نمى رسد؛ اين ديگر نمى‏تواند فكر جدى بكند. اينكه ما مى‏گوييم كه اينها را از بين ببريد و مكرر من گفته‏ام، شايد تا حالا ده مرتبه بيشتر من به آقاى قطب زاده(سرپرست وقت سازمان صدا و سیما) گفته‏ام كه آقا اين را برداريد از آن، مى‏گويد نمى‏شود. من نمى‏دانم اين «نمى‏شود» يعنى چه؟ چرا نمى شود؟ شما به عرض من گوش بكنيد. من عرض مى‏كنم كه اگر ما يك كارى كه صلاح ملتمان است بكنيم، غربيها يا غرب زده‏ها بيايند به ما اشكال بكنند و بگويند كه اينها كهنه پرستند، ما بايد دست برداريم برويم سراغ آنها؟ يا نه، ما بايد مصلحت خودمان را ملاحظه كنيم. ما بايد ملاحظه كنيم به اينكه اين دستگاهى كه بايد معلّم جمعيت باشد، بايد مربى جمعيت باشد، بايد سازنده باشد، انسان جورى بار بياورد كه در فكر مقدّرات خودشان نباشند، دنبال اين باشند كه بنشينند اينجا، و عرض بكنم كه اين مسائل را از سمع و بصر تحويل بگيرند، و باطنشان اصلًا بعد از چند روز خراب بشود، تهى بشود... نترسيد از اينكه به شما بگويند كهنه پرستيد 50! سال به ما گفتند، بگويند، ما همينيم. مسائل را جدى بگيريد، نه مسائل را گوشتان به اين باشد كه از اروپا چى مى‏گويد... و اگر شما بخواهيد خوب انجام بدهيد، بايد اين راديو تلويزيون را از اين چيزهايى كه ضعف در قلب انسان، در مغز انسان مى‏آورد، انسان را از انسانيت خودش بيرون مى‏كند، استقلال فكرى را از دست مى‏دهد، اينها را بايد از او احتراز كنيد.‏؛ صحیفه امام،ج9، صص156-158)

انسان هر جایی دید برای زندگی دنیایی خودش ضعف نامعقول دارد، باید بداند این در اثر آنست که یک جاهایی لازم بوده، مبارزه با هوای نفس کند، نکرده‌است.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1480
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

متن زیر بخش دوم خاطرات و شرح زندگی آیت‌الله حق‌شناس از زبان شاگرد ایشان است:

 
 
* تعلیم در محضر آیت‌الله العظمی بروجردی
 
دراین دوره رفته رفته شهرت مرحوم آیت الله عظمای بروجردی(رضوان الله علیه) به قم رسیده بود و کسانی از طلاب علاقمند به فضل ودانش، ایشان را شناخته و تمایل به استفاده از محضر درس ایشان پیدا کرده بودند. 
 
ایام درس که مسافرت ممکن نبود و همه به درس مشغول بودند؛ لذا می‌ماند تابستان که هم فرصت آزاد بود و درس‌های رسمی حوزه تعطیل بود و هم مسافرت به بروجرد، محل سکونت آیت‌الله بروجردی‌ در برابر گرمای فوق‌العاده‌ی قم، سفری به ییلاق محسوب می‌شد.
 
مرحوم آیت‌الله حق‌شناس خود فرموده‌اند: «ما از خیلی قبل با ایشان آشنا بودیم و زمانی که ایشان در بروجرد بودند بنده چند سالی توفیق پیدا می‌کردم تابستان‌ها به بروجرد می‌رفتم که آقای سلطانی و بعضی آقایان مثل آقای مطهری-رضوان الله علیه- می‌آمدند. آن جا می‌رفتیم چون ایشان درس می‌فرمودند. به علاوه از اخلاق ایشان، از عمل اخلاقی ایشان، از تخلق عملی ایشان بهره‌مند می‌شدیم.» 
 
در سال 1323 آیت‌الله بروجردی به قم آمدند و این در پی در‌خواست‌های مکرر اساتید و مدرسان بزرگ حوزه‌ علمیه‌‌ قم از جمله جدیت مرحوم امام -رضوان الله علیه-انجام گرفت. ایشان مریض شده بودند و برای معالجه به بیمارستان فیروز آبادی شهرری قصد کردند. در بازگشت از سفر به تهران، اصرارها به جائی رسید که مرحوم آیت‌الله ناگزیر از قبول شده و در شهر مقدس قم رحل اقامت گزید و این شهر عنوان پایتخت اسلامیت ایران را پیدا کرد.
 
 آیت‌الله حق‌شناس می‌فرمودند: شاگرد سلوک در ابتدا نیاز کامل به استاد دارد و در همه چیز بایستی از راهنمائی او استفاده کند. کمی که راه رفت، الهامات نیز به کمک می‌آید. در این دوره باز شاگرد از استاد بی‌نیاز نشده است.
هم استاد و هم الهام راه را به او نشان می‌دهند. در مرحله ‌سوم همه ‌کار به عهده ‌الهام است و الهام و عنایت الهی همه ‌زیر وبم راه را به صورت روشن و قطعی راهنمائی می‌کند که قرآن می‌فرماید:«ومَن یـُؤمِن بِاللّهِ یـَهدِ قَلبَهُ» و امیر علیه الصلوة و السلام فرموده است: «إِذَا أحَبَّ اللّهُ عَبداً أَلهَمَهُ رُشدَهُ ووَفَّقَهُ لِطَاعَتِهِ»، «إِنَّ مِن أَحَبَّ عِبَادِ اللّهِ إِلَیهِ عَبداًأَعَانَهُ اللّهُ عَلَی نَفسِهِ ...فَزَهَرَ مِصبَاحُ الهُدَی فِی قَلبِهِ . . . » مکرر می‌فرمودند: «سؤال کردند که آیا می‌شود انسان بدون استاد از [فهم واطلاعات] خودش استفاده کند؟ نمی‌شود عزیز من! غیر ممکن است «هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرشِدُهُ»شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد، که چند سال به جان خدمت شعیب کند
 
وقتی که یک چند سالی در تحت رهبری استاد خبیر تلمذ کرد آن وقت دیگر ممکن است خداوند علیّ أعلی آن علم حقیقی که «العِلمُ نُورٌ» که شهید (رحمة الله علیه) در [منیة المرید] ذکر فرمودند حدیث را، ولی حدیث مقطع است تقطیع شده، اصل‌اش این است «العِلمُ نُورٌ یَقذِفُهُ اللّهُ فِی قَلبِ مَن یُرِیدُأَن یَهدِیهِ» یعنی وقتی که این علم را در تحت رهبری استاد پیاده کرد برای او اخلاقیات را، اجتماعیات را، باید شخصاً چطور باشد، در داخل چطور باشد، خارج چطور باشد، با اجتماع چگونه باید برخورد بکند» راهنمائی وروشن می‌کنند.
 
*حد اعلای آرزو با آمدن آیت‌الله بروجردی به قم
 
آیت‌الله حق‌شناس با آمدن آقای بروجردی به قم به حد اعلای آرزوی خود رسیده بود. آیت الله عظمای بروجردی استادی به تمام بود هم در عالم معنا و سلوک صاحب مقامات بود و هم در عالم علوم و فنون دینی از فقه، اصول، رجال، تاریخ،حدیث شناسی، کلام، فلسفه، هیئت، نسخه و کتاب شناسی و...
 
ایشان در درسهای مرحوم آیت الله بروجردی که برای او غایت آمال بود به جد شرکت می‌کنند. آن درس‌ها را می‌نویسند و مباحثه و مطالعه می‌کنند و چنان در درس پیگیری و جدیت نشان داده بودند که در امتحانات درس ایشان شاگرد اول حوزه می‌شوند.
 
*نظر آیت‌الله بروجردی درخصوص آقای حق‌شناس
 
ارتباط ایشان با مرحوم آیت‌الله بروجردی تنها در زمینه ‌درس و بحث نبود؛ البته کسی از چند و چون این ارتباط اخلاقی-سلوکی آگاه نیست؛ به ویژه وقتی که مرحوم آقای بروجردی کاملاً این گونه رفتار‌هایشان را مخفی می‌داشتند. در ضمن واقعیاتی از این قبیل با هیاهو ناسازگاری جدی دارد. این مقدار می‌دانیم که وقتی از طهران به طلب آقای حق‌شناس به قم و محضر آیت الله بروجردی آمدند و ایشان حکم کرد که آقای حق‌شناس به طهران بروند، به جمع نیکانی که به دنبال ایشان آمده بودند، فرمود: فکر نکنید که یک طلبه‌ای را به طهران می‌برید؛ بلکه بدانید که مرا به همراه خود می‌برید. این سخن خیلی معنا و مفهوم داشت و مدح بزرگی بود.
 
*ندای غیبی "اشتباه می کنی" به آیت‌الله بروجردی
 
مرحوم آقای حق‌شناس گاه گوشه‌هائی از نزدیکی و ارتباط خودشان با آیت‌الله بروجردی را بیان داشته‌اند:«ما به ده وشنوه رفتیم که به محضر ایشان برسیم، فرمودند: فردا بیائید من با شماها کار دارم و می‌خواهم چیزهائی را به شما تذکر بدهم. محل ملاقات امامزاده‌ای بود که در این ده قرار داشت. ما هم امتثال کردیم. رفتیم ببینیم ایشان چه فرمایشی دارد؟ صبح [فردا] ایشان در وشنوه این بیانات را فرمودند، منتهی الأمر فرمودند که تا من زنده هستم شما [این سخنان را برای دیگران] بازگو نکنید. فرمودند: من در اوایل امر یک علاقه‌ای نسبت به مثنوی پیدا کرده بودم، به طوری که گاه روزی پنج ساعت آن را مطالعه می‌کردم ومزاحمت پیدا کرده بود با درس و بحث من. البته بعد یک مرتبه متنبه شدم، نکند خدای متعال از این عمل من راضی نباشد!؟ فرمودند:عرض کردم بار‌إلها اگر رویه من خطاست، یک ندای غیبی بیاید و من از این عمل منصرف بشوم. 
 
اضافه می‌کردند:  منزل ما در بروجرد، یک راه داشت به کوچه و یک راه داشت به پشت‌بام و یک راه داشت به  اندرون. همین‌طور که نشسته بودم، هاتفی ندا در داد: اشتباه می‌کنی!!
 
 من به دنبال صدا به کوچه رفتم. دیدم کسی نبود!  بالای پشت بام رفتم کسی نبود! به اندرون رفتم و سؤال کردم. کسی چنین سخنی نگفته بود! عرضه داشتم: بار إلها اگر این ندای غیبی بود، یک مرتبه دیگر تکرار پیدا بکند. باز ندا آمد: اشتباه کردی!! بنابراین مطمئن شدم و مثنوی را کنار گذاشتم.»
 
*نزدیکی سکته برای فراموشی قرار ملاقات
 
مرحوم آیت الله حق شناس بعد از نقل این جریان توضیح می‌فرمودند: این حادثه در اوایل امر بوده است نه این که در این اواخر، چنین اتفاقی برای ایشان بیافتد- العیاذ بالله- در اوایل امرشان بوده است.
 
یکبار فرمودند: قرار بود یک روز صبح ساعت هفت به خدمت ایشان برسم. فراموش کردم. بعد که به منزل ایشان رفتم حاج احمد خادم گفت: آقا درست سرساعت در را باز کردند و فرمودند، فلانی کجاست؟ چون شما نبودید در را بستند و به اندرون رفتند. من قرار را به یاد آوردم و از فشار ناراحتی و خجالت نزدیک بود، سکته بکنم!
 
باز داستان دیگری را در ربط خودشان و ایشان مکرر نقل می کردند: «اگرکسی در محضر آیت‌الله بروجردی رضوان‌الله تبارک و تعالی علیه یک روایت می‌خواند و از امام نرسیده بود، می‌فرمود: این روایت را دیگر نخوان؛ اما وقتی بنده این روایت را خدمت ایشان خواندم: المَرءُ لِنَفسِهِ مَا لَم یـُعرَف، فَإِذَا عُرِفَ صَارَ لِغَیرِهِ ایشان آه کشیدند که من در بروجرد که بودم یک مقاماتی، یک حالات خاصی داشتم؛ به خودم  می‌رسیدم، حالا که آمدم اینجا، صراف شده‌ام! یعنی پول را از اینجا بگیرم به آن جا بدهم، از فلانی بگیرم و به فلانی بدهم، و آن حالات دیگر نیست.» 
 
در عین حال یک وقت فرمودند: روزی به صحن بزرگ رفتم ودر آن جا روی به قبله به پروردگار عزیز، عرضه داشتم: من می‌خواهم از همه کس بی‌نیاز باشم و حتی دست در برابر استاد دراز نکرده باشم؛ یعنی به شهریه هم محتاج نباشم. برای من  این حدیث را خواندند: «یـَابنَ آدَم تَفَرَّغ لِعِبَادَتِی أَملَاء صَدرَکَ غِنَیً . . . و عَلَیَّ أَنأَسُدَّ فَاقَتَکَ . . . .» 
بار دیگری نظیر این را خواسته‌اند؛ اما این بار خواسته، یک خواسته معنوی است: «یک وقتی در مقابل مزار میرزای قمی در آن مسجد حاج شیخ محمد علی گفتم: ای پروردگار عزیز! من از تو پول نمی‌خواهم، نان نمی‌خواهم، من فقر علمی دارم. آیا می‌شود این حاجت من برآورده شود؟ من می‌خواستم در خصوصیات رجالی سند روایات تتبع کنم و احدی مثل آقای بروجردی-رضوان الله علیه-  در این قسمت تبّحر نداشت و این تخصص برای دیگری احراز نشده بود. 
 
ایشان هم چند مرتبه می‌خواستند علم رجال را تدریس کنند که نشد. آنوقت دسترسی به ایشان هم مشکل بود، و گوش ایشان هم سخت می‌شنید. بنده به منزل رفتم. ایام جوانی بود. وضو گرفتم ودعا کرده و به استراحت پرداختم؛ اما به همین نیت بودم. دیدم در باز شد و آقا تشریف آوردند و گفتند: این قسمت روایت را خوب توجه کن: یـَابنَ آدَم تَفَرَّغ لِعِبَادَتِی أَملَاء صَدرَکَ غِنَیً . . . و عَلَیَّ أَن أَسُدَّ فَاقَتَکَ  . . .: ای پسر آدم! اگر در مقام عبودیت و بندگی کوشا باشی، تمام جهات فقر تو را ما جبران می‌کنیم. فقرعلمی، مادی، مالی، بدنی، همه چیز. فرمود: فهمیدی؟ گفتم: بله! فرمود: انتظار چیز دیگر نداشته باش. اگر این جا معطل مانده‌ای، چون آن جا کم گذاشته‌ای.
 
صبح که شد، من گفتم خوب این خواب من! چه بگویم؟ به سر مقبره [آیت الله]آقای شیخ فضل‌الله نوری رحمة‌الله علیه رفتم در صحن نو، یکی از آقایان اهل علم که از مشایخ بود و واقعاً ضرب‌المثل بود در آن وقت آن جا نشسته بود. گفتم :آقا من یک خوابی دیده‌ام اجازه می‌دهید برای شما نقل کنم؟ گفتند: بفرمائید. بنده خواب را گفتم و روایت را نقل کردم. ایشان اولاً فرمودند: این مکاشفه است و خواب نیست، بیان واقع است. بعد فرمودند: بنده قسمت دومش را هم برای شما بخوانم. امام علیه‌السلام می‌فرماید: «و إِن لَا تُفَرِّغ لِعِبَادَتِی، أَملَاء صَدرَکَ شُغُلاً بِالدُّنیا، ثُمَّ لَا أَسُدُّ فاقَتَکَ، و أَکِلُکَإِلَی طَلَبِکَ: اگر تو از بندگی ما کم بگذاری گرفتارت می‌کنیم...گرفتاری‌ها و فرجه‌ها و شکاف‌های زندگی تو هم به جای خود باقی است...»
 
*استمداد آیت‌الله بروجردی از سحر
 
استاد یک نکته مهم دیگراز حالات روحی و ارتباطات معنوی مرحوم آیت‌الله بروجردی را نقل می‌کنند که نشانه ‌اوج روحی و معنوی آن مرجع بزرگوار است. یک روز مرحوم آقای یاسری عالم پرهیزگار و امام جماعت بعدی مسجد ارگ تهران، به منزل آقای بروجردی وارد شده و در اتاقی که جلوس داشتند به خدمت ایشان مشرف شد. به محض این که او وارد اتاق شد، آقا فرمودند: خودش آمد. بعد معلوم شد که امام قبلی آن مسجد از دنیا رفته و افراد مسجد، به دنبال امام تازه به محضر آقای بروجردی رسیده‌اند. به نظر مبارک ایشان آیت‌الله آقای شیخ محمود یاسری که از وکلای برجسته ایشان در طهران بود، شایسته این کار بوده و اینک خودش هم رسیده است. خواسته آن آقایان مطرح شد. آقای یاسری عرضه داشت: من در طهران جلسات دارم و در آن جا نماز می‌خوانم و مسئله می‌گویم و ترویج می‌کنم، دیگر لزوم  ندارد جای دیگری بروم و کار دیگری بکنم. در هر صورت ایشان لازم نمی‌دانست آن امامت را بپذیرد و فکر می‌کرد که کارهای او برای انجام وظیفه‌ یک عالم دینی کافی است. آیت الله آقای بروجردی فرمودند: «من صبح جواب می‌گویم. آقای یاسری عرض کردند: آقا من عجله دارم. ایشان فرمود: شما یک شب دعای کمیل را خدمت حضرت معصومه سلام الله علیها بخوانید. عرض کردند: چه خصوصیتی دارد که می‌فرمائید: فردا جواب می‌گویم؟ فرمودند:استمداد از سحر می‌جویم!» 
 
*یکساعت گریه آیت‌الله بروجردی برای وفات آیت‌الله جبل‌عاملی
 
توضیح بیشتر مسئله این بود که آقای یاسری کارهای خودش را در بیت آقای بروجردی به انجام رسانیده و به منزل دوست یا آشنائی برای استراحت رفتند. صبح اول آفتاب تلفن آن خانه زنگ زد، از بیت آیت‌الله بروجردی بود. در تلفن گفتند: تکلیف شما معین شد. باید به امامت مسجد ارگ بروید. چه کسی این تکلیف را معین کرده بود؟ در دوره‌ای که ما خدمتشان بودیم، گاه و بیگاه نکات ممتازی از رفتار‌های ایشان نقل‌هائی می کردند. از جمله فرمودند: وقتی خبر وفات آیت‌الله علامه سید محسن امین جبل عاملی-رضوان الله علیه- صاحب کتاب «اعیان الشیعه» را به ایشان داده بودند، ایشان یک ساعت گریه می‌کردند و ظاهرا آن جا گفته بودند: چقدر امثال ایشان برای امام زمان(ع) گران تمام شده است.
 
روزی  کسی از فضلای درس اشکالی کرد. مرحوم آقای بروجردی فرمودند: آقای...تا شما کتاب‌های آن آقا(؟) را مطالعه می‌کنید، به جائی نمی‌رسید. البته نام آن آقا را نبردند و او کسی بود که احترام بزرگان علما را نگه نمی‌داشت. مرحوم آیت الله بروجردی به علم و علماء و کتاب و تحقیق بسیار ارج می‌نهاد و می‌کوشید این ارج نهادن بصورت یک خصلت و خوی حوزوی در بیاید.
 
اگر بگوئیم این سال‌ها -به یک معنا- بهترین سال‌های عمر ایشان بوده است چندان گزاف نگفته‌ایم. خود من ناظر بودم و از دوستان شنیده بودم که ایشان مکرر می‌فرمود و قم را بهشت می‌دانست. البته شهر مقدس قم، همچون امروز در معرض تاخت و تاز تجدد و فرنگی مآبی و مدهای تازه نشده بود، و آدمی در آن احساس قوی آرامش داشت. این شهر پر از قداست، در کنار یاران پاکیزه خصال و استادی جامع و کم نظیر همه ‌آن چیزی بود که یک طلبه ‌فاضل و خواهان کمال و دانش می‌خواست. در این جا هم حوادث ‌بسیار بیشتر از آن بود که عرض شد؛ اما در این شرح احوال مختصر بیش از این مقدور نیست چیزی بگوئیم.
 
*امام خمینی در اسفار از ملاصدارا بالاتر بود
 
یکی از توفیقات ایشان در ایام حضور در شهر مقدس قم، برخورداری از دروس اساتید بزرگ دیگری چون آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری در فقه و آیت‌الله سید محمد حجت درفقه و اصول و حضرت امام-رضوان الله علیهم- در درس حکمت است. معاشرت درسی با امام(ره) به دوستی از نزدیک انجامید و گوئی یک سالی هم با ایشان در مدرسه ‌دارالشفاء  هم حجره بودند. مرحوم امام قبل از آمدن آقای بروجردی به قم، درس حکمت و گاه عرفـان و اخـلاق می‌فرمـودنـد. از کلام آیت‌الله حق‌شناس برمی‌آید که علاوه بر حکمت، در درس اخلاق ایشان هم شرکت داشته‌اند: «رهبر کبیر انقلاب، شب‌های جمعه در قم که درس اخلاق می‌فرمودند، نوعاً این آیه را تلاوت می‌فرمودند: «مَا عِندَکُم یـَنفَدُ ومَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ: آنچه نزد شماست از بین می‌رود و آنچه نزد خداست باقی می‌ماند. یک قدری سراغ باقی بروید.» درس امام کتاب اسفار ملاصدرا بود و بسیاری از مدرسان نامدار بعد در این درس تلمذ می‌کردند. شاید اصل درس مربوط به آقای حاج آقا مهدی حائری یزدی ‌فرزند حاج شیخ بود و این استاد به این شاگرد و فهم او معتقد بود.
 
شاگرد هم استاد را مبرّز و درجه اول و اهل نظر می‌دانست. آقای حائری به بنده فرمود: امام در مباحث عرفانی اسفار، از ملاصدرا بالاتر بود. در هر صورت آقای حق‌شناس از استاد یعنی حضرت امام که در آن روزها به «حاج آقا روح‌الله» مشهور بود، اجازه گرفته و دراین درس شرکت کردند. البته استاد قبل از این که اجازه ورود به درس بدهند، از ایشان امتحان به عمل آورد وبعد فرموده بود: اگر می‌دانستم که شما شاگرد آقای شاه آبادی - رضوان الله علیه- هستی، امتحانت نمی‌کردم. 
 
معاشرت از نزدیک با امام، اعتقاد فوق‌العاده‌ای نسبت به ایشان بوجود آورده بود وخیلی به «بی‌هوائی» ایشان معتقد بودند و در موارد گوناگون این مسئله را تأکید می‌کردند. از جمله یادم هست که روزی به مسجد امین‌الدوله وارد شدم. صدای حاج آقا به گوش می‌رسید. ایشان گوئی فریاد می‌زد و من فکر می‌کنم به این شکل صدای بلند ایشان را نشنیده بودم. بعد معلوم  شد کسی ازشاگردان قدیم، از عموی خودش که ازارادتمندان و آشنایان  قدیم ایشان بود، نقل کرده بود که او مرحوم آیت‌الله خوانساری حاج سید احمد - رضوان الله علیه- را بر امام ترجیح داده است. عین کلمات را نشنیدم؛ اما مضمون این بود. این مقایسه برای ایشان خیلی سخت و گران بود و همین بود که ایشان را برآشفته و به فریاد آورده بود. از کلمات ایشان در توصیف امام -رضوان الله علیه-  که ما آن را مکرر از ایشان می‌شنیدیم این بود که می‌فرمود: ایشان از همه چیزش برای اسلام گذشته است. البته از طرف مقایسه چیزی نمی‌گفتند. در رحلت آیت‌الله خوانساری که ازخیابان جمهوری (شاه آباد سابق) شروع شده بود، من ایشان را در اواخر راه دیدم.به این بنده فرمودند: من به این تشییع آمده‌ام که خدا گناهان مرا ببخشد. آن روز ظهر در مسجد به این آیۀ شریفه استشهاد کرده بودند. «أَوَلَم یـَرَوا أَنَّا نَأتِی الأَرضَ نَنقُصُهَا مِن أَطرَافِهَا..» بعد هم این حدیث را می خواندند: کَیفَ بِکُم إِذَا قَلَّت عُلَمَائُکُم؟ ومفصل گریه کرده بودند.
 
برخورد‌ها در میان این استاد و شاگرد مکرر بود و در موارد گوناگون امام به داد شاگرد خودشان می‌رسیدند. از جمله یک وقت آقای حق‌شناس به خاطر احتیاطاتی که در نظر داشتند و نظر اجتهادیشان به این جا رسیده بود که پرداخت نفقه ‌خانواده از وجوه شرعی مشکل و خلاف احتیاط است؛ بنابراین می‌خواستند در کنار درس، کاری را عهده‌دار بشوند. با مرحوم آقای مصطفوی کتاب فروش نیز صحبت کرده بودند و بنا بود ایشان ساعاتی را در مغازه ‌او به کار بپردازند. نمی‌دانیم از کجا مرحوم امام از این حادثه خبردار می‌شوند؟ آیا به کتاب فروشی می‌روند وایشان را در آن جا به کار مشغول می بینند و یا به شکل دیگری اطلاع حاصل می‌کنند؟ اما امام به طور جدی به مقابله می‌پردازند.
 
اولاً در میان بحث اتفاق می‌افتد که آقای حق‌شناس فرموده بودند: مثل استاد و شاگرد نه! بلکه مثل پدر و پسر  با هم بحث کردیم؛ اما این بحث نتوانست دغدغه ‌ایشان را بر طرف و آرام کند؛ اما استاد بر جسته ‌حوزه حاج آقا روح الله-رضوان الله علیه- می‌دانست که اگر ایشان به کار برود یک طلبه ‌‌خوب و فاضل و کارآمد و از همه مهمتر، پرهیزگار از دست رفته است. 
 
کار به این جا کشید که ایشان فرموده بود: من از سهم سادات قبول می‌کنم و مال خودم می‌شود و از مال خودم زندگی شما را تأمین می‌کنم که  شما بمانید و فقط درس بخوانید. سر انجام برای حل نهائی دست ایشان را گرفته و به محضر آیت‌الله  عظمای بروجردی مراجعه می‌کنند که درس میرزا عبد الکریم تهرانی به چنین مشکلی برخورد کرده، شما باید حکم کنید که ایشان دست از کار بردارد. حکم فرمودند و مسئله حل شد.
 
از سفرهای ایام تعطیلی همراه با امام نیز خبر داریم. مرحوم امام-رضوان الله علیه- گاه در تابستان به تهران می‌آمدند و بعد از چند روز که در تهران به دیدار خویشاوندان اهل بیت می‌گذشت به درکه، یا امام زاده قاسم در اطراف تهران می‌رفتند و اوج تابستان را در آنجا بودند. مرحوم علامه ‌‌طباطبائی نیز بعضی از تابستان‌ها در ده نجیب درکه به سر می‌بردند و بعدها گاه به دماوند می‌آمدند که این بنده درکه ‌‌ایشان را از نقل اصحاب و دماوند را خود ناظر بودم.
 
در هر صورت گاه آیت‌الله حق‌شناس با خانواده در  کنار حضرت امام در این ییلاقات همراه بودند. از جمله می‌فرمودند: یکبار من صندوقی از کتب درسی به همراه داشتم که می‌خواستم برای مطالعه در سفر به داخل ماشین بیاورم اما امام اعتراض فرمود: که ما برای استراحت می‌رویم این همه کتاب‌ منافات با مقصد دارد و مانع استراحت خواهد بود. 
 
یک وقت هم آقای حق‌شناس تابستان به عشق درس در قم مانده بودند. می‌فرمودند: تابستان تمام شده بود و من خسته و مانده و دوستانی که از سفر به شهر و دیار بازگشته بودند با شور و نشاط به حوزه آمده بودند و گویا به دستور امام درس و بحث را به ناچار رها می‌کنند و به یک استراحت بیست روزه می‌روند و امام ظاهراً این جا این سخن حکیمانه را فرموده بود: شیخ انصاری- که مثل اعلای زهد و ورع و علمیت بود- همین جور درس خوانده است، یعنی ایشان به وقت درس، درس و به موقع تعطیل هم تعطیل کرده بوده است. 
 
در این جا لازم می‌دانم که سخنی که زیاد از زبان ایشان شنیده بودیم به محضر خوانندگان عرضه بدارم. ایشان مکرر از شهید -رضوان الله علیه- نقل می‌کردند که در منیة المرید می‌فرماید: اجتهاد یک قوۀ قدسی است که خدای متعال مرحمت می‌کند و تنها به درس و بحث به دست نمی‌آید. ارادت ایشان به امام که با عنوان رهبر کبیر از او نام می‌بردند، خیلی زیاد بود و همه از سر بی‌هوائی و از خود گذشتگی مرحوم امام-رضوان الله علیه- بود.
 
این اواخر فرموده بودند:یک چیز خیلی گرانبها درسینه ‌‌ایشان بود که در سینه ‌فلان وفلان نبود، و دو تن ازمردان بزرگ را نام برده بودند. ما مدتی فکر می‌کردیم که این سخن به چه معناست؟ تا سخنی از شخص امام در وصیت‌نامۀ ایشان دیده شد، و با کمک آن، فرمایش آیت‌الله حق‌شناس قابل فهم شد. امام در وصیت نامه فرموده بودند:«این جانب با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت وخواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم»
 
فرمودند: یک روز در یک مجلس از حضرت امام بدگوئی می‌شد، من دفاع کردم؛ اما آن‌ها رها نمی‌کردند. شب با عتاب سخت به من فرمودند: چرا در آن مجلس ماندی؟عرض کردم: من دفاع می‌کردم! فرمودند:مگر تاثیر کرد؟ وقتی دفاع تاثیر نمی‌کند باید مجلس را ترک می‌کردی!
 
*اقامه 10 شب عزاداری برای رحلت امام خمینی
 
رحلت حضرت امام-رضوان الله علیه- برای حاج آقای حق‌شناس یک مصیبت و عزای بزرگ بود. امر فرمود: مسجد را سیاه‌پوش کردند، و پرچم عزا زدند. ده شب دستور عزاداری دادند و به آن کسی که عزاداری را اداره می‌کرد گفته بودند: دنبال کن، و اشعاری که در مرثیه ‌ایشان گفته شده است آن‌ها را بخوان. خودشان هم در آن ایام زیاد گریه کردند.
 
* وصیت برای امام جماعتی آیت‌الله حق‌شناس
 
سرانجام این روزهای خوب درس و بحث و اجتهاد و ورع گذشت و حادثه‌ای پیش آمد. عالم متقی و زاهد شهر تهران، شیخ مرتضی زاهد رحلت کرد. همه به تشیع آمده بودند. ثقۀ‌الاسلام شیخ محمد حسین زاهد در میان تشیع‌کنندگان تا سر چهار‌راه مولوی آمد. ایشان روی پلی که بازار را به خیابان مولوی می‌رساند ایستاده بود، و همه ‌خیابان و بازار از جمعیت مملو بود. آقای حاج حسین توانا- که ایشان را همراهی می‌کرد و دستشان را به دست داشت، می‌گفت: آن جا که ایستاده بودیم کسی به آن سوی شیخ آمد، و به ایشان سخنی گفت که شیخ محمد حسین زاهد برخود لرزید و دیگر نتوانست به راه و تشیع ادامه بدهد. او گفته بود:آقا یک چنین روزی هم برای شما و در انتظار شما هست. آقای توانا می‌گفت: من ایشان را به خانه رساندم. بعد از این شیخ مریض شده و کم‌کم از پا در آمد وشش ماه بعد به رحمت الهی واصل شد. 
 
محرم سال 1331 بود. ایشان قبل از وفات وصیت کرده بود: برای امامت مسجد به دنبال آقای حق‌شناس بروید: ایشان در علم و عمل از من جلوتر است، برای درس نیز آقای مجتهدی عهده‌دار باشد، برای دعاها ومناجات ماه رمضان و شب‌های جمعه آقای حاج سید علی میر‌هادی مشهور به قاری. 
 
‌بزرگان محل و محترمین ازشاگردان مرحوم آقای زاهد به قم آمدند و طبق دستور ایشان از مرحوم آیت‌الله عظمای بروجردی در خواست فرستادن حاج آقای حق‌شناس را برای امامت مسجد امین‌الدوله می‌کنند. 
 
آیت الله بروجردی با همه علاقه‌ای که به شاگرد سخت‌کوش خودشان داشتند، ناگزیر بودند که درخواست مردم را جواب مثبت بدهند. لذا حکم شد که ایشان به طهران بیاید. برای ایشان در آن شرایط، وظیفه‌ای سخت‌تر از این وجود نداشت. ایشان در آن ایام یک مدرس مقبول بود و دروسی از جمله رسائل و مکاسب و منظومه ‌سبزواری درس می‌داد. این حادثه برای آیت‌الله حق‌شناس مایه ‌یک حسرت بزرگ شد. می‌فرمودند: من اگر در قم می‌ماندم، خیلی بیشتر ترقی می‌کردم. 
 
ناگزیر کار به مشورت با امام رسید. ایشان فرموده بودند: باید بروی وظیفه است. ایشان عرض کرده بود: پس چرا خود شما نمی‌روید؟ فرموده بودند: «به جدم اگر گفته بودند روح الله! من می‌رفتم.» چون چاره نبود و وظیفه بود. خودشان می‌فرمودند: «من وقتی که آقای بروجردی خیلی به اصرار امر فرموده بودند که باید تهران بروی! البته علاقه خاص در میان ما بود که من نمی‌خواستم قم را ترک کنم... بعد فرمودند: هر وقت که خواستی به تهران بروی، من یک توصیه برای تو دارم و این توصیه هم واقعاً عجیب است‌! بعد عرض کردم چشم هر وقت که من خواستم بروم شرفیاب می‌شوم. وقت رفتن رسید، خدمت ایشان رفتم. فرمودند: یگانه وصیت من این است که در برخورد با افراد اجتماع یک طوری رفتار بشود که از این برخورد شما، از معاشرت با شما، بر ایمان و عقیده آنها اضافه بشود، نه اینکه خدای ناخواسته اگر ایمان آنها مثلاً -چون مثال محسوس، معقول را درست قابل فهم می‌کند- نیم من باشد در برخورد با تو بشود یک چارک یک طوری باشد که در برخورد تو با افراد اجتماع، ایمان اینها ترقی بکند.» 
 
ایشان به تهران آمد. در مسجد قدیمی امین‌الدوله به امامت پرداخت. مسجد آباد بود. افراد برگزیده در آن به نماز می‌آمدند. بسیاری از آن‌ها شاگردان و تربیت‌شدگان مرحوم ثقة‌السلام شیخ محمد حسین زاهد(ره) بودند و به ضوابط شرعی پای‌بند، مسئله‌دان و کلاس اخلاق دیده. استاد اگر درس اخلاق می‌فرمود، اگر تفسیر می‌فرمود و اگر مسئله می‌گفت در کلاسی بالاتر از مرحوم شیخ زاهد بود. این بنده به یاد دارد که می‌فرمود: «پروردگار عزیز شما را می‌آمرزد، دامنه ‌آمرزش او وسیع است. آن چه من می‌خواهم به شما گوشزد کنم این است اگر کار نکنید از مقامات عالیه و مراتب اولیاء محروم می‌شوید» واین بسیار بسیار مهم است.
 
*راهی برای خواندن نماز اول وقت پیدا کنید
 
در میان تعالیم ایشان چند چیز برجسته بود و دائماَ به آن موعظه می‌کردند: نخست نماز جماعت اول وقت بود که خود سخت بدان پای‌بند بودند. خوب البته نماز اول وقت برای هرکس مقدور نیست. ایشان می‌فرمود راهی برای این  که  بتوانید نمازتان را اول وقت بخوانید، پیدا کنید. حقی ضایع نشود؛ اما نمازها هم در اول وقت خوانده شوند.گاه از داستان‌های جوانی خودشان می گفتند.
 
*پرهیز علما از غیبت
 
دوم چیزی که بسیار سفارش می کردند، نماز شب بود، و بار و بارها توصیه به آن را تکرار می‌نمودند. این را هم در گذشته دیدیم که خودشان بسیار پای بند آن بودند و در میان  مواعظ و سفارشات ایشان از همه مهمتر، ترک گناه و به ویژه غیبت بود. جوان‌هائی که به مسجد می‌آمدند شاید به اولین چیزی که برخورد می‌کردند، توصیه به ترک غیبت بود. همه ‌اهل سلوک از گناه غیبت خیلی جدی پرهیز می کنند.
 
*با ترک محرمات و انجام واجبات به مقامات می‌رسید
 
ما چندین بار داستانی را از ایشان شنیده بودیم.می فرمودند: «در سال‌های جوانی، آیت الله آقای آقاشیخ مرتضی زاهد را در خواب می‌بینند. ایشان با چند نفر به همراه آقا از بازار به مسجد جمعه تهران وارد می‌شوند و همچنان پیش می‌روند تا به حوض بزرگ در وسط صحن مسجد می‌رسند که یخ زده بود. در این هنگام آقا شیخ مرتضی پا روی یخ‌ها گذاشته و بی‌واهمه از روی حوض مسجد رد می‌شوند، و به آن سوی حوض می‌روند. آیت‌الله حق‌شناس (ره) و سایر همراهان جرأت نمی‌کنند که دنبال ایشان بروند؛ لذا حوض را دور زده و در آن سوی حوض به ایشان ملحق می‌شوند. آقای حق‌شناس فرمودند: من در آن سوی حوض به حضور ایشان رسیدم،و از ایشان پرسیدم: آقا شما چگونه به این مقام رسیده‌اید؟ آقا شیخ مرتضی جواب میدهند: «ترک محرمات کنید و واجبات را انجام دهید، می‌رسید»
 
خواب مهمی بود. راه نشان می داد و برای آیت‌الله حق‌شناس(ره) جالب توجه بود. بنابراین تصمیم می‌گیرند تا فردا به حضور ایشان برود و خواب را با ایشان در میان بگذارد. می‌فرمودند: فردا که به خدمت آقای آقاشیخ مرتضی رسیدم، خواب را به ایشان گفتم و بدون اینکه جواب ایشان را بگویم، سؤالم را تکرار کردم. ایشان نیز همان جواب عالم رؤیا را بدون کم و زیاد باز گفتند و به من فرمودند: «ترک محرمات کنید و واجبات را انجام دهید، می‌رسید.»
 
این مسئلۀ ترک محرمات و انجام واجبات ورد و ذکر ایشان بود. مسئلۀ غیبت بیشترین مثالی بود که از گناهان نام می‌بردند. گاهی هم از معاشقه ‌با خیالات ذهنی می‌گفتند و جوان‌‌ها را از آن پرهیز می‌دادند. ترک محرمات و انجام واجبات را گاهی قدم اول تعبیر می‌کردند و گاهی کلاس اول و گاهی مرحلۀ اول و بعد می‌فرمودند: اگر این مرحله ‌اول را درست و مستحکم نکنی و به بالاتر بروی،از آن بالا شما را به پائین پرتاب خواهند کرد: «مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَن إِتَّقَی اللّهَ وأَطَاعَهُ‌: اگر اطاعت خدا کرد و اگر تقوا داشت، محبت درست است. 
 
تقوا درجاتی دارد. انسان نباید خام‌طمع باشد. حضرت فرمود: اگر کسی مرحله ‌اول را نپیموده -که ترک محرمات و فعل واجبات است- به مرحله ‌دوم برود، از بالا می‌اندازندش پائین. نمی‌شود آقاجان من! باید اول محرما‌ت، ممنوعات و محظورات را جلو گیری و ترک کرد.» 
 
در جای دیگر، مراتب بعدی را نیز می‌گویند: «باید پایه‌گذاری بکنی. کلاس اول ترک محرمات و فعل واجبات است. کلاس دوم ترک مشتبهات است. کلاس سوم هم ترک ما سوی‌الله است.»  و آنگاه نشانه‌ای ازاین کلاس سوم می‌دادند: «خدا رحمت کند صاحب مقتنیات را که می‌فرمودند: اگر کسی به مرحله ‌سوم[کلاس سوم] برسد«لِمَ» و«بِمَ» نمی‌گوید.«از کجا» و«به چه دلیل» نمی‌گوید. هر کسی در برابر او سخن گفت، می‌فهمد [این سخن] از طرف پروردگار آمده و درست است، یا این که درست نیست. این مسئله را درک می‌کند. ما که لم و بم می‌گوئیم و در وادی حیرتیم، در وادی شک و ریب هستیم مسلماً به آن مقام نرسیده‌ایم. بلکه بودنمان در کلاس اول و دوم هم فیه تأملٌ دارد!!» 
 
*سوراخ‌های کیسه‌ات را دوخته‌ای؟
 
یک مسئلۀ دیگر را هم زیاد تذکر می‌فرمودند، آن مسئله ‌رفع موانع بود: «به عقیده بنده آن چیزی که لازم است ... آن است که انسان رفع موانع از خودش بکند. من یک استاد خوبی داشتم که نزد او شرح لمعه می‌خواندم. همین‌طور که سرم پائین‌ بود گفت: فلان کس آن سوراخ‌های کیسه‌ات را دوخته‌ای یا ندوخته‌ای؟ من متوجه نشدم ایشان چه می‌گوید!دوباره گفت:می گویم: موشها را گرفته‌ای یا نگرفتی؟«گر نه موش دزد در انبار ماست» که محصول اعمال ما را ببرد، و همه چیز عاطل و باطل بشود. پس:«گندم اعمال چل ساله کجاست» اول باید سوراخ‌های کیسه را دوخت. بعد فکر جمع‌آوری گندم کرد.» 
 
‌موانع عملی و اخلاقی، راه را بر آدمی می‌بندند و زحمات هدر می‌رود و در فرض بسیار خوش‌بینانه اگر آدم زحمت زیاد بکشد، در همان جا که بوده می‌ماند و گرنه هر روز کمی به عقب می‌رود!!
 
آیت‌الله حق‌شناس در تهران به همه ‌وظایفی که یک عالم دینی باید عمل کند، می‌پرداخت. در سه وعده، امامت جماعت می‌کرد به ویژه در نماز صبح که در تمام سال اول وقت و با طمأنینه ‌بیشتر انجام می‌گرفت و معمولا بیشتر طول می‌کشید. مسائل مردم را جواب می‌داد. برای اهل مسجد موعظه می‌کرد. تفسیر می‌فرمود و مسئله ‌‌شرعی می‌گفت. در حل مرافعات دخالت می‌کرد. عقد ازدواج می‌خواند. درس می‌فرمود و با بعضی از فضلای از علمای تهران- از جمله آیت‌‌الله جاپلقی(ره)-  مباحثه ‌هر روزه داشت. در کنار همه ‌این کار‌ها وظیفه ‌مهمتری نیز داشت که بدون اعلام رسمی، کار اصلی‌تر ایشان را تشکیل می‌داد و آن این بود که باید به خود می‌رسید. این وظیفه چیزی نبود که امکان تعطیلی و یا فراموشی داشته باشد و روزی در زندگی به کنار گذاشته شود.
 
در کلامی که در نهج‌البلاغه  از زبان امیر علیه السلام نقل شده- و ایشان آن را مکرر در مکرر برای ما می‌خواند- حال کسانی امثال ایشان آمده است: «و بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ البَرقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ و سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، و تَدَافَعَتهُ الأَبوَابُ إِلَی بَابِ السَّلَامَةِ»: روشنائی پر قوتی برای او درخشید،و [هم] راه را برای او آشکار و ظاهر کرد و [هم] او را به راه برد. (آنگاه درهای سعادت برای او باز شد) و هر دری و مقامی، وی را به دری بالاتر و مقامی بهتر حواله می‌داد تا او را به مقام درب سلامت مطلق رساندند.
 
از این مسئله نباید غفلت کرد که اگر آدمی با عنایت الهی به این نور که یقظه و یقین می‌آورد برسد، دیگر نمی‌خوابد ودیگر اهمال نخواهد کرد، دیگرکوتاهی نمی‌کند، دیگر کم‌کاری ندارد. 
 
ایشان در مدتی که در قم به تحصیلات عالیه مشغول بود، به تناوب به تهران می‌آمد و جلساتی داشت. جوانانی که تحت تربیت مرحوم زاهد بودند از افادات ایشان بهره مند بودند. آن‌ها در آن جلسات اولین بار از زبان ایشان نام حاج آقا روح الله(ره) و درس‌های اخلاقی ایشان را شنیده و آشنائی و ارادت یافته بودند. بعدها وقتی به تهران باز گشتند، و عهده‌دار امامت در مسجد امین‌الدوله شدند، طبق نوشته ‌بعض از شاگردان آن دوران: «مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حق‌شناس-که بعد از شیخ محمد حسین زاهد- در مسجد امین‌الدوله آمده بودند، از شاگردان امام بودند، و کمتر جلسه‌ای بود که ایشان صحبت بکنند و چند بار نام استادشان «حاج آقا روح‌الله» را به زبان جاری نکنند. ایشان ما را تشویق کردند که به زیارت حاج آقا روح الله برویم.» 
 
این آشنائی که به زودی به ارادت عمیق نسل‌های جوان‌ و متدیّن تهرانی به امام(ره) انجامید، به تقلید از ایشان و پایه‌گذاری نهضتشان منتهی شد. چنانکه می‌دانیم ایشان به احزاب سیاسی و سازمان‌هائی که کار مسلحانه می‌کردند اعتقادی نداشتند؛ بنابراین از این کسان خواستند که هیئت‌های موتلفه را بنیاد کنند، و این اولین قدم اساسی برای نهضت آینده ‌ایشان شد.
 
کار مهم دیگری که در آن سال‌ها انجام شده است، وساطت در ایجاد جریان یک طلبگی منظم و حساب شده در تهران است. همانطور که در گذشته اشاره شد، مرحوم آیت‌الله حق‌شناس در ایام تعطیل سالیانه و یا حتی شاید در پنج‌شنبه و جمعه‌ها به تهران می‌آمده است. مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آقای مجتهدی بعد از این که در قم به مشکل خانوادگی یا مالی برخورد کرده بود، به تهران آمده و در صدد کار و کسب بود. ایشان و آیت‌الله حق‌شناس در سر پله‌های نوروز خان در خیابان پانزده خرداد کنونی برخورد می‌کنند.
 
آقای حق‌شناس از ایشان احوال‌پرسی می‌کنند. وقتی معلوم می‌شود که ایشان به تهران آمده و کاری به عهده ندارد، ایشان را به مسجد امین‌الدوله دعوت می‌کنند شب در نماز جماعت مرحوم ثقة الاسلام شیخ محمد حسین زاهد شرکت کنند. وقت نماز مغرب وعشاء ایشان به مسجد می‌آید و می‌رود که در صف دوم جائی بیابد که حاج آقای حق‌شناس او را به صف اول دعوت می‌نماید.
 
 بعد از نماز بنابر این بود که آقای حق‌شناس به منبر رفته و برای مردم سخن بگویند؛ اما ایشان آقای مجتهدی را به مرحوم شیخ زاهد رحمه الله معرفی می‌کنند که او امشب حرف بزند. سخنان آقای مجتهدی مورد پسند قرار می‌گیرد و مرحوم شیخ زاهد دوبار به ایشان طیّب‌الله می‌گوید و برای فردا شب هم ایشان را دعوت برای سخنرانی می‌کنند. حاج آقای حق‌شناس به ایشان می‌گوید:آقا شیخ محمد حسین به کسی طیب‌الله نمی‌گوید؛ معلوم می‌شود که شما را پسندیده است. همین جریان پایه ‌اولیه‌ای شد که مرحوم زاهد از آقای مجتهدی دعوت به همکاری کند و از او بخواهد در درسهائی که در مسجد امین‌الدوله و مسجد جمعه ‌تهران بر‌قراراست و مقدمه‌ای برای تعلیم و تربیت جوانان قرار می‌گیرد، شرکت کند. 
 
سرانجام این حرکت مدرسه‌ای پر برکت شد که تا کنون نزدیک به شصت سال به تربیت طلاب مشغول است‌ و صدها و هزارها مجتهد و دانشمند کارآمد دینی به بار آورده است. البته داستان این مدرسه که در ابتدا به نام مسجدی که در آن به وجود آمده بود مسجد آقا یا مسجد ملا محمد جعفر نام گرفته بود، به همین جا ختم نشد؛ بلکه شاگردان مبرز مدرسه در شهر مقدس قم چراغ‌های دیگری روشن کردند که از جمله  آن‌ها می‌توان موسسه در راه حق را نام برد که خود مرکز خیرات زیادی گردید که هنوز هم به اشکال گوناگون و در ابعاد وسیع‌تری جریان دارد. از این‌ها بگذریم.
من خود در هفده سالگی یا کمی بیشتر به خدمت استاد رسیدم که اوائل امر، رفت و آمدم به خدمت ایشان منحصر به شب‌هائی بود که برای عموم درس اخلاق می‌فرمودند؛ اما چندان طولی نکشید که تمام نمازهایم به مسجد امین الدوله منتقل شد، وجاهای دیگر را ترک گفتم.
 
خشنودی خدا
 
در حدود هیجده نوزده سالگی این بنده بود که دریک دوره که دو سال یا شاید بیشتر طول کشید، یک مسئله ورد زبان ‌ایشان بود که فکر می‌کنم دوره ‌بسیار مهمی است. ما هر روز به نوعی از ایشان می‌شنیدیم که ما چکار کنیم که پروردگار عزیز از ما راضی بشود؟ این سخن را فردای آن روز به شکل دیگری می‌فرمودند و پس‌فردا به نوع دیگر.
 
این سخن از کسی بود که از دوره ‌اول جوانی مراقبه را راه و رسم زندگی داشت و مراقبه چیزی جز در بند رضای خدا بودن نبود. وقتی بنده از گناه گذشت و ناپسند عملی و اخلاقی از زندگی او بیرون رفت، دیگر باید ببیند که ‌کاری که می‌خواهد بکند، خدا راضی است یا نه، اگر راضی بود بکند، واگر نه، نه! چنین کسی می‌تواند یک آرزو داشته باشد، و آن اینکه آیا خدای متعال از من راضی شده است یا نه؟
 
در تمام دورانی که ما خدمت ایشان بودیم گاه مراحل سلوکی ‌ایشان به شکلی - بدون این که تصریحی بکنند- در رفتار و سخنشان دیده می‌شد که این یک نمونه از آن بود. آن‌قدر این تلقین برای ما قوی بود که فکر و ذکر شب و روز ما  هم همین مسئله شده بود. بعد از آن مدت، دیگر از ایشان هیچ سخنی در این باره شنیده نشد. گوئی ایشان به آرزوی خود رسیده بودند که دیگر لزومی نداشت آن را به زبان بیاورند.
 
من در میان جمع و . . .
 
دوحادثه ‌تأمل‌برانگیز دیگر برای شما نقل می‌کنم که نشانی از یک جریان معنوی در زندگی ایشان است. مشهد حضرت رضا علیه‌الصلوة‌ و السلام مشرف بودیم. معمولا حاج آقای حق‌شناس برای نماز به منزل ما می‌آمدند و رفقا هم جمع می‌شدند. یک روز ظهر ایشان را  رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2648
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

مرحوم آیت الله حق شناس از علمای بزرگ و اخلاقی تهران بودند که چند سال است تهرانی‌ها بیشتر از سایر شیعیان از وجود پر برکت او بی‌بهره‌اند. پایگاه اطلاع رسانی آیت‌الله محمدعلی جاودان از اساتید اخلاق تهران و از شاگردان آیت‌الله حق‌شناس گزیده‌ای از سخنان این استاد اخلاق درخصوص استادشان آیت‌الله حق‌شناس را به مناسبت سالگرد درگذشت این استاد اخلاق منتشر کرده است.

بخش اول سخنان و خاطرات آیت‌الله جاودان از استادشان را در ذیل می‌خوایند. اگرچه این خاطرات کمی طولانی است اما خواندنش حتما در این روزهای بهار معنویت خالی از لطف نیست.
در راه آدمیت استخوان آب  می شود
یک کلام بسیار مهم از مرحوم آیت الله حق شناس به یاد دارم که می توانم سخن را با آن آغاز کنم.یکبار ایشان در جلسات درس اخلاق می‌فرمودند: آدم برای اینکه به جایی برسد باید استخوانش آب شود، نه گوشت و چربی بدن. استخوانش آب شود یک اصطلاح ویک تمثیل است برای سختی‌هائی که انسان در راه به ثمر رسیدن و به کمال رسیدن خودش باید بکشد. باز مثال دومی که در همان مجلس به کار می‌بردند این بود که می‌فرمودند: دُم فیل به زمین می‌رسد، تاآدم به جایی برسد. اینهم یک مثال و اصطلاح دیگر است برای سختی‌هائی که در راه آدم شدن کشیده بودند. منظور این است که با راحت‌طلبی وخوش‌گذرانی و باری به هر جهت زندگی کردن انسان چیزی نمی‌شود، و به جائی نمی‌رسد.
 ما نمی‌فهمیدیم ایشان چکار می‌کند، و لزومی هم نداشت ما بفهمیم؛ زیرا نه آن کار‌ها به ما ربطی داشت که ایشان آن را به ما نشان دهد، و نه برای رضای خاطر ما بود که لازم باشد به اطلاع ما برسد. بنابراین ما نمی‌دانستیم چقدر به ایشان سخت گذشته و یا این که چگونه و به چه شکلی به ایشان سخت گذشته است؟ ضمنا بنده که به آن راه نرفته بودم که چیزی از آن بدانم.آن کس که این راه را می‌رود، می‌فهمد چقدر سخت گذشته و چقدر و چگونه بایستی چشم و دل را بر روی هوی وهوس‌ها بست!! این مسئله نیز بسیار با معنا و مهم است.  ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان- راه به جائی نبرد هر که به اقدام رفت
شبی بعد از نماز در مجلس چند نفری و خصوصی با شادمانی تمام می‌فرمود: دیشب توانسته‌ام یک زنجیر پاره کنم. من کمتر چنین شادمانی از ایشان دیده بودم.این زنجیر چه چیز می‌توانست باشد؟ آیا یک خُلقی بود که می‌توانست یک مانع بزرگ باشد، یایک عُلقه بود که هر علقه‌ای یک مانع است. اگر آدم مانع داشته باشد نمی‌تواند حرکت کند، و هر قدر عبادات قوی داشته باشد اثر لازم را نخواهد داشت.دوری راه تو جانا زگران باری‌هاست – بار ازخویش بیانداز که منزل باشی
سخن التماسی آیت‌الله حق‌شناس برای مراقبه
سخنی که ما بسیار از ایشان می‌شنیدیم این بود که مراقبه داشته باشید. یک وقت اگر مناسبتی پیش می‌آمد، تأکید ایشان بیشتر می‌شد. مثلا روز غدیر خم که عید بسیار بزرگی است. بزرگترین اعیاد است. انسان از این روز و از این عید می‌تواند بسیار بهره‌مند شود. از دو سه روز قبل از این عید، زمانی که ما با ایشان برخورد می‌کردیم، یا به دیدن ایشان می‌رفتیم، می‌فرمودند: برای اینکه از این عید بهره‌مند شوید، مراقبه داشته باشید. مراقب اعمال و رفتارتان باشید. باری به هر جهت ودل‌بخواهی عمل نکنید. کنار این سخنی بود که ایشان خودشان از روز اول عمر سلوکشان، تا آخر به آن پایبند بودند، و به جد بر آن پای فشاری می‌کردند، و به دوستانشان توصیه داشتند. گاهی سخنشان شکل التماس می‌گرفت، و البته از سستی و بی‌خیالی امثال ما رنج می بردند. گاه اصرار می‌ورزیدند که فقط همین یک روز عید غدیر را مراقبه داشته باشید. البته خودشان در درس‌ها توضیح داده‌اند که مراقبه چیست‌:«در حال مراقبه من باید بدانم که حضور ومحضر کسی هستم که "علیمٌ بذاتِ الصُّدُور‌" است»
*مثالی از مراقبه برای آیت‌الله حق‌شناس
در یک درس مسئله را با مثالی بهتر تشریح کرده بودند:«یک وقت گفتم: پروردگارا این مراقبه چگونه است؟ همان طوری که استراحت کرده بودم، چرتم برد، یک دفعه دیدم، باران مثل سیل از آسمان جاری است. بعد یکی در کنار من ایستاد. من[که ابتدا] توجهم به باران بود، تا این طرفم را نگاه کردم، باران قطع شد. گفت: بالاخره فهمیدی مقام مراقبه چه شد؟ مقام مراقبه این است که خودت را در حضور و محضر حق تعالی بدانی و ببینی! همین طور که تو به باران توجه داشتی در حال مراقبه بودی. یک آن که غفلت کردی فیض قطع می شود.»
بعد هم در ادامۀ کلام تصفیه و تزکیۀ نفس را به طور جدی به مراقبه مربوط می‌دانند و می‌فرمایند: «پس بناءً علی هذا تزکیة نفس و تصفیۀ قلب و عروج به مراتب عالیه، جز با مراقبۀ کامل وزحمت زیاد [ممکن] نمی شود: «لایُمکِن الوُصولُ إلاّ بالمواظَبَةِ التّامّةِ عَلیها و الإجتِهادِ الشَّدید فِیها.»
باز هم تکرار می کنند: بدون تصفیه و تزکیه هیچ مرتبت عالی در انتظار نیست، و اگر آدمی تصفیه و تزکیه نکرد به جائی نمی‌رسد: «اگر کسی بخواهد به مراتب عالیه برسد باید از راه تصفیۀ  قلب و تزکیه نفس راه را طی بکند که آن هم زحمت زیاد لازم دارد.»
*****
آیت‌الله حق‌شناس: سلول‌های بدنم صدای حمد امام جماعت را می‌شنید
الان یادم آمد که ایشان از جوانی‌های خودشان سخن می‌گفتند که در آن دوران گاه برای من در روز، شش بار کشش‌های معنوی دست می‌داد، و من درآن حالات بی‌اختیار گریه می‌کردم!؟ و برای ما این حدیث را در این معنا می خواندند:« إنّ لِربِّکُم فِی أیَّامِ دَهرِکُم نَفَحَاتٌ، أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»
کسی که چنین حالتی برایش دست می‌دهد خود را به آب و آتش می‌زند که این حالات از دست نرود، و برایش بماند. باز از جوانی خودشان می‌فرمودند:«من نماز که می خواندم  تمام سلول‌های بدنم صدای حمد و سورۀ  امام جماعت را می‌شنید.» ما فکر می‌کنیم مگر سلول شعور دارد که صدای حمد و سوره را بشنود؟ اما اگر واقعاً روح قوت بگیرد همۀ اعضا و جوارح  و همۀ  سلول‌ها به حیات برتری -علاوه بر حیاتی که همۀ جانداران دارند- می‌رسند که در آن ممکن می‌شود که بفهمند، و بشنوند و...!!
صحبت‌های آیت‌الله حق‌شناس را حفظ می‌کردم
باز می‌فرمودند: «من وقتی پای موعظه می‌نشستم، به قدری عاشق بودم که فقط استادم را مد نظر داشتم-مثل این‌هائی که رصد می‌روند-ابداً گوشم به جائی بدهکار نبود. سراسر وجود من متوجه استادم بود. عاشق بودم آقا! حتی وقتی که می‌خواستم مطلب استاد را برای دیگران تقریر بکنم، می‌گفتم: استاد این جا سرفه کرد، تا این حد! تمام صحبت‌های او را بدون ضبط صوت، حفظ و ضبط کرده بودم.»
***آیت‌الله حق‌شناس: هر جور می‌خواهم فکر می‌کنم
یک حادثه خیلی مهم دیگر هم، خودم ناظر بودم. این آن وقتی بود که خانۀ ایشان هنوز در کوچۀ مشاور-نزدیک میدان قیام- قرار داشت، و من بیشتر می‌توانستم به محضر ایشان مشرف بشوم. دوستان  گفته بودند:  یک غده در دهان حاج آقا بوده که عمل کرده‌اند، و باید آزمایش بشود. من و یکی از دوستان، نزدیک غروب در اتاق حیاط کوچک بیرونی منزل، به خدمت ایشان رفتیم. تنها بودند. در اتاق قدم  می‌زدند. ما که وارد شدیم. بدون هیچ مقدمه‌ای فرمودند: امروز این خبیث!!چند بار به سراغ من آمده بود. اگر دعاهائی که صبح‌ها می‌خوانم نبود، می‌توانست کاری بکند. متوجه شدم این آمدن او به خاطر خیال این غده است، خیالش را کنار گذاشتم.
من بر اساس آشنائی‌، مقصود ایشان را می‌فهمیدم، و فکر می‌کنم علاوه بر این که با خصوصیات ایشان آشنا بودم، و این آشنائی کمک به فهم می‌کرد خود ایشان هم خواسته بودند که من حرفشان را بفهمم. ایشان می‌خواستند بگویند: امروز فکر منکمی گرفتار خیال  مریضی احتمالی بود و فکر یکسره در کار آخرت و خدای متعال نبود؛ بنابراین شیطان خبیث آمده بود که شاید از این اندک غفلت سودی ببرد، و من تا متوجه شدم، خیال مزاحم مریضی را به کنار گذاردم. این بنده سؤال می‌کند: مگر ممکن است کسی احتمال نسبتاً جدی سرطان بدهد، و بعد اصلاً خیال آن را از ذهن خود دور کند و دیگر به آن فکر نکند. این کار به طور معمول برای کسی که اعصاب ضعیفی دارد ممکن نیست، و تنها کسی می‌تواند که صاحب اختیار خیال خود باشد.
راه نفوذ شیطان به آدمی خیال اوست . اگر کسی بر خیال خود سلطنت یافت دیگر شیطان را به او راهی نیست، واز تحت سیطرۀ شیطان بیرون آمده است.یکی از دوستان بعدها نقل می کرد ایشان فرموده بود: من هر جور بخواهم فکر می کنم!!
* * *
آیت‌الله حق‌شناس هر شب یک صفحه زندگی ام را می‌خواندند
بیاد دارم مدتی ایشان در خانه بودند و به خاطر دیسک  کمر بیرون نمی‌آمدند؛ به همین دلیل ما برای نماز به منزل ایشان می‌رفتیم. در بیرونی منزل قدیم ایشان یک اطاق بود که ممکن بود که هفت هشت نفر در آن نماز جماعت بخوانند. هر شب نماز مغرب و عشاء را در آن اطاق می‌خواندیم. بعد از نماز هم ایشان بر اساس یکی از آن کتابچه‌‌های یاداشت‌های خودشان، کمی صحبت و موعظه داشتند. من منظم به خدمت ایشان می‌رسیدم، و هر شب ایشان در خلال موعظه یک صفحه از زندگی مرا باز می‌کردند. فردا شب صفحۀ دیگری بود، و پس فردا شب صفحۀ سوم. گوئی کسی پرونده‌ی تمام عمر مرا در اختیار دارد، و هرشب یکی از صفحات آن را باز می‌کند. رفته‌رفته بار برای من سنگین شد. تا جائی که دیگر می‌خواستم ‌‌به نماز نروم که ایشان این جریان را تعطیل فرمود، و ازحوادث بعد چیزی بیاد ندارم.
آگاهی آیت‌الله حق‌شناس از همه امور افراد
در تکمیل این جریان یکی از دوستان دو حادثه را نقل می‌کرد که خیلی عبرت‌انگیز است. می‌گفت یک روز به مناسبتی به خدمت ایشان رسیدم. فرمود : فلانی مرا دعا کن امتحان بزرگی برای من پیش آمده است. من فکر کردم آخر من کیستم که شما را دعا کنم، و دعای من چه اثری دارد. چیزی نگفتم، و آن روز گذشت. سه ماه یا بیشتر بعد باز به خدمت ایشان رفتم. این بار ایشان را خوشحال دیدم. تا به محضر رسیدم فرمود: فلانی به حمد خدا از امتحان سربلند بیرون آمدم. در آن دوره هر کس را ملاقات می‌کردم از همه چیزش آگاه می شدم. به ظاهرآمده بود، و اظهار ارادت می‌کرد، در حالی که ممکن بود در دل ناسزا بگوید. من وظیفه داشتم هیچ‌گونه عکس‌العملی در برابر نشان ندهم، و همچنان مهربان و خوددار رفتار کنم؛ اما با گذشت این سه ماه اینک اختیار بدست خودم قرار داده شده است، و هر چه را بخواهم، می دانم.
تاکید آیت‌الله حق‌شناس بر مراقبه به جای ذکر
هیچ‌گاه دستور ذکر نمی‌دادند. بنده در خاطر ندارم که  توصیه ذکر کرده باشند. آن چیزی که می‌فرمودند، و صد بار و هزار بار ما از ایشان شنیده بودیم مراقبه بود. مراقب چشمت باش. مراقب گوشت باش. مراقب زبانت باش که آن را چگونه به کار می‌بری؛ و البته هیچگاه نشده بود که چیزی را  خودشان عمل نکرده به دیگران توصیه کرده باشند. حالا برای بنده که از نظر ایمان  و عمل ضعیف و کوچک هستم ممکن است یک وقت چیزی بگویم که خودم آن را انجام نمی‌دهم؛ اما ایشان رسم نداشت. ما از قدیمی‌ها شنیده بودیم که ایشان فرموده‌اند: من اگر بخواهم در یک جلسه برای مردم موعظه‌ای بگویم، قبلاً بیست و چهار ساعت خودم به آن دستور عمل کرده‌ام. حالا بیست و چهار ساعت که چه عرض کنم. شاید آن را به عنوان مثال گفته‌اند.
آن اوایل که ما جوان‌تر بودیم، و کمی پاک بودیم، مثال ما با مواعظ  ایشان مانند مثال هوا و انسان‌‌ بود. نه مثال آب و انسان. چگونه اگر هوا نباشد انسان به خفگی دچار می‌شود، اینگونه بودیم.  با این مواعظ زندگی می‌کردیم. اما چرا چنین بود؟ ایشان می‌فرمودند:«من چه بگویم برای شما که وقتی می‌خواهم برای شما صحبت بکنم تمام شراشر وجودی خودم را بررسی می‌کنم، مبادا غیر خدا در آن باشد. نبادا غیر خدا در این صحبت‌ها باشد. نبادا اظهار معلومات باشد. نبادا یک الفاظی حساب نشده باشد. با این که تمام قلب از گذشته و آینده در تحت  نظر بوده است.این را بدانید آقا!!»
***
اگر دقت کنیم این چند جمله حیرت آور است.یک نکته بسیار بسیار مهم در زندگی ایشان که در شرح احوال ایشان هم نوشته‌ام، این بود که ایشان والدۀ بسیار خوبی داشتند. مادرشان زن بسیار پاکیزه‌ای بوده است، و فکر می‌کنم که همان اوایل بلوغ مادرشان فوت کرده‌اند. پدرشان هم در زمانی که ایشان پنج شش ساله بوده از دنیا رفته بود. بعد از فوت مادرشان  در سالی که دقیق آن را نمی‌دانیم  اما فکر می‌کنم در سنین هفده هیجده سال باید باشد، او را در رؤیای صادقه‌ای می‌بینند. خودشان می‌فرمودند که من مادرم را در خواب دیدم و ایشان دستشان را دراز کردند، و لامپ وسط اتاق را با آن سیمش از سقف کندند، و به دست من دادند. وقتی ایشان آن لامپ را از سقف جدا کرد، و به دست من داد باز چراغ نور داشت، گوئی اتصال و روشنائی آن قطع نشده است. این رویا یک رویای معمولی نبود یک واقعه بود و ایشان از آن زمان به یک روشنی رسیده بودند. آیا این اولین موهبت معنوی زندگی ایشان بود؟ درست نمی‌دانیم! در هر صورت ایشان با این نور زندگی می‌کرد، و از آن راهنمائی می‌گرفت. قرآن کریم می فرماید:«وجَعَلنَا لَهُ نُوراًیَمشِی بِه فِی النَّاسِ»، «ویجعل لکم نوراتمشون به»به او نوری می‌دهیم که با آن نور زندگی می‌کند‌. یعنی با آن درستی همۀ کار‌هائی که می‌کند می‌فهمد، و یقین می‌کند، بعد انجام می‌دهد: «فَهُوَ مِنَ الیقِینِ عَلَی مِثلِ ضُوءِ الشَّمسِ» و اگر احیاناً اشتباهی پیش بیاید می‌فهمد. اگر آدم با یقین عمل کند قابل مقایسه نخواهد بود با امثال ما که به تقلید از دیگران یا از روی ظن و تخمین کاری می‌کند.
دیدن سیاهی قلب پس از غیبت کردن
ایشان به این مناسبت داستانی را مکرر نقل می‌کردند:«اوائل تحصیلم بود. سیوطی می‌خواندم. با [آیت‌الله]آقای حاج آقا یحیی [سجادی] می‌رفتیم. گفت: نمی‌دانم فلان کار را کی انجام داده است. گفتم:شاید فلانی انجام داده باشد!؟ گفت: غیبت کردی! شاید همان وقت که من آن سخن را گفتم، بر صفحۀ قلبم دیدم که تاریک شد. خوب اول جوانی بود دیگر. این [تاریکی] اثر حرف است. اثر غیبت است.»
امیر المؤمنین علیهالصلوةوالسلام فرموده است:« بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ البَرقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ، وسَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ، وتَدَافَعَتهُ الأَبوَابُ إلَی بَابِ السَّلَامَةِ»
دوستی می گفت آقای حق‌شناس را یکپارچه نور دیدم
دوستی به نام حاج حسین اصفهانیان اردستانی داشتیم که چند سالی است که مرحوم شده است. ایشان تا اندازه‌ای بزرگ‌تر ما بود. ایشان داستانی از سر گذشت خویش نقل می‌کرد که نکته‌های فوق‌العاده‌ای در بردارد؛ البته اگر من بتوانم آن را درست گزارش کنم. ایشان می‌گفت: من جوان بودم بیست و چند ساله، چند سالی بود که ازدواج کرده بودم؛ اما همسرم به حادثه‌ای وفات کرده بود. من به خاطر این حادثه از دنیا و ما فیها فارغ و دلکنده شده بودم، و به هیچ چیز دل نداشتم. محل سکونت و کار من- کار بسیار ساده بقالی- در یک مغازه کوچک خیابان سیروس قدیم (شهید مصطفی خمینی کنونی) در کوچۀ گلاب‌گیرها قرار داشت. یک روز برای تهیۀ جنس به میدان تره‌بار نزدیک شوش رفته بودم. ماه رجب بود. من دل بریدۀ از دنیا و روزه‌دار بودم، ذکر می‌گفتم، ذکر لا اله الا الله. مقداری سیب‌زمینی و پیاز خریده و به دوش داشتم از خیابان صاحب جمع به سوی محل کار بر‌می‌گشتم. چون بار به دوش داشتم ناگزیرسرم به زمین بود، بالا را نگاه نمی‌کردم. در این خیابان چشمم باز شد، و یک مشاهده دست داد.
مشاهده می‌کردم که خدای تبارک و تعالی قیوم عالم است، و همه به آن قیوم متعالی تکیه و ربط دارند، و هیچ کس استقلال ندارد. این مشاهده ادامه داشت تا به سر کوچه خودمان رسیدم. سر کوچه یک قهوه‌خانه بود، شاگرد قهوه‌چی بیرون مغازه بر روی زمین خم شده بود. من او را یک پارچه ذغال دیدم، و در سراسر وجود او یک ذره نور نبود. به مغازه رفتم. اجناس را به زمین گذاشتم و چون ظهر نزدیک بود در را بسته و به سوی مسجد امین‌الدوله روانه شدم. در بازار می‌دیدم از آسمان چراغ‌هائی به مثال یک قندیل، به سوی زمین آویزان و بالای سر افرادی در حرکت است، و گاهی به آن شخص نزدیک و گاهی دور می‌شود. وارد مسجد شده و در یکی از صفوف عقب نشستم. چقدر طول کشید تا حاج آقای حق‌شناس به مسجد آمدند، نمی‌دانیم! معمول بود وقتی ایشان وارد مسجد می‌شدند از کنار در به جلوی مسجد می‌رفتند، و در آن جا در پشت ستون لباس عوض کرده و برای نماز به جای نماز می‌رفتند. اما آن روز دیگر به راه معمولی نرفتند، و از در مسجد که وارد شدند با یک سرعتی یک سر به سوی من آمدند؛ اما در وسط راه، راه را عوض کرده و باز هم به سوی محل همیشگی رفتند.
حاج حسین می‌گفت: وقتی ایشان در محراب بود، او را چون مجموعه ای یکپارچه از نور می‌دیدم. بعدها به من فرمودند: من آن جلو که هستم، و ظاهراً پشت به تو دارم مراقب تو هستم. بعدها ایشان به قم رفته بود. روز عیدی بود؛ لذا به دیدن مرجع تقلید بزرگ زمان، مرحوم آیت الله بروجردی می‌روند. ایشان در چنین اوقاتی برای دیدار با مردم در ایوان منزل می‌نشست. حاج حسین هم در همانجا به ملاقات رفته بود؛ البته ملاقات عمومی. او می‌گفت وقتی در همان مجلس عام در حضور‌شان نشستم، ایشان راچون کوهی از نور دیدم، مرا نگاه کردند؛ اما نگاهی مهربان.
سخن آیت الله حق‌شناس با امام زمان(عج) و پاسخ ایشان
در اینجا باز گفتن یک مطلب مهم لازم به نظر می‌آید. ایشان یک روز کلماتی فرمودند که خیلی مبهم و مجمل بود، و ما جز چیز اندکی که از یک جمله مبهم می‌توان دریافت، از آن نفهمیدیم. فرمودند: «در همان دوران جوانی، روزی در مسجد جمعه تهران، در برابر سقاخانۀ رو به قبله ایستاده و به امام عصر عرضه داشتم که اگر اینطور شد که شد، و گرنه من در قیامت به حضور جد شما شکایت خواهم برد.» جواب داده شد. اما در خواست چه بود، و جواب آن چه؟ ما چیزی نفهمیدم.
در واقع چیزی گفته نشده بود که ما بفهمیم.سال‌ها بعد وقتی با مرحوم حاج سیدابوالقاسم نجار از اخیار تهران سخن بود، او جریانی را نقل کرد؛ میگفت: «روزی به محضر آیتالله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی(رضوان الله علیه) رفته بودم. ورود من مصادف شد با خروج جوانی. من که خدمت جناب میرزا رسیدم، ایشان آن جوان را نشان داد، و فرمود: این جوان را می‌بینی. او همه آن چه را فردا برای او اتفاق می‌افتد، و باید انجام شود، در خواب می‌بیند.» آن جوان آن روز آیتالله حقشناس بعد بود.آیا این مسئله همان چیزی بود که ایشان درخواست کرده بودند؟ من این جور فکر می کنم!
یک شب در درس توضیحی درباره این مسئله می‌دهند که کمی روشنتر می‌شود. می‌فرمایند: «داستان این است که من، در حکمت عملی، در مکتب امام صادق علیه السلام این‌قدر کار کنم، که برنامه فردایم را هم به من امشب ابلاغ بکنند؛ من حالا مکلف نیستم آنها را معرفی بکنم؛ ولی این‌قدر در وسط شما اشخاص آگاه هستند که برنامه صبح[فردا] را که آیا به جماعت صبح موفق می‌شود یا نمی‌شود؟ آیا فردا ظهر به جماعت موفق می‌شود یا نمی‌شود؟ به آنها ابلاغ بشود، که چه چیزی مانع شده که تو فردا ظهر به جماعت موفق نمی‌شوی داداش جان! امشب اگر به نماز شب موفق نشود به او ابلاغ می‌کنند! آن وقت باید ببیند مانع و رادع چیست؟ چه عواملی باعث شده که به نماز شب موفق نشده است؟!»
 من فکر می‌کنم: این بینایی همان چیزی بود که ایشان از امام زمان-صلوات الله علیه- خواسته بود. آدم اگربه طور دقیق بداند که هر روز چه باید بکند، راه را گم نمی‌کند، و همیشه وظیفه برایش روشن است، و همیشه به وظیفه‌اش عمل می‌کند، و اگر آدم همیشه وظیفه‌اش را عمل کند امکان دارد به مقصد نهائی برسد، والبته باز هم:«ذَلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤتِیهِ مَن یَشَاء».
 امام صادق علیه السلام منظور اصلی و مقصد نهائی را چنین توضیح فرموده است: « ونَظَرُوا إلَی اللهِ و إلَی مَحَبَّتِهِ بِقُلُوبِهِم وعَلِمُوا أنَّ ذَلِکَ هُوَ المَنظُورُإلَیهِ.»
البته این موهبت عظیم، این راه را شناختن، یک شرط هم دارد، وآن این که در عمل به هیچ وجه نباید  کوتاهی کنی؛ زیرا با کوتاهی، این نعمت و موهبت، به سرعت باز گرفته می‌شود، اگراین چنین نعمت‌هائی گرفته شد، دیگر بر نمی‌گردد.
*****
به آقا گفتند من پدر شمایم
یک حادثۀ مهم دیگر هم برای ایشان اتفاق افتاده بود که هیچ وقت آن را به تمامی و به وضوح نقل نفرمودند؛ از نهایت اهمیت این حادثه، تمام عمرشان بر اساس آن شکل گرفته بود. روزی من خدمتشان بودم؛ فکر می‌کنم یک نفر دیگر هم بود؛ اما آلان به هیچ‌وجه این که او چه کسی بود، به یاد ندارم. فکر می‌کنم یک صبحانه در خانۀ کوچه‌ غریبان محضر ایشان بودیم، در خلال این مهمانی که ما در زاویۀ اطاق نشسته بودیم، و نان و پنیر و چای می‌خوردیم، ایشان سخن می‌فرمود. آن روز سخنی به اجمال فرمود که تأثیرات شدید آن مدت‌های مدید در من باقی ماند.
جملات ایشان به این شکل بود:«وقتی من می‌خوابیدم روی به قبله می‌خوابیدم. به همین شکل خوابیده بودم که مانند خورشید طلوع کرد.» نگفتند: چه کسی چون خورشید طلوع کرد! نگفتند: در خواب بود یا بیداری! اما ما احساس می کردیم که ایشان می‌خواهند از یک حضور سخن بگویند؛ اما چیزی که بر این مسئله دلالت کند، نبود! بعد چه شد، دیگر چیزی نفرمود؛ و فقط از همۀ آن حادثۀ بزرگ دو جمله دیگر به زبان آوردند، و آن این بود که گفتند: عرضه داشتم: «من پدر ندارم.» ایشان فرمود: «من به جای پدر تو هستم.» فکر می کنم ما همۀ عظمت سخن را می‌فهمیدیم، و همین ما را گوئی مدهوش می‌کرد. بعد هم سکوت بود و سکوت، و هیچ وقت در هیچ جای دیگر ایشان از این مسئله سخنی نگفت. شاید برای هیچ کس دیگر!
سال ها بعد در ضمن مواعظ هفتگی گوشه‌های دیگری از این حادثه را در پرده نقل کرده‌اند. «در آن اوایل دورۀ جوانی که تازه به مسجد و مدرسه آمده بودم یک روز مشرف شدم به حضرت عبدالعظیم-علیه السلام-در آن جا خدمت مرحوم[آیت الله] شیخ محمد تقی بافقی رسیدیم. ایشان عاشق امام زمان صلوات الله وسلامه علیه بود. لباسی تن من بود که یقه داشت،و یقه برگردون بود. اول شروع در طلبگی و ورود به سلک اهل علم بود، گفت: چرا اینجا را برگردون کردی، گفتم: من متوجه این چیزها نبودم، گفت: فعلا لباس دشمنان این برگردون را در یقه دارد، تو اگر دوستی چرا لباست به این شکل است؟ توجه کردی؟ ایشان می‌خواست بفرماید: اگر تو می‌گویی واقعاً من دوست هستم، لباست نباید به شکل دشمن باشد. چون اوایلی بود که کلاه پهلوی در آمده بود و لباسها یقه برگردون شده بود.»
 من از اول بنایم این بود که نمازم در اول وقت و به جماعت باشد. آن روز درطهران همه جماعت‌ها خوانده شده بود، فقط جماعتی که باقی‌مانده بود، نماز [آیت الله]آشیخ محمد تقی بافقی بود – که آن خبیث لامذهب از بس به صورت ایشان زده بود، صورت او خرد شده بود – ما که نشسته بودیم، گفت: «شما برای چه نشسته‌اید؟» گفتم: «آقا ما نشسته‌ایم که نماز را با شما بخوانیم» گفت: «نماز من با وضوی جبیره است، نزدیک سه ربع طول می‌کشد» ما گفتیم: « یک ساعت هم طول بکشد ما نشسته‌ایم!»
ماجرای گفت‌و‌گوی آقای حق‌شناس و امام زمان(ع)
در مجلس یک جوانی بود، که ایشان از او پرسید تو اهل کجا هستی؟ گفت: «اهل همین دور و برها» - نگفت که اهل کجا هستم- گفت: «خوب تو چه می‌گویی بابا جان، ناهارت را خورده‌ای؟» گفت: «نه آقا! ما اول نماز می‌خوانیم بعد ناهار می‌خوریم.» گفت: «خوب برای چی آمدی؟» گفت: «ما برای نماز اول وقت آمدیم، و[نماز اول وقت] از خصوصیات امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است.» آشیخ محمد تقی هم از عاشقین امام زمان بود. گفت: «بارک الله! بگو ببینم مولای من چه فرمود؟» گفت: «آقا من مجاز نیستم همه را عرض کنم.» ایشان گفت: «هر چه فرموده است[و می‌توانی بگوئی] بگو!» گفت: «‌مولای شما و من فرمودند که: «نمازت را باید در اول وقت بخوانی و جماعت را ترک نکنی» آقاشیخ محمد تقی[این حرف‌ها را می‌شنید، و  گریه‌ می‌کرد، چون عرض کردم عاشق امام زمان بود.
گفت: «مولای من دیگر چه فرمود؟» گفت: «دومی را می‌گویم، و از گفتن بقیّه معذورم؛ فرمودند:‌‌ «نوافلی که می‌خوانی در صدد نباش که مثلاً این یازده رکعت -نماز شفع و وتر با آن هشت رکعت- تمام بشود؛ اینها را خوب بخوان، با توجّه بخوان، در کیفیّت نماز سعی بکن نه در کمّیّت» حالا هم من دیدم همه جا نماز جماعت را خوانده‌اند، آمدیم خدمت شما.
دعای سید بحرینی برای دیدن امام زمان
در این جا ایشان کوشیده است معلوم نشود که آن جوان که توفیق یافته است به محضر امام مشرف شود، خود ایشان هستند، او را با عنوان مبهم جوانی نام می‌برند؛ اما جمله ‌پایانی حکایت نشان می‌دهد که او همان خود ایشان بوده است، و این سفارش یکی از دستوراتی بوده که در حادثۀ‌ای که کمی از آن را برای این بنده نقل فرمودند، داده شده است، و آن جریان هم یک خواب و رؤیا نبوده بلکه یک حضور بوده است. در جای دیگری از سخنان خودشان، به همین شکل مبهم و بدون نشانی از حادثۀ دیگری سخن  گفته‌اند:«یک دعایی است که سید بحرینی رحمه‌الله نقل می‌کند که هر کس چهل روز، بعد از هر نماز واجب ‌بخواند امام زمان صلوات الله و سلامه علیه را می‌بیند یک کسی این دعا راخواند، و چهل روز گذشت. می‌گفت: به من گفتند: مؤدب بایست «ولی‌امر» در کنار توست. ای خدای عزیز! تا یقین هم نباشد نمی‌دهند. گفت: هر چه خواستم روی مبارکش را نگاه کنم، نتوانستم مثل آفتاب بود.
آفتاب را می‌توانی نگاه کنی؟ نه اشعۀ آفتاب را، با این چشم غیر مسلح نمی‌شود دید.  تمام در و دیوار و زمین و درختها، تمام: اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ می‌گفتند. به قدر یک دقیقه بیشتر طول نکشید. اینکه گفته‌اند: اگر کسی گفت: امام زمان را دیده‌ام تکذیبش کنید، برای این است که هر کسی ادعای نیابت و این گونه مقامات را نکند، والا اولیای حق هستند... می‌گفت: یک دقیقه طول کشید؛ اما هر چه که خواستم رویم را بسوی ایشان بگردانم، نتوانستم. فقط گفتند: با ادب بایست که در سمت چپت ولی کائنات است.»
3 توصیه اصلی آیت‌الله حق‌شناس
در هر صورت:توصیۀ اول، نماز به جماعت در اول وقت بود.توصیۀ دوم، نماز شب بود که علاوه بر اصل نماز، توصیه‌های دیگری هم به همراه داشت.وتوصیۀ سوم، پیگیری وجدیت در درس و بحث بود.
ایشان در این سه مورد همانند یک امر واجب عمل می کرد، ومی کوشید هیچ کدام از این ها را تا می تواند ترک نکند.
 سخن گفتن آیت‌الله حق‌شناس با نماز اول وقت
 تا وقتی ایشان از پا نیافتاده وزمین گیر ‌نشده بودند، نمازشان در سه وقت به جماعت بود. تا می‌توانستند در مسجد به جماعت می‌آمدند، و اگر به دلیلی این امکان وجود نداشت، یا در مسافرت بودند، نماز جماعت ترک نمی‌شد. ایشان به مناسبت نماز اول وقت حادثه‌ای را نقل می‌کردند: «من یک کرامت از نماز برای شما بگویم: یک وقتی در زیارت مشهد به مسافرخانه رفته بودم، اتفاقاً آن اتاقی که من گرفته بودم حمام هم داشت. یکی از روزها وقتی می‌خواستم برای زیارت امام هشتم علیه الصلاة والسلام وبه جای آوردن آن نمازی که قطب راوندی برای برآورده شدن حوائج شخصی می‌فرماید، حرکت کنم، خوب باید غسل کنم. البته بنده غفلت کردم که ساعت هشت صبح تا پنج بعد از ظهر، آب قطع می‌شود.
وقتی وارد حمام شدم و صابون زدم در زیر دوش که انسان وقتی باز می‌کند یک ته مانده ‌‌آبی دارد، آن مقدار آب آمد و قطع شد، یک وقت من متوجه شدم که آب به کلی قطع است؛ ولی تمام توجهم به جای دیگر رفت. گفتم: ای نماز اول وقت! تو که می‌دانی من می‌خواهم بروم بالای سر مبارک، آن دو رکعت نماز را بخوانم، و به علاوه خودم را برای نماز اول وقت مهیا بکنم. آخر می‌دانید نماز اول وقت، به آدمی که از نماز مراقبت کند، می‌گوید: «حَفَظتَنِی حَفَظَکَ الله» مرا حفظ کردی خدا تو را حفظ کند، اما اگر تو مرا ضایع بکنی خدا تو را ضایع می کند. پس نماز اول وقت با شما صحبت می‌کند.
خدا شاهد است آب فراوان آمد. خودم را تطهیر کردم، غسل کردم، کاملا مهیا شدم و گفتم: امروز بروم و یک تشکر از صاحب مسافرخانه بکنم. رفتم پایین و سلام کردم، گفتم من از شما تشکر می‌کنم امروز آب قطع نشد، و به نظرم تا ظهر ادامه دارد. گفت: آقا امروز آب از ساعت هفت قطع است. گفتم: نه! آب آمد. گفت: اختیار دارید، نکند می‌خواهید ما را دست بیاندازید. آقای میرزا شما که هیچ وقت شوخی نمی‌کنید. اینجا آب از هفت صبح قطع است. بنده یک مرتبه متوجه شدم مطلب از چه قرار است».
آقای حق‌شناس فرمود: شما رابرای نماز جماعت بیدار می کنم
مطلب جالبی یکی از دوستان نقل می‌کرد که هم موثق است، و هم در آن روزگار به ایشان نزدیک بود. می‌گفت: حاج آقا مرا خواست و فرمود: حاج خانم(ره)به منزل یکی از فرزندان رفته است؛ بنابراین من نماز جماعت را در خانه از دست داده‌ام. تو صبح‌ها باید به منزل ما بیائی تا نماز را با هم بخوانیم. تابستان بود که شب‌ها کوتاه و اذان قریب به ساعت سه است. من گفتم: برای من مشکل است، و می‌ترسم نتوانم آن وقت بیدار بشوم. ایشان فرمود: من بیدارت می‌کنم. من فکر کردم ایشان به من تلفن خواهند کرد؛ لذا تلفن را به کنار خودم آوردم که تا زنگ می‌زند بردارم، و ایشان پشت گوشی معطل نشوند.
می‌گفت: خانه ما در خیابان غیاثی(شهید سعیدی کنونی) و کمی دور بود؛ من بایستی با دوچرخه می‌آمدم. فردا صبح ساعت دو و نیم زنگ در به صدا در آمد، و مرا بیدار کرد. در را باز کردم کسی نبود. وضو گرفته سوار دوچرخه شدم، و نزدیک اذان به کنار در منزل حاج آقای ‌حق‌شناس رسیدم؛ در باز بود و بساط نماز وسط حیاط پهن شده بود. از آن به بعد هر روز ساعت دو ونیم زنگ در به صدا در می‌آمد و مرا بیدار می‌کرد. چند روز که گذشت، مادرم پرسید: صبح‌های زود بیدار می‌شوی به در خانه می‌روی. چه کاری داری؟ گفتم: شما صدای زنگ در را نمی‌شنوی؟ ایشان گفت: نه تو خواب می‌بینی!! البته بنده از همۀ این جریانات حساس نمی‌شدم و دقیقاً نمی‌فهمیدم چه شده است، تا این که بعدها حاج آقا در لفافه به من فرمود: من تو را بیدار می‌کردم.
 بنده تنها یکبار به یاد دارم که ایشان در نمازجماعت سهو کرد، و هیچ سهو دیگری از ایشان بیاد ندارم. البته مردم هم در آن نماز به اختلاف گرفتار شدند. یکی می‌گفت بحول الله و دیگری مثلاً می‌گفت: الحمد لله. مُکبّر هم گیج شده بود. خلاصه نماز بهم خورد، و ایشان دوباره نماز را خواندند، فقط یک بار.
نماز شب
می­فرمودند: منیک جدّه‌ای داشتم، رحمةالله‌علیها، که مدفنش در صحن نو قم است، ایشان ایّام صباوت برای ما قصّه می‌گفت تا اینکه ما خوابمان ببرد؛ اما چه قصّه‌هایی! یکی بود ‌یکی نبود، که راجع به خود همین کلمه‌ یکی بود، یکی نبود، یک کتاب نوشتند، که این دو تا «یکی»ها چه فرقی با هم دارند. مادر‌بزرگ من به من می‌گفت: «اسکندر که به شهر ظلمات رفت تا آب زندگی بیاورد، می‌دانی معنایش چیست؟ معنایش این است که زندگی در درون تاریکی است!
گریه آیت‌الله حق‌شناس برای کوتاهی شب
یکی از دوستان نقل می‌کرد: یک روز یا شب که احتمال بیشتر می‌داد که شب و بعد از نماز مغرب و عشا بوده، به در منزل ایشان رفته بودم. در زدم و وارد شده و در اطاق به خدمت رسیدم. ایشان روی صندلی نشسته بود. من که وارد شدم سلام کردم و نشستم. جواب فرمود، و یک مرتبه حالش متغیر شد، و بلند بلند شروع به گریه کرد. رنگ صورت به طور غریبی عوض شده بود. گریه‌، گریه‌ای بی‌قرار بود. مثل کسی بود که همه ‌چیز خود را از دست داده باشد. بعداز  مدتی که آرام شد، فرمود: می‌دانی برای چه گریه کردم؟گفتم: نخیر! فرمود: تابستان آمده و شب‌ها کوتاه شده است. دیگر چیزی نفرمود؛ ولی باز هم شروع به گریه کرد. با این سخن معلوم شد که از کوتاهی مدت بیداری شب غصه دارند.
تا وقتی به حال و هوش بودند ممکن نبود نمازشب را ترک کنند، و هیچ نوع بیماری و بد حالی باعث نمی‌شد که سحر ‌و تهجّد ایشان تعطیل شود. پزشک مخصوص ایشان  می‌گوید:«اگر به عنوان یک پزشگ بخواهم از ویژگی‌های آیت الله حق‌شناس بگویم باید به یکی از اموری که برای ایشان ملکه شده بود، اشاره کنم. چندین بار وقتی حال آیت‌الله حق‌شناس وخیم بود، من در نزد ایشان تا صبح مانده‌ام در آن حالت نیم ساعت یا گاهی یک ربع مانده به اذان صبح بلند می‌شدند و نماز شب را به جا می‌آوردند.
این عمل برای یکبار، برای من به عنوان یک پزشک بسیار عجیب‌تر بود. در یکی از سفر‌های مشهد مقدس، حال حاج آقای حق‌شناس بسیار خراب و خطرناک شد. ایشان را در یکی از بیمارستان‌های مشهد بستری کرده بودند و می‌خواستند به ccuمنتقل کنند. من خودم را به بیمارستان رساندم. دیدم بهتر است حاج آقا را از آن بیمارستان خارج کنیم و به هتل منتقل نمائیم و خودم تا صبح بالای سر ایشان بیدار بمانم. آن شب با این که وضعیت حال ایشان خوب نبود، درست نیم ساعت مانده به اذان صبح بلند شده وبه نافله‌های شب مشغول شدند.»
قرائت قرآن
یکی از وابستگان بسیار نزدیک ایشان در مورد قرائت قران می‌گوید: «نه تنها ایشان بلکه همه ‌اعضای خانواده به تبعیت از پدر هر روز  به طور منظم، به خواندن مقداری از قرآن می‌پرداختند. مسلماً این برنامه  تلاوت در ماه مبارک رمضان بیشتر می‌شد.
آیت‌الله طوری در خانواده رفتار کرده بودند که همه ‌ما با تمام وجود دوست داشتیم در اعمال و رفتار از ایشان پیروی کنیم. خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که فردی برای ملاقات با ایشان که مشغول تلاوت قرآن بودند وارد خانه می‌شد، ایشان با دست به فرد تازه وارد اشاره می‌کردند که او هم مشغول تلاوت قرآن شود. بعد از آن که تلاوتشان به اتمام می‌رسید با او هم صحبت می‌شدند.»
«ایشان سوره ی«یس» را یکبار بعد از نماز صبح و یکبار هم شب‌ها قبل از خواب می‌خواندند. علاقۀ خاصی به این سوره داشتند، و دیگران را بسیار به خواندن این سوره سفارش می‌کردند،» و بر اساس روایات می‌فرمودند: هر کس هر روز سوره ‌‌یس را بخواند خدای تبارک و تعالی خود قبض روح او را به عهده می‌گیرد.
خود این بنده درسال 1370 در معیّت ایشان به عمره مشرف بودم. یادم هست در مکه مکرمه هر روز صبح بعد از اذان در اطاقشان به خدمتشان می‌رسیدیم، تا نماز صبح را به امامت  ایشان بخوانیم. وارد اطاق که می‌شدیم ایشان که نماز شب و کارهای دیگرشان را انجام داده بودند، مشغول تلاوت قرآن بودند، وقتی ما وارد می‌شدیم، و سلام می‌کردیم به آرامی سر بلند کرده و به ما جواب می‌فرمودند.
پر از پول شدن اتاق پس از قرائت سوره واقعه
قرآن کوچک جیبی در دستشان بود. سپس آماده برای نماز می‌شدند. آن صحنه را هیچ وقت فراموش نمی کنم.جالب است فرموده بودند: من سوره ‌واقعه را شب‌ها نمی خوانم؛ زیراگاهی که خوانده‌ام این جا پر از پول شده و من میل نداشتم. در عوض هر شب سوره ‌ملک را می‌خواندند و خیلی در این مسئله جدیت داشتند؛ زیرا اثر قرائت این سوره این است که صاحبش را از عذاب قبر نگه می‌دارد.
روز‌های جمعه هم تا آن‌جا که می‌دانم سوره ‌یس و صافات را می‌خواندند، و از چیز دیگری مطلع نیستم.ما می‌دانیم که ایشان  هر روز تفسیر مطالعه می‌کردند، و این کار را وظیفه می‌دانستند و مکرر می‌فرمودند:«أَفضَلُأَعمَالِأُمَّتِی قِرَاءَةُ القُرآن مَعَ التَّدَبُّر» برترین اعمال امت من قرائت قرآن همراه با تدبر است.  البته برای تفسیری که بر اساس آن تدبر انجام شود، کمک خواسته بودند به ایشان دلالتی رسیده بود، روی همان تفسیر مُقتَنَیاتُ الدُّرَر کار کنند.
5 چیزی که دل را منور می کند
 حتی به دوستان توصیه‌ مطالعه ‌کتاب تفسیر داشتند. می‌فرمودند:«پنج چیز است که قلب شما و دل شما را منور می‌کند: اول قرائت قرآن است که آن حجابها و زنگها را از روی قلب برمی‌دارد، خصوصاً اگر انسان با تدبّر بخواند. این همه تفسیر نوشته‌اند، شما تفاسیر را مطالعه بکنید، و ببینید کدام یک با ذوق شما موافقت می‌کند،آن را رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2331
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
شنبه 5 مرداد 1392

 به نقل از باشگاه خبرنگاران،شب قدر، شبى است که مقدّرات یک سال انسان‌ها - بر اساس لیاقت‌ها و شایستگى هاى آنان - تعیین می‌شود، در تمام سال، شبى به عظمت و فضیلت آن نمى‌رسد و عمل در آن از عمل در هزار ماه برتر است.

شب نوزدهم:

اولین شب از شب‌های قدر است و شب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی و فضیلت آن نمی‌رسد و عمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه و در آن شب تقدیر امور سال رقم می‌خورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است در آن شب به اذن پروردگار به زمین نازل می‌شوند و به خدمت امام زمان علیه‌السلام مشرف می‌شوند و آنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض می‌کنند.

اعمال شب قدر بر دو نوع است: یکی آن که در هر سه شب انجام می‌شود و دیگر آن که مخصوص هر شبی است.


اعمالی که در هر سه شب مشترک است:

1- غسل. (مقارن غروب آفتاب، که بهتر است نماز عشاء را با غسل خواند.)

2- دو رکعت نماز وارد شده است که در هر رکعت بعد از حمد، هفت مرتبه توحید بخواند و بعد از فراغ هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ و در روایتی است که از جای خود برنخیزد تا حق تعالی او و پدر و مادرش را بیامرزد.

3- قرآن مجید را بگشاید و بگذارد در مقابل خود و بگوید: اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِ وَ ما فیهِ اسمُکَ الاَکبَرُ و اَسماۆُکَ الحُسنی وَ ما یُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار. پس هر حاجت که دارد بخواهد.

4- مصحف شریف را بگیرد و بر سر بگذارد و بگوید:

اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَ بِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَ بِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ.

ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله

ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِعلیٍّ

ده مرتبه: بِفاطِمَةَ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ

ده مرتبه: بِالحُسَین ِ

ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ

ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی

ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ

ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ

ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.

پس از این عمل هر حاجتی كه داری طلب کن.

5- زیارت امام حسین علیه السلام است؛ که در روایت آمده است که چون شب قدر می‌شود منادی از آسمان هفتم ندا می‌کند که حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام آمده است.

6- احیا داشتن این شب‌ها. در روایت آمده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان و سنگینی کوه‌ها و وزن دریاها باشد.

7- صد رکعت نماز بخواند که فضیلت بسیار دارد، و افضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مرتبه توحید بخواند.

8- این دعا خوانده شود: اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ...


اعمال مخصوص هر شب قدر

شب نوزدهم:

1- صد مرتبه "اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه".

2- صد مرتبه " اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ".

3- دعای "یا ذَالَّذی کانَ..." خوانده شود .

4- دعای " اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ..." خوانده شود.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 2037
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
جمعه 4 مرداد 1392

 بحث رنج یک بحث عالی تربیتی و عرفانی است/ کسب محبت الهی بدون رنج ممکن نیست

در چند جلسه اخیر مطالبی در مورد آثار و برکات توجه به راهبرد رنج و پذیرش رنج‌های تقدیری و تکلیفی بیان شد. یکی از مطالبی که در جلسه قبل مورد اشاره قرار گرفت این مطلب بود که به دست آوردن محبت خداوند متعال، بدون رنج ممکن نیست. کسی که محبت خدا را در دل دارد، دوست دارد برای خدا رنج و سختی زیاد بکشد.  

موضوع رنج بسیار عارفانه‌تر و عمیق‌تر از این است که بگوییم «رنج، ذاتی این دنیا است». رنج، شأن بسیار بالاتر و شریف‌تری دارد و یک بحث عالی تربیتی و عرفانی است.  

رنج بدون برنامه الهی، آثار خوبی بر روح نمی‌گذارد / یکی از سختی‌های رنج، ندانستن علت رنج است

توجه به موضوع رنج و کسب آثار تربیتی آن بدون برنامه ممکن نیست و باید «برنامه رنج» را هم در تکلیف و هم در تقدیر بشناسیم. رنج بدون برنامه، رنج عالی وخوبی نیست و آثار خوبی بر روح نمی‌گذارد. «رنج با برنامه» مربی و مدیری دارد که فوق‌العاده طراح است و این مدیر، پروردگار عالم است.

یکی از سختی‌های رنج این است که علت رنج را نمی‌دانی. وقتی مربی بدن‌سازی یک تیم ورزشی، سختی‌ها و حرکت‌هایی را به اعضاء تیم می‌دهد، به آن‌ها می‌گوید که هدف از این نوع حرکت‌ها و سختی‌ها و تمرین‌ها چیست و این حرکات ورزشی چه اثری روی بدن آن‌ها دارد، ولی خدا اغلب چیزی در مورد فلسفه رنج‌هایی که ارائه می‌کند، نمی‌گوید و تو هم باید به کار او، ایمان داشته باشی.

رابطۀ رنج با چشیدن لذت ایمان چگونه است؟/ کسی که دوست دارد لذت‌های دیگر را بچشد، هیچگاه به لذت ایمان نمی‌رسد

یکی از مسائل مهم در مورد رنج این است که ببینیم رنج با چه چیزهایی مرتبط است. مثلاً رنج با عشق به خدا و صبوری کردن ما مرتبط است. اما یکی از موضوعات مهم، ارتباط رنج با «ایمان» است.

رسول خدا(ص) می‌فرماید: کسی که اکثر همّ او رسیدن به خوشی‌ها و شهوات باشد، از قلبش حلاوت ایمان زدوده می‌شود و ایمان دیگر برای او شیرین نیست؛ مَنْ كَانَ أَكْثَرُ هَمِّهِ نَيْلَ الشَّهَوَاتِ، نَزَعَ‏ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ حَلَاوَةَ الْإِيمَانِ(مجموعه ورام/ج2/ص116). یا امام صادق(ع) می‌فرماید: «چشيدن حلاوت ايمان بر دلهاى شما حرام گشته مگر آنگاه كه در دنيا زهد پیشه کنند؛ حرامٌ على قلوبِكُم أنْ تعرِفَ حَلاوةَ الإيمانِ حتّى تَزهَدَ في الدّنيا»(کافی/2/128) شیرینی ایمان چیست؟ آیا اینکه بچه‌ای مادر داشته باشد، شیرین است؟ آیا اینکه کسی همسر و خانواده داشته باشد شیرین است؟ اگر کسی مریض شود و دوستان او به عیادتش بیایند، شیرین است؟ اگر کسی یک رفیق و دوست بسیار صمیمی داشته باشد، شیرین است؟ اگر کسی مورد تشویق و محبت همه مردم باشد، شیرین است؟ بله، همه این موارد شیرین است ولی ایمان از همه این نوع شیرینی‌ها، شیرین‌تر است و اگر کسی شیرینی ایمان را بچشد، شیرینی همه این‌ها را فراموش می‌کند.

ایمان انسان را از تنهایی در می‌آورد/ در اثر ایمان خدا دور انسان را می‌گیرد و او را احاطه می‌کند

ایمان انسان را از تنهایی در می‌آورد و باعث می‌شود که خدا انیس و مونس انسان شود. ایمان به خدا، انسان را از وحشت در می‌آورد. ایمان به خدا، مهربان‌ترین وجود در عالم را به نزدیکی تو می‌آورد. ایمان به خدایی که رحمان و رحیم است، نتایج عجیبی دارد. دنبال هر چیزی غیر از ایمان بروی، حلاوت ایمان را نچشیده‌ای. حلاوت ایمان، یک شیرینی در کنار سایر حلاوت‌ها نیست. کسی که لذت ایمان و شیرینی آن را می‌چشد، جایی برای شیرینی‌های دیگر نخواهد داشت.

لذا وقتی مردم در حسینیه جماران شعار می‌دادند «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» برای امام(ره) لذتی نداشت. چون امام(ره) از ایمان به خدا لذتی برده بود که این ابراز محبت‌های مردم در مقابل محبت‌های خدا هیچ بود. امام آنقدر ترک شهوات و خوشی‌ها کرده بود که به لذت ایمان رسیده بود. بر اساس فرمایش رسول خدا(ص) کسی که دوست دارد لذت‌های دیگر را بچشد، هیچگاه به لذت ایمان نمی‌رسد؛ چه برسد به کسی که پیگیر و دلبستۀ لذت‌های دیگر است. لذت و شهوت هم، منحصر در شهوات جنسی نیست، بلکه همۀ دل بخواهی‌های وجود انسان را در بر می‌گیرد که گاهی سلبی است(مانند غضب که چیزی را از خودت دفع می‌کنی) و گاهی ایجابی است(که منفعتی را به سمت خودت جلب می‌کنی).

خداوند ایمان را محبوب مؤمنین قرار داده و آن را در قلب آنها زینت داده و زیبا قرار داده است؛ زیبایی و جذابیتی که انسان را مست و محسور می‌کند. خداوند می‌فرماید: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ»(حجرات/7)

خداوند در اثر ایمان دور انسان را می‌گیرد تا احساس غریبی نکند. لذا می‌فرماید: «ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم؛ نَحنُ أَقرَبُ الیهِ مِنْ حَبْلِ الوَرید»(ق/16). آیه دیگر می‌گوید: «و هر جا که باشید او با شماست؛ وَ هُوَ مَعَكُمْ أَینَما كُنْتُمْ»(حدید/4) و همچنین می‌فرماید «أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه»(بقره/115) هیچ انسانی نمی‌تواند دور آدم را بگیرد. فقط خداوند است که می‌تواند دور انسان را بگیرد و او را احاطه کند. آدم نمی‌تواند تنها زندگی کند. و هیچ کس مانند خدا انسان را از تنهایی در نمی‌آورد.

ایمان، تنفر از معصیت پدید می‌آورد

کسی که حلاوت ایمان را می‌چشد و ایمان نزد او محبوب واقع می‌شود، اتفاق دیگری هم برایش می‌افتد و آن این است که از کفر و فسوق و عصیان بدش می‌آید. از ایمان به غیر خدا و عمل زشت بدش خواهد آمد. اگر کسی زشتی گناه را درک کند و از آن تنفر پیدا کند، دستمایۀ خوبی برای مناجات با خدا پیدا کرده است؛ چون می‌فهمد گناه چقدر پلید و زشت است و از ته دل استغفار می‌کند و با خدا مناجات می‌کند.

برای چشیدن شیرینی ایمان، تحمل رنج و مبارزه با نفس ضروری است

برای چشیدن شیرینی ایمان، تحمل رنج و دوری از بدی‌ها به وسیله مبارزه با نفس ضروری است. امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید: نفس خودتان را در انجام طاعات، وادار به صبر کنید و آن را از پلیدی بدی ها مصون نگه دارید تا شیرینی ایمان را بچشید (صَابِرُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى فِعْلِ الطَّاعَاتِ وَ صُونُوهَا عَنْ دَنَسِ السَّيِّئَاتِ تَجِدُوا حَلَاوَةَ الْإِيمَان؛ غررالحکم/حدیث81).

ایمان و ارتباط با خدا، با زجر و سختی بدست می‌آید نه با کلاس اصول عقاید. البته کلاس اصول عقاید هم خوب است ولی برای پاسخ دادن به دشمن. یعنی اگر دشمن بخواهد عقاید و ایمان تو را از تو بگیرد، کلاس اصول عقاید خوب است ولی به شرط اینکه ایمانی داشته باشی که دشمن بخواهد آن را بگیرد!

چرا گاهی انسان زجر می‌کشد، اما حلاوت ایمان را نمی‌چشد؟

انسان باید خودش را بهتر بشناسد و زجر بی‌فایده نکشد. چون گاهی اسان زجر می‌کشد، اما این زجر او را بالا نمی‌برد و حلاوت ایمان را نمی‌چشد. یکی از علتها این است که هنگام سختی، به دنبال جبران این سختی‌ها بوده است. مانند برخی که به‌ظاهر باتقوا و زاهدی می‌شوند و همه چیز را مراعات می‌کنند تا یک وقتی فرصتی پیدا کنند و همه چیز را جبران کنند. این افراد هرچقدر هم سختی تحمل کنند، حلاوت ایمان را نمی‌چشند چون به دنبال فرصتی برای جبران سختی‌ها بوده‌اند و در واقع این سختی‌ها را برای رسیدن به یک راحتی دنیایی بالاتر تحمل کرده‌اند.

به عنوان مثال کسی که از شهوات چشم‌پوشی می‌کند ولی به دلیل حب مقامی که دارد در فکر رسیدن به مقامات است، شیرینی ایمان را نمی‌چشد. چنین افرادی مصداق عبارت قرآنی «خسر الدنیا و الآخرة» می‌شوند. شهوت مقام، اجازه ورود حلاوت ایمان را به قلب را نمی‌دهد. یکی از دلایل اینکه برخی از لوتی‌مسلک‌ها و قداره‌بندها یک دفعه آدم‌های خوبی می‌شوند به همین دلیل است که از گذشته خود آگاهند و هیچ‌وقت شهوت مقام‌های عرفانی را ندارند.

برای اینکه خدا حلاوت ایمان را به ما بچشاند باید سختی‌ها و رنج‌ها را صادقانه تحمل کنیم؛ نه برای رسیدن به شهوات دیگر

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2091
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
جمعه 4 مرداد 1392

 گفت‌وگوی حضرت موسی بن عمران با خداوند عزوجل درباره موضوعات مختلف به صورت پرسش و پاسخ در کتاب امالی صدوق نیز ذکر شده است، بخشی از این گفت‌وگو مربوط به روزه و فرق روزه داری برای خدا و غیر خداست.

پس از آن که حضرت موسی(ع) درباره موضوعات مختلف عقیدتی و احکام از خداوند کریم سوال می‌کند این‌ بار موسی(ع)عرض می‌کند:" بارالها پاداش کسی که در ماه رمضان به خاطر تو روزه بگیرد چیست؟ خداوند فرمود: ای موسی! روز قیامت او را به مقامی برسانم که ترسی ندارد.

موسی(ع) برای آخرین بار پرسید: معبودا! جزای کسی که ماه رمضان را به خاطر مردم روزه بگیرد چیست؟ خداوند کریم فرمود: ثواب کسی را دارد که در آن ماه روزه نبوده است۱".

ارزش بوی دهان روزه‌دار

همچنین از امام صادق (ع) درباره ارزش بوی دهان روزه‌دار چنین نقل شده که خداوند به حضرت موسی وحی فرستاد، که چرا با من مناجات نمی‏‌کنی؟ عرض کرد: خدایا روزه‏‌دارم و در حال روزه، دهان خیلی معطر نیست. خداوند فرمود: ای موسی! بوی دهان روزه‏‌دار پیش من از مشک خوشبوتر است۲".

بنابراین انسان مگر نمی‏‌خواهد در آن عالم مُطیّب و معطّر باشد، آنجا که دیگر سخن از آهو و نافه آهو نیست که عطری داشته باشد. آنجا روزه است که انسان را معطّر می‏‌کند. باطن روزه به صورت عطر ظهور می‏‌کند، آن هم در سطح بدن و اما مافوق آن را خدای سبحان می‏‌داند که چیست.

منبع:

۱- امالی صدوق

۲- روضة المتقین، ج ۳، ص ۲۲۹.

کتاب حکمت عبادات ص ۱۴۱

کتاب عبرت آموز، شیخ حسین انصاریان

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1739
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
جمعه 4 مرداد 1392

مادر مؤمنان، حضرت خدیجه که درود خدا بر او باد ثروتمندترین زن سرزمین خود بود و اعراب بر او به‌خاطر ثروت و قدرتش نام "ملکه بطحاء" نهاده بودند اما این بانوی گرامی از شدت عشق به پیامبر اسلام(ص)، تمام ثروت خود را در راه ترویج دین خاتم خرج کرد و سرانجام در "عام الحزن" در تنگدستی و گرسنگی درگذشت.

حضرت خدیجه(س) پانزده سال قبل از عام الفیل و شصت وهشت سال قبل از هجرت نبوی در شهر مکه دیده به جهان گشود. نام او خدیجه و کنیه‌اش "ام هند" بود و نام پدرش "خویلد ابن اسد" و نام مادرش "فاطمه دختر زائدة بن الاصم". پدر و مادر خدیجه با چند واسطه به "لویّ بن غالب" می رسد که جدّ اعلای پیامبر خداست و مادر مادر خدیجه "هاله" دختر عبدمناف از اجداد پیامبر اسلام است. بنابراین خدیجه هم از طرف پدر و هم از سوی مادرش با پیامبر اسلام هم‌نسب است.



 

***ماجرای ازدواج خدیجه

خدیجه به وسیله قرابت فامیلی با رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) از یک طرف و ملاحظه اخلاق حمیده او در بازرگانی از طرف دیگر، وشنیدن اخبار رسالت از علمای یهود و نصاری ازسوی سوم، عاشق دلباخته معنوی پیامبر بود و گاهی در این راه گریه می کرد و در شب هایی خواب به چشم او فرو نمی رفت. خدیجه(س) مشکل خود را با پسرعمویش که عالم برجسته نصارا بود در میان گذاشت؛ او دعایی نوشت و خدیجه آن را زیر بالشش نهاد و شبانه در عالم خواب پیامبر(ص) را دید و آینده برایش روشن شد. چون چشم برگشود دیگر به خواب نرفت و سرانجام کنیزش نفیسه، خواهرش را به سراغ محمد(ص) فرستاد و رسماً از او خواستگاری کرد.

خدیجه با تلاش پیگیر و تمهید مقدمات عاقلانه، به ویژه با تدبیر پسر عمویش، ورقة بن نوفل، سرانجام به مقصود خود رسید و فرزندان هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد. آنان در حالی که رسول خدا را با تمام عزت و احترام در میان گرفته بودند، برای اجرای عقد به حضور خدیجه رسیدند، و خطبه عقد با یک برنامه جالب اجراشد و پس از مراسم، یادگار عبدالله در کنار عمویش ابوطالب عازم خانه پیشین گشت، ولی خدیجه همراه با مهر و محبت ویژه دامن محمد را گرفت و گفت "سیدی !إلی بیتک فبیتی بیتک و أنا جاریتک! ای مولایم! بیا به خانه خودت، خانه من خانه تواست، و من نیز کنیز تو هستم."

 


 



***مقام خدیجه(س) در بهشت


از فضیلت‏های حضرت خدیجه علیهاالسلام ، مقامی است در بهشت که از سوی خداوند به ایشان وعده داده شده است. پیامبراکرم (ص) نیز بارها این مسئله را به خدیجه بشارت می‌‏داد و می‏‌فرمود: در بهشت، خانه‏‌ای داری که در آن رنج و سختی نمی‏بینی. امام صادق علیه‏ السلام نیز می‏‌فرماید: هنگامی که خدیجه وفات یافت، فاطمه خردسال بی‏تابی می‏‌کرد و گرد پدرش می‏‌گشت و سراغ مادر را از او می‏‌گرفت. پیامبر از این حالت دخت کوچکش بیشتر محزون می‌‏شد و دنبال راهی بود تا او را آرام کند. فاطمه همچنان بی‏تابی می‌‏کرد تا اینکه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود "به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در بهشت خانه‌‏ای کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختر عمران نشسته است." هنگامی که فاطمه این سخن را شنید، آرام گرفت و دیگر بی‏تابی نکرد. 


***منزلت حضرت خدیجه(س) نزد پیامبر(ص)

پیامبر پس از خدیجه تا آخر عمر خدیجه را فراموش نکرد و هر از چند گاهی از او تقدیر و تمجید می‏‌کرد. عایشه گفته است: «رسول خدا (ص) از خانه بیرون نمی‌‏رفت مگر این که به نوعی از خدیجه یاد می‌‏کرد و از وی به نیکی ستایش می‌‏نمود. روزی او را به یاد آورد. رشک و حسد وجودم را فرا گرفت. گفتم آیا او بیش از یک پیرزن بود؟ خداوند زن بهتری به تو عطا فرموده است. پیغمبر خشمگین شد. آن گاه فرمود "سوگند به خدا، پروردگار بهتر از او را به من نداد. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردمان به من کفر می‌‏ورزیدند. و از او به من فرزندانی عطا کرد در حالی که مرا از فرزندانِ دیگر زنان محروم نمود". عایشه گفت "با خود گفتم دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نخواهم کرد." 


***فرزندان خدیجه

از حضرت خدیجه چهار فرزند متولد شدند. پسرى به نام قاسم به دنیا آمد كه طاهر و طیب لقب داشت، و كنیه‏ "ابوالقاسم" براى پیامبر اسلام، از نام همین فرزند عزیز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادى و شیرخوارگى را مدتى طى كرد و حتى تا مرحله‏ پاگشودن و به راه افتادن هم زنده بود. اما هنوز از شیر گرفته نشده بود كه بنا بر تقدیر الهى از دنیا چشم پوشید و به سراى باقى شتافت.

غیر از این فرزند پسر، خدیجه داراى سه دختر نیز شد كه اسامى آنان زینب و ام‏‌كلثوم و فاطمه علیهن‌السلام بود. آرى شخصیت والایى همچون خدیجه است كه در دامان پاكش، پاكدامن‌‏ترین و پاكیزه گوهرترین بانوى جهان هستى، یعنى حضرت فاطمه زهرا سلام ‏اللَّه‏ علیها، پرورانده مى‏‌شود. آن خورشید تابانى كه بنا بر اراده و مشیت الهى، از میان تمام فرزندان پیامبر، براى پدر بزرگوارش باقى می‌ماند، تا براى مادرى انوار الهى و سادات جهان، انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمه‏ معصومین علیهم السلام را پرورش دهد كه خود، مشعل‌داران ارشاد و هدایت جهانیان باشند... آرى فاطمه سلام الله علیها این چنین مادرى داشت كه «خدیجه» نامور گشته بود...

آرى، چون خدیجه علیهاالسلام به ازدواج رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله درآمد زنان مكه رابطه خود را با خدیجه علیهاالسلام قطع كردند و دیگر به خانه‏ او نمى‌‏آمدند. و در هنگام ملاقات به او سلام نمى‌‏كردند. رفت و آمد دیگران به خانه خدیجه علیهاالسلام را مراقبت كرده، مانع رفتن آنان به خانه او مى‏شدند. زنان مكه، خدیجه را تنها گذاردند، دیگر با او دوستى نمى‏كردند. خدیجه علیهاالسلام از این موضوع غمگین و ناراحت بوده و وحشت او را فراگرفته بود.

این ترك رفت و آمد و محاصره‏ روحى خدیجه با مبعوث شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به رسالت شدیدتر شد. در این زمان چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله را دشمن خود مى‏‌دانستند هرگونه ارتباطى را با خدیجه علیهاالسلام كه حامى اصلى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله بود قطع كردند و خدیجه علیهاالسلام را در آن شرایط سخت تنهاى تنها گذاردند.



***سخنان دانشمندان درباره خدیجه(س)


دانشمند عرب (سنیه قراعد): تاریخ در مقابل عظمت ام المومنین خدیجه(ع) سر فرود می آورد، و در برابرش متواضعانه دست بسته می ایستد، نمی داند نام این بانو را در كدام شناسنامه بزرگان ثبت نماید.»

سلیمان كتانی، نویسنده عرب:  خدیجه ثروتش را به محمد بخشید. ولی این احساس را نداشت كه می بخشد، بلكه این احساس را داشت كه از او هدایت را كه بر همه گنجهای سراسر جهان برتری دارد، كسب می نماید، او احساس میكرد محبت و دوستی را به حضرت محمد (ص) اهدا می كند، ولی در عوض همه ابعاد سعادت را از او كسب می كند.»

عالم بزرگ شیخ حرعاملی:
شیخ حرعاملی صاحب كتاب وسایل الشیعه شعری در وصف او سروده است:

زوجته خدیجه و فضلها
ابان عند قولها و فعلها

بنت خویلد الفتی المكرم

الماجد الموید المعظم

لها من الجنة بیت من قصب

لاصخب فیه ولالها نصب

و هذه مورة لفظ الخبر

عن النبی المصطفی المطهر

 
"همسر پیامبر، خدیجه كه فضل و برتری او از گفتار و رفتارش آشكار است، دختر خویلد آن جوانمرد بزرگوار، و ارجمند تأییدشده و بلندمقام برای خدیجه و در بهشت خانه ای از یك قطعه گوهر بلورین آماده شده است كه در ناآرامی و رنج نیست. این موضوع عین سخن پیامبر برگزیده پاك خدا است كه خدیجه در بهشت دارای چنین خانه ای است."
 


بنت الشاملی نویسنده عرب: آیا دیگری غیر از خدیجه را می شناسید كه با عشقی آتشین، و مهر و ایمانی استوار بی آن كه اندك تردیدی به دل راه دهد یا ذره ای از باورش به بزرگداشت همیشگی خدا و پیغمبر بكاهد، دعوت دین را از غار حرا پذیرا شود».(33)

زبیر بن بکّار گفته است: خدیجه، در عصر جاهلیّت «طاهره» خوانده می‏‌شد.

هشام بن محمّد: رسول خدا خدیجه را دوست داشت و به او احترام می‏گذارد و در بعضی کارها با او مشورت می‏کرد. او وزیر صدق و راستی بود و نخستین زنی است که به پیامبر ایمان آورد و پیامبر تا وقتی‏که خدیجه زنده بود، هرگز همسر دیگری برنگزید. تمام فرزندانش بجز ابراهیم از خدیجه بودند.


***غروب غمبار تنها غمگسار پيامبر صلى الله عليه وآله

25 سال تمام حضرت خديجه ستاره پرفروغ دودمان رسالت بود، نگاه هاى جاذب وغم زدايش تنها مايه تسلّى پيامبر رحمت در محيط خانه بود ولى هزار افسوس كه با ارتحال جانگدازش غم و اندوه فراوانى به وسعت درياها و سنگينى كوه ها بر دل پيامبر فرو ريخت. اين حادثه جانگداز و فاجعه توان فرسا، در دهم رمضان دهمين سال بعثت، سه سال پيش از هجرت اتفاق افتاد. در حجون دفن شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در قبر او وارد شد و به دست مبارك خود او را در قبر گذاشت. در آن هنگام هنوز نماز ميّت تشريع نشده بود. وفات حضرت خديجه سه ماه بعد از وفات حضرت ابوطالب اتفاق افتاد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شدت محزون شد. فاصله اين دو حادثه غمبار را از سه روز تا سه ماه گفته اند. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله آن سال را «عام الحُزن»؛ سال غم و اندوه نام نهاد و در واقع يك سال اعلام عزاى عمومى نمود.


آثار برجای‌مانده از بارگاه حضرت خدیجه(س) پس از تخریب به دست وهابیون آل‌سعود


 

***وصيت‌هاى حضرت خديجه سلام الله عليها

حضرت خديجه در آخرين لحظات زندگى وصايايى به شرح زير به پيامبر اكرم نمود:
1. براى او دعاى خير كند.
2. او را با دست خود در خاك قرار دهد.
3. پيش از دفن در قبر او وارد شود.
4. عبايى را كه به هنگام نزول وحى بردوش داشت، روى كفن او قرار دهد.


*** ماجرای آوردن کفن از سوی خدا برای خدیجه(س)

در کتاب «الخصائص الفاطمیه» نقل شده طبق روایت مشهور هنگامی که حضرت خدیجه رحلت کرد، فرشتگان رحمت از جانب خداوند کفن مخصوصی برای خدیجه نزد رسول خدا آوردند و این علاوه بر اینکه مایه برکت برای خدیجه بود، مایه تسلی خاطر رسول خدا گردید و به این ترتیب، تقدیر و تجلیل جالبی از طرف خداوند برای حضرت خدیجه به عمل آمد.

پیامبر اکرم پیکر مطهر حضرت خدیجه را با آن کفن پوشانید.سپس جنازه او را با همراهان به سوی قبرستان معلی بردند تا در کنار مادرش حضرت آمنه به خاک بسپارند. در آنجا قبری برای حضرت خدیجه آماده کردند، رسول خدا درمیان آن قبر رفت و خوابید، سپس بیرون آمد وآن گوهر پاک را در آنجا به خاک سپرد.


***کتاب‌شناسی حضرت خدیجه سلام الله علیها


الف- کتب فارسی

نام : حضرت خديجه اسطوره ايثار و مقاومت
درباره نويسنده : محمد محمدي اشتهاردی
درباره اثر : نبوي تهران 1377

***
نام : فروغ آسمان حجاز خديجه
درباره نويسنده : علي كرمي فريدوني
درباره اثر : حاذق قم 1382
 
 ***
نام : جلوه هايي از فروغ آسمان حجاز حضرت خديجه
درباره نويسنده علي کرمي فريدوني
درباره اثر : دليل ما قم 1383

*** 
نام : في رحاب رسول الله و اهل بيته (ع) - ام المومنين الكبري خديجه بنت خويلد
درباره نويسنده هاشم الموسوي
درباره اثر : فرهنگ مشرق زمين تهران 1383

***

نام : خديجه
درباره نويسنده علي محمد علي دخيل ترجمه فيروز حريرچي
درباره اثر : اميركبير تهران1363

 
ب- کتب عربی
نام : خديجه ام المومنين
درباره نويسنده : عبدالحميد الزهراوي
درباره اثر : المكتب الاسلامي بيروت

***
نام : ام المومنين خديجه بنت خويلد
درباره نويسنده : ابراهيم محمد حسن الجمل
درباره اثر : دار الفضيله قاهره

*** 
نام : دثريني ... يا خديجه
درباره نويسنده : سلوي بالحاج صالح – العايب
درباره اثر : دار الطليعه بيروت 1999

***
 نام : خديجه ام المومنين
 درباره نويسنده : عبدالمنعم محمد عمر
 درباره اثر : الهيئه المصريه العامه قاهره

***
 نام : صحابيات حول الرسول - خديجه ام المومنين
 درباره نويسنده : زهير مصطفي يازجي
 درباره اثر : اين كتاب در زمينه سيره نبوي است دارالقلم حلب

***
نام : خديجه بنت خويلد
درباره نويسنده : علي محمد علي دخيل
درباره اثر : موسسه اهل البيت بيروت 1980

***
 نام : مثلهن الاعلي السيده خديجه
 درباره نويسنده : عبدالله العلايلي
 درباره اثر : اين كتاب در زمينه سيره نبوي است دارالجديد قاهره 1992

***
 نام : سيره ام المومنين السيده خديجه
 درباره نويسنده : واصف احمد فاضل كابلي
 درباره اثر : دار الكابلي جده 1998

***
 نام : السيده خديجه
 درباره نويسنده : عبدالحميد محمود طهماز
 درباره اثر : دارالقلم دمشق 1410


 
روضه خوانی حاج منصور ارضی در وفات حضرت خدیجه(س)



مزار حضرت خدیجه(س) - مستطیل کوچک سمت راست - در شعب ابی‌طالب در منطقه حجون


شعر وفات حضرت خدیجه (س) - غلامرضا سازگار
من کیستم یگانه امید محمّدم
ناموس وحی و همسر والای احمدم
ام‌الائمه مادر ام‌الائمه‌ام
یعنی خدیجه دختر پاک خویلدم
روح بزرگ خواجه اسراست در تنم
گلخانـه بهشت رسول است دامنم

من بین دشمنان زره مصطفی شدم
بر بانوان معلم درس وفا شدم
گشتم چو پیش روی رسول خدا سپر
از چارسو نشانه سنگ جفا شدم
بـر پیکـرم بـه شوق دفاع پیامبر
سنگ جفا ز شاخه گل بود خوب‌تر

من پاسدار اشرف خلق دو عالمم
اسلام متکی شده بر عزم محکمم
همچون علی کنار محمّد ستاده‌ام
در سایه رسول خدا فوق مریمم
مریم حضـور مریم من می‌کند قیام
عیسی به یازده پسرم می‌دهد سلام

شخص رسول برده به تجلیل نام من
گیرد ز اعتبار و شرف احترام من
خلقت اگر سلام دهندم عجیب نیست
حتی خدا رسانده به احمد سلام من
سرتا قدم اگر چه وجودم مقدس است
بر من مقام مادر زهرا شدن بس است

پیش از نزول وحی خدا خوانده‌ام نماز
بردم رخ نیاز به درگاه بی‌نیاز
قرآن فرود نامده گفتم شهادتین
اسلام شد ز من، من از اسلام سرفراز
روز ازل کـه یـار رسـول خـدا شدم
سر تا قدم خدایی و از خود جدا شدم

پیغمبر است شاهد پاکی و عصمتم
بر سر نهاده خواجه کل تاج عزّتم
روزی که خاک حضرت آدم نبود گل
شد همسری خواجه لولاک، قسمتم
تنها نه از نساء رسول خدا سرم
جز دخترم ز کلّ زنان نیز برترم

زن‌های مکه یکسره از من بریده‌اند
دیگر ز خانه‌ام ز حسد پا کشیده‌اند
بر قلب من ز نیش زبان‌ها زدند نیش
هرگز مقام و منزلتم را ندیده‌اند
هر جا به غیر خانه من پا گذاشتند
حتی به وضع حملم تنها گذاشتند

تنها به حجره مانده و مأیوس از همه
دائم لبم به ذکر خدا داشت زمزمه
دیدم یکی ز مهر مرا می‌زند صدا
مادر منم که هم سخنم با تو، فاطمه!
مادر چرا غریبی من یاور توام
ریحانه رسول خدا دختر توام

مادر ز بی وفایی زن‌ها مکن گله
قابل نییَند تا به تو گردند قابله
با نصِّ «لایمسه الا المطهرون»
بین زنان مکه و ما هست فاصله
لبخند زن که دست خداوند، یار توست
مریم صفیّه آسیـه هاجـر کنـار توست

این بود قدر و منزلت و اقتدار من
تا مادریِ فاطمه شد افتخار من
ممنونم از رسول خدا و خدای او
بر فاطمه سلام خداوندگار من
«میثم» قصیده تو قبول رسول باد
زیبا سروده‌ای صله‌ات با بتول باد



 
خدایا! به عظمت مقام خدیجه (علیها السلام) ما را از شیوه زندگی سراسر درخشان او بهره‌مند فرما و از شفاعتش در قیامت مسرور گردان.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , امامت و ولایت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2503
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
جمعه 4 مرداد 1392

بهتر است اگر گناهی از ما سر زد همیشه بگوییم: خدایا! این از روی جهل ما بود. پروردگار عالم تا ساعاتی از باب حلم و بردباری‌ و صفات عالی خود برای انسان ثبت نمی‌کند که اگر توبه کرد، آن‌ها را به طور کل محو کند.

رحمت فرض شده خدا، درون تمام اشیاء

«اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»؛ مسئلت از فضل پروردگار عالم و رسیدن به عدل ذوالجلال و الاکرام را تبیین کردیم و عرض کردیم: علّت این که خودش فرمود از فضل مسئلت کنید، این است که این فضل، خودش در بستر رحمت است؛ چون فرمود: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما».

من نکاتی را راجع به رحمت به خصوص در این دو الی سه جلسه اخیر در جلسه ظهرها که مربوط به شرح خطبه شعبانیّه «یا ایّها النّاس قد أقبل الیکم شهرالّله بالبرکة والرحمة والمغفرة» می‌باشد، عرض کردم. بیان کردیم: شیء چیست و این که می‌فرماید: «اللّهمّ إنّی أسئلک برحمتک الّتی وسعت کل شیء» یعنی چه؟ عرض شد که حتّی نوم (خواب) انسان، شیء است و هر آنچه موجود است، شیء است و رحمت درونش است. حتّی نار، شیء است و در درون آن رحمت است که چگونگی آن را عرض کردیم.

لذا عزیزان! سعی کنید، مطالب ظهر را پیگیری کنید؛ چون نکات خوبی در آن هست که از زبان اولیاء الهی مطرح شده است. نکاتی را که راجع به شیء هم بیان کردیم، شیخنا العجائب، حضرت شیخ بها(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که اگر در آن تأمّل بفرمایید، بسیار عالی است.

اوّلاً پروردگار عالم رحمت را بر خودش فرض کرده و در آیه 54 سوره انعام به حبیبش خطاب می­کند که اگر مؤمنین پیش تو آمدند، بگو: سلام بر شما باد، خدا بر خودش مقرّر و فرض کرده که شما را مورد رحمت خود قرار دهد؛ لذا هر کس از شما از روی نادانی، کار بدی را انجام بدهد و همان موقع توبه کند و نیکوکار بشود، بداند که خدا غفور و رحیم است. عرض کردم که اولیاء الهی به عملشان اصلاً هیچ کاری ندارند، برای این که اعمال هم انسان را به سمت رحمت می­برد. عمل، خودش شیء است و اگر درون آن شیء، رحمت به وجود نیاید، اصلاً موجودیت ندارد.

فرض خدا در مورد تأمین رزق بنده بر خودش

«وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ » اصلاً خدا خودش بر نفس خودش این رحمت را مقرّر کرده است. یعنی این‌طور نیست که ما بر حضرت احدیّت این فرض را تبیین کنیم، بلکه خودش بر خودش فرض کرده است. از جمله این موارد، این است که ذوالجلال و الاکرام هر کس را که خلق کرد، تأمین رزقش را هم بر خود فرض کرد و به عهده گرفت. در آن تعبیر عامیانه خودمان می ­گوییم: هر آن کس که دندان دهد، نان دهد. کما این که به موسی‌بن‌عمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاة و السّلام)، آن کلیم خودش، وقتی در تاریکی و ظلمات، یک موقعی نوری آمد، بیان فرمود: این سنگ را بردار. سنگ را برداشت، دید یک مورچه بسیار سیاه است. بعد نور رفت، او جلوتر رفت، دید پر کاهی به دهان اوست. پروردگار عالم فرمود: من رزق او را هم در این بیابان تاریک تأمین می‌کنم!

لذا خدای متعال این‌طور است و بر خودش فرض کرده که رزق هر کسی را بدهد. یک نمونه کاملاً بارز که واقعاً سؤال است و هنوز هم هیچ کسی نمی­داند و علت آن در پزشکی هم هنوز معلوم نشده، این است که چرا قبل از این که بچه به دنیا بیاید، سینه مادر شیر ندارد، اما همین که بچه دنیا می­آید، پروردگار عالم در سینه مادر شیر قرار می‌دهد، آن هم شیری که به بهترین وجه است. در ابتدا بچه در شکم و درون آن آب‌ها است، دارد می­چرخد و با آن لوله ارتزاق می­ شود، اما وقتی  بیرون می­آید، ارتزاق آن نوع دیگری و از طریق مکیدن است که این را هم پروردگار عالم به این طفل یاد داده و اکتسابی نیست. بچه در ابتدا، نه بلد است فوت کند و نه بلد حرف بزند، اما همین که سینه را در دهانش می­گذارند، شروع به مکیدن می‌کند! چرا وحشت نمی­کند و برعکس می­مکد؟! این است که همان موقع شیر جاری می­ شود.

چقدر زیباست که پرندگان به نوعی، چرندگان به نوعی و... روزی‌شان تأمین می‌شود. به طور کلی همه پستاندارن، از هر نوعش باشند، به همین سبک است که قشنگ مکیدن را یاد بچه داده و آن سینه‌های پستانداران را بعد از زایمان، پر از شیر و آن لبن بسیار گوارا و مصفا که برای طفل نیاز است، می­کند و این رزاقیت خداست.

اگر کسی واقعاً از این طریق نتواند رزاقیت ذوالجلال و الاکرام را بفهمد، باخته است. لذا اولیاء الهی می­ گویند: چرا ما نگران رزق هستیم؟! من این حاشیه را بزنم و به بحث خودمان برگردم. اولیاء الهی می­گویند: چرا ما تصوّر می­ کنیم زرنگی خودمان است که مثلاً دو را چهار تا کردم، اینطور کردم، این را به آن زدم و ... . در باب رزق، روایاتی را داریم که الان نمی­خواهم وارد بشوم، ولی بیان شده: اصلاً رزق معلوم است؛ پس چرا ما باید خودمان را به آب و آتش بزنیم؟! البته این به این معنا نیست که من در یک گوشه بنشینم و منتظر باشم، خیر، باید حرکت کنم، ولی برکت و رزق من، مِن ناحیه‌الله تبارک و تعالی است. ولی این که تصور کنم من بودم، هوش من بود، وارد بودم، فکر اقتصادی داشتم و ...، این‌ها همه حرف است.

تجار عظیمی که این‌طور تصور می‌کردند، گاه در یک معامله‌ای که حتی یک تازه کار می­فهمد که این معامله، معامله‌ای است که کلاه سر انسان می­رود؛ باختند و همه دارایی خود را از دست دادند. پروردگار عالم می­خواهد بگوید: تو نبودی این همه ادعا کردی که من بودم و فکر اقتصادی من بود و ...؟! خیر، این حرف‌ها نیست، رزق تعیین شده است. آن کسی که رزق ما را در سینه مادر قرار داد؛ همان آن هم بلد است چگونه رزق را تعیین کند و این‌قدر نیاز به دویدن نیست.

بعد از گناه، چه کنیم؟

«وَ إِذا جاءَکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» لذا بیان شد: پروردگار عالم، رحمت را بر خودش فرض کرده است. و در ادامه می‌فرماید: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیم‏» بگذارید یک کدی را که اولیاء دادند، در این‌جا، در دل شب عرض کنم و آن این که خوب است اگر گناهی از ما سر زد که داریم، همیشه بگوییم: خدایا! این از روی جهل ما بود. اوّلاً پروردگار عالم تا هفت ساعت، از باب حلم، بردباری‌ و آن صفات عالی که دارد، برای انسان یادداشت نمی‌کند که اگر توبه کرد، آن‌ها را به طور کل محو کند و إلا یادداشت می­شود. لذا ما هم در هر گناهی اقرار کنیم و بگوییم: خدایا! من جاهلم، از جاهل چه انتظاری داری؟!

البته واقعاً هم همین‌طور است و نمی‌خواهیم نعوذبالله و نستجیربالله از باب فریب کسی،  این‌طور بیان کنیم. اصلاً کسی نمی‌تواند پروردگار عالم را فریب بدهد. لذا ما واقعاً هم جاهلیم؛ اصلاً اگر عالم، آگاه و عاقل بودیم که گناه نمی­کردیم! ولی ما که معاند با پروردگار عالم نیستیم، چه کسی در عالم جرأت دارد معاند باشد؟! مگر کسی به آن اندازه هست؟! کسی که اصلاً هیچ است و ذرّه‌ای هم محسوب نمی­ شود، می­ خواهد اعلان عداوت و دشمنی با پروردگار عالم کند؟! مگر می‌شود که اصلاً تصوّرش این باشد که من دشمنم؟!

لذا انسان بعد از گناه این‌طور اقرار و اعلام کند که خدایا! ما جاهلیم. پروردگارا! جهلم، من را بدبخت کرد و به گناه مبتلا شدم. خودت هم می­دانی که بعد از گناه، پشیمان می­شوم، امّا آن عاملی که مجدد باعث می­شود من گناه کنم، باز هم همان جهل و نفهمی من است که من دارم در آن غوطه می‌خورم، مگر خودت مرحمت کنی، نجاتم بدهی و دستم را بگیری و از این حال زار، از این بدبختی، پلشتی و پستی گناه بیرون بیایم. من جاهلم و در درگاه تو به این موضوع اقرار می­کنم.

چگونه در زمره گنه‌کاران نباشیم

پس واقعاً خوب است که انسان این‌طور به جهل خود اقرار کند. من یک کد بدهم که خیلی مهم است. آیت‌الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می‌فرمودند: آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک رمزی را برای گنه‌کاران داده بودند که چگونه توبه کنند. آن رمز، این است: انسان باید بگوید: خدایا! اگر من هزار بار هم گناه کنم و هزار بار هم توبه کنم، می­دانم عین هزار بار در جهل و نفهمی هستم که گناه می‌کنم و عین آن هزار بار هم که توبه می‌کنم، باز از باب تنفّر از گناه است، نه حبّ به گناه!

لذا تا این خصوصیّت در انسان باشد که از گناه بدش بیاید و تنفّر داشته باشد، ولو هزاران بار هم گناه کند و توبه کند، جزء گنه‌کاران محسوب نمی‌شود، امّا اگر توبه نکند و از گناه خوشش بیاید، جزء گنه‌کاران محسوب می‌شود. لذا باید انسان بترسد؛ چون امکان دارد بعد از چندبار، یک موقع آرام آرام لذّت ببرد و از گناه خوشش بیاید. امّا اگر هزاران بار هم گناه کند، ولی بعد از گناه خودش بدش بیاید و از اینکه اصلاً چرا گناه کردم، حالش به هم بخورد و بگوید: خاک بر سرت! تو چقدر ضعیف النّفسی که نتوانستی خودت را کنترل کنی و گناه کردی؛ پروردگار عالم او را گنه‌کار نمی­نویسد. گنه‌کار، موقعی است که از گناه خوشش بیاید و این، رمز است.

لذا اگر کسی گناه بکند، ولی تنفر داشته باشد و بدش بیاید و بعد از هر گناه بگوید: خدایا من جاهلم و از روی جهلم، گناه کردم، «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ‏» و بعد اصلاحش کند و آن بدی‌‌ها، پلشتی‌ها و زشتی‌ها را جبران کند، « ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ ‏» پس بداند که خدا آمرزنده و مهربان است، « فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیم‏».

مالک حقیقی کیست؟

پس بحثمان این است که چرا خداوند فرموده: «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»؟ چون پروردگار عالم رحمت را بر خودش فرض کرده، « کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»، یعنی کسی برایش ننوشته، بلکه خودش برای خودش نوشته است. یا باز در آیه 12 سوره انعام است که پروردگار عالم می‌فرماید: « قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏» بگو: از آن کیست آنچه در آسمان‌ها و زمین است؟! ای انسان! مدّعی نشو. اصلاً آن‌هایی هم که ثروت دارند، مال خودشان نیست. «هذا من فضل ربی» که بیان می­شود؛ یعنی همین. در حقیقت مالک اصلی، خداست و این امانت چند روزی دست ماست. حالا تو مثلاً فکر می­کنی مالک هستی؟! کدام مالک؟!

« قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏» آنچه که در آسمان‌ها و زمین است، مال کیست؟ اصلاً خودت مال چه کسی هستی؟ کسی که خودش، مال خودش نیست، چطور جرأت می­کند، بگوید: ثروت من! مکنت من! اگر هم می­بینید که ما در اسلام هم مالکیت نسبت به افراد، داریم، برای بحث نظم در امور است که باز هم به تعبیری، اولیاء الهی می­گویند: این، قاعده لطف است؛ یعنی پروردگارعالم این‌چنین لطف می­کند و إلّا به خدا قسم، هیچ کسی در عالم، مالک نیست. کما این که هیچ کسی، رئیس نیست، «رئیس القوم خادم القوم» رئیس، در واقع خدمت‌گزار است.

تنها موردی که خدا منّت گذاشته است

«قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» بگو: از آن چه کسی است، آن چه در آسمان و زمین است؟ « قُلْ لِلَّهِ«، بگو برای خداست، » کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» آن خدایی که خودش برای خودش رحمت را نوشته و فرض کرده است. البته خدا از باب رحمت، هیچگاه منّت هم نمی­گذارد، امّا ما این طور هستیم، با این که مال خودمان هم نیست، امّا تصوّر می­کنیم اگر من چیزی دادم، باید منّت هم بگذارم. پروردگار عالم همه چیز را مرحمت می­کند، منّت هم نمی‌گذارد.

فقط وقتی به بحث هدایت اشاره کرده، فرموده: منّت می­گذارم و إلّا در مورد باقی چیزها، نفرموده که منّت می­گذارم، رزق را منّت نمی­گذارد، رحمت را منّت نمی‌گذارد و ... . امّا فرموده: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبین‏» مؤمنین می­فهمند که هادی فرستاده و بعد می­روند منّت می­کشند.

لذا خدا در این موارد، به هیچ عنوان منّت نمی‌گذارد که من این را به تو دادم، ببین چطور از یک بذری که کاشتی، با خاک و آب، یک میوه، زرد و با طعم شیرین می­شود که زردآلو است، یکی، قرمز و گیلاس است، یکی دیگر، انگورهای مختلف قرمز و زرد و ... است. این همه میوه‌ها را دادم، یکی را در پوست قرار دادم، مثل گردو و موز، یکی را باز قرار دادم و ... . لذا ابداً این‌طور نیست که خدا منّت بگذارد که ببین من این­ها را به تو دادم. «کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» چون پروردگار عالم، رحمت را بر خودش واجب کرده است. «

چرا خدا زود غضب نمی‌کند؟

لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُون»‏ همه شما را در روز قیامت که در آن تردیدی نخواهد بود، جمع می­کند، آن­هایی که به زیان خودشان کار کردند، ایمان نیاوردند. یعنی من هم حتّی به شما زیان نمی­رسانم، مگر می­شود من که رحمت را خودم بر خودم فرض کردم، به شما زیان بزنم؟! شما خودتان به خودتان زیان زدید، دلیل هم این است که ایمان نیاوردید.

لذا برای همین است که خود پیامبر رحمت، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «ما خَلَقَ اللّه ُ مِن شیءٍ إلاّ وقد خَلَقَ لَهُ ما یَغلِبُهُ و خَلَقَ رَحمَتَهُ تَغلِبُ غَضَبَهُ»[1] هر شیئی را که خدا خلق کرده، معمولاً این طور است که یک چیزی غالب و چیره به او می­شود و خدا رحمتش را خلق کرد که به غضب خدا غلبه کند، یعنی آن قدر رحمت خدا زیاد است که به همین خاطر زود غضب نمی­کند، یک بار دو بار، سه بار، پنج بار هم که نافرمانی کنی، باز از تو می‌گذرد و غضب نمی‌کند.

البته این رمزی را که اولیاء براساس همین آیه شریفه «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ‏» دادند، عرض کردم که خوب است انسان بعد هر گناه، اقرار کند که من جاهلم و از روی جهل، این کار را کردم. یکی از چیزهایی که مانع این کار می­شود، ابلیس ملعون است. یعنی از این‌جا به بعد، نفس نیست، شیطان وسوسه کرد و نفس، آن عمل را انجام داد، امّا از این‌جا به بعد، باز دوباره وسوسه شیطان می­شود که نگذارد اقرار کنیم. امّا خوب است بعد هر گناه اقرار کنیم که ما بدبختیم، نمی­توانیم خودمان را کنترل کنیم که گناه نکنیم، چه کنیم، خاک برسریم و گناه می‌کنیم. امّا حالا که گناه می‌کنیم، اقرار هم می‌کنیم که خدا! من جاهلم، معاند نیستم، اصلاً خنده‌دار است که من بخواهم معاند باشم. پروردگارعالم هم به خاطر همین است که طوری عنایت می­کند که دیگر غضب نمی­کند؛ یعنی این‌قدر رحمتش، زیاد است.

این که در این فراز می‌گوییم: «اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْقَائِلُ‏ وَ قَوْلُکَ‏ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»؛ یعنی تو فرمودی و قول تو هم حقّ است و وعده تو، صدق است، لذا خودت هم فرمودی: «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» از فضل خدا بخواهید، چرا؟ «إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» خدا همیشه به شما رحیم بوده و خواهد بود. این رحمت الهی است، خدا رحیم است و غضب نمی­کند. این رحمت را خلق کرده که بر غضب غلبه می­کند، ولی معلوم است هر که رحمتش بیشتر باشد، صددرصد بر غضبش بیشتر می­تواند فائق بیاید. خدا خودش برای خودش رحمت را فرض کرده و این که فضل خدا را هم می­خواهیم؛ چون خودش، رحیم است. حالا از خدا می­خواهیم و مسئلت می­کنیم و درخواست می­کنیم که اگر این‌طور شود چه غوغایی می­شود.

البته همان‌طور که بیان کردم، در باب رحمت نکاتی را در جلسات ظهرها بیان کردم، حتماً آن نکات را مطالعه کنید، ببینند در باب رحمت چه چیزهایی است، که شیء چیست و همه اشیاء چگونه ورود به رحمت دارند. متوجّه می‌شویم خدا، چه خدایی است. اگر آن‌طور متوجّه شدیم، واقعاً خجل می‌شویم.

این که اولیاء الهی بالجد همیشه خود را فقیر و ذلیل می‌دانند، همیشه خاضع و خاشع هستند، همیشه گردنشان کج است، همیشه مضطرّ و مضطرب هستند و همیشه اهل بکاء هستند، دلیلیش این است که آن‌ها می‌فهمند. ما که نمی‌فهمیم، إن‌قلت می‌آوریم، می‌گوییم: آقا! همه‌اش که گریه، ناله، فغان و گردن کج کردن شد. آن‌ها می‌فهمند که انسان، هیچ است و همه‌اش هم دارد کارهای جاهلانه انجام می‌دهد.

ملائکه‌الله از کدام سخن انسان، می‌خندند؟

خدا نیاورد لحظه‌ای پروردگار عالم عنایتش را از ما بردارد. اگر لحظه‌ای، عنایتش را از ما بردارد، بیچاره‌ایم. آن‌وقت است که دیگر اصلاً همه چیز یادش می‌ر‌ود و اظهار قلدری می‌کند. حالا إن‌شاءالله در اخلاق راجع به توبه و قلدری صحبت کنیم که روایاتی هم داریم که ملائکه می‌خندند، یعنی می‌بینند این طرف، جاهل است و فکر می‌کند خبری است. ملائکه او را نگاه می‌کنند و می‌خندند که این را باش، فکر کرده کیست!

این که بعضی بر روی زمین با تکبّر پا می‌کوبند و راه می‌روند و فکر می‌کنند خبری است؛ برای ملائکه خنده‌دار است. چون آن کسی که دارد از آن بالا عالم را می‌بیند، میداند که اصلاً خود دنیا هیچ است، وقتی خود کره زمین ما در مقابل بعضی از کرات مثل این می‌ماند که یک عدس در کره زمین بیاندازی، وقتی منظومه شمسی اوّل که طومار است، در منظومه شمسی دوم پیچیده شود و مثل یک توپ در آن منظومه می‌ماند. بعد منظومه شمسی دوم، در منظومه ... . لذا اصلاً عالم خودش هیچ است. در تعابیر عامیانه بیان می‌کنیم: مورچه چیست که کلّه پاچش باشه، حالا هم همین‌طور است. دنیایی که اصلاً خودش هیچ است. آن‌وقت یک عدّه در این دنیا که هیچ است، متکبّر باشند و تصوّر کنند ... . لذا ملائکه می‌خندند، می‌گویند: این دیگر چقدر جاهل است. بعد آن‌وقت چنین کسی نفهمد هم که در جهل است و تصوّر کند که من چنین و چنانم، سلطان عالمم و ... . لذا ملائکه الله می‌خندند.

در روایت داریم یک دلیل این کارها این است که چنین کسانی، به تعبیر قرآن که می‌فرماید: «أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً»، به حال خود واگذار ‌شدند. عزیزان من! دراین ماه مبارک، در این دل شب، که عرض کردم در این ماه مبارک چه خبر است  و چقدر برکت نازل می‌شود که یک شمّه‌ای از آن را عرض کردم که یک آیه می‌خوانیم، یک ختم قرآن می‌شود. یا اگر یک صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستیم، می‌فرمایند: حدّاقل می‌شود معادل ده سال که هر روز، روزی صد بار صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستادیم.

پروردگار عالم این‌طور عنایت و لطف و محبّت و فضل و کرم دارد، آن‌وقت این بنده جاهل تصوّر کند منم. کدام منی؟! اصلاً عالم هیچ است. خدا گواه است اولیاء که از آن بالای جوّ، عالم را می‌بینند، می‌دانند چه خبر است. امروز ظهر راجع به شیء که صحبت کردم، عرض کردم: این نور و شب و روزی را من و شما الان داریم می‌بینیم، ولی وقتی بالا برویم و بالای جو قرار بگیریم، از لحاظ بحث نجوم هم اثبات شده است که دیگر چیزی به نام روز و شب موجودیّت ندارد.

یک دلیل این که می‌گویند: مثلاً در بهشت روز و شبش چطور است، همان‌طور که عرض کردم، این است که ما مخلوق و محدودیم و با محسوسات و ملموسات کار داریم، لذا همیشه این نوع سؤالات را می‌کنیم، چون ما تصوّر می‌کنیم هر چه در این‌جا هست، آن‌جا هم همین است. در حالی که اصلاً وقتی بالا می‌روی، متوجّه می‌شوی به واسطه این خورشیدی که دارد به این کره می‌تابد و کره هم در حال حرکت است، روز و شب به وجود می‌اید، امّا اگر بالاتر از خود خورشید بروی، یک نوار سفیدی است که آن نور هست، امّا نه آن نوری که شما تصوّر می‌کنید، نه زرد است و نه به آن حالت است، بلکه یک ملایمت خاصّی دارد. در فوق جو، همه عالم یکسان می‌شود و آن‌وقت است که انسان می‌فهمد عالم، عالم دیگری است.

افتخار ما به این که تمام امور در دست حضرت حجّت(عج) است

حالا بشری که این‌قدر ضعیف است، فکر می‌کند مثلا من کسی هستم! من مثلاً در یک جای کوچک از این کره زمینی که در مقابل بعضی از کرات، مانند یک عدس است؛ رئیس‌جمهور هستم، فرماندار هستم و ...! اصلاً این‌ها هیچ است. اولیاء می‌خندند، ملائکه‌الله می‌خندند که انسان تصوّر بکند من هستم، من! این من، ما را بیچاره کرده است. همان «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ‏» که ابلیس ملعون هم گفت.

لذا خدا نکند خدا انسان را به خودش وا بگذارد، بیچاره و بدبخت می‌شود. آن که عالم در تسخیر اوست، آن کسی است که خود را هیچ می‌بیند، فانی‌فی‌الله می‌شود. وقتی انسان خود را هیچ دید و فانی‌فی‌الله شد، پروردگار عالم، عالم را در تسخیرش قرار می‌دهد. لذا آن‌هایی هم که عالم در تسخیرشان قرار می‌گیرد، باز هم نمی‌خواهند عالم در تسخیرشان باشد. آن‌ها می‌گویند: من می‌خواهم خود خدا من را در اختیار بگیرد و در آن آغوش رحمت خودش بگیرد. آن‌ها اصلاً توجّهی به مسائل دیگر ندارند.

من یک نکته‌ای را عرض کنم، شاید این را ما خوب متوجّه نشویم، امّا چون دل شب است، شاید لطف کنند ما یک شمّه‌ای متوجّه شویم، اولیاء خدا می‌گویند: حضرات معصومین و فی زماننا، حضرت حجّت(روحی له الفدا) که عالم در تسخیر اوست، هیچگاه از این مسائل خوشحال نیستند.

می‌دانید وقتی وجود نازنین آقاجانمان، حضرت حجت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ظهور پیدا می‌کنند، نه تنها بر همه زمین، بلکه بر همه آسمان‌ها «سخر السماوات و الارض» حاکم هستند، «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ» نزول ملائکه در شب قدر هم  برای همین است. آن‌ها هم محضر آقا می‌آیند و حتّی پرواز ملک را آقا باید امضاء کنند. حتّی با این که معلوم است که عزرائیل باید زنده باشد و به اصطلاح جان دیگران را بگیرد و اسرافیل باید زنده باشد تا در صور بدمد و ...، امّا باز خود آقا جان باید امضاء کنند و این تمدید سال به سال، به دست آقاست.

امّا اولیاء الهی می­فرمایند: خود آقا از این که عالم در تسخیر ایشان است، اصلاً خوشحال نیستند؛ امّا چون فرمان پروردگار عالم است و خلیفه­الله است و امور باید به دست مقدّس آن حضرت بچرخد و ایشان هم عبدالله به معنی حقیقی هستند و عبد مطیع محض پروردگار عالم هستند، اطاعت می­کنند و امور را می­چرخانند و الّا این­طور نیست که تصوّر کنید خود حضرت حجّت(روحی له الفدا)، خوشحال است که مثلاً عالم در دست اوست و حاکمیّت بر کون و مکان دارد، ابداً!

شاید درک این مطلب برای من و شما ثقیل باشد، امّا حضرت فقط خودش را می­خواهد و چون امر الهی است اطاعت می­کند، امّا این‌طور نیست که تصوّر کنید از این که مثلاً پروردگار عالم این مطلب را به ایشان تفویض امر کرده، لذّت می­برند و می‌گویند: پس ما هم حاکم شدیم، اصلاً و ابداً، آقا جانمان ولو به لحظه­ای اصلاً لذت نمی­برد که عالم در اختیار اوست و حیات موجودات به حیات او بستگی دارد. اصلاً و ابداً حضرت به این مطلب که رزق عالم به دست من است، افتخار نمی­کند. برعکس است، ما افتخار می­کنیم که رزق ما به ید آقاست، نه این که آقا افتخار کند که رزق عالم به ید من است.

البته این مطالب بإذن‌الله است، امّا خود حضرت ابداً به این افتخار نمی‌کنند که من دارم گیتی و کون و مکان را می­چرخانم، من خلیفه­الله هستم، من آن کسی هستم که انبیاء منتظرش بودند و تمام اجدادم از طاهرین بودند، مثل خود ابی­عبدالله که تربتش شفاست و بیان می‌کند: «لو ادرکته لخدّمته»، اگر او را درک می­کردم خادمش می­شدم. اصلاً حضرت در این وادی­ها نیست. پس این، ما هستیم که افتخار می­کنیم امورمان به دست حضرت است، نه این که حضرت افتخار کند که امور ما به دستشان است، این خیلی مهم است.

اهانت به ذکر!

آن‌ها فانی‌فی‌الله و محو پروردگار عالم هستند، لذا بارها عرض کردم که اولیاء الهی، ابداً نه طی­الارضی می­خواهند، نه طی­الجوی، نه مکاشفاتی و نه چشم برزخی و ...، ابداً این‌ها را نمی­خواهند و اصلاً بارها عرض کردم که خیلی از مواقع این‌ها را ناگهانی به دست آوردند.

بعضی­ها ذکر می­خوانند که طی­الارض یاد بگیرند، امّا آن‌ها می­گویند: این، اهانت به ذکر است، ذکر برای ارتباط با پروردگار عالم است، نه برای گرفتن مسئله­ای. می­گویند: اصلاً این که من این ذکر را بگویم، تا چیزی را بگیرم، این بی­ادبی است - که عرض کردم انسان دو بال پرواز دارد که اوج بگیرد و به پروردگار عالم برسد، یکی ادب و دیگری اطاعت - اگر خودشان مرحمت می­کنند، این بحثش جداست، امّا آن‌ها از مرحمتی خدا هم می­ترسند و می­گویند: نکند پروردگار عالم این مرحمتی­ها را دارد می­دهد که من حواسم به این‌ها باشد.

علم نور است یا حجاب اکبر؟

لذا این که بیان کردند: «العلم حجاب الاکبر»، همین است. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دربحث نفس خود، در این رابطه فرمایشاتی فرمودند، از جمله این که چون خود علم (نه سوادی که من و شما می­خوانیم، بلکه خود علم، آن علمی که «العلم نورٌ یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» است، آن نور)، شیرینی دارد، اگر در باب علم توقّف کنی که عجب! چه نوری دارد، چه مسائلی دارد و ...؛ آن‌وقت از اصل باز می­مانی.

لذا اولیاء خدا می­ترسند که نکند این علم برای من حجاب بزرگ شود و یک موقعی توجّه کنم و ببینم که اصلاً به پروردگار عالم نرسیدم. البته دقّت کنید که من آن نور را بیان می­کنم، نه این سوادی که ما می­خوانیم، بلکه آن علم که «العلم نورٌ یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» است. امام العارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: این علمی که نور است، حجاب اکبر است. چون اگر یک موقعی به خود این نورانیّت علم مغرور شدی، انسان را با خودش می­برد و یک موقعی متوجّه می‌شود که از اصل جا مانده است.

حتی آن‌هایی هم که به ایشان عطا می­‌شود که ناگهان می­ بینند مثلاً در حرم حضرت ثامن ­الحجج هستند، تعجّب می­ کنند و این­طرف و آن طرف را می­ بینند، مثلاً از دیگری سؤال می­ کنند که آقا! ساعت چند است و بعد می­ بیند که آدم است و تعجّب می­ کند. می­ گوید: من چطور به اینجا آمدم؟! یک وحشتی می ­کند، می ­لرزد، امّا بعد می ­بیند که واقعاً طی­ الارض شده و آمده. حتّی اولیاء خدا می­ گفتند که به دیوار دست می­ زدیم و می ­دیدیم که دستمان درد گرفت. امّا با همه این‌ها، بعدش می­ ترسند که نکند این‌ها، شکلات راه باشد و ما را فریب دهند. ما خودش را می­ خواهیم. نکند که این‌ها، ما را از فیض اتّصال به پروردگار عالم و فانی‌فی‌الله شدن باز بدارد. لذا اولیاء خدا از این‌ها می­ ترسند و وحشت دارند.

آن‌ها دنبال فضل خداوند هستند و می­ بینند که خدا در باب رحمت است و همین را هم می ­گویند که خدایا نکند جهل من باعث شود که یادم برود این رحمت تو بوده که ما را به این‌جا رسانده است، نکند تصوّر کنم عمل من بوده، عمل من اصلاً ارزش ندارد، این لطف، فضل و رحمت پروردگار بوده، نمی ­دانم که می­ خواهی من را امتحان کنی تا ببینی در این وادی می­ مانم یا نه، از این وادی­ها هم می ­گذرد.

یک مثال بزنم، ببخشید، یک موقع­هایی داستان­هایی برای بچه­ ها می ­نویسند که مثلاً باید به فلان‌جا بروی تا جادوگری را از بین ببری. در این راه باید از هفت مرحله بگذری و فلان جا چشم ه­ای جوشان است که اگر بایستی و از آب آن چشمه جوشان بخوری، چنین می ­شوی، مثلاً یک پیر دانایی مدام برایش تذکّر می ­دهد که باید این راه را بروی که برسی و ... . مثلاً اگر بتوانی آن سنگ را برداری، دیو از بین می­ رود و چنین و چنان می ­شود. لذا مدام می­گ فت: این توقّف­­ گاه‌­ها را مواظب باش که یک موقع جلوات این چشمه و ... تو را فریب ندهد و یک موقع نایستی که این­ها را ببینی، تو فقط راه خودت را برو.

اولیای خدا همین هستند، می­ گویند: نکند این جلوات ما را نگه بدارد و توقّف کنیم. لذا اصلاً گاهی از همین جلوات می­ترسند، از همین طی الارض می ­ترسند، از همین مسائل می­ترسند که نکند عامل توقّف ما بشود، ما خودش را می­خواهیم، فانی‌فی‌الله شدن.

لذا می­ گویند: اصلاً چه معنا دارد انسان ذکر را به خاطر این­ها بگوید، خود ذکر، حرمت دارد و ادب اقتضاء می ­کند که انسان ذکر را برای خود ذوالجلال و الاکرام بگوید، نه برای رسیدن به چیزی، این بی‌ادبی است. مثل این که یک کسی، مثلاً فرض بگیریم بخواهد بزرگی را ببیند، بعد عوض این که بگوید: همین که توفیق زیارت ایشان نصیبم شد، خدا را شاکرم؛ بگوید: خیر، من مثلاً فلان مسئله را می­ خواستم و تقاضایم این بود که تا ایشان را ببینم، این مسئله را بخواهم که این، اصلاً عین بی­ادبی است.

مگر شعرا به شعر نمی­ گویند: آقا جان! می‌گفتم اگر تو بیایی درد دل­ها را به تو می‌گویم، امّا وقتی تو آمدی، تا خودت را دیدم دیگر اصلاً ماندم، درد دلی نیست که بخواهم بگویم. فرج کار ما به فرج آقاست؛ یعنی چه؟ لذا می­دانید این که می­گویند: برآورده شدن حاجات و گشایش کارهای ما، به فرج حضرت حجت(روحی له الفداء) است، به چه معنی است؟

به این معنی نیست که حضرت می­ آید و دیگر کارهای ما را درست می­کند، خیر؛ یعنی وقتی فرج حاصل بشود و من خود آقا جان را ببینم، کأنّ همه مشکلات من حل شده است. لذا برای همین است که می‌گوییم: فرج و گشایش کار ما به فرج آقاست. امّا بعضی فکر می­ کنند وقتی آقا بیایند، همه مشکلات و گره­های کار ما را رفع می‌کنند،البته به یمن قدوم مبارک آقا جانمان آن­گونه هم می­شود امّا عند الاولیاء منظور این نیست؛ بلکه یعنی اصلاً همه مشکلات من وقتی شما را ببینم، حلّ می‌شود. اصلاً این‌ها که مشکل نیست، مشکل اصلی این است که تو را ندیدم. فرج من، فرج کار من، فرج مشکلات من، آن موقعی است که فرج شما به تعجیل بیافتد و محقّق بشود. شما را که ببینم، تمام است. شما باشید، همه چیز هست.

چرا سلمان، ماندن در بهشت را رد کرد؟!

همان­طور که مولی‌الموالی در آن سیر ملکوتی، سلمان را برد و برد تا بهشت را به او نشان داد و گفت: این جایگاه توست، دید عجب جایی است. بعد فرمود: سلمان! اگر می­خواهی این­جا بمانی،­ بمان. اگر بمانی و دیگر به دنیا برنگردی، یکی از خصوصیّاتش این است که سکرات مرگ را نمی­بینی، فشار قبر، شب اوّل، سؤال نکیر و منکر و ... نیست و گویی همه این­ها را یک دفعه رد می‌کنی. این‌ها خیلی مهم است و در روایت داریم: حتّی انبیاء هم از طولانی بودن کارهای قیامت اشک می­ریزند و از صف قیامت مضطربند، دیگر وای بر حال ما.

حالا یکی همه این­ها را یک دفعه رد کرده باشد و الآن در بهشت باشد، خوب معلوم است از خدایش است که بماند. امّا سلمان عرضه داشت: آقا جان! شما هم می­ مانید؟ فرمود: خیر، گفت: آقا! من بهشت بدون شما را نمی ­خواهم، من خود شما را می ­خواهم، بهشت بدون شما برای من معنا ندارد.

لذا فرج ما فرج کار ما به فرج آقاست؛ یعنی آقا! وقتی تو باشی، همه چیز حل می ­شود. یابن­الحسن! آقاجانم! اصلاً چیز دیگر را می‌خواهم چه کنم؟! «السلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه» چقدر این روزها یاد آقا هستیم؟! اوّل ماه مبارک رمضان در توصیه­ هایی که داشتیم، عرض کردم در ماه مبارک رمضان، زیاد یاد آقاجان باشیم. اگر این یاد، هر لحظه بشود، چه می‌شود؟! موقع افطار باشد، بعدش باشد، قبل افطار باشد، هر ساعت باشد، هر لحظه باشد، چه می­شود؟!

اگر یک ماه تمرین کنیم که هر لحظه، یاد ایشان باشیم؛ بعد آن‌وقت خوابمان هم خواب آقاجان است. ملاعلی کنی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک مناجاتی دارد که با آقا جان حرف می‌زند، می‌گوید: آقا جان! من خوشحالم که اگر به صورت ظاهر شما را هنوز ندیدم -حالا نمی­دانم مال چه زمانی بوده - ولی هر شب در خواب دارم می­بینمتان، از بس طی روز به یادتانم. آقاجان! از بس یادتان می­کنم، شب هم خوابتان را می­بینم. آدم اصلاً دوست ندارد دیگر از آن خوابی که آقا را می­بیند، بیدار شود. می­ گوید: کاش همیشه خواب بودم!

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1949
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 4 مرداد 1392

امام علی(ع) می‌فرمایند: دنیا فریبنده‌اى زودگذر و نورى غروب کننده و سایه‌اى از بین رونده، و تکیه‌گاهى رو به افتادن است، همچون اسب سرکش که پا بلند و به زمین کوبد سوارش را به خاک اندازد.

*دنیا شناسی

«فَاِنَّ الدُّنْیا رَنِقٌ مَشْرَبُها، رَدِغٌ مَشْرَعُها، یُونِقُ مَنْظَرُها وَیُوبِقُ مَخْبَرُها غُرُورٌ حائِلٌ وَضَوْءً آفِلٌ وَظِلٌّ زائِلٌ وَسِنادٌ مائِلٌ حَتّى اِذا اَنِسَ نافِرُها وَاطْمَاَنَّ ناکِرُها، قَمَصَتْ بِاَرْجُلِها وَقَنَصَتْ بِاَحْبُلِها وَاَقْصَدَتْ بِاَسْهُمِها وَاَعْلَقَتِ الْمَرْءَ اَوْهاقَ الْمَنِیَّةِ، قائِدَةً لَهُ اِلى ضَنْکِ الْمَضْجَعِ، وَوَحْشَةِ الْمَرْجِع وَمُعایَنَةِ الْمَحَـلِّ وَثَوابِ الْعَمَلِ کَذلِکَ الْخَلَفُ یَعْقُبُ السَّلَفَ، لاتُقْلِعُ الْمَنِیَّةُ اخْتِراماً، وَلایَرْعَوِى الْباقُونَ اجْتِراماً، یَحْتَذُونَ مِثالاً وَیَمْضُونَ اَرْسالاً اِلى غایَةِ الاْنْتِهاءِ وَصَیُّورِ الْفَناءِ».

زیرا آبشخور دنیا ناصاف و کدر، چشمه‌اش گل آلود و لغزنده، دیدگاهش زیبا و فریبنده و آزمایشگاهش تباه کننده است، فریبنده‌اى زودگذر و نورى غروب کننده و سایه‌اى از بین رونده، و تکیه‌گاهى رو به افتادن است، تا آن‌گاه که رمنده از آن به آن انس گیرد و متوحش از آن به آن مطمئن شود، همچون اسب سرکش که پا بلند و به زمین کوبد سوارش را به خاک اندازد و او را به دام‌هایش صید کند و به تیرهاى هلاک کننده‌اش بدوزد و در پایان کار گردنش را به کمندهاى مرگ ببندد، در حالى که او را به خوابگاه تنگ قبر و بازگشتگاه ترسناک و مشاهده جایگاه ابدى و درک جزاى عمل سوق دهد، همین است برخورد دنیا با آیندگانى که جانشین گذشتگانند، مرگ از نابود کردنشان باز نمى‌ایستد و ماندگان از آلودگى دست بر نمى‌دارند، از رویه گذشتگان پیروى مى‌کنند و این همه پى در پى از دنیا مى‌روند تا نهایت پایان و عاقبت فنا و نیستى.

 

*احوال بندگان خدا

«عِبادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِداراً وَمَرْبُوبُونَ اقْتِساراً وَمَقْبُوضُونَ احْتِضاراً وَمُضَمَّنُونَ اَجْداثاً وَکائِنُونَ رُفاتاً وَمَبْعُوثُونَ اَفْراداً وَمَدینُونَ جَزاءً وَمُمَیَّزُونَ حِساباً قَدْ اُمْهِلُوا فى طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَهُدُوا سَبیلَ الْمَنْهَجِ وَعُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَکُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّیَبِ وَخُلُّوا لِمِضْمارِ الْجِیادِ وَرَوِیَّةِ الاْرْتِیادِ وَاَناةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتادِ فى مُدَّةِ الاْجَلِ وَمُضْطَرَبِ الْمَهَلِ»

این جمعیت بندگانى هستند که به قدرت خلق شده و بى‌اختیار در مدار پرورش حق قرار گرفته‌اند و با حضور فرشتگان دچار مرگ گشته و در درون قبر گذاشته شده و در معرض پوسیدگى آمده و تنها سر از قبر برآورده و در برابر اعمالشان جزا داده مى‌شوند و وضعشان با محاسبه حق روشن مى‌شود.

اینان در دنیا براى بیرون آمدن از گمراهى مهلت داده شدند و به راه روشن هدایت گشتند و فرصت در اختیارشان قرار گرفت، مانند فرصت دادن به شخصى که ناراضى را از خود راضى کند، پرده شبهات از برابر چشمشان برداشته شد، در میدان مسابقه به سوى خیرات رها شدند و مجال تفکر براى رسیدن به بهترین مراتب و اقتباس نور سعادت در مدت حیات و محل آمد و شد فرصت به آنان عنایت شد.

 

*معرفی الگوی پرهیزگاری

«فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَاللّهِ تَقِیَّةَ ذِى لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ وَاَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَاَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ نَوْمِهِ وَاَظْمَاَ الرَّجاءُ هَواجِرَ یَوْمِهِ وَظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَواتِهِ وَاَرْجَفَ الذِّکْرُ بِلِسانِهِ وَقَدَّمَ الْخَوْفَ لاِمانِهِ، وَتَنَکَّبَ الْمَخالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبیلِ وَسَلَکَ اَقْصَدَ الْمَسالِکِ اِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ وَلَمْ تَفْتِلْهُ فاتِلاتُ الْغُرُورِ، وَلَمْ تَعْمَ عَلَیْهِ مُشْتَبِهاتُ الاْمُورِ، ظافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرى وَراحَةِ النُّعْمى، فى اَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَآمَنِ یَوْمِهِ، قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعاجِلَةِ حَمیداً، وَقَدَّمَ زادَ الاْجِلَةِ سَـعیداً وَبادَرَ مِنْ وَجَـل، وَاَکْمَـشَ فـى مَهَل، وَرَغِـبَ فـى طَلَـب وَذَهَبَ عَنْ هَرَب وَراقَبَ فى یَوْمِهِ غَدَهُ، وَنَظَرَ قَدَماً اَمامَهُ فَکَفى بِالْجَنَّةِ ثَواباً وَنَوالاً وَکَفى بِالنّارِ عِقاباً وَوَبالاً وَکَفى بِاللّهِ مُنْتَقِماً وَنَصیـراً وَکَفى بِالْکِتابِ حَجیجاً وَخَصیماً»

پس اى بندگان خدا، تقواى الهى پیشه کنید، تقواى خردمندى که اندیشه و تفکر دلشرا مشغول کرده و ترس از عذاب بدنش را به رنج افکنده و عبادت شب کمترین خواب را هم از دیده‌اش گرفته،و امید به رحمت حق او را در گرماى وسط روز تشنه نگاه داشته و بى‌رغبتى به دنیا وى را از شهواتش منع کرده و ذکر الهى زبانش را به حرکت و شتاب واداشته و وحشت را براى امن در قیامت مقدم داشته و از اندیشه‌هایى که او را از راه روشن حق بازدارد کناره گرفته است

و براى رسیدن به راه مطلوب در میانه‌ترین راه (که راه خداست) حرکت کرده و عوامل کبر و غرور او را از راه حق بازنگردانده و امور اشتباه انگیز بر او پوشیده نمانده، به خوشحالى بشارت حق به بهشت و آسایش زندگى اخروى در آسوده‌ترین خوابگاه خود (که قبر است) و ایمن‌ترین روزش (که قیامت است) دست یافته، از گذرگاه دنیا به طور پسندیده عبور کرده و توشه آخرت با سعادت و خوشبختى پیش فرستاده، و محض ترس از مقام حق به سوى کردار پسندیده شتافته و در ایام مهلت در دنیا به سوى طاعت سرعت کرده و در جستجوى رضاى حق شوق نشان داده و به خاطر خوف خدا از گناه گریخته و امروز به فکر فردا بوده، و هماره به آینده نگریسته است.

پس بهشت براى ثواب و پاداش به اندازه است و دوزخ براى عذاب و گرفتارى بس است و کافى است که خدا انتقام گیرنده و یاور است و همین بس که قرآن در قیامت احتجاج کننده و مخاصمه‌گر است

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 1631
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 3 مرداد 1392

 


دل را به خدا پيوند بزنيد. راهش هم در شرع مقدس باز است؛ يك كار رمزآلود پيچيده‌اى نيست. شما قله‌ى كوه را از پائين نگاه ميكنيد، مى‌بينيد كسانى آنجا هستند؛ اينجور نيست كه تصور كنيد اينها بال زدند رفتند آنجا؛ نه، اينها از همين مسيرى كه جلوى پاى شماست، جلو رفتند و به آنجا رسيدند. دچار توهم نشويم، خيال نكنيم كه با يك نوع حركت غيرعادى و غيرمعمولى ميتوان به آن قله‌ها رسيد؛ نه، آنهائى كه در آن قله‌ها مشاهده ميكنيد، از همين راهها عبور كردند. اين راهها چيست؟ در درجه‌ى اول، ترك گناه. گفتنش آسان است، عملش سخت است؛ اما ناگزير است. دروغ نگفتن، خيانت نكردن، از لغزشهاى گوناگون جنسى و شهوانى پرهيز كردن، از گناهان پرهيز كردن؛ قدمِ مهمترينش اين است. بعد از ترك گناه، انجام واجبات، و از همه‌ى واجبات مهمتر، نماز است. «و اعلم انّ كلّ شى‌ء من عملك تبع لصلاتك»؛ همه‌ى كار انسان تابع نماز است. نماز را به وقت بخوانيد، با توجه و با حضور قلب بخوانيد. ۱۳۸۹/۰۵/۳۱
مؤمن هيچ كار خيرى را هم از روى خجالت و حيا ترك نمى‌كند. به بعضيها مى‌گويند: آقا! چرا فلان جا نماز يا نافله يا نماز اوّل وقتتان را نخوانديد؟ مى‌گويند خجالت كشيديم! نه؛ از روى حيا، هيچ كار نيكى را ترك نكنيد. خواهند گفت متظاهر است؟ بگويند. خواهند گفت خودشيرينى مى‌كند؟ بگويند. اگر حرفى حقّ است و اگر كارى خوب است، آن را به‌خاطر ملاحظه ديگران ترك نكنيد. ۱۳۷۸/۰۵/۰۸
كار كردن در يك كارگاه علمى، كارگاه آموزشى، مركز تحقيقات، فلان كلاس درس و فلان دانشگاه، هيچ منافاتى با اين ندارد كه انسان نمازش را اول وقت، با توجه و با احساس حضور در مقابل خداوند بجا آورد. اين، دل شما را شستشو ميدهد. شماها جوانيد و دلهاى شما نورانى است. ۱۳۸۵/۰۶/۲۵
در محيط دانشجويىِ جوان، پرداختن به معارف دينى، پرداختن به الگوهاى دينى، توسلات به پروردگار، توسلات به ائمه (عليهم السلام)، خواندن دعاى عرفه، برگزارى مراسم اعتكاف و خواندن نماز جماعت، بسيار خوب است. البته اين را هم عرض بكنم؛ در مراسم مذهبى به روح مراسم توجه كنيد؛ فقط صورت سازى نباشد؛ انسان شعرى بخواند، اشكى بگيرد يا بريزد. روح دعا و نماز عبارت است از ارتباط با خدا، آشنا شدن با خدا، بهره بردن از معنويت، پاكيزه كردن و پيراستن روح، و پالايش كردن ذهن از وسوسه ها. نماز را با توجه و اول وقت بخوانيد. تحجر بد است؛ فكر نكردن در لايه هاى زيرين ظواهر، عيب بزرگى است؛ مواظب باشيد به اين عيب دچار نشويد. ۱۳۸۴/۰۲/۱۹
شما ميتوانيد خودتان را متوجه به معانى مترقى و متعالى معنوى كنيد؛ اين را براى خودتان در نظر بگيريد. توجه به نماز، اهتمام به نماز، خيلى تأثير دارد. نماز را با توجه خواندن، اول وقت خواندن، با حضور قلب خواندن، با تمركز خواندن، خيلى خيلى اثر دارد. ۱۳۹۱/۰۷/۱۲
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1708
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 3 مرداد 1392

مناجات شاكين از مناجات خمس عشر با صداي حاج سعيد حداديان

 
اِلهى اِلَيْكَ اَشْكُو نَفْساً بِالسُّوَّءِ اَمّارَةً وَاِلىَ الْخَطيئَةِ مُبادِرَةً
خدايا به سوى تو شكايت آورم از نفسى كه مرا همواره به بدى وادارد و به سوى گناه شتاب دارد
 
وَبِمَعاصيكَ مُولَعَةً وَلِسَخَطِكَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُكُ بى مَسالِكَ
و به نافرمانيهايت حريص است و به موجبات خشمت دست درازى كند مرا به راههايى كه
 
الْمَهالِكِ وَتَجْعَلُنى عِنْدَكَ اَهْوَنَ هالِكٍ كَثيرَةَ الْعِلَلِ طَويلَةَ الاْمَلِ اِنْ
منجر به هلاكت مى شود مى كشاند و بصورت پست ترين نابودشدگان درم آورد بيماريهايش بسيار و آرزويش دراز
 
مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَاِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ مَيّالَةً اِلَى اللَّعِبِ وَاللَّهْوِ
است اگر شرى به او رسد بى تاب شود و اگر خيرى نصيبش گردد سركشى كند به اسباب بازى و سرگرميهاى بيهوده
 
مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ تُسْرِعُ بى اِلىَ الْحَوْبَةِ وَتُسَوِّفُنى بِالتَّوْبَةِ
بسيار متمايل و از بى خبرى و فراموشى انباشته است مرا به سوى گناه شتاب دهد و به نوبت توبه به امروز و فردايم كند
 
اِلهى اَشْكُو اِلَيْكَ عَدُوّاً يُضِلُّنى وَشَيْطاناً يُغْوينى قَدْ مَلاَ
خدايا به تو شكايت آورم از دشمنى كه گمراهم كند و شيطانى كه مرا از راه بدر برد سينه ام را پر از
 
بِالْوَسْواسِ صَدْرى وَاَحاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبى يُعاضِدُ لِىَ الْهَوى
وسوسه كرده و تحريكات زهرآگينش قلبم را احاطه كرده به هوا و هواسم كمك كند
 
وَيُزَيِّنُ لى حُبَّ الدُّنْيا وَيَحُولُ بَيْنى وَبَيْنَ الطّاعَةِ وَالزُّلْفى اِلهى
و دوستى دنيا را پيش چشمم آرايش دهد ميان من و فرمانبردارى و تقرب به درگاهت حائل گردد خدايا
 
اِلَيْكَ اَشْكُو قَلْباً قاسِياً مَعَ الْوَسْواسِ مُتَقَلِّباً وَبِالرَّيْنِ وَالطَّبْعِ مُتَلَبِّساً
پيش تو شكوه آرم از دلى كه سخت شده و بدست وسوسه ها بگردد و به زنگ (خودبينى ) و خوى زشت پوشيده شده ،
 
وَعَيْناً عَنِ الْبُكاَّءِ مِنْ خَوْفِكَ جامِدَةً وِ اِلى ما تَسُرُّها طامِحَةً اِلهى
و از ديده اى كه به هنگام گريه كردن از خوف تو خشك است ولى براى نگريستن به مناظر خوش آيندش خيره و حريص است خدايا
 
لا حَوْلَ لى وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِقُدْرَتِكَ وَلا نَجاةَ لى مِنْ مَكارِهِ الدُّنْيا اِلاّ
جنبش و نيرويى براى من نيست جز به نيروى تو و راه نجاتى از گرفتاريهاى دنيا ندارم جز
 
بِعِصْمَتِكَ فَاَسْئَلُكَ بِبَلاغَةِ حِكْمَتِكَ وَنَفاذِ مَشِيَّتِكَ اَنْ لا تَجْعَلَنى
نگهدارى تو پس از تو مى خواهم به حكمت رسايت و به مشيت جارى و گذرايت كه مرا تنها در معرض
 
لِغَيْرِ جُوْدِكَ مُتَعَرِّضاً وَلا تُصَيِّرَنى لِلْفِتَنِ غَرَضاً وَكُنْ لى عَلَى
جود و بخشش خود درآورى و هدف تيرهاى بلا و آزمايش قرارم ندهى و مرا در پيروزى
 
الاْعْداَّءِ ناصِراً وَعَلَى الْمَخازى وَالْعُيُوبِ ساتِراً وَمِنَ الْبَلاَّءِ و اقِياً
بر دشمنان يارى كنى و رسوائيها و عيوبم را بپوشانى و از بلا محافظتم كنى
 
وَعَنِ الْمَعاصى عاصِماً بِرَاءْفَتِكَ وَرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
و از گناهان نگاهم دارى به مهر و رحمتت اى مهربانترين مهربانان
 
منبع: مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی- باب اول فصل هشتم
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مــــــداحــــــى , ,
:: بازدید از این مطلب : 6510
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 3 مرداد 1392

* شب‌های ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان می‌دهند برای تفریح است یا برای بچه‌ها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید. کمی به کارهایتان برسید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید.
 افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، يه دعایی، يه ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. به قرآن نگاه کنید. يا اینکه اصلا ساکت بنشینید. این خیلی قیمتی است.
آدم افطار حقیقی را با خدا می‌کند. افطار حقیقی که خوردن نیست. ابعث حیا، آن افطار است. نماز پیامبر(ص) است. روزه علی(ع) است. افطار خداست. از افطار بالاتر هم چیزی نیست. علی(ع) روزه است؛ یعنی هر که علی(ع) را قبول کند در دنیا کم حرف می‌زند، آلوده نمی‌شود. ذکر دنیا را کم می‌کند ادعایش از بین می‌رود. هر که پیغمبر را نگاه کند نماز خوانده است. ذکر خدا می‌گوید، دعا می‌کند، صلوات می‌فرستد . همین طور می‌آید جلو تا خدا را ملاقات می‌کند و می‌گوید اشهد، خدا را دیدم. اشهد ان لا اله الا الله می‌گوید و بالا می‌رود .
 نگویمت که همه ساله می پرستی کن / سه ماه “می” خور و نه ماه پارسا باش
تفسیر این بیت حافظ این است که سه ماه رجب و شعبان و رمضان فصول اهل محبت است. سه ماه کافی است تا نه ماه دیگر را شراب صافی!
یامن یکفی من کل شی و لا یکفی منه شی، اکفنی ما اهمنی من امر الدنیا و الآخره
آنچه نادیدنی است برایت به تماشا بگذارد . اولیای خدا چه چیزی برداشت کردند که وقتی به این ماه می رسیدند مثال بارز واشتاق الی قربک فی المشتاقین بودند. بی شک به خدا اطمینان داشتند و در هر حال رضا بودند . آدم ها برایشان فرقی نمی‌کرد و همه را به دید الهی می دیدند.
 مریضی و بی پولی و مرگ و غم و غصه و حتی شادیها برای آنها نشانه است از سلطان السلاطین. چرا ما به خدا اعتماد و اتکا نمی کنیم در صورتی که می دانیم کسی ما را اندازه او دوست ندارد و به فکر ما نیست و توکل بر غیر او خسران دنیا و عقباست.
خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک یک راهنمایی برای آنهایی که دلشان در حال تپش است.
 عارف فانی سید هاشم حداد (ره) می فرمایند: همت عالی دار ، به چیزهای کوچک قانع مشو، اینقدر دور خود نگرد، به او بسپار و جلو برو .
مرد باید عالی همت باشد . حیف است کسی که می خواهد به محضر سلطان السلاطین حضور یابد در راه مثلا از گدای سر گذر چیزی بخواهد.” هر جا غصّه دار شدی استغفار کن. استغفار امان انسان است.
 *به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای، اذیّتت کرده اند؟ گناهی کرده ای؟ بعضی وجود خودشان را گناه می دانند. شما می گویی چرا من درست کار نمی کنم، او خودش را گناه می داند. محزون که شدی استغفار کن. چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را ، استغفار غم ها را از بین می برد. همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند ، مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می‌رسانی.

در حدیث است که هشت چیز شما دست خداست: موت و حیات، مرض و صحت، فقر و غنا، خواب و بیداری، چه چیزی می ماند که دست خودمان باشد؟

 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1753
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 3 مرداد 1392

 

در محضر آيت الله آقامجتبي تهراني
شيطان در انسان سرخوردگي درست مي‌كند
 
شيطان راه‌هاي مختلفي دارد، براي اينكه رابطه عبد با خدايش را قطع كندو اميّدي كه او به خدا بسته را مي‌‌خواهد قطع كند.
راه‌‌هاي مختلفي را مي‌‌رود؛ مثلا يك مرتبه به ذهن انسان مي‌‌اندازد كه: چقدر بگويم؟!
يك دفعه دعا كردم، بس است، دو دفعه گفتم بس است
يا اگر خدا مي‌‌خواست بدهد تا حالا داده بود و...اين شيطان است.
شيطان، وقتي كه اتّفاقي مي‌‌افتد، در انسان سرخوردگي درست مي‌‌كند.
به‌‌خصوص شيطان مقيّد است كه در دعا سرخوردگي ايجاد كند،براي اينكه مي‌‌ خواهد رابطه‌‌ات را و آن اميّدي كه به خدا بستي قطع كند.
در باب دعا هيچ‌‌ وقت نگذاريد كه اين سنخ افكار شيطاني شما را احاطه كندو شما را از دعا باز بدارد؛به‌‌خصوص اوقاتي كه در آن وعده داده شده كه دعا مستجاب مي‌‌شود.
اگر اين مواقع از دست برود، ديگر باز نمي‌‌گردد. حواستان جمع باشد!
 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: عقــــــــــــایـــد , ,
:: بازدید از این مطلب : 1989
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 3 مرداد 1392

 

محبت كسي را كه به شما ابراز محبت مي‌كند بپذيريد

دانلود

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1982
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه