میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 7
:: باردید دیروز : 1702
:: بازدید هفته : 7
:: بازدید ماه : 46922
:: بازدید سال : 46922
:: بازدید کلی : 912356
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 19 تير 1393

خبرنامه دانشجویان ایران نوشت:

برخی کشورها برای ازدواج و بچه‌داری جایزه می‌گذارند و برخی سیاست‌های سوبسیدی برای خانواده‌هایی قرار داده‌اند که گرایش به بچه‌داری دارند اما آنچه امروز در فضای مجازی تامین‌کننده این نیاز فطری بشر غربی شده، موجودی تخم‌مرغی، قهوه‌ای رنگ، آرام و با چشمان بزرگ است که مظلومانه به والدینش نگاه می‌کند.

«پو»  (pou)که بازی برای گوشی و تبلت با سیستم‌عامل‌های اندروید و‌ ای‌او‌اس و... است که طراحی و فرآیند آسانی دارد. فرزندی مجازی که وقتی مادر یا پدرش شدی، دیگر همه مسؤولیتش بر گردن تو است. باید سر وقت به او غذا بدهی، سر وقت با او بازی کنی، بخوابانی‌اش، تمیزش کنی و... .

pou درحال ازدواج

رفته رفته که این فرزند مجازی بزرگ‌تر شد؛ با جمع‌آوری سکه می‌توانی برایش خرید کنی و توقعاتش را برآورده کنی و خلاصه هر کاری که می‌شود برای یک بچه انجام داد!

حقیقت آن است که هر پاسخ برای جواب به یک مساله داده می‌شود و «پو» راه‌حل مساله فرزند برای جامعه بی‌فرزند غربی بود. جامعه غربی که امروز بشدت با تکنولوژی عجین است و از سویی بنیان خانواده در آن تقریبا از بین رفته، حس فطری والد بودنش را با پو تجربه می‌کند اما از آنجا که شارش تکنولوژی بدون سواد رسانه‌ای در کشور ما بالا است، بسیاری از افراد درگیر این بازی مجازی شده‌اند و زندگی واقعی خود را فراموش کرده‌اند. در مسیر بزرگ شدن پو، والدینش حاضر به هر کاری می‌شوند، قمار، بی‌خوابی، انزوا و حتی در خانواده ایرانی که فرزند واقعی نیز وجود دارد، فرزند فراموش می‌شود چرا که فکر و ذهن زن و مرد می‌شود این «فرزند مجازی»! خطرناک‌تر از آن عجین شدن کودکان 6 الی 15 ساله با این موجود مجازی است که انزوا و تجرد را از سن کودکی در آنها نهادینه می‌کند.

رحیمی، کارشناس روانشناسی درباره تاثیر اینگونه بازی‌ها در زندگی انسان، می‌گوید: «یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌های این بازی‌ها این است که افراد گذشت زمان را به هیچ‌وجه احساس نمی‌کنند و وقتی به خود می‌آیند که ساعت‌های زیادی از وقتشان صرف این بازی‌ها شده‌است. علاوه بر آن طبق تحقیقات، افرادی که وابسته به این بازی‌ها می‌شوند، درونگرا شده و در جامعه منزوی و رفته‌رفته در برقراری ارتباط اجتماعی کم‌تمایل یا ناتوان می‌شوند». این روانشناس خطر خیالپردازی و دور شدن از دنیای حقیقی را مهم و غیرقابل انکار می‌داند و می‌گوید: «وقتی بچه مجازی جز نیازهای مادی توقعی از پدر و مادرش ندارد و با اندکی غذا و کمی بازی می‌توانی راضی نگهش داری، ناخودآگاه این تفکر و این ذهنیت در زندگی عادی برای انسان نهادینه می‌شود. تحملش در برابر خواسته‌های دیگر را از دست می‌دهد و توجه به نیازهای معنوی اطرافیان بویژه فرزند را از دست می‌دهد».

رحیمی معتقد است: «پیشرفت تکنولوژی سبب دور شدن اعضای خانواده از یکدیگر می‌شود، طوری که هر یک از افراد خانواده به خاطر مشغول بودن به تماشای تلویزیون یا درگیر بودن با رایانه، اینترنت و بازی‌های رایانه‌ای، کمتر وقت می‌کنند با یکدیگر بنشینند و صحبت کنند و این خود باعث سرد شدن روابط بین والدین و فرزندان شده‌است، به‌گونه‌ای که آنان کمتر حوصله یکدیگر را دارند». ابهری، روانشناس و آسیب‌شناس اجتماعی نیز می‌گوید: «بازی رایانه‌ای «پو» باعث بروز استرس در افراد می‌شود و شدت و ضعف آن با توجه به حساسیت سنی و موقعیت فیزیکی افراد متفاوت است«.

وی می‌افزاید: «ابعاد منفی بازی رایانه‌ای «پو» سبب مشکلات عصبی، روحی و رفتاری در افراد به صورت هدفدار می‌شود که آثار مخربی را به دنبال داردکمبود سرگرمی و تفریح در میان خانواده‌ها، بازی رایانه‌ای «پو» را به خانواده‌ها کشانده است». وی ادامه می‌دهد: «پر کردن اوقات فراغت، نیاز به ابزار و مهارت‌های شایسته‌ای دارد که در دوران کودکی و نوجوانی اهمیت و جایگاه این ابزار بیشتر محسوس است. در حال حاضر بازی‌های رایانه‌ای یکی از ابزار اصلی پرکردن اوقات فراغت شده که با نسل جدید برخی نرم‌افزارها، این فعالیت با تلفن همراه نیز مقدور است».

به گفته این روانشناس و آسیب‌شناس اجتماعی، 80 درصد افرادی که اقدام به بازی رایانه‌ای «پو» می‌کنند، نیاز به توجه دیگران دارند. این بازی رایانه‌ای در تمام کشورهای دنیا متداول است اما از نظر تعداد علاقه‌مندان به آن، ایران در رتبه سوم قرار دارد.

امروز میهمانی‌ها، گعده‌های دورهمی و محفل خانواده تحت‌الشعاع تکنولوژی‌های همراه، واقع شده است که به خودی خود به آسیب زدن بنیان خانواده کمک می‌کند اما اینگونه نرم‌افزارها علاوه بر آن زندگی مجردی را نیز تقویت می‌کند و همه نیاز انسانی مادر شدن یا پدر شدن را در یک بازی رایانه‌ای خلاصه می‌کند. شاید برای جامعه غربی که بنیان خانواده در آن سست است یا وجود ندارد؛ پو چندان خطری محسوب نشود و حتی نقش مُسکنی برای درد بی‌فرزندی باشد اما قطعا پو و امثال آن برای جامعه ایرانی یک خطر بزرگ محسوب می‌شود که لحظه به لحظه جامعه ایرانی را آسیب‌زا می‌کند.

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: فـــــــــرهنـگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2082
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 19 تير 1393

وقتی می‌خواهیم بگوییم الله اکبر باید ببینیم در این الله اکبر گفتن باید ببینیم بدهکار چه کسی هستیم یا در سلام آخر، باید به یاد بیاوریم که چه کسی باعث شد من نماز خواندن یاد بگیرم، انسان های بزرگ دائما به یاد کسانی هستند که حقی گردنشان دارند،‌ هر شب برای مادرشان قرآن می‌خوانند و برای پدرشان طلب مغفرت می‌کنند.

رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران گفت: اسلام تا ابد بدهکار حضرت خدیجه کبری(س) است، ما به عنوان یک مسلمان باید ابراز تشکر کنیم از حضرت خدیجه(س)، در این روزگار ما کم گذاشتیم و فضائل ایشان را نگفتیم. 
  
  مراسم سوگواری «عزای ام‌المؤمنین» همزمان با سالروز وفات حضرت خدیجه(س) عصر امروز با سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین شهاب مرادی و مداحی محمود کریمی در مسجد امام صادق (ع) برگزار شد. 
 
حجت‌السلام مرادی در ابتدای این مراسم گفت: در تربیت این یک اصل است که هرکسی باید مراقب خودش باشد، مراقب نفسش، شخصیتش، رقبت‌ها، کشش‌ها و... باشد، انسان را دانسته‌ها، باورها و عادت‌ها که بر مدار خُلق انسان می‌چرخد می‌سازد. این نیست و رفتار و خُلق قیامت ما را لحظه به لحظه رقم می‌زند. اگر کریم باشیم قیامت کار سخت نیست، اگر بزرگوار باشیم دچار مشکل نیستیم انشاالله،‌ اما اگر در شخصیت، نگاهمان، منشمان، کنش و واکنشمان پستی ورودی پیدا کند ما از حلقه بزرگواران فاصله می‌گیریم و انسان حقیر و پس کارش هم در دنیا سخت است و هم در آخرت بسیار سخت‌تر است. 
 
وی با بیان اینکه رحمت خداوند در دنیا، رحمت رحمانیه است، اظهار داشت: یعنی هم خواص را شامل می‌شود و هم عام، یعنی آن کسی که نماز نمی‌خواند یا بی‌رحم است نیز شامل باران و آفتاب خداوند می‌شوند و تمام نعمت‌ها در اختیارشان است. قرآن نازل می‌شود برای تمام مردم، نه اینکه نامه سر به مهری باشد که خداوند به پیامبر داده باشد که مبادا به گوش ابوجهل یا بیابان گرد برسد، بلکه «هدی الناس». کتابی برای هدایت همه مردم، چه بخواهند به راه بیایند، چه بخواهند به راه نیایند. پس در دنیا رحمت خداوند بر همه جاری است، اما اگر پستی به سراغ انسان بیاید آن دنیا کار سخت می‌شود. باید مراقب باشیم که رفتارهایی که انسان‌های پست دارند را انجام ندهیم، مانند انتقام گرفتن که حق هر انسانی است، اما سرعت در انتقام و اسرار بر آن کار انسان پست است و انسان لعیم این کار را انجام می‌دهد. 
 
حجت‌الاسلام مرادی تصریح کرد: انسان کریم دوست دارد به جای اینکه از دیگران سور بگیرد، دوست دارد سور بدهد. همین تکه تکه‌ها است که شخصیت ما را شکل می‌دهد. این مطالب را به عنوان وقدمه گفتم تا به یک صفت اشاره کنم، آن صفت این است که یکی از نشانه‌های پستی این است که انسان از دیگران تشکر نکند. حواسش نیست که پست شده و نرمی را از دست داده است. 
 
رئیس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران افزود: وقتی می‌خواهیم بگوییم الله اکبر باید ببینیم در این الله اکبر گفتن باید ببینیم بدهکار چه کسی هستیم یا در سلام آخر، باید به یاد بیاوریم که چه کسی باعث شد من نماز خواندن یاد بگیرم، انسان های بزرگ دائما به یاد کسانی هستند که حقی گردنشان دارند،‌ هر شب برای مادرشان قرآن می‌خوانند و برای پدرشان طلب مغفرت می‌کنند. 
 
وی با بیان اینکه اسلام تا ابد بدهکار حضرت خدیجه کبری(س) است، اظهار داشت: ما به عنوان یک مسلمان باید ابراز تشکر کنیم از حضرت خدیجه(س)، در این روزگار ما کم گذاشتیم و فضائل ایشان را نگفتیم، نگفتیم که پیغمبر طبیبی بود که غم‌خوار، پرستار و طبیبش خدیجه کبری(س) است. او که پناه همه  امت بود و تا زنده بود می‌گفت که خدیجه(س) پناهم بود. ما این‌ها را نگفتیم. اسلام بدهکار حضرت خدیجه کبری(س) است. پیغمبر(ص) زمانی که مبعوث شدند و گفتند فرستاده خداوند هستند، تکذیبش کردند، حضرت خدیجه(س)، ملکه عرب، زنی که خیلی آبرو داشت در میان عرب‌ها، دوشیزه‌ای بود که تمام مردان و بزرگان عرب دوست داشتند که وقتی به خواستگاریش می‌روند جواب مثبت بگیرند، در حالی که خیلی ها را به خواستگاری راه نداد. 
 
حجت‌الاسلام مرادی تصریح کرد: وقتی به قول زنان قریش با یتیم عبدالله ازدواج کرد همه براشفتند که چرا تو با این ثروت و جایگاهت با چنین فردی ازدواج کردی، می‌خواستی مردان عرب را خوار و ذلیل کنی؟ وحی نازل شد که یا رسول الله خدا قرار است به تو هدیه‌ای بدهد، قرار است به تو فرزندی بدهد، کوثری بدهد، لازم است که شما چهل شب خدیجه(س) را نبینی، خانه پیامبر خانه حضرت خدیجه(س) بود، همان خانه‌ای که چند سال قبل وحشی‌ها خرابش کردند، همان‌هایی که 90 سال پیش مزار حضرت خدیجه کبری(س) را ویران کردند، همان‌هایی که بقیع را ویران کردند که امروز زائر ما وقتی به مدینه می‌رود فکر می‌کند از همان زمان مزار ائمه اطهار همین گونه بوده است، در حالی که 90 سال پیش مردم دست در شبکه های ضریحی می‌انداختند که اصفهانی ها ساخته بودند. غارت و ویران کردند، انشاالله می‌سازیمش، واقعا ایوان حسن(ع) عجب صفایی دارد، انشاالله دوباره می‌سازیم. 
 
وی افزود: پیامبر(ص) احتمالا به عمار می‌گویند که برود به حضرت خدیجه(س) سلام برساند و بگوید که نگران نباشد و یک موقع دلش نگیرد که پیامبر(س) به آسانی از او جدا شده است، بلکه وحی نازل شده و بزودی می‌آید، پیامبر(ص) می‌گویند:«این را بدان خدیجه(س)، خداوند عزوجل به کرام ملائکه‌اش هر روز پشت سر هم به وجود تو مباهات می‌کند.» چه سری است که پیغمبر(ص) که به امر خدا قرار است چند روز پیش همسرش نرود اینگونه ناز می‌کشد، شما باید درس بگیرد از این جنس مهربانی، بدترین توهینی که عرب به حضرت محمد(ص) می‌کند این است که ایشان شعر می‌گویند و شاعرانگی در شأن او نیست. 
 
حجت‌الاسلام مرادی با اشاره به بازگشت پیامبر اکرم(ص) از معراج، گفت: رسول خدا(ص) از جبرئیل می‌پرسد کاری بر روی زمین نداری؟، جبرئیل می‌گوید تنها در زمین یک حاجت دارم و آن اینکه سلام خداوند و من را به خدیجه کبری(س) برسان. خدیجه کبری(س) زنی است که تنها سه خانم هم طراز ایشان هستند، آسیه، مریم و فاطمه(س)، خیلی حضرت خدیجه (س) گمنام است و خیلی آبرو دارد و حاجت می‌دهد. عشق خداوند به یک فرد قائده دارد. 
 
وی در پایان گفت: یک چیزی به ذهنم رسید که به شما بگویم تا شاید اینقدر بگوییم تا بشود، آقا بر روی شمشیر، تفنگ و سلاح‌هایی که می‌سازند بنویسند «علی بن ابی‌طالب» یا «لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار» اما روی سکه‌ای که ضرب می‌کنند باید بنویسند خدیجه کبری(س)، چراکه این پول مسلمین اصلش برا ایشان است، یک بار هم در بانک مرکزی این را گفتم که چکار کنیم که خدیجه کبری(س) آستان و حرم ندارد که برای شما نامه بزند تا برایشان سکه ضرب کنید، چون خدا را شکر بسیاری از امامزادگان آستان‌هایی دارند که تقاضا می‌کنند و به نام مبارک آن امامزاده سکه ضرب می‌کنند. اما هیچ نامی از خدیجه کبری (س) نیست. 
 
منبع: تسنیم
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1131
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 19 تير 1393

به خانه آمدیم دیدیم که یک جنازه روی زمین افتاده؛ تمام سر و صورتش خونی بود، استخوان گونه‌ها و سرشان شکسته بود و لخته خون بالا می‌آوردند. حاج آقا را با همان حالت در خانه نگه داشتیم تا مثلاً صحنه را به هم نزده باشیم و پلیس بتواند پیگیری کند اما هیچ کس نیامد.

گروه احتماعی مشرق- حاج آقا سید رضا طباطبایی پسرعموی علامه طباطبایی و از دوستان نزدیک آیت‌الله حق‌شناس و فردی شناخته‌شده و محبوب در محله بازار مولوی تهران هستند. حاج آقای طباطبایی متأسفانه چند روز پیش مورد حمله و ضرب و شتم شدید اراذل و اوباش محله بازار قرار گرفتند.

 

پیرو مصاحبه قبلی مشرق با حجت‌الاسلام والمسلمین "ظفر قاسمی" مدیر حوزه علمیه "فیلسوف‌الدوله"درباره ماجرای حمله اراذل و اوباش به حاج آقا طباطبایی، و پس از پیگیری‌های بعدی درباره علل و عوامل بروز این حادثه، موفق شدیم با سید غلامعلی طباطبایی فرزند آخر حاج آقا طباطبایی مصاحبه‌ای ترتیب دهیم و درباره جزئیات بیش‌تری از اتفاقی که برای حاج آقا افتاده، شخصیت و جایگاه حاج آقا، و همچنین رابطه حاج آقا با آیت‌الله حق‌شناس مؤسس حوزه فیلسوف‌الدوله، با ایشان گفتگو کنیم که مشروح این مصاحبه در ادامه آمده است.

 

 

لطفاً خودتان را معرفی کنید و برای‌مان تعریف کنید که چه اتفاقی برای حاج آقا افتاده است.

 

من سید غلامعلی طباطبایی فرزند آخر حاج آقا طباطبایی هستم. روز جمعه چند نفر در خانه حاج آقا را می‌زنند و ایشان هم به تصور این‌که طلبه‌های حوزه هستند، چون طلبه‌ها مکرر به ایشان سر می‌زدند، در خانه را باز می‌کنند. این افراد که البته نمی‌دانیم چند نفر بوده‌اند وارد خانه می‌شوند و ظاهراً مدتی هم آن‌جا می‌مانند و حتی با حاج آقا مشغول صحبت هم می‌شوند. به نظر می‌رسید حداقل نیم ساعتی در منزل بوده‌اند. از پنج ته سیگاری که در خانه پیدا کردیم، این‌گونه برمی‌آید. آمده‌اند داخل خانه و هرچه را می‌توانسته‌اند، برده‌اند: چرخ خیاطی، سشوار، لباس، پول. قطعاً معتاد بوده‌اند، چون همین خرده‌ریزه‌ها را برداشته‌اند و فرار کرده‌اند.

 

به دلیل وخامت حال پدرم، ایشان نمی‌توانند خیلی حرف بزنند و حتی حافظه‌شان هم مختل شده است. اما بعضی از حرف‌هایی را که بین‌شان رد و بدل شده به خاطر می‌آورند. مثلاً می‌گوید: "به آن‌ها گفتم سیگار نکشید، من اذیت می‌شوم، ولی به حرفم اعتنایی نکردند... من را خیلی زدند. گلویم را گرفتند و فشار دادند. خیلی من را زدند." وقتی هم‌شیره‌ام با ما تماس گرفتند و ما به خانه آمدیم، دیدیم که یک جنازه روی زمین افتاده است. تمام سر و صورتش خونی شده بود، استخوان زیر گونه‌هایش شکسته بود. سرشان هم شکسته بود. شدیداً خون بالا می‌آوردند. حتی لخته خون بالا می‌آوردند.

 

زنگ زدیم به پلیس، اما هیچ‌کس نیامد. مجبور شدیم زنگ زدیم به یکی از اقوام و حاج آقا را بردیم به بیمارستان سوم شعبان. آن‌جا چون دیدند خون بالا می‌آورد، گفتند احتمالاً خون‌ریزی داخلی باشد. معاینه کردند و گفتند: خدا را شکر خون‌ریزی داخلی نیست. گفتند: زیر گونه‌ها که ضربه خورده خون‌ریزی دارد و خون از طریق بینی وارد حلق می‌شود و از دهان ایشان بیرون می‌آید.

 

ظاهراً بیمارستان سوم شعبان مایل نبوده‌اند که حاج آقا را پذیرش کنند.

 

بله. ابتدا نمی‌خواستند حاج آقا را پذیرش کنند. دکتر می‌گفت: "از ناحیه صورت خونریزی دارد و ما امکانات آن را نداریم که ایشان را مداوا کنیم. بنابراین نباید بیمارتان را پذیرش کنیم، ولی چون می‌ترسیم از حال برود و فردا ما گرفتار شویم، یک سری مقدمات اولیه را انجام می‌دهیم." گفتند چون ما متخصص نداریم، باید ایشان را از این‌جا ببرید، چون ممکن است اتفاقی بیفتد و بعد پای ما گیر است.

 

وظیفه بیمارستان سوم شعبان این بود که ما را به یک بیمارستان دیگر معرفی کنند و هماهنگی‌های لازم را انجام بدهند، اما سرپرستار می‌گفت: هر چه با بیمارستان‌های دولتی دیگر تماس می‌گیرم تا پذیرش از آن‌ها بگیرم، هیچ‌کدام پذیرش نمی‌دهند. خودتان باید بیمارتان را ببرید.

حاج آقا آن‌قدر خونریزی داشت که سه بار لباس‌هایش را عوض کردیم/اگر از کسی شکایت داشته باشیم عملکرد کلانتری محل زیر صفر است/قبلا هم چاقو زیر گلوی حاج آقا گذاشته‌اند/پدرم از جوانی از دوستان نزدیک آیت‌الله حق‌شناس بود

بعد از سوم شعبان، حاج آقا را بردیم به بیمارستان امیر اعلم. آن‌جا به ما گفتند: ما فقط متخصص بینی هستیم. اگر متخصص فک و صورت می‌خواهید باید فردا بیمارتان را بیاورید. بعد بررسی کردیم دیدیم بیمارستانی که همه امکاناتش کامل باشد، بیمارستان شریعتی است. آن‌جا رفتیم و چون عکس‌های اولیه را گرفته بودیم و اقدامات اولیه انجام شده بود، خوب به ما رسیدگی کردند.

 

 

درباره تماسی هم که با نیروی انتظامی گرفتید و مراجعه نکردند توضیح بدهید. ظاهراً کلانتری محل می‌گوید هر چه از دستشان برمی‌آید برای برقراری امنیت انجام داده‌اند.

 

اصلاً! ما اگر از همه هم راضی باشیم، از کلانتری محل اصلاً راضی نیستیم. کلانتری در آن محل عملکردش صفر است. صفر که هیچ، باید عملکردش را منفی حساب کنید. زیر صفر است. ما با 110 هم آن‌قدر تماس گرفته بودیم که اپراتورها ما را می‌شناختند. می‌گفتند: "طباطبایی؟ فلان جا؟" خودشان به ما گفتند با 197 تماس بگیرید و شکایت کنید که چرا از کلانتری به ما کمکی نمی‌شود.

 

بعد از ماجرا هم بچه‌های حوزه علمیه پیگیر شدند و بالأخره رئیس کلانتری 113 بازار، سرهنگ "تمیزی" را با خود به بیمارستان آوردند. اعتراض کردیم که آن‌جا بالأخره حوزه علمیه هست، بازار هست، مسجد امین‌الدوله هست. برقراری امنیت در اینجا برای کلانتری کاری ندارد. همه کاری می‌توانند بکنند. ایشان هم می‌گفتند که این‌ها همه فلان جا جمع می‌شوند و باید شهرداری بیاید و جمع‌شان کند. شهرداری هم می‌گوید فلان نهاد باید این کار را انجام بدهد.

 

 

مسئول برقراری امنیت نیروی انتظامی است. شنیده‌ایم که قبلاً هم در این محله از این نوع اتفاقات افتاده است. درست است؟

 

بله. این دفعه اول نیست. اما چون می‌دیدیم نیروی انتظامی پیگیری نمی‌کند، ما هم سرسری می‌گرفتیم. نهایت کاری هم که کردند این بود که جناب سرهنگ به ما یک برگه‌ای دادند و گفتند این را پر کنید که گزارش کنیم. اما پلیس 110 که وظیفه دارد داخل خانه بیاید و گزارش تهیه کند و صحنه را ببیند، حتی به ما سری هم نزدند. ما حتی نیم ساعت حاج آقا را با همان حالت خون‌ریزی که داشتند در خانه نگه داشتیم تا مثلاً صحنه را به هم نزده باشیم و پلیس بتواند پیگیری کند. اما هیچ کس نیامد.

 

حاج آقا آن‌قدر خونریزی داشت که سه بار لباس‌هایش را عوض کردیم/اگر از کسی شکایت داشته باشیم عملکرد کلانتری محل زیر صفر است/قبلا هم چاقو زیر گلوی حاج آقا گذاشته‌اند/پدرم از جوانی از دوستان نزدیک آیت‌الله حق‌شناس بود

 

از کلانتری محل تا خانه حاج آقا حداکثر ده دقیقه است، آن هم پلیسی که با موتور می‌آید. حتی اگر نخواهیم نیروهای گشت را در نظر بگیریم. اما ما 30 دقیقه منتظر ماندیم بدون آن‌که کسی به دادمان برسد. ما که حاج آقا را بردیم بیمارستان، بعدها پسرم رفته بود سر بازار، دیده بود دارند دنبال می‌گردند که از کدام راه باید بیایند و به خانه ما برسند!

 

بعد هم که پلیس 110 آمده گزارش بنویسد، پسرم می‌گوید آمده‌اند وارد خانه که شده‌اند، از دو سه تا پله آمده‌اند بالا، از همان‌جا داخل اتاق نگاه کرده‌اند و یک گزارشی نوشته‌اند و رفته‌اند. اگر الآن هم گزارش را نگاه کنید، نوشته: فرد شاکی به اسم سید حسن طباطبایی، که ایشان نوه حاج آقا هستند، "ایشان تعریف کرده‌اند که این اتفاق افتاده است!" همین چند خط را در گزارش نوشته‌اند! البته تصویر این گزارش هم الان موجود هست.

 

ظاهراً قبلاً هم برای ایشان اتفاق مشابهی افتاده است.

 

بله، قبلاً هم آمده‌اند و چاقو گذاشته‌اند زیر گلوی حاج آقا و گفته‌اند: پول بده. البته حاج آقا هم از نظر مالی هیچ کم و کسری ندارد. اما مثلاً در عرض پانزده روز 400  500 هزار تومان خرج می‌کردند. می‌پرسیدیم: خب شما یک نفر چه خرجی دارید؟ حاج آقا می‌گفتند: صبح‌ها می‌آیند از من دشت می‌گیرند. بازاری‌ها می‌آیند می‌گویند: یک پولی به ما بده که برکت روزمان باشد. حاج آقا هم پول به آن‌ها می‌داد.

 

حتی معتادها هم می‌آمدند و می‌گفتند: حاج آقا یک پولی به ما بده. حاج آقا به آن‌ها هم حتی پول می‌داد.از بازار که رد می‌شد، هر کس حاج آقا را می‌دید، به ایشان سلام می‌کرد. واقعاً هیچ‌کس نبود که سلام و علیک با ایشان نداشته باشد. همه می‌آمدند جلو و سلام می‌کردند و حاج آقا را می‌بوسیدند. این معتادهایی هم که حمله کرده‌اند، احتمالاً غریبه بوده‌اند، چون همه معتادهای محل هم حاج آقا را می‌شناسند.

 

حتی کسبه محل هم وقتی ما نباشیم، چون این بغل کار می‌کنند، می‌آیند و می‌گویند: حاج آقا حالتان خوب است؟ اگر هر کاری یا چیزی بود، به ما بگویید. خلاصه، همه جویای حال حاج آقا هستند و ایشان را می‌شناسند.

حاج آقا آن‌قدر خونریزی داشت که سه بار لباس‌هایش را عوض کردیم/اگر از کسی شکایت داشته باشیم عملکرد کلانتری محل زیر صفر است/قبلا هم چاقو زیر گلوی حاج آقا گذاشته‌اند/پدرم از جوانی از دوستان نزدیک آیت‌الله حق‌شناس بود

 

شرایط کنونی حاج آقا چه‌طور است؟

 

چون خون خیلی زیادی از ایشان رفته، دچار ضعف بسیار شدید هستند. داریم به ایشان رسیدگی می‌کنیم تا شرایطشان بهتر شود. اما آن‌قدر حاج آقا خون بالا می‌آوردند که مجبور شدیم سه بار کامل لباس‌هایشان را عوض کنیم.

 

چرا حاج آقا در خانه تنها زندگی می‌کردند؟

 

دو برادر بنده سر همان کوچه‌ای که خانه حاج آقا است، مغازه دارند و مرتب سر می‌زنند، اما چون از 50 سال پیش به هر حال محل کار حاج آقا نزدیک آن خانه بود، ایشان هم آن‌جا زندگی می‌کردند و همان‌جا راحت‌تر بودند. ضمن این‌که بالأخره حاج آقا هنوز هم می‌رفتند به بازار و سرکشی می‌کردند و سر می‌زدند به کسبه اهل محل، طلبه‌های حوزه هم به منزل ایشان رفت و آمد می‌کردند و به هوای همین حوزه و مسجد امین‌الدوله خود حاج آقا می‌گفتند: این‌جا راحت‌تر هستم. بچه‌ها هم سر می‌زنند، برنامه‌ای برای خودمان داریم که معمولاً صبح‌ها و شب‌ها سر می‌زنیم.

بیش‌تر از حاج آقا برایمان بگویید، و از ارتباط ایشان با آیت‌الله حق‌شناس.

حاج آقا حداقل طبق شناسنامه رسمی متولد سال 1301 هستند. الآن 92 سالشان است. از ارتباط ایشان با حاج آقای حق‌شناس هم همین اندازه بگویم که اگر آقای حق‌شناس کسالتی داشتند و نمی‌توانستند نماز جماعت تشریف بیاورند، پدر بنده به جای ایشان امام جماعت می‌شدند.

آیت‌الله حق‌شناس مرد بسیار بزرگواری بودند و خیلی اهل رعایت بودند. هر جایی و غذای هر کسی را نمی‌خوردند و خیلی به بحث خمس و حلال و حرامی لقمه و این‌ها اهمیت می‌دادند. ایشان می‌آمدند خانه ما می‌نشستند و می‌گفتند: من هر جایی که می‌روم فقط چای می‌خورم، حتی قند هم نمی‌خورم، چون بالأخره چای آب است و حداقل چیزی است که می‌توان جاهای دیگر خورد. اما آیت‌الله حق‌شناس بعضی شب‌ها حتی می‌آمدند در خانه ما می‌گفتند: عیال منزل نیست. غذا دارید به من بدهید؟ یعنی تا این حد به ما اعتماد داشتند که می‌آمدند این‌گونه از غذای پدر ما می‌بردند یا با ایشان هم‌سفره می‌شدند

یادم هست که وقتی کودک بودیم پدرم در شیرینی‌فروشی کار می‌کرد، در مغازه دیگران. خودش وقتی گرسنه می‌شد، حتی یک آب‌نبات هم از مغازه نمی‌خورد. می‌گفت: این‌ها مال مردم است. ما هم که دم مغازه می‌رفتیم، بعضی وقت‌ها چیزی به ما می‌داد، اولوزنش می‌کرد، پولش را حساب می‌کرد و توی دخل می‌گذاشت، بعد می‌داد ما بخوریم.

البته خود صاحب مغازه و صاحب کار پدرم می‌گفت: حاج آقا این چه کاری است!؟ اما به هر حال پدرم رعایت می‌کرد. حتی من خودم همین الآن هم که به خانه حاج آقا می‌روم، نانی با خودم می‌برم، اول می‌پرسند: قیمتش چه‌قدر می‌شود؟ یعنی هنوز هم همان اندازه رعایت می‌کنند، با آن‌که بالأخره سنی از ایشان گذشته است. و با آن‌که اولین بار خمس خود من را خودشان حساب کردند و می‌دانند که من خمس می‌دهم، اما باز هم رعایت می‌کنند.

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1260
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 19 تير 1393

 

با مرور خاطرات و اسناد مروبط به حادثه کوی دانشگاه در 18 تیر ماه سال 87 خاطرات دیگری که زیاد هم دور نیستند در ذهن شکل می‌گیرند؛ خاطرات فتنه 88 . این دو حادثه که با فاصله 10 ساله رخ داده اند شباهت های عجیبی با هم دارند؛ فتنه گران تقریبا همان افراد 10 سال پیش بودند، سوء استفاده از آزادی مطبوعات، دانشگاه و دانشجویان و فضای باز سیاسی به وجودآمده در هر دو مورد به یک شیوه است و در نهایت اینکه هر دو فتنه به یک شیوه از بین رفته اند: حضور مردم در صحنه با رهبری و درایت ویژه مقام معظم رهبری. با این حال اگر به جزییات مسئله وارد شده و این حوادث را جزء به جزء بررسی کنیم ، شباهتهای بیشتری قابل مشاهده خواهد بود :

پیش بینی قبل از وقوع بحران
در هر دو حادثه سال 78 و فتنه سال 88 از مدتها قبل پیش بینی رسانه ها و تحلیلگران اصلاح طلب این بود که فضای تشنج بر کشور حاکم خواهد شد. در سال 78 چهره های سیاسی اصلاح طلب پیش بینی می کردند که تغییر قانون مطبوعات و یا قتلهای زنجیره ای اعتراضاتی را به وجود بیاورد و در سال 88 نیز از همان ابتدای کار در روز 22 خرداد این پیام برای فتنه گران ارسال شد که در صورتی که موسوی رای نیاورد مردم به خیابانها بریزند!  بسیاری از رسانه‌های غربی نیز در هر دو مورد پیش‌بینی کرده بودند که قرار است اتفاقی بزرگ در تهران رخ دهد. رسانه‌های غربی که جزء به جزء اتفاقات فضای سیاسی کشور در زمان اصلاحات را مرور می‌کردند از چند روز قبل پیش بینی اعتراضی بزرگ در خیابانها را اعلام کرده و در سال 88 نیز زمانی که موسوی با برگزاری کنفرانسی مطبوعاتی، در همان شب رای گیری پیروزی خود را در انتخابات اعلام کرد ، رسانه های غربی پیش بینی کردند طوفانی عظیم پایتخت ایران را در بر می گیرد !

استفاده از فضای دانشگاهی برای فتنه گری و لغو امتحانات
فتنه سال 78 در فضای دانشگاهی تهران آغاز شد. گرچه احزاب تندروی اصلاح طلب پشت این ماجرا بودند اما رهبران آنها ترجیح دادند این مسئله  را از دانشگاهها که گمان می رفت بدنه فعال و همراهی داشته باشد آغاز کنند. در آن زمان دانشگاهها عملا به باشگاه سیاسی احزاب تبدیل شده و بعد از دو سال که از روی کار آمدن دولت اصلاحات می گذشت هر روز دانشجویان با خط تازه ای به اعتراض در مورد مسایل مختلف و برپایی تجمع می پرداختند . کوی دانشگاه برای اولین بار نبود که ملتهب می شد و هر روز تجمعات گوناگونی در این محل خوابگاهی اتفاق می افتاد.

در سال 88 با وجود اینکه التهاب از دانشگاه شروع نشد، اما این خاطره از سال 78 برای فتنه‌گران باقی مانده بود که باید کلاس‌های درس را تعطیل کرده و از دانشجویان بخواهند در امتخانات شرکت نکنند. فتنه‌گران همان خیابان انقلاب و میدان انقلاب و دانشگاه تهران را برای محل آشوب انتخاب می‌کردند. عوامل آنها در دانشگاهها به همان ترتیب قبلی به پخش بیانیه و شب‌نامه‌ها اقدام می‌کردند و تجمعات مختلفی را برگزار می‌کردند.

کودتای رسانه‌ای
وقایع کوی دانشگاه را روزنامه ها با تیترها درشت و تنش‌زای خود رقم زدند. به جرات میتوان گفت ماجرای کوی دانشگاه در سال 78 ، یک کودتای رسانه ای از جانب رسانه های اصلاح طلب بود . آنها از یک اصلاحیه بر قانون مطبوعات چنان معضلی ساختند که تنها در حدود یک هفته بعد و توسط بسیج شدن مردم در خیابانها از بین رفت. مطبوعات اصلاح طلب در آن زمان از مسایلی چون قتلهای زنجیره ای، اصلاح قانون مطبوعات و مسایل مطرح شده در مجلس و روابط دولت و مجلس گزارشهایی را منتشر می‌ساختند که تنها هدفش تحریک مردم و خوانندگانشان به اعتراض و بدگمان کردن مردم به اصل نظام جمهوری اسلامی بود. در سال 88 نیز همین اتفاق دوباره تکرار شد. فضای انتخابات باعث شکل گیری تعدادی روزنامه شد که تنها برای روزهای انتخابات شکل گرفته و می دانستند بعد از پایان یافتن روزهای پر شور تبلیغات ریاست جمهوری ، کارنامه شان آنقدر مملو از دروغ و شایعه پراکنی و تشویش افکار عمومی است که دیگر نمی‌توانند بعد از انتخابات نیز به کار خود ادامه دهند. در زمان حادثه کوی دانشگاه در حدود 20 روزنامه و هفته نامه وظیفه شکل دهی به افکار عمومی را بر عهده داشتند، در ماجرای فتنه سال 88 این وظیفه به طور مشترک بر عهده روزنامه های اصلاح طلب و البته شبکه های تلویزیونی معاند نظام و یا شبکه های خبری مانند بی بی سی فارسی افتاد.

کمک رسانه های غربی
رسانه های غربی برای فتنه سال 88 سنگ تمام گذاشتند! از بی بی سی فارسی گرفته تا رسانه های کم مخاطبی چون شبکه ماهواره ای VOA و سایت ها و روزنامه های وابسته به اپوزیسیون خارج نشین به همراه تعداد زیادی از شبکه های اجتماعی همه و همه در خدمت فتنه گران قرار گرفت. مسئله شایعات و خبر سازیها در فضای مجازی به قدری در سال 88 توسعه پیدا کرد که هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا از بخش فنی سایت توئیتر خواست که پروسه تغییرات خود را که منجر به کند شدن این شبکه مجازی می شد به تاخیر بیاندازد تا رسانه های غربی اخبار دقیق تری از حوادث ایران داشته باشند. در فتنه سال 78 نیز رسانه های غربی که در آن زمان تنها محدود به چند رادیوی بیگانه و تعدادی سایت بود دست به کار شده و اخباری از تهران منتشر کردند که با هیچ کدام از حوادث ایران همخوانی نداشت. رسانه های غربی در آن زمان با تیترهای درشت در مورد تعداد کشته شده ها در حادثه کوی دانشگاه به استقبال از این مسئله رفتند و نوشتند: شایع شده است که تهران حکومت نظامی است و ارتش با تانک به خیابان‌ها خواهد آمد. این رسانه ها همچنین بیان کردند شایع شده بخشی از صدا و سیما به آتش کشیده شده و دفتر روزنامه کیهان تخریب شده است! شایعه کشته شدن در حدود 25 نفر از دانشجویان نیز یکی دیگر از خبرسازیهای رسانه های غربی در مورد حوادث سال 78 بود که در سال 88 نیز به عینه تکرار شد.

حمایت آمریکا، صهیونیستها و منافقین از هر دو فتنه
شاید دیگر نیاز به واکاوی نباشد و تنها مرور این نکته کافی باشد که آمریکا در هر دو حادثه سالهای 78 و 88 از فتنه گران به صورت علنی حمایت کرده و رسانه های صهیونیستی نیز به شدت از مسئله آشوب ها در تهران حمایت کردند. منافقین نیز که حضوری فیزیکی در درگیریهای هر دو فتنه داشتند، از نظر رسانه ای نیز به شدت از این مسایل استقبال کردند. در سال 78 منافقین به آتش زدن اموال عمومی و به آشوب کشیدن خیابان انقلاب و کوی دانشگاه پرداختند و در سال 88 نیز بعد از برگزاری راهپیمایی سکوت که توسط معترضان به نتیجه انتخابات ساماندهی شده بود، این اعضای منافقین بودند که به پایگاه بسیج حمله کردند.

تلاش برای کشته سازی
در هر دو سال 78 و 88 فتنه گران دست به طراحی پروژه کشته سازی برای اصلاحات زدند تا نشان دهند اصلاحات واقعا برای حیات دوباره به خون نیاز دارد. اما درهر دو مورد نیز بعد از مدتی دروغهای عجیب و غریب زیادی از این خبرسازی‌ها بیرون آمد. در سال 78 در اولین روز درگیری‌های پلیس با دانشجویان در کوی دانشگاه، به سرعت خبرسازی‌هایی مبنی بر کشته شدن 25 نفر از دانشجویان انجام گرفت و فردای آن روز در بیشتر دانشگاههای تهران با پخش قرآن و سیاه پوش کردن دانشگاهها لیستی از افراد کشته شده نیز منتشر شد. در سال 88 نیز رهبران فتنه در مراسم های ختمی شرکت می‌کردند که مرده ای نداشت!  نکته جالب در این مورد این است که در هر دو مورد تعدادی از کشته شده‌ها از اعضای بسیج بودند که بعد از مدتی اعلام کردند در کمال صحت و سلامت به سر می‌برند و اصلاً در این حوادث در تهران نبوده اند!
در سال 88 نیز تلاش رسانه‌های اپوزیسیون برای کشته‌سازی و پروژه 72 کشته با افشا شدن دروغ‌های متعدد رسانه‌های اپوزیسیون ناکام ماند. در هر صورت رسانه‌های معاند به عنوان نمادی برای فتنه 88 می‌گشتند که با قتل مرموز ندا آقا سلطان این نماد نیز به دست رسانه‌های صهیونیستی و منافقان افتاد.

سردادن شعارهای تند علیه نظام و مسئولان عالی جمهوری اسلامی
شکل گیری آشوبها در کوی دانشگاه به بهانه عملکرد مجلس در قانون مطبوعات بود. در فتنه سال 88 نیز فتنه گران به نتیجه انتخابات معترض بودند و دولت نهم را مسئول تقلب در انتخابات می‌دانستند. البته آنها هیچ‌گاه نتوانستند ادعای خود را ثابت کنند اما مسئله به همینجا نیز ختم نشد و در هر دو مورد، فتنه گران یکراست به ستون خیمه انقلاب یعنی اصل ولایت فقیه یورش بردند. در سال 78 با هدایت برخی از مسئولان دولتی، عده ای از فتنه‌گران قصد داشتند به سمت بیت رهبری بروند و در سال 88 نیز بعد از مدتی شعارهای ساختار شکنانه و مخالف اصل ولایت فقیه از آشوبگران شنیده شد. این در حالی بود که رهبر معظم انقلاب در هر دو مورد با دعوت این افراد به آرامش به مسئولان وقت نیز دستور پیگیری مسایل مورد اعتراض آنها را دادند. در حادثه کوی دانشگاه رهبر معظم انقلاب بیان کردند که قلبشان از این مسئله جریحه‌دار شده و دستور رسیدگی سریع به این موضوع را دادند و در ماجرای فتنه 88 نیز ایشان شخصاً وارد میدان شده و با دعوت از مدیران ستادی کاندیداها مسئله تقلب در انتخابات را بررسی کرده و خودشان شخصا دستور بسته شدن بازداشتگاه کهریزک و رسیدگی به پرونده ماموران متخلف را صادر کردند.

تعدی به بانوان محجبه و افراد عابر
در ماجرای کوی دانشگاه، در روز 19 تیر و زمانی که فتنه گران به خیابان انقلاب و روبه روی دانشگاه تهران رسیدند، به هر خانم چادری و محجبه ای که می رسیدن به او تعدی کرده و چادر و روسری از سرش بر می داشتند. این افراد در مقابل کسانی که چهره حزب اللهی داشتند نیز همین اقدامات را انجام داده و عابران را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. در فتنه سال 88 نیز چنین مسئله ای در نقاط مختلف تهران دیده شد.

همیشه‌حاضری در فتنه به نام فائزه

در سال 78 اصلاح طلبان سعی کردند به بهانه ورود افراد شاخص به دانشگاه و ارام کردن دانشجویان آنها را به نوعی وارد دانشگاه کرده و از آنها بخواهند برای دانشجویان سخنرانی کنند که در واقع به تحریک آنان برای ادامه فعالیت هایشان هم پرداخته باشند یکی از چهره هایی که بعدها بیشتر در تجمعات دیده شد و هر از گاهی به بهانه ای در میان معترضان دیده می شد، فائزه هاشمی بود. او با حضور در جمع دانشجویان در کوی دانشگاه چنان سخنرانی‌ای کرد که شاهدان گفتند دانشجویان قبل از سخنرانی وی آرامتر بودند! او در سال 88 با این حال کارنامه‌ای بی نظیر از حضور در تجمعات غیر قانونی از خود به جای گذاشت و هر از گاهی به بهانه خرید ساندویچ! و روسری! در اماکنی که فتنه گران حضور داشتند، مشاهده شد. در سال 88 «هاشمی» دیگری نیز به حضور در اتاق فکر فتنه‌گران متهم شد و آن مهدی هاشمی بود که با وجود گذشت تقریبا 5 سال از آن زمان هنوز هم دادگاه مربوط به فعالیت های وی در دوران فتنه به نتیجه نهایی نرسیده است.

مسجد سوزی
هم در سال 78 و هم در سال 88 ، فتنه گران به مساجد نیز رحم نکردند و به آتش زدن مساجد پرداختند . درسال 78 اغتشاش گران به مسجد سید الشهدا یورش برده به آنجا خساراتی را وارد کردند و در سال 88 نیز فتنه گران به آتش زدن مسجد لولاگر در خیابان نواب تهران روی آوردند.

نقش بیانیه های مجمع روحانیون مبارز
بیانیه های مجمع روحانیون مبارز تاثیر عجیبی بر روی شکل گیری حوادث سال 78 و 88 داشته است. در سال 78 چند روز قبل از شکل گیری حادثه 18 تیر ، این بیانیه مجمع روحانیون مبارز در اعتراض به اصلاح قانون مطبوعات بود که باعث تحریک احساسات دانشجویان و اعتراضات آنان شد و در سال 88 نیز با وجود اینکه وزارت کشور اعلام کرده بود مجوزی به این مجمع برای برپایی راهپیمایی اعتراضی سکوت در روز 24 خرداد نداده است، این گروه تنها نیم ساعت مانده به زمان راهپیمایی بیانیه قبلی خود را لغو و از معترضان خواست که در راهپیمایی شرکت نکنند. این در حالی بود که این افراد از ساعتها پیش به خیابان ریخته و درگیریها نیز در آن زمان آغاز شده بود.

مردم فتنه را جمع می‌کنند
هم در فتنه سال 88 و هم در ماجرای کوی دانشگاه در سال 88، در نهایت این تحمع مردمی برای حفظ انقلاب اسلامی بود که منجر به از بین رفتن فتنه شد . مردم در سال 78 به خیابانها ریختند و آشوبگران را از خیابانها بیرون ریختند و در سال 88 نیز بعد از 8 ماه صبر و مدارا با این افراد در نهایت در روز نهم دی ماه حماسه ای دیگر خلق کرده و فتنه را برای همیشه از بین بردند.

 
منبع: تسنیم
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ســـــیاســـــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2088
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

به گزارش سرویس فرهنگی انقلاب نیوز ؛ جلوی چشم صدها عابر پیاده خم می شود و بطری آبش را از شیر آبخوری پر می کند و یک نفس سر می کشد.

وقتی هم که زشتی عملش را به رخش می کشی، تازه تعجب هم می کند، هیکل ورقلمبیده اش رو تکانی می دهد، شاید هم شانه بالا می اندازد و می پرسد: آقا کی باشند؟ شما مفتش دولتی یا اختیاردار دین مردم؟ روزه ای باش! منو سننه.

جالب اینجاست که این جماعت که حالا دیگر تعدادشان هم کم نیست، اکثرا ناراحتی معده را پیش می کشند و دستاویزی البته به خیال خودشان شرعی.

جامعه ای با این تعداد بیمار آن هم یک نوع خاص بیماری که طی یک دوره زمانی خاص به سرعت فراگیر می شود! البته اعجاب آور است.

در این صورت به مسئولان امر بهداشت مردم باید دست مریزاد گفت!  

روزه خواری نباید به شکل یک رفتار اجتماعی جلوه کند چرا که در این صورت حقوق کثیری از شهروندان (روزه داران) نادیده گرفته می شود و این یعنی سقوط اخلاق شهروندی

ماه رمضان که از گرد راه می رسد عطر خوش بندگی و معنویت فضای عمومی جامعه را می آکند. اما حیف که همیشه (و در سالیان اخیر بیشتر) عده ای هستند که با روزه خواری در ملا عام و انظار دیگران، خواسته یا ناخواسته حرمت و قداست این حریم معنوی را می شکنند.

گیرم قبول که تکلیف روزه از روی دوش عده ای از مکلفان(مسافر، بیمار، بانوان شیرده و...) آن هم در شرایطی خاص برداشته شده است اما آیا همه اینها می تواند مجوزی برای روزه خواری در انظار همگانی باشد؟ و اگر نه، پس با این جماعت روزه خوار چگونه باید رفتار کرد؟

براستی حکم شرعی و قانونی این رفتار هنجارشکنانه چیست؟

بگذارید همین جا تکلیف یک مساله را روشن کنم و آن اینکه اسلام دین زور و اجبار و ارعاب و تهدید نیست و اصلا روزه ای که از سر زور و اکراه گرفته شود جز گرسنگی و تشنگی بیهوده و رنج و زحمت بی هدف نیست.

گردن نهادن به دین پاک اسلام و احکام آن باید آزادانه و آگاهانه صورت پذیرد. چرا که اساسا باور داشتن به چیزی در گروه یقین و تعقل است و جبر و اضطرار، فرصت انتخاب عقلانی را از آدمی می ستاند.

اما اگر کسی خلعت دینداری را پوشید و با آگاهی کامل به آیین اسلام گروید، آنگاه لازمه چنین گردن نهادنی، پایبندی به همه احکام و قوانین این شریعت آسمانی است همچنان که عرف جوامع بشری در همه جای عالم چنین است.

در همه جای عالم هر دستگاه و مجموعه ای (اداری، تجاری، لشکری، کشوری و ...) برای خود ضوابط و قوانینی وضع کرده است که تخطی از آن حدود، محدودیت ها و گاه مجازات هایی  را به دنبال دارد.

دین اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست و اجازه نمی دهد کسی بی هیچ عذر شرعی، حکمی را زیر پا نهد و در عین حال خود را مسلمان بنامد.

عده ای از فقها از جمله امام خمینی(ره) گفته اند:

"کسی که ضروری دین را یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می‏دانند، منکر شود، چنانچه بداند آن چیز، ضروری دین است و انکار آن چیز برگردد به انکار خدا یا توحید یا نبوت، نجس می‏باشد و اگر نداند، احتیاطاً باید از او اجتناب کرد، گرچه لازم نیست". (نک:‏ توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 84.)

زیر پا گذاشتن حدود و مقررات، فرزند شوم هرج و مرج را در جامعه به بار می آورد. پس به حکم عقل می بایست اهرم هایی بازدارنده و مجازاتهایی پیش گیرنده برای متخلفان وضع گردد که دیگر کسی فکر سر پیچی از قانون در سر نپروراند و در نتیجه میل عمومی به هنجار شکنی از میان برود.

شاید بگویید این قوانین تنها برای دینداران و کسانی که آیین نامه آیین اسلام را امضاء کرده اند لازم الاجراست اما کسانی که هیچ تعهدی در قابل این دین ندارند مجازند تا برخی رفتارهای بر خلاف شئونات اسلامی را مرتکب شوند.

آری! از وجهه نظر دین و شریعت اگر نگاه کنیم فرد نامسلمان قضای روزه و کفاره واجب ندارد اما از منظر قوانین حقوقی و مدنی، مساله متفاوت است.

بد نیست توجهتان را به ماده 638 قانون مجازات اسلامی جلب کنم که می گوید:

"هر کس علنا در انظار عمومی و معابر تظاهر به عمل حرامی نماید علاوه بر کیفر عمل به حبس از ده روز تا دو ماه یا تا 74ضربه شلاق محکوم می گردد."

ماه رمضان که از گرد راه می رسد عطر خوش بندگی و معنویت فضای عمومی جامعه را می آکند. اما حیف که همیشه (و در سالیان اخیر بیشتر) عده ای هستند که با روزه خواری در ملا عام و انظار دیگران، خواسته یا ناخواسته حرمت و قداست این حریم معنوی را می شکنند

این مساله جزو متن قانون است که اگر روزه‌خواری به عنوان یك عمل حرام جنبه علنی به خود بگیرد، برای آن مجازات تعیین می‌شود.

درست است که روزه‌خواری به طور مطلق جرم نیست و از نظر دینی یک فعل حرام است که تنها از منظر فقهی و اخلاقی مورد نکوهش است، منتها اگر این عمل حرام جنبه علنی به خود گیرد، آنوقت جامعه در قالب حقوق جزا می تواند در قبال آن واکنش نشان دهد.
قانون روزه خواری

طبق قانون، در جامعه اسلامی کسی که عمل روزه‌خواری را انجام می‌دهد یکی از ارزش‌های مسلمانان را نادیده گرفته و عفت و اخلاق عمومی را جریحه‌دار کرده که مستوجب تعزیر است.

بنابراین حداکثر مجازات روزه‌خواری در ملاعام، 74 ضربه شلاق است و دیگر مجازات روزه‌خواری، ‌10 روز تا 2 ماه زندان است اما به علت این ‌که مجازات روزه‌خواری جنبه بازدارندگی بیشتری به خود بگیرد، معمولا شلاق تعیین می‌شود.

بنابراین روزه خواری در معابر و اماكن عمومی از نظر شرعی حرام و از نظر قانونی از مصادیق جرایم مشهود و قابل تعقیب است.

روزه خواری نباید به شکل یک رفتار اجتماعی جلوه کند چرا که در این صورت حقوق کثیری از شهروندان(روزه داران) نادیده گرفته می شود و این یعنی سقوط اخلاق شهروندی.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1239
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

قرآن را باید با خشوع خواند، اگر انسان قرآن را بدون خشوع، با غفلت بخواند، چیز زیادی گیرش نمی‌آید، گاهی هیچ چیز گیرش نمی‌آید! گاهی هم خدای نکرده اثرات عکس می‌بخشد.

 

حدیث:

کان فی وصیة النبی (صلی‌الله علیه و آله) لعلی (علیه السلام): و علیک بتلاوة القرآن على کلّ حال[1]

 

ترجمه: 

در وصیت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام): علی بر تو باد قرائت قرآن در هرحال

 

شرح:

حضرت به تلاوت قرآن توصیه می‌فرمایند. با قرآن باید مأنوس شد. اگر در جامعۀ اسلامی، در کشور ما، یک جمع قابل توجّهی از مردم با قرآن انس پیدا بکنند به طوری که مفاهیمِ قرآنی در ذهن اینها زنده باشد، به نظر بنده حرکت اسلامی جامعه تضمین شده است.

نمی‌‌گوییم همۀ مردم، اگرچه این مطلوب‌تر است، لکن یک جمع قابل توجّهی، چند میلیون از جمعیت کشور طوری باشند که با قرآن مأنوس باشند، این هم نمی‌شود مگر با تلاوت دائمیِ قرآن، نه فقط ایاّم ماه مبارک رمضان، بطور دائم انسان با قرٍآن مأنوس باشد. لذا می‌فرماید: و علیک بتلاوة القرآن علی کلّ حال، در همه حال، تلاوت قرآن بکن! در سفر، در حضر، در خانه، در بیرون از خانه، هر وقتی که می توانی، قرآن حدیثرا تلاوت کن!

البته کسی که حافظ قرآن است، برای او آسان تر است، برای امثال ماها که حافظ قرآن نیستیم، راهش این است که بر خودمان وظیفه قرار بدهیم که هر روزی یک مقداری از قرآن را بخوانیم.

به گمان من خوب است که انسان از اوّل قرآن شروع کند، همانطور که معمول بین مردم است، که قرآن را ختم می کنند، علاوۀ بر این، بخشی از آیات یا سُوَر قرآنی را به طور مرتبّ تکرار بکند، این، موجب می شود که انسان با بخش‌هایی از قرآن انس بیشتری پیدا کند، یکی، از آیات سورۀ یونس خوشش می آید، سورۀ یونس را مرتباً بخواند تا حفظ کند. یکی از سورۀ احزاب خوشش می آید، یکی سُوَر مسبحّات را که مضامین عالی و مهمی دارد،

اهل معنا و اهل سلوک هم به تلاوت مسبحّات توصیه می‌کنند ،سوری که با «سبحّ لله»، «یسبحّ لله» شروع می‌شود، یا سور حَوامیم، که آنها هم مطالب مهم دارد، البته همه جای قرآن مهم است، هیچ نقطه ای از قرآن نیست که حامل مطالب اساسی و معارف مهم نباشد، اماّ افراد مختلف اند، همان چیزی را که بیشتر خوشتان می آید، هر روز بخوانید! تکرار کنید!

قرآن را باید با خشوع خواند، اگر انسان قرآن را بدون خشوع، با غفلت بخواند، چیز زیادی گیرش نمی‌آید، گاهی هیچ چیز گیرش نمی‌آید! گاهی هم خدای نکرده اثرات عکس می‌بخشد. 

قرآن را با توجه، با خشوع، با اعتماد به بیان الهی، با این احساس که خدای متعال با انسان حرف می زند، بخواند تا لذّت قرآن بر جان شما بنشیند. اگر ما لذّت تلاوت قرآن را بچشیم، هیچ زمان از آن دست برنمی داریم. مهم این است که آن لذّاتی که در خواندن قرآن و تدبرّ در آیات و کلمات قرآن وجود دارد، این لذّت را انسان در جان خودش احساس کند. اگر بخواهیم این، حاصل بشود، باید قرآن را با خشوع خواند.[2]



[1] - الشافی، صفحه 829

[2] - 19/1/1392

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1260
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

بار ديگر ماه رمضان با شبهاى الهام‏بخش، روزهاى سراسر پند، فضاى معطّر، و خاطرات و درسهايش، در حالى كه انسان را به سوى نظم و انضباط و استوارى فرا مى‏خوانَد، به ما روى آورده است.

 
بار ديگر روزه مى‏گيريم، شب‏زنده ‏دارى مى ‏كنيم و شعاير دينى را بزرگ مى ‏داريم و سرانجام با شادمانى و خشنودى عيد را با هم جشن مى ‏گيريم. سپس به زندگى عادى باز مى ‏آييم و به همين ترتيب، سالها، يكى پس از ديگرى مى‏آيند و يادها و خاطرات ما بيشتر و بيشتر مى‏شود.
 
بيمِ آن مى‏رود كه ماهِ رمضان به عادتِ بى‏روحى تبديل شود كه شعايرِ آن تنها عادتها و رسومى سرگرم ‏كننده باشد و از همه معانى اصلى و روح حقيقىِ خود تهى شود.
 
روزه ماه رمضان و ساير عبادات و شعايرِ دين فقط فعاليتهاى جسمى نيستند، بلكه همه اينها اعمالى هستند كه از عقل و دل سرچشمه مى‏گيرند و در قالب حس مى‏ريزند و با آن همراه مى‏شوند. از همين رو، هرگاه اين اعمالْ بدون مشاركت و حضورِ دل و عقل انجام گيرد، بى‏روح، بى‏ هدف، و تقليدى مى ‏شوند: انجام مى‏گيرند اما تأثيرى نمى‏ بخشند.
 
در تجربه جديد، در اين ماه مبارك و در فريضه روزه ‏دارى بايد عقل و دل خويش را با بدنهايمان به كار بگيريم. بر ما است كه بينديشيم و تأمّل كنيم. بايد، محبت بورزيم و به فكر ديگران باشيم. بايد محبت و انديشه را در عبادت روزه خود وارد نماييم.
 
رمضانْ تنها با اين اوصافْ رمضانى است كه فضايى ايجاد مى ‏كند تا انسانى عزّتمند و سرفراز پرورش يابد كه فاتح مكه باشد و پيروزِ جنگِ بدر و سازنده تاريخ. اين است رمضانى كه ماهِ انس است و هنگامِ احساسِ آلامِ همنوعان، موسمِ به فراموشى سپردنِ كينه‏ ها و الفتِ جامعه، توحيدِ كلمه و نزديكى قلب ها و برانگيختن دوباره امت. روزه ماه مبارك، با اين اوصاف، نخستين گام است براى پايه ‏گذارى و ساختن تاريخ.
 
روزه و نماز و عيد تنها تكاليف و مناسك كليشه ‏اىِ تحميلى نيستند كه ما، براى ارج نهادن به خدا، تقديم او مى ‏كنيم يا به عنوان ماليات هايى براى عالم غيب پيشاپيش مى‏ فرستيم؛ بلكه اين عبادات، نيروهاى محركه و انگيزه ‏هاى تجديد قوه دفاع در حياتى سالم و تصحيح انحراف و خطا در سلوك انسانى است.
 
روزه خروج از زندگى روزمره است؛ لحظه ‏اى انديشيدن و تأمّل كردنِ خارج از عادات روزمرّه انسان است. انسان براى يك لحظه، يك ساعت، يا ماهى از ماه ها، با پروردگارِ خود پيوند ويژه‏ اى مى ‏خورَد. انسان پيوند خود را با زندگىِ معمولى و روزمره قطع مى ‏كند، سپس در جهتِ تنظيمِ اين روابط و غلبه بر اين وابستگي ها و اين احساس كه او آزاد است تلاش مى‏ كند. او شخصيت خود را كامل مى ‏كند. خود را از نو مى‏ سازد و نفْسِ خويش را تزكيه مى‏ كند.
 
ما در اين ماه و با روزه‏اى كه در اين ماه مى ‏گيريم، مى‏ توانيم از هواها، ستمگري ها، ضعف ها و نيازها و از انحراف در بستر زندگىِ روزمره و عادّىِ خويش آزاد گرديم، و از آزادگانى شويم كه بر آينده خود مسلط اند و سرنوشت خويش را رقم مى‏ زنند.
 
 
پی نوشت:
کانون فرهنگی یاران صدر
www.shafaqna.com/persian
منبع:فردا
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1269
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

حجت الاسلام و المسلمین ابولقاسم علیدوست عضو جامعه مدرسین عصر پنج شنبه در برنامه فقه پویا که به بررسی علل اختلاف نظر در صدور فتاوا در میان علما ختصاص داشت، با اشاره به چیسیتی‌شناسی فتوا ابراز کرد: برای بررسی این موضوع باید به چیستی فقه و نهاد فقه است.

 
این استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: فقه دانشی است که عهده دار کشف شریعت است. فقه دانشی است که شریعت را کشف می کند و در اختیار مکلفان می گذارد. چرا که مکلفان مستقیما با شریعت خداوند ارتباط ندارند. میان شریعت به معنای دستورالعمل ها و احکام، و مکلفان دانشی واسطه است. به همین دلیل فقه می شود کاشف و شریعت می شود مکشوف.
 
وی ادامه داد: فقیه کسی است که با اطلاع و تخصصی که در فقه دارد شریعت را برای مکلفان کشف می کند. لذا فقیه کاشف شریعت است. البته امکان دارد در صدور فتوا خطایی هم صورت بگیرد لکن در صورتی که انضباط فقهی را رعایت کند اشتباه او هم موجب عذر هست و مکلف هم اگر عمل کند باعث عقوبت نمی شود و حجت هم می باشد.
 
حجت الاسلام علیدوست با بیان اینکه به این نتیجه می رسیم که فقیه قانون گذار نیست گفت: اینطور نیست که فقیه آنچه که به ذهنش خوب آید مسئله ای خواهد بود که باید دیگران به آن عمل کنند، بلکه باید قوانین الهی را پیاده سازی کند. چرا که قانون گذار فقط خداوند است.
 
وی در ادامه تصریح کرد: البته اگر فقیهی مطلبی را بپسندد و باور داشته باشد و بر اساس اسنادی نباشد لذا این فتوا درست نخواهد بود. فتوا فرایند سیری هست، که فقیه در اسناد می کند. لذا فقیه باید برود به خدمت اسناد و شریعت را از دل اسناد بیرون بکشد و در طی فرآیندی که در اجتهاد کشیده می شود حکم را در بیاورد و در اختیار مکلفان قرار دهد.
 
این استاد حوزه در ادامه به تعریف فتوا پرداخت و ابراز داشت: فتوا نظر مجتهد در خصوص موضوعی ست پس از اینکه به اسناد معتبر مراجعه کرد و دلالت فقهی را در آن اسناد دید.
 
وی در پاسخ به این سئوال که چه چیزی به فتوا مشروعیت می دهد، گفت: جواب های مختلفی برای این پرسش وجود دارد. یکی از جواب هایی که مطرح است این است که اختلاف در فتوا را می توانیم برگردانیم به اختلاف در اسنادی که از آن فتوا را می گیریم و منابع فقه هست، و یا اختلاف در برداشت از اسنادی که منابع مان هست.
 
وی ادامه داد: در عالم تشیع، فقیه یا باید به قطع و یقین و علم برسد، یا به قطعی. منظور از قطعی آنچه که قطع آور نیست ولی سند پشتیبان آن قطع آور است. به عنوان مثال یکی از اسناد مورد مراجعه شیعه برای استخراج احکام قرآن است و شکی نیست که قرآن سندی قطعی از جهت صدور و بدون تحریف است.
 
وی افزود: ولی مسئله اینجاست که قرآن از نظر دلالت گاهی ممکن است دلالت قطعی و یا ظهوری باشد. ظهور دلالت یعنی آنچه که عرف از دلیل آن را می فهمد ولی احتمال خطا هم می دهد.به عنوان مثال ما در صحبت هایمان احتمال است که شوخی کنیم، یا جدی حرف بزنیم، یا غرض دیگری داشته باشیم. و لذا سند قرآن قطع است ولی دلالت آن قطعی ست.
 
استاد حوزه علمیه اضافه کرد: سنت هم دیگر نهادی ست که برای سند فتاوا برای شیعه مطرح است. سنت یعنی گفتار، کردار و امضاء ۱۴ معصوم. یا همان فعل قول و تقریر معصوم است. سنت هم ممکن است قطع آور نباشد ولی قطعی ست. برای اینکه ما اسناد قطعی داریم که برخی از روایات موجود صد درصد مورد استناد است. اجماع و عقل نیز از دیگر منابع می باشد که قابل استناد برای فتاوا می باشد.
 
عضو جامعه مدرسین ادامه داد: همه داوری هایی که داریم و تصمیم هایی که می گیریم به قطع ما بر می گردد. بشر نمی تواند داوری داشته باشد مگر اینکه به قطع برگردد. و یا به یقینی که انسان در درون خود می یابد و حس می کند برگردد. به همین خاطر در بحث حجیت گزاره های عقلی در صدور نهایتا به این برمیگردیم که آن گزاره عقلی را انسان در درون خود می یابد.
 
وی افزود: به عنوان مثال وقتی در ساده ترین قضایا، مثلا می گوئیم من گرسنه هستم، من تشنه هستم، این داوری نشات گرفته از این است که ما این را در درون خود دریافت می کنیم. یافتن درون را اگر انکار کنیم که همان علم حضوری است تمام پایه های قضایا فرو می ریزد.
 
علیدوست ادامه داد: اینجا به دو گزاره می رسیم که تمام گزاره ها باید یقینی باشد و هر چه غیر یقینی است قابل اعتنا نیست. البته گاهی مستقیما یقینی ست و گاهی با واسطه یقینی ست. به عنوان مثال ببینید اگر پدری به فرزندش گفت فرزندم هر آنچه که مادرت بگوید حرف من است و گوش باید بکنی. پدر می رود مسافرت و مادر فرامینی می گوید، فرزند احتمال می دهد که فرمایش مادر با فرمایش پدر منافات داشته باشد، ولی چون پدر گفته گوش میدهد.
 
وی در ادامه به نقل از داستانی از امام صادق پرداخت و گفت: زمانی از خود امام صادق علیه السلام کلامی نقل می شود، و زمانی است که روایتی از ابوبصیر که امام صادق فرموده اند حرف ابوبصیر حرف من است می شنوم لذا یقین آور می شود برای مان.
 
حجت الاسلام علیدوست در پایان گفت: لذا یکی از علل اختلاف صدور فتاوا در میان علما شیعه را بررسی کردیم . ادامه بحث نیاز به تامل بیشتر دارد برای برنامه آینده.
 
گفتنی ست این برنامه هر هفته پنج شنبه ساعت ۱۴ و ۴۵ دقیقه برگزار می شود.
 
 
منبع:جهان
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: احـــــــــــکـــام , ,
:: بازدید از این مطلب : 2184
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

متن پرسش و پاسخ به این شرح است:

 
پرسش: در کشور دانمارک زندگی می‌کنم روز در ماه مبارک رمضان ۱۸ تا ۱۹ ساعت است حکم روزه ما چیست ؟
 
پاسخ: هر شخصی که می تواند از طلوع فجر تا اول شب روزه بگیرد و از این جهت در زحمت غیر قابل تحمل واقع نمی شود وظیفه دارد روزه بگیرد و یا آنکه سفر کند و سپس روزه اش را قضا نماید و اما کسانی که روزه گرفتن به این مدت برایشان میسر نیست باید یا سفر کنند و یا آنکه از اول طلوع فجر نیت روزه نمایند ولی هر وقت احساس کردند ادامه روزه برایشان غیر قابل تحمل است افطار نموده به مقدار لازم آب و یا غذا بخورند و سپس روزه این روز را قضا نمایند و کفاره‌ای بر آنان نیست. 
 
 
منبع:شفقنا
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: احـــــــــــکـــام , ,
:: بازدید از این مطلب : 2071
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393
 از آن‌جا که امسال نیز ماه مبارک رمضان با تابستان همزمان شده است، روزه‌داران باید قدری بیشتر مراقب حفظ سلامت خود باشند چراکه ممکن است علاوه بر روزه‌داری، گرمای هوا نیز انجام فعالیت‌های جسمی روزانه ازجمله ورزش را با مشکل مواجه ‌کند. اما اگر شما هم به ورزشی منظم و مرتب عادت داشته‌اید، شاید نخواهید که یکباره تمام فعالیت‌های خود را متوقف کنید.
ورزش در ماه رمضان، از تجمع چربی در بدن جلوگیری و عمل سوخت‌وساز را تسهیل می‌کند. همچنین ورزش علاوه بر تاثیر مثبت بر توانایی‌های جسمانی، سهم زیادی در افزایش قدرت یادگیری و توانایی‌های ذهنی انسان دارد.
 
اما چگونه باید در طول این ماه ورزش را ادامه داد؟
 
 تداوم ورزش، راهی مناسب برای سلامت و لذت بردن بیشتر از این ماه است. اگر فرد اصول تغذیه‌ای صحیح را رعایت کند، می‌تواند در کنار روزه‌داری به ورزشی منظم و ملایم نیز بپردازد و این‌گونه سلامت جسمی خود را تامین کند.
 
 در ضمن این نکته مهم را در نظر داشته باشید که قطع تمامی فعالیت‌ها به مدت یک ماه، ممکن است قدرت و استقامت قلبی- عروقی شما را با مشکل مواجه ‌سازد.
 
 نکته مهم آن است که در این ماه به ورزش ادامه دهید. ثبات و تداوم فعالیت بدنی، عنصری کلیدی برای حفظ سلامت و تناسب‌اندام است که نباید فراموش شود.
 
۱.  شدت ورزش خود را کاهش دهید
 
برای جلوگیری از ضعف قوای جسمانی در ماه رمضان باید از انجام حرکات سنگین ورزشی اجتناب کرد. فعالیت زیاد فرد روزه‌دار در ماه رمضان، به صرف انرژی بیشتر و افزایش تعریق طی ساعات روز منجر می‌شود که می‌تواند موجب عطش فراوان و افت فشارخون فرد شود.
 
 با کاهش شدت برنامه‌ورزشی، می‌توانید فعال بمانید و در عین حال انرژی خود را از دست ندهید. به‌عنوان مثال اگر همیشه می‌دویدید، آن را به پیاده‌روی سریع تبدیل کنید، یا اگر همیشه به مدت یک ساعت ورزش می‌کردید، زمان آن را (بسته به قدرت جسمانی خود) به ۳۰ تا ۴۵ دقیقه کاهش دهید.
 
۲. تداوم در فعالیت‌های بدنی مهم است
 
نکته مهم آن است که در این ماه به ورزش ادامه دهید. ثبات و تداوم فعالیت بدنی، عنصری کلیدی برای حفظ سلامت و تناسب‌اندام است که نباید فراموش شود.
 
 با این‌که شاید در ماه مبارک رمضان، فرصت زیادی برای ورزش و انجام تمرینات بدنی نباشد، اما همین۲۰ دقیقه فعالیت هم کمک زیادی به حفظ سلامت و وزن مناسب می‌کند و این‌گونه پس از ماه رمضان برگشتن به برنامه ورزشی عادی ساده‌تر خواهد بود.
 
لازم نیست که یک ساعت تمام و به همان شدت سابق ورزش کنید، فقط همان‌قدر که می‌توانید تلاش کنید تا در طول این ماه نیز تداوم برنامه ورزشی را حفظ کرده باشید.
 
۳. زمان مناسبی را برای ورزش انتخاب کنید
 
 به جای این‌که هر زمان راحت بودید ورزش کنید، زمانی را انتخاب کنید که بیشترین میزان انرژی را دارید و ورزش لطمه‌ای به روزه شما نمی‌زند.
 
شاید راحت‌تر باشید اگر ۲۰ دقیقه زودتر از خواب بلند شوید و قبل از خوردن سحری ورزش کنید؛ گروهی نیز ممکن است ترجیح بدهند پس از وعده افطار ورزش کنند. اما به یاد داشته باشید که بلافاصله بعد از مصرف غذا نباید ورزش کرد.
 
بهترین وقت شروع ورزش ۲ تا ۳ ساعت بعد از صرف افطار است.  فاصله بین غذاخوردن و ورزش‌کردن باعث می‌شود تا بدن فرصت هضم غذا را پیدا کرده و خون به‌راحتی در عضلات جریان یابد.
 
 پس به میزان انرژی خود طی روز دقت کرده و زمان مناسب را پیدا کنید.
 
هر زمان از شبانه‌روز که شما بتوانید بدون لطمه به روزه و احساس خستگی ورزش کنید، همان زمان مناسب خواهد بود.
 
۴. ورزش مناسبی را انتخاب کنید
 
 بهترین ورزش در طول ماه رمضان، شنا و پیاده‌روی و  ورزش‌های هوازی پس از صرف افطار است، چراکه از گرفتگی عضلات پیشگیری  می‌کند.
 
 ورزش‌های تفریحی، ملایم و با نشاط (به‌ویژه تمرینات هوازی) موجب تسریع گردش‌خون می‌شوند. به‌ این ترتیب خون و در نتیجه اکسیژن بیشتری به مغز می‌رسد و شادابی و نشاط را در ورزشکاران روزه‌دار به دنبال دارد و ذهن را برای یادگیری و تمرین، خلاق‌تر می‌کند.
 
 این امر تنها منحصر به نوجوانان و جوانان نمی‌شود، بلکه در بزرگسالان نیز صادق است.
 
به انواع ورزش‌هایی که به‌طور مستمر و طولانی‌مدت (بیش از ۲دقیقه) طول می‌کشند و ضربان قلب هنگام تمرین، کمتر از ۷۰‌درصد حداکثر ضربان قلب است، تمرینات هوازی گفته می‌شود.
 
پیاده‌روی، دوی‌نرم، دوی‌استقامت، شنا و دوچرخه‌سواری، استفاده از تردمیل و دوچرخه‌ثابت جزو ورزش‌های هوازی هستند.
 
منبع:مشرق
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1334
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

حجت الاسلام و المسلمين جاودان از شاگردان برجسته آيت الله حق شناس است. جلسات هفتگي او اكنون محلي براي گردهمايي جوانان متدين است.

متن زير مشروح سخنراني حجت الاسلام جاودان درباره ماه مبارك رمضان و اغتنام فرصت است:

در مورد روزه يك مطالبي گفته اند كه عجيب و غريب است. در حديث معراج آمده است. ظاهرا اين حديث در ميان احاديث شيعه بي نظير است. يعني در عالم بي نظير است. آنجا پيامبر در سفر معراج با خداي تبارك و تعالي صحبت كردند. يكي از فرازهايش اين است كه فرمود:يا أحْمَد هَلْ تـَعْـلـَمُ ما ميراثُ الصَّوم؟ آيا مي داني نتيجه روزه چيست؟ قالَ: لا.در تمام اين مدت كه دارند صحبت مي كنند يا در بسياري از موارد خداي متعال از ايشان سوال مي كند و ايشان مي فرمايند نه. آن وقت خدا متعال توضيح مي دهد. فرمود ثـُمَّ قالَ:ميراثُ الصَّوم قِلـَّة ُ الأكـْل وَ قِلـَّة ُ الكـَلام ثمره روزه اين است كه انسان كمتر مي خورد و حرف مي زند.

نتيجه اينكه من تلافي يك روز هفده ساعته را در افطار در نياورم. شما كه جوان هستيد معده تان قوي است و خيلي احساس سنگيني نمي كند. اگر هم احساس سنگيني كرد، يك كمي دراز مي كشيد و حل مي شود. پس مي شود تلافي اش را در آورد. اما نه. اينگونه نباشد. كمي كمتر. ميراث روزه كمتر خوردن و كمتر حرف زدن است. اگر آدم گرسنه باشد خيلي حال حرف زدن ندارد. باز اگر جوان باشد دارد.

ثـُمَّ قالَ وَ ما ميراثُ الصُّمت؟ آقا شما فرموديد كمتر حرف زدن. اين كمتر حرف زدن نتيجه دارد؟ فرمود: أنـَّها تورثُ الحِكمَة حكمت به بار مي آورد.

آقا وقتي حكمت به بار آمد، اگر آدم كم حرف زد و در نتيجه اش حكمت به بار آمد خودش مي فهمد كه كم حرف زدن چقدر خوب است. خب يك مطلب ديگر كه بهتر از آن است كه من عرض كردم. مي فرمايد خب نتيجه حكمت به بار آمدن چيست؟

وَ هِيَ تورثُ المَعْرفـَة آدم به معرفت مي رسد. نتيجه به معرفت رسيدن چيست؟ وَ تورثُ المَعْرفـَة اليَقينَ يقين به بار مي آورد. خب يقين چه نتيجه اي دارد؟ فـَإذا اسْتـَيْقـَنَ العَبْدُ لا يُبالي كـَيْفَ أصْبَحَ بـِعُسْرٍ أمْ بـِيُسْرٍ حرف خيلي بزرگي است. وقتي بنده يقين كرد ديگر باكي ندارد صبح فردا كه از خواب برخاست، نان دارد بخورد يا ندارد.

عثمان دويست دينار براي ابوذر فرستاد. ابوذر پرسيد اين پول چيست؟ براي چه اين پول را آوردي؟ از بيت المال حقوق داشت و حقوقش را قطع كرده بودند. پرسيد حقوق بيت المال است كه يكي دو سال است قطع كرده ايد؟ اگر اينطور است مي گيرم. مامور گفت نه اين يك هديه و بخشش است. حضرت خليفه از مال پاك و حلال خودش براي شما فرستاده. مثلا گفت برو آن سبد را بردار و آن سفره اي كه درونش هست را باز كن ببين درونش چيست. دوتا نان است. يكي براي امروزم است و يكي براي فردا. من به اين پول احتياجي ندارم. بي باك ها. آن زمان دويست دينار خيلي بود. يك سال زندگي اش را اداره مي كرد.

وَ تورثُ المَعْرفـَة اليَقينَ فـَإذا اسْتـَيْقـَنَ العَبْدُ وقتي بنده به يقين رسيد، لا يُبالي ديگر باكي ندارد. آدم لا ابالي خوب است اما اين لا ابالي. در روايت لغت لا ابالي را دارد كه منظور اين است. در زندان است. هيچ باكي ندارد. در سخت ترين شرايط است. باكي ندارد. ببينيد باكي ندارد. نه اينكه اين را بگويم كه شما روزه بگيريد كه كم بخوريد، كه كم حرف بزنيد و در نتيجه حكمت پيدا كنيد و در نتيجه معرفت پيدا كنيد و در نتيجه يقين پيدا كنيد و بعد هم تمام عمرتان را در بلا باشيد. نه اينگونه نيست. اينكه باكي ندارد مهم است. قيمت انسان به اين است. تمام عالم متعلق به من باشد يا هيچ چيز نداشته باشم، مهم نيست. اينكه به اينجا برسد مهم است. اين آدم انقدر بزرگ شده كه از همه عالم بزرگ تر است. بنابراين فرقي ندارد كه تمام عالم متعلق به او باشد يا نباشد. راحت.

ببينيد اگر خدايي نكرده وضع ما انقدر سخت شده بود كه امشب اصلا هيچ افطاري اي نداشتيم، وقتي مي خواهيم نماز بخوانيم اصلا در نماز نيستيم. همه اش در افطار. دارم فكر مي كنم خدايا من چكار كنم؟ اگر زن بچه داشته باشد كه ديگر بدتر. آن بي باكي مهم است. بزرگي آن آدم به قدري است كه برايش هيچ فرقي نمي كند كه بـِعُسْرٍ أمْ بـِيُسْرٍ سختي است يا راحتي است. بر تخت سلطنت نشسته است يا مثل ابوذر فقط دو تا نان دارد و مي خواهد هر كدام را در يك روز بخورد.

نمي دانم داستان مرحوم آقا سيد مرتضي كشميري را برايتان عرض كرده ام يا نه. ايشان در يكي از حجرات صحن اميرالمومنين زندگي مي كرد. خدا هزار بار نصيب همه مان بكند. يك آقايي هم هر روز مي آمد در حجره ايشان و يك نان به او مي داد. تمام زندگي بيست و چهار ساعتش با اين نان مي گذشت. اين آقا يك هفته مريض شد. اصلا نمي توانست حركت كند و در خانه افتاده بود. حالا آقاي آقا سيد مرتضي چه شد؟ كسي بود به دادش برسد؟ بعد از يك هفته در حجره رفت و در زد و گفت آقا من واقعا در اين يك هفته مريض بودم و افتاده بودم. واقعا نتوانستم خدمت شما بيايم. نمي دانم به شما چه گذشت. گفت نه طوري نبود. يك مقدار نان خشكه مانده بود. يك هفته به نان خشكه هاي مانده در طول يكي دو ماه اكتفا كرد. آنها را نگه داشته بودي چكار كني؟ نگاه داشته بودم براي روز مبادا. با همين نان خشك ها يك هفته را سر كردم.

اين بزرگي مهم است. نه آن گرسنگي مهم است و نه آن سيري مهم است. شايد در ماه سير يا گرسنه باشي. مهم نيست. آن بزرگي مهم است كه نه در بند سيري است و نه در بند گرسنگي. سختي روزگار او را فلج نمي كند. كمرش را خم نمي كند.

بعد فرمود: فـَهذا مَقامُ الرّاضينَ در اثر اين مقدمات و اين حكمت و يقين به مقام كساني رسيده اند كه از خداي خودشان راضي هستند. حوادث اوقات آنها را تلخ نمي كند. حوادث تلخ است. اما تلخي حوادث اوقات آنها را تلخ نمي كند. فـَهذا مَقامُ الرّاضينَ

بعد فرمود: فـَمَن عَمِلَ بـِرضايَ ألزَمُهُ ثَلاثَ خِصال هركس كه به رضاي من عمل كند، هر كس كه بند رضاي من باشد، من سه خصلت را از او جدا نمي كنم. او به سه تا چيز مي رسد. حالا ببينيد به چه چيزهايي مي رسد.

شُكـْراً تمام عمرش شادمان است. شكر چيست؟ من از يك چيزي شادمانم. از يك چيزي خوشم. اين به يك شكر مي رسد. يعني به يك خوشي مي رسد. لا يُخالِطـُهُ الجَهلُ يك ذره به هيچ چيزي مخلوط نمي شود. هميشه شادمان است. هميشه. از چه چيزي شادمان است؟ از خداي خودش شادمان است. اگر در تمام عمر يك ذره از اين شادماني را مي چشيديم، مي دانستيم كه چيست.وَ ذِكـْراً لا يُخالِطـُهُ النـِّسْيانُ آن يقين يك يادي در خاطرش مي آورد. يادي كه هيچ وقت دست نمي خورد. آن چيست؟ آن هم يك لذت بي حساب است. آن شكر چيست؟ يك خوشي بي حساب. ذكر چيست؟ يك لذت بي حساب.
وَ مَحَبَّة ً لا يُوْثِرُ عَلى مَحَبَّتى مَحَبَّة َ المَخْـلوقينَ. من در نتيجه اين، يك محبتي به او مي دهم كه محبت هيچ بنده اي از بندگان من و هيچ مخلوقي از مخلوقات مرا بر آن ترجيح نمي دهد. آن محبت نزدش بر همه چيز مقدم است.

خب. وقتي كه او به محبت من رسيد، در اثر چه بود؟ حرف نزدن. حرف نزدن حكمت به بار مي آورد. يكي از بزرگان علما گفت خدمت آقاي طباطبايي رسيديم. ايشان فرمود كه من سرم را ضمانت مي دهم. كسي كه دهانش را ببندد به حكمت مي رسد. خب به حكمت برسد، به چه چيزي مي رسد؟ تا اينجا مي رسد. به محبت خدا مي رسد. مگر ما اصلا مي توانيم تصور كنيم؟ به يك ذره اش، به يك سر سوزنش از دنيا و آخرت مي گذري. اگر در بهشت را باز كنند و بگويند برو درون بهشت اصلا آن را نگاه هم نمي كني. اصلا نگاه هم نمي كني.

فـَإذا أحَبَّنى أحْبَبْتـُهُ اگر او مرا دوست بدارد، من او را دوست خواهم داشت. وَ حَبَّبتـُهُ إلي خـَلقي. مخلوقاتم را وادار مي كنم كه او را دوست بدارند. باز بالاتر از اين هم دارد.وَ أفـْتـَحُ عَيْنَ قـَلـْبـِهِ إلى جَلالى وَ عَظـَمَتي. چشم دلش را به عظمت و جلال خودم باز مي كنم. جلال و عظمت خدا در عالم پر است ها. پر است. من در و ديوار مي بينم. چوب و سيمان مي بينم. درونش چيزي نمي بينم.فـَلا اُخـْفى عَنهُ عِلمَ خاصَّة َ خَلـْقى بندگان مخصوصم را مي شناسانم. با همديگر آشنا هستند. هر كدام اينها يك چيزي است ها. نمي توانم عرض كنم.

فـَاُناجيه فى ظـُلـَم اللـَّيْل وَ نور النـَّهار من با او مناجات مي كنم. مناجات مي كنم يعني چه؟ نجوا مي كنم. نجوا يعني سخن گفتن پنهاني. شما اينجا نشسته اي و داري مرا نگاه مي كني. داري با آنجا صحبت مي كني. مي گويي و مي شنوي. فـَاُناجيه فى ظـُلـَم اللـَّيْل وَ نور النـَّهار اين آدم مي خوابد؟ اصلا ديگر مي تواند بخوابد؟ البته چون بدنش به خواب احتياج دارد، بدنش مي خوابد اما او در حال مناجات است. ببينيد يك مناجاتي كه از آن روزي كه شروع شد هست تا ابد. انقدر حسرت بخوريم كه اينها را شنيديم و ديگر هيچ. آن وقت اين آدم مثلا در بيابان تنهايي كه هيچ كس نيست مي ترسد؟ مي ترسد يعني چه؟ فـَاُناجيه فى ظـُلـَم اللـَّيْل وَ نور النـَّهار در روشنايي روز دارد كار مي كند. با مردم زندگي مي كند. پيامبر خود ما فرمانده لشكر بود. دارد لشكرش را براي يك جنگ تنظيم مي كند. بعد خودش هم در جنگ شركت مي كند. دارد شمشير مي زند. دارد شمشير مي خورد. دارد تير باران مي شود. دارد تير اندازي مي كند. دارد كار جنگي مي كند. مناجاتش برقرار است در نور روز.

حَتـّى يَنـْقـَطِعَ حَديثـُهُ مِنَ المَخْـلوقينَ ديگر با مخلوقات من حرف نمي زند. اينكه دارد بيشتر است. در ذكر دائم تو يادي. آنجا مي گويي من با او مناجات مي كنم. مناجات لحظه اي قطع نمي شود. با مردم حرف مي زند ها اما حرف نمي زند. با مردم مجالست مي كند اما نمي كند. پيش شما نشسته است اما جاي ديگري است.

داستانش را برايتان عرض كردم. خدمت حاج آقاي حق شناس بوديم. اين مربوط به چهل سال پيش بود. حالا اين اواخر چه بود نمي دانم. ما مشهد مشرف بوديم و يك روز ايشان را دعوت كرديم. بعد ايشان مثلا از من پرسيد اين ناهار را چگونه درست كردي؟ من هم شروع كردم به گفتن. يك كمي كه گذشت ديدم نيست. داشتند مرا نگاه مي كردند ها. الان شما هم داريد من را نگاه مي كنيد. من كه به شما نگاه مي كنم مي بينم كاملا مرا مي بينيد و حرف هاي مرا مي شنويد. لذا وقتي درجه توجه شما كم مي شود من متوجه مي شوم كه خيلي اينجا نيستيد. يا اصلا نيستيد. ديدم اصلا نيست. چشمان ايشان هم آبي بود. كاملا داشت به من نگاه مي كرد. اما هيچ آنجا نبود. من صحبتم را قطع كردم. بعد هم كه ايشان برگشت نپرسيد چه بود و خربزه را از كجا خريدي و... اين ها يك چيزهايي است. لذت هايي كه ما مي بريم اصلا هيچ است.

يك كسي به يك بزرگي خدمت كرده بود. يك بزرگي كه سه چهار ماه مريض بود و آن شخص طبيب بود و بالاي سرش آمده بود و مثلا آمپول زده بود و فرض كن نبض گرفته بود و دوا گرفته بود و كاملا پرستاري كرده بود. بعد از سه چهار ماه كه حال ايشان بهتر شد، ايشان فرموده بود كه خب چه چيزي به تو بدهم؟ چقدر پول بدهم. گفته بود من از اين چيزها نمي خواهم. يك چيز ديگر مي خواهم. گفته بود عيب ندارد برو فردا بيا. فردا كه طبيب آمد ديد ايشان در جانماز نشسته است. نام آن بزرگ را نبرده اند. او هم كنار ايشان نشست. همين طور كه نشسته بود ايشان روي زانوي او زد. روي زانويش كه زد روحش از بدنش بيرون آمد. بيرون آمد و رفتند و رفتند و ... يك عوالمي بود. خيلي زيبا بود. اين يك ذره اش است. طبقه اول هم نيست. قبل از طبقه اول است. انواري بود. مكان هاي زيبايي بود. خيلي خوب بود. يك صداي خوشي آنجا بود.بهترين صداهاي اين عالم پيش آن صدا مثل صداي گوش دراز بود. بهترين صداها. در مقايسه. اصلا باور كنيد آنجا كه او رفته طبقه اول هم نبوده. صداي خوشي كه آنجا مي آمد. اصلا مقايسه اش در حيطه تصور ما نمي گنجد. عرض مي كنم به يك سر سوزن از آن محبت، شما از هر دو دنيا مي گذريد. به راحتي مي گذريد.

در ادامه مي گويد: وَ أسمَعُهُ كلامي وَ كلام مَلائِكـَتي سخن خودم را به گوش او مي گويم. با او حرف مي زنم. فرشتگان من به نزدش مي آيند. با او حرف مي زنند.

وَ اُعَرِّفـُهُ السِّرَّي سر خودم را با او در ميان مي گذارم. سر خودم را براي او آشكار مي كنم. سر. يعني چه؟ الـَّذي سَتـَرْتـُهُ عَنْ خَلـْقي سري كه از همه مخلوقات خودم پنهان كرده ام بر او فاش مي كنم. در بعضي روايات دارد كه سر قَدَر را مي داند. چرايي همه چيز را مي فهمد. خيلي عظيم است. هيچ سوالي برايش نمي ماند. همه سوالات حل شده است و جواب گرفته است. اينها نتيجه سكوت بود. سكوت يعني اينكه آدم فقط حرف لازم را مي زند. حرف لازم. اگر يك وقت لازم شد يك حرف مزاح هم بزند، مي زند. نه اينكه نزند. هر حرفي لازم باشد مي زند. حرف غير لازم نمي زند. شما را نمي گويم. شما حرف هايت را بزن. فقط حرف هاي خوب را بزن. ما اينها را گفتيم. اما نه بنده اهلش هستم و نه... حالا نمي دانم بدبختانه با خوشبختانه ما چنين افرادي را ديده ايم. كساني كه اهل اين بوده اند را ديده ايم. بابا طاهر يك شعري دارد. مي گويد خوشا آنان كه هميشه در نمازند. اين همان است. هميشه دارد نماز مي خواند.

خب. اول يك چيزي عرض كردم. خطر اول براي جوان ها و نوجوان ها چشم است. گفتم كه اگر آدم از چشمش مراقبت كند، اگر از زبانش مراقبت كند، يعني غيبت نكند، دروغ نگويد، از گناه مراقبت كند، گناه چشم و گوش و زبان را مراقبت كند و در جمعي ننشيند كه دوستانش نشسته اند دارند غيبت مي كنند و هر حرفي دلشان مي خواهد مي زنند. اگر اينها را مراقبت كند، روزه اش قبول مي شود و مزه ماه رمضان را مي چشد.

مزه ماه رمضان خيلي است. خيلي است. اما اگر آدم يك ذره اش را هم بچشد، خوب است. يك ذره اش هم خيلي است چه برسد به بيشترش. بنابراين توصيه اين است. معمول دوستان ما مراقبت مي كنند ديگر. آنهايي كه مراقبت مي كنند، يك ذره بيشتر مراقبت كنند. مثلا يك خانم دارد عبور مي كند، به چادرش هم نگاه نكنم. به صورتش نگاه نمي كنم. گاهي چادر يك مقداري بدن را نشان مي دهد. آن را هم نگاه نكنم. آدم هرچه بيشتر مراقبت كند، بهره ماه رمضانش بيشتر مي شود.

يكي از بهره هاي ماه رمضان كه حداقل بهره هاي ماه رمضان است اين است كه همه گناهان شما در ماه رمضان بخشيده شود. مي شود. مي گويند در هر افطار ماه رمضان خداي متعال هزار هزار نفر را مي بخشد. هزار هزار نفر چقدر است آقا؟ يك ميليون نفر. ما در يك ميليون نفر جا مي گيريم؟ ممكن است. اما عدد خيلي زياد است. بعد به شب جمعه كه مي رسد چه مي شود و به نيمه ماه كه مي رسد، به اندازه كل تمام ماه مي بخشند و مثلا در شب جمعه هر ساعت هزار هزار نفر را مي بخشند و شب احياء چقدر را مي بخشند. عددش خيلي بزرگ مي شود و به سيصد ميليون مي رسد و مي شود كه ما هم داخل شويم. انشاء الله. اگر آدم بخشيده شود، مزه نمازش را مي چشد. گناهان است كه نمي گذارد مزه نمازش را بچشد. اگر بخشيده شود، مزه نمازش را مي فهمد. مزه روزه اش را مي فهمد. اگر آدم بتواند يك كار بسيار بسيار خوب انجام دهد، خيلي خوب است.

سال قبل در شب هاي احياء عرض كرديم كه بابا امشب فقط قول يك گناه را بدهيد كه يك گناه را كنار بگذاريد. مي گويند به خدا قول ندهيد. هيچ وقت به خدا قول ندهيد. چرا؟ چون اگر قول بدهيد شما را به خودتان وامي گذارد كه به قولت عمل كني. وقتي هم شما را به خودت واگذار كرد، نمي تواني به قولت عمل كني. پس چكار كنيم؟ هم قول دهيم و هم قول ندهيم؟ قول مي دهيم به كمك و مدد تو ترك كنيم. خدايا به مدد و كمك تو من اين گناه را نمي كنم. به كمك تو ديگر نمي خواهم اين گناه را بكنم. آن وقت اگر آدم چنين كاري كند، يك ماه رمضان را برده است. اين ماه رمضان را بردي. نباختي. يك وقت آدم يك عملي را انجام مي دهد و قبول مي شود و مي گويند بردي. آن وقت انشاء الله قبول مي شود. به بركت همان توبه ممكن است همه گذشته ها را ببخشند. حالا يك كسي مردتر است و همت بيشتري دارد و همه اشتباهات و گناهانش را قرار مي گذارد. وقتي بشمارند مشخص مي شود. وقتي بشمارند. خب. يك كم العفو بگوييم. شايد خدا اين يكي را بپذيرد. ما نمي دانيم كدام را قبول مي كند. شايد اين يكي را قبول كند. شايد اين العفوي كه گفتي را قبول كرد. از طرف شما كه نيست. شما فقط كلمه اش را مي گويي. او بايد ببخشد. مي گويد با اين يكي من قبولت كردم. لذا مي گويند هيچ وقت كم نگذار. شايد آن يك دانه كه كم گذاشته اي قبول شده باشد. انشاء الله كه مي شود.

 

منبع:حج

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1434
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

ما از لغزش‌هایى که از برخى شیعیان سر مى‌‏‌زند از وقتى که بسیارى از آنان میل به‏ بعضى از کارهاى ناشایسته‌‏اى نموده‌‏اند که نیکان گذشته از آنان احتراز مى‌‏نمودند و پیمانى که از آنان براى توجّه به خداوند و دورى از زشتى‌‏ها گرفته شده و آن را پشت سر انداخته‌‏اند اطّلاع داریم.

 

شیخ مفید در ۱۱ ذی القعده سال ۳۳۶ هـ.ق تقریبا ۷ سال بعد از غیبت کبری در سویقة ابن بصری از توابع عکبری شمال بغداد چشم به جهان گشود و در دامان پدر ومادری عاشق و دلباخته به مکتب اهل بیت عصمت و طهارت پرورش یافت. 

افرادی که شیخ مفید را درک کرده اند در سیمای ظاهری او چنین گفته اند: شخص لاغر اندام و میان قامت و گندم گون بود. او با ۵ واسطه نسبش به(سعید بن جبیر) می رسد که از شاگردان و پیروان امام چهارم بوده که با دریافت معارف از محضر امام سجاد(ع) دانشمندی بزرگ گردیده و در علم تفسیر قرآن چنان گشت که گفته اند: او نخستین کسی است که در(علم تفسیر)کتاب نوشته است. 

شیخ مفید حدود ۲۰۰ کتاب و رساله در فنون مختلفه به ویژه درعلم کلام و مناظره تالیف نموده و عده ای از آنها که از گزند روزگار محفوظ مانده در دست اعلام شیعه و ارکان شیعه بوده و از آنها استفاده می کردند چنانچه مرحوم مجلسی در هنگام تدوین مجلدات بحارالانوار ۱۸ کتاب از کتب او را دارا بوده و اسامی کتابها و رسائل نامبرده را نجاشی در رجال خود متجاوز از ۱۷۰ مجلد یاد کرده و از کتب او آنچه مشهور است یکی ارشاد، دیگری اوائل المقالات، دیگری المجمل، دیگری مسار الشیعه و یکی هم مقنعه در فقه امامیه و امثال اینها. 

درباب شخصیت علیم و مقام والای شیخ مفید از نظر تقوی و ولایت اهل بیت، سلام الله علیهم اجمعین، هیچ گونه تردیدی برای دشمن وجود ندارد، چه رسد به دوستان، و به ویژه درباره ارتباط آن بزرگوار با وجود مقدّس حضرت بقیة الله فی الارضین،‌ ارواحنا له الفداء، نظر دارند.

نامه‌های امام زمان (عج) به شیخ مفید (۱)

دفتر زندگى شیخ مفید، صفحات نورانی دارد که در آنها، نامه‌های مبارک امام زمان حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه به چشم مى‌خورد.

دانشمند بزرگوار، احمد بن علی طبرسی در اواخر کتاب «احتجاج» برخی از توقیع‌های ‌‌(نامه) حضرت «ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف» را که به شیخ مفید صادر کرده، آورده است.

در این نامه‌ها حضرت حجت (عج) شیخ مفید را مشمول عنایات خاص و الطاف مخصوص خود قرار داده است. به عنوان نمونه امام زمان(ع) در خطاب‌هایش به شیخ مفید چنین مى ‏فرماید:

۱. للاخ السدید و الولی الرشید الشیخ المفید؛ به برادر با ایمان و دوست رشید، شیخ مفید ....

ترجمه برخی از فراز‌های این نامه چنین است: 

«این نامه ‏اى است به برادر با ایمان و دوست رشید، شیخ مفید أبو عبد اللَّه محمّد بن محمّد بن نعمان که از جمله پیمان‌هایى است که به ودیعت نهاده شده و از بندگان خدا اخذ گردیده است.

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم، سلام بر تو اى دوست مخلص در دین که در اعتقاد به ما با علم و یقین امتیاز دارى.

ما شکر وجود تو را به پیشگاه خداوندى که جز او خدائى نیست برده و از ذات بى‌‏‌زوالش مسألت مى‌‏نمائیم که رحمت پیاپى خود را بر آقا و مولى و پیغمبر ما محمّد و اولاد طاهرین او فرو فرستد، و به تو- که پروردگار توفیقات را براى‏ یارى حقّ مستدام بدارد و پاداش تو را با سخنانى که از جانب ما مى‏‌‌‌گوئى با صداقت افزون گرداند - اعلام مى‌‏دارم که: به ما اجازه داده شده که تو را به شرافت مکاتبه مفتخر سازیم و موظّف بداریم که آنچه به تو مى‌‏‌نویسیم به دوستان ما که نزد تو هستند برسانى....

هر چند ما در جایى منزل کرده‏‌ایم، که از محلّ سکونت ستمگران دور است و این هم به علّتى است که خداوند صلاح ما و شیعیان با ایمان ما را تا زمانى که دولت دنیا از آن فاسقان است در این دیده است، ولى در عین حال از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و چیزى از آن بر ما پوشیده نمى‏‌‌ماند.

ما از لغزش‌هایى که از برخى شیعیان سر مى‌‏‌زند از وقتى که بسیارى از آنان میل به‏ بعضى از کارهاى ناشایسته‌‏اى نموده‌‏اند که نیکان گذشته از آنان احتراز مى‌‏نمودند و پیمانى که از آنان براى توجّه به خداوند و دورى از زشتى‌‏ها گرفته شده و آن را پشت سر انداخته‌‏اند اطّلاع داریم، گویا آنان نمى‌‏دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‏‌‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده‌‏‌ایم، و اگر جز این بود از هر سو گرفتارى به شما رو مى‌‏آورد و دشمنانتان، شما را از میان مى‌‏بردند، تقوا پیشه سازید و به ما اعتماد کنید و چاره این فتنه و امتحان را که به شما رو آورده است از ما بخواهید ....»

رویای عجیب شیخ مفید درباره درس گفتن به امام حسن(ع) و امام حسین(ع)

شبی شیخ مفید در خواب دید که در مسجد کرخ از مساجد بغداد نشسته است و فاطمه زهرا سلام الله علیها دست امام حسین(ع) و امام حسین(ع) را گرفته بود و به نزد شیخ مفید آمد و فرمود: «یا شیخ! علّمهما الفقه» یعنی «ای شیخ به این دو، فقه تعلیم بده».

شیخ از خواب بیدار شده و در حیرت افتاد که این چه خوابی بود و من کی هستم که به دو امام فقه تعلیم دهم؟ از سوی دیگر خواب دیدن امامان معصوم(ع) خواب شیطانی نیست.

وقتی صبح شد، شیخ به مسجدی که در خواب دیده بود رفت و در آنجا نشست؛ ناگهان دید که زنی جلیل و محترم که دست دو پسر را در دست دارد وارد مسجد شد. وی به نزد شیخ آمد و گفت: «یا شیخ علمهما الفقه». شیخ تعبیر خواب را فهمید و به تعلیم و تربیت آنان همت گماشت و بسیار به آن دو بزرگوار احترام می‏نمود.

آن دو پسر، «سید رضی» (کسی که بعدا نهج‌البلاغه را گردآوری کرد) و «سید مرتضی» معروف به علم الهدی بودند.

کتاب امالی، مشهور ترین نوشته شیخ صدوق

کتاب امالی شامل ۹۷ مجلس می‌باشد که هر کدام از مجالس- موضوعات مختلفی در زمینه‌های اخلاقی، مسایل جذاب و متنوع مذهبی، آداب، سنن و... را در بر دارد.

مرحوم شیخ صدوق اخبار آن را از اساتید و روات فریقین (شیعه و اهل سنت) نقل نموده است.

در کنار هر کدام از مجالس، روز املا آن نیز ذکر شده است مثلا مجلس اول در روز جمعه ۱۸ ماه رجب سال۳۶۷ املا شده است که این امر نشان از دقت در ضبط و نگارش مباحث و توجه شیخ صدوق به مناسبت‌ها دارد

بخشی از کتاب در مشهد‌الرضا‌ و بخشی دیگر در ری نگاشته شده است و در مجموعه شامل مباحثی است که از ۱۸ ماه رجب ۳۶۷ه.ق تا پنج‌شنبه ۱۱ روز مانده از شعبان ۳۶۸ ه.ق (احتمالا ۱۹ شعبان) بیان شده است.

یکی از برجسته‌ترین بخش‌های امالی شیخ صدوق، مجالس مربوط به محرم‌الحرام و بیان حالات و اخبار شهادت سیدالشهدا‌(ع) است.

در مجلس سی‌ام و سی‌ویکم که اوج مباحث مربوط به ماه محرم است و شامل روزهای نهم و دهم ماه محرم می‌باشد، مرحوم شیخ صدوق به مقتل‌خوانی و بیان مصائب و حوادث این دو روز می‌پردازد.


پی نوشت ها:

کتاب امالی شیخ صدوق به همت مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد باقر کمره‌ای به فارسی ترجمه شده است.
امام زمان و شیخ مفید، سید جعفر رفیعی، ص۱۰ .
"رجال" علامه بحرالعلوم جلد ۳، ص ۳۲۰، خاتمه مستدرك ص ۵۱۸، معجم رجال الحدیث جلد ۱۷، ص ۲۳۴.

منبع:افکار

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: مـــردان خــــدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 2329
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

مراسم مناجات خوانی ماه مبارک رمضان شب گذشته در مهدیه تهران برگزار شد.

در این مراسم که با سخنرانی حجت الاسلام ماندگاری آغاز شد، حاج مهدی سماواتی نیز مناجات خواند.

در ادامه گزیده ای از سخنان حجت الاسلام ماندگاری را بخوانید:

* خدا وجود من و شما را وجود نیازمند خلق کرده است، دو سفره برای تامین نیازهای ما در این عالم گسترده است، هر دو سفره هم ما را دعوت کردند، یکی تامین با حلال از طرف خدا، یکی تامین با حرام از طرف شیطان.

* هیچ نیازی در من و شما نیست، مگر اینکه راه تامین آن را به حلال خدا برای ما آماده کرده باشد، اگر نیازمان را با حلال تامین بکنیم عذاب وجدان هم نداریم، اما اگر نیازمان را با حرام تامین کردیم، عذاب وجدان پست سرش داریم. خسارت دنیا و آخرت هم داریم، اما تامین با حلال تجارت دنیا و آخرت است.

*  یکی از نیازهای ما نیاز به خلوت و انس و ارتباط و خواندن است، ارتباطی که نامش را دعا می گذاریم، دعا یعنی خواندن، مناجات یعنی نجوا کردن، ما می گوییم این نیاز را بیاییم در سفره خدا تامینش کنیم، به سه دلیل، یک اینکه ما نیاز داریم برای هدایت خودمان کسی را بخوانیم، نامش را گذاشتیم نیاز هدایتی. هیچ کس جامع تر و کامل تر از خدای مهربان نمی تواند ما را هدایت کند، چون هیچ کس مثل خدا مصداق این آیه نیست: « لاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ». خداست که همه امور را آدرس هایش در این کتاب نورانی برای ما و شما بیان کرده است.

*  دوم اینکه برای حمایتمان کسی را صدا می زنیم، می گوییم کسی بیاید و ما را حمایت کند، کمک کند، دست ما را بگیرد، ما از این گرفتاری نجات بدهد، هیچ کس به قدرت خدا و لطف و مرحمت خدا نیست که بتواند من و شما را نجات بدهد.

* سومین دلیل ما که خدا را بخوانیم برای این نیازمان، این است که ما نیاز داریم با کسی رفیق شویم، رفیقی را صدا بزنیم. رفاقت هیچ کس به زیبایی حضرت حق نیست، این هم سه دلیل برای اینکه ما باید سراغ خدا برویم، چون خدا کامل ترین، جامع ترین، بی نقص ترین موجودی است در این عالم هستی که هم می تواند ما را هدایت کند، هم حمایت کند، هم رفاقت کند.

* در کنار خدا و در طول خدا هم وجود نازنین انبیاء و اولیاء به ویژه محمد و آل محمد صلوات الله علیهم وجود دارند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1250
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393
مراسم شب ششم ماه مبارک رمضان با حضور عده زیادی از جوانان مشتاق در مهدیه امام حسن مجتبی(ع) برگزار شد.

 

نکاتی از سخنان آیت الله احدی را بخوانید؛

*برخی ها چند مدرک آکادمیک گرفته اند و غرور علمی آنها را گرفته است، اگر انسان بهترین مدارک علمی دنیا را داشته باشد ولی زنا کند او فاسق است، عرب وقتی خرما را میل می کند هسته ی خرما را دور می اندازد، زمانی که خرما را میخوردند هسته خرما که پیدا می شد میگفتند هذه فسق، فسق یعنی برهنه شد، قرآن هم از همین لفظ استفاده کرده است، این توهین نیست، هرکس که دین ندارد و گناه می کند قرآن می فرماید: انتم الفاسقین، کسی که تقوا ندارد مثل هسته خرما لخت و فسق است.

*چرا نماز صبح مان در مسجد محله نیست؟ چند شب است که به مناجات می آییم و هنوز آثار نماز شب در بعضی چهره ها نیست، چرا در دل سحر بیدار می شوم اما مناجات با خدا نداریم، در مجلس عمومی مناجات داد می زنیم و گریه میکنیم اما آیا یک دفعه شده است در اتاق خلوت در مناجات گریه کنیم، سجده کنیم و اشک بریزیم و ناله کنیم؟

*استاد ما علامه حسن زاده در الهی نامه خود می فرماید: همه می گویند بده ولی حسن می گوید بگیر، خدایا همه هنر را دوست دارند ولی من خالق هنر را.

*جوان های عزیز هفته ای بدون استاد اخلاق نباشید، تقوا یعنی اینکه دانشگاه بروی و گناه نکنی.

*امیرالمومنین می فرماید: من دوستانی دارم که با دنیا فقط اهل معاشرت بدنی هستند، یعنی ارواح آنها به بالاترین جایگاها پیوسته است، اینها کسی هستند که شعور تجریدی آنها به مثابه عظیم است.

*این چند شب نگذارید نمازشبتان قضا شود، بعد از نماز شب سر به مهر گذاشته و صد مرتبه ذکر یونسیه را بگویید، این صد بار برای کسانی چون آیت الله بهجت هزار بار است، اگر وقت دارید دعای سحر بخوانید، در روایت دارد دعای سحر چشم باطن را باز می کند، بعد نماز صبح هفتاد بار استغفرالله و اتوب الیه، بعد آن آیت الله بهجت  می فرمودند:  صد مرتبه والمستغاث بک یابن الحسن، چشمانتان را در طول روز نگاه دارید

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1897
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393
  دعای مشهوری منسوب به امام زمان(عج) است که حضرت در این دعا حدود چهل درخواست از ذات اقدس الهی می‌کند به همین منظور به شرح دعای حضرت ولی‌عصر(عج) به روایت حجت‌الاسلام سیدحسین هاشمی‌نژاد کارشناس مذهبی اشاره می‌شود که بخش نهم آن در ادامه می‌آید:

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَةِ وَبُعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَصِدْقَ النِّیَّةِ وَعِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَاَکْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِکْمَةِ وَامْلاَ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَطَهِّرْ بُطُونَنا مِنَ الْحَرامِ وَالشُّبْهَةِ وَاکْفُفْ اَیْدِیَنا عَنِ الظُّلْمِ وَالسَّرِقَةِ وَاغْضُضْ اَبْصارَنا عَنِ الْفُجُورِ وَالْخِیانَةِ وَاسْدُدْ اَسْماعَنا عَنِ اللَّغْوِ وَالْغیبَةِ وَعَلَى الْمُتَعَلِّمینَ بِالْجُهْدِ وَالرَّغْبَةِ وَعَلَى الْمُسْتَمِعینَ بِالاِتِّباعِ وَالْمَوْعِظَةِ وَعَلى مَرْضَى الْمُسْلِمینَ بِالشِّفآءِ وَالرّاحَةِ وَعَلى مَوْتاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ وَ عَلى مَشایِخِنا بِالْوَقارِ وَالسَّکینَةِ وَعَلَى الشَّبابِ بِالاِنابَةِ وَالتَّوْبَةِ وَعَلَى النِّسآءِ بِالْحَیآءِ وَالْعِفَّةِ وَ عَلَى الاَغْنِیآءِ بِالتَّواضُعِ وَالسَّعَةِ وَعَلَى الْفُقَرآءِ بِالصَّبْرِ وَ الْقَناعَةِ وَعَلَى الْغُزاةِ بِالنَّصْرِ وَالْغَلَبَةِ وَعَلَى الاُسَراءِ بِالْخَلاصِ وَالرّاحَةِ وَعَلَى الاُمَرآءِ بِالْعَدْلِ وَالشَّفَقَةِ وَعَلَى الرَّعِیَّةِ بِالاِنْصافِ وَ حُسْنِ السّیرَةِ وَ بارِکْ لِلْحُجّاجِ وَالزُّوّارِ فِى الزّادِ وَالنَّفَقَةِ وَاقْضِ ما اَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ بِفَضْلِکَ وَرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ».

*علم

عرض شد باید از قلب و علم و معرفت صحبت شود و راجع به قلب مطالبی بیان شد، اما راجع به علم، ما دو نوع علم داریم، یک علم اکتسابی است که انسان با خواندن و استاد دیدن و مطالعه کردن و کوشش کردن نصیبش می‌شود. هر چه استادش بهتر باشد، دانشگاهش بهتر باشد، رشته تحصیلی‌اش بهتر باشد، نتیجه و حاصل بالاتر و بهتر است.

و یک علم داریم که خواندنی نیست و علم الهی است که نیاز به استاد و مکتب و دانشگاه ندارد، لذا حضرت عیسی مسیح(ع) در گهواره تکلم می‌کند و می‌فرماید:«اِنّیِ عَبْدُاللّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً وَ جَعَلَنِی مُبَارَکاً»، استاد که نداشته معلم که نداشته؟ اما تکلم می‌کند و می‌فرماید: من بنده خدا هستم، خدا به من کتاب داده است و من را نبی قرار داده و وجود من را برای مردم مبارک قرار داده است. در علم الهی هیچ کدام از شروط اکتسابی وجود ندارد، یعنی استاد و مکتب و دانشگاه نمی‌خواهد و انبیاء و اولیاء صاحب چنین علمی بود.

حضرت امام صادق(ع) درباره علم الهی می‌فرماید: علم به آموختن نیست. علم تنها نوری است که قرار می‌گیرد در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را کرده است.

لذا بعضی از بزرگان بوده‌اند که مکتب نرفتند، اما به خیلی از علوم مسلط بودند. به عنوان نمونه حاج شیخ رجبعلی خیاط حوزه نرفته بود، درس نخوانده بود، اما خداوند به او عنایت کرده بود، یک پینه‌دوزی بود، در حرم سید‌الکریم که او هم حوزه ندیده بود. در زمان ملاعلی کنی، لحاف‌دوزی بود که مورد توجه حضرت ولی‌عصر(عج) بود و او هم مکتب نرفته بود، اما نور علم را خداوند در سینه‌اش قرار داده بود و این نور علم در اثر بندگی خدا و عبودیت در انسان پیدا می‌شود. لذا ممکن است خیلی‌ها درس بخوانند ولی به آن حقیقت نور نرسند چون بندگی خدا را نکرده‌اند.

*حدیث عنوان بصری

و برای اینکه این فراز از دعای امام زمان(عج) که فرموده‌اند «وَامْلاَ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ» معنا شود، حدیث عنوان بصری را مطرح می‌کنیم تا ببینیم حقیقت علم چیست؟

علامه مجلسی در بحار می‌نویسد: من به خط شیخمان بهاءالدین روایتی را بدین عبارت یافتم: شیخ شمس‌الدین محمد بن مکی (شهید اول) گفت: نقل می‌کنم از خط شیخ احمد فراهانی از عنوان بصری که وی پیرمردی فرتوت بود که از عمرش نود و چهار سال سپری می‌گشت که گفت: سالیانی به نزد مالک بن انس رفت و آمد داشتم، چون جعفر‌ بن محمد صادق(ع) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم، همان طوری که از مالک تحصیل علم کرده‌ام، از نزد حضرت صادق نیز تحصیل علم کنم.

روزی حضرت به من فرمود: من مردی هستم که دستگاه حکومت به دنبال من است (و آزاد نیستم و وقتم در اختیار خودم نیست و جاسوسان حکومتی مرا موردنظر و تحت پیگرد دارند)، علاوه بر این در هر ساعتی از شنبه‌روز وردها و ذکرهایی دارم که بدان‌ها مشغولم، تو مرا از وردم باز مدار و از علم آنچه می‌خواهی از مالک‌بن انس بگیر و به نزد او برو، چنان که قبل از این پیش وی رفت و آمد داشتی.

من از این جریان غمگین شدم و از نزد وی بیرون آمدم و با خود گفتم، اگر حضرت در من نشانه هدایت و خیری می‌یافت، مرا از رفت و آمد به محضرش و فراگیری علم محروم نمی‌کرد، پس به مسجد الرسول رفتم، داخل مسجد شدم و بر پیغمبر(ص) سلام کردم و بیرون آمدم، و فردای آن روز باز به روضه مسجد‌النبی آمدم و دو رکعت نماز گذارده و عرض کردم: خدایا! پروردگارا! از تو می‌خواهم قلب امام صادق(ع) را به من مهربانی کنی و از علمش مقداری روزی من کنی تا به سوی راه مستقیم و استوارت راه یابم و با حال اندوه به خانه‌ام بازگشتم و چون دلم از محبت امام صادق(ع) جرعه نوش شده بود، دیگر نزد مالک بن انس نرفتم و از منزلم خارج نشدم مگر برای نماز واجب، روزی بعد از نماز عصر بود که صبرم تمام شد و در حالی که سینه‌ام گرفته و طاقتم به پایان رسیده بود، کفش‌های خود را پوشیدم و ردایم را بر دوش افکنده آهنگ زیارت و دیدار جعفر‌ بن محمد(ع) را کردم.

چون به در خانه حضرت رسیدم، اجازه ورود خواستم یکی از خادمین بیرون آمد و گفت: چه کاری داری؟ گفتم: می‌خواهم بر شریف سلام کنم، خادم گفت: او در محل نمازش به نماز ایستاده است.

مختصری درنگ کردم که خادمی آمد گفت: داخل شو که برکت خدا بر تو روی آورده است. داخل شدم و بر حضرت سلام کردم، حضرت پاسخ گفتند و فرمودند: بنشین خداوندت بیامرزد.

در محضر حضرت صادق(ع) نشستم، حضرت قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند کردند و فرمودند: ای اباعبدالله درخواستت چیست؟ در این لحظه با خود گفتم اگر برای من از این دیدار و سلامی که بر حضرت عرض کردم غیر از همین دعا هیچ دیگری نباشد همین بسیار است. حضرت دوباره سر بلند کردند و فرمودند: چه می خواهی؟ گفتم از خداوند درخواست کردم تا دلت را بر من نرم و مهربان کند و از علمت روزی‌ام کند و از درگاهش امیدوارم آنچه را درباره حضرت شریف خواسته‌ام به من عنایت کند.

حضرت فرمود: ای اباعبدالله، علم به آموختن نیست، علم نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را کرده است، قرار می‌گیرد، پس اگر خواهان علم هستی، ابتدا در جانت حقیقت عبودیت را طلب کن و علم را با عمل کردن به دانشت بخواه و از خدای متعال طلب فهم کند تا تو را فهمیدن آموزد.

*حقیقت عبودیت

گفتم: ای شریف! حضرت فرمودند: مرا اباعبدالله صدا بزن. گفتم: ای اباعبدالله، حقیقت عبودیت کدام است؟ حضرت فرمود: سه چیز است:

1-بنده خدا برای خودش در آنچه خدا به وی سپرده ملکیتی نبیند. چرا که بردگان مالی ندارند، همه اموال را مال خدا می‌بیند ‌و در جایی که خداوند امرشان کرده مصرف کنند قرار می‌دهند.

2- و بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند.

3-و تمام اشتغال او به کاری منحصر شود که خداوند او را به آن کار امر و یا از آن نهی فرموده است.

بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش در آنچه خدا به او سپرده ملکیتی نبیند، انفاق کردن در آنچه خدا امرش کرده بر او آسان می‌شود و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مدبرش بسپارد مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می‌‌شود و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه خداوند به وی امر و نهی کرده، دیگر فراغتی برای خودنمایی و فخرفروشی بر مردم نمی‌یابد.

چون خداوند بنده خود را به این سه خصلت گرامی دارد، دنیا و ابلیس و مردم در نظر وی آسان می‌‌شود و به جهت زیاده‌اندوزی و فخر‌فروشی و مباهات بر مردم دنبال دنیا نمی‌رود و برای عزت و بزرگی آنچه را که در دست مردم است طلب نمی‌کند و روزگارش را به تباهی از کف نمی‌دهد و این اولین پله از نردبان تقوا است.

گفتم: یا اباعبدالله! مرا سفارش و توصیه‌ای کن، فرمود: تو را به 9 چیز سفارش می‌کنم که آن‌ها توصیه‌ام به آرزومندان راه خداوند است. و از پروردگار خواهانم تا تو را در انجام آن‌ها موفق نماید. سه مورد آن در تربیت و تأدیب نفس و سه مورد در صبر و بردباری و سه امر آن در علم و دانش است. پس نگهدارنده این سفارشات باش و مبادا در انجام آن‌ها سستی کنی. عنوان می‌گوید: دلم را برای گفته‌هایش خالی و فارغ کردم.

*لوازم تربیت نفس

پس حضرت بیان کرد: اما آنچه در تربیت نفس است:

1- مبادات چیزی را بخوردی که بدان اشتها نداری که این حماقت و نادانی را به همراه دارد.

2- نخور مگر آنگاه که گرسنه شوی.

3- و چون خواستی بخوری به نام خداوند از حلال بخور و یادآور سخن رسول‌الله(ص) را که فرمود: هیچ وقت آدمی ظرفی را بدتر از شکمش پر نکرده است، پس اگر ناچار به خوردن شدی یک سوم شکم را برای طعام و یک سوم برای آب و ثلث دیگر را برای تنفس باز گذارد.

اما سه خصلت صبوری:

1- اگر کسی به تو گوید: اگر سخنی گویی ده برابر می‌شنوی تو بگو: اگر ده تا بگویی سخنی هم نشنوی.

2-اگر کسی تو را دشنام دهد به او بگو: اگر در گفته‌ات راستگویی، از خداوند خواهانم که از من درگذرد و اگر دروغ‌گویی از خداوند خواهانم از تو درگذرد.

3- اگر کسی تو را تهدید به ناسزاگویی کند تو او را به خیرخواهی و مراعاتش مژده بده.

اما سه خصلت که درباره علم است:

1- آنچه را که نمی‌دانی از دانایان بپرس و مبادا سؤالی برای امتحان کردن و به زحمت انداختن از آنان بپرسی.

2-مبادا بر اساس خودرأیی و خود محوری دست به کاری زنی و در تمام کارهایی که زمینه احتیاط وجود دارد، مسیر احتیاط را رها مکن. 

3-از فتوا دادن بگریز، همان طور که از شیر درنده ‌می‌گریزی مراقب باش گردن خویش را پل عبور مردم قرار ندهی.

سپس حضرت(ع) فرمودند: ای اباعبدالله! دیگر از نزدم برخیز به راستی که برایت خیرخواهی کردم و ذکر و وردم را از بین نبر که من مردی بدگمان به نفسم هستم و بر گذشت عمر و ساعات زندگی دقت دارم و سلام بر پیروان هدایت.

*10 موردی که انسان را به ملکوت اعلی می‌برد

حضرت امام صادق(ع) فرمود: خدای متعال فرموده است: ده چیز را بر بندگانم واجب کرده‌ام هرگاه آن‌ها را بشناسند، آنان را از ملکوتم جایگاه می‌دهم و بهشت‌هایم را بر آنها ارزانی می‌دارم و آن 10 چیز عبارتند از:

1-معرفت خودم

2-معرفت پیغمبرم که به سوی خلق فرستادم و اقرار به او و تصدیق او

3-معرفت اولیایم و اینکه آنان حجت‌های من بر خلق من هستند هر که آنان را دوست بدارد. مرا دوست داشته و هرکه آنان را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و هر کس آنان را منکر شود او را در آتش در آورم و کیفرش را چندان سازم.

4-معرفت آنان که از نور قدسی‌ام برپا خاسته‌اند و بر پا دارندگان عدالت و قسط‌اند.

5-معرفت آنان که در صدد احیای فضیلت و برتری اولیاء و تصدیق آنان برمی‌آیند و اولیاء و حجج الهی را معرفی می‌کنند.

6-معرفت دشمن من ابلیس و آنان که از ذات او و یاران او هستند.

7-پذیرش فرمان من و تصدیق پیام‌آوران من.

8-پوشیده داشتن اسرار من و اسرار اولیاء من.

9-تعظیم و احترام خاندان برگزیدگانم و پذیرش آن‌ها و در موارد اختلاف رجوع کردن به آن‌ها تا هر امری از طرف آن‌ها شرح و توضیح داده شود.

10- هر بنده من که با برادرش در دین و دنیا حکم یکسان داشته باشد. پس هرگاه بندگانم چنین بودند آنان را در جایگاه ملکوت وارد می‌کنم و از بیم بزرگ قیامت امانشان می‌دهم و در پیشگاه من در بهشت خواهند بود.

 
منبع: فارس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1619
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

احتمالا او یکی از کسانی بوده که به قول کامران نجف زاده در برنامه صرفا جهت اطلاع، کنسروهای ایرانی را به بوسنی می برده! این در حالی است که برخی فرزندان ایران زمین، برای حمایت از همکیشان خود، جان خود را در طبق اخلاص نهادند.

 

گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهید سید جعفر صفایی که در سال 1331 در تهران متولد شده بود، در سال 1383 و در حین انجام پژوهش های تسلیحاتی به شهادت رسید.

او که روحیه ای فعال و پویا داشت، در زمان نسل کشی صرب ها در بوسنی و هرزگوین نیز به این کشور رفت تا به مسلمانان آن کشور یاری برساند.

احتمالا او یکی از کسانی بوده که به قول کامران نجف زاده در برنامه صرفا جهت اطلاع، کنسروهای ایرانی را به بوسنی می برده! این در حالی است که برخی فرزندان ایران زمین، برای حمایت از همکیشان خود، جان خود را در طبق اخلاص نهادند.

در این عکس ها شهید سید جعفر صفایی در کنار تعدادی از آوارگان بوسنیایی دیده می شود.

در صورت ابراز تمایل شما مخاطبان عزیز و انعکاس آن در بخش نظرات، عکس های بیشتری از این شهید را برایتان منتشر خواهیم کرد.

روح بلندش با رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار(ع) محشور باد.

عکس/شهید سید جعفر صفایی



عکس/شهید سید جعفر صفایی
پشت نویس عکس ها توسط شهید سید جعفر صفایی:

سید جعفر صفایی در بوسنی سال 1373 به همراه بچه های جنگ زده بوسنی
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 1887
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

برشی از کتاب «میزبانی از بهشت»

ماجرای شفاعت رهبر انقلاب از پدر شهید/ اگر آقا نبودند جزو اعدامی‌های بعد انقلاب بودم

پدر شهیدان عاشوری می‌گوید: باید اعتراف کنم که اگر آقای خامنه‌ای دست ما را نگرفته بودند، ما در این مسیر نمی‌ماندیم. اگر آقا نبودند، من جزو اعدامی‌های بعد انقلاب بودم!

 

ولی‌امر مسلمین در یک محله مشهد، از این خانه به آن خانه، به دیدار پنج خانواده شهید با شرایط و اوضاع مختلف می‌روند و پس از این دیدارها، از آن محل خارج می‌شوند. آن‌قدر این آمدن و رفتن، ساده و ساکت است که هیچ‌کس در محل متوجه آن نمی‌شود. حتی همسایگان خانه‌های میزبان آقا، از آمدن و رفتن ایشان مطلع نمی‌شوند.

حضور رهبر انقلاب هیچ تشریفاتی نداشته است. بالاخره حفظ جان و سلامت رهبر انقلاب از هرچی واجب‌تر است و به کامل‌ترین شکل، بدون سر و صدا هم انجام می‌شود. در تمام دنیا این‌گونه معمول است که حفظ شان یک مقام عالی رتبه، در حد حفظ جان او مهم است و این حفظ شان از طریق تشریفات آن‌چنانی است که رعایت می‌شود. امام شان حاکم حکومت اسلامی در همین است که ساده و بی تشریفات می‌آید و می‌رود؛ طوری که حتی خود میزبان هم تا لحظاتی قبل از ورود ایشان، از آن مطلع نیست.

کتاب «میزبانی از بهشت» که موسسه فرهنگی ایمان جهادی صهبا منتشر نموده است به روایت حضور مقام معظم رهبری در منزل پنج شهید در مشهد مقدس پرداخته است. این کتاب دیدارهایی را روایت کرده که کمتر مورد اشاره قرار می‌گیرد و شاید تنها به تصاویری که تلویزیون پخش می‌کند و خاطراتی که از زبان حضار نقل می‌شود اکتفا شده است، اما «میزبانی از بهشت» تصویری دقیق و جزء به جزء به مخاطب ارائه نموده و او را با حال و هوای منزل شهدا در دیدار حضرت آقا آشنا می‌کند.

شهید حمیدرضا سمرقندی، شهیدان مجتبی و محسن عاشوری، شهیدان مسعود و مهدی میرازیی، شهید غلام‌حیدر رستمی و شهیدان محمدمحسن و حمید سماعی‌یکتا، شهدایی هستند که در 1376/01/07 رهبر انقلاب به منزل‌شان رفته‌اند. آن شب، مشهد و خیابان ابوذر محله احمدآباد همچنان آرام است، تا اینکه صبح، این خبر در محل می‌پیچد که دیشب حضرت آقا اینجا بوده‌اند، خانه همین همسایه‌مان!

*اگر آقا نبودند، از اعدامی‌های بعد انقلاب بودم

پدر شهیدان عاشوری می‌گوید: باید اعتراف کنم که اگر آقای خامنه‌ای دست ما را نگرفته بودند، ما در این مسیر نمی‌ماندیم. من قبل از سال چهل و دو وارد مبارزات شدم. با گروه های مختلف هم کار کردم. گروه‌هایی که در ابتدای راه، اکثرشان هم‌جهت بودند و البته جوان جذب کن. اما کم‌کم هرکدامشان به سمتی مایل شدند و مسیرشان جدا شد. در این تغییر مسیرها، این جلسات و سخنرانی‌ها و مشورت‌های خصوصی آقای خامنه‌ای بود که من را از لغزیدن با این جریانات نجات داد تا در مسیر مستقیم انقلاب و امام بمانیم. قطعا یکی از بزرگان و اثرگذاران انقلاب، نه تنها در مشهد، بلکه در کل ایران بودند. من بارها این را به شوخی گفته‌ام، گرچه می‌توانست خیلی جدی باشد که اگر آقا نبودند، من جزو اعدامی‌های بعد انقلاب بودم!

*قول بدهید ما را شفاعت کنید

پدر شهیدان عاشوری در اثنای دیدار رهبری، می‌گوید: من یک قول از حضرت امام گرفتم، یک قول هم شما به ما بدهید. من به حضرت امام عرض کردم که قول بدهید ما را شفاعت کنید. حالا هم ما عیدی و هر چیزی که از شما بخواهیم این است که قول بدهید ما را شفاعت کنید.

رهبر انقلاب: ما آنجا کسی نیستیم. ما آنجا باید به فکر باشیم، کسی را پیدا کنیم که ما را شفاعت کند. ما کی هستیم؟! امام خب بله، امام ممکن است، امام خب، مقام با عظمتی داشت، شخصیت عظیمی بود. بله ایشان ممکن است، البته ایشان هم من گمان نمی‌کنم به کسی چنین قولی داده باشند، چون خیلی قبول نمی‌کردند.

پدر: ایشان هم فرمودند: شفاعت همه ما را ائمه باید بکنند.

رهبر انقلاب: پس قولی که گرفتید، این بود، هان؟

پدر: نه! گفتیم حالا شما قول بدهید. فرمودند: اگر من آبرویی داشته باشم، شما را ان‌شاءالله شفاعت خواهم کرد.

رهبر انقلاب: نوبت شماست آنجا. آنجا فرزندان شما بین مشرق و مغرب را، همین شهدا و همین صلحای راه خدا شفاعت می‌کنند، فرزندان شما هم جزو آنها هستند. شما آنجا کسان زیادی دارید، ما هم باید بیاییم دنبال همین زمینه‌ها و وسیله‌های این جوری، بالاخره یک راهی برای خودمان پیدا کنیم.

*حالا که ما آمدیم

در ماجرای بازدید رهبر انقلاب از منزل مادر شهید غلام‌حیدر رستمی، مادر شهید که کمی هم دچار کهولت سن شده می‌گوید: بعد از شهادت غلام کسی نیامده بگوید حالت چطور است؟

رهبر انقلاب: هیچ‌کس نیامد احوالت را بپرسد؟

ننه غلام: نه به جدت. نه به خدا.

رهبر انقلاب: حالا که ما آمدیم.

ننه غلام: ها! خدا رحمت کند کربلایی آقا را. (منظورش پدر حضرت آقا، مرحوم حاج سید جواد خامنه‌ای است.)

رهبر انقلاب: کربلایی آقا یا حاج‌آقا؟!

ننه غلام: حاج‌آقا؟ نه پدر شما کربلایی آقا بود. شما حاج‌آقایید.

آقا لبخندی می‌زنند و می‌گویند: نه، آقا هم مکه رفته بودند.

ننه غلام: اِ؟ راستی؟ ما که می گفتیم کربلایی آقا. خدا رحمتش کند.

رهبر انقلاب: این همه پول خرج کردند مکه رفتند، آخرش هم ننه غلام می‌گوید کربلایی آقا.

همه می خندند، حتی خود ننه غلام.

کتاب «میزبانی از بهشت» که در 148 صفحه و با قیمت 5700 تومان منتشر شده است،‌ به شرح بازدید و حضور رهبر انقلاب از منزل خانواده‌های شهدا پرداخته است.

خوانندگان می‌توانند برای دریافت اطلاعات بیشتر و یا خرید الکترونیکی کتاب «میزبانی از بشهت» به سایت موسسه فرهنگی ایمان جهادی مراجعه نمایند.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1415
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393
«مولی حسینقلی همدانی» عالمی که 300 ولیّ خدا تربیت کرد

 

آخوند ملا حسینقلی همدانی در یکی از سفرهای خود به عتبات عالیات، به قهوه خانه‌‌‌ای رسید که جمعی در آن پایکوبی می‌‌کردند. آخوند همدانی به رئیس آن‌ها گفت: اجازه می‌‌فرمایید من بخوانم و شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی!

 

ولادت

آیت الله علامه مولی حسینقلی همدانی، معروف به «آخوند» و «آخوند همدانی»، عارف، حکیم و فقیه بزرگ شیعه و اسلام در سال 1239 هجری قمری در روستای «شوند درگزین» از توابع همدان، به دنیا آمد.

نسب آخوند همدانی

نسب آخوند ملا حسینقلی همدانی به جابر بن عبدالله انصاری صحابی مشهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ می‌‌رسد.

عنایت امام حسین (ع) به پدر آخوند و تولد حسینقلی همدانی

آخوند همدانی فرزند رمضان‌علی چوپان بود که بعد به شغل پینه دوزی (کفاشی) روی آورد.

در اوایل زندگی، رمضان‌علی از داشتن فرزند محروم بود تا این که توفیق زیارت امام حسین ـ علیه‌السلام ـ برای او حاصل شد. رمضان‌علی در کنار بارگاه ملکوتی امام حسین ـ علیه‌السلام ـ نذر کرد که اگر خداوند متعال فرزند پسری به او عنایت کند، نامش را در زمره غلامان آن حضرت ثبت کند و او را برای ترویج مذهب جعفری تربیت کند.

پس از مراجعت از کربلا، دعای او به هدف اجابت رسید و نذرش مقبول درگاه خداوندی قرار گرفت. خداوند متعال به او دو فرزند پسر عنایت کرد که اولی را حسینقلی (نوکر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ) و فرزند دوم را کریم قلی نامید.

تحصیلات ملا حسینقلی همدانی

آخوند ملا حسینقلی همدانی پس از گذراندن ایام کودکی در زادگاه خویش، دروس ابتدایی را نزد استادان آن منطقه فرا گرفت. سپس برای ادامه تحصیلات به تهران رفت.

بعد از اقامت چند ساله در تهران، عشق و علاقه به حکمت و علوم عقلی او را به شهر سبزوار کشاند.

او در مکتب فیلسوف بزرگ و پرآوازه ایرانی، ملاهادی سبزواری شرکت کرد و از خرمن پرفیض آن حکیم عارف بهره برد.

البته به قول استاد مطهری، بیشتر از آنکه آخوند باید افتخار کند که شاگرد حکیم سبزواری بود، حکیم سبزواری باید افتخار کند که شاگردی مانند آخوند ملا حسینقلی همدانی داشت.

استاد شهید مرتضی مطهری (ره) در این زمینه می‌گوید: «بزرگترین حسنه حکیم سبزواری، مرحوم حکیم ربانی، عارف کامل الهی، فقیه نامدار، آخوند ملا حسینقلی همدانی درجزینی ـ قدس سره ـ است. این مرد بزرگ و بزرگوار که فرزند یک چوپان پاک سرشت بود، برای ادامه تحصیل از همدان به تهران آمد. جاذبه معنوی حکیم سبزواری او را به سبزوار کشانید. مدتی که تاریخ و مقداری را فعلاً نمی‌‌دانم، در حوزه آن حکیم شرکت کرد ....

اگر همه شاگردان حوزه حکیم سبزواری به حضور وی در حوزه او افتخار می‌‌کنند، حوزه حکیم به حضور چنین مردی مفتخر است.»

آخوند ملا حسینقلی همدانی برای ادامه تحصیلات به نجف اشرف مشرف شد و به حلقه درس شیخ مرتضی انصاری (ره) پیوست.

او در مکتب شیخ انصاری به آن پایه از مقام فقهی رسید که او را از «اکابر فقهاء شیعه» قلمداد کردند. آخوند همدانی بعد از ارتحال شیخ انصاری، به تدریس درس خارج فقه و اصول پرداخت و برخی از شاگردانش مباحث فقهی وی را تقریر کرده‌اند.

آشنایی آخوند ملا حسینقلی همدانی با سید علی شوشتری (سر سلسله عرفای معاصر)

آخوند ملا حسینقلی همدانی علاوه بر تحصیل فقه و اصول و علوم رایج حوزه، به تهذیب نفس و کسب کمالات معنوی پرداخت و در درس آقا سید علی شوشتری که بزرگترین مربی اخلاق و عرفان آن عصر بود، شرکت کرد و در زمره شاگردان خصوصی آن بزرگوار محسوب شد.

طریقه آشنایی آخوند ملا حسینقلی همدانی با آقا سید علی شوشتری از زبان آخوند چنین است:

«مدتی بود که در نجف اشرف به درس شیخ انصاری حاضر می‌‌‌شدیم، تا این که روزی متوجه شدم که شیخ همواره روزهای چهارشنبه به منزل آقا سید علی شوشتری می‌‌رود، من نیز روزی بدانجا رفتم و شیخ را دیدم که چون شاگردان نشسته و سید هم بر مسند استادی جای گرفته بود.

با خود گفتم که من نیز باید همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم. سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستی تو نیز بیا و از آن روز به بعد پیوسته به حضورش شرفیات شده و بهره‌‌ها بردم.»

علاقه استاد بزرگ عرفان، سید علی شوشتری به آخوند چنان بود که وقتی آخوند در مدرسه سلیمیه به مرض صعب العلاجی دچار می‌شود، صد تومان به پزشک حاذقی می‌‌دهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کم‌‌تر کسی در نجف به صد تومان می‌‌رسید.

آخوند ملا حسینقلی همدانی با راهنمایی این استاد عارف، توانست بعد از رحلت شیخ انصاری، مشغول تربیت جان‌های مشتاق و دلهای آماده شود.

استادان آخوند ملا حسینقلی همدانی

مهمترین استادان ملا حسینقلی همدانی عبارتند از:

1. شیخ عبدالحسین طهرانی

2. حاج ملاهادی سبزواری

3. شیخ مرتضی انصاری

4. سید علی شوشتری

توصیه مهم و مؤثر سید علی شوشتری به آخوند

آخوند ملا حسینقلی همدانی پس از رحلت شیخ انصاری، تصمیم جدی گرفته بود که تدریس خارج فقه و اصول را به صورت گسترده و همگانی آغاز کند و برای همین منظور به تنظیم و تکمیل تقریرات درس شیخ همت گماشت، امّا تدبیر الهی سرنوشت دیگری برای او رقم زده بود.

در همان ایام، نامه‌‌ای از طرف استادش، سید علی شوشتری به او رسید که او را از تدریس فقه و اصول به صورت گسترده و همگانی بازداشت. استادش به او توصیه نمود که محور اصلی فعالیت‌‌هایش را بر ایجاد مکتب اخلاق و عرفان قرار دهد.

بر این اساس، آخوند ملا حسینقلی همدانی توصیه استاد را پذیرفت و تربیت نفوس مستعد را آغاز نمود.

او با گردآوردن عالمانی مجاهد و مؤمنان مخلص، مشغول تربیت و تهذیب اخلاق آنها شد و توانست عارفان بزرگی را پرورش دهد که جزو افتخارات تشیع به شمار می‌‌آیند.

حوزه پر برکت عارف بزرگ آخوند ملا حسینقلی همدانی که حدود 30 سال دوام یافت، آن چنان پربار بود که امروزه بعد از گذشت یک قرن از رحلت آن عارف کامل، شاهد آثار و برکات معنوی مکتب تربیتی او هستیم.

حال و هوای درس آخوند ملا حسینقلی همدانی

آن عارف بزرگ، گاهی در اثنای درس از بیم آنکه سخنان علمی و لذت تدریس او را از یاد یار و فیض حضور باز دارد و از مبدأ هستی غافل سازد، لحظاتی را به سکوت می‌‌گذرانید.

به هنگام تدریس، شاگردانش آن چنان تحت تأثیر سخنان او قرار می‌‌گرفتند که خویش را از یاد می‌‌بردند و ساعت‌ها محو روحانیت کلام استاد می‌‌شدند.

علامه طباطبایی (ره) نقل می‌کند: «مرحوم آقا سید علی قاضی می‌‌فرمود: در ایام تشرفم به نجف اشرف، روزی در معبری فردی را دیدم که کنترل کافی بر خویش نداشت. از یکی پرسیدم: آیا این مرد اختلال فکر و حواس دارد؟ در پاسخ گفت: خیر، او هم اکنون از جلسه درس اخلاق آخوند ملا حسینقلی همدانی برخاسته است و این از خود بی‌‌خودی که در او مشاهده می‌‌شود، تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب است.»

تربیت 300 ولیّ خدا از کرامات آخوند همدانی است

یکی از مهمترین کرامات آخوند ملا حسینقلی همدانی توفیق کم نظیریش در تربیت شاگرد بود به طوری که گفته‌اند سیصد تن از اولیاء الله – بزرگانی مانند آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، شیخ محمد بهاری همدانی، سید احمد کربلایی که استاد عرفان سید علی آقا قاضی بود - در محضر انوار او تربیت شدند. (برخی گفته‌‌اند این سیصد نفر، شاگرد و شاگرد شاگرد هستند)

شیخ آقا بزرگ تهرانی که دو سال بعد از رحلت آخوند همدانی وارد عراق شد، در مورد شعاع وسعت حوزه اخلاقی آخوند ملاحسینقلی همدانی می‌‌نویسد: «او شاگردانی پرورش داد که ستارگان زینت بخش آسمان علم و فضیلت شمرده می‌‌شود. من هر چند محضر او را درک نکردم و تشرف به حضورش نصیبم نشد، ولی عده زیادی از شاگردانی که شب و روز با او بودند و به سعادت ابدی نائل شدند، را درک کردم. آخوند آنها را از آلودگی‌های این زندگی پاک کرده بود. آنها علم را با عمل آمیخته بودند و من اثر تربیت نیکوی او را به صورت روشن در چهره آنها دیدم. او حق بزرگی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود، از کسانی که من دیده‌‌ام دارد.»

شاگردان آخوند همدانی

برخی از شاگردان آخوند عبارتند از:

1. شیخ محمد بهاری همدانی (متوفا: 1325 هـ.ق) او از اصحاب خاص آخوند ملا حسینقلی همدانی بود.

سید احمد کربلایی می‌گوید: ما پیوسته در خدمت مرحوم آیت الحق، آخوند ملا حسینقلی بودیم و آخوند صد در صد برای ما بود، ولی همین که آقای شیخ محمد بهاری با آخوند آشنا گردید، آخوند را از ما ربود.

2. آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (متوفا: 1343 هـ.ق): او از استادان علم عرفان و از مربیان بزرگ سیر و سلوک محسوب می‌‌شود.

مرحوم ملکی تبریزی استاد اخلاق و عرفان امام خمینی (ره) بود. امام خمینی آن چنان به او ارادت می‌‌ورزید که هنگام بازگشت از پاریس به ایران، در قم به قبرستان شیخان رفته و با کمال تواضع با تحت الحنک عمامه خویش ـ با آن که همیشه دستمال همراه داشت ـ غبار سنگ قبر استاد را زدود و به قرائت فاتحه و تلاوت قرآن پرداخت.

3. سید احمد کربلایی طهرانی (متوفا: 1332 هـ.ق): او از بزرگان اهل عرفان است و شاگردان مهمی در این رشته تربیت کرده است که علامه آقا سید علی قاضی، معروف‌‌ترین استاد عرفان در عصر ما یکی از برجسته‌‌ترین تربیت یافتگان مکتب اوست.

4. سید محمد سعید حبوبی. او از ملازمان آخوند بود و در ادبیات بسیار مهارت داشت و شعر نیز می‌‌سرود.

این عارف سالک علاوه بر سیرو سلوک معنوی، در مسائل اجتماعی و سیاسی مسلمانان حضور فعال داشت و در انقلاب 1920 عراق، تحت رهبری شیخ محمد تقی شیرازی لباس رزم پوشید و در جبهه جنگ حاضر شد و حماسه‌‌ها آفرید.

5. سید عبدالحسین موسوی لاری. او از مبارزان سرسخت علیه استعمار انگلیس به شمار می‌‌رفت.

6. سید جمال الدین اسدآبادی

استاد مطهری می‌‌نویسد: «سید جمال در نجف از محضر حکیم متأله، فیلسوف عالیقدر و عارف بزرگ آخوند ملا حسینقلی همدانی درجزینی شوندی بهره‌‌مند شده است. سید جمال در حضور او با علوم عقلی و مسائل معنوی و عوامل عرفانی آشنا شده است. این بنده از وقتی که به این نکته در زندگی سید پی بردم، شخصیت سید در نظرم بُعد دیگر و اهمیت دیگری پیدا کرد.»

7. سید حسن صدر الدین عاملی، نویسنده تکمله امل الآمل.

8. شیخ محمد باقر نجم آبادی.

9. آقا سید کمال دولت آبادی.

10. سید علی همدانی.

11. سید ابوالقاسم اصفهانی (داماد آخوند).

12. سید محمد تقی اصفهانی.

13. شیخ آقا رضا تبریزی.

14. حاج شیخ علی قمی.

15. سید محمد تقی شاه عبدالعظیمی.

16. سید محمود طالقانی نجفی.

17. شیخ موسی شراره عاملی.

18. سید عبدالغفار مازندرانی.

19. شیخ باقر قاموسی نجفی.

20. شیخ علی، فرزند آخوند.

21. سید محسن امین عاملی، نویسنده اعیان الشیعه.

22. سید مهدی حکیم نجفی.

23. میرزا باقر قاضی طباطبایی.

24. حاج میرزا ابوالقاسم معین الغرباء.

25. منصور علی کیوان قزوینی، نویسنده رساله راز گشا.

26. سید مرتضی کشمیری.

27. غلامحسین رشتی.

28. حاج علی محمد نجف آبادی.

29. آقا سید علی عرب.

تألیفات آخوند ملا حسینقلی همدانی

1. تقریرات دروس فقه و اصول شیخ انصاری.

2. صلاة المسافر.

3. تقریرات درس فقه: در مبحث رهن که توسط یکی از شاگردانش نوشته شده و در کتابخانه مرحوم محدث نوری موجود است.

5. امالی: در موضوع اخلاق که بعضی از شاگردانش آن را جمع آوری نموده‌‌اند.

6. تقریرات درس آقا سید علی شوشتری، که به حسینیه شوشتری‌‌های نجف وقف شده است.

7. مکاتبات و دستور العمل‌‌ها: میرزا اسماعیل تبریزی آنها را جمع کرده و در آخرت کتاب تذکره المتقین به چاپ رسیده است.

کمالات معنوی و کرامات روحی آخوند ملا حسینقلی همدانی

نفوذ کلام و تاثیر نفس عجیب آخوند 

تأثیر کلام و نفس آخوند چنان بود که با یک سخن، مخاطب خویش را تحت تأثیر قرار می‌‌داد. او در پیمودن راه حقیقت و سلوک در طریق الهی، دارای عزمی راسخ و همتی والا بود. به همین جهت، کلام و نگاهش هر شنونده و بیننده‌ای را متأثر می‌‌ساخت.

آیت الله نجابت شیرازی در شرح گلشن راز می‌‌نویسد: « آقا شیخ مجتبی لنکرانی یک زمانی برای بنده نقل کرد که شیخ علی قمی با پدر من همدرس بود. آن دو از خوش‌‌‌پوش‌های حوزه نجف محسوب می‌شدند. یعنی بهترین لباس‌ها را این‌ها می‌‌پوشیدند. چون درسشان هم خیلی خوب بود، در حوزه نجف مشارالیه بودند که درس را خوب می‌‌فهمند. به هیچ کس هم اعتنایی نمی‌‌کردند. یک روز آخوند ملا حسینقلی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در صحن نشسته بود. در این اثنا، آقا شیخ علی قمی از در قبله وارد حرم می‌‌شود.

چشم مبارک آخوند ملا حسینقلی به او می‌‌افتد، شیخ علی به سر می‌‌دود تا می‌‌آید پهلوی آقا. آخوند ملاحسینقلی یک دقیقه در گوش او صحبت می‌‌کند. چه گفت؟ خدا می‌‌داند: دیگران هم نفهمیدند.

شیخ علی قمی عقب عقب بر می‌‌گردد می‌‌رود. با فاصله اندکی، تمام لباس‌هایش را عوض می‌‌کند، توی درس هم قفل می‌‌زند به دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن در درس از سرش پریده بود، لذت لباس‌های پاک و پاکیزه و گران‌قیمت از سرش پریده بود، تا آخر عمرش که او را می‌‌دیدیم، تمام لباس‌هایش کرباس بود.

چو خورشید جهان بنمایدت چهر نماند نور ناهید و مه و مهر»

ماجرای اشعار ناقوسیه

آخوند ملا حسینقلی همدانی در یکی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان به عتبات عالیات می‌‌رفت.

در بین راه، به قهوه خانه‌‌‌ای رسیدند که جمعی از اهل هوی و هوس در آن جا می‌‌‌خواندند و پایکوبی می‌‌کردند.

آخوند به شاگردانش فرمود: یکی برود و آنان را نهی از منکر کند.

بعضی از شاگردان گفتند: اینها به نهی از منکر توجه نخواهند کرد.

فرمود: من خودم می‌‌روم. وقتی که نزدیک شد، به رئیسشان گفت: اجازه می‌‌فرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان.

آخوند شروع به خواندن اشعار ناقوسیه حضرت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ کرد.

لا اله الا الله / حقا حقا صدقا صدقا

ان الدنیا قد غرتنا / واشتغلتنا و استهوتنا

یابن الدنیا مهلا مهلا / یابن الدنیا دقا دقا ...

آن جمع سرمست از لذت‌‌های زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان کیمیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند به گریه در آمده و به دست ایشان توبه کردند.

یکی از شاگردان می‌‌گوید: وقتی که ما از آن جا دور می‌‌شدیم، هنوز صدای گریه آنها به گوش می‌‌رسید.

ماجرای شنیدنی عبد فرّار

عبد فرّار از اراذل و اوباش نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام می‌‌کردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند.

این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا می‌‌کرد یا دوستدار مالی می‌‌شد، کسی نمی‌‌توانست او را از دست‌‌یابی به خواسته‌‌اش باز دارد.

مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شب‌ها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر ـ علیه‌السلام ـ باز می‌گشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود.

عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بی‌‌توجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد.

از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!

عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم.

آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ (تو از خدا فرار کرده‌‌ای یا از رسول خدا؟) و سپس راهش را گرفت و رفت.

فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.

عده‌‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت.

عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟!

تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟

همسرش گفت: نمی‌‌دانم چه می‌‌شد؟ او هر شب دیر وقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشاء به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌‌زند و با خود تکرار می‌‌کرد: عبد فرار، تو از خدا فرار کرده‌‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد!

عده‌‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من می‌‌خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.»

عفو و گذشت آخوند ملا حسینقلی همدانی

علامه طهرانی از نوه آخوند نقل می‌‌کند: «در یکی از سفرهای زیارتی که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلا مشرف می‌‌شدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، می‌‌ربایند.

سپس که عارف همدانی را می‌شناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده و معذرت می‌‌خواهند.

آخوند ملا حسینقلی فقط کتابهای وقفی را که ربوده بودند، پس می‌‌گیرد و بقیه کتب و اموال را نمی‌‌گیرد و می‌‌فرماید: به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم؛ چو راضی نشدم به واسطه من خداوند کسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمی‌‌خواهم به خاطر من لقمه حرام از گلوی کسی پائین برود و موعظه در او بی‌‌اثر باشد.»

صبر و بردباری و زحمت 22 ساله آخوند ملا حسینقلی همدانی

آیت الله علامه حسن زاده آملی می‌گوید: «حضرت آیت الله ملا حسینقلی همدانی بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردباری، نتیجه گرفت و آنها که دیر نتیجه می‌‌گیرند، پخته‌‌تر می‌‌شوند. باید صابر بود و یکی از کمالات آخوند، صابر بودن اوست.»

علامه در جای دیگر می‌فرماید: مرحوم آخوند مولى حسینقلى‏ همدانى (رضوان الله تعالى علیه) در حکمت از شاگردان مرحوم حکیم متأله ملا هادى سبزوارى است، و در عرفان و سیر و سلوک از شاگردان مرحوم سید على شوشترى. جناب آخوند ملا حسینقلى‏ بعد از بیست و دو سال سیر و سلوک نتیجه گرفت و به مقصود رسید. و خود آن جناب گفت: «در عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا روزى در نجف در جایى (گویا در گوشه ایوانى) نشسته بودم، دیدم کبوترى بر زمین نشست و پاره نانى بسیار خشکیده را به منقار گرفت و هر چه نوک مى‌‏زد خورد نمى‌‏شد، نان را ترک گفت و پرواز کرد و برفت؛ پس از چندى باز گشت، به سراغ آن تکه نان آمد باز چند بار آن را نوک زد و شکسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالأخره آن تکه نان را با منقارش خورد کرد و بخورد، از این عمل کبوتر ملهم شدم که اراده و همّت مى‌‏باید».

تواضع و فروتنی آخوند ملا حسینقلی همدانی

آیت الله آقا سید علی عرب که حدود 11 سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، در مورد حالات و کمالات استاد خویش می‌‌گوید: «روزی به قصد زیارت ابی عبدالله الحسین ـ علیه‌السلام ـ، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم.

آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیارت شد. به علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان می‌‌خورد. آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود که آخوند را نمی‌‌شناخت، ‌گفت:‌ این آقا چرا موقع نماز طمأنینه لازم را ندارد؟

من در پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم که نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمیم داشت مطلب خود را به خود آقای آخوند متذکر شود.

رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد که او با زحمت حرف خود را بیان می‌‌کند، به او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیان می‌‌کنی؟ شما باید به من بگویید: آخوند تو چند وقت است نجف هستی، هنوز متوجه نشده‌ای که در نماز باید طمأنینه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود!»

ایشان در خاطره دیگری، در مورد تواضع آن عارف فرزانه می‌‌گوید: «وقتی در خدمت آقای آخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادی زیادی از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. در زاویه‌ مسجد وقتی متوجه شدند آیت الله حاج آقا رضا همدانی مشغول نماز مغرب هستند، آقای آخوند متواضعانه به همراهان فرمود: به ایشان اقتدا کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.»

رازپوشی آخوند ملا حسینقلی همدانی

شیخ محمد رازی در این رابطه، از زبان یکی از شاگردان آخوند نقل می‌‌کند: «آخوند ملا حسینقلی همدانی که مربی اخلاق و عالم ربانی و سالک حقیقی و دارای کرامات و صاحب مکاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، علی ـ علیه‌السلام ـ مشرف می‌‌شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص می‌‌رفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافکنده و با عجله به منزل خود می‌‌رفت.

ما از نحوه تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم.

وقتی به آن کیفیت بیرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی ـ علی مشرفها السلام ـ سوگند دادم که علت آن گونه تشرف و این گونه مراجعت چیست؟

گفت: امّا آن گونه تشرف وظیفه هر کسی است که عارف به مقام ولیّ الله اعظم، امیرمؤمنان ـ علیه‌السلام ـ باشد که با کمال خضوع و خشوع مشرف گردد و امّا علت این گونه مراجعت برای این است که اثر تشرف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملکوتی است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منکشف می‌‌گردد، نمی‌‌خواهم چشم من به یکی از دوستانم بیفتد که مبادا آنها را به غیر صورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود و در نتیجه نفس من از آنان مکدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دل می‌‌‌خواهد سرّ آنها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند.

ماجرای تجرد برزخی شاگرد به دست آخوند

آیت الله میرزا جواد آقاى ملکى تبریزى، مدّت چهارده سال ملازم آخوند مولى حسینقلى همدانى رضوان الله علیه بوده‌‏اند. مرحوم حاج میرزا جواد آقا مى‌‏فرمودند: که روزى استاد به من فرمود تربیت (فلان کس) به عهده شما است. و آن شاگرد بسیار همّتى عالى و سعى بلند و رَسا داشت شش سال در مراقبت و مجاهدت دوران مقدّماتى تجرّد را پیمود و قابلیّت افاضه مقام تجرّد را پیدا نمود.

خواستم به دست استاد بدین خلعت مخلَّع گردد او را نزد اوستاد خود بردم عرض کردم: این آقا کار خود را انجام داده و مطلوب آنست که به دست مبارک بدین فیض نایل آید.

مرحوم آخوند رضوان الله علیه با دست مبارک خود اشاره‏‌اى فرمودند و گفتند: تجرّد مثل این است.

آن شاگرد مى‏‌گوید: فوراً دیده شد که من از بدنم جدا شده‌‏‌ام و تمام بدن خود را در کنار خود به همان حال که بودیم مشاهده مى‌‏نمودم.

پناه بردن به خداوند برای حل مشکلات علمی

آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در این مورد می‌‌فرماید: «استادمان ـ ملا حسینقلی همدانی ـ به ما توصیه می‌‌فرمود که وقتی در مسائل علمی متحیر شدید و برایتان مشکلی پیش آمد، به خداوند ملتجی شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این برای ما به تجربه ثابت شده است.»

راه عرفان، عمل به شریعت است

آخوند ملا حسینقلی همدانی مانند سایر عرفای بزرگ معتقد است که راه عرفان از شریعت می‌گذرد و حرف کسانی که خود را به عرفا چسبانده‌اند ولی واقعا عارف نیستند مبنی بر اینکه هر کس عارف باشد نیاز به شریعت ندارد، کاملا غلط و نادرست است.

آخوند همدانی در این زمینه می‌‌فرمود: «به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الموت جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیه (اگر چه ذوق در غیر این مقام خوبست) آن طور که عادت جهّال صوفیه (خذَلهم الله جلّ جلاله) می‌‌باشد، راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش را در بر ندارد؛ حتی شخصی هر گاه ملتزم به نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ آورده اشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد.»

شیوه علامه سید علی قاضی همان شیوه آخوند همدانی بود

علامه طهرانی می‌نویسد: «مرحوم قاضى رضوان الله علیه، طریقه عرفان و توحید مرحوم حاجّ سیّد أحمد (کربلایی) را قبول داشته است؛ و دستورات آن مرحوم را که طبق رویّه و منهج استاد بزرگ آخوند ملّا حسینقلى همدانى بوده است، به شاگردان خود می‌داده است.»

کاش خداوند مرا مثل آخوند، صوفی قرار دهد

علامه طهرانی از علامه طباطبایی نقل می‌کند: «جماعتى، دسته جمعى توطئه نموده بودند، و درباره روش عرفانى و الهى و توحیدى مرحوم آخوند ملّا حسینقلى انتقاد کرده، و یک عریضه‌‏‌اى به مرحوم آیت‌الله شَرَبْیانى نوشته بودند. (در اوقاتى که مرحوم شربیانى ریاست مسلمین را داشته، و به عنوان رئیس مطلق وقت شمرده مى‌‌‏شده است.) و در آن نوشته بودند که آخوند ملّا حسینقلى روش صوفیانه را پیش گرفته است.

مرحوم شربیانى نامه را مطالعه فرمود، و قلم را برداشت و در زیر نامه نوشت:

«کاش خداوند مرا مثل آخوند، صوفى قرار بدهد.»

دیگر با این جمله شربیانى کار تمام شد؛ و دسیسه‌‌‏هاى آنان همه بر باد رفت.

چه کسانی به مقامات دینی می‌رسند؟

آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی از استادش آخوند ملا حسینقلی همدانی چنین نقل می‌کند: «شیخ و پیشوای من در علوم حقه برایم حکایت نمود که از طالبان آخرت احدی به مقامی از مقامات دینی نرسید مگر آنان که اهل تهجّد و شب زنده‌داری بودند.»

نظر آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی درباره آخوند همدانی

عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی درباره استادش در کتاب اسرار الصلاة می‌‌نوسید: حکیم عارف و معلم خبیر و طبیب کاملی بسان او ندیدم...

در جای دیگر از آن کتاب می‌‌‌نویسد: مرا شیخی بود جلیل‌القدر، عارف، عامل، کامل – قدس الله تربته - که کسی نظیر او در این مراتب را ندیدم ....

میزرا جواد آقا ملکی تبریزی از شدت علاقه به استادش (آخوند ملا حسینقلی همدانی)، نام فرزندش را حسینقلی گذاشت. 

وفات آخوند ملا حسینقلی همدانی

آخوند ملا حسینقلی همدانی در تاریخ 28 شعبان 1311 هجری قمری در کربلا، ندای پروردگارش را لبیک گفت و روح بلندش پرواز کرد و در جوار رحمت حق آرمید.

پیکر شریف آن مرحوم در صحن مطهر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ در حجره چهارم صحن، به خاک سپرده شد.

منبع:فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 2159
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

مرحوم آیت‌الله ملاحسین‌قلی همدانی از اساتید عرفان در نامه‌ای به یکی از علما نوشته است: بعد از سعی در مراقبت، بیداری و قیام سحر را اقلاً یک دو ساعت به طلوع فجر مانده، الی مطلع الشمس از دست ندهد و نماز شب را با آداب و حضور قلب به‌ جا بیاورد و اگر وقتش زیادتر باشد، به ذکر یا فکر یا مناجات مشغول بشود.

 

چهل و یکمین شماره نشریه تربیتی اخلاقی خُلُق با هدف ترویج و تبیین مکتب اخلاقی اهل‌ بیت(ع) و پرچمداران عرفان ناب ثقلین از سوی مؤسسه فرهنگی دارالهدی منتشر شد.

در این شماره عناوینی نظیر مبانی، اصول و روش‌های تربیت اخلاقی، روزه، تحفه الهی، محو دلدار،‌ الگوهای قرآنی، تحفه قدسی، چشمه زلال،‌ وصف هشیاری، بررسی و نقد عرفان‌های نوظهور،‌ شمیم انتظار،‌ نامه‌های ره‌نما،‌ حکایت صاحبدلان و حواریون ‌اهل‌ بیت(ع) مطرح شده است.

 

* تنها راه نجات

در نشریه «خُلق» در بخشی با عنوان «نامه‌های ره‌نما» به بیان تنها راه نجات از منظر آیت‌الله ملا حسینقلی همدانی اشاره شده است که در ادامه می‌آید:

عالم ربّانی، مرحوم آیت‌الله ملاحسین‌قلی همدانی بزرگمرد تربیت اخلاقیِ مکتب نجف، برای راهنمایی یکی از علمای طالب راه اخلاق و معنویت، نامه‌ای نگاشته که در آن به نکات بسیار مهمی از جمله راه رسیدن به قرب‌الهی و برخی شرایط رسیدن به آن از جمله التزام به شرع مقدس و نیز بیان دستورالعمل و برنامه‌ای تربیتی پرداخته است. دقت در مطالب این نامه و سعی بر اجرای آن، برای انسان‌های معنویت‌جو بسیار کارگشا خواهد بود.

*متن نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله عَلی اعدائِهِم اجمعین.

مخفی نماناد بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها، راهی به قرب حضرت مَلِکُ المُلُوک جَلَّ جَلالُهُ نیست و به خرافات ذوقیه راه رفتن، لا یُوجِبُ اِلاّ بُعْداً (جز دور گشتن را موجب نمی‌شود)، کَما دَأْبُ الجُهَّالِ وَ الصُّوفِیَّةِ خَذَلَهُمُ اللهُ جَلَّ جَلالُهُ (چنانکه روشِ نادانان و صوفیان است که خداوند خوارشان سازد). اگر چه ذوق در غیر این مقام خوب است. حتی شخص، هرگاه ملتزم بر نزدن شارب(موی‌ سبیل) و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمة اطهار(ع) آورده باشد،‌ باید بفهمد از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بِغَیْرِ ما وَرَدَ عَن السّاداتِ الْمَعْصُومینَ (به غیر از آنچه از سروران معصوم رسیده است) عمل کند.

بِناءً علی هذا (بنابراین) باید مقدم بدارد شرع شریف را و اهتمام کند هر چه در شرع شریف اهتمام به آن شده.

و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده کرده‌ام، اینست که اَهَمّ اشیاء از برای طالب قرب، جِدّ و سعی تمام در ترک معصیت است. تا این خدمت را انجام ندهی، نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فایده‌ای نخواهد بخشید؛ چرا که پیشکش و خدمت کردن کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است، بی‌فایده خواهد بود. نمی‌دانم کدام سلطان، اعظم از این سلطان عظیم‌الشأن است و کدام نِقار (نزاع و جدال) اقبح(زشت‌تر) از نِقار با اوست.

فَافْهمْ مِمّا ذَکَرْتُ اِنَّ طَلَبَکَ الْمَحَبَّهَ الاْلهیَّهَ مَعَ کَوْنِکَ مُرْتَکِباً لِلمَعصِیَهِ اَمْرٌ فاسِدٌ جِدًّا وَ‌کَیْفَ یَخْفی عَلَیْک کَوْنُ الْمَعْصِیَةِ سَببَاً لِلنَفْرَةِ وَ کَوْنُ النَفْرَةِ مانِعةَ الْجَمْعِ مَعَهُ الْمَحَبَّة. و اِذا تَحَقَّق عِنْدَکَ اَنَّ تَرْکَ الْمَعْصِیةِ اَوَّلُ الدّین وَ آخِرُهُ، ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ فَبادِرْ اِلی الْمُجاهَدَةِ، وَ اشْتَغِلْ بَتَمامِ الْجِدِّ اِلَی الِمُراقَبَةِ مِنْ اَوَّلِ قِیامِکَ مِنْ نَوْمِکَ فی جَمیعِ اَناتِکَ اِلی نِوْمِکَ. وَ اَلْزِمِ الاْدَبَ فی مُقَدَّسِ حَضْرَتِهِ وَ اعْلَمْ اَنَّکَ بِجَمیعِ اَجْزاءِ وُجُودِکَ ذَرَّةً ذَرَّةً اَسیرُ قُدْرَتِهِ وَراعِ حُرْمَةَ شَریفِ حْضُورِهِ. وَ اعْبُدْهُ کَأَنَّک تَراهُ فِانْ لَمْ تَکُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ یَراکَ. وَ الْتَفِتْ دائِماً اِلی عَظَمَتِهِ وَ حِقارَتِکَ وَ رَفْعتِهِ وَ دَنائَتَکَ وَ عِزَّتِهِ‌ وَ ذِلَّتِکَ وَ غِناهُ وَ حاجَتِکَ. وَ لا تَغْفُلْ شَناعَةَ غَفْلَتِکَ عَنْهُ جَلَّ جَلالُهُ مَعَ الْتِفاتِهِ اِلَیْکَ دائِماً. وَ قُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ مَقامَ الْعَبْدِ الذَّلیلِ الضَّعیفِ وَ تَبَصْبَصْ تَحْتَ قَدَمَیْهِ بَصْبَصَةَ الْکَلْبِ النَّحیفِ. اَوَلا یَکْفیکَ شَرَفاً وَ فَخْراً اَنَّهُ اَذِنَ لَکَ فی ذِکْرِ اسْمِهِ الْعَظیمِ بِلِسانِکَ الْکَثیفِ الَّذی نَجَّسَتْهُ قاذُورات الْمَعاصی؟

پس، از آنچه ذکر کردم، این را بدان که اینکه محبت الهی را بطلبی و در عین حال، مرتکب معصیت باشی، امری بسیار فاسد است. چگونه بر تو پوشیده است(و نمی‌دانی) که معصیت، سبب نفرت و بیزاری است و نفرت، با محبت جمع نمی‌شود؟ هرگاه در نزد تو ثابت شد که ترک معصیت، اول و آخر و ظاهر و باطن دین است، مبادرت کن  به مجاهده و کوشش و با کوشش تمام، از ابتدای‌ بیداری‌ات از خواب، در همه لحظه‌ها تا زمان خوابیدن، به مراقبت مشغول شو و در محضر مقدس الهی با ادب ملازم باش و بدان‌که تو با تمام جزء جزء و ذره ذرة وجودت، اسیر قدرت خداوند هستی و احترام محضر شریف او را مراعات کن. و «او را چنان عبادت کن گویی او را می‌بینی. پس اگر او را نمی‌بینی، او حتماً تو را می‌بیند».

و دائماً متوجه بزرگی او و حقارتِ خود و بلندیِ او و پستیِ خود و عزّت او و ذلّت خود و بی نیازیِ او و حاجتمندی خود باش. و غافل مباش از زشتیِ غافل بودنت از او، در حالی‌که او دائماً به تو توجه دارد. در برابر او، چون بنده‌ای ذلیل و ناتوان بایست و همچون سگی نحیف در زیر قدم‌های او، دُمْ جنبانی کن. آیا این شرف و افتخار، تو را کافی نیست که در بردنِ نام بزرگش به زبانِ ناپاک تو که کثافاتِ گناهان، آن را ناپاک کرده، به تو اِذن و اجازه فرمود؟

پس ای عزیز! چون این کریم رحیم، زبان تو را مخزن کوه نور، یعنی ذکر اسم شریف قرار داده،‌ بی‌حیایی است مخزن سلطان را آلوده به نجاسات و قاذورات غیبت و دروغ و فحش و اذیت و غیرها مِنَ المَعاصِی (گناهان دیگر) کردن. مخزن سلطان، باید محلّش پر عطر و گلاب باشد،‌ نه مجلس مَمْلُوّ از قاذورات.

و بی‌شک چون دقّت در مراقبت نکرده‌ای، نمی‌دانی که از جوارح سَبْعَه(اعضای هفت‌گانه) یعنی گوش و زبان و چشم و دست و پا و بطن و فرج، چه معصیت‌ها می‌کنی، و چه آتش‌ها روشن می‌نمایی و چه فسادها در دین خودت برپا می‌کنی، و چه زخم‌های منکره به سَیْف و سِنان (=شمشیر و نیزه) زبانت به قلبت می‌زنی. اگر نکُشته باشی، بسیار خوب است. اگر بخواهم شرح این مفاسد را بیان کنم، در کتاب نمی‌گنجد؛ در یک ورق چه می‌توانم بکنم؟! تو که هنوز جوارحت را از معاصی پاک نکرده‌ای، چگونه منتظری که در شرح احوال قلب، چیزی به تو بنویسم؟! پس البِدارَ، البِدارَ اِلَی التَّوْبَةِ الصّادِقَةِ، ثُمَّ الْعَجَلَ، الْعَجَلَ، فِی الْجِدِّ وَ الْمُراقَبَةِ (پس بشتاب، بشتاب به سوی توبة راستین؛ سپس بشتاب بشتاب در کوشش و مراقبت).

خلاصه بعد از سعی در مراقبت، البته طالب قرب، بیداری و قیام سحر را اقلاً یک دو ساعت به طلوع فجر مانده، الی مطلع الشمس از دست ندهد و نماز شب را با آداب و حضور قلب به‌ جا بیاورد و اگر وقتش زیادتر باشد، به ذکر یا فکر یا مناجات مشغول بشود؛ لیکن قدر معینی از شب باید مشغول ذکر با حضور بشود.

در تمام حالاتش، خالی از حزن نبوده باشد. اگر ندارد، تحصیل کند به اسبابش و بعد از فراغ (از نماز صبح)، تسبیح سیدة نساء و دوازده مرتبه سورة توحید و ده مرتبه «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی وَ هُوَ حَیٌّ لا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیر»، و صد مرتبه «لا اِلهَ اِلاّاللهِ» و هفتاد مرتبه استغفار بخواند و قدری از قرآن شریف تلاوت کند و دعای معروف صَباح، یعنی (دعای) «یا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ الی آخر» البته خوانده شود.

و دائماً با وضو باشد، و اگر بعد از هر وضو دو رکعت نماز بکند، بسیار خوب است.

بسیار ملتفت باشد که به‌هیچ وجه، اذیتش به غیر نرسد. در قضاء حوائج مسلمین لا سِیَّما علماء و لا سیما اَتْقِیائِهِم (به ‌ویژه علما و به ‌خصوص پرهیزگاران ایشان) سعی بلیغ نماید.

و در هر مجلس که مَظَنّة(احتمال) وقوع در معصیت است، البته البته اجتناب نماید؛ بلکه مجالست با اهل غفلت بغیر شُغْل ضرورةً (بدون نیاز ضروری) مُضِرّ است؛ اگر چه از معصیت خالی بوده باشد. کثرت اشتغال به مباحات و شوخی بسیار کردن و لغو گفتن و گوش به اراجیف دادن، قلب را می‌میراند.

اگر بی‌مراقبت، مشغول به ذکر و فکر بشود، بی‌فایده خواهد بود؛ اگرچه حال هم بیاورد؛ چرا که آن حال، دوام پیدا نخواهد کرد. گول حالی را که ذکر بیاورد بی‌مراقبه، نباید خورد.

زیاده طاقت ندارم، بسیار التماس دعا از همه شماها دارم. این حقیرِ کثیرالتقصیر والمعاصی را فراموش نکنید و در شب جمعه، صد مرتبه و در عصر روز جمعه، صد مرتبه سوره قدر بخوانید.

و از جمله ابواب عظیمة ایمان، حُبِّ فِی الله جَلَّ جَلالُهُ وَ بُغْضِ فِی الله جَلَّ جلاله(دوستی برای خدا متعال و دشمنی برای او) است «وَ قَدْ عُقِدَ لَهُ فِی الْوَسایلِ وَ غَیْرِها مِنْ کُتُبِ الْاَخْبارِ باباً مُسْتَقِلاًّ فَارْجِعْ اِلَیْها لَعَلَّک تَعْرِفُ عَظَمَتَهُ وَ تَأْخُذُ لِنَفْسِکَ نَصیباً مِنْهُ» (و برای «دوستی در راه خدا» و «دشمنی در راه خدا» باب مستقلی در کتاب وسائل الشیعه و کتب اخبار دیگر منعقد شده است. به آن کتب مراجعه کن؛ شاید عظمت آن را دریابی و بهره‌ای از آن برای خویشتن برگیری).

شکی نیست که محبوب اول، ذات اقدس کبریائی جل جلاله است «بَلْ وَ کُلُّ مَحَبَّةٍ لا تَرْجِعُ اِلی مَحَبَّتِهِ فَلَیْسَ بِشِیْءٍ» (بلکه هر محبتی که بازگشت به محبت خدا نکند، ارزشی ندارد).

ثُمَّ بَعْدَهُ باید هر کس این سلطان عظیم‌الشأن را بیشتر دوست داشته باشد. پس اول محبوب بعد از واجب الوجود، وجود مقدس ختمی مآب است، « ثُمَّ بَعْدَهُ امیرُالُمؤْمِنینَ ثُمَّ الاْئِمَّةُ الْمَعْصُومُونَ: ثُمَّ الْاَنبِیاءُ وَ الْمَلائِکَةُ ثُمَّ الْاَوْصِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ وَ الْاَوْلِیاءُ».(پس از او، حضرت امیر(ع) آن‌گاه امامان معصوم. مرحله بعد، پیامبران و فرشتگان، بعد از آن‌ها، اوصیا و پس از ایشان، دانشمنان و اولیا قرار دارند) و در زمان خودش، اتقیاء زمانش را لا سِیَّما (به ویژه) اگر عالم باشد، ترجیح بدهد در محبت بر کسانی که بعد از اویند، در درجه و هکَذا یَتَنَزَّلُ (همین‌طور پایین‌تر می‌آید).

ولیکن سعی کند صادق باشد در این محبت. مرتبه آسانی نیست. اگر متفکر باشید، خواهید فهمید که اگر آثار محبت در حرکات و سکنات ظاهر شد، ‌شخصِ مُدَّعیِ این محبت، صادق است، وَ اِلاّ فَلا (وگرنه،صادق نیست)؛ لیکن گمان ندارم که به کُنْه و لوازمش برسی، و حقیر هم بیش از این، در وسعم نیست.

اَلْحاصِلُ لا طَریقَ اِلَی الْقُرْبِ اِلاّ بِشَرْعٍ شَریفٍ فی کُلِّ کُلِّیًّ وَ‌جُزْئِیٍّ (خلاصه اینکه هیچ راهی به سوی قرب و نزدیکی به خداوند نیست، مگر به‌ وسیله (عمل به) شرع شریف، در هر امر کلی و جزیی). 

منبع:فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: اخلاق و عرفان , ,
:: بازدید از این مطلب : 1991
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

*در ادامه دعای چهل وچهارصحیفه حضرت می‌فرمایند:"وجعل له وقتابینالایجیز جل وعز ان یقدم قبله ولایقبل ان یوخرعنه"یعنی خداوندبرای روزه داری زمان معین قرارداد به طوری که اجازه ندهد بیشتر از آن ادا گردد و نیز به تاخیر افتادن آن را نپذیرد.

عرض می‌کنیم؛روزه هم مانند نماز دارای زمان بندی خاص خودش است و کسی نمی‌تواند هر طور و هر جا خواست روزه بگیرد یا بیشتر از آنچه واجب است روزه بگیرد " وَ لایَقْبَلُ اَنْ یُؤَخَّرَ عَنْهُ "  نشان می‌دهد فرایض دینی را با نگاه ریاضت کشی نباید دید مثل کسانی که دین نداشته وخداوند را قبول ندارند ولی برای آنکه به توانایی‌های خارق العاده ای برسند هر ریاضتی را می‌کشند حتی به سحر و جادو هم متمسک می‌شوند و یا سختی‌های عجیب و غریبی مثل امساک از خوردن، خوابیدن و..دارند همه اینها ازنظرشرع مقدس اسلام رد می‌شود این جمله امام سجاد علیه السلام ساده است ولی همه را رد میکند فرایض زمان بندی مشخصی دارند و در این مورد هم مشخص است.البته بندگی خداوندکه در فطرت ماست همیشگی است ، خواستن عمر طولانی برای بندگی حقتعالی هم خود یک نوع زیبایی و کمال طلبی الهی است. پس فرایض الهی ازجمله فریضه روزه زمانشان مشخص است و اگر کسی بخواهد زمانشان را تغییر بدهد می‌شود روزه وطاعت شیطانی!

آنکه طالب فیض مناجات است هر شب ماه رمضان را باید عزیز بدارد

موضوع بعدی که اشاره می‌فرمایند:" ثُمَّ فَضَّلَ لَیْلَةً وَاحِدَةً مِنْ لَیَالِیهِ عَلَى لَیَالِی أَلْفِ شَهْرٍ وَ سَمَّاهَا لَیْلَهَ الْقَدْرِ " دراین فراز برتری "شب قدر" بر دیگر شب‌های ماه مبارک رمضان موردتاکیدواقع شده است و آ نچه در آن می‌تواند بگذرد برتراز هزار ماه است ازطرفی بطوردقیق مشخص نمی‌کند کدامین شب ،شب قدر است پس برآنکه طالب فیض و مناجات است هر شب ماه رمضان را باید عزیز بدارد اما موضوعی که مهم است حضرت می‌فرماید در آن شب، فرشتگان و ملائکه به اذن خداوند نازل می‌شوند " تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ من کل امر " اما نمی‌توانیم بگوییم در شبهای دیگر ملائکه و ارواح نزول نمی‌کنند ولی همین اندازه می‌توان گفت که آرایش آن‌ها در شب قدر فرق می‌کند وحرکت مخصوصی دارند وهرکسی طاقت درک این رفت و آمد را ندارد.پس این آرایش شبهای قدر طوری دیگراست همه کارهایشان بر مبنای سلامتی و برکت است.

 *ازبرخی روایات استنباط می‌شود ملائکه فقط درشب قدرنازل نمی‌شوندبلکه وقتی درمجلسی ذکر اهل بیت علیهم السلام ،ذکر امیرالمومنین ویا همین حسین حسین گفتن ما انجام می‌شود عده ای از ملائکه نزول و صعود دارند تا ذکر حسین بعدی را برسانند. یعنی برای هزار هزار حسین گفتن ما کمر به خدمت بسته اند و این بار سنگین را به عرش می‌رسانند و بر میگردند و آنها سنگینی این نام را می‌فهمندکه آن را می‌رسانند.

نزول برکات وسلام الهی بربندگان

بعد از این می‌فرماید " سلام دآئِمُ الْبَرَکَةِ اِلى‏ طُلُوعِ الْفَجْرِ " برکت دائم تا طلوع فجر برای "علی من یشا من عباده"است. همین جا معلوم می‌شود دست کسانی را که خودشان آورده اندبالا می‌گیرند و حسرت برای جا مانده‌ها باقی می‌ماند.

ازطرفی لیله القدر یاد آور حقیقت؛ " یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّةِ " ( دعای شبهای جمعه ) است یعنی اگر کسی هم نخواهد به او می‌دهند تو در ماه رجب خود را برای همین آماده می‌کردی می‌گفتی " یا مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً اَعْطِنى " اصلاً ملائکه امدند برای عنایت کردن ودادن حاجت واصلاً آمدند ببخشند " وَ بِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقِی تُصِیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشَاءُ " ( ابوحمزه ثمالی (

می بینی به ظاهر از خداوند چیزی نخواسته خودش هم خبر ندارد ولی رحمت الهی دستش را گرفته است مگر آن شخص نبود که به قصد دزدی ناموس، شب آمدبالای دیوارخانه ای، صبح هم به صاحب خانه گفته من می‌آیم دخترت را ببرم کسی هم در شهر جرات نمی‌کند به او حرفی بزند ، آمده برای دزدی ، جنایت و زور گیری، صدایی از خانه همسایه می‌شنود:  " أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ " (حدید16) آیا وقت آن نرسیده که قلبها در برابر ذکر خداوند خاشع شوند؟ " گفت چرا! آمدپایین برگشت و توبه کرد و از عباد خاص عالم شد. حق همه را هم تا می‌توانست برگرداند.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1339
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

* وقتی که شما انتخاب کردید مسیر خدای متعال را و متوجه مسیر حضرت حق شدید و در آن مسیر به راه افتادید و فاصله از نفس گرفتید، دیگر نفس انسان را رها نمی کند، دائم مزاحم شماست، دائم می خواهد شما را از عبادات باز دارد، شما می خواهید برخیزید و نافله شب بخوانید، دلتان برای سحر تنگ شده است، شیطان نمی گذارد، نفس نمی گذارد، سخت انسان را زمین گیر می کند، شما می خواهید انفاق کنید، دستتان را می گیرد، شما می خواهید نجوا کنید زبان دلتان را قفل می کند. این کار نفس است.

* این درگیری وقتی جدی شد، انسان با همه وجود به میدان نفس آمد، حقیقتش این است که به عجز می رسد، یعنی احساس می کند که خیلی این دشمن قوی است، اینجاست که اگر انسان پناه به خدای متعال برد و شکوه به خدای متعال کرد، آنوقت خدای متعال به کمک انسان می آید در میدان و این دشمن را دور می کند و زمام را به دست شما می دهد، بعد می بینی این نفس کاملا در اختیار شما قرار می گیرد، با فرمان شما حرکت می کند، در اختیار شماست.

* دو دشمنی که شما دارید و مانع شما هستند، یکی نفس است، واقعا هم خطرناک است و شناختش هم لازم است و هم واقعا کار دشواری است، احتیاج دارد به مطالعه و به تامل، به ریاضت، تدبر و محاسبه، تا انسان آرام آرام این نفس را بشناسد، گاهی اگر شناخت می تواند ببیند این نفس را، واقعا می بیند که کنار من است و غیر من است، و وسوسه می کند و تحریک می کند.

* دوم شیطان است، ابلیسی است که از بیرون با قوای خودش این نفس را تایید و حمایت می کند. که در روایات دیده اید گاهی شیطان و ابلیس برای یک مومن به اندازه یک قبیله بزرگ لشکر گسیل می کند، برای چشمش، گوشش، زبانش لشکر آماده می کند. « إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ » دشمنی می کند با شما، خداوند متعال می فرماید شما هم با او دشمنی کنید، او را دشمن بدانید، کاهل نباشید، واقعا هم دشمن است. اگر با کلمات معصومین و بیان قرآن انسان راه برود واقعا می تواند، این دشمن و دشمنی هایش را ببیند.

* شیطان و ابلیس به شما اجازه نمی دهند راه خدا را بروید، آدم نمی خواهد گناه کند، مومن کِی دلش می خواهد گناه کند، شیطان و نفس نمی گذارند. این ها کارشان این است، وسوسه می کنند، تحریک می کنند.

* در روایات هست که خداوند متعال می فرماید: یکی از دوستان ما را به بهشت برود، هزار هزار از دشمنان ما را به جهنم می روند چون آنها همه شان می خواستند راه شیطان را بروند، و می خواستند این بنده خدا را هم به راه شیطان ببرند، این نمی خواسته برود، آن ها فشار آوردند، آنها اغوا کردند، و این بنده خدا زمین خورده ناراحت هم هست، خدا آن ها را در داوری خودش مجرم می داند و این را خلاص می کند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1380
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393
*اهمیت موعظه
 
یکی از عوامل حیات قلب و مصون ماندن از غفلت‌ها و نسیان‌ها، موعظه‌ است، موعظه، دل‌ها را زنده می‌کند و قلب‌ها را حیات می‌بخشد و انسان را در راه رسیدن به مقاصد عالیه یاری می‌کند. از این رو هم خدای متعال و هم نبی اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) اهتمام فراوانی به وعظ و موعظه‌ عبادت داشتند. این مواعظ الحمدلله جمع شده و برای ما یک سرمایه‌ بسیار بزرگ است.
 
*اهتمام بزرگان به موعظه
 
بزرگان علما به وعظ کردن اهمیت می‌دادند و یکی از وظایف الهی خودشان را در راه تربیت مردم و انجام‌ رسالتی که بر عهده‌شان بوده است، همین می‌دانستند که موعظه کنند. مرحوم حاج شیخ عباس قمی یکی از کسانی بوده که در این راه اهتمام فراوان داشتند و خیلی هم مؤثر بودند.مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری هم همین‌طور بودند و حتی مواعظشان با عنوان مواعظ حاج شیخ جعفر چاپ شده است.
 
مرحوم امام(ره) در برهه‌ای از زمان در مدرسه‌ فیضیه قم بر این امر اهتمام داشتند و افراد زیادی حتی غیر روحانی در آن مجالس شرکت می‌کردند و به واسطه آن مواعظ تربیت شدند. ایشان در ایام تابستان که در شهر محلات حضور داشتند، باز این مجلس وعظ و موعظه را برقرار می‌کردند و حتی شرط کرده بودند که علمای شهر در این مجلس شرکت نکنند؛ حالا به جهاتی که در نظر شریف خودشان بود ایشان در یک برهه از زمان، از نام و نشان پیدا کردن خیلی پرهیز می‌کردند.
 
*شرکت در مجالس موعظه
 
شرکت در مجالس موعظه، سیره‌ سلف صالح ما بوده است. واقعاً انسان گاهی تعجب می‌کند. مرحوم شیخ اعظم انصاری با آن مقام علمی و با آن مقام تقوایی روز‌های پنجشنبه فقط برای شنیدن موعظه، منزل مرحوم حاج سید‌علی شوشتری می‌رفتند که در رتبه شاگردان ایشان بوده است. موعظه‌هایی هم که او می‌کرده به حسب نقل مرحوم میرزا حسینقلی همدانی موعظه‌های خیلی خاصی بوده است.
 
*موعظه‌ قرآنی
 
موعظه یکی از مسلمات در علم تربیت و سلوک و پیمودن راه حق است. یکی از مواعظی که خدای متعال در قرآن شریف نقل فرموده‌، که خیلی موعظه‌ پرمغزی است و در روایات اهل بیت(ع) هم بعضاً به این موعظه‌ عنایت شده موعظه‌ای است که در آیه 77 سوره مبارکه قصص آمده است: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»
 
چند نصیحت و موظع در این کلام نورانی مورد توجه واقع شده است. اولین مطلب این است که خدای متعالی هر انسانی را که خلق فرموده، سرمایه‌های فراوانی در اختیارش گذاشته است. عمر انسان یکی از آن‌هاست. مال و امکانات مالی، استعداد، آبرو، فرصت‌ها، جوانی، حوزه‌ علمیه، استاد، هم‌مباحثه‌ها و دوستان خوب و خیلی امکانات دیگر، همه از نعمت‌هایی است که خدای متعال در اختیار هر انسانی گذاشته است و جزء ما آتاک‌ الله است. این‌ها سرمایه‌های بسیار ارزشمندی هستند.
 
*استفاده بهینه از نعمت‌های الهی
 
این موعظه می‌گوید شما با دو شیوه می‌‌توانید از «ما آتاک الله‌»ها استفاده کنید؛ البته اگر بهره ببرید، چون سه حالت متصور است. یکی اینکه اصلاً استفاده نکنید و به این سرمایه‌هایی که خداوند به شما داده است، توجه نداشته باشید. ممکن است انسان ماآتاک‌الله‌هایی داشته، ولی توجه نداشته باشد؛ لذا هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌کند.
 
اما گاهی انسان به وجود این سرمایه‌ها توجه دارد، آن‌ها را می‌شناسد و می‌داند و متوجه است. حالا گاهی این‌ها را صرف این عالم فانی و صرف چیز‌هایی می‌کند که ماندگار نیست؛ فانی شونده است و باقی نیست. این یک جور است. اما گاهی با آن، دار آخرت را آباد می‌کند؛ یعنی هزینه‌‌دار آخرت می‌کند و زاد و توشه‌ قیامت برای خودش فراهم می‌کند. انسان باید این موعظه را وسیله‌ دار آخرت قرار دهد و آن را خرج امور زودگذر فانی نکند. توجه به این مسأله خیلی مهم است، اما بیشتر انسان‌ها در این وادی عصیان می‌کنند. گاهی انسان زحمت‌های فراوان هم می‌کشد، ولی کجا خرج می‌کند. ما که جزو تجار و ثروتمندان و اغنیا نیستیم که ثروت مالی دنیا از مصادیق ما آتاک‌ الله برای ما باشد، ولو همان مقداری هم که خدای متعال می‌دهد، دو جور می‌شود آن را مصرف کرد. ما اگر کارهایمان را تصحیح نکنیم، چقدر ضرر می‌‌کنیم. مثلاً شخصی که شبی سه چهار ساعت وقت صرف مطالعه و تتبع و فکر می‌کند، مطلب جمع می‌‌کندد، مناقشه، نقض و ابرام و ابداع می‌کند و خلاصه شب را به استراحت نمی‌پردازد، استعداد را به کار می‌گیرد؛ چرا؟ برای اینکه فردا که می‌خواهد بیاید تدریس کند، یک خودنمایی داشته باشد. انا الذی این مطلب را ابداع کرده! آیا این«وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» شد؟ با این استعداد و با این وقت صرف کردن و با این تتبع و با این مجاهدت، وابتغ دار الاخرة شد؟
 
این خیلی مهم است و بزرگان متوجه این مباحث و این موعظ بودند؛ هم واقعاً نواقص و اشکالات کارشان را می‌دانستند و هم در صدد اصلاح آن‌ها بر می‌آمدند.
 
*حکایاتی از سلوک عملی بزرگان
 
آیت‌الله شیخ مرتضی حائری از والدشان مرحوم شیخ عبدالکریم و ایشان از استادشان مرحوم سید‌محمد فشارکی نقل کردند که فرموده بودند تا حدودی موفق شدم درسی که می‌گویم، برای خدا باشد؛ حتی ایشان فرموده بودند که من وظیفه شرعی خودم می‌دانم که اگر یک طلبه مستعدی سؤال کرد و اشکال درسی داشت، هر چقدر وقت می‌خواهد، بایستم و توضیح بدهم و مطلب را برایش جا بیندازم و رفع اشکال کنم؛ این را وظیفه خودم می‌دانم که به قصد قربت آن‌ها را انجام بدهم. ولی یک چیز برای من حل نشده است که وقتی یک مطلبی را تحقیق کردم، اگر کسی مناقشه کرد و همه ساخته‌های مرا با مناقشه‌ خودش ابطال کرد، در آنجا برای خدا دفاع کنم، نه برای اینکه بگویم من درست فکر کرده‌ام؛ هنوز موفق به این نشده‌ام.
 
ببینید چه جور موشکافانه اهل حساب و کتاب بوده‌اند. خوب محاسبه کرده، اشکالات و ضعف‌های خودشان را شناسایی می‌کنند و در صدد برطرف کرده آن‌ها هستند. خود آقای حائری همین‌جور بودند. وقتی این بزرگوار تدریس می‌کردند معلوم بود اگر در درس إن قلت و قلت رد و بدل می‌شد، مواظب این جهات بودند که برای خدا باشد. خیلی وقت‌ها شاگردان فاضل ایشان که اشکال می‌کردند ایشان‌ بعد از مقداری وقت می‌فرمودند که بس است؛ می‌ترسم مجادله شود. ایشان واقعاً اهل فکر بوده اما مواظب بود که فکرش، نوشته‌هایش، گفتارش، اشکال و جواب‌دادن‌هایش، همه این‌ها «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» باشد.
 
در چاپ کردن کتاب و منتشر کردن مطالب هم این گونه بودند. ایشان یک جلد از ابتغاء الفضیله‌شان چاپ شد و بقیه را چاپ نکردند. بعضی از قسمت‌های اصول ایشان بعد از فوت‌شان چاپ شد. خلاصه؛ بعد که بعضی از دوستان و تلامذه‌ ایشان پرسیده بودند: چرا؟ جوابشان این بود که اگر بر این نفس بود، همان اولی بس بود، یعنی وقتی در دلش می‌بیند که هنوز مطمئن نیست که این چاپ کردن برای خودنمایی است یا برای پیشبرد علم و ترویج شریعت، اینجا خودش را نگه می‌دارد و کنترل می‌کند.
 
مرحوم آیت‌الله بروجردی هیچ نوشته‌ای از خودشان را چاپ نکردند. ولی کتب سلف را احیاء کردند، حضرت استاد در درس از ایشان به محی‌السلف تعبیر می‌کردند. همین کتاب مفتاح الکرامه در حوزه‌ها نبود؛ جامع الرواه نبود؛ ایشان این‌ها را احیا کردند. چقدر مهم است که انسان توجه کند و ما آتاک‌الله‌ها را پیدا کند.
 
مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری از آن زهادی بودند که خادم ایشان نقل کرده است که من زمستان سرد، منقل را آتش کردم که برای ایشان ببرم تا بردم داخل اتاق ایشان، فرمودند که من هنوز نتوانستم برای طلاب زغال تهیه کنم، چون پول نرسیده، لذا من نمی‌توانم خودم را گرم کنم.
 
در اواخر ایام حیاتشان برای حوزه علمیه قم پنجاه هزار تومان بدهکار بودند. پنجاه هزار تومان آن موقع نمی‌دانم چند میلیارد تومان امروز می‌شود. این مقدار بدهکار بودند، نه برای شخص خودشان، بلکه برای حوزه علمیه قم. بعد فرموده بودند من از قرض داشتنم نگران نیستم؛ از این نگرانم که خدای متعال بفرماید ما به تو آبرو داده بودیم، چرا بیش از این قرض نکردی که خرج حوزه کنی؛ یعنی این آبرو هم یکی از ما آتاک‌ الله است.  در روایات هم هست همان طور که خدا زکات مالتان را بر شما واجب کرده، زکات وجاهت شما را هم لازم کرده است.
 
*حکایتی از مرحوم آیت‌الله نائینی
 
مرحوم استاد شیخ مرتضی حائری نقل می‌کردند که آقای نائینی در این چیزها خیلی دقیق بودند. خود مرحوم استاد یک جا فرموده‌اند و نوشته‌اند که من در مسأله‌ کشف حجاب به حدی ناراحت بودم که رفتم در فلان مسجد و از بس ناراحت بودم، راجع به این مسأله در بین مردم صحبت کردم، اما من نمی‌دانم برای خدا بود یا برای عصبیت دینی خودم بود.
 
عمل انسان گاهی به آسمان می‌رود و بر می‌گردد، چون وقتی دقیق‌تر محاسبه می‌‌شود، معلوم می‌شود که برای خدا نبوده و برای خودش بوده است. کسی که می‌خواهد آن مراتب عالیه را بپیماید، باید محاسبات دقیق داشته باشد و کلاه سر خودش نگذارد؛ همچنان که بزرگان این گونه محاسبه می‌کردند.
 
امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق بدهد که اگر در روز قیامت به ما گفتند و احتجاج کردند، در آنجا بگوییم: خدایا! خلقتنا، هدیتنا، وقفتنا برای این که به حوزه علمیه بیاییم، برای اینکه تحصیل علم دین و ترویج شریعت کنیم و از همه نظر زینت و مایه خشنودی حضرت بقیةالله (ارواحنا فداء) باشیم و اسلام، تشیع، مذهب اهل بیت(ع) را ترویج کنیم. همه اینها برای این بود و هیچ مقصد دیگری نداشتیم.
 
بنابراین، این جمله مبارکه را که ظاهراً مخاطب این کلام، قارون بوده و مردم صالح و اندیشمند آن زمان، این نصایح را به او کردند، خدای متعال این نصایح را که خیلی نصایح درستی بوده، تقریر و نقل فرموده و ائمه(ع) هم به حساب بعضی روایات تقریر فرموده‌اند. این مطالب، قیاساتها معها است و اصلاً تعبدی نیست. هر عاقلی وقتی محاسبه‌ای می‌کند، می‌بیند که مخیر است که با این «ما آتاک‌ الله‌»ها یک جای محدوده و فانی را آباد کند، یا یک جای باقی و همیشگی را آباد کند. فطرت و عقل سالم هر انسانی قسم دوم را انتخاب می‌کند.
 
خدای متعال ان‌شاءالله به همه ما توفیق اتعاظ به این موعظه‌ شریفه را عنایت فرماید.
 
منبع:فارس
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1177
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

*فوز عظیم

بحث ما درباره مواعظی بود که در آیه 77 سوره مبارکه قصص ذکر شده که البته این موعظه از زبان حضرت موسی و یا از زبان مؤمنان قوم حضرت موسی(ع) خطاب به قارون است، ولی مواعظ پر مغز و بسیار قابل توجهی است که خدای متعال آن‌ها را بیان فرموده و ائمه(ع) هم به حسب بعضی نقل‌ها به آن‌ها توصیه مؤکد کرده‌اند.

جمله اول را توضیح دادیم که «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» این موعظه بسیار ارزشمندی است؛ البته باید توجه داشت که این، مرتبه اعلای موعظه نیست و مقام بالاتر از این هم وجود دارد؛ اگر چه خود این مقام، بسیار ارزشمند و فوز عظیم است؛ همانطور که در قرآن فرموده است: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ».

این‌ که ما به واسطه زندگی دنیا و هرچه که خدای متعال به ما داده، دار آخرت را آباد کنیم، کار بسیار ارزشمند و فوز عظیمی است. بالاخره این کار تجار هوشمند است. اما کسی را می‌بینید که رضای خدا و تقرب به خدا را ابتغاء می‌کند و کاری به دار آخرت و دار دنیا ندارد؛ فکرش بالاتر است. اگرچه این شخص دار آخرت را هم دارد، ولی جایگاه کسی را دارد که خداوند را طلب می‌کند: «ولا یبتغی غیره و لا ینظر الی غیره»، معلوم است که او را در آخرت هم در بهترین جایگاه‌ها قرار می‌دهد و همه حضرات معصومین(ع) این گونه بودند. این یک نکته که خوب است انسان در این راه‌ها گام بردارد و این امور را بداند.

*این حرف‌ها باید به گوش مردم بخورد

اگر یادتان باشد، مرحوم امام(ره) زمانی که بحث تفسیر را شروع کردند، جمله‌ای فرمودند: البته آن تفسیر، تفسیری سنگین و معرفتی بود که متأسفانه تعطیل شد. فرمودند: آقای حکمی - که یکی از بزرگان علمای قم و اهل معنا بوده- می‌فرموده این حرف‌ها باید به گوش مردم بخورد و ما هم این حرف‌ها را می‌زنیم تا به گوش مردم بخورد، شاید بعضی افراد به فکر بیفتند و به این مقامات برسند، ولو گوینده هم فقط الفاظی را بگوید و یا در صدد عمل بر نیاید، ولی همین که به گوش مردم بخورد، شاید عده‌ای به این فکر بیفتند که این راه‌ها را بروند و به آن مقامات برسند.

*نصیب انسان از دنیا

«وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»، در اینکه مفاد این جمله چیست، احتمالاتی مطرح است. در مورد این قسمت از آیه باید از دو جهت بحث کرد: یکی این که به حسب تفسیر و استظهار از آیه مبارکه چه چیزی مقصود است؛ جهت دوم این است که مفاد آیه هر چه که می‌خواهد باشد، این جملات خودش موعظه‌آمیز است. بنده از جهت دوم آن‌ها را ذکر می‌کنم، نه از جهت اول که تفسیر آیه شریفه است.

احتمال اول این است که جمله «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» همانی است که در جمله قبل ذکر شد. جمله قبل این بود که ابتغاء کن به «فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ». این یک موعظه است. بعد برای اهتمام به آن می‌فرماید که آن را فراموش نکن؛ نصیب انسان از دنیا چسیت، آن هم نصیب حقیقی‌اش؟ نصیب واقعی انسان، ابتغاء به «ما اتاک الله فی الدنیا الدار الاخره»‌است. بعد تأکید می‌کند که آن را فراموش نکن.

در بعضی از روایات و نقل‌ها هست که ائمه(ع) به مردم می‌فرمودند: بروید بازار سراغ طلب حلال و لا تنس عزک؛ عزت شما این است که طلب حلال کنید. اینجا هم همین است که نصیب خود را از دنیا فراموش نکن. بعضی‌ها اصلاً تفسیر آیه را همین قرار داده و این طور فهمیده و استظهار کرده‌اند.

حالا چه مفاد آیه این یا چیز دیگری باشد، حرف درستی است که مواعظ را فراموش نکنیم و غفلت‌ها ما را نگیرد. موعظه‌ای را می‌شنویم و می‌گوییم،‌ ولی بعد انسان فراموش می‌کند و این مسأله برای ما خیلی مهم است. ما که حرف می‌زنیم و منبر می‌رویم و مردم را به آخرت دعوت می‌کنیم، خودمان را فراموش نکنیم.

*مثل شمع نباشید

مرحوم قدوسی خیلی مرد با صفا و با اخلاص و فاضلی بودند. ایشان گاهی در مباحث اخلاقی برای طلابی که تبلیغ می‌رفتند، توصیه می‌کردند شما مثل شمع نباشید. شمع خصوصیتش این است که پرتوافشانی می‌کند، ولی خودش نابود می‌شود. می‌سوزد و پرتوافشانی می‌کند و دیگران از نور او استفاده می‌کنند، اما خودش تمام می‌شود. حالا خدای ناکرده انسان منبر برود، تبلیغ کند، حرف بزند و در اثر موعظه‌ها و حرف‌های او دیگران به خدا نزدیک و اهل عمل شوند، اما خودش این‌ گونه نباشد یا عامل به آن حرف‌ها نباشد؛ آن‌ها حجت علیه خودش می‌شود و خودش پیش خدا روسیاه خواهد بود؛ مثل شمعی است که سوخته و دیگران از او بهره برده‌اند.

معنای دوم «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»‌ مقصود از آن، ما یبتغی به الاخره است، نه خود ابتغاء؛ یعنی مراد نعمت‌هایی است که ما با آن‌ها می‌توانیم ابتغاء آخرت کنیم و این‌ها در واقع نصیب واقعی ما از دنیا است. مثلاً همین جوانی، استعداد، سلامت و بودن در شهری مثل قم و در جوار شخصیتی مثل حضرت معصومه(س) نعمتی است که نبتغی بها الدار الاخره است. می‌توانیم همه این‌ها را وسیله آبادی آخرت قرار دهیم. نصیب ما از دنیا همین‌هاست که ما با به کار گرفتن صحیح آن‌ها می‌توانیم آخرت خویش را آباد کنیم. این معنای دوم، معنای خوبی است و خیلی‌ها هم این‌ طور فهمیده و استظهار کرده‌اند. در بعضی از روایات، آیه شریفه این گونه تفسیر شده است؛ یعنی مصادیقی از وسایل ابتغاء در آنجا به خصوص نام برده شده که روشن است که آن‌ها از باب مثال است.

کسی که حالت اشتغال به امور دنیا هنوز دامنگیرش نشده است، به خصوص در سر حد جوانی که هنوز عائله‌اش زیاد نشده و اشتغالات مختلفی پیدا نکرده، اگر انسان واقعاً خودش و قوای علمی خودش را تقویت نکرده باشد، بعدها به قدری اشتغالات و امور مختلف هست که اصلاً فرصت نمی‌کند.

پس فراغت، یکی از نعمت‌ها است. حضرت(ع) این نعمت‌ها را برشمردند، ولی روشن است که این‌ها از باب مثال است. این‌ها نعمت‌های بسیار مهمی است که نقش اساسی دارند و از آن طرف هم خیلی مورد غفلت‌اند. انسان حواسش نیست که تا سلامت و فراغت و نشاط دارد، از آن استفاده کند.

*یادی از مرحوم استاد قاروبی(1)

مرحوم استاد می‌فرمودند: من همیشه چایی‌ام آماده بود؛ هر وقت خسته می‌شدم، یک استکان چایی می‌خوردم تا خستگی‌ام مرتفع شود.،افزودند طلبه‌ای که چایی‌خور نباشد، زعم من این بود که اصلاً درس‌خوان نیست، چون خسته می‌شود، چه کار می‌کند. ما خسته‌ می‌شویم، یکی دو ساعتی که نمی‌توانیم استراحت کنیم، بلکه خسته که می‌شویم، یک چایی می‌خوریم و دوباره مشغول می‌شویم.ایشان می‌فرمودند: من قطعاً از علامه حلی بیشتر کار کردم. علامه‌ای که انسان از این همه تصنیفات و از این همه کارها، واقعاً در حیرت است که علامه با اینکه عمرش خیلی هم زیاد نیست، این هم تألیفات دارد. بنده خودم از ایشان شنیدم که می‌فرمودند: من قطعاً از علامه بیشتر کار کردم.

واقعا هم همین‌طور بود و ما خودمان در مورد ایشان متحیر بودیم که ایشان چه کرده؛ آقایانی که می‌‌گویید نمی‌رسیم تقریرات بنویسیم، این بزرگوار هر درسی رفته بودند، تقریراتش را نوشته بودند. حدود ده ماه درس سیدعلی بهبهانی رامهرمزی که در اهواز مدفون است، شرکت کرده و تقریراتش را نوشته بودند. اصول مرحوم فشارکی را که چاپ هم نشده، استنساخ کرده بودند.

ایشان می‌فرمودند: یکی از نوه‌های شیخ اعظم پیش من آمده بودند، برای اینکه به ایشان درس بگویم، من به آن‌ها گفتم که به آقازاده‌ها درس نمی‌گویم، چون معمولاً خیلی دنبال درس نیستند، مگر بعضی‌ها، ولی این آقازاده را قبول کردم، به این شرط که تمام خطیات مرحوم شیخ را در اختیار من بگذارد که ایشان قبول کردند. من هم تابستان‌ها گرم، ساعت‌های ظهر عرق می‌ریختم، می‌رفتم خانه ایشان و کتب مرحوم شیخ را که هنوز چاپ نشده بودند و یا حرف‌های شیخ را که خطیاتش پیش آن‌ها بود، استنساخ می‌کردم.

من نمی‌دانم بین ایشان و خدای متعال چه معامله‌ای بود که اصلاً دنبال نام و نشان نبودند و درصدد چاپ کتاب‌هایشان هم برنیامدند. جهاتی بود که بین خود و خدا داشتند و این‌ جور با اخلاص کار می‌کردند. خود ایشان به بنده فرمودند که من از رفتن در برخی ختم‌ها و بعضی کارهایی که کرده‌ام، پشیمانم؛ کاش این‌ها را در فقه آل محمد(ص) صرف می‌کردم.

احتمال سوم که بیان شده و معنای خوبی است و مرحوم علامه طباطبایی و غیر ایشان از مفسران فرموده‌اند که مقصود از «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» یک دفع دخل مقدر است؛ یعنی کسی ممکن است بگوید که اگر من امکانات و دارایی‌هایم را خرج خیرات و مبرات کنم، برای آینده‌ام چیزی نمی‌ماند.

یادم می‌آید کسی که قریب به حال احتضار بود و شخص ثروتمندی هم بود، بعضی از اهل خیر رفته بودند که حالا که داری می‌روی، خدمت و کارهای خیر انجام بده، گفته بود که بچه‌های من را می‌خواهید به خاک سیاه بنشانید. ترس داشت که من اگر بخواهم با این ابتغاء دار آخرت کنم، فرزندانم بیچاره و فقیر می‌شوند، لذا این یک دفع دخل مقدر است که می‌گوید «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»؛ فراموش نکن که تو برای زندگی دنیا متاع قلیلی لازم داری و آنچه که تو در دنیا به آن نیاز داری،‌ خیلی نیست که بترسی و نخواهی با آن آخرتت را آباد کنی و کار خیر انجام ندهی و از دیگران دستگیری نکنی. اگر این باشد، مطلب جدیدی است، بنابراین، اگر با مازاد امکاناتت، آخرتت را آباد نکنی، برای دیگران می‌ماند. این هم احتمالی است که مرحوم علامه طباطبایی فرموده‌اند و احتمال خوبی هم است.

*یکی از مظاهر عدم توکل به خدای متعال

حالا مراد آیه این باشد یا نباشد، ولی از نظر اتعاظ و موعظه مطلب درستی است. امروز یکی از مظاهر عدم توکل به خدای متعال، نمی‌شود و نداریم است که بر جامعه ما تأثیر گذاشته است. جامعه تشیع در اثر این القائات، از نظر تولید نسل و بچه‌دار شدن خیلی مراعات می‌کنند که از ترس است و این برای ما آثار سیاسی هم دارد؛ مخصوصا الان که ما در معرض خطریم.

معنای اخیری که عرض می‌کنم، ولو معانی دیگری هم برای این جمله گفته می‌شود، این است که باز خود این مسأله اخیر هم مهم است. «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» یعنی چه؟ یعنی درست است که ما گفتیم «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ»، ولی یک وقت خیال نکن معنایش این است که در دنیا رهبانیت را انتخاب کنی و دیگر دنبال دنیا نروی.

این، جلوگیری از یک برداشت ناصواب است. مثلاً بعضی‌ها که در صدر اسلام این چنین برداشت بدی را کرده بودند و همه چیز را به سبب آیات زهد و مطالب این‌ چنینی که به گوششان رسیده بود، کنار گذاشته بودند. این‌ها را رسول اکرم(ص) منع می‌کردند. درست است که باید وجه اهم کار را آخرت قرار داد، اما نصیب خویش از دنیا را هم متحدداً به حدودی که در شریعت بیان شده است، از نظر احکام الزامیه و احکام غیر الزامیه نباید فراموش کرد.

*حکایتی از درس اخلاق آیت‌الله قاضی

نقل است مرحوم آقای قاضی(ره) وقتی نصیحت می‌کردند، خیلی افراد تحت تأثیر واقع می‌شدند؛ مخصوصاً وقتی که درباره دنیا و بی‌ارزشی دنیا صحبت می‌کردند، انقلابی در افراد ایجاد می‌شد. مرحوم استاد می‌فرمودند که باجناق مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاهرودی در درس مرحوم آقای قاضی شرکت می‌کرده و خلاصه مرحوم آقای قاضی هم راجع به دنیا و بی‌‌اعتباری دنیا و این مسائل صحبت می‌کردند؛ این آقا به حدی تحت تأثیر واقع شده بود که می‌آید منزل و به خانواده‌اش می‌گوید که حاضری با طلاق توافقی از یکدیگر جدا شویم؟

خانمش خیلی ناراحت می‌شود و می‌رود پیش آقای شاهرودی و گلایه می‌کند که شوهرم چنین حرف‌هایی می‌زند. آقای شاهرودی با ذکاوتی که داشتند، متوجه می‌شوند و می‌دانستند که منشأ آن از کجاست. به باجناق خود می‌فرمایند: شما من را مجتهد می‌دانی یا نه؟‌ می‌گوید: بله! می‌فرمایند: بنده حکم می‌کنم که بر شما حرام است که در درس آقای قاضی شرکت کنید. ایشان هم متشرع بودند و خلاصه این فتوای ایشان را گوش می‌دهند و دیگر نمی‌روند و کار به طلاق نمی‌انجامد.

بنابراین، معنای دیگری که برای «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»‌ متحمل هست، این است که می‌گوییم در کنار توجه به «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ»، بگوییم که «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»‌؛ یعنی نصیب خودت را به مقداری که در شریعت گفته شده است، فراموش نکن.

خدای متعال إن‌شاءالله همه ما را موفق به اتعاظ به این مواعظ حسنه بفرماید.

 

*پی‌نوشت:

-حضرت آیت‌الله میرزا کاظم تبریزی(قاروبی): در سال 1300 قمری در خانواده‌ای مذهبی در تبریز دیده به جهان گشود،‌ بعد از تحصیل دروس مقدماتی در تبریز یک سال در حوزه علمیه زنجان مشغول تحصیل شد و پس از آن راهی تهران شد و مدت دو سال فلسفه را از استادان مبرز آن روز تهران آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی و میرزا مهدی آشتیانی فرا گرفت، پس از تهران توقف کوتاهی در قم داشت و سپس با فشار زیاد رضاخان به حوزه علمیه قم در سال 1361 قمری برای تکمیل معلومات خود به اتفاق علامه محمدتقی جعفری راهی نجف اشرف شد و در آن دیار به فراگیری دانش، تهذیب نفس، ریاضت‌های شرعی، تألیف و تدریس پرداخت. در سال 1358 شمسی به هنگام تدریس در مسجد سلماسی قم، فک ایشان بسته شد و با عدم تأثیر معالجات پس از هفت سال تدریس در قم، برای همیشه جلسه درس ایشان تعطیل شد و در مدت 16 سال پایانی حیات در منزل به تحقیق و تألیف پرداخت. سرانجام روح بلند این اسوه علم و تقوا در بیست آذر ماه 1374 به ملکوت اعلی پر کشید و پیکر مطهرش در آرامگاه ابوحسین قم به خاک سپرده شد.

 

منبع:فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1328
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمد طاهری، مدیرکل فرهنگی نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌ها، در همایش تجلیل از اساتید قرآنی کشور که در تالار هویزه باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد، در سخنانی بر مهجوریت قرآن کریم در بین همه تأکید کرد.

 
وی گفت: از مهجوریت قرآن همین یک مورد بس است که مردم به علم بشری که هر روز در حال تحول است اعتماد می‌کنند اما به قرآن کریم که شک و تردید در آن نیست به همان میزان که به علم بشر به یقین رسیده اند، اعتماد ندارند.
 
حجت الاسلام طاهری افزود: در مهجوریت قرآن کریم همین بس است که از کلام قرآن کمترین استفاده و بهره ها برده می‌شود. امروزه وقتی وارد فضای دانشگاه می‌شویم هنوز دنبال آموزش، انس با قرآن و فرهنگ سازی قرآنی هستیم در صورتی که نباید این گونه باشد.
 
مدیرکل فرهنگی نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌ها در ادامه با ارائه پیشنهادی برای رفع مهجوریت قرآن کریم، تصریح کرد: برای رفع مهجوریت از قرآن کریم سه گام اساسی لازم است. استحکام دادن به اعتقاد به قرآن در بین جوانان یکی از این گام هاست. همه جوانان ایرانی به قرآن کریم اعتقاد دارند اما باید این اعتقاد را با ایجاد انس بیشتر با قرآن استحکام داد که این کار راهکارهای خاص خود را دارد.
 
وی اظهار کرد: گام دوم تبدیل عقیده به باور است، برای ایجاد انس با قرآن کریم باید عقیده های استحکام داده شده را به باور تبدیل کنیم و قبول کنیم و باور کنیم که قرآن کتاب زندگی و پاسخ همه نیازهای بشری را در دل خود دارد. اگر به این باور رسیدیم گام سوم بهتر برداشته خواهد شد.
 
حجت الاسلام طاهری یادآور شد: گام سوم در راه رسیدن به انس به قرآن کریم تبدیل باورها به رفتار است. ما برای اینکه انس با قرآن کریم را نهادینه کنیم باید اول اعتقاد را استحکام بخشیم و سپس آن را تبدیل به باور کنیم تا در نهایت این باورها به رفتار تبدیل شوند. باید برای هر گامی که برداشته می شود یک برنامه مدون داشته باشیم.
 
مدیر کل فرهنگی نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها در پایان یادآور شد: فعالیت های قرآنی در همه حوزه ها و در همه اشکال امکان پذیر است و نباید ترس از اینکه عملیاتی نشوند داشته باشیم.
 
منبع:تسنیم
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1337
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

نصیحتی لازم برای طلاب

بحث ما در مورد موعظه‌ قرآنی بود که در آیه 77 سوره مبارکه قصص ذکر شده است. چند نصیحت مهم در این آیه مبارکه ذکر شده بود که به این نصیحت رسیدیم. «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»

ممکن است کسی به ذهنش بیاید که این نصیحت خیلی با صنف ما طلاب علوم دینی ارتباطی ندارد و شبیه نهی از شرب خمر و گناهان آنچنانی است که مبتلا به ما نیست. اما با مقداری تأمل متوجه می‌شویم که اتفاقاً این از آن نصایحی است که ارتباطی قوی با این صنف هم دارد. البته سنخ فسادهایی که ممکن است از روحانیون و طلاب و علما سر بزند،‌ با فسادهایی که از دیگران سر می‌زند، فرق می‌کند. گاهی انسان می‌بیند در یک سخنرانی یا در درسی، سخنی گفته می‌شود که به مقتضای شعاع نفوذ کلمه‌ آن شخص، منشأ فساد و غیبت و اختلافات و منشا ناامیدی می‌شود. خیلی پیش آمده که کسی مطلبی را از یکی از بزرگان و یا مراجع تقلید در منبر یا در درس نقل می‌کند بدون اینکه توجه داشته باشد که آن مرجع تقلید این سخن را به چه نحوی و در چه جایی و برای چه اشخاص فرموده‌اند. همین نقل کردن در منبر و یا درس، گاهی موجب فساد می‌شود. همچنین گاهی انسان در میان اقوام و خویشان و عشیره مطلبی را نقل می‌کند که این مطلب موجب فساد در آن خانواده و آن گروه و آن اقربا می‌شود؛ به خصوص وقتی که طرف روحانی و طلبه باشد که دیگر شک نکرده و فکر می‌کنند حتماً راست گفته و درست است.

این دقت‌ها خیلی مهم و لازم است

یکی از بزرگان را می‌شناختم که اگر در جایی اطلاعیه‌ای زده می‌شد که مطالب مناسبی در آن نوشته نشده بود،‌ نمی‌ایستادند که آن را بخوانند؛ می‌فرمودند اگر من بایستم و آن را بخوانم، نظر خیلی‌ها جلب می‌شود که آقای فلانی مثلاً دارد فلان اطلاعیه را می‌خواند و این کار هم موجب ترویج آن امر ناصواب می‌شود و هم باعث می شود افرادی که بی‌تفاوت رد می‌شدند و انگیزه‌ای برای خواندن آن نداشتند، الان متوجه این مطلب بشوند و انگیزه برای خواندن پیدا کنند و پس از خواندن، این مطالب را در جاهای مختلفی نقل کنند و همین باعث انتشار این مطلب شود. این دقت‌ها خیلی مهم و لازم است. کسی که روحانی می‌شود و مورد توجه مردم است، باید با دقت به این امور توجه کند.

سادگی بسیار بزرگ

بنده یادم هست که در دوران نزدیک به انقلاب بود که یکی از اعاظم علمایی که از نظر علمی قابل توجه و نویسنده توانایی بود، وقتی ایشان از مرز عراق وارد ایران شد، در مرز، آن خبیث‌ها که می‌خواستند از هر چیزی استفاده کنند، با ایشان مصاحبه‌ای کرده بودند. ایشان هم به عنوان اینکه این شاه تنها شاه شیعه و شاه تنها کشور شیعه در عالم هست، دعایی کرده بودند؛ آن دعا هم معلوم نیست چه بوده است.

بنده شاهد بودم که ایشان وارد مجلس ختمی شد و مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی و بزرگان دیگری که بودند، اصلاً بلند نشدند. چرا؟ چون آن وقت تجلیل از این آقا با اینکه آدم خوب و ملایی بود، ولی با این سادگی بسیار بزرگ این اشتباه را انجام داده بود و این احترام از طرف مراجع عظام این نتیجه را می‌داد که تقویت آنها بود. لذا مراجع و بزرگان با این مداقه و با این محاسبه جلوی ایشان در بین جمعیت بلند نمی‌شدند تا مردم بدانند که این راه ناصواب است و این شخص مورد حمایت نیست و این مقال درست نیست.

منشأ فساد در انسان

«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ» در ذیل همین آیه شریفه روایت جالبی در تفسیر کنزالدقایق آمده و مرحوم مجلسی هم در باب الفساد این روایت را نقل فرموده است که بخشی از آن را در جلسه قبل عرض کردم، در این روایت بیان شده است که منشا فساد در انسان‌ها از درون خودشان نشأت می‌گیرد. این فساد ظاهر، منشأ درونی دارد و منشأ اصلی آن غفلت از خداوند متعال است. این غفلتی که منشأ فساد ظاهری است، از سه امر دیگر نشأت می‌گیرد: «و هذا الفساد یتولد من طول الامل و الحرص و الکبر»

ضرورت شناخت امراض نفسانی

آنچه را که ائمه(ع) می‌فرمایند، برای این است که ما اگر بخواهیم بیماری‌های نفسانی و مشکلات اخلاقی خودمان را درمان کنیم و مهذب باشیم، باید منشأ بیماری‌ها را بشناسیم و به فکر ریشه‌کن کردن آنها باشیم. اگر انسان آنها را اصلاح نکند، به مجرد غفلت یا خسته شدن یا عوامل دیگر، فوراً آن امر درونی کار خودش را می‌کند. کسی که حسادت درونی خودش را حل نکرده است، هر چقدر هم سعی کند که در ظاهر حسادت نورزد، ممکن است که تا مدتی موفق باشد، ولی ناگهان سر بزنگاهی ظاهر می‌شود. بخل و حب به شهوات و امراض دیگر نفسانی نیز همه این گونه هستند.

لذا در برخی از روایات، منشأ این امراض را به ما تذکر می‌دهند و می‌فرمایند که اگر می‌خواهید کار حسابی انجام دهید که دیگر گرفتار نشوید، باید منشأ واقعی آن را اصلاح کنید و دنبال اصلاح آنها باشید.

حب دنیا

منشأ اینکه انسان حرص می‌ورزد و آرزوهای طولانی و درازمدت دارد که حتی از عمرش هم بلندتر است، چیست؟ حضرت(ع) طبق این نقل می‌فرمایند: «اصلها من حب الدنیا و جمعها و متابعة النفس و هواها واقامه شهوات ها و حب المحمدة و مرافقة الشیطان و اتباع خطواته و کل ذالک یجتمع تحت الغفلة عن الله و نسیان مننه»

علاقه‌‌مندی به دنیا و جمع کردن مال دنیا باعث می‌شود که هر روز حرص انسان بیشتر شود و آرزوها و آمالش افزون و طولانی‌تر شود و حالت تکبر و نخوت در او به وجود آید. بعضی‌ها خیال می‌کنند که مال و ثروت داشتن امتیازی است و برای همین بر فقرا و کسانی که در آن سطح از ثروت نیستند، تکبر می‌ورزند و دیگر دوست ندارند که با آنها هم غذا و هم‌نشین شوند و رفت و آمد کنند. علت این بیماری چیست؟ حب دنیا و جمع کردن مال دنیا. چون چند تا باغ و خانه و ماشین دارند، وقتی این‌ها را که حساب می‌کنند، خودشان را از دیگران بالاتر می‌بینند.

همچنین منشأ دیگری هم ذکر کرده‌اند که پیروی کردن از مشتهیات و خواسته های نفس است؛ نفسی که تربیت نشده و خواسته‌هایش، خواسته‌های ناصوابی است.

گاهی نعوذبالله همین چیزهایی که ظاهرش هم دنیا نیست، اما در واقع دنیاست، انسان را فریفته می‌کند. برخی از مناصب روحانی، مثل همین تدریس کردن، گاهی همین گونه است؛ از اینکه افاده و تدریس کند و کر و فر داشته باشد و حرف‌ها را نقد کند و طرف مقابل را از نظر علمی مقهور خود کند، لذت می‌برد و قصدش از این کار، اقامه حق و ابطال باطل نیست.

حکایتی از آیت‌الله سیدمحمد فشارکی

آقای شیخ مرتضی حائری نوشته‌اند که والد ما می‌فرمود که مرحوم سیدمحمد فشارکی می‌فرمودند «من بحمدالله توفیق دارم که درسی را که می‌گویم، برای خدا باشد، ولی هنوز یک چیز برای من حل نشده و آن این است که اگر کسی به من اشکال کند و بخواهد حرفم را رد کند، وقتی جواب اشکال را می‌دهم، نمی‌دانم برای خدا و دفاع از حق است یا اینکه دفاع از نفس است.» این بزرگان با این چنین دقت‌هایی کارهای خودشان را محاسبه و بررسی می‌کردند و دلسوز به حال خودشان بودند.

ما باید در این قسمت‌ها به خدا پناه ببریم، چون از همین جاها کم‌ کم شیطان تقویت می‌شود تا به جاهای بالاتر می‌رسد. حالا ببینید تا کجاها می‌رسد. شلمغانی را که حالش را شما می‌دانید که چقدر مرد بزرگی بوده است! کتاب التکلیف شلمغانی یک رساله عملیه‌ای بوده که بین امامیه منتشر بوده است. اما وجه انحرافش را آن طور که در شرح حالش نوشته‌اند، این بود که بعد از اینکه حضرت مهدی(عج) او را برای اینکه از نواب خاص حضرت باشد، انتخاب نکردند، انحراف پیدا کرد و از دین خارج شد.

منشأ دیگری که حضرت(ع) ذکر فرموده‌اند، این است: «و حب المحمده»؛ یعنی آدم دوست داشته باشد که دیگران او را ستایش و تمجید کنند. البته این حب تا حدودی مطابق طبق انسان است، اما این حب وقتی طغیان کند، باعث می‌شود که انسان مبتلای به فساد شود.

منشأ دیگری که حضرت(ع) ذکر فرموده‌اند: «و موافقه الشیطان»؛ القائات و خطراتی که شیطان به نفس انسان وارد می‌کند، انسان را به فساد می‌کشاند.

علت اینکه این بیماری‌ها در وجود انسان پیدا می‌‌شوند و رشد می‌کنند، چیست؟ همه این‌ها برای این است که انسان غافل از خدای متعال می‌شود و نعمت‌هایی را که خداوند داده، فراموش می‌کند. زیر بنای گرفتاری‌های نفسانی انسان، غفلت از خداست.

 

منبع:فارس

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1270
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

صدها مبارز برای حفاظت از حرم مطهر امامین عسکریین(ع) وارد شهر سامراء شدند.

 
«علی التمیمی» استاندار بغداد اعلام کرد: نزدیک به یک هزار تن از نیروهای گردان سرایا السلام وابسته به جناح صدر برای حمایت از مرقد امامین عسکریین علیهماالسلام وارد سامراء شدند و این افراد اطراف این شهر را به طور کامل امن خواهند کرد.
 
التمیمی افزود: این افراد دارای سلاح‌های سنگین متوسط و سبک هستند و اطراف شهر سامراء را به مسافت 10 کیلومتر حفاظت خواهند کرد.
 
به نوشته تارنمای نهرین نت، هزاران نفر از عراقی‌های طرفدار جناح صدر با پاسخ به دعوت مقتدی صدر در هفته گذشته گردان های صلح برای حمایت از عتبات عالیات تشکیل داده‌اند.
 
مقتدی صدر به نیروهای گردان‌ها نسبت به انتشار شایعات هشدار داده و اعلام کرده که هر کسی وارد جنگ طایفه‌ای شود از این گروه طرد و مجازات خواهد شد.

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1282
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

یکی از سفارشات دین اسلام به مسئله دوری از گناه است نبی مکرم اسلام می فرماید :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَ‏ الْمُؤْمِنَ‏ لَيَرَى‏ ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةٍ يَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَيْهِ وَ الْكَافِرَ يَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى ذَنَبِهِ

پيامبر مكرم اسلام به ابوذر مي فرمايند:

اي ابوذر! انسان مومن،در مقابل گناه، خود را در زير سنگ بزرگي مشاهده ميكند كه ميترسد آن سنگ بر سر او فرود آيد، و شخص كافر نافرمانى خدا را همچون مگسى مى پندارد كه بر بينى او بگذرد.

 

پی نوشت :

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل - جلد ‏11 - صفحه324

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1300
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

آیه ٣١ از سوره مبارکه آل عمران 

 
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ (٣١)
 
معنای آیه
 
بگو: «اگر خدا را دوست مى دارید، از من پیروى کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است.» (٣١)
 
شأن نزول
 
درباره آیات فوق، دو شأن نزول در تفسیر «مجمع البیان» و «المنار»، آمده است:
 
نخست این که جمعى در حضور پیغمبر(صلى الله علیه وآله) ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که «عمل» به برنامه هاى الهى در آنها کمتر دیده مى شد، آیات فوق نازل گردید و به آنها پاسخ گفت.(1)
 
دیگر این که: جمعى از مسیحیان «نجران» در «مدینه» به حضور پیامبر (صلى الله علیه وآله)آمدند و ضمن سخنان خود، اظهار داشتند ما اگر مسیح(علیه السلام) را فوق العاده احترام مى گذاریم، به خاطر محبتى است که به خدا داریم، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.(2)
 
تفسیر آیه
 
محبت واقعى این است!
 
همان گونه که در شأن نزول خواندیم گروهى بودند: که دم از دوستى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) یا سایر انبیاء مى زدند، آیات فوق، مفهوم دوستى واقعى را تبیین مى کند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین، روشن مى سازد.
 
نخست مى فرماید: «بگو: اگر خدا را دوست مى دارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ).
 
یعنى محبت، تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست، بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد.
 
کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.
 
در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى «محبوب» و خواسته هاى او مى کشاند، البته ممکن است، محبت هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما این گونه محبت ها به قدرى ناچیز است که نمى توان نام محبت بر آن گذاشت.
یک محبت اساسى، حتماً آثار عملى دارد، حتماً دارنده آن را با محبوب پیوند مى دهد، و در مسیر خواست هاى او به تلاش پرثمر وامى دارد.
دلیل این موضوع روشن است; زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتماً به خاطر این است که: کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمىورزد، بنابراین، عشق انسان به خدا به خاطر این است که: او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلماً چنین وجودى، تمام برنامه ها و دستورهایش نیز کامل است، با این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟
 
این آیه، نه تنها به مسیحیان نجران، یا مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ مى گوید، بلکه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان مى زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.
 
آنها که سر تا پا آلوده گناه اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر (صلى الله علیه وآله)، امیر مؤمنان(علیه السلام) و پیشوایان بزرگ مى دانند، و یا عقیده دارند ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانه اند.
در کتاب «معانى الاخبار» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که: ما أَحَبَّ اللّهَ مَنْ عَصاه: «کسى که گناه مى کند، خدا را دوست نمى دارد».
 
سپس این شعر معروف را قرائت فرمود:
تَعْصِی الإِلهَ وَ أَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ *** هذا لَعَمْرُکَ فِی الْفِعالِ بَدِیعُ
لَوْ کانَ حُبُّکَ صادِقاً لاَ َطَعْتَهُ *** إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطِیْعٌ:
 
«معصیت پروردگار مى کنى، با این حال اظهار محبت او مى نمایى ـ به جانم سوگند، این کار عجیبى است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مى کردى ـ زیرا کسى که دیگرى را دوست مى دارد، از فرمان او پیروى مى کند».(3)
 
قرآن در جمله «یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» مى گوید: اگر محبت خدا داشتید و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشکار شد، خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال این دوستى، اثراتش در مناسبات او با شما آشکار مى گردد، گناهانتان را مى بخشد و شما را مشمول رحمتش مى کند.
 
دلیل دوستى متقابل خداوند نیز روشن است; زیرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پایان و به هر موجودى که در مسیر تکامل گام بر دارد بر اثر سنخیت، پیوند محبت خواهد داشت.
 
از این آیه، ضمناً روشن مى شود: محبت یک طرفه، نمى تواند وجود داشته باشد; زیرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى کند که عملاً در راه خواسته هاى واقعى محبوب گام بردارد، و در چنین حالى به طور قطع، «محبوب» نیز به او علاقه پیدا مى کند.
ممکن است در اینجا سؤال شود: اگر شخص «مُحِبّ»، همواره اطاعت فرمان محبوب کند، دیگر گناهى براى او باقى نمى ماند که بخشوده شود، پس جمله «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» موضوع نخواهد داشت.
 
در پاسخ باید گفت:
اولاً ـ ممکن است این جمله اشاره به بخشش گناهان سابق باشد.
 
ثانیاً ـ شخص مُحِبّ استمرار بر معصیت محبوب نمى کند، ولى ممکن است بر اثر طغیان و غلبه شهوات، گاهى لغزشى از او سرزند که در پرتو اطاعت هاى مستمر او بخشوده خواهد شد.
 
* * *
در آیه بعد، بحثى را که در آیه قبل آمده بود تعقیب کرده، مى فرماید: «بگو: خدا و فرستاده او را اطاعت کنید» (قُلْ أَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ).
بنابراین، چون شما مدعى محبت او هستید باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبت را عملاً اثبات کنید.
 
سپس مى افزاید: «اگر آنها سرپیچى کنند، خداوند کافران را دوست ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ).
 
سرپیچى آنها نشان مى دهد که محبت خدا را ندارند، بنابراین، خدا هم آنها را دوست ندارد; زیرا محبت یک طرفه بى معنى است.
 
ضمناً از جمله «أَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ» استفاده مى شود که اطاعت خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله) از هم جدا نیستند، به همین دلیل، در آیه قبل تنها سخن از پیروى و اطاعت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود و در اینجا سخن از هر دو است.
* * *
 
نکته:
 
دین و محبت
 
در روایات متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده که: دین چیزى جز محبت نیست، از جمله در کتاب «خصال» و «کافى» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هَلِ الدِّینُ إِلاَّ الْحُبُّ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآْیَةَ ُ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی: «آیا دین جز محبت است، و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».(4)
منظور، از این روایت، این است که: روح و حقیقت دین، همان ایمان و عشق به خدا است، ایمان و عشقى که شعاع آن، تمام وجود انسان را روشن مى کند و همه اعضاء و دستگاه هاى تن، تحت تأثیر آن قرار مى گیرند، و اثر بارز و روشن آن پیروى از فرمان خدا است.
 
پی نوشت:
1 ـ تفسیر «قرطبى»، ذیل آیه ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 17، دار المعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
2 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث ـ تفسیر «قرطبى»، ذیل آیه ـ «درّ المنثور»، جلد 2، صفحه 17، دارالمعرفة، طبع اول، 1365 هـ ق.
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 47، صفحه 24 و جلد 75، صفحه 174 ـ «تحف العقول»، صفحه 294 ـ «المناقب» ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 275، مؤسسه انتشارات علامه، 1379 هـ ق ـ «وسائل الشیعه»، جلد 15، صفحه 308، چاپ آل البیت ـ «امالى صدوق»، صفحه 489، انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362 هـ ش.
4 ـ «کافى»، جلد 8، صفحه 80، دار الکتب الاسلامیه ـ «وسائل الشیعه»، جلد 16، صفحه 171، حدیث 2 21265، چاپ آل البیت ـ «مستدرک»، جلد 12، صفحه 219، چاپ آل البیت ـ «بحار الانوار»، جلد 27، صفحه 94، 95 و 122 و جلد 66، صفحه 237 و 238 و جلد 101، صفحه 130.
منبع:فردا
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1424
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 تير 1393

حجت السلام قرائتی:

يكي از پزشكهاي كمونيست كتابي نوشته كه به زبان فارسي هم ترجمه شده مي‌گويد نوزده رقم مرض را با روزه خوب كردم مي‌گويد من مسلمان نيستم مي‌گويد امساك، يعني همان چيزي نخوردن. همين ديروز مجله‌اي به دست من آمد كه اين ركوع و سجودي كه ما مي‌كنيم براي شكم، براي معده، براي روده، براي خون رسيدن به مغز، ما نمي‌دانيم هنوز اسلام را نشناخته‌ايم. مي‌شود سحري بچه را جوري غذا داد كه زود هضم نشود مثلاً بعضي از غذاها هست كه دير هضم است آن دقيقه‌هاي آخر بچه هايمان را صدا بزنيم كه مثلاً نزديك صبح باشد يك مقدار هم آموزش و پرورش ورزشش را كم كند سحري‌اش را يك غذايي باشد كه زود هضم بشود اشتها آور نباشد يك مقدار هم رنگش زرد شود ولي بالاخره يك مقدار هم نسل‌مان بايد دست نماز و روزه باشد.
 
آنوقت دعاي ماه رمضان چقدر مستجاب مي‌شود، امام سجاد(عليه السلام) وقتي ماه رمضان تمام مي‌شود التماس مي‌كند با ماه رمضان خداحافظي مي‌كند مي‌گويد خداحافظ‌اي ماه رمضان نيامده منتظر تو بودم، خداحافظ‌اي ماه رمضان كه نرفته دلتنگ تو مي‌شوم، خدا حافظ‌اي شب قدر چه عيدي براي اولياء بودي، خداحافظ‌اي ماهي كه براي دشمنان و افرادي كه معرفت‌شان كم بود سنگين بودي، چقدر سنگين بودي براي آدمهاي ناجور، چقدر زود گذشتي براي آدمهاي خوب، يك خداحافظي مي‌كند عين عاشق و معشوق و بزرگان ما از ماه رجب به استقبال مي‌رفتند. 
 
 
منبع:جهان
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: بازدید از این مطلب : 1441
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه