میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 44
:: باردید دیروز : 239
:: بازدید هفته : 3664
:: بازدید ماه : 11772
:: بازدید سال : 37357
:: بازدید کلی : 640841
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 تير 1392

امام گفته بود به فلاني بگوييد حماسي بخواند. دو بار هم گفته بود. آهنگران دو بار نوحه‌هايي خوانده بود كه بيش از حد بوي ماتم و غم داشت و از حماسه در آنها خبري نبود. همين هم شد كه اما اينطور به او پيغام بدهند. آهنگران هم كه پيغام امام را گرفت رفت سراغ «حبيب الله معلمي» و بعد از چند روز شعري را خواند كه معروف‌ترين نوحه او را رقم زد: «اي لشكر صاحب زمان آماده باش آماده باش...»

به گزارش رجانيوز، اين مضمون روايتي است كه خود آهنگران از تذكر امام و بعد سروده شدن اين سرود معروف دارد. سرودي كه خيلي‌ها اگر هيچ چيز ديگري هم از او به ياد نداشته باشند، حتما همين يك مصرع را از حفظ‌ا‌ند. اما چه كسي خبر دارد كه سراينده اين سرود جاودانه كيست؟ چه كسي تا همين امروز كه خبر درگذشت «حبيب الله معلمي» منتشر شد، مي‌دانست كه كشاورز 87 ساله رامهرمزي كه امروز از دنيا رفته است، همان كسي است كه نه فقط همين شعر، كه بيشتر شعرهاي خاطره انگيز «بلبل خميني» -لقبي كه صدام به آهنگران داده بود- را سروده است؟ شعرهايي كه نواي شورانگيز آهنگران كاري كرده بود كه حتي خبر جعلي اسارت «بلبل خميني» كلي خوشحال كند دشمن بعثي را.
 
 
كشاورزي، دفاع و شاعري براي دفاع مقدس
حبیب الله معلمی فرزند نصیر سال 1305 شمسی در شهرستان رامهرمز دیده به جهان گشود. دروس ابتدایی را در مکتب‌خانه گذراند و ادامه‌ آن را تا سیکل قدیم پی‌گرفت و پدرش که معلم قرآن بود او را با این کتاب آسمانی آشنا کرد. ذوق و قریحه‌ شاعری از اوان جوانی در وجود وی بود ولی تشویق‌های یکی از دوستان پدرش که خود شاعری توانا بود به ‌نام حاجی بابا اشتری لرکی زمینه را برای شکوفایی استعدادهای وی فراهم ساخت.
معلمی در سال 1340 از رامهرمز به اهواز مهاجرت کرد و در زمینی در کنار رودخانه کارون و در کیانپارس کنونی کشاورزی می‌کرد. با آغاز جنگ در اهواز به عنوان یکی از مهمترین شهرهای جنگی ایران در فرصت‌های بسیاری همراه با فرزندانش در سنگرهای دفاع هم حضور داشت و همزمان به سرودن اشعار نیز می‌پرداخت. 
 
صادق آهنگران ماجراي آشنايي خود با مرحوم معلمي را اينگونه تعريف مي‌كند:
«سال 1359یعنی همان اوایل جنگ من با سیف الله معلمی فرزند حاج آقا معلمی در جهاد سازندگی آشنا شدم. او گفت: پدرم شعر می‌گوید. اگر تمایل داری برای شما هم که در مراسم‌ها نوحه می‌خوانید شعر بگوید. من همان جا روی نوار کاست چند بیت ضبط کردم و نام چند شهید خوزستان را هم نوشتم و به سیف الله دادم.
روز بعد که او را دیدم برگه ای به من داد و گفت: این شعر را پدرم بنا به آهنگی که دیروز به من دادی، سروده و نام شهدایی را که به من دادید، هم در بیت‌ها آورده است. نگاهی به کاغذ انداختم. اشعار خوب و محکمی سروده شده بود. مطلع یا سر‌نوحه‌اش این بود:
ای شهیدان به خون غلتان خوزستان، درود/ لاله‌های سرخ پرپر گشته ایران، درود
همان موقع سید حسین علم الهدی سر رسید و گفت: در نظر داریم برای عشایر خوزستان در هویزه مراسمی برگزار کنیم. بیا و دعای توسل را در آنجا بخوان.
من آن شعر را با خودم بردم و آنجا آن را برای نخستین بار خواندم. آن شب آنقدر جمع حاضر منقلب شدند که تا نزدیک بیست دقیقه پس از مراسم همه گریه می‌کردند. الحق و الانصاف شعر زیبا و دلنشینی بود
شهيد علم الهدي دست آهنگران را مي‌گيرد و مي‌برد به حسينيه جماران تا در برنامه همين نوحه را پيش حضرت امام اجرا كند. آنجا هم اين شعر مي‌گيرد و تلويزيون چند بار اين نوحه خواني را پخش مي‌كند.
 
بازگرداندن روحيه جهاد به كشور با نواي كاروان
اما ماجراي يكي ديگر از سرودهاي ماندگار آهنگران هم خواندني است. «با نواي كاروان...» سرودي است كه هنوز هم بعد از بيش از دو دهه شورانگيز و حماسي است. ماجراي اين سرود بر مي‌گردد به بعد از عمليات والفجر مقدماتي كه با موفقيت همراه نبود، عدم موفقيت در آن عمليات باعث شده بود تا فضاي كشور كمي يأس‌آلود شود. همين هم باعث شد تا ستاد تبليغات جنگ از آهنگران بخواهد كه سرودي آماده كند.
از طرفي شايعه اسارت «بلبل خميني» هم تازه از سوي عراقي‌ها سر زبانها افتاده بود. پس لازم بود كه سرودي آماده شود تا هم فضاي كشور را عوض كند و هم نشان دهد بلبل خميني بيرون از قفس است. آهنگران سراغ معلمي رفت. از اينجا به بعدش را از زبان آهنگران بخوانيد:
«وقتی پیش آقای معلمی رفتم و قضیه را برایش توضیح دادم، پرسید «آهنگ و سبکی هم داری؟» سبک همان نوحه ای که چند سال پیش در آبادان خوانده بودم را به او دادم. آن نوحه در رابطه با حضرت قاسم صلوات الله علیه بود. این سبک را به آقای معلمی دادم و او هم شعر «با درای کاروان » را با همین سبک آماده کرد.
 
 
 
وقتی معلمی شعر را به من داد، با خودم فکر کردم واژه ی « درا » کمی برای مردم نا مانوس است، به همین خاطر در شعر دست بردم و «درا» را به «نوا» تبدیل کردم و آن را در نماز جمعه اجرا کردم:
با نوای کاروان، بار بندید همرهان/ این قافله عزم کرببلا دارد
این نوحه را که در نماز جمعه ی تهران اجرا کردم، ضمن بالا بردن روحیه ی رزمندگان ، به شایعات پیرامون اسارت خودم هم پایان دادم. از قضا خیلی هم گل کرد و تا مدت ها ورد زبان مردم بود
 
قفلهايي كه باز مي‌شد
صادق آهنگران درباره ارتباط خود با ‌آقای معلمی در ایام جنگ می‌گوید: «آقای معلمی با اینکه کشاورز بود و از صبح تا غروب روی زمین کار می‌کرد، در زمینه سرودن شعر توان بالا و شوق و انگیزه زیادی داشت و کارش را هم بدون توقع و چشم داشتی انجام می‌داد. گاهی تا صبح با هم می‌نشستیم و شعر و سبک آن را آماده می‌کردیم. اول نوای حماسی برای جذب نیرو و بعد نوایی که در جبهه برای آمادگی عملیات بود، بعد از آن هم سبک زمان خود عملیات و الی آخر.
خیلی مواقع پیش می‌آمد که نه شعر آقای معلمی می‌آمد و نه سبک من و کار قفل می‌شد. در اینگونه موارد توسلی می‌کردیم و اغلب هم موفق به شکستن قفل می‌شدیم.
به این ترتیب، دیگر فرصت هیچ کاری نداشتیم و دائم در گردان‌ها و تیپ‌ها و لشکرها و شهرهای مختلف برنامه اجرا می‌کردم. تا آخر جنگ هم کارم همین بود. از طرفی، چون در قرارگاه حضور داشتم و با همه فرماندهان رفیق بودم، آنها توقع داشتند من به همه گردان‌ها‌ی‌شان بروم و نوحه بخوانم...»
نوحه های شیوا و حزین صادق آهنگران در ایام محرم و فاطمیه هم از سروده‌های این مرد اهل قلم است.
 
 
شعري با رمز عمليات
حبیب الله معلمی خود درباره سرودن اشعارش می‌گوید: در شب‌های عملیات نوحه‌ها تهیه می‌شدند و رمز عملیات در آنها گنجانیده می‌شد که بسیار هم مورد توجه قرار می‌گرفت؛ مثلا در عملیات والفجر مقدماتی نیاز به نوحه‌ای بود که رمز عملیات آن «یا الله» بود. من در همان قرار گاه نشستم و بلافاصله شعر را سرودم. چند دقیقه بعد با حاج صادق تمرین کردیم و او هم آن را در همانجا خواند و فیلمبرداری شد و با اعلام عملیات، بلافاصله آن نوحه هم پخش شد. تیتر آن این بود:
«عزم سفر دارند این گردان حزب الله/ با رمز یا الله یا الله یا الله»
از معلمی نوحه‌های به یاد ماندنی از جمله؛ «با نوای کاروان/ بار بندید همرهان/ این قافله عزم کرببلا دارد»، «شور حسین است چه‌ها می‌کند»، «این لشکر حق عازم کربلاست امشب»، «سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم»، «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت»، «ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر»، «ای لشکر صاحب زمان/ آماده باش/ آماده باش» به جا مانده است. عمده سروده‌های وی توسط صادق آهنگران، مداح نام ‌آشنای جبهه‌ها اجرا شده است.
 
 
 
بیشتر اشعار معلمی در کتاب «خونین نامه‌ عاشقان حسین» در دو جلد و در زمان جنگ توسط انتشارات سپاه پاسداران چاپ و منتشر گردید، کتاب شعر «وادی عشق» نیز از کارهای اوست. همچنین از دیگر مجموعه اشعار این شاعر می‌توان به کتاب «شفق خونین» از انتشارات دارالهدی اشاره کرد. بیشتر آثار وی در قالب چهارپاره است گرچه در غزل و مثنوی نیز طبع‌آزمایی کرده‌ است.
 
 
ستایش رهبر معظم انقلاب از معلمی
پس از جنگ، بارها حبیب الله معلمی مورد ستایش رهبر انقلاب اسلامی آیت الله خامنه‌ای قرار گرفت که تقدیر نامه زیر، نمونه‌ای از آنهاست:
بسم الله الرحمن الرحیم
برادر عزیز آقای معلمی
هنگامی که شعر روشن شما که چون جویبار مصفایی با نغمه برادر خواننده عزیز، آقای آهنگران به کلام جان مشتاقان می‌ریزد و روحی تازه و سرشار از انگیزه و احساس انقلابی به شنونده می‌بخشد، شأن شعر و سرود انقلابی و اسلامی و مردمی و اوج شاعر مومن و صالح، آشکار و ملموس می‌گردد. سرود دلنواز شما و سرایش صمیمی و شیرین آن برادر، بی شک یکی از پایه‌های جهاد مقدس ما در برابر دشمن جهانی و جنگ تحمیلی است. این پایگاه شایسته را به شما تبریک می‌گویم و نیز طلوع فجر مقدس انقلاب را و صله ناقابلی تقدیم می‌دارم و شما را دعا می‌کنم.
برادر شما سید علی خامنه‌ای
 
منابع: فارس/ تسنيم/ شهداي ايران
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1925
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 30 خرداد 1392

به نقل از تسنیم، مقام معظم رهبری در دیداری با شاعران آئینی، محتوائى قرار دادن شعر را به شاعران توصیه کرده‌اند تا مخاطب استفاده کند؛ و فرموده‌اند: یک منقبت قابل فهمى، یا یک فضیلت برانگیزاننده‌اى از اهل‌بیت(ع) را در شعرهایتان قرار دهید که اعتقاد و ایمان انسان را محکم کند. شما ببینید مداحان اهل‌بیت(ع) در دوران حیات معصومین(ع) بر روى چه چیزهائى تکیه می‌کردند.

باید توجه کرد که شعر دعبل، شعر کمیت، شعر فرزدق - این شعرهائى که ائمه(ع) اینها را تشویق کردند - بر روى چه چیزهائى تکیه می‌کردند. ببینید محتواى این اشعار عبارت است از اثبات حقانیت اهل‌بیت با دلیل، با استدلال - استدلالى که در کسوت زیبا و لطیف شعر خودش را نشان می‌دهد. به مناسبت 11 شعبان و میلاد حضرت علی‌اکبر(ع) و روز جوان چند سروده از «علی‌اکبر لطیفیان» تقدیم دوستداران ائمه اطهار(ع) می‌شود:

(1)

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

شب‌زنده‌دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهرمدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

ای سر به زیر از همگان سر بلندتر

تسکین عمه بود غروری که داشتی

خلقاً و منطقا همه شکل رسول بود

در کوچه‌های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده

یا که پیمبر است دوباره جوان شده

چشمان تو همین که نهان می‌شود علی

عمه برای تو نگران می‌شود علی

دنیای ما اگر به جمال تو رو کند

هر روز سال، روز جوان می‌شود علی

بی اختیار یاد صدای تو می‌کنم

هرلحظه‌ای که وقت اذان می‌شود علی

روزی سه بار پشت بلندای ماذنه

آقایی تو اشهد ما می‌شود علی

ما کیستیم تازه مسلمان حنجرت

الله اکبر از تو از الله اکبرت

باید برای طور کلیمی درست کرد

یک گوشه‌ای نشست و گلیمی درست کرد

باید در ازدحام گدا و کمی جا

جائی برای مرد کریمی درست کرد

باید قسم به نور دو عین حسین داد

تا از خدا، خدای رحیمی درست کرد

مجنون شهر بودم و لیلا نداشتم

اکبر اگر نبود من آقا نداشتم

یک فرصتی کنار بزن این نقاب را

بیچاره کن به صبحدم آفتاب را

امشب خودی نشان بده تا سجده‌ات کنم

از من مگیر فرصت این انتخاب را

نور جبین نیمه شب در تهجدٌت

در هم شکست کوکبه ماهتاب را

آباد باد خانه‌ات ای زلف پر گره

من از تو دارم این دل خانه خراب را

دستار را ببند و کنارم قدم بزن

شاید کمی نظاره کنم بوتراب را

هنگام روبرو شدن کارزار شد

کار تمام لشکریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می‌شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی، شان تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد

این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

از میمنه گرفته تا پشت میسره

یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جزاین نمی‌شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی‌شود

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

ای از تمام آدمیان برگزیده‌تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و کنبد حسین

یا تل زینبیه و هر جای کربلا

هر چند دیدنی است ولی دیدنی‌تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک‌تر به مرقد آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می‌روی جگرم را نگاه کن

این چشمان محتضرم را نگاه کن

در این لباس‌ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته‌تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی‌کنی که علی پیرتر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی‌بهار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

(2)

هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
هر جا تب عشق است، دل در به دری هست

دیروز گدایان همه دنبال تو بودند
هر جا که شلوغ است یقینا خبری هست

اجداد من از دیر زمان عاشق عشق‌اند
دیدید که در طینت ما هم هنری هست

بازار مرا با قدمت گرم نکردی
یک چند غلامی که بیایی ببری هست

در غیبت شه روی به شهزاده می‌آرند
صد شکر که در خانه آقا پسری هست

هر جا قد وبالای رشیدی است، یقینا
دنبال سرش نیم نگاه پدری هست

یا حضرت ارباب،دمت گرم و دلت شاد
یا حضرت ارباب کرم، خانه ات آباد

داریم همه محضر تو عرض سلامی
تو شاهی و ما نیز هر آنچه تو بنامی

تا خانه آباد شما بنده پذیر است
نامردترینم نکنم میل غلامی

ای قامت قد قامت تو عین قیامت
قربان قدت صد قد و بالای گرامی

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟

تو مفترض الطاعه‌ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی

هر کس که هوای پدری داشته باشد
خوب است که همچین پسری داشته باشد

انگار رسول است، نمایی که تو داری
انگار بتول است، صدایی که تو داری

بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی
با این قد انگشت نمایی که تو داری

باید که برای تو کرم خانه بسازند
از بس که زیاد است گدایی که تو داری

از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است
از سفره پر جود و سخایی که تو داری

تو آنقدر از خویشتن خویش گذشتی
که منتظر توست، خدایی که تو داری

کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند
بگذار که عشاق به پای تو بمیرند

ای سیر کمالات همه تا سر کویت
ای آب فرات لب من آب وضویت

ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی
مانند حسن جود بود عادت و خویت

عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند
مات‌اند ابوالفضل و حسین از گل رویت

پایین قدم‌های حسین جای کمی نیست
جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت

اینقدر مزن آب به سرخی لب خود
حیف است که پیچیده شود اینهمه بویت

حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند
باید که مرا عبد ِ غلامان تو خوانند

ای زاده زهرا جگرت می‌رود از دست
امروز که دارد پسرت می‌رود از دست

(3)

تو از نور خورشید پیداتری

من از نور مهتاب پنهان‌ترم

کویرم ولی از کرامات تو

من از عطر گل‌های باران، ترم

تو لیلایی و بلکه لیلاترین

من از آهوان تو حیران ترم

اگر روی تو قبله گاه من است

من از هر مسلمان مسلمان‌ترم

تو موسایی و رود نیلت منم

شرار غمی و خلیلت منم

فدای دو چشمان شهلایتان

به قربان این قدّ و بالایتان

مگر از کدامین جهت آمدی

مَلَک می چکد از سراپایتان

نگاه تو کرده است مجنونمان

خدای تو کرده است لیلایتان

اسیران زلف تو را چاره نیست

به قربان طرح معمایتان

تو آنی که روح القدس می شود

گدای نسیم نفس هایتان

جمال تو پیغمبر اکرمی ست

اسیری زلف تو هم عالمی ست

تو در سینه ی ما حرم می زنی

برای دلم حرف غم می زنی

تو آنی که در قله ی ماذنه

قدم می زنی و علم می زنی

سحر با اذان سحرگاهیت

سکوت دلم را به هم می زنی

تو در محضر ماه ام البنین

ادب می کنی حرف کم می زنی

نبودی اگر نامی از گُل نبود

ترنم نبود و تغزل نبود

تو شه زاده ای و علی اکبری

علی اکبری یا که پیغمبری؟!

درِ خانه ات ازدحام گداست

ولی خم به ابرو نمی آوری

تو آنی که در بین گهواره ات

به نازی دل عمه را می بری

مرا از مناجات شب بهتر است

دو رکعت نماز علی اکبری

برای اذان گفتن کربلا

تو از هر کسِ دیگری بهتری

نمازت نیاز شب کربلاست

گرفتار تو زینب کربلاست

خدایی ترین جلوهٔ بی نیاز

موذن ترینِ زمینِ حجاز

غلامی کوی تو را کرده ام

اگر آبرومندم و سرفراز

ندیدم در این کوچه های کَرم

کسی را شبیه تو مهمان نواز

کنار خرابات گهواره ات

اذانی بگو تا بخوانم نماز

بیا از بقایای خاکسترم

حسینیّه‌ام لیلا بساز

مرا تا بهشت نگاهت ببر

به پابوسی قتلگاهت ببر

مرا وصل دریا شدن بهتر است

گرفتار لیلا شدن بهتر است

کنار حریم کریمانه ات

مرا مردن از پا شدن بهتر است

به پای رکاب تو له له زدن

مرا از مسیحا شدن بهتر است

تو ممسوس حقّی و جذب خدا

تو را ارباً اربا شدن بهتر است

فراقت توان پدر را گرفت

کنار تو پس تا شدن بهتر است

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2736
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
سه شنبه 28 خرداد 1392

نام حاج حبیب الله معلمی در کنار نام شهدا و ایثارگران، بر تارک تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد و همواره ما را به یاد اشعار مخلصانه و زیبای مردی می‌اندازد که اینک در بستر بیماریست. پیر حماسه سرای دفاع مقدّس که روزهاست به علت مشکلات ریوی به کما رفته و در بیمارستان بستری شده از دیروز هوشیاری خود را بدست آورده و از ارادتمندان اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) التماس دعا دارد.

او که در پانزدهم بهمن 1305 در رامهرمز به دنیا آمد، دوران طفولیت خود را در مکتبخانه پدرش که معلم قرآن بود گذرانید؛ مکتبخانه‌ای که توسط نیروهای رژیم پهلوی تعطیل شد. شاعری مخلص که از نوجوانی در تعزیه‌هایی که در رامهرمز و بهبهان اجرا می‌شد، نقش بازی می‌کرد و از همان سال‌های نوجوانی به شعر و شاعری روی آورد و شد شاعر اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) که تاکنون نیز به این ابراز ارادت افتخار می‌کند.

در سال 1340 از رامهرمز به اهواز مهاجرت کرد، با آغاز جنگ تحمیلی در کنار حضور در اهواز به عنوان یکی از مهمترین شهرهای جنگی ایران در فرصت‌های بسیاری همراه با فرزندانش در سنگرهای دفاع هم حضور داشت و همزمان به سرودن اشعار نیز می‌پرداخت که خاطره نخستین نوحه‌ای که به آقای صادق آهنگران داد از زبان حاج صادق شنیدنی است:

سال 1359یعنی همان اوایل جنگ من با سیف الله معلمی فرزند حاج آقا معلمی در جهاد سازندگی آشنا شدم. او گفت: پدرم شعر می‌گوید. اگر تمایل داری برای شما هم که در مراسم‌ها نوحه می‌خوانید شعر بگوید. من همان جا روی نوار کاست چند بیت ضبط کردم و نام چند شهید خوزستان را هم نوشتم و به سیف الله دادم.

روز بعد که او را دیدم برگه ای به من داد و گفت: این شعر را پدرم بنا به آهنگی که دیروز به من دادی، سروده و نام شهدایی را که به من دادید، هم در بیت‌ها آورده است.

نگاهی به کاغذ انداختم. اشعار خوب و محکمی سروده شده بود. مطلع یا سر‌نوحه‌اش این بود:

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان، درود / لاله‌های سرخ پرپر گشته ایران، درود

همان موقع سید حسین علم الهدی سر رسید و گفت: در نظر داریم برای عشایر خوزستان در هویزه مراسمی برگزار کنیم. بیا و دعای توسل را در آنجا بخوان.

من آن شعر را با خودم بردم و آنجا آن را برای نخستین بار خواندم. آن شب آنقدر جمع حاضر منقلب شدند که تا نزدیک بیست دقیقه پس از مراسم همه گریه می‌کردند. الحق و الانصاف شعر زیبا و دلنشینی بود. آن شب حسین علم الهدی در جمع ما نبود، ولی وقتی پس از مراسم به جمع ما پیوست، شهید محمد علی حکیم ماجرای دعای توسل و نوحه را برایش تعریف کرد. صبح که بیدار شدم، حسین به من گفت: حاضری این نوحه را در حضور امام خمینی هم بخوانی؟ گفتم: ای بابا ! مگر مرا در جماران راه می‌دهند که بخواهم در آنجا نوحه بخوانم؟! حسین گفت: تو کاری نداشته باش و خودت را برای رفتن به تهران و دیدار با امام آماده کن. چند روز بعد با سید حسین و گروهی از عشایر خوزستان برای تجدید بیعت با امام خمینی به جماران رفتیم و آن نوحه را در آنجا اجرا کردم و بسیار جا افتاد. در همین روز، چندین بار از صدا و سیما پخش شد و این نبود، جز اشعار خوب و برجسته حاج آقا معلمی.

 

حاج حبیب‌الله خود درباره سرودن اشعارش می‌گوید:

در شب‌های عملیات نوحه‌ها تهیه می‌شدند و رمز عملیات در آنها گنجانیده می‌شد که بسیار هم مورد توجه قرار می‌گرفت؛ مثلا در عملیات والفجر مقدماتی نیاز به نوحه‌ای بود که رمز عملیات آن «یا الله» بود. من در همان قرار گاه نشستم و بلافاصله شعر را سرودم. چند دقیقه بعد با حاج صادق تمرین کردیم و او هم آن را در همانجا خواند و فیلمبرداری شد و با اعلام عملیات، بلافاصله آن نوحه هم پخش شد. تیتر آن این بود:

عزم سفر دارند این گردان حزب الله/ با رمز یا الله یا الله یا الله

حاج آقا معلمی که نوحه‌های جاودانه ای همچون:

شور حسین(ع) است چه‌ها می‌کند

این لشکر حق عازم کرببلاست امشب

سوی دیار عاشقان رو به خدا می‌رویم

بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت

ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر

این همه لشکرآمده عاشق دیدار حسین(ع)


و صدها نوحه و شعر شنیدنی و خاطره‌انگیز را در کارنامه درخشان ادبی خود دارد، درباره ریتم نوحه‌ها یادآوری می‌کند:

در آن موقعیت که بچه‌های رزمنده در اوج شور و احساسات بودند، نمی‌شد نوحه‌ای سنگین و کش دار خواند. نوحه‌ها باید رزمی و حماسه‌ای و تقریبا به صورت سرود و ساده و از نظر وزن دارای ریتمی می‌بودند که شنونده را منقلب کنند؛ مثلا یک سبک خیلی قدیمی از بهبهان در ذهنم بود که دیدم برای تهییج جوانان به جنگ بسیار خوب است و انسان را منقلب می‌کند. آن را نوشتم و به حاج صادق دادم و او آن را در پادگان شهید بهشتی خواند.

تیتر آن این بود:

این لشکر حق عازم کرببلاست امشب / رو سوی میدان ارتش روح خداست امشب

پادگان بسیار شلوغ بود. بسیجی‌ها با شور و حرارت نوحه را پاسخ می‌دادند و سینه می‌زدند. آن مراسم با شکوه فیلمبرداری و از تلوزیون پخش شد. چند روز بعد، آقای محمدعلی مردانی را که خود از شاعران مطرح و بنام کشور بود، در اهواز دیدم.

او گفت: آقای معلمی، این چه شعر زیبا و محکمی بود که سروده بودید؟! من تا آن شب آن را از تلویزیون شنیدم، چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که گفتم: من در تهران نشسته‌ام چه کنم؟ بلند شوم بروم جبهه. همان شب شال و کلاه کردم و خودم را به اهواز رساندم.

حاج حبیب‌الله معلمی، همان شاعری است که یکی از نوحه‌هایش با عنوان:

با نوای کاروان / بار بندید همرهان / این قافله عزم کرببلا دارد

در سال‌های دفاع مقدس به عنوان تیتراژ اخبار سراسری بود. او در لبیک به فرمایش حضرت امام خمینی که شاعران را به سرودن شعرهای حماسی دعوت می‌کردند، اشعاری سرود که با صدای زیبای حاج صادق آهنگران به آثاری ماندگار و هنرمندانه تبدیل شدند؛ آثاری مانند: ای لشکر صاحب زمان / آماده باش / آماده باش

پس از پایان جنگ، تحمیلی بارها مورد تفقد رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه ای قرار گرفت که تقدیر نامه زیر، نمونه‌ای از آن ملاطفت‌هاست:

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر عزیز آقای معلمی

هنگامی که شعر روشن شما که چون جویبار مصفایی با نغمه برادر خواننده عزیز، آقای آهنگران به کلام جان مشتاقان می‌ریزد و روحی تازه و سرشار از انگیزه و احساس انقلابی به شنونده می‌بخشد، شأن شعر و سرود انقلابی و اسلامی و مردمی و اوج شاعر مومن و صالح، آشکار و ملموس می‌گردد. سرود دلنواز شما و سرایش صمیمی و شیرین آن برادر، بی شک یکی از پایه‌های جهاد مقدس ما در برابر دشمن جهانی و جنگ تحمیلی است. این پایگاه شایسته را به شما تبریک می‌گویم و نیز طلوع فجر مقدس انقلاب را وصله ناقابلی تقدیم می‌دارم و شما را دعا می‌کنم.

برادر شما سید علی خامنه ای

منبع: رهیاب

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2705
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
سه شنبه 28 خرداد 1392

بخشي‌ از شعر خوانده‌شده توسط حاج منصور:
 
نمك چشم تو درياي طلب مي طلبد
وصف لعل دهنت باغ رطب مي طلبد
از غباري كه نشسته به لب پر تركم
مي شود گفت قدم هاي تو لب مي طلبد
 
روز من را شب گيسوي شما كرده سياه
اصلا اي ماه سرودن ز تو شب مي طلبد
به خضوعي كه خدا در نظرت ريخته است
درك آغوش نگاه تو ادب مي طلبد
 
سخت كرده تب شوق لبت كار مرا
جگر ي نيست كه بر دوش كشد بار مر
 
مي توانند ملائك بگذارند مگر
آخرين قيمت نقاشي چشمانت را
مي‌كشد با نظر ام بنين جبراييل
طرح فيروزه اي كاشي چشمانت را
كار و بارش به سر ميكده ها افتاده
ديده هر كس كه نمك پاشي چشمانت را
عالم از بازي چشمت به هوس مي افتد
تو اگر جام دهي ميكده پس مي‌افتد
 
آمدم مي بزنم مست كنم هو بكشم
جاي اين چشم كه داري دو سه آهو بكشم
مانده‌ام در افق ساحل اين اقيانوس
اشك را پاك كنم يا خم ابرو بكشم
 
تا ببينيم چه بالاست قد تو بايد
آخرين قله خود را سر زانو بكشم
 
 
نيمه گمشده هيئت ارباب آمد
شير دشمن شكن حضرت ارباب آمد

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2485
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
سه شنبه 28 خرداد 1392

عقیق: بی شک کمتر اهل هیئتی هست که حاج محمود ژولیده را نشناسد. اکثرا با نام "محمود ژولیده" یا اشعار این جانباز انقلاب اسلامی ایران آشنایند. اوایل شروع به کار "عقیق" بود، دقیقاً بعد از ماه رمضان سال 91 که به سراغش رفتیم و او هم با روی باز ما را پذیرفت و با ما به گفت و گو نشست. حاج محمود ژوليده متولد سال 41 است و از 18 سالگي شعر مي‌گويد. در خانواده مذهبی در جنوب شهر تهران و محدوده بازار که از اول مرکز هیئت های مذهبی بود بزرگ شده است.

 

از چه زمانی به طور حرفه‌اي شعر می گویید؟

اولین بار 18سالم بود که مادرم رفت مکه، یک انس و الفتی بین من و ایشان بود و من برای ایشان شعر گفتم و نمی شود گفت شعر نو یا شعر کلاسیک بود و بیشتر یک شعر نو کلاسیک و یا دلنوشته بود.

ولی بعد خیلی خبری از شعر نبود و گاهاً شعر یا نوحه هایی می گفتم، البته در جبهه بیشتر مداحی می کردم ولی از آن موقعی که غرق طبع شعر شدم زمانی بود که مدال  مجروحیت و جانبازی را اهل بیت(ع) به من عنایت کردند، بعد از دوره 5 یا 6 ماهه نقاهت متوجه شدم که بیشتر باید بنویسم تا بخوانم؛ برای امام حسین(ع)، حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) و شهدا نوحه های بلند 18 بندی و یا 20 بندی می گفتم و تا این حد سرشار شده بودم و من این مسئله را مرتبط  میدانم با مسئله جانبازی ام.

دوست داريد مستمعين، شما را مداح بدانند يا شاعر؟

شاعر و مداح هردو يك معني را دارد و قديم در واقع شاعرها مداح بودند. كسي به این شکل امروز مداحي نمي كرد و اين قديم كه مي گویم منظورم چندين سده قبل است. مثلا دعبل خزايي معروف كه پيش امام رضا(ع) به عنوان مداح معروف است با صوت نمي خواند بلكه دكلمه می کرده است. قطعا شنیده اید كه وقتي ايشان مي خواند مجلس به هم مي‌ريزد و شديد گريه مي كنند و امام رضا(ع) نیز دو بيت به شعرشان اضافه مي كنند. در واقع ميشود گفت، از دو سده پيش مداحان با صوت می خوانند، روي منبر می نشینند و با قصيده ،غزل و پندیات و گفتن احکام و روضه خوانی، برنامه اجرا می کنند، این اجرا از دو سده اخير اوج گرفته و در دوران انقلاب اين شيوه به اوج خودش رسيد.

مداحي را به صورت خودجوش شروع كرديد يا استاد داشتيد؟

طبيعي است كه مداحي در دوران نوجواني صرفا با نگاه به بزرگترها شکل می گیرد و بعضا برخي افراد تا بعد از دوره جواني هم همين‌جوري يك طبع خواندني دارند و مي خوانند، بنده هم از ابتدا، پاي منبر و مجلس بزرگ شدم از همان ابتدا نگاهم به لبان مداحان بوده و البته بحمدالله بنده حضور چندين استاد را درك كردم مانند مرحوم حاج احمد صالح كه پدر شهيد، ذاكر و هم شاعر بسيار زبر دستي بودند. به طوري که وقتي ايشان قصيده خواني مي كرد آنقدر مباحث اخلاقي ، پنديات ، روضه و توسلات در صحبت هاي ايشان موج می زد كه يك منبر كامل بود يا مرحوم حاج شاه حسين بهاري و مرحوم حاج اکبر ناظم، مرحوم حاج مهدي خرازي و مرحوم حاج احمد آروني(آرام دل) را به عنوان اساتيد مستقیم و حضوری خودم مي دانم، البته اساتید بسیاری که از آنها فیض بردم مانند حاج آقاي سازگار و حاج آقا انسانی، کم نیستند، بالاخره ما سالهاست كه هم در وادي ذاكري و هم شاعري و كلا در انجام نوكري در خانه اهل بيت(ع) هستیم، بعد از انقلاب و اوايل دوران دفاع مقدس تا الآن حدود 30سال است كه پاي درس هاي معرفتي، مهارتی، عشقي، روضه اي و حتی انقلابی حاج آقا منصور ارضي هستم و توفيقي نصيب ما شده كه 30 سال است كه در واقع ملازم ايشان هستم  و بابت اين نعمت خدا را شاکرم.

شما در زمان جبهه فرصت مي كرديد جلسات ثابت داشته باشيد؟

اتفاقاً جالب است كه شما بدانيد ما يك هيئتي را به عنوان اولين هيئت لشکر حضرت رسول (ص) در گردان حنظله تأسيس کردیم و آن موقع راه اندازي اش بر عهده بنده و شهيد داوود عابدي بود که نامش هيئت محبان المرتضي(ع) است، هنوز اين هيئت را با مداحي حاج حسين سازور و منبر حجت الاسلام شیخ محمد محبی داريم و جلسات بزرگمان در حسينيه موج الحسين(ع) برگزار مي شود و هيئت هفتگي مان در منازل شهدا و حسينيه ها و يادبودها است که یکشنبه های هر هفته برگزار می شود. اين هيئت در جبهه راه اندازي شد. يادم هست كه شهيد داوود عابدی از محبان اميرالمؤمنین(ع) بود و تا اسم حضرت مي آمد گريه اش مي گرفت و مي گفتند اولاً ما يكشنبه هيئت بگيريم چون يكشنبه ها هيئت كمتر برگزار مي شود، ثانیاً به نام مولا باشد چون من از بچگي در هيئت ها پرچم به نام مولا کم دیدم. ثانیاً روز یکشنبه متعلق به امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) است. به طوری که هر هفته يكشنبه زيارت حضرت امير(ع) و حضرت زهرا(س) چاشني شروع  هيئت بود.

چطور خشونت جنگ می تواند انسان را به گونه ای پرورش دهد که بشود منبع احساس؟

شما می دانید که جنگ در اسلام بر اساس دفاع بوجود می آید و ابتدا به ساکن مسلمین شروع کننده اش نیستند و در مقام دفاع بر می آیند و تبرای حقیقی خود را در دفاع مقدس نشان داد. عین همان تولی لطافت و نرمی دارد. منتها لطافتش برای داخل و خشونتش برای خارج و کفار و دشمنان است و نمی توانیم این خشونت را در دایره محبت خودمان هم وارد کنیم و دلیلش را وجود جنگ قلمداد کنیم.

و بهترین لذت ها را ما در شب عاشورا که در واقع اوج جنگ است می بینیم که امام حسین (ع) فرصت می خواهند که مناجات کنند و راویانی که بودند حضرت زینب(س) و حضرت سکینه(س) و... نقل می کنند که امام حسین(ع) تا سحر تمام صورتشان اشک بود و تا سحر مشغول نجوا و تلاوت قرآن و... بودند و عده ای هم مثل حبیب و زهیر و بریر و... مشغول مزاح بودند گرچه حال معنوی هم داشتند و بنابراین این ها همه با هم آمیخته اند و از هم جدا نیستند.یعنی عابد شب و شیر روز می شود.

از نحوه جانبازیتان بگویید؟

من در 5 مرحله در جبهه مجروح شدم و هربار که مجروح شدم به لطف خدا  بهبود می یافتم و برمی گشتم جبهه. در عملیات کربلای 5 که بچه ها به مزاح می گفتند فرشته ها فرار می کردند چون واقعا صدامیان تمام زمین و هوای شلمچه را به توپ و خمپاره، بمب و کالیبر بسته بودند. آنجا خطی معروف به سه راهی شهادت بود که هر کس به آنجا می رسید شهید می شد و ما از آنجا در رفتیم و ماندیم و آنجا بود که دیدم یک بالگرد دارد به بچه ها نزدیک می شود و من چون مسئول گروهان بودم باید به بچه‌ها سر می زدم، در همین لحظه بچه ها گفتند شلیک کرد، ولی من شلیک را ندیدم چون از زمان شلیک تا انفجار زمان زیادی نمی برد و فقط یادم هست که در آن لحظه در خاک و خون دست و پا میزدم و می گفتم یا زهرا(س) و اطرافم پر از مجروح و یک شهید بود و بعد از آن دیگر یادم نمی آید. صحنه ها را ندیدم و فقط وقتی سر بلند کردم دیدم در یکی از بیمارستان ها هستم و بعد از چند روز پای راست من فاسد شد و قطعش کردند و بعد یکماه چشم راستم فاسد شد و تخلیه اش کردند و بعد از 6 ماه لگن و مفاصل از بین رفت و دکتر ها دور هم جمع شدند و الکی جوش دادند و در واقع از ران به بالا کاملا جوش خورده و فیکس است.البته این هم به خواسته و دعای مادر بود و الا ما رفتنی بودیم، زیرا با شهادت برادرم شهید احمد ژولیده که در آزاد سازی خرمشهر به درجه رفیع شهادت رسید، مادر از خدا خواست یکی از ما بمانیم.

چرا حسین جان ؟

حسین جان داستانی دارد. مرحوم چمنی حسینیه ای داشتند که هنوز هم هست و معروف به حسینیه چمنی ها در منطقه تهران نو است. خود حاج منصور نقل می کند که ما در حال سینه زنی بودیم که مرحوم چمنی که خود آدم با بصیرتی بود برخی چیزها را می دید که دیگران نمی دیدند و چیزهایی را حس می کرد که دیگران حس نمی کردند و دائم البکاء هم بود و اکثر شب ها نمی خوابید ولی در همان خستگی هایش وقتی می خواند حال و هوای هیئت می ریخت بهم. حاج آقا منصور می گفت: شبی  میکروفن را دادند به من که بخوانم دیدم ایشان سرشان روی زانویشان است و تکان نمی خورند نگو چون خسته بودند کنار منبر به خواب رفتند  و وقتی بیدار شدند به من گفتند: منصور در عالم رویا بانویی را دیدم که گفتند اگر بگویید حسین جان من بیشتر دوست دارم و فکر می کنم ایشان حضرت زهرا(س) بودند و من این را پشت میکروفن گفتم و مجلس منقلب شد.

حتی لحن حسین جان گفتنش را هم در خواب درک کرد و خود حاج آقا هم معمولاً در همین دهه اول محرم فقط با این لحن می خوانند.

حسین جان.حسین جان؛این را می گفتند و سینه می زدند، وقتی نوارهای حاج آقا منصور از مسجد جامع بازار تهران سال 60 تا 63 آمد به جبهه، این شد سبک بچه های جبهه.

قبل از آنکه سبک حاج منصور بیاید هرکسی هرجور در محل و مسجد خودش می خواند در جبهه هم می خواند و سبکی نداشتیم.

اما خدا به حاج منصور خیر دهد چون آن زمان بچه های رزمنده تهران سبک پیدا کردند و معروف شدند به بچه های حسین جان.

با حاج منصور چطور آشنا شديد؟

 از زمانی که نوارهای حاج منصور از سال 60 وارد جبهه ها شد انگار انفجاری در هیئت گردان های جبهه اتفاق افتاد و همه مشتاق بودند ببینند این نوا، نوای کیست؟ با وجود اینکه عزیزان بزرگواری مثل حاج محسن و حاج مرتضی طاهری و بعدها البته جواد اعتماد سعید و عزیزان دیگر در آن جلسات می خواندند و شيخ حسین انصاریان منبر می رفت ولی آن کسی که در قلب بچه ها جا کرد حاجی بود و بچه ها دائما دنبال این بودند که در مرخصی که به تهران می آیند هیئت حاجی را پیدا کنند و یا مرخصی هایشان در محرم باشد که بیایند مسجد جامع و من هم یکی از آن مشتاقان بودم.

در سال 61 یا 62 آمدیم آنجا خواندن حاجی و رفتار و گفتارش را از نزدیک دیدیم و هرکسی ایشان را می دید یک دل نه صد دل عاشق حاجی می شد به نحوی که انصافاً هر وقت هیئت می گرفت چند هزار نفر می آمدند و وقتی مردم سینه زنی می کردند حاجی از شهدا می گفت و می گفت خودتان را برسانید به جبهه ها؛ شاید هزاران شهید زیر دست حاجی سینه زدند و رفتند و به شهادت رسیدند.

به نظر شما فرق بین هیئت های مناجاتی و هیئت های غیر مناجاتی چیست؟

در کل من بین هیئت حسینی و مناجاتی فرقی نمی بینم چون هر دوی آنها از امام حسین(ع) سرچشمه می گیرد. لیکن،یک هیئتی خوب باید مثل یک شیعه کامل، چند بعدي باشد. هیئتی که فقط مناجات داشته باشد سینه زنی نداشته باشد یا هیئتی که سینه زنی داشته باشد و مناجات نداشته باشد، هیئتی که سر از سیاست و وجوه مختلف انقلاب در نیاورد و فقط برود گریه کند هیئتی که به اجتماعیات و خانواده اش برسد ولی به فرهنگ جامعه،نرسد همه اینها و دهها شاخص دیگر ویژگی های یک انسان هیئتی است.

 

هیئتی یعنی منظم ترین فرد، یعنی انسانی که در همه صحنه های مناجات، سیاست، عزاداری، فرهنگی، دفاع از ولایت و .... حضور دارد پس مناجاتی و حسینی بودن هم همینطور است.اگر یکی اش باشد و دیگری نباشد مثل دوبال کبوتر است که هر یک نباشد بالاخره می افتد.

این گفت و گو ادامه دارد ...

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 3017
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392

بدون ماه قدم می زنم سحر ها را *** گرفته اند از این آسمان قمر ها را

 
چقدر خاک سرش ریخته است، معلوم است *** رسانده است به خانم کسی خبرها را
 
نگاه کن سر پیری چه بی عصا مانده *** گرفته اند از این قد کمان پسرها را
 
چه مشکل است که از چهار تا پسرهایش *** بیاورند برایش فقط سپرها را
 
نشسته است سر راه و روضه می خواند *** که در بیاورد آه آه رهگذرها را
 
با عرض معذرت از ساحت مقدس آقا امام زمان(ع):
 
ندیده است اگر چه ولی خبر دارد *** سر عمود عوض کرده شکل سرها را
 
کنار آب دو تا دست بر روی یک دست *** رسانده است به ما خانم این خبرها را
 
بشیر آمد و گفتی که از حسین بگو *** ز عون دم زد و گفتی که از حسین بگو
 
ستاره بودی و یکدفعه آفتاب شدی *** برای خانه مولا که انتخاب شدی
 
به خانه ولی الله اعظم آمدی و *** دلیل عزت قوم بنی کلاب شدی
 
به جای اینکه شَوی مُدعیه همسری اش *** کنیز حلقه به گوش ابوتراب شدی
 
تنور خانه حیدر دوباره گرم شد و *** برای چرخش دستار انتخاب شدی
 
چهار تا پسر آوردی برای علی *** که جای فاطمه ام البنین شدی
 
دلت همیشه چنین شوهری دعا میکرد *** تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شدی
 
اگر چه ضرب غلافی به بازویت نگرفت *** میان کوچه به دیوار زانویت نگرفت
 
تو را به قصد جسارت کسی اسیر نکرد *** به چادر عربیه تو خار گیر نکرد
 
تو را که فرق علی دیده ای و خون حسن *** به غیر کرب و بلا هیچ چیز پیر نکرد
 
به احترام همان تکه بوریا دیگر *** زمین خانه تو نیت حصیر نکرد
 
از آن زمان که شنیدی خزان گلها را *** هوای کوی تو باغ دلپذیر نکرد
 
چه خوب شد که نبودی کربلا بینی *** که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
 
به نعل تازه گرفتند تا بدنها را *** به ضرب دست لگد میزدند زن ها را
 
 
 
 
منبع: وب سایت دوستداران حاج منصور
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2646
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 29 فروردين 1392

 

مردي با فريادهايي بلند
او را شاعر حكومتي خوانده‌اند؛ همانهايي كه اتفاقا در بين مردم هم با استقبال مواجه نمي‌شوند. البته خوردن اين انگ در اين روزگار خود مايه مباهات است وقتي كه حكومت، جمهوري اسلامي باشد و نائب امام زمان(عج) در صدر آن.
اما قزوه كه به دلايل مختلفي چون اجراي ديدار سالانه شاعران با رهبر انقلاب، دبيري جشنواره شعر فجر، سرودن اشعاري در دفاع از انقلاب و كشور و... مفتخر به اين تاج شده است، همان كسي است كه منظومه بلند او با نام «مولا ويلا نداشت» را يكي از اولين نمونه‌هاي شعر انتظار در ايران پس از انقلاب مي‌دانند.
كنايه‌هاي تند و تيز او به مديراني كه براي رواج روحيه تجمل و اشرافي‌گري در كشور كمر همت بسته بودند، نشان داد كه قزوه شاعري است كه ارزشهاس انقلاب اسلامي برايش از همه چيز مهمتر است و وقتي قرار باشد اين ارزشها تهديد شود شمشير را از رو خواهد بست، حتي اگر تهديدكنندگان بخشي از همان حكومتي باشند كه او امروز به آن منتسب مي‌شود.
يك جاي ثابت براي جوانان
قزوه دست خيلي از شاعران جوان را گرفته است. اين را مي‌توان از لابلاي صحبت‌هاي همان شاعران كه البته حالا براي خود كسي شده‌اند فهميد. قزوه هرجا كه بوده‌است براي نوشاعران جاي ويژه‌اي باز كرده است. چه در جشنواره شعر فجر و چه در ديدار شاعران با رهبر انقلاب كه خيلي از جوانان اسم و رسم دار كنوني، اولين بار با شعرخواني در همان برنامه و رسانه‌اي شدن آن سر زبان مردم افتادند.
خدمات قزوه به شعر انقلاب در همين موارد منحصر نمي‌شود. تلاش او براي انتشار 100 كتاب از شاعران در نشر «تكا» يكي از اقدامات برجسته وي بود كه كمك زيادي به شناخته و مطرح شدن خيلي از شاعران كرد.
با دشمنان مروت
شايد وقتي نام قزوه را مي‌شنويم اولين صفتي كه به ذهنمان مي‌رسد انقلابي بودن وي باشد. چزي كه در آن شكي نيست اما همين شاعر انقلابي در همراه كردن شاعراني كه فاصله‌‌هايي با كاروان شعر انقلاب پيدا كرده بودند اهتمام ويژه‌اي داشته است. تلاش او براي انتخاب منوچهر آتشي بعنوان چهره ماندگار حوزۀ ادبیات در همایشِ «چهره‌های ماندگارِ» صدا و سیما يكي از جلوه‌هاي درخشان پايبندي او به اين مصرع بود: با دوستان مروت بادشمنان مدارا.
پادرمياني او بدر مجادله كلامي يك شاعر جوان و شاعري پيشكسوت در بعد از حوادث سال 88 هم نمونه‌اي ديگر از همين خوي او بود كه توانست آن لفاظي‌ها را پايان دهد و از ريختن آبروي شعر و شاعري جلوگير كند.
شاعري كه تن به نشستن نداد
قزوه مي‌توانست در ايران بماند. مجري شب شعر شود؛ مسئوليتي كه حقش بود و شايستگي‌اش را داشت بپذيرد و به شعر و شاعري‌اش بپردازد. اما او راهي ديار غربت شد تا در جهت اعتلاي زبان فارسي در ميان كشورهايي كه در اين زبان مشترك‌اند بكوشد.
حضور چندين ساله او در تاجيكستان و هند دست‌آوردهاي بزرگي داشته است كه البته طبيعي‌است به چشم عموم مخاطبان شعر فارسي نيايد. اما آنها كه دقيق‌تر به تحولات اين حوزه مي‌نگرند و شعر فارسي را نه در مرزهاي ايران كه در حيطه تمدني زبان فارسي دنبال مي‌كنند حتما ردپاي قزوه را در بسياري از اتفاقات خوب شعر فارسي مي‌بينند.
اين شعرها خود گواهند
اينها تنها چند دليل از دلايل بسياري بود كه تقدير از عليرضا قزوه را واجب مي‌نمود؛ هرچند كه به همين چند دليل هم آنچنان كه شايسته است پرداخته نشد. اما اگر هيچكدام از اين‌ها و حتي دلايل مشابه هم نبود، همان شعرهاي قزوه هم به تنهايي او را در جايگاهي مي‌نشاند كه بايد تقديرش كرد و مهمتر از آن، قدرش را دانست.
آيا ما قدردان حضور چنين شاعري در زمانه خود هستيم؟!

منبع:رجانیوز

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2838
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 29 فروردين 1392

امروز کمتر شاعری داریم که مانند مرحوم ابوالفضل سپهر برای فرزندان جانبازان عزیز شعر بگوید که اشک در چشمان مخاطب قد بکشد؛ اشکی که در حماسه ریشه دارد.

 به نقل از فارس، بهزاد (ابوالفضل) سپهر از شاعرانی است که این سال‌ها متأسفانه کمتر کسی یادش می‌کند. حتی در تذکره‌هایی که توسط شاعران انقلاب نوشته شده است اسمی از او نیست! حضور غیرتمندانه او در عرصه ادبیات انقلاب اسلامی، حضوری از سر تکلیف بوده و به همین دلیل است که بیشتر به مفهوم‌ها و محتواهای ارزشی توجه دارد. اگر از این دریچه به شعرها و حتی نثرهای زنده یاد سپهر بنگریم به ویژگی‌های زیر در شعر او می‌رسیم؛

1) استفاده از بیان محاوره (شکسته) در شعر

2) به کارگیری صنایع بدیعی و بیانی در اشعار و ترانه‌ها (اتل متل‌هایش)

3) تصویر کردن صحنه‌های دفاع مقدس (تصویرهایی که شاعران دیگر به این تصاویر توجهی نداشتند)

4) عنوان کردن مشکلات فرزندان شهدا و جانبازان جنگ تحمیلی (البته توجه او به جانبازان شیمیایی چشمگیرتر است.)

5) حضور فرهنگ حماسی عاشورا و بیشترین توجه او به این فرهنگ غنی در حوزه «پیام» قابل اهمیت است.

6) گاهی اوقات زبان سپهر (کاملا شعاری) می‌شود. البته این گونه شعارها هم در جای خود زیباست.

7) تجلیل و تکریم فرهنگ بسیجی

8) اعتراض به رفاه‌زدگی، فرصت‌طلبی‌ و بی‌تفاوتی مسئولین نسبت به دستاوردهای شهیدان

9) برخی مواقع در اشعار زنده یاد سپهر و به خصوص در اتل متل‌های زیبا و زلالش «فقدان تأمل‌های دقیق شاعرانه»را شاهدیم.

10) تزریق حماسه به پیکره ترانه (که این مورد در اتل متل‌های او مشهور است.)

به جهت مطول نشدن این یادداشت از ذکر شاهد مثال می‌گذریم و دوستان اهل تحقیق را به کتاب «یادم تو را فراموش ...» که شامل مجموعه کامل آثار زنده یاد سپهر است ارجاع می‌دهم.

برای این که یادی از اشعار زیبای «زنده یاد ابوالفضل سپهر» کنیم و اتل متل‌های جذاب او را دوباره‌خوانی کنیم. فکر می‌کنم اگر شعر «الو الو کربلا» که سختی‌ها و مصایب جانبازی که دچار موج گرفتگی شده است روایت می‌کند را بخوانیم تا حدودی ویژگی‌هایی که برشمردیم در آن متجلی باشد. با هم «الو الو کربلا» را می‌خوانیم؛


«الو الو کربلا»

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار

اتل متل بچه‌ها

که اون‌ها رو دوست دارن

آخه غیر اون دو تا

هیچ کسی رو ندارن

مامان، بابا رو می‌خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقت‌ها

بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر

دست می ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی که هر چی

جلوش باشه می‌شکنه

همون وقتی که هر کی

پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر

هیچ کسی رو نداره

اون وقتی که باباجون

موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می‌زد که

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می‌زد توی صورتش

قسم می‌داد بابا رو

به فاطمه (س) به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره می‌بینه

تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن

بچه های محله

بابا یهو دوید و

زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو

بابا می‌زد تو دیوار

قسم می‌داد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره‌‌های باباجون

پیچید یهو تو گوشم

الو الو کربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می‌گفت

کشتند بچه‌ها رو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد، بخوابین

الو الو کربلا

پس نخودا چی شدن؟

کمک می‌خوایم حاجی جون

بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد!

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اون‌هایی که از بابام

فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت از نبرده

شرافت و خون دل

نشونه‌های مرده

ای اونایی که امروز

دارین بهش می‌خندین

برای خنده‌هاتون

دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه روز به هم می‌رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام، کلیدِ

قفل در بهشته

درو کنه هر کسی

هر چیزی رو که کاشته

یه روز پشیمون می‌شین

که دیگه خیلی دیره

گریه‌های مادرم

یقه‌تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دوغه

مرگ و معاد و عقبی

کی میگه که دروغه؟

(یادم تو را فراموش صص 147- 143)

و امروز کمتر شاعری داریم که این گونه برای فرزندان جانبازان عزیز شعر بگوید. که اشک در چشمان مخاطب قد بکشد، اشکی که در حماسه ریشه دارد.
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: ابوالفضل سپهر ,
:: بازدید از این مطلب : 2814
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 30 اسفند 1391


نشاط عید هم از دوریت غم انگیز است

بیا اگر تو نباشی بهار پائیز است

چگونه خنده کند آنکه در فراق رخت

همیشه کاسۀ چشمش ز اشک لبریز است

به رونمای جمالت چه آورم با خود

که جان هر دو جهان در بهاش ناچیز است

سحر گهان که تو را می زنم صدا مهدی

ز نکهت نفسم صبح عطر آمیز است

لبی که وصف تو گوید چو صبح خندانست

دلی که یاد تو باشد چو گل سحر خیز است

چگونه کوه گناهم ز پا در اندازد

مرا که رشتۀ مهر تو دست آویز است

خط امان من از فیض دست بوسی تو است

چه بیم دارم اگر تیغ آسمان تیز است

جحیم با تو بهشت گل است میثم را

بهشت اگر تو نباشی ملال انگیز است

غلامرضاسازگارا


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2706
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
شنبه 23 دی 1391

 

باز شب آخر ماه عزاست

باز دلم پیش امام رضاست

باز دوچشمان ترم تشنه اند

باز خراسان دلم کربلاست

 

مدینه گریه ها برایت نمود

چقدرمعصومه دعایت نمود

دشمنت از خانه غریبانه برد

برد و غریبانه فدایت نمود

 

زهر تو را به پیچ و تابت کشید

آه تو را به التهابت کشید

زهر به تو خوراند و دشنام را

به ساحت ابوترابت کشید

 

قاتل تو که میهمان کشته بود

تو را به دست این و آن کشته بود

ولی به ولله تو را زهر نه!

تو را فقط زخم زبان کشته بود

 

وای که از سوز جگر سوختی

تا در حجره در به در سوختی

صدای یافاطمه ات تا رسید

گمانم کنم که پشت در سوختی

 

چقدر موسفید کردی آقا

چقدر غصه دار دردی آقا

مگر چه زهری به شما داده اند

که سبزی و کبود و زردی آقا

 

سوز جگر آه تو را می برد

آه تو را سمت خدا می برد

سلام بر لبان تشنه تو

که هی مرا کرببلا می برد

 

کینه این زهر چه بی حد شده

آه تو از سوز جگر سد شده

شمر به قتلگاه تو آمده

حجره کوچک تو مشهد شده

 

چگونه تا حجره رسیدی بگو

در آن میانه چه کشیدی بگو

به کوچه یا پشت در خانه ات

مغیره را باز ندیدی بگو؟

 

غریب و تنها به کجا می روی

دست به دیوار چرا می روی

با جگرسوخته این لحظه ها

مدینه یا کرببلا میروی

 

عبای خود را به سر انداختی

به کوچه ها یک نظر انداختی

در وسط کوچه که خوردی زمین

ما را به یاد مادر انداختی

 

ولی کسی در آن میانه نبود

وکوچه ها پر از بهانه نبود

میان ازدحام داغ کوچه

دست کسی به تازیانه نبود

 

بند به دست مرتضی می زدند

در وسط کوچه تو را می زند

گوشه چشم تو چرا شد کبود

کاش به جا ی تو مرا می زدند

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2470
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 21 دی 1391

شهادت پیامبر(ص)

 

نور دلگرمی ما چشمه خورشیدی ما

نرو از خانه همسایه تجریدی ما

نرو ای جان علی دلبر توحیدی ما

نرو که دست به دامان عبایت شده ایم

سوره حمدی و مشغول ثنایت شده ایم

بخدا هیچ گلی مثل شما خار ندید

هیچ کس مثل شما اینهمه آزار ندید

اینهمه دور و بر شانه خود بار ندید

سر شکستن  وسط کوچه و بازار ندید

سر تو بسکه شکسته است؛ دلم میشکند

قامتت بسکه شکسته است ؛ قدم می شکند

پدر آن روز همان جنگ احد یادت هست

گذر ازحادثه تنگ احد یادت هست

آن وفاداری کم رنگ احد یادت هست

مرد پیمان شکن ننگ احد یادت هست

پشت این در بخدا  بوی اُحُد می آید

بوی دود است که از سوی احد می آید

مردم شهر رسیده اند به تو سر بزنند

دست بر دامن الطاف پیمبر بزنند

مثل جبریل در خانه تو پر بزنند

یادشان هست که بر خانه تو در بزنند

یادشان هست که این خانه پر از تاویل است

بیت وحی است و پر از بال و پر جبریل است

چشمهایت نگرانند برای چه کسی

گریه میریزی از اینجا به هوای چه کسی

زیر لب زمزمه داری به نوای چه کسی

در سرت هست بگو کرببلای چه کسی

چشمهای نگران تو به در خیره شدند

به علی و به حسین و به حسن خیره شدند

چشم واکن که دو چشمان ترت آمده است

چشم وا کن پسر خونجگرت آمده است

جگر سوخته ی شعله ورت آمده است

پسر بی حرمت دور و برت آمده است

در سرش هست که روزی به فدایم بشود

بین یک کوچه باریک عصایم بشود

دور چشمت چقدر چشمه زمزم داری

به گمانم به سرت شور محرم داری

غصه بردن انگشتر خاتم داری

غصه غارت شدن چادر مریم داری

وعده ما سر گودال اباعبدالله

بر سر نیزه به دنبال اباعبدالله

گریه کردی و به چشمان ترم بوسه زدی

چقدر یکسره بر بال و پرم بوسه زدی

چقدر بر رخ و بر دست و سرم بوسه زدی

هی به دیوار و در و دور و برم بوسه زدی

اینهمه جان علی پیش حسن گریه نکن

اینقدر بر پسر سوم من گریه نکن

بعد تو دست به دیوار علی می گیرم

دست بر کعبه دلدار علی می گیرم

خار از دیده خونبار علی می گیرم

ریسمان از سر و رخسار علی می گیرم

تو دعا کن پسر بی کفنم را نکشند

بین آن کوچه الهی حسنم را نکشند

.................................................................................................

شهادت امام حسن (ع)

 

صبح روزي كه عزم سفر از دل و دين مردم داشت خبر داشت

از دل زهر پر كينه اي كه تشنه بود و لبي شعله ور داشت


او نه اينكه غريب است يا كه آسمان است و لشگر ندارد

بال خود را اگر باز مي كرد لشگري از ملك زير پر داشت


راه مي رفت و خيل ملائك خاك از پاي او مي گرفتند

خاك سرخ و كبودي كه مثل  تربت كربلايش اثر داشت


در حياط غريبش نشست و چشم در چشم اين مردم انداخت

مثل خورشيد در كنج خانه غصه هايي شبيه پدر داشت


رفت بالاي منبركه مردم ياد پيغمبر خود بيفتند

كه حسن از من است و من از او كه رسول خدا هم پسر داشت


آي مردم كسي هست اينجا ، ناسزا از دهانش بيفتد

لااقل كاش اين ناسزاها شرمي از پاره هاي جگر داشت


راه افتاد اما به ناگاه  بازهم بين كوچه زمين خورد

آه مادر در آن روز اي كاش طفل تو تيغ و تير و سپر داشت


آه مادر در آن روز اي كاش پشت در در كنار تو بودم

ديده بودم  گل سرخت آنجا غنچه اي بين ديوار و در داشت


زهر هم طاقتش  را ندارد ، زود باشيد طشتي بياريد

زود باشيد ، اين زهركينه از دلش هي جگر كند و برداشت


كربلايي به پا شد بيائيد خواهرش طشت و خون ديده اينجا

كند بال و پرش را بگيريد ، واي زينب چه شوري به سر داشت  ....

 

بايد از اين مدينه سفر كرد كربلا رفت و خاكي به سر كرد

کربلایی که یک طشت بود و خواهری كه به يك سر نظر داشت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: نوازنی , شهادت پیامبر , شعرآیینی , شهادت امام حسن , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2564
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
نویسنده : گمنام
جمعه 1 دی 1391

 

 
میرزا محمّد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی متوفّی سال 1262 هـ. ق در شیراز از بزرگان شعرا و ادبا و عرفای عصر فتحعلی شاه قاجار بود. علاوه بر مراتب علمی، به تمام خطوط هفت گانه (نسخ، نستعلیق، ثلث، رقایم،ریحان،تعلیق،و شکسته) مهارتی به سزا داشته و کتابهای فراوانی نیز با خطوط مختلف نگاشته است. از جمله، اینکه 67 قرآن به خط زیبای خود نوشته است. بر اثر نوشتن زیاد چشمش آب می آورد و به پزشک مراجعه می کند، دکتر می گوید: من چشمت را درمان می کنم، به شرطی که دیگر با او نخوانی و خط ننویسی. پس از معالجه و بهبودی چشم، دوباره شروع به خواندن و نوشتن می کند تا این که به کلّی نابینا می شود. سرانجام با حالت اضطرار متوسل به محمّد(ص)و آل او می شود. 
 
شبی در عالم رؤیا پیغمبر اکرم(ص) را در خواب می بیند، حضرت به او می فرماید: چرا در مصائب حسین (و حسن) مرثیه نمی گویی تا خدای متعال چشمانت را شفاء دهد. در همان حال حضرت فاطمه زهرا(س) حاضر گردیده می فرماید: وصال! اگر شعر مصیبت گفتی اوّل از حسنم شروع کن؛ زیرا او خیلی مظلوم است.
 
صبح آن روز وصال شروع کرد در خانه قدم زدن و دست به دیوار گرفتن و این شعر را سرودن:
 
از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
آن طشت راز خون جگر باغ لاله کرد 
 
نیمه دوّم شعر را که گفت، ناگهان چشمانش روشن و بینا شد. آن گاه اضافه کرد: 
 
خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت 
دل را تهی زخون دل چند ساله کرد 
 
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
 

متن كامل شعر:

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد 

و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
 
خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت 
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد
 
نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام 
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
 
نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش 
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد
 
زینب درید معجر و آه از جگر کشید 
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد
 
هر خواهری که بود روان کرد سیل خون 
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد
 
یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
 
 


 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: امام حسن , وصال , رایة الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2907
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
نویسنده : گمنام
جمعه 3 آذر 1391

 

 

یک مشک ، یک غیرت که از آن روبرو آمد   

طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد

باید به استقبال آب و آبرویش رفت 

وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد 

ای بچه ها اول عمو تشنه است، پس باید   

اول بنوشد آب، وقتی که سبو آمد

شش ماهه را دور سرش باید بگردانیم 

وقتی که بر رخسار اصغر رنگ و رو آمد 

دیگر عمو را بعد ازاین سقا نمی خوانیم   

دیدید خواندیم و چه اشکی از عمو آمد

نذر عمو این گوشوارها ، النگوها 

باید به دستش داد ، وقتی دست او آمد 

*** 

حالا زمین کربلا چشمان تر دارد   

حالا پس از این خیمه های دربه در دارد

دستان او را از سر زینب بُریدند 

حالا بگو که خیمه آیا بال و پر دارد؟ 

عباس را از علقمه آقا نیاورده   

آوردنش تا خیمه گویا دردسر دارد

حتی زجسم  إرباً إربای علی اکبر 

جسمی زهم پاشیده و آشفته تر دارد 

در پیش چشمان حسین ای قوم نگذارید 

هر نیزه ای یک تکه از عباس بردارد 

دارد لباسش را به غارت می برد این قوم 

حالا دگر ام البنین حالی دگر دارد...

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , بیت المهدی , عباس آباد ,
:: بازدید از این مطلب : 2900
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
نویسنده : گمنام
دو شنبه 8 آبان 1391


ظهردم بود و بركه هم تشنه ؛بركه‌اي كه تب بيابان داشت

دل او مثل تكه هاي سفال ؛اشتياق نماز باران داشت

 

ظهر يك روز آفتابي بود ؛ بركه پلكي زد و نگاهش رفت

باز هم تا به انتهاي كوير؛حسرت جانگداز آهش رفت

 

آه من بركه نگاه توام؛من به جز چشم تو نمي نوشم

تا نيايي و هم دمم نشوي؛به خدا لحظه اي نمي‌جوشم

 

آه من بركه هاي يعقوبم؛كه به دشت فراق جاري شد

من همان رود نيل موسايم؛كه به سمت عراق جاري شد

 

من همان بركه نمك گيرم؛كز سر سفره ات نمك خوردم

من كوير حجازي صبرم؛كه به شوق شما ترك خوردم

 

بركه از درد و دل لبا لب بود؛بركه آن روز در تلاطم بود

بركه آن روز فكر آب نبود؛فكر يك بركه پر از خم بود

 

ظهر زيباي روز نوروزي،باز پلكي زد و نگاهش رفت

نه ولي مثل اينكه اين دفعه،صد و ده بار سوز آهش رفت

 

ماه او در حوالي خورشيد،با هزاران ستاره مي آمد

بشنو و شك نكن صداي خدا،از سر هر مناره مي‌آمد

 

اشهد ان ذاته مستور؛اشهد ان نوره منشور

اشهد ان مومنون به؛یسکن الله فی بیوت النور

 

آيه اي روي بال جبرائيل،پر زد و لحظه‌اي تلاوت شد

بعد از آنكه رسول آن را خواند،پر زد و محو در ولايت شد

 

آيه پرواز كرد تا بركه؛از تجلاي آب صحبت كرد

بركه خالي سفالي ما،گريه كرد و دوباره بيعت كرد

 

گفت: بالماء كل شيء حي؛من همان خاك مرده ام اي آب

من اگر بركه اي پر از آبم،از شما آب خورده ام اي آب

 

تو همان بي كران اقيانوس؛من همان كوزه سفال تو ام

كه اگر آه لب به من بزني،مطمئنم هميشه مال توام

 

بركه از اشتياق دريا شد؛زير پاهاي ماه جاري شد

ماه عكسش به بركه افتاد وعكس آن روز يادگاري شد

 

اشعار سایر شاعران در ادامه مطلب.....

 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2816
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 4 آبان 1391

 

 

ظهر زیبای وقوفه یه وقوف آفتابی

یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی

 

عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه

تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه

 

ظهر زیبای وقوفه کاش منم وقف شما شم

تا یه صبح عید قربون نذر آقای منا شم

 

من نشستم اینجا مثل یه گدای سرراهی

بین این همه سفید پوش با لباس روسیاهی

 

میگن امروز عرفاته گدایی فعل حرومه

آخه بخشیدن تو این روز از قدیم رسم و رسومه

 

بزار یک کم خودمونی درد دل کنم دوباره

بزار تو شبای تارم بریزم یه کم ستاره

 

گناهام بسکه زیاده کی میتونه بشماره؟

چاره ای برام بساز تا هی بهم نگن بیچاره!

 

خاک عالم تو سر من که بیچاره ی گناهم

جوونیم هزینه شد، رفت، تواجاره ی گناهم

 

کمک کن که دوباره سر سجاده بشینم

تا زیر این آسمونا یک کم افتاده بشینم

 

دست بکش به روی چشمام هوس نگاتو کردم

یه پر و بالی بده که دوباره هواتو کردم

 

دستمو بگیر بلند شم قصد کربلاتو کردم

هوس بارون گریه توی روضه هاتو کردم

 

اجازه میدید که قبل از اینکه ما دعا بخونیم

یک کمی ازعرفات کربلاییها بخونیم

 

عرفاتی که غریبه عرفاتی که شهیده

عرفاتی که رو نیزه است شکل یک سر بریده

 

عرفاتی که یه مادر هی می گفت آبش ندادن

ای خدا گهواره ی شیرخوارشو تابش ندادن

 

عرفاتی که یه خواهر توی قتلگاه براش مرد

خدا میدونه که اونجا چقدر مشت و لگد خورد

 

عرفاتی که یه دختر قیامت براش به پا کرد

هی می گفت کدوم حرومی سرتو اینجور جدا کرد

 

عرفاتی که یه سقا توی علقمه فداش شد

یه جوری عمود زدن سجده کرببلاش شد

 

یه جوری عمود زدن که هیچ جوری بلند نمی شد

یه جوری عمود زدن که سر رو نیزه بند نمی شد

 

حاج رحمان نوازنی

 

 


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: عرفه , رایه الهدی , رحمان نوازنی ,
:: بازدید از این مطلب : 2627
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 4 آبان 1391

 

شك و تريديشان يقيني بود

آسمانهايشان زميني بود

همه دنبال وعده گندم

شهر مشغول خوشه چيني بود

كوچه ها خالي از وفای به تو !

خانه ها گرم شب نشيني بود

خودشان را نشان نمي دادند

پشت هر سايه اي كميني بود

دست غفلت هميشه در دست

زندگي هاي اينچنيني بود

همه فتوا به خويش مي دادند

هر كسي مجتهد به ديني بود

نامه ام رانوشته ام اما كاش

يك نفر مرد، يك اميني بود...

صبح تا شب تو را دعا كردم

تا نيايي خدا خدا كردم

خوب در حق تو وفا كردند !

كه مرا اينچنين رها كردند

شب شد و مثل يك غريبه مرا

از سر خويش زود وا كردند

و نخوانده؛ نماز مغرب را

در نماز عشا قضا كردند

پشت ديوار مسجد كوفه

پشت ابليس اقتدا كردند

آه؛ مولا تو ديده اي حتماً

با من آن شب چگونه تا كردند

در هر خانه اي كه رفتم آه

در غربت به روم وا كردند

دست من آب هم نمي دادند

كوفه را مثل كربلا كردند

خواب ديدم كه در مناي توام

اولين ذبح كربلاي توام

خواب ديدم كه كوفه جان مي داد

نامه ام را به اين و آن مي داد

گريه گريه بهانه ام آن شب

پشت دروازه را نشان مي داد

نيزه اي چرخ مي زد و در شهر

سر خورشيد را تكان مي داد

دست هاي  ترحم كوفه

به اسيران لباس و نان مي داد

صورتی هي بنفشه مي چید و

دسته دسته به آسمان مي داد

اگر از هر كسي كه مي ترسيد

سر عباس را نشان مي داد

يك نفر با تمام سنگ دلي

سنگ در دست ديگران مي داد

دل آئينه ها ترك برداشت

سنگ می خورد، هر كسي پر داشت

يك نفر گفت: تيغ بُرّان است

دیگری گفت: مرد ميدان است

يك نفر گفت: گرد و خاك هواست

دیگری گفت: باد و طوفان است

يك نفر گفت: روبرو نشويد!!!

شير سرخ بَر و بيابان است

يك نفر گفت: اين دلش درياست

پيك دريا ، سفير مرجان است

يك نفر گفت: قيمتش چند است؟!

ديگري گفت: قيمتش جان است

يك نفر گفت: آتشش بزنيد!!!

ديگري گفت: او گلستان است

يك نفر گفت: درد آينه چيست؟

ديگري گفت: سنگ باران است

يك نفر گفت: جشن مي گيريم

بكشيدش كه عيد قربان است

يك نفر گفت: يك كفن ببريد

هرچه باشد ولي مسلمان است

بسم رب الحسين رب شهيد

خون مسلم به پاي يار چيكد

 

 

حاج رحمان نوازنی

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شعرایینی , حاج رحمان نوازنی , رایه الهدی , حضرت مسلم , عرفه ,
:: بازدید از این مطلب : 2735
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 4 آبان 1391

 

از هق هق نسیم شنیدم صدای تو

 

بابا فدای گریه ی" کوفه میای " تو

 

اینجا همه برای سرت گریه می کنند

 

اینجا منم رقیه ی بزم عزای تو

 

بابا شنیدم از همه جا سنگ خورده ای!

 

لابد نمانده است سری هم برای تو

 

تو اولین شهیدی و من اولین یتیم

 

این اولین یتیم شهادت فدای تو

 

آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست

 

در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو

 

جسم تو را چگونه به کوچه کشانده اند؟

 

ای کاش بود چادر من بوریای تو

 

تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها

 

زینب چقدر نذر نموده برای تو

 

زینب دو طفل دارد و تو هم دوتا پسر

 

آنها به جای زینب و اینها به جای تو

 

بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت

 

تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو

 

کوفه برای دیدن من معجری بیار

 

از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو

 

مویم سفید گشته  و قدم خمیده است

 

بابا منم مسافر کرب و بلای تو

 

تا زنده ام قسم به لب تشنه ات پدر

گریه کنم برای تو و ماجرای تو

 

حاج رحمان نوازنی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , شعرآیینی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2401
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
سه شنبه 2 آبان 1391

دبیر انجمن نغمه‌سرایان مذهبی شرق تهران به مناسبت فرا رسیدن ایام مسلمیه، شعری برای حضرت مسلم‌بن عقیل(ع) سروده است.

 

چه بگویم ز عطر گیسویت/ چه نویسم ز خوبی رویت

گر به زلفش نمی‌رسد دستم/ همه جا من به یاد او هستیم

از همان کودکی گرفتارم/ عاشقم، عاشق رخ یارم

مسلمم، مسلم غریبم من/ کشته خنجر حبیبم من

نوبهارم غروب پاییز است/ قصه غصه من غم‌انگیز است

خون بنوشم به جای آب، حسین/ تا سلامم رسد جواب، حسین

کوفیان را دگر وفایی نیست/ عهد آنان بجز ریایی نیست

با لب پاره بر سر دارم/ بی‌سر از بام غم نگون‌سارم

اولین عاشق قتیلم من/ پور رزمنده عقیلم من

هر که در راه من قدم برداشت/ بر سر بام حق علم افراشت

راه من راه عشق و ایمان است/ برگی از دفتر شهیدان است

چشم «عنقا» گُهر فشان گردید/ در ره دوست بی‌نشان گردید


 

«عباس عنقا»

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: عباس عنقا , شعرآیینی ,
:: بازدید از این مطلب : 2451
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
شنبه 15 مهر 1391

 

 

 

 

امروز خواب ماندم و فردا ندیدمت

فردا به خویش آمدم اما ندیدمت

با من که جانماز شبم قهر کرده است

چندین شب است نیمه  شبها ندیدمت

خواب و خیال غیر تو را بس که دیده ام

 یک شب تو را به خواب ، به رویا ندیدمت

دیدی گناه شوق مرا کورکور کرد

دیدی تو را به چشم تماشا ندیدمت

اشکم چکید و چشم مرا با خودش نبرد

من قطره ماندم و لب دریا ندیدمت

یک جرعه آب تشنه نگشتم برای تو

 در روضه های حضرت سقا ندیدمت

دیدن به چشم نیست ولی گوش دل که هست

کور و کَرَم! مگر نه؟! که آقا ندیدمت

روضه به روضه گشته ام این انتظار را

 شک میکنم به خویش که آیا ندیدمت؟

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: مناجات با امام زمان , حاج رحمان نوازنی , هیئت منتظران مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2842
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 6 مهر 1391

چه رودها که شب و روز عازم سفرند

به دست بوسی دریا همیشه مفتخرند

به نام رازق نان و رطب ملائکه هم  

نشسته اند که از سفره تو نان ببرند  

دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست

کبوتران دعایت همیشه در سفرند

چه آهوان سپیدی که در حیاط حرم  

به عشق صید نگاهت نشسته پشت درند

در این حیاط که عالم هبوط می کند و

مقدرات از این آستانه می گذرند  

چقدر گل به کفم دادی و نفهمیدم

فرشته های حرم گلفروش رهگذرند

تو باغبان شجرهاي طيبه هستي

كه شيعيان شما ميوه هاي اين شجرند

شب تولد حج نيازمندان شد

امام كعبه رسيد و گدا فراوان شد   

و کاسه های طلائی که آب می نوشند

به اعتقاد شفا آفتاب می نوشند

به چشمشان دو پیاله سلام می ریزند

و از تبسم آقا سلام می نوشند

در این حرم همه پاکند مثل روزی که

بدون هیچ گناهی ثواب می نوشند

و اشک های دم در اگر سرازیرند

از آسمان نگاهش شراب می نوشند

از این مشبکه هایی که شکل کندویند

موحدان چه عسلهای ناب می نوشند

پس از زیارت شبهای ماه می خوابند

و از خیال خوشش توی خواب می نوشند

شب وداع زیارت چنان زمین گیرند

که در فراق حرم التهاب می نوشند

شب تولد حج نيازمندان شد

امام كعبه رسيد و گدا فراوان شد  

و از طلوع مدینه که صبح ایل شدی

به سمت مشرق اقوام ما گسیل شدی

تنور دهکده هامان دوباره گل دادند

به شوق اینکه در این سرزمین خلیل شدی

دو باره آمدی و مهربان تر از موسی

عصای معجزه ساکنان نیل شدی

و سنگ سرمه خاک تو را به دیده کشید

که جلوه کردی و فیروزه اصیل شدی   

به شهر طوسی ما رنگ سبز عشق زدی  

و مرهم دل خاکستری ایل شدی  

به چشم عشق به چشم تمام آینه ها    

همینکه آمده ای بهترین دلیل شدی

شب تولد حج نيازمندان شد   

امام كعبه رسيد و گدا فراوان شد  

زمین به خاک نشسته است آسمانش را

که باز پر کنی از عشق استکانش را

در انتظار هوای نسیم مشهد بود

اگر که نوح برافراشت بادبانش را

بخوان زیارت نامه در امتداد کلیم

که باز کرده در اینجا خدا بیانش را   

بدون تکیه به لطف عصای خود موسا 

نشسته تا که بگیری تو بازوانش را

گرفته بال فرشته به چشم زائر تو

که شسته است گناهان بیکرانش را

کبوترانه بپر مثل آن مسیحی که

عروج کرده بلندای آسمانش را

و جبرئیل نشسته است روی گلدسته

که سر دهد به حرم نغمه اذانش را

شب تولد حج نيازمندان شد

امام كعبه رسيد و گدا فراوان شد  

به شوق صيد شما مي دوند آهوها

به پيش چشم شما و کمان ابروها

و در مسیر عبورت به خاک افتادند

به شوق آمدن تو از آن فراسوها

رواق های حرم هر کدام  غار حراست

قیامتی است در این گوشه گوشه پستوها

چه سالها که ملائک به شوق گوشه نگاه

کنار چشم شما می زنند اردوها

چه کرده ای که زنان طلاپرست آقا!

به پای مرقد تو ریختند النگوها

چه کرده ای که در این صحن ؛ قله های جهان

زمین زدند به پا بوسی تو زانوها

برای اینکه کبوتر شوند در حرمت

پریده اند به سوی حرم پرستو ها

سحر به سوي خراسان بليط مي خواهم

شب تولد تو با قطار شب بوها  

شب تولد حج نيازمندان شد

امام كعبه رسيد و گدا فراوان شد  

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2045
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
شنبه 1 مهر 1391

لینک دانلود

متن شعر:

سامَ النبیَّ المشرکونَ جمیعَ أنواعِ العذاب
أوصی أبولهبٍ لئیمَهُمُ بفاحشةٍ و عاب

تبّت یدا ... تبّت،أبی لهبٍ و تب
یصلی، سیصلی ناره ذات لهب

و کذاک أغری زوجَه لتطوفَ من بابٍ لِباب
ترمی علی دربِ النبیِّ الشّوکَ ، تبتَکِرُ الصِّعاب

تبّت یدا ... تبّت،أبی لهبٍ و تب
یصلی، سیصلی ناره ذات لهب

حمّالةُ الحطبِ اللعینةُ لم تَکُفَّ عنِ السِباب
و هناکَ صِبیانٌ یَذُرّون الحجارةَ و التُّراب

تبّت یدا ...تبّت، أبی لهبٍ و تب
یصلی، سیصلی ناره ذات لهب

فی وجهِ أتباعِ الرّسولِ ، و ما یصدُّهمُ جواب
والمشرکون یُطاردونَ المسلمینَ و من أناب

تبّت یدا... تبّت، أبی لهبٍ و تب
یصلی، سیصلی ناره ذات لهب

ترجمه شعر:

مشرکان طعم همه گونه عذاب و رنج را به پیامبر چشاندند.

"ابولهب" فرومایگانشان را به کارهای زشت و ناپسند درباره رسول خدا(ص) سفارش می‌کرد.

و از همسرش نیز می‌خواست تا از این در به آن در بشتابد و خار و هیزم بر سر راه پیامبر بگذارد و سختی‌های مختلف را برای رسول خدا فراهم سازد.

آن زن هیزم‌کش ملعون از بدگویی و ناسزاگویی به پیامبر اکرم(ص) دست بر نمی‌داشت.

و کودکانی بودند که سنگ و خاک به روی پیروان پیامبر می‌ریختند و هیچکس جلودارشان نمی‌شد و مشرکان، مسلمانان و مؤمنان را تعقیب می‌کردند تا مجازات کنند.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1651
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
دو شنبه 27 شهريور 1391

 

شهریار شاعر معاصر ایران زمین را به جرئت می توان یکی از اسطوره های ادبیات فارسی دانست اما شهرت و آوازه این شاعر ایرانی تنها با شعر فارسی برای جهانیان شناخته شده نیست بلکه به این دایره شعری باید اشعار آذری وی را نیز افزود.

به گزارش مهر ، سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال 1285 هجری شمسی در روستای خشگناب بخش قره چمن آذربایجان شرقی به دنیا آمد.
 
خانواده مومن و متدین استاد شهریار در تربیت این کودک همت خود را مصروف داشت و بساط تعلیم و تربیت قرآنی و عرفانی او را فراهم کرد.
 
سید هادی بهجت تبریزی فرزند استاد شهریار می گوید: شهریار بر سر سفره مردی کریم (پدرشهریار) بزرگ شد که در خانه اش به روی همه باز بود.
 
سید محمد حسین با قد کشیدن در آغوش طبیعت آذربایجان و کوه "حیدربابا" نخستین گام هایش را در دامن دنیای شعر و شاعری بر داشت و همین طبع روان و روزگار باعث شد تا نخستین شعر او در سن چهار سالگی متولد شود.
 
شهریار خود درباره دومین شعرش گفته است:" روزی به همراه پدر و چند تن از دوستانش به کوه عون بن علی (سرخاب) تبریز رفته بودیم که فضای دلنشین طبیعت آنجا باعث شد تا شعری فی البداهه در قالب غزل بر زبانم جاری شود و پدرم بعد از شنیدن این شعر مرا بوسید و این کار من موجب حیرت دوستان پدر شد."
 
دست روزگار این شاعر جوان را برای ادامه تحصیل از تبریز به تهران و مدرسه دارالفنون کشاند و دنیای جدیدی پیش چشمان او گشوده شد.
 
تهران با تمام غربتش چیزهایی داشت که می توانست محمد حسین جوان را چند صباحی در خود آرام دهد.
 
همنشینی با ملک الشعرای بهار ، جلیل شهناز ، صبا ، فیروزکوهی و دیگر چهره های بارز شعر و هنر باعث شد تا شالوده دیوان شهریار محکم و محکمتر شود.
 
اما دوران تحصیل استاد شهریار نیمه تمام ماند و به ناچار خدمت دولتی را برگزید و بانک کشاورزی جسم او را مهمان شد اما روحش بیرون از این محیط اداری مثل مرغی پر کنده در آسمان خیال به پرواز در می آمد و شعرهای او مجال سروده شدن می یافتند .
 
روح شهریار در کالبد جانش زبانی دیگر می طلبید تا فریادش را به آن برآورد و چه بهتر از زبان مادری که روزگار خوش کودکی را با آن به سر آورده بود.
 
مراجعت شهریار به تبریز و روستای دوران کودکی اش شاهکار " حیدربابایه سلام" را پدید آورد و گنجینه زبان و ادبیات ترکی آذری شد.
 
این مجموعه ادبی تاریخی و روایی ، زندگی پاک روستائیان و صفای آنها را به تصویر کشیده و موجب شده است احساسات هر انسان آذری زبان تحریک و اشک از گوشه چشمانش جاری شود.
 
سید هادی بهجت تبریزی می گوید: " روزی خبر تدریس حیدربابا در یکی از دانشگاه های ترکیه را به شهریار دادند و شهریار وقتی این مطلب را شنید جا خورد و گفت: یعنی الان ترک ها هم در دانشگاه خود با لهجه آذری ما ، حیدربابا را می خوانند."
 
وی می گوید: "پدرم به دور خود دیواری کشیده بود و در این حصار تنهایی و خلوت خویش کار خودش را می کرد و شعرش را می سرود و البته شعر هایش را برای نان نمی گفت اما شهرت شهریار این دیوار را ترک داد و دیگران به خلوتش وارد شدند هر چند او علاقه ای به این شهرت نداشت."
 
شهریار را البته در زبان و ادبیات ترکی با شاهکار سهندیه هم می توان به جهان معرفی کرد. شعری نو در زبان آذری که پرنده خیال خواننده اش را به دامنه های سهند می برد و از آنجا به سوی بهشت پر می دهد و با مولای متقیان همنشین می کند و دستان شاعر را در دستان خیالی خدا می گذارد و تو چاره ای جز گریستن بر دامن یگانه معبودت نمی یابی.
 
اشعار شهریار از احساسات پاک شاعرانه شهریار و باورهای دینی او سرچشمه می گیرد و باعث می شود تا "علی ای همای رحمت" او بر زبان هر ایرانی ای زمزمه شود.
 
شهریار به گفته فرزندش سیدهادی بهجت تبریزی اهل شهرت نبود و شاید بتوان حدیث امیرالمومنین را در مورد او صادق دانست که دنیا همیشه از پی کسانی می دود که نسبت به آن بی توجهی کنند.
 
شهریار سر انجام در 27 شهریور سال 67 در تهران بر اثر بیماری قلبی دار فانی را وداع گرفت.

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شهریار ,
:: بازدید از این مطلب : 2528
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
یک شنبه 26 شهريور 1391

 


ای بهار همیشه های خدا ؛ ای که از آسمان شدی جاری

 

از چه این روزها شکسته شدی ؛ بغض داری ولی نمی باری

 

 

 

لااقل صبر کن مسافر شب ؛ گریه کن گریه در معابر شب

 

صبح صادق بجز تو کیست بگو ؛ کیست جز تو امام بیداری

 

 

 

گاه گاهی که حرف هم داری  ؛ شهر در خواب می رود انگار

 

آه آقا چه می کشی با این  ؛ استخوانی که در گلو داری

 

 

 

تو بگو از کدام طایفه ای ؛ که همیشه خدای عاطفه ای

 

لطف ها می کنی برای کسی  ؛ که برایت نمی کند کاری

 

 

 

پس کجایند نافله خوان ها که دل نافله شبانه شکست

 

کِی به درد  تو می خورد آقا ! نافله های سرد و تکراری

 

 

پس کجایند عالمان سحر یک نفر از چهار هزار نفر

 

که شبانه امام را بردند  پا برهنه به خفّت و خواری

 

 

 

کوچه ای در مدینه منتظر است ؛ تا که روضه بخوانی از دیوار

 

تا تو هم مثل مادرت آنجا  ؛حس کنی بین درب و دیواری

 

 

 

تا که کوچه به کوچه پخش شود ؛ هم صدایی غربتت با او

 

تا بفهمند فاطمی هستی  ؛ مثل مادر به غم گرفتاری

 

 

 

تا که دست تو را نبندند و هی به یاد علی نخندند و

 

نَکِشندت پیاده اینگونه هی به قصد امام آزاری

 

 

 

تا به تو زهری از جفا ندهند  ؛ تا به پیش تو ناسزا ندهند

 

تا مگرشرمی از رسول کنند نبرندت به بزم مِی خواری

 

 

 

شب شد و یک عبا و عمامه  باز هم بین کوچه افتاده

 

باز هم اهل خانه می ریزند  ؛ پشت پای تو گریه و زاری

 

 

 

می برند به قصر سرخ بلا  ؛ کوفه یا شام یا که کرب و بلا

بهتر است یک کمی با خود  ؛ تربت از قتلگاه برداری

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2429
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
جمعه 27 مرداد 1391

(۱) شب های آخر

آقا سلام ؛ ماه مبارک تمام شد

شبهای آخر من و ماه صیام شد

درهایی از ضیافت حق بسته شد ، ولی

پشت در نگاه شما ، ازدحام شد

سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم

دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد

بین دعای آخر سفره دعا کنید

شاید که سال سال ظهور امام شد  

آقا دعا کنید که شبهای آخر است

شاید که میهمانی ما هم به کام شد

 

 

 (۲)خدا کند...

خدا کند که منم دعوت شما باشم

و بخش کوچکی از خلوت شما باشم

و در کنار همین سفره ها کنار شما

نمک بریزم و هم صحبت شما باشم

فرار کرده ام از دست ظلمت نفسم

که دست تربیت رحمت شما باشم

خدا کند که نظر کرده را نظر نکنند

که در نظاره ی بی منّت شما باشم

مخواه بین گداهای قیمتی حرم

گدای بی غم و بی قیمت شما باشم

ضیافت است و گدا هست و انتخاب شما

خدا کند که منم قسمت شما باشم

اگر چه قیمت من با گناه قسمت شد

اگر چه بنده ی بی قیمت شما باشم!!!

ولی به قیمت کرب و بلا نگاهم کن

که من غلام همین هیئت شما باشم

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: رحمان نوازنی , رایه الهدی , شب های آخر ,
:: بازدید از این مطلب : 2749
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
یک شنبه 22 مرداد 1391

 

ما هم یتیم کوفه

 

اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت

یتیم پُر شده در کوفه های چشمانت

 

مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که

گرفته باز دوباره هوای چشمانت

 

به غیر اشک خجالت نداشتم آقا!

نداشتم که بیارم برای چشمانت

 

و در قبال تمام جفای چشمانم

ندیده ام بخدا جز وفای چشمانت

 

نشسته ام که کمیل نگاه تو باشم

که مستجاب شوم با دعای چشمانت

 

تو مُهر سجده من ؛ تو ابوتراب منی

رواست اینکه بیفتم به پای چشمانت

 

و یطعمون علی حُبّه شما هستید

منم اسیر و یتیم و گدای چشمانت

 

بخوان دو آیه برایم ؛ دو آیه از چشمت

سپس مرا بنشان در حرای چشمانت

 

چه دیده ای که دو چشمت دو کاسه ی خون شد

چه دیده ای به مدینه ، فدای چشمانت

 

به پیش چسم تو یاس تو را چقدر زدند!!؟

چقدر صبر نموده خدای  چشمانت

 

و میخ قصه ی تلخیست در نگاه شما

که سالهاست گرفته عزای چشمانت....

 

 

کوفه ی بی علی علیه السلام

سکوت می وزد و باد ها پریشانند

و در به در همه در کوچه های بارانند

شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند

یتیم های خدا هم گرسنه نانند

قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند

به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند

هزار آدم آواره ی پشیمان گرد

دوباره منتظر سوره های انسانند

تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست

و چاه ها که پر از ناله های پنهانند

شکست فرق نماز خدا به شمشیری

به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند!

هنوز خون سرش روی فرق محراب است

و جمع قبله نشینان هنوز گریانند

هنوز کوفه  و شهر مدینه می گریند

و بین یک در و دیوار روضه میخوانند

 

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شعر آیینی , رایه الهدی , یتیم کوفه , قبله , نمازمدینه ,
:: بازدید از این مطلب : 2336
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
شنبه 21 مرداد 1391

 

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

وقتش رسیده پر بکشی سوی مادر

دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

از پشت در دوباره تو را می زند صدا

تا که به دست تو بدهد محسن تو را

 

سی سال در نبودن مادر شکسته ای

پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای

در کوفه های درد مکرر شکسته ای

از مردم و نبودن باور شکسته ای

گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر

این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر

 

یادت که هست مادر ما قد خمیده بود

یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود

یادت که هست محسن خود را ندیده بود

یادت که هست غنچه خود را نچیده بود

آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد

موی منم شبیه تو بابا سپیده شد

 

مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد

تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد

مرهم برای این دل پرپر بیاورد

تا خار را زدیده تو در بیاورد

حرفی بزن که مونس تو مادر آمده

حالا که استخوان زگلویت در آمده

 

بابا بگو به مادرم از غصه های من

از کوفه های بعد تو و ماجرای من

از بی حسین گشتن من از عزای من

از کوفه گردی من و از کربلای من

بابا بگو که زینب خود را دعا کند

بعد از حسین زود مرا هم صدا کند

 

مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد

گریه برای گودی یک قتلگاه کرد

پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد

نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد

وشمر جالس ... نفس مادرم گرفت

سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: رحمان نوازنی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2442
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
شنبه 21 مرداد 1391

 

منو مشغول خودت کن بذار درگیر تو باشم

واسه منهم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

تا زیر چشمات بمونم زیر تدبیر تو باشم

دیوونم کن دیوونم کن که به زنجیر تو باشم

ای خدایا شب قدره من پیشت قدری ندارم

اومدم تا سر به روی دامن عفوت بذارم

 

منو درگیر خودت کن که فقط مال تو باشم

منو راهی سفر کن که به دنبال تو باشم

من بی چیزو بخر تا جزو اموال تو باشم

حال خوبی نصیبم کن پی احوال تو باشم

من می خوام مال تو باشم سندم رو بزن امضا

حلقه ای توی گوشم کن منو من نوکر زهرا

 

تو قفس در به درم من زخمیه بال و پر من

گناهام رو می بینی که چی آورده به سر من

چون که یک عالمه غفلت پر شده دور و بر من

توی تاریکی و ظلمت کو خدایا سحر من

سحر من یه نگات یه نگاه آسمونی

تا منم سفره نشین شم کنارت تو میهمونی

 

روسیاهم مثل شبها مثل شبهای جدایی

مثل تاریکی شبها که نداره روشنایی

آسمون تا منو دید گفت : چقده دور از خدایی

بعیده که روسفید شی بعیده به چشم بیایی

تنها یک راه جلو پات اونم از لطف خداتِ

اون راهم راه حسینه سفر کرببلات

 

سفر کرببلایی دو تا بال گریه می خواد

پا توی روضه گذاشتن شور و حال گریه می خواد

پا توی مقتل نذاری که مجال گریه می خواد

سر روی نیزه یار قیل و قال گریه می خواد

مشک خالی اباالفضل چشم به راه گریه هات

دو تا دستای اباالفضل نگاه کن که جلو پات

 

شاید آقا واسطه شه شاید آقا بپذیره

به دو تادست ابالفضل دستتو امشب بگیره

آخه دستای این آقا تو کرامت بی نظیره

حرم چشماش قشنگه صحن چشماش دلپذیره

خوش به حال من بی کس که یک کس مثل تو دارم

جای مشک تو می خوام من همیشه گریه بیارم

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , رایه الهدی , مناجات ,
:: بازدید از این مطلب : 2398
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 19 مرداد 1391

 

شب قدر سرنوشتم خواب و از چشام گرفته

 

میخونه چقدر شلوغه هر کسی یه جام گرفته

 

باز صدات می زنم آقا گر چه این صدام گرفته

 

مادر بزرگوارت اجازه برام گرفته

 

اجازه داده که امشب سوره قدر رو بخونم

 

تا شاید واسه همیشه قدر آقامو بدونم

 

 

آقا جون هر جا نشستی سایه هات روی سر ما

 

بخدا عطر حضورت پر شده دور و بر ما

 

نکنی اگه نگاهی ، صبح نمی شه سحرما

 

دست رد نزن آقا بر فرصتای آخر ما

 

فرصت آخر امشب منو هم مثل زهیر کن

 

منو یکسال روسفید کن سرنوشتمو بخیر کن

 

 

اگه هر کسی ندونه تو می دونی که کی هستم

 

می دونی که مثل کشتی چقده به گل نشستم

 

هی نمک دادی به دستم هی نمکدونو شکستم

 

آمدی به خونم اما من درو به روی تو بستم

 

زبونم لال شده آقا از گناه و روسیاهی

 

همه ترسم اینه امشب که منو دیگه نخواهی

 

 

ای آقای آسمونیم ای آقای مهربونم

 

دستم بگیر بلند شم شاید این دفعه بتونم

 

من که دارم برای تو دعای فرج می خونم

 

پشت این درای بسته نذار اینقدر بمونم

 

نذار از چشت بیفتم نذار بی پدر بشم باز

 

نذار از تو دور بشم باز نذار دربه در بشم باز

 

 

اگه تقدیر تو هستی دست تقدیررو می بوسم

 

اگه تو چاره می سازی هر چی تدبیرو می بوسم

 

چونکه تو آینه هستی روی تصویررو می بوسم

 

اگه بندم بزنی باز ؛ بند زنجیر رو می بوسم

 

می زنم به جای دستت بوسه بر مهر نمازم

 

به همین سجده شکرم به فرشته ها می نازم

 

 

چی میشه الآن به ما ها بدی تک تک یه بشارت

 

ما رو با خود ببری باز دست جمعی به زیارت

 

واسه ما روضه بخونی با نگاه و با اشارت

 

بالا تل زینبیه بخونی با این عبارت

 

السلام جد غریبم السلام جد شهیدم

 

من از اینجا بالای تل قتلگاهتو می دیدم

 

 

میدیدم نیزه و خنجر پرشده دور و بر تو

 

خون به آسمون می پاشه از تموم پیکر تو

 

چقدر ناله زد اینجا عمه من خواهر تو

 

آخرش دست پلیدی بریداز قفا سر تو

 

السلام ای سر مظلوم که به روی نیزه هایی

 

توهمان خون خدایی رو زمین کربلایی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2027
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
سه شنبه 17 مرداد 1391

 

صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت

آسمان تیره شد از بس که دل ماه گرفت

 

بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت

یک نفس گفت ؛ ولی آینه را آه گرفت

 

راه افتاد میسحا که نفس تازه کند

زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت

 

خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد

اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت

 

سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد

و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت

 

درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت

روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت

 

باز هم روضه دیوار و در و یک مادر...

باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت

 

لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد

"اشکِ بر فاطمه" را توشه این راه گرفت

 

وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود

پا شد و جلوه ی "یا فالق الاصباح" گرفت

 

رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش

رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت

 

بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد

آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت

 

مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد

آنچنان که دل محراب و دل ماه گرفت

 

آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت

خم شد و دست به پهلوش به ناگاه گرفت

 

پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت

عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت

جهت مشاهده و ذخیره تصویر حاج رحمان نوازنی بر روی عکس فوق کلیک نمایید

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شعرآیینی , رایه الهدی , رحمان نوازنی ,
:: بازدید از این مطلب : 2478
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
یک شنبه 1 مرداد 1391

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه ز اغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست

ژولیده نیشابوری
 

 

 

 


رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا

از گلستان کرم طرفه نسيمى بوزيد
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا

نازم آن دوست که با لطف سليمانى خويش
پله از سلسله ديو دعا کرد مرا

فيض روح‌القدسم کرد رها از ظلمات
همرهى تا به لب آب بقا کرد مرا

من نبودم بجز از جاهل گم کرده رهى
لايق مکتب فخر النجبا کرد مرا

در شگفتم ز کرامات و خطاپوشى او
من خطا کردم و او مهر و وفا کرد مرا

دست از دامن اين پيک مبارک نکشم
که به مهمانى آن دوست ندا کرد مرا

زين دعاهاست که با اين همه بى‌برگى و ضعف
در گلستان ادب نغمه سرا کرد مرا

هر سر مويم اگر شکر کند تا به ابد
کم بود زين همه فيضى که عطا کرد مرا

 

 

بيا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عيد به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک ميکده عشق را زيارت کرد

مقام اصلى ما گوشه خرابات است
خداش خير دهاد آن که اين عمارت کرد

بهاى باده چون لعل چيست جوهر عقل
بيا که سود کسى برد کاين تجارت کرد

نماز در خم آن ابروان محرابى
کسى کند که به خون جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جماش شيخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد

به روى يار نظر کن ز ديده منت دار
که کار ديده نظر از سر بصارت کرد

حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد

 

 

بگذار تا بميرم در اين شب الهى
ورنه دوباره آرم رو روى روسياهى

چون رو کنم به توبه، سازم نوا و ندبه
چندان که باز گردم گيرم ره تباهى

چون رو کنم به احياء، دل زنده گردم اما
دل مرده مى‏شوم باز با غمزه گناهى

گرچه به ماه غفران بسته است دست شيطان
بدتر بود ز ابليس اين نفس گاه گاهى

اى کاش تا توانم بر عهد خود بمانم
شرمنده ‏ام ز مهدى وز درگهت الهى

تا در کفت اسيرم قرآن به سر بگيرم
چون بگذرم ز قرآن اُفتم به کوره راهى

من بندگى نکردم با خويش خدعه کردم
ترسم که عاقبت هم اُفتم به قعر چاهى

با اينکه بد سرشتم با توست سرنوشتم
دانم که در به رويم وا مى‏کنى به آهى

اى نازنين نگارا تغيير ده قضا را
گر تو نمى ‏پسندى تقدير کن نگاهى

دل را تو مى ‏کشانى بر عرش مى ‏کشانى
بال ملک کنى پهن از مهر روسياهى

دل را بخر چنان حُر تا آيم از ميان بُر
بى عجب و بى تکبّر از راه خيمه گاهى

امشب به عشق حيدر ما را ببخش يکسر
جان حسين و زينب بر ما بده پناهى

آخر به بيت زينب بيمار دارم امشب
از ما مگير او را جان حسن الهى

در اين شب جدايى در کوى آشنايى
هستم چنان گدايى در کوى پادشاهى
 

 

------------------------
اى در غرور نفس به سر برده روزگار
برخيز ، کارکن ، که کنونست وقت کار

اى دوست ! ماه روزه رسيد و تو خفته‌اى
آخر زخواب غفلت ديرينه سر برآر

سالى دراز بوده‌اى اندر هواى نفس
ماهى ، خداى را شو و دست از هوا بدار

پنداشتى که چون بخورى ، روزه تو نيست
بسيار چيز هست جز آن شرط روزه‌دار

هر عضو را بدان که به تحقيق روزه‌اى است
تا روزه تو روزه بود نزد کردگار

اول نگاه دار نظر ، تا رخ چو گل
در چشم تو نيفکند از عشق خويش خار

ديگر ببند گوش زهر ناشنيدنى
کز گفت‌وگوى هرزه شود عقل تار و مار

ديگر زبان خويش که جاى ثناى اوست
از غيبت و دروغ فرو بند استوار

ديگر بسى مخسب که در تنگناى گور
چندانت خواب هست که آن هست در شمار

ديگر ز فکر آينه دل چنان بکن
کز غير ذکر حق نشيند برو غبار

اين است شرط روزه اگر مرد روزه‌اى
گرچه ز روى عقل يکى گفتم از هزار

شيخ فريد‌الدين عطار

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: رایه الهدی , شعرآیینی , ماه رمضان ,
:: بازدید از این مطلب : 2406
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
نویسنده : گمنام
سه شنبه 13 تير 1391

به نقل از مهر، شعر این مرجع تقلید که در قالب "مسمط " سروده شده، بدین شرح است:

شُکر فراوان که از عنایت یزدان
بار دگر شد پدید نیمه‌شعبان
فخر زمین می‌کند به روضه‌ی رضوان
از قدم پیشوای عالم امکان
حضرت صاحب زمان ولیّ جهان‌بان

حجتِ بِن عسکری امام معظم
آن که نظام جهان به اوست منظم
پیشرو و پیشوای اکبر و اعظم
علّتِ غایی ز خلق عالم و آدم
سایه‌ی حق عین‌حق خلیفه‌ی یزدان

شمس ولایت بود به نور فِشانی
در طرب و شوق و ذوق عالی و دانی
ریزد از بهر طبع دُرّ معانی
از پی مدح خدایگانِ جهانی
حضرت مهدی امین قادر سبحان

حامی مستضعفان خلاصه‌ی ایجاد
آن‌که جهان را ز عدل می‌کند آباد
و آن که کَنَد ریشه‌ی جهالت و بیداد
محو نماید رسوم باطل و الحاد
قدرت حق نور حق یگانه‌ی دوران

مولد سلطان دین امام مبین است
مبدأ عصر جدید و دور نوین است
خرّم و بَهّاج آسمان و زمین است
محفل جشن وِلا بهشت برین است
عید سعید است و خلق خرّم و شادان

روز ظهورش بزرگ روز خدایی است
روز کمال عقول و جهل‌زدایی است
روز عدالت مآب و عدل نهایی است
روز فلاح و نجات و روز رهایی است
روز امان است و روز عزّت انسان
 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: آیت الله صافی , رایه الهدی , شعرآیینی ,
:: بازدید از این مطلب : 2181
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : گمنام
یک شنبه 4 تير 1391

اشعار زير سروده هايي است از محمدرضا آغاسي و حميدرضا برقعي براي فضايل حضرت ابوالفضل است كه به مناسبت ولادت اين حضرت منتشر مي شود...

 

 

حميدرضابرقعي

 
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
 
آب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب
ماه می خواست که مهتاب کند دریا را
 
کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
 
تا خجالت بکشد، سرخ شود چهرهء آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
 
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا در آغوش خودش خواب کند دریا را
 
آب مهریهء گل بود والا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریا را
 
روی دست تو ندیده است کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را
 
*
محمدرضا آقاسي
 
محرم ماه الفت با جنون است
چراغ کوچه هایش بوی خون است
 
محرم حرمت خون است و خنجر
تلاطم می کند حنجربه حنجر
 
دل من فدای دو دست اباالفضل
به قربان چشمان مست اباالفضل
 
ربود از همه ساقیان گوی سبقت
به چوگان دل ناز شست اباالفضل
 
غم ِ زهرا مرا سوز درون داد
دم ِ حیدر به من شور جنون داد
 
حسین آمد به زخم دل نمک ریخت
مرا با شور عاشورا در آمیخت
 
مرا سودای زینب در به در کرد
نصیبم جرعه ای خون جگر کرد
 
ز فرط تشنگی بی تاب گشتم
عطش دیدم ز خجلت آب گشتم
 
چه ها گویم ز مَشک تیرخورده
ز دست ساقی شمشیر خورده
 
به خاک افتاد مشک از دست ساقی
دو عالم پر شد از بوی اقاقی
 
مشامم پر شد از داغ شهیدان
که می گردم بیابان در بیابان
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: رایه الهدی , حمیدرضابرقعی , محمدرضاآقاسی ,
:: بازدید از این مطلب : 1961
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
جمعه 2 تير 1391

ولادت امام زین العابدین (ع)

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده

سلام دلبر سجده ، امیر سجاده

سلام سفره پر نعمت دعا خوانی

سلام سفره مهمان پذیر سجاده

سلام تازه شعر و شعور و احساسم

سلام تازه مریدی به پیر سجاده

چقدر دست مرام من از تو خالی شد

شبی که دور شدم از مسیر سجاده

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: امام سجاد , امام زین العابدین , رایه الهدی , حاج رحمان نوازنی , آقای رحمان نوازنی , شعرآیینی , ولادت امام سجاد(ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 2385
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
جمعه 2 تير 1391

ولادت سید الشهدا (ع)

 

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسلهای مرا آوردند

باز آغوش در آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

باز "هم هیئتیان "من و جشن ارباب

باز هم بچه محل های مرا آوردند

باز هم کرببلا ، عشق ، زیارت ، ارباب

باز هم خیر العمل ها ی مرا آوردند

 

برای مشاهده تصویر در سایز اصلی روی آن کلیک نمایید. 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , شاعرایینی , جناب آقای رحمان نوازنی , رایه الهدی , rayatelhoda , ir , rayatelhoda , lxb , ir , رحمان نوازنی , شعر ویژه ولادت امام حسین علیه السلام ,
:: بازدید از این مطلب : 2421
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
نویسنده : گمنام
یک شنبه 28 خرداد 1391

 

آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد

در زیر پای مرد خدا جا نماز شد

کعبه خودش میان جماعت به صف نشست

آمد امام قبله و وقت نماز شد

دریاچه های آتش نمرود خشک شد

باران گرفت و خاک زمین دل نواز شد

کم کم نگاه رود به دریا رسیده بود

چون پستی و بلندی دنیا تراز شد

آئینه ای که قدّ خدا ایستاده بود

پا بر زمین نهاد و زمین سرفراز شد

دیگر خدا برای زمین نامه می نوشت

با آن کبوتری که رسول حجاز شد

امشب همه به خاطر روی گل علی

صَلّوا علی النّبی و صلّوا علی علی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , رحمان نوازنی , جناب آقای رحمان نوازنی , شعرآیینی اردیبهشت البرز , رایه الهدی البرز , هیئت منتظران مهدی , شعر مبعث ,
:: بازدید از این مطلب : 2701
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
یک شنبه 28 خرداد 1391

27 رجب مصادف است با زمان درخشيدن ستاره‌اي كه ماه مجلس شد و جان  بشر را به سوي رحمت، رأفت و پاكي رهنمون گشت....


 
ماه فرو ماند از جمال محمد.............سرو نباشد به اعتدال محمد

 
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست.........در نظر قدر با کمال محمد

 
وعده دیدار هرکسی به قیامت..........لیلة اسری شب وصال محمد

 
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیس....آمده مجموع در ظلال محمد

 
عرصه گیتی مجال همت او نیست.......روز قیامت نگر جمال محمد

 
وان‌همه پیرایه بسته جنت فردوس.....بو که قبولش کند بلال محمد

 
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد..تا بدهد بوسه بر نعال محمد

 
شمس و قمر در زمین حشر نتابد.........نور، نتابد مگر جمال محمد

 
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد...........پیش دو ابروی چون هلال محمد

 
چشم مرا تا به خواب دید جما........خواب نمی‌گیرد از جمال محمد

 
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی.عشق محمد بس است و آل محمد
 
 
 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: سعدی , رایه الهدی , 27رجب , مبعث , بعثت , شعر ,
:: بازدید از این مطلب : 1766
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
یک شنبه 28 خرداد 1391

خانه‌های آن كسانی می‌خورد در، بیشتر
كه به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت می‌كنم آن‌جا كه صاحب‌خانه‌اش
پاسخ یك می‌دهد با ده برابر بیشتر

گاه‌گاهی كه به درگاه كریمی می‌روم
راه می‌پویم نه با پا، بلكه با سر، بیشتر

زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر

گردنم در زیر دیِن آن امامی هست كه
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

آن امامی كه «فداكِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش می‌كند قم را معطر بیشتر

 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شعر آیینی , رایه الهدی , حسین رستمی ,
:: بازدید از این مطلب : 2298
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
نویسنده : گمنام
دو شنبه 22 خرداد 1391

عشق تا بر دل بیچاره فروریختنی است
دل اگر کوه، به یکباره فرو ریختنی است

خشت بر خشت برای چه به هم بگذارم
من که می دانم دیواره فروریختنی است

آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست
بی سبب نیست که فواره فروریختنی است

از زلیخای درونت بگریز ای یوسف
شرم این پیرهن پاره فروریختنی است

هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فروریختنی است

فاضل نظری

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شعر , فاضل نظری , رایه الهدی , هیئت منتظران مهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2094
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
یک شنبه 21 خرداد 1391

زندان صبر بود و هوای رضای او

شوقش کشیده بود به خلوت سرای او

 

زندان نبود،چاه پر ازکینه بود و بس

زنده به گور کردن آیئنه بود و بس

 

زندان نبود یک قفس زیر خاک بود

هر کس نفس نداشت در آنجا هلاک بود

 

زندان نبود ، کرب و بلای دوباره بود

یک قتلگاه مخفی پر استعاره بود

 

زندان نبود یوسف در بین چاه بود

زندان نبود گودی یک قتلگاه بود

 

زنجیر بود و آینه بود و نگاه بود

تصویر هر چه بود،کبود و سیاه بود

 

زنجیر را به گردن آیینه بسته اند

صحن و سرای آینه را هم شکسته اند

بقیه در ادامه مطلب.....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: حاج رحمان نوازنی , رحمان نوازنی , رایه الهدی , شهادت موسی بن جعفر(ع) , امام موسی کاظم ,
:: بازدید از این مطلب : 2169
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
سه شنبه 16 خرداد 1391

 

جناب آقای نوازنی زمزمه های برپایی یکی از بزرگترین فعالیت های شعری استان البرز تحت

 عنوان سالیانه ی اردیبهشت شعر البرز به گوش می رسه شما به عنوان یکی از شاعران

مطرح استان و شاعران توانمند حوزه ی آیینی کشور چه انتظاری از این اتفاق شعری دارید؟

این یک اتفاق خوب است اگر تمام آنچه را که برگزار کنندگان این سالیانه در پی اش هستند

محقق شود .دعوت شاعران مطرح استان از هر طیف و سبک و زبان و... فارغ از نگاه هایی

که شاعران را طرد می کند و با انگیزه ی رونق وضعیت شعری استان البرز حرکت خوب و

ارزشمندیست .این فضا باید آنقدر امن و به دور از بازی های گروهی و سبکی باشد که

فرصت شکوفایی اندیشه های جدید شعری و زبانی را بدهد و شاعرانی که تا کنون به دلایلی

خود را از عرصه های شعری کنار کشیدند نسبت به این کار اقبال نشان بدهند.

سخن یا پیشنهاد پایانی شما؟

در زمینه ی شعر آیینی طرحی رو می خواهم مطرح کنم که امیدوارم مسئولین به آن جدی نگاه

کنند ،ما جلسات شعری موفقی در کشور داریم شب شعرهای آیینی که نه تنها در میان شاعران

جای خود را باز کرده بلکه باعث گرایش مخاطب عام ،مردم عادی، نیز شده است ،به عنوان

نمونه شب شعر عاشورای شیراز و ...چقدر خوب و ارزشمند هست که با برنامه ریزی دقیق

در استان البرز و با هدف اقبال مردم به سمت شعر آیینی و نهادینه شدن آن و انسجام شاعران

چنین اتفاقی در کرج و استان رخ بدهد یک برنامه ی بلند مدت و دقیق که علاوه بر یک

حرکت ادبی_ آیینی ،یک مجلس فراگیر مذهبی و سنتی نیز خواهد بود و امید است که با حمایت

مالی و معنوی مسئولین به زودی شاهد این رخداد باشیم .

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1814
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
سه شنبه 16 خرداد 1391

 

و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

درآن غروب فدایش شدم قبول نکرد

اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید

 

کمی زخون دل عمه رنگ بردارید

برای موی سفیدم کمی حنا ببرید

 

به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم

در آفتاب اگر بستر مرا ببرید

 

کنار بستر من روضه ای بخوانید و

مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید

 

همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت

مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید

 

همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد

مرا به شکوه از آن شام پر بلا ببرید

 

مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس

حسین حسین بگویید و کربلا ببرید

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1847
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
سه شنبه 16 خرداد 1391


 

بسم الله...
امشب هوای باغ نگاهم بهاری است
واژه به واژه کار دلم بیقراری است
باران و رود و چشمه و دریا قلم شدند
برگ درخت و بال ملک دفترم شدند
بیتابم امشب و تب شعری گرفته ام
با جمع شاعران شب شعری گرفته ام
.
.
.
سعدی! نگاه کن به رخش باز جان بگیر
ازباغ های نخل علی ((بوستان )) بگیر
حافظ! بیا و شاعر این بارگاه باش
یعنی((غلام شاه جهان باش و شاه باش))
پژواک بی نهایت خورشید نور او
ای مولوی زشمس جمالش بگو بگو...
((شیر خدا و رستم دستانم آرزوست))
چون نام رستم آمده اینبار وقت اوست
فردوسی! از شکوه نبردش چه دیده ای
آیا شجاعت علوی را شنیده ای؟!
قطبین عالم است سر تیغ ذوالفقار
از ضربه های دستش ((لا یمکن الفرار))
نیما! برای پیرهنش شعر نو بگو
از سادگیش از نمک و نان جو بگو
اواز هجوم زخم زبان خون به دل شده
سهراب! در مسیر علی آب گل شده
قیصر! میان کوچه علی سر به زیر شد
عمر گلش بگو چقدَر زود دیر شد...
مجید تال

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1763
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
سه شنبه 16 خرداد 1391

 
شاهد کل الجمال ایزد یکتا علی است *** پرتو اشراق آن پیدای ناپیدا علی است
معنی فرقان فروغ ملک جان فخرجهان *** شاهد ایمان شه امکان مه بطحا علی است
سر مطلق والی حق پیشوای ماخلق *** کاشف اسرار قرآن راز ما اوحی علی است
بلبل گویای اسرار گلستان وجود *** سر سبحان شاه ایمان ماه او ادنی علی است
بر همه خوبان عالم قبله گاه رحمت اوست *** جمله پاکان جهان را سرور و مولی علی است
در صف احزاب میر بر همه امت امام *** نزد خاصان (کان عهدالله مسئولا) علی است
تکیه گاه وی سریر «هل اتی» در قرب دوست *** زانکه در حب خدا آن فرد بی همتا علی است
حکیم مهدی الهی قمشه‏ای
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1791
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
سه شنبه 16 خرداد 1391

يا علي نام تو بردم نه غمي ماند و نه همّي

بـابـي انـت و امـّي

گوئيا هيچ نه همي به دلم بوده نه غمّي

بـابـي انـت و امّـي

تو که از مرگ و حيات اين همه فخري و مبـاهات

علي اي قبله حاجات

گوئي آن دزد شقي، تيغ نيالوده به سمّــي

بـابـي انـت و امّـي

گوئي آن فاجعه دشت بـلا هيچ نبوده­است


در اين غم نگشوده است

سينه هيچ شهيـدي نخراشيـده به سُمّي


بـابـي انـت و امّـي


حق اگر جلوه با وجه اتـم کرده در انسان


کان نه سهل است و نه آسان

بخود حق کـه تـو آن جـلوه با وجه اتمـّي

بـابـي انـت و امّـي


منکر عيد غدير خم و آن خطبه و تنزيل

کر و کور است و عزازيل


با کـر و کـور چه عيد و چه غديري و چه خمّي

بـابـي انـت و امـّي


در تولا هم اگر سهو ولايت، چه سفاهت؟


اف بر اين شم فقاهت

بي ولاي علي و آل چه فقهي و چه شمّي

بـابـي انـت و امـّي

آدمي، جامع جمعيت و مـوجود اتم است


گر به معناي اعم است

تو بهين مظهر انسان، بـه معناي اعمـي


بـابـي انـت و امـّي


تو کم و کيف جهاني و به کمبود تو دنيا

از ثـري تا بـه ثريا

شر و شور است و دگر هيچ، نه کيفي و نه کمّي


بـابـي انـت و امّـي

چون بود آدم کامل غرض از خلقت آدم


پس بـه ذريّه آدم

جـز شمـا مهـد نبوت نبـود چيز مهمّي

بـابـي انـت و امّـي

عاشق توست که مستوجب مدح است و معظّم

منکرت مستحق ذم
 
وز تو بيگانه نيرزد نه به مـدحي نه بذمّي
بـابـي انـت و امّـي
 
بيتو اي شير خدا سبحه و دستار مسلمان
شده بازيچه شيـطان
 
اين چه بوزينه که سرها همه بسته به دمّي
بـابـي انـت و امّـي

لشکر کفر اگر موج زند در همه دنيـا

همه طوفان همه دريا

چه کند با تو که چون صخره صمّا و اصمّي

بـابـي انـت و امّـي

يا علي! خواهمت آن شعشعه تيغ زر افشان

هم بدو کفر سر افشان

بايدم اين لمعان ديده، ندانم به چه لمّي

بـابـي انـت و امّـي



شعر از :محمد حسين شهريار


رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1614
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : گمنام
سه شنبه 16 خرداد 1391

بسم الله

مولای ما نمونهء دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِییل واژه ی بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

 

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

سید حمیدرضا برقعی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2131
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
یک شنبه 7 خرداد 1391

شبی دیدم تو را که آیه بودی
و با آیینه ها همسایه بودی
کنار نخل های نور بودی
تو هم موسای کوه طور بودی
به راه افتادی و من می دویدم
صدای پای باران می شنیدم
تو باران بودی و سجاده بودی
به پای خیمه ای افتاده بودی
درون خیمه یک مهتاب بود و...
دو چشم خیس تو بی تاب بود و...

***
رسیدی و تو را خوشحال کردند
به گرمی از تو استقبال کردند
دگر چشم من اینجا را نمی دید
که قطره عمق دریا را نمی دید
ولی قول وغزل را می شنیدم
و طعمی از عسل را می چشیدم
شنیدم که تو را رهبر صدا زد
تو را هم مالک اشتر صدا زد
تو هم گفتی : که همراز تو هستم
قبولم کن! که سرباز تو هستم

***

و می فرمود: باید باشی ای مرد!
اگر ما نیستیم؛ اما تو برگرد
تو برگرد و کنار ایل ما باش
نماد انتظار ایل ما باش
تو باید باشی و مردم بدانند
که با عشق به تو ندبه بخوانند

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2026
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
نویسنده : گمنام
شنبه 6 خرداد 1391

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد

کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

کلماتی که پر از رایحهً غار حراست
خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

همهً عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
 

بقیه در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2137
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
نویسنده : گمنام
شنبه 6 خرداد 1391
مقتدايش در سوگ او چنين فرمود:
 
 
با تأسف و تأثر خبر در گذشت شاعر آزاده و بسيجي مرحوم محمد رضا آقاسي را دريافت كردم. اين حادثه‌ي غم انگيز ضايعه‌اي براي هنر و ادبيات متعهد كشور و بويژه شعر مذهبي و انقلاب به شمار مي‌رود.
 
شعر روان و با مضمون و خوش ساخت آقاسي كه نمايشگر دل پاك و احساسات صادق و هنر خودش او بود، بي شك داراي جايگاه ويژه‌اي در ادبيات معاصر است. درگذشت اين شاعر عزيز را به جامعه‌ي ادبي و شعراي كشور و به علاقمندان آثار او و بطور خاص به خانواده‌ي گرامي و دوستان و ياران اين بسيجي دلباخته تسليت عرض مي‌كنم و شادي روح و علو درجات او را از خداوند متعال مسألت مي‌نمايم.
 
سيد علي خامنه‌اي
 
7/3/1384
 
او در 5 خرداد 84 طي تشييعي باشكوه در قطعه‌ي شهداي بهشت زهراي تهران، در كنار هم‌رزمان سابقش به خاك سپرده شد؛ در حالي كه هيچ گاه از مرگ پروا نكرد.
 
بسیجی سست و بی حال است آیا؟
زبان غیرتش لال است آیا؟
بسیجی از چه رو خاموش ماندی؟
زبان بستی سراپا گوش ماندی؟
نمی بینی مگر دجاله هارا؟
سرود شوم نفی لاله ها را؟
 
برای مشاهده کامل این مطلب به ادامه مطلب بروید
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: آقاسی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2135
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 4 خرداد 1391

 

باید از فاطمه اجازه گرفت

تا که نام تو را ترنم کرد

باید آری برای ذکر شما

یا وضو داشت یا تیمم کرد

گر چه خون کرده اند بعضی ها

دل القاب آسمانی را

ولی این ماه صاحبی دارد

که زمین می زند کسانی را -

 که جسارت به آسمان کردند

آسمانی که عالم اسماست

نام هایی که آسمان هم گفت:

ذکر اسمائشان "و ما احلی "است

 گرچه آغاز شعر امشب را

گله از دست ناکسان کردیم

بگذریم ماه ، ماه علی است

به علی واگذارشان کردیم

 

متن کامل شعر در ادامه مطلب....

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: امام هادی علیه السلام , حاج رحمان نوازنی , شعرآیینی , رایه الهدی ,
:: بازدید از این مطلب : 2736
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 3 خرداد 1391

بــه ســر مى پــرورانــم مــن هــواى حـضـرت باقر

بـه دل بـاشـد مـرا شـوق لـقــاى حـضــرت بــاقــر

ز عشقش جان من بر لب رسيده ، كَس نمى داند

كه نبود چـــاره ســاز من سواى حـــضــرت بــاقــر

چــنـان بـگـرفته صـيت عـلميش آفــاق را يـك سـر

كه پـيـچـيـده در ايـن عـالم صـداى حـضـرت بــاقـــر

پـيـمـبـر گـفـت بـا جـابر، كـه خـواهى ديـد بـاقـر را

سـلام از مـن رسـان آن گـه بــراى حضـرت بــاقــر

سؤ الاتــى كـه از وى كــرد دانـشـمـنـد نـصــرانى

جـوابـش را شـنـيـد از گـفـتـه هاى حـضـرت بـاقــر

مسلمان گشت راهب،ناگهان در مـحضـر آن شـه

مـنــــوّر شـد دل او از ولاى حــضـــرت بـــاقــر

بـه رسـتـاخـيز گـر خواهى نجات از گرمى محشر

بـــرو در ســايــه ظــلّ همــاى حـضـرت بـاقــر

جـلال و شــأن قـــدر آن امــام پــاك بـــازان را

نمى دانــد كــسى غـيــر از خــداى حـضـرت بــاقر

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1929
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه