"آیت الله قرهی" مدیر حوزه علمیه امام مهدی (عج) به تشریح وقایع زمان پیامبر پرداخته و گفت: پیامبر (ص) در زمان حیات شریف خودشان همه مطالب را بیان کرده بودند(راجع به امامان بعد از خود). حتّی خیلی جالب است، روایت دیگری از پیامبر(ص) نقل شده در أمالی که میفرمایند: «إِنَّ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ الدِّینَ کَمَا بِنَا فَتَحَهُ وَ بِنَا یُؤَلِّفُ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاء» دین به ما ختم میشود، همانگونه که به ما آغاز شد.
همانطور که میدانید خود پیامبر(ص) بارها بیان فرمودند: آن امامی که در آخر میآید، همنام من است «اسمه کأسمی» . یعنی وجود نازنین آقاجانمان، خاتمالأوصیاء، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(عج) هم اسمشان، همان اسم پیامبر(ص) است که فرمودند در زمان غیبت تبیین نشود. اتّفاقاً بیان میکنند: وقتی حضرت میآیند، مُهرشان به عنوان محمّد بن الحسن است.
لذا وقتی پیامبر(ص) میفرمایند: خدا دین را به ما ختم میکند، همانطور که شروع آن هم با ما بود؛ یعنی میفرمایند: تمسّک به اهلبیت داشته باشید، چرا؟
میفرمایند: «وَ بِنَا یُؤَلِّفُ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاء» چون اصلاً خدا به واسطه ما است که دلهای شما را بعد از عداوت و کینهها و بدیها به هم نزدیک میکند.
علّت اختلاف بین مسلمین
پس چرا بین مسلمین اختلاف افتاد؟! چرا الآن مسلمکشی راه میاندازند؟! چرا الآن وهابیّت ملعون میگوید خون شیعه را بریزید، ثوابش بیشتر از این است که یهودی و صهیونیست را بکشید؟! (آن ملعون وهّابی، علنا چنین فتوایی داد و در مسجد النّبی خطبه خواند و گفت: اینها نجستر از یهودند - در حالی که ید یهود، همین وهابیّت ملعون است! - ) چرا این اختلافات به وجود آمده؟ این کینهها و بغضها برای چیست؟
برای این که فرمودند: اگر تمسّک به اهل بیت پیدا میشد، این تألیف و نزدیکی قلوب ادامه داشت. همانطور که اگر امّت بر کشتی نجات سوار میشدند، بیچاره و گرفتار نمیشدند.
اهل فتنه سرگردانند تا عدالت به سراغشان بیاید
حالا ببینید با این روایات میخواهیم بگوییم: آیا پیامبر(ص) اهلبیت را معرّفی کرده بودند یا خیر؟ آیا مردم شنیده بودند یا خیر؟ که متوجّه شدیم مردم شنیده بودند.
جالب است شیخ مفید عزیز در کتاب أمالی خودشان راجع به این که پیامبر(ص) وصف امیرالمؤمنین(ع) را در بین مردم بیان کرده بودند، روایتی را نقل میکنند که جالب است میفرمایند: خود آنهایی هم که بعداً سقیفه را تشکیل دادند، خودشان ناقل این روایت هستند و آن این است: «عنه صلّى اللّه علیه و آله ـ و هو یصِفُ لعلیٍّ علیه السلام أهلَ الفِتنةِ ـ » توصیفی که پیامبر(ص) برای امیرالمؤمنین(ع) از اهل فتنه کرد و آن این که پیامبر(ص) فرمودند: «یَعْمَهُونَ فِیهَا إِلَى أَنْ یُدْرِکَهُمُ الْعَدْلُ» اینها در فتنه سرگردانند تا آن که عدالت به سراغشان بیاید.
یعنی اهل فتنه نمیفهمند چه کنند؛ چون سوار این کشتی نجات نشدند. فتنه غبارآلود است و دیدن در هوای غبارآلود، چشم تیزبین میخواهد. مثل این که رانندگی در مه، یک چراغ مهشکن میخواهد و إلّا چشم، جایی را نمیبیند.
ازدواج پیامبر(ص) با عایشه، دستور خدا بود!
طبق روایاتی که وجود دارد پیامبر عظیمالشّان(ص) باب معرفت را برای مردم باز کردند. همانطور که عرض کردم این روایات را که در مورد اهلبیت پیامبر(ع) است، هم اهل جماعت و هم ما داریم که چون به تعبیری امر و وحی است؛ پیامبر (ص) بیان کردند؛ «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى».
کما این که عرض کردیم وقتی عایشه به محبّت پیامبر(ص) به بیبی دو عالم(س) اعتراض کرد، پیامبر(ص) فرمودند: تو چه میشناسی او کیست؟! گفتند و گفتند، تا در آخر فرمودند: او سیّدة نساء العالمین است و برتر از آن قدّیسه، مریم عظیمالشّأن (علیها الصلوة و السّلام) است.
پس پیامبر (ص) مأموریت خودشان را انجام دادند و آن چه را که باید بگویند، بیان کردند. گرچه پیامبر (ص) همیشه میترسیدند بگویند و ایشان را محکوم به این کنند که ایشان، خانوادگی رفتار میکند. لذا این را بدانید که خود خدا دستور داد که ایشان عایشه را به همسری بگیرند که بعدها اگر گفتند: دامادش را انتخاب کرد، بگویند: به دامادی و فامیلی نیست، ابابکر هم پدر خانم پیامبر (ص) است امّا در اسلام وابستگیهای خانوادگی اهمیّت ندارد.
چه شد که عدّه ای از امّت پیامبر(ص)، اهل بیت را رها کردند؟!
همانطور که عرض کردم: مولیالموالی(ع) از وجود مقدّس ختمی مرتبت، محمّد مصطفی(ص) سؤال کردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ الْعَدْلُ مِنَّا أَمْ مِنْ غَیْرِنَا» که حضرت فرمودند: «بَلْ مِنَّا بِنَا یَفْتَحُ اللَّه وَ بِنَا یَخْتِمُ وَ بِنَا أَلَّفَ اللَّهُ بَیْنَ الْقُلُوبِ بَعْدَ الشِّرْکِ» .
پس اینها که میدانند و این روایات را شنیده بودند، امّا چرا اینگونه شدند؟!
مولیالموالی(ع) جواب این سؤال را دادهاند، ایشان فرمودند: « أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ» علّت این که این مقام خلافت را از ما غصب کردند و استبداد برای ما به وجود آوردند، «وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً» برای این بود که میدانند ما در مقام اعلی هستیم و نسبت به پیامبر(ص) هم از بقیّه، شدیدتر هستیم.
حضرت در ادامه فرمودند: «فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ» علّت این است که نفسها به این دنیا دلبسته شد و چنان به این دنیا چسبیدند که فکر کردند دنیا همیشگی و جاودان است و گروه دیگر هم سخاوتمندانه از اهلبیت (علیهم صلوات المصلّین) چشم پوشی کردند -یعنی می دانستند و اینطور نبود که ندانند و شناخت نداشته باشند -
دو خصلت امّت که سبب نگرانی پیامبر(ص) شده بود
نکته بسیار عالی و عجیبی را وجود مقدّس خاتم الأنبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان می فرمایند، حضرت میفرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» بدانید آنچه که مرا بیش از همه نگران امّتم میکند، دو خصلت است: یکی هوی و هوس و این نفس دون (نفس امّاره) و دیگری آرزوهای دراز.
بعد فرمودند: «أَمَّا الْهَوَى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ» هوی و هوس عامل این است که آدمی را از حقّ، با این که می داند حقّ است، باز میدارد. «وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ» و معلوم است، طبعاً آرزوهای دراز هم عامل میشود، انسان آخرت را فراموش کند.
طوری که به قول وجود مقدّس اباعبدالله(ع) با آرزوهایی که دارد مشغول به دنیا میشود امّا یک دفعه میبیند در قبر قرار گرفته است!
یا من بدنیا إشتغل، قد غرّه طول الأمل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل
علّت گریه پیامبر(ص) در روزهای آخر عمر شریفشان
در روایت شریفی نقل شده که انس میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى النَّبِیِّ ص وَ هُوَ نَائِمٌ عَلَى حَصِیرٍ قَدْ أَثَّرَ فِی جَنْبِهِ»، در آن روزهای آخر به محضر مبارک پیغمبر اکرم(ص) رفتم، حضرت بر یک حصیر خوابیده بودند که بر پهلوی مبارکشان جای انداخته بود. حضرت از من سؤال کردند: «قَالَ أَ مَعَکَ أَحَدٌ غَیْرُکَ» آیا کسی با تو هست؟ «قُلْتُ لَا» گفتم: خیر، کسی با من نیست.
بعد حضرت شروع کردند نکاتی را بیان فرمودند. «قَالَ اعْلَمْ أَنَّهُ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلِی وَ طَالَ شَوْقِی إِلَى لِقَاءِ رَبِّی وَ إِلَى لِقَاءِ إِخْوَانِیَ الْأَنْبِیَاءِ قَبْلِی» فرمودند: بدان اجل من رسیده است و شوق زیادی به لقاء پروردگار عالم و برادرانم از انبیاء گذشته دارم.
«ثُمَّ قَالَ لَیْسَ شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ الْمَوْتِ» سپس فرمودند: انس! هیچ چیزی برای من محبوبتر از مرگ نیست «وَ لَیْسَ لِلْمُؤْمِنِ رَاحَةٌ دُونَ لِقَاءِ اللَّهِ» و اصلاً برای هر مؤمنی، هیچ چیزی راحتتر و آرامشبخشتر از این نیست که لقا پروردگارش را مدّ نظر بگیرد و ملاقات با ذوالجلال و الاکرام داشته باشد. «ثُمَّ بَکَى» سپس گریه کردند.
انس تعجّب کرد، دید حضرت اوّل این گونه بیان کردند که من مشتاق به مرگم و لقا خدا را میخواهم، نه تنها من، انبیاء و اولیاء هم به لقاء پروردگار عالم اشتیاق دارند و اصلاً هر مؤمنی اینگونه است که جز با دیدار خداوند و لقاء پروردگار آسوده نمیشود امّا بعد حضرت گریان شدند! لذا میگوید پرسیدم: «قُلْتُ لِمَ تَبْکِی» برای چه گریه میکنید؟
«قَالَ وَ کَیْفَ لَا أَبْکِی وَ أَنَا أَعْلَمُ مَا یَنْزِلُ بِأُمَّتِی مِنْ بَعْدِی» حضرت فرمودند: چرا گریه نکنم در حالی که میدانم بعد از من چه چیزی در امّت من وارد میشود؟!
«قُلْتُ وَ مَا یَنْزِلُ مِنْ بَعْدِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ» عرضه داشتم: یا رسول الله! مگر بعد از شما چه چیزی بر سر امّت میآید؟
فرمودند: «قَالَ الْأَهْوَاء الْمُخْتَلِفَةُ وَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ وَ حُبُّ الْمَالِ وَ الشَّرَفِ وَ إِظْهَارُ الْبِدْعَة» خواستههاى گوناگون، و بریدن رشته خویشاوندى و عشق به مال و مقام و پدیدار شدن بدعت در دین که من از اینها بر امّتم نگرانم.
منبع: خبرگزاری فارس