آیا خیال می کنید ما از حال شما مطلع نیستیم؟

میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 77
:: باردید دیروز : 258
:: بازدید هفته : 2275
:: بازدید ماه : 7607
:: بازدید سال : 45382
:: بازدید کلی : 648866
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 25 مهر 1392

نجّارى بيش از ده سال پيش مى گفت كه قبل از سى سال ـ كه تا حالا چهل سال مى شود ـ( 1) ، زندگى ما به اين صورت بود كه دو ماه در ناز بوديم و دو ماه هم چيزى نداشتيم. پيش از اين در كتاب حاجى نورى ـ رحمه اللّه  ـ حال كسانى را كه توسل و تشرّف به امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ داشته اند را خوانده بودم، تا اين كه شبى به ذهنم رسيد كه براى رفع تنگدستى به حضرت حجّت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ متوسّل شوم. دو ركعت نماز خواندم و به آن حضرت متوسّل شدم. فردا صبح كه مى خواستم به مغازه ام بروم مبلغ پنج تومان در جيبم بود، يك تومان آن را براى خود برداشتم و چهار تومان باقى را براى تهيه ى نان و خوراك به خانواده دادم و از خانه بيرون آمدم و به مغازه رفتم.

تا ظهر خبرى نشد، اهل بيت هم رفته بود از خواهرش مقدارى قرض كرده و غذايى شبيه اشكنه براى نهار تهيه كرده بود. نهار آماده شد سر سفره بودم و تازه يك لقمه خورده بودم كه شنيدم در خانه را مى كوبند. رفتم در را باز كردم، كوبنده ى در گفت: آقازاده هاى تهرانى در منزل آقا ميرزا على محمّد يا عبدالمحمّد هستند و شما را هم براى نهار دعوت كرده اند كه آن جا باشيد، از خانه بيرون شدم و نزد آقا ميرزا محمّد كه در تهران معروف بود رفتم. عدّه اى نزد او بودند، آقاى زاهد هم آن جا بود. پس از آن كه جمعيّت نهار خوردند و رفتند، و من و چهار نفر و آقاى زاهد مانديم. كه در اثر سرما زير كرسى نشسته بوديم و غافل از همه چيز سيگار مى كشيد، آقاى زاهد بدون مقدمه فرمود: در نجف مدرّسى بود به نام آقا سيّد حسن كه در شبانه روز يك بار بيشتر نمى توانست به خانواده ى خود نان بدهد، وى گفت: بنا گذاشتم براى رفع تنگدستى و گشايش روزى، چهل روز به خدمت صاحب ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ عريضه بنويسم و نوشتم. روز چهلم كه عريضه نوشتم غافل از اين كه روز چهلم است، در خانه تنها نشسته بودم و خانواده هم در خانه نبودند، درِ خانه هم بسته بود، از پشت ديوار خانه، از بيرون صدايى به گوشم رسيد كه: آقاى آقا سيّد حسن! با خود گفتم: قطعا خيال است، چون كسى در خانه نيست كه مرا به اسم صدا كند. در هم بسته بود، لذا اعتنايى نكردم، بار ديگر صدا تكرار شد: آقاى آقا سيّد حسن، فرزند آقا سيّد حسين خيال مى كنيد كه ما از حال شما مطلع نيستيم؟! اين بار برخاستم و به طرف صدا رفتم، كسى را نديدم؛ ولى آن صدا به مانند آبى بود كه بر روى آتش درونى من ريخته شد. و بعد از آن احساس كردم كه گويا اصلاً به هيچ چيز احتياج ندارم! كسى كه سر تا پا حاجت و نياز بود و پولى هم به او نداده بودند، با عنايت آن صدا سر تا پا غنى و بى نياز شد! وقتى آقاى زاهد اين ماجرا را نقل كرد، ديگر يك كلمه حرف نزد. نجّار گفت با خود گفتم: نكند اين ماجرا را براى قضيه ى من مى گويد كه خيال مى كنيد كه ما از حال شما مطلّع نيستيم؟! زيرا ديشب من نماز خواندم به آن حضرت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ متوسّل شدم. شايد من چيزى را از آن حضرت مى خواهم كه به صلاحم نيست، لذا ناراحتى درونى و اندوه من هم مثل اين كه آب روى آتش بريزند، حلّ شد بدون اين كه يك پول و يا وعده ى پول بدهد راحت شدم و براى من روشن شد كه من مثل طفل مريض و بيمارى هستم كه سركه و ترشى مى خواهم ولى برايم ضرر دارد، آيا پدر و مادر مهربان در اين صورت آن را به من مى دهند؟ هرگز. محال است كه بدهند. معلوم مى شود استغنا و غنى( بى نيازى و دارايى) مربوط به قلب است نه به پول و كسب و سرمايه و ثروت. اين ها همه باطل و خيال است.

 

 

1.حضرت استاد بهجت ـ رحمه الله ـ اين جريان را بيش از بیست سال پيش بيان فرموده اند. بنابراين، تا كنون حدود شصت سال از اين ماجرا مى گذرد.




:: بازدید از این مطلب : 2152
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه